افسانههای ملل
افسانههای ملل،عنوان مجموعهای است که توسط انتشارات هرمس و با همکاری مرکز گفتوگوی تمدنها منتشر میشود.تاکنون شانزده جلد از این مجموعه منتشر شده که هر جلد به افسانههای یک کشور اختصاص داشته است.کتابهای این مجموعه در قطع پالتویی بوده و از قیمت نسبتا مناسبی برخوردار است.
به گمان نگارنده، بررسی جداگانه هر یک از کتابهای این مجموعه، موضوعی ضروری و لازم است.با این بررسیها میتوان میزان دقت در ترجمهها،آشنایی مترجمین و ویراستاران احتمالی،با ادبیات شفاهی و به ویژه تسلط آنها به نثر روایی و زبان قصهپردازی را مشخص نمود. تأکید بر موضوع اخیر،یعنی نثر و زبان قصهپردازی،به این دلیل است که مخاطبین کتاب را نوجوانان تشکیل میدهند.نوشته حاضر، به بررسی جدیدترین کتاب از این مجموعه،یعنی قصهها و افسانههای هند اختصاص دارد که با ترجمه ابراهیم اقلیدی،منتشر شده است.نگارنده امیدوار است تا در آینده،بتواند سایر کتابهای این مجموعه یا دست کم برخی از آنها را مورد بررسی قرار دهد.
ارتباط فرهنگی،اعم از شفاهی و مکتوب، میان مردمان هند و ایران،ارتباطی بسیار دیرینه بوده است و به قدمت تاریخ این مردمان میرسد.ایرانشناسان و بهویژه اسطورهشناسان مردم این دو کشور را از لحاظ قومشناسی،در گروه اقوام هند و ایرانی قرار میدهند که خود،زیرگروه اقوام هند و اروپایی محسوب میشوند.این مردمان دارای اساطیر مشترکی بوده که پس از جدایی از همدیگر و امتزاج با اقوام بومی در فلات ایران و شبه قاره هند،تغییراتی اساسی در اساطیر آنها صورت گرفته است.بهرغم این تغییرات،بسیاری از پژوهشگران با دقت و باریکبینی،اشتراکات قابل توجهی در زمینهء اساطیر و آیینهای این مردمان کشف کردهاند.استاد یگانه،زندهیاد مهرداد بهار،در این زمینه میگوید:
«یک بررسی تطبیقی میان سلسله همانندیهای موجود میان اساطیر اوستایی و اساطیر ودایی ما را معتقد میسازد که با وجود همهء تحولات خاص ایرانی،اساطیر اوستایی انباشته از برداشتها و باورهای بسیار کهن هند و ایرانی است و بیگمان میتوان باور داشت که این سلسله همانندیها شواهدی استوار بر تعلق اساطیر ودایی و اوستایی به مرحله قدیمتر فرهنگ هند و ایرانی است.»1
استاد بهار در ادامه بحث خود و البته به گونهای مختصر،به اشتراکات و اختلافات فرهنگ اساطیری اقوام هند و ایرانی میپردازد.
سرفصلهای مورد توجه ایشان عبارتند از:زمینههای اعتقادی- اسطورهای،تصور هند و ایرانی از جهان و سرآغاز آن،خدایان و دشمنان خدایان،مردمان،بهشت و دوزخ و سرانجام آیینهای هند و ایرانی.
برای تأکید بر اهمیت اشتراکات اساطیری میان این مردمان و تأثیر این اشتراکات بر افسانههای ایرانی، فقط به یک نکته از بحث استاد بهار اشاره میشود.ایشان پس از بحث درباره ایندره،خدای طبقهء جنگاوران هند و ایرانی،به مقایسه این شخصیت در متنهای ودایی و اختلافات آنها با متنهای اوستایی و پهلوی میپردازد و سرانجام مینویسد:
«مهمترین جایی که اساطیر ودایی متعلق به ایندره،در اساطیر و حماسههای ایرانی ظاهر میشود و بر اثر آن میتوان مطمئن شد که شخصیت ودایی ایندره،شخصیتی هند و ایرانی است،دقیقا حماسههای مربوط به رستم است در ایران.درواقع،اساطیر پیرامونی ایندره و خود ایندره،از جهان خدایان ایرانی بیرون آمده و به صرت رستم و پهلوانیهعای او در حماسههای ایرانی جای گرفته است.»2
ارتباط فکری و فرهنگی میان ایرانیان و ارتباط فرهنگی،اعم از شفاهی و مکتوب، میان مردمان هند و ایران، ارتباطی بسیار دیرینه بوده است و به قدمت تاریخ این مردمان میرسد. ایرانشناسان و بهویژه اسطورهشناسان، مردم این دو کشور را از لحاظ قومشناسی، در گروه اقوام هند و ایرانی قرار میدهند که خود، زیرگروه اقوام هند و اروپایی محسوب میشوند
هندیان،به این پیشینهء مشترک محدود نمیشود. از دورهء پیش از اسلام،تصور ایرانیان از هند، تصوری توأم با اسطوره و افسانه بوده و از نظر آنان هند،مرکز علم و حکمت بوده است.از همین رو،نخبگان ایرانی در دورههای مختلف تاریخی، رو به هند داشته و به ترجمهء آثار و کتابهای باستانی هند اقدام کردهاند.واقعیت تاریخی آوردن کتاب کلیله و دمنه از هند که روایتی افسانهای از آن را فرزانهء توس،فردوسی بزرگ،در اثر یگانهء خویش نقل کرده،مؤید همین موضوع است. روزی در پیشگاه انوشیروان،برزویه طبیب که به قول ابن مقفع«مقدم اطبای پارس بوده»3،از نکتهای رمزآمیز و عجیب درباره هند خبر میدهد:
من امروز در دفتر هندوان همی بنگریدم به روشن روان چنین بد نبشته که بر کوه هند گیاهیست چینی چو رومی پرند که آن را چو گردآورد رهنمای بیامزد و دانش آرد بجای چو بر مرده بپراکند بیگمان سخنگوی گردد هم اندر زمان انوشیروان،برزویه را مأمور آوردن این گیاه میکند.برزویه پس از جستوجوی فراوان،به چنین گیاهی دست نمییابد تا سرانجام «یکی پیر کهنسال»که«به دانش و به سال و خرد از همه مهتر»بوده است،مسئله را برای او رمزگشایی میکند:
گیا چون سخندان و دانش چو کوه که همواره باشد مر او را شکوه تن مرده چون مرد بیدانش است که دانا به هرجای با رامش است بدانش بود بیگمان زنده مرد چو دانش نباشد بگردش مگرد چو مردم ز دانایی آید ستوه گیا چون کلیله است و دانش چو کوه کتابی به دانش نماینده راه از ادبیات شفاهی،برخی از متونی را که در کتاب ارایه شدهاند،نمیتوان در ردیف «قصه»یا«افسانه»قرار داد و میتوان اینگونه پنداشت که تدوینکنندهء اصلی کتاب، با تسامح نام قصه یا افسانه را بر آنها گذاشته است بیابی چو جویی تو از گنج شاهو به این ترتیب،برزویه به کتابی دست مییابد،پنج تنتره که در ترجمهء پهلوی،نام «کلیلک و دمنک»به خود میگیرد و قصههای آن از طریق ترجمهء پهلوی به سریانی و عربی،به اقصا نقاط جهان بال و پر میگشایند.کلیله تأثیر بهسزایی در گسترش داستانهای هندی در ایران داشت.شاعران و نویسندگان زیادی در آثار خود، از قصههای آن استفاده کردند.فقط در مثنوی، قریب شصت داستان هندی وجود دارد که بخش اصلی آنها از کلیله نقل شده است.4نظامی نیز در خسرو و شیرین،با استناد به قصههای کلیله و دمنه از زبان بزرگ امید،چهل نکته برای خسرو باز میگوید:
بزرگ امید چون گلبرگ بشکفت چهل قصه به چل نکته فرو گفتهند برای ایرانیان پس از اسلام،همچنان وجه وسوسهانگیز خود را حفظ کرد.سفر دانشمند ایرانی،ابوریحان بیرونی به هند که نتیجهء آن، کتاب حیرتانگیز ماللهند بوده،یکی از این موارد است.در کنار این مسافرتهای فردی،مهاجرت وسیع شاعران و نویسندگان ایرانی به هند،در زمان گورکانیان که یکی از نتایج آن شکوفایی و رسمیت یافتن زبان فارسی در شبه قاره بوده،تأثیر مهمی در امتزاج زبان و فرهنگ فارسی و هندی داشته است.علاوه بر مهاجرت شاعران و نویسندگان،عامهء مردم ایران نیز در طول سدههای مختلف و تحت تأثیر تحولات اجتماعی، به صورت گروهی به هند مهاجرت کردهاند.اولین مهاجرتهای گروهی،در قرون اولیهء اسلامی صورت گرفت که نتیجهء آن،شکلگیری «پارسیان هند»بوده است پس از آن و در زمان صفویه نیز مهاجرتهای وسیعی به هند صورت گرفت.
مهاجرتهای وسیع و گروهی مردم ایران به هند،از یک سو و ترجمهء کتابهای مختلف توسط نخبگان و خواص از سوی دیگر و همچنین، رسمیت یافت زبان فارسی در شبه قاره،در طول چندین قرن،باعث امتزاج ادبیات داستانی و بهویژه ادبیات شفاهی هند و ایران شده است. ترجمههای متعدد و مختلفی که از داستانهای هندی به فارسی شده،تأثیر بهسزایی در گسترش این داستانها در میان ایرانیان داشته است.در همین زمینه،میتوان به طوطینامهها،دریای اسمار،نل و دمن و...اشاره کرد.
از این مقدمه که متأسفانه و البته برحسب ضرورت، تفصیل آن از اصل مطلب ظاهرا بیشتر خواهد بود،میخواهم این نتیجه را بگیرم که آنچه در کتاب«قصهها و افسانههای مردم هند»آمده است،برای خواننده ایرانی،حتی در سطوح نوجوانان نیز قصههای آشنایی هستند که بخشی از آنها را یا در خانواده شنیدهاند یا از طریق کتابهای مختلف به آنان منتقل شده است.
قصههایی برای زندگی
در سطور زیر،ابتدا به برخی از اندیشهها و قصههای مندرج در کتاب نظری میاندازیم و سپس اشارهای کوتاه دربارهء کیفیت ترجمه خواهیم کرد.
1-قصههای مردم هند بسیار متنوع است؛از قصههای حیوانات گرفته تا قصههای سحرآمیز، از هر نوع آن در میان این مردم وجود دارد.البته این قصهها از هرگونه که باشند،«غالبا به نوعی نتیجهء اخلاقی یا تعلیم آداب و عقاید دینی یا نصیحت و راهنمایی در امور اجتماعی پایان میپذیرد.»5همین موضوع،یعنی کاربرد عملی قصهها در زندگی،باعث گردید که قصه، قصهپردازی و قصهسرایی یکی از ابزارهای مهم تعلیم و تربیت،در میان مردم هند باشد.این قصهها بهرغم وجوه تخیلی بسیار بالایی که
دارند،در پایان با موعظه و پندهای صریح به پایان میرسند.مواعظ و پندهایی که ظاهرا تصریح آنها ضروری نمیرسد،اما واقعیت آن است که چنین برداش و استنباطی،خارج از فرهنگ و ادبیات شفاهی هند است.نقش تعلیمی در قصههای هندی،به قدری زیاد است که راوی برای تأکید بر این نقش،به چنین پایانبندیهایی نیاز دارد.به برخی از اینگونه پایانبندیها اشاره میکنم:
-«این است سرنوشت آن نادانی که طرف خودی را رها میکند و به دشمن میپیوندد.» (شغال نیلیرنگ ص 232)
-«...به این شیوه سیمها و یکراما به آنکه دزد بود،با نیروی تشخیص خویش،بهشت را از آن خود کرد.آری اینچنین است سرشت تمام و کمال خرد.»(سیمها و یکرامای راهزن ص 237)
-«سرسپردگی کورکورانه به حرص و طمع، همیشه مایهء بدبختی است.»(داستان دو رند خطاکار ص 282)
از این نمونهها در سایر قصههای کتاب نیز وجود دارد.به نظر میرسد در مقایسه با قصههای ایرانی،راویان هندی بر وجه سرگرم کنندگی قصهها تأکید کمتری داشتهاند و بیش از هر چیز، وجه تعلیمی آنها موردنظرشان بوده است.
از دورهء پیش از اسلام،تصور ایرانیان از هند، تصوری توأم با اسطوره و افسانه بوده و از نظر آنان هند، مرکز علم و حکمت بوده است.از همینرو، نخبگانی ایرانی در دورههای مختلف تاریخی، رو به هند داشته و به ترجمهء آثار و کتابهای باستانی هند اقدام کردهاند
قصههای ایرانی حتی در پایانبندیهای خود نیز حالت تخیلی و جعل واقعیت را از دست نمیدهند؛ مانند«بالا رفتیم ماست بود،پایین اومدیم دوغ بود،قصهء ما دروغ بود»یا«قصهء ما به سر رسید کلاغه به خونهاش نرسید»و نمونههای مشابه دیگر.
2-در قصههای هندی،از جمله قصههای این کتاب،بر دانش و علم تأکید فراوان صورت گرفته است و افراد با دانش و معلومات،مورد تکریم و تحبیب قرار میگیرند؛مانند قصهء سوپاراکای دریانورد(ص 23).در این قصه، شخصیت دریانوردی وصف شده است که با اتکا به دانش و اطلاعات وسیع خویش،از غرق شدن کشتیها پیشگیری میکند.نکتهء جالب توجه، این است که هرگاه کشتی با مشکلی برخورد میکند یا به نقطهای بحرانی میرسد، کشتینشینان با سرود زیر که تأکید بر دانایی ناخداست،از او کمک و راه چاره میخواهند:
«سوپاراکای داننده-بازگو چیست نام این دریا؟»
در قصهء ناگاسوامین و جادوگرها نیز قهرمان قصه،در مرحلهای از مبارزهء خود با جادوگرها،«به زاهد بسیار دانایی»پناه میبرد.(ص 291)این ویژگی قصههای هندی،در قصههای ایرانی نیز به چشم میخورد.
3-دوراندیشی و تأمل بر مسایلی که برای فرد پیش میآید،یکی دیگر از نکاتی است که در این قصهها بر آن تأکید شده است؛مانند قصهء موش و دوستانش یا قصهء خدنگ،جغد، گربه و موش.در قصهء اخیر موشی زیرک،از دست خدنگ و جغد،به گربهای که در دامی گرفتار شده است،پناه میبرد و با دندانهایش شروع به جویدن نخهای دام میکند.به این ترتیب،خدنگ و جغد فرار میکنند،اما موش زیرک با دوراندیشی،در جویدن نخها شتاب به خرج نمیدهد.زیرا اعتقاد دارد: «در موقعیتی خاص شاید یک دشمن به تصادف دوست شود،اما این دوستی همیشه برقرار نمیماند.»(ص 85).
قصهء«تاوان طمع»نیز در مذمت عدم دوراندیشی و اعتماد به دشمن است.
4-از نظر ساختاری،میتوان به یکی از مهمترین ویژگیهای قصههای هندی/ایرانی اشاره کرد که در ساختار قصههای این کتاب نیز به چشم میخورد.این ویژگی،ساختار قصه در قصه یا ساختار پوست پیازی است.به این معنی که در یک قصه اصلی،چند قصهء فرعی دیگر،عمدتا توسط شخصیتهای قصه،برای همدیگر توضیح داده میشود.
موضوع دیگری که در پی این ویژگی پیش میآید،آن است که در روایتهای مختلف از یک قصهء تودرتو،معمولا برخی از قصههای فرعی و در عین حال مستقل (Epizode) حذف میشوند و به جای آنها،قصههای دیگری جا م گیرند. چنین موضوعی که در روایتهای مختلفی از قصههای هندی و همچنین قصههای ایرانی،به گونهای فراوان به چشم میخورد،به عوامل مختلفی بستگی دارد.از میان عوامل مختلف، میتوان به ویژگیهای جغرافیایی،فرهنگی، معیشتی و اجتماعی محل روایت و نیز ویژگیهای جنسیتی،سنی و طبقاتی راوی اشاره کرد.
در اینباره،میتوان به قصهء موش و دوستانش اشاره کرد که چندین قصهء فرعی،در ضمن قصهء اصلی روایت شده است.جالب است بدانیم که در روایت دیگری از این قصه که در کتاب کلیله و دمنه آمده،اولا برخی از جزئیات با روایت فوق متفاوت است و در ثانی،در آن جا قصههای فرعی دیگری نیز وجود دارد که شخصیتهای اصلی برای هم بازگویی میکنند. البته حذف این موارد،به ساختار کلی قصه هیچگونه صدمهای وارد نمیکند و این از ویژگیهای ساختاری قصههای هندی و نیز ایرانی است.این موضوع در«داستانهای وتالا» هم تکرار شده است.
5-از زاویه ادبیات شفاهی،برخی از متونی را که در کتاب ارایه شدهاند،نمیتوان در ردیف «قصه»یا«افسانه»قرار داد و میتوان اینگونه پنداشت که تدوینکنندهء اصلی کتاب،با تسامح نام قصه یا افسانه را بر آنها گذاشته است.در این مورد،میتوان به برهمن و بز(ص 229)و برهمن احمق(ص 303)اشاره کرد.
6-همانگونه که در مقدمهء این نوشته اشاره شد،روایتهای مختلفی از تعدادی از قصههای این کتاب،در زبان فارسی موجود است.برخی از این روایتها در آثار ادبی و تألیفی ما آمده است و تعدادی دیگر،در میان مردم رایج بوده که پژوهشگران ادبیات شفاهی،آنها را ثبت و ضبط کردهاند.در زیر به برخی از این قصهها و روایتهای مشابه اشاره میشود:
الف-لغزش زبان(ص 69):روایتهای مختلفی از این قصه در ایران ضبط و ثبت شده که برخی از آنها حالت مثل پیدا کرده و مثل آن از مثلهای سائر زبان فارسی گردیده است؛یک بار جستی ملخک...در زیر به برخی از آثاری که روایتی از این قصه در آنها ثبت شده،اشاره به نظر میرسد در مقایسه با قصههای ایرانی، راویان هندی بر وجه سرگرمکنندگی قصهها تأکید کمتری داشتهاند و بیش از هر چیز،وجه تعلیمی آنها موردنظرشان بوده است
کتاب از زبان انگلیسی ترجمه شده و مترجم از عهدهء کار خود،به خوبی برآمده است. زبان انتخاب شده برای ترجمه،زبانی است متناسب با قصههای کتاب
قصههای مردم هند بسیار متنوع است؛از قصههای حیوانات گرفته تا قصههای سحرآمیز، از هر نوع آن در میان این مردم وجود دارد
میشود:
-فضل الله مهتدی(صبحی)