تفكر و زبان

تفكر و زبان

 

مقدمه

 

زبان فکری است که در قالب واژگان و ساختار، در موقعیتی خاص، لباس خط و یا صوت به تن کرده است و

 

قصد صاحب فکر را افشا میکند. زبان، تراوش فکر و نیرویی بالقوه ذهنی است که نیاز به محرکی دارد تا در بستر مناسب، رشد

و تکامل خود را آغاز نماید. شلایرماخر معتقد است که برای شناختن زبان یا متن، باید انسان را شناخت.انسانی که زبان مختص

اوست و با داشتن نیروهای بالقوه ذهنی، از جمله قوه نطق در جهان، با دیگران زندگی میکند .

سؤالهایی که در مورد  یعنی زبان و ذهن و یا زبان و تفکر مطرح است، این است که آیا این دو از هم

تفکیک پذیرند؟ آیا یکی در درون دیگری قرار دارد؟ آیا منبعث از یکدیگر هستند؟ و رابطه آنها چگونه است؟

نگارنده این مقاله در صدد است در چارچوب برخی حوزههای علوم شناختی از قبیل زبانشناسی، زبانشناسی شناختی،

روانشناسی زبان، عصبشناسی زبان و معناشناسی به بحث دربارۀ رابطۀ تفکر و زبان بپردازد.

سوالی که در اینجا مطرح می‌شود اینست که ما چگونه می‌اندیشیم و برای بیان اندیشه‌های خود چگونه از زبان استفاده می‌کنیم.

 به بیان دیگر، رابطه فرآیندهای ذهنی تفکر و فرآیندهای ذهنی زبان چگونه است؟ آیا بدون زبان نیز تفکر امکان دارد؟

 

 از زمانی که افلاطون گفت تفکرحرف زدن روح است با خودش، و تلویحاً گفت که این هر دو یکی هستند، فلاسفه و

روانشناسان درباره رابطه زبان و تفکر به جر و بحث پرداخته‌اند. یکی ازمشکلات دست و پا گیردراین میان این است که، با

اینکه ما همه احساس می‌کنیم که می‌دانیم تفکر چیست و این واژه به چه نوع فعالیت ذهنی اطلاق می‌شود، تعریف علمی آن، کار بسیار دشواریست.

 

شاید تعریف تفکر همان‌قدر مشکل باشد که تعریف ذهن. در اکثر کتابهای درسی روانشناسی امروز فصل یا مبحث خاصی به

تفکر اختصاص داده نشده است و معمولاً درمبحث حل مسئله (problem solving) از آن سخن به میان می‌آید. حل مسئله

عبارتست از آرایش تازه‌ای از مفاهیم، تجارب و دانسته‌های شخص به طوری که سرانجام بتواند راه حلی برای مشکلی که پیش آمده است پیدا کند.

کسانی که معتقدند تفکر بدون زبان امکان دارد استدلال می‌کنند که اگر ماهیت تفکر از نوع حل مسئله باشد، دراین صورت

بسیاری از حیوانات دیگر نیز، که فاقد زبان به معنی انسانی آن هستند، فکرمی‌کنند. کالین بلیک مور در کتاب «ساخت و کار ذهن» به نوعی حل مسئله به وسیله یک میمون اشاره می‌کند که بسیارجالب است:

 

 درسال 1953، در جزیزه ژاپونی کوشیما، گروهی از دانشمندان که به مطالعه رفتار میمونها سرگرم بودند، ابتکاری را مشاهده

کردند که میمونی به نام «ایمو»، برای پاک کردن شنهای نامطبوع از نوعی سیب زمینی که در ساحل یافت می‌شد، از خود نشان

داد. این سیب زمینی‌ها را دانشمندان مزبور برای میمونها روی شنهای ساحلی می‌ریختند. ایمو هر سیب زمینی را با یک دست

در آب جویباری فرو می‌برد و با دست دیگر شنها را از آن پاک می‌کرد. درسال 1955، ایمو دست به ابتکار بسیار جالب‌تری

زد. دانشمندان برای میمونها گندم نیز روی ساحل می‌پاشیدند، اما دانه‌دانه برداشتن گندم از روی شنها کاری خسته‌کننده و

پرزحمت بود. ایمو روشی برای جداکردن گندمها از شن ابداع کرد و آن معلق ساختن آنها در آب بود. اومشت‌مشت شنهای

گندم‌دار را در آب می‌ریخت، شنها ته‌نشین می‌شدند و گندمها روی آب می‌ایستادند و او آنها را از سطح آب می‌گرفت. جالب‌تر

اینکه دیگر میمونها نیز به زودی این کار نسبتاً مشکل را آموختند و در آن استاد شدند.

آیا این ابتکارهای ایمو به این معنی نیست که میمونها، به عنوان مثال، دارای مفاهیم ذهنی هستند و برای حل مشکلی که با آن

 روبه‌رو هستند به آن مفاهیم آرایشی تازه می‌دهند یا، به بیان دیگر، فکرمی‌کنند؟ اگر چنین باشد، آیا می‌توان گفت که تفکر

می‌تواند بدون زبان نیز صورت گیرد و اختلاف تفکر انسان با حیوانات اساساً یک مسئله کمی است و نه یک مسئله کیفی، یعنی هر چه موجود باهوش‌تر باشد تفکر او نیز پیچیده‌تر خواهد بود؟

 

دلیل دیگری در تایید اینکه مفاهیم می‌توانند بدون دخالت زبان شکل بگیرند، مورد کر و لال‌هاست. می‌دانیم کسانی که کر

مادرزاد باشند، لال نیز خواهند بود. از آنجا که آنان گفتار اطرافیان خود را هیچ‌گاه نمی‌شنوند، زبان نیز در آنها شکل نمی‌گیرد.

با این‌همه، ما می‌بینیم که کر و لال‌ها- حتی آنهایی که از رفتن به مدارس خاص و حتی یاد گرفتن زبان اشاره استانداردشده‌ای

محروم بوده‌اند- دارای مفاهیم ذهنی هستند و آنها را به کمک اشاراتی که گاه فقط اطرافیان نزدیک آنها می‌فهمند بیان می‌کنند.

ولی این فقط یک طرف سکه است. بر فرض که نوعی تفکر بدون زبان امکان داشته باشد، این بدان معنی نیست که در افراد

سالم که زبان را در کودکی به طور عادی فرامی‌گیرند، زبان وتفکر دو پدیده جداگانه و مستقل از یکدیگر باشند. زبان و تفکر در

واقع آن‌چنان سخت به هم جوش می‌خورند که گاه ما یکی را با دیگری اشتباه می‌کنیم. به عنوان مثال، اغلب یکی از علایم بارز

اسکیزوفرنی را درهم‌ریختن وآشفته شدن نظام زبان می‌دانند. ولی آیا این نظام زبان است که درهم ریخته می‌شود، یا نظام منطقی

تفکر؟ با توجه به سایر علایم اسکیزوفرنی باید گفت این نظام منطقی تفکر است که در هم می‌ریزد و آنچه که به صورت آشفتگی

زبان مشاهده می‌شود در واقع بازتاب آشفتگی تفکر است.

در اغلب بیماران زبان‌پریش (آفازیک) گاهی عکس این حالت بروز می‌کند و نابسامان شدن سازمان زبان منجر به اختلالاطی در

تفکر و شناخت بیمار می‌گردد. بسیاری از ما وقتی به محتوای اندیشه‌های خود به درستی واقف می‌شویم که آنها را روی کاغذ

بیاوریم و مرور کنیم. این خود دلیل دیگری است که تفکر و زبان ما به هم جوش خورده‌اند. ما در اینجا نمی‌خواهیم چیزی را

ثابت کنیم، منظور فقط جلب توجه به نوع مشکلاتی‌ست که یافتن رابطه زبان و تفکر با آن روبه‌رو است.

 

دیدگاه زبانشناسی دربارۀ تفکر و زبان

با توجه به تشابه انسانها در داشتن قوه نطق و تأثیر مشابه محیط بر تحریک این قوه (زبان)، برای توصیف چگونگی رابطه زبان

و تفکر، باید به نگرشها و پایههای فکری و فلسفی و منابع و ابزارهای شناختی صاحبنظران توجه کرد. همانطور که لاینز در

بررسی آرای چامسکی تحت عنوان فلسفۀ زبان و ذهن میگوید، زبانشناسی میتواند نقش بسزایی در مطالعات ذهن انسان داشته

 باشد. عقلگرایانی همچون چامسکی منبع معرفت و یا شناخت میدانند، در حالی که به نظر تجربهگرایانی چون « عقل » انسان را

لاک، برکلی و هیوم، شناخت انسان از تجربه سرچشمه میگیرد. دکارت معتقد است که فهم ما از جهان خارج، بر اساس یک

سری ایده است که از طریق تجربه کسب نمیشوند، بلکه ذاتی انسان.(2000 ، هستند (مرسر ۱) . ادوارد ساپیر معتقد است که

بشر طوری آفریده شده که بتواند به طور طبیعی راه برود، پس راه رفتن فعالیتی ذاتی و زیستشناختی است، اما سخن گفتن فرق

میکند. البته چون ساپیر از لحاظ فکری ذهنگراست، منکر ذاتی بودن قوۀ نطق نیست. او میگوید انسان طوری آفریده شده که

بتواند سخن بگوید، اما این همه ناشی از این واقعیت است که انسان منحصراً در طبیعت زاده نشده، بلکه در

آغوش جامعهای پرورش یافته است که مسلماً او را به سنتها و آداب و رسومش رهنمون خواهد شد. جامعه را از زندگی حذف

کنید تا ببینید که علیرغم حذف جامعه، انسان شیوه راه رفتن را یاد خواهد گرفت. اما اگر او را از جامعه دور نگه دارید، هرگز

رسم سخن گفتن را نخواهد آموخت (ساپیر، 1376 ). به نظر نگارنده، سؤالی که ساپیر با آن مواجه است، این است که اگر زمین

و یا هر چیزی که کودک برای اولین بار پاهایش را روی آن میگذارد و میایستد و سپس راه میرود از او بگیرند، آیا کودک قادر خواهد

بود راه برود؟ به نظر میرسد همانطور که راه رفتن ذاتی و زیستشناختی است، قوه نطق و سخن گفتن نیز ذاتی و زیستشناختی

 باشد.سخن گفتن هیچگونه محدودیتی ندارد و این تنوع نامحدود زبان انسانی، در گذر از یک گروه اجتماعی به گروه اجتماعی

دیگر بدان سبب است که زبان هر گروه، میراث تاریخی محض آن گروه است، یعنی حاصل کاربرد اجتماعی مداوم و دیرپای آن

گروه است که در طول تاریخ،زبان کارکردی غیر غریزی، اکتسابی و فرهنگی داشته است (ساپیر، 1376 ). این بینش درباره زبان به

شکلگیری نظراتی چون نسبیت زبانی 2 و جبر زبانی 3 و یا فرضیههای ساپیر ورف و نظریههای قوی 4 و ضعیف 5 منجر

گردیده است. بر اساس نظریه قوی که کمتر مورد اقبال صاحبنظران واقع شده، این زبان است که به عنوان محصول کارکرد

اجتماعی، نوع نگرش و تفکر انسان را معین مینماید. اما فرضیه ضعیف معتقد است که اگر فرهنگ را مجموعهای از آداب و

رسوم و سنتها و عقاید و عملکردهای یک جامعه تعریف نماییم، واژگان زبان آیینه تمام نمای تفکر آن جامعه خواهد بود.( فرضیه اخیر بیشتر مورد قبول واقع شده است (آقا گلزاده،  1381 ).

بسیاری ترجیح میدهند اینگونه فکر کنند که انسان به وسیله محیط شکل میگیرد. به عنوان مثال، رفتارگرایان معتقدند که زبان و

دیگر جنبههای دانش و اعتقادات ما و به طور کلی فرهنگ ما به وسیله تجربه تعیین میشود. تفکر مارکسیستی نیز معتقد است که

انسان حاصل کار، تولید، تاریخ و جامعه است (مرسر، 2000 ). شاید بتوان برخی از دیدگاههای انتقادی تحلیل کلام امروزی در

زبانشناسی را متأثر از اینگونه دیدگاهها دانست. در مقابل دیدگاههای مطرح شده در خصوص زبان و تفکر، دیدگاه

خردگرایانی چون چامسکی قرار دارد. برای چامسکی یک توانایی طبیعی همچون زبان، صرفاً مانند نحوۀ یادگیری راه رفتن

میباشد. به سخن دیگر، زبان واقعاً چیزی نیست که شما آن را یاد میگیرید، بلکه چیزی است که بر شما عارض میشود. چامسکی

بر این باور است که نقش محیط بر قوۀ نطق، تنها در حد محرک است. بر این اساس، تجربه، نحوۀ علمکرد ذهن را تعیین

نمیکند، بلکه آن را تحریک میکند و موجب میشود که به شیوۀ عمدتاً از قبل تعیین شده خود کار کند و البته محیط به عنوان محرک باید به اندازه

، کافی غنی باشد تا تحریک لازم صورت پذیرد. (چامسکی 1377 ).از نظر چامسکی، کودک در هنگام تولد، به دانش زبانی

ذاتی و زیستی مجهز است که این دانش ذاتی او را قادر میسازد تا زبان بیاموزد. او قوۀ نطق را موهبتی ذاتی میداند که ویژه

انسان است. هنگامی که این بخش ذهن در معرض دادههای زبانی خاصی واقع میشود، دانش زبانی، آن زبان خاص را به دست

میدهد، یعنی تجربه و مشاهدات زبانی را به نظامی از دانش زبان مبدل میسازد.

 فودور رویکردی حوزهای به زبان و ذهن دارد. البته نگاه حوزهای ذهن اثری است از فودور، اما کلیه زبانشناسانی که در

چارچوب دیدگاه زبانشناختی چامسکیایی به تحقیق مشغولاند، عملکرد حوزهای ذهن را قبول دارند. پیرامون این رویکرد، درباره

رابطه ذهن (تفکر) و زبان معتقدند که ذهن انسان از حوزههای مستقل و مختلفی تشکیل شده است که در تعامل با یکدیگر هستند.

چامسکی علاوه بر قایل بودن به استقلال قوه نطق و دانش زبانی از دیگر قوای ذهن از قبیل هوش، تفکر و استدلال منطقی،

اصول و ملاحظات اجتماعی و فرهنگی ناظر بر کاربردهای زبانی، کاربردشناسی، فرآیندهای روانشناختی دخیل در ادراک و

گفتار و …، باور دارد که بخش تشکیل دهندۀ نظام زبان از قبیل نحو، واژگان، واج و معنا نیز مستقل از هم میباشند. پس اگر ما

بتوانیم شواهدی دال بر ارتباط بخشهای زبان با هر یک از حوزه های دیگر موجود در ذهن ارائه کنیم، در واقع توانستهایم رابطه

فکر و زبان را نشان دهیم.

رویکرد زبانشناسی شناختی (شاخه عصب شناسی) در مقابل رویکرد زبانشناسی حوزه ای

 مبانی اکتساب، پرورش و فعالیتهای عالی ذهن چون تفکر، در حیطه ساختمان عصبی انسان است. اگر انسان فاقد چنین سیستم

تکامل یافتهای بود، نه تنها نمیتوانست این فعالیتهای عالی ذهنی را در خود بپروراند، بلکه خود زبان را نیز یاد نمیگرفت

(باطنی،1369 ). اگر کودک انسان زبان را یاد میگیرد، فقط به این دلیل نیست که از روزی که به دنیا آمده خود را در محیطی

دیده که از کلمات و جملات زیادی پر شده و کودک خواسته یا نخواسته آنها را شنیده است (اگر چه این موضوع نقش بسیار

مهمی دارد)، بلکه علت اصلی آن را باید در طبیعت زیستشناختی کودک جستوجو کرد که از بدوخلقت، قوه نطق در او به ودیعه

نهاده شده و او را برای یادگیری به چنین دستگاه پیچیدهای مجهز کرده است. زبان، دستگاهی  اعدهمند و نظاممند است که از

علایم قراردادی تشکیل شده است و ارزش آن علایم و رابطه آنها با پدیدههایی که بر آنها دلالت میکند، به وسیله اجتماع تعیین

میشود (همان). این در حالی است که تلاش بسیاری از محققان، به منظور آموزش نزدیکترین پستانداران به انسان (مانند شامپانزهها) با شکست مواجه شده است .

 

شواهد دیگری که بیانگر رابطه فکر و زبان میباشد، به رفتار بیمارانی مرتبط است که در اثر سانحه، مغز آنها آسیب دیده است.

برخی از این بیماران، با وجود اینکه قدرت سخن گفتن و یا قدرت کنترل گفتار خود را از دست داده بودند و قادر نبودند جملات

ساده و معمولی را بیان کنند و یا از لحاظ دستوری جملات

 

بدساخت تولید میکردند، میتوانستند فکر کنند و شطرنج بازی کنند. در مقابل، بیمارانی مشاهده  شده اند که در حالی که دستگاه

زبان در آنها سالم باقی مانده بود و قدرت بیان و درک انواع جملات را داشتند، قادر نبودند پیرامون مسایل مجرد و انتزاعی فکر 

کنند (باطنی، 1369 )در مقابل رویکرد زبانشناسی حوزهای نسبت به رابطه زبان و ذهن، رویکرد زبانشناسی شناختی،

تازهترین مطالعات انجام شده دربارۀ نگرش حوزهای به زبان و ذهن و تعامل بین آنها را به چالش کشیده است. به نظر میرسد

که یافتههای جدید این رویکرد، به اندازه کافی مستدل و متقن و مبتنی بر شواهد باشد که بتواند رویکرد حوزهای فودور مبنی بر

 تشکیل مغز از حوزههای مستقل گوناگون را مورد تردید جدی قرار دهد. هنوز عده ای پردازش زبان را به مراکز محدود

مغزی نسبت میدهند و تصور میکنند به نقشۀ مغزی استاندارد بازنمایی و پردازش زبان در مغز دست یافته اند. نقشه مراکز

زبانی نواحی بروکا و ورنیکه و طناب قوسی بین آنها آنقدر جذاب جلوه کرده که پذیرش کارکردهای شناختی زبان و پیوندهای

پیچیده و چند وجهی بین زبان و مغز برای عدهای دشوار است. نیلی پور در پرتو شیوههای دقیق مطالعه مغز در نوروساینس

درباره ماهیت بازنمایی و پردازش زبان و مغز به نتایج تجربی و جدیدی دست یافته است. او معتقد است که بر پایه شواهد

علمی، بعضی اصول اولیه نظریه های زبانشناسی نوین و نظریههای تقلیلگرای عصبشناسی زبان، برای بازنمایی و پردازش

زبان در مراکز محدود مغزی، با مبانی نوروساینس سازگار نیست. مغز و زبان پدیدههای یکپارچه و از پیش ساخته نیستند و

بازنمایی و پردازش زبان در مغز به عنوان یک نظام شناختی پیچیده، در جریان تکوین، دارای بازنمایی اطلاعات متفاوت است

. به عنوان نمونه، دانش عاطفی و دانش مفهومی و دانش زبانی، شامل دانش واجی، واژگانی و نحوی و دانش کاربردی زبان در

سطوح مختل مغز بازنمایی دارند و با کارکردهای شناختی از قبیل حافظه، توجه، ادراک و سازوکارهای حسی حرکتی و عوامل

محیطی و فرهنگی پیوند میخورند. در نظریه های کلاسیک تقلیل گرای عصب شناسی زبان و بعضی نظریه های زبانشناسی

نوین در بازنمایی زبان، به تعامل عوامل محیطی و کارکردهای شناختی زبان توجه نشده است. بدیهی است هیچ نظریه ای

درباره مبانی نورونی زبان در مغز، بدون چارچوب نظری درباره ماهیت کارکردهای ذهن و مغز، پاسخگو نیست. بر اساس

اصول نوروساینس، هیچ شبکه عصبی در مغز نیست که کارکردهای زیادی داشته باشد، ولی از سایر شبکههای عصبی مستقل باشد  (نیلیپور، 1381  ).

 

نگاه روانشناختی به رابطه تفکر و زبان

شرح و توصیف چگونگی رمزگذاری و رمزگشایی معنا در زبان موقعی میسر است که بتوانیم از ساختارهای زبانی و معنایی،

تجزیه و تحلیل زبانشناختی و روانشناختی دقیقی ارائه نماییم.

رابطه زبان و تفکر یک فرآیند ذهنی حسی است که در سه مقوله واژگان اعم از زبانآموزی کودک، شکلگیری معنا، و تحلیل

متن قابل بررسی است. در بخش دوم مقاله تفکر و واژه  ویگوتسکی میگوید، معانی واژگان واحدهای پویا هستند نه ایستا.

همانگونه که کودکان سیر تکاملی را از کودکی به بلوغ طی میکنند، واژگان از طرق مختلف تغییر نقش میدهند و به تبع این

تغییرات، تفکر نیز تغییر میکند. اگر معانی واژهها در لایه های درونیتر یا بنیادیتر تغییر میکنند، پس رابطه تفکر با واژهها نیز

دستخوش تغییر خواهد شد. او فرآیند تفکر کلامی را از اولین مرحله تا آخرین مرحله، یعنی فرمولبندی آن را، مورد بررسی

قرار میدهد او معتقد است که در هر مرحلهای از روند تکامل و توسعه، معنی واژه رابطه خاص خود را بین تفکر و کلام

(گفتار) دارد. رابطه بین تفکر و واژه ثابت و ساکن نیست، بلکه یک فرایند پویاست، یعنی نوعی حرکت مستمر رفت و برگشتی

است؛ از تفکر به لغت (واژه) و از واژه به تفکر. در این فرایند است که رابطه تفکر با واژه دستخوش تغییر میشود که این

تغییرات در مفهوم کارکردی آن تکامل و توسعه نامیده میشود. تفکر تنها در قالب واژه ها بیان 1نمیشود، بلکه از طریق کلمات

به وجود می آید. هر فکری به ایجاد رابطه بین اشیا گرایش دارد. هر فکری حرکت میکند، رشد میکند، توسعه و تکامل مییابد،

نقشی را ایفا میکند و مشکل یا مسأله ای را حل میکند. این جریان و فرآیند تفکر به عنوان یک حرکت درونی، در سطوح مختلف

و بعد از پشت سر گذاشتن سطوح مربوط به کل کلام ظاهر میشود. ابتدا باید این سطوح را شناسایی کرد: سطح یا لایه درونی که

حاوی مفهوم و یا معنی است و همان جنبه معناشناختی کلام میباشد؛ دیگری سطح یا لایه بیرونی که حاوی جنبه های آواشناختی

است.این دو گرچه با هم یک حقیقت واحد را تشکیل میدهند و در واقع دو روی یک سکه اند، هر کدام دارای قوانین حرکتی

خاص خود میباشند. این وحدت و یگانگی تلفیقی ناهمگون و پیچیده است، نه همگن و مشابه.

 

وجود یک سری حقایق در روند تکامل زبانشناختی کودک،  مؤید حرکت مستقل در سطح یا لایه آوا شناختی و معنا شناختی

است. ویگوتسکی، به عنوان شاهد، دو نمونه مهم از این نوع حقایق

را این گونه مطرح میکند: کودک برای تسلط بر سطح بیرونی کلام، از آواهای تک واژهای شروع میکند و سپس از دو واژهای

و سه واژهای و بعد از مدتی، از جملات ساده و پیچیده تر استفاده میکند و سرانجام گفتار و یا متن منسجم که از جملات کوتاه و

بلند زیادی تشکیل شده است، شکل میگیرد. به سخن دیگر، در این سطح، کودک از جزء به کل حرکت میکند و از طرف دیگر،

از لحاظ معنایی، تک واژه برای کودک در واقع یک جمله کامل است. از نظر معناشناختی، کودک از کل حرکت میکند، یعنی

حرکت از مسئله پیچیده معنادار شروع میشود و بعد از آن به تسلط بر واحدهای معناشناختی جدا از هم، یعنی معانی تکتک واژه

ها منجر میشود. بنابراین سطوح خارجی یا آواشناختی و درونی یا معناشناختی کلام در جهات مخالف هم تکامل مییابند؛ یکی از

جزء به کل، یعنی از واژه به جمله و دیگری از کل به جزء، یعنی از جمله به واژه. به گفته یاکوبسون، مفهوم بافت و مؤلفه های

آن را در چارچوب خود آنها باید بررسی کرد؛ مانند ساختهای نحوی و واژه ها. در این فرآیند کل و جزء متقابلاً یکدیگر را تعیین میکنند

 

یکی از دلایل و شواهد روانشناختی زبان که بیانگر تعامل زبان و ذهن (تفکر) می باشد، کلام، و انگیزه کلام (گفتمان) است. در

شکل گیری کلامهای مختلف، فرآیند روانی نقش بسزایی دارد.این فرآیند با تفکر آغاز میشود و بعد، از طریق طرحوارۀ درونی

کلام و گفتار درونی به راه خود ادامه میدهد و سرانجام به شکل گفتار یا کلام منسجم تولید میشود. لوریا روانشناس برجسته

روسی، در کتاب زبان و  شناخت می گوید انگیزه کلام، یا نیاز به ارتباط اجتماعی است یا یک نوع فعالیت عقلانی و یا تمایل

فرد به تنظیم یا سازماندهی.او معتقد است که ممکن است این انگیزه ها  خود در ورای هر بیان گفتاری یا هر کلامی پنهان شده

باشند. اگر چنانچه هیچ یک از انگیزههای آغازی در کار نباشد، گفتاری صورت نخواهد گرفت. آنچه در اینجا مهم است تعداد

انگیزه ها نیست، بلکه مهم رابطه ای است که بین انگیزه (که یک عمل ذهنی است) و کلام وجود دارد. از نظر لوریا، طرحبندی

کلام (جمله، متن، …)، دومین مرحله فرایند تولید کلام است که البته برخی زبانشناسان آن را الگوی آغازین معنایی نامیده اند.

محتوای کلام در این مرحله از فرآیند تفکر تا زبان معین میشود. این نخستین نهاد،  کلام یا جمله (یعنی آنچه ) « موضوع »

مرحله است که کلام یا جمله (یعنی « خبر » قرار است دربارهاش صحبت شود) از گزاره یا همان مطلب جدیدی که درباره

موضوع در جمله بدان اشاره خواهد شد) تفکیک و مشخص میشود. از نظر روانشناختی در طی این مرحله، مضمون ذهنی در

قالب کلی کلام شکل میگیرد. از ویژگیهای این مرحله آن است که شخص در مییابد، آنچه قرار است به صورت یک کلام (جمله،

متن، گفتمان و …) درآید، چیست؟ و بعداً این مضمون و قالب ذهنی تبدیل به نظامی از معانی بسط یافته یا متن میشود که برای دیگران قابل فهم است.

در این خصوص، ویگوتسکی معتقد است که در واقع فرآیند انتقال از اندیشه به گفتار، به مراتب پیچیده تر از آن است که معمولاً

تصور میشود. به عقیده او نقش گفتار صرفاً این نیست که تفکر را صورتی خارجی ببخشد، بلکه تفکر در فرآیند شکل گیری از

1مراحل مختلفی عبور میکند و در گفتار کامل میشود.

 

نظریه وورف

یکی دیگر از مسایلی که پژوهش درباره آن در حوزه روانشناسی زبان قرار می‌گیرد، تعیین درستی یا نادرستی فرضیه‌ای است

که به نام فرضیه «وورف» معروف شده است و گاهی نیز از آن به عنوان نسبیت زبانی (linguistic relativity) نام می‌برند.

وورف و پیشینیان او چون ساپیر و هردر درست نقطه مقابل کسانی قرار می‌گیرند که می‌گویند زبان وسیله انتقال افکار و مفاهیم

انسان است. وورف ادعا می‌کند که ساخت زبان آن‌قدر مهم است که ساخت و ماهیت اندیشه را تحت‌الشعاع خود قرار می‌دهد. او

تا آنجا پیش می‌رود که می‌گوید ادراک سخنگویان یک زبان از جهان خارج یا، به بیان دیگر، جهان‌بینی آنها، از مقولات زبان

آنها متأثر است. مثلاً سخنگویان زبانی که مقولات دستوری آن بین زمان حال و آینده فرقی نمی‌گذارد، از زمان تصور متفاوتی

دارند تا سخنگویان زبانی که در آن، این تمایز وجود دارد. آزمایشهای زیادی طراحی شده تا نظریه وورف را محک بزند.

 این فرضیه، گرچه هنوز فراموش نشده، اما از این آزمایشها پیروز بیرون نیامده است. تجربه روزمره ما نیز آن را تأیید

نمی‌کند. مثلاً زبان عربی بین مذکر و مونث فرق می‌گذارد، در زبان فرانسه نیز تمایز مذکر و مونث وجود دارد، ولی آیا

فرانسویان و اعراب، به اعتبار این تمایز مشترک زبانی، نسبت به زن نگرش مشابهی دارند؟ تا آنجا که من می‌فهمم، جواب این

سوال منفی است. نگرش نسبت به زن یک امر فرهنگی است نه یک مسئله زبانی. به همین دلیل، نگرش فرانسوی‌ها نسبت به

زن به نگرش انگلیسی‌ها بسیار نزدیک‌تر است تا به اعراب؛ این در حالی است که در زبان انگلیسی تمایز مذکر و مونث وجود ندارد، ولی در عربی این تمایز وجود دارد.

 

 

به عنوان مثال دیگر، می‌بینیم که در زبان انگلیسی، فارسی و بسیاری از زبانهای هندواروپایی هفت واژه برای نامیدن رنگهای

اصلی وجود دارد، ولی در زبان ناواهو (زبان یکی از قبایل سرخپوست امریکا) برای نامیدن رنگهای اصلی فقط سه واژه وجود

دارد. در نتیجه، آنها برای سبز و آبی فقط یک واژه دارند. با این‌همه، ادراک سخنگویان ناواهو از رنگ با ادراک انگلیسی

زبانها از رنگ فرقی ندارد. آنها، با انکه برای سبز و آبی یک واژه بیشتر ندارند، درک می‌کنند که اینها دو رنگ متفاوت هستند،

 آنها را همان‌گونه از هم جدا می‌کنند که ما انواع مختلف رنگ آبی را از هم جدا می‌کنیم و می‌گوییم؛ مثلاً، آبی سیر، آبی

فیروزه‌ای، آبی روشن و غیره. با این‌همه، نمی‌توان فرضیه وورف را به کلی مردود دانست، فقط می‌توان گفت تحقیقات تاکنون صحت آن را تأیید نکرده است.


مطالب مشابه :


علت جوش در قسمت های مختلف سر و گردن

علت جوش در قسمت های مختلف سر و سایت آموزش زبان 8 سایت آموزش زبان 9 کتابخانه پزشکی




272 - جوش در 14 منطقه صورت نشانه چیست؟+تصویر (کلیک کنید)

دلیل جوش در ناحیه ۱۱ و ۱۲ (کلیک کنید) چرا آموزش زبان در بزرگسالی دشوارتر است؟ (کلیک کنید)




تکامل و تغییر زبان فارسی

زبان و ادبیات مخلوط امروز، دو دلیل کاملن متضاد دارد احساسات میهن پرستی به جوش می




مزاج چیست؟

زرد شدن زبان و پوست و سفیدی چشم , جوش و اکنه های ان این است که امروزه به دلیل تهاجمات




از بین بردن جوش های سر سیاه بینی ؟!

بچه های اباده طشک - از بین بردن جوش های سر سیاه بینی ؟! - « بچه های اباده طشک »




دلیل صدای وز وز آب هنگام جوش آمدن چست؟

آموزش علوم تجربی - دلیل صدای وز وز آب هنگام جوش آمدن چست؟ - نگاهی تازه به علوم و آموزش آن




تفكر و زبان

دلیل دیگری در تایید اینکه مفاهیم می این خود دلیل دیگری است که تفکر و زبان ما به هم جوش




مشکلات پوستی نوزادان

در بسیاری از موارد به دلیل محکم کردن بیش از اندازه جوش و ورم ارزنی مثلا برفک روی زبان و




دلیل عدم جوش خوردن پیوند پسته

فیلم اموزشی پیوند پسته به دو روش شکمی و لوله ای زبان فارسی دلیل عدم جوش خوردن پیوند پسته .




جوشهای داخل دهان و روی زبان

جوشهای داخل دهان و روی زبان. جوش های صورت + نوشته دلیل دیدن صحنه های




برچسب :