مروری بر دل نوشته ی کربلای ایران

نا پختگی نوشته ها ی مرا بپذیر شهید آوینی تو مسوولیت به من ارزانی داشتی اما من نقص ایمان داشتم ونتوانستم آن چنان باید قلمم آتشین با شد و کلام دلها را بتپاندو جریان خون در رگ ها را به تلاطم وا دارد اما برای رسیدن به این ایمان و قلم  از پا نخواهم نشست هر چند جمله های اخر متن را تو بر من ارزانی داشتی من نگران بودم متنم را چطور به پایان خواهم رسانید

 

میدانم که مبارزه ما ،مبارزه مادی وجسمانی نیست .زیرا از عدد واسلحه به مراتب ضعیف تر از دشمنان خود هستیم ،مبارزه ما مبارزه ارزشهاست ،ما مظهر ارزشهای خدایی هستیم ودر مقابل ظلمت وکفر وارزشهای شیطانی می ایستیم تا حجت خدا تمام باشد

ما مقاییس خدایی را در اجتماع پر آشوب امروز ارائه می دهیم تا کسی خود را فریب ندهد واز زیر بار مسولیت فرار نکند .ما ارزشهای خدای را همچون مشعلی فروزان بر دوش می کشیم تا در این شب دامن ظلمت را بدرد ومن آمده ام که این مشعل فروزان را در این طوفان ظلمانی بر افرازم واگر مشعلی افتاد .خود مشعل شوم بسوزم وظلمت را فراری دهم .

یک مشت خاک :

به یاد دارم ذوق وشوق پیوستن به کاروان راهیان نور ودر این بحبوحه شخصی گفت:آنجا چیزی جز بیابان خاکی نیست از یک  مشت خاک چه می خواهی که اینگونه تقلا می کنی فقط توانستم در جواب او چنین بگویم ای کا ش می توانستم آنجا را برایت وصف کنم با خود میگفتم در او این سوال ایجاد شود .بس چرا با این همه تقلا تو را نطلبیدن وسکوتی که مرا فرا گرفته بود بعد از آن شبی خوابی دیدم که دعوتنامه ام را آوردن .امروز ان سوال مرا به آن وا داشت که بنگارم شاید جواب سوال خیلی ها در این باشد

شاید به تک تک شماها اتفاق افتاده باشد که در سر جلسه ی امتحان آنچه را که می دانید نتوانید پاسخ دهید یا شاید اشتباهی کتاب دیگری به شما معرفی شده باشد شما خبر نداشته باشید و یا شاید آمادگی جسمانی وفکری نداشته باشید و نتوانید پاسخنامه را چنان برای قبولی پر کنید و شرمگین و ناراحت از سر جاسه بلند شوید .آری من وامثال من ،برای مرور درس های زندگیمان آنجا رفته بودیم که فردای نه چندان دور هنگام که برگه های امتحان را به ما ارزانی داشتند بتوانیم پاسخنامه ای در خور شائنمان پر کرده تحویل بدهیم

مرور درس در آنجا اینگونه است:شاید آن مناطقی که ما می بینیم آکثرا پاکسازی شده اند ویا شاید اکثر آدمها خاک و بیابان بیش نباشد ،اما حقیقت این خاک وبیابان این است :من وهمه کسانی که شور این دیدار را دارند آنجا بهترین مکانیست برای اندیشیدن که هیچ چیزی قطع کننده ی آن نیست نه از مادیات خبری هست ،فقط خودت هستی ونفست که در مقابل تو،وحقیقت خود که خاک است که چه زود ویا دیر به آن خواهی پیوست .

آنجا می روم و می رویم برای تجدید پیمان اگر راه را بیراهه رفتیم و اشتباها از مسیر فرعی دور زدیم راه را مستقیم کنیم ،واگر خوابیم بیدلر شویم آنجا می روم می رویم تا یادمان نرود چه می کنیم و خودمان را در لابه لای تجملات زندگی غرق نکنیم یادمان نرود هدف از آفرینش ما چه بوده وهست آنجامی رویم تا پیمانی هر ساله ببندیم که پروردگارا هنوز یادم نرفته که هستم ،وچه می خواهم ،کجا قرار گرفته ام ،وجایگاهم کجا خواهد بود ،یادم نرود چه کسانی از همه ی این دلبستگی ها رهانیدند وبه سوی معبود شتافتند وجسم خاکیشان درپشت سنگرهای خاکریز جاماند آری،این جسم مثالی هم با همه ی این ادعا رفیق نیمه راه آنان بود

آنجا می روم ومی رویم تا یادمان نرود در سنگر کلاس ،بقل دستیم بر من مقدم است باید قمقمه ی معرفتم را نثار او کنم ودر حفظ ابرو وایمان او بیشتر بکوشم تا خود،آنجا می روم و میرویم تا یا دمان نرود از شهدا بیاموزیم لحظه جان کندن وبا مرگ دسته وپنجه نرم کردن تمام اعضای بدنم از چشم هایم گرفته تا زبانم ذکر حق را نجوا کند تا وحشت مرگ ونه در پشت نقاب آنها را مخفی کنم .آنجا می روم ومی رویم تا ظاهرو باطنم را یکی کنم نه در میان جامعه باشم نقش بازی کنم ،آنجا رفتم تا جادرم بوی چادر خاکی فاطمه (علیه السلام)را بگیرد تا آغشته به ریا و تزویر باشد ،سنگر را جانانه حفظ کنم ودر موقعیت خطر سکوت از جان گذشتگی کنم نجات دوستان مقدم باشد تا خود ،آنجا رفتم تا فرمانده نگفته سر عملیات را فاش نکنم و قضاوت بیجا نکنم تیرم وتمام هدفم سوی دشمن باشد تا فتنه میان همسنگر هایم،آنجا رفتم تا گوش هایم را با صوت قرآن در شب عملیات تا معراج می رود را با صوت لهو ولعب که جزء نعر های شیطان که هیچ معرفتی ندارد اشتباه نگیرم و راهم را گم نکنم .

شخصی می گفت انسانهای افسرده آنجا می روند یا بعد از سفر افسرده می شوند ؟آری من که با نفس خودم کلنجار می روم و بر من فرمان روایی می کند لحظه ای نمی اندیشم که چگونه مرا در مادیات زندگی روز مره غرق کرده و کدام مادیات زندگی کم و زیاد نشود و خدای اگر نکرده کم شود امان را از پدرو مادر می بریم که این جسم خاکی سیر ناپذیر چند روز بیش مهمان ما نیست وما را خواهد رهانید ونثار خوراک د دان (موجودات زیر خاک برای تجزیه )خواهد شد

لحظه ای وچند روز وقت گذاشتن به نفس و هدفت افسردگیست ؟؟؟

ما برای گریه و اشک ریختن به حال شهدا نرفته بودیم در حقیقت دنبال خود رفته بودیم که سر گردانیم ،آنها راه معرفت را یافتند واز غافله سالار سید الشهدا عقب نمانداند ، برادران وخواهران حال غافله ی سخت تر از گذشته برما گشودند که باید از خرا بخواهیم که به آن غافله بپیوندیم ،هر چند آکثر ما زندگی دراین  دنیای فانی  ملال آور است .اما باید درس و رسم شهادت زمان خود را بیاموزیم آگر لحظه ای غافل باشیم پاسخنامه سفید را تحویل خواهیم داد وفرشته حسابگر بر بالای سرمان !!!!

برادرا ن وخواهران برخیز قلم بر دست گیر شهادت تو قلم توست ایستاده واستوار سنگر تو اندیشیه توست

اگر در خود احساس می کنی که می توانی آنگونه با اندیشه ات از من وتو مای درست کنی برخیز اینگونه به من منگر نه چنگ تمام شده نه تو خسته هنوز عشق شهادت را در چشمان تک تکتان می بینم بر خیز و اسلحه نرم را بر دست گیر و قلم فرسایی کن ،نفست را در لا به لای چه پنهان کردی ؟؟؟؟؟

چه ارزان می فروشی تو ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 


مطالب مشابه :


پیشنهادات برای یادواره

+ در آستانه یادواره شهدا چه زیباست که به پیشنهاد- چند نمونه از متن دعوتنامه برای




پیشنهاداتی برای برگزاری یادواره شهدا

پیشنهاداتی برای برگزاری یادواره شهدا دعوتنامه مخصوص از متن دعوتنامه




فرم دعوت نامه اولیا دانش آموزان /دعوت نامه از والدین جهت دعوت نامه ادبیانتخابات د عوتنامه برای دعوت

دعوت نامه به شهردار محترم تهران جهت حضور در یادواره متن دعوتنامه یادواره ی شهدا




مروری بر دل نوشته ی کربلای ایران

رسیدن به این ایمان و قلم از پا نخواهم نشست هر چند جمله های اخر متن دعوتنامه شهدا




برچسب :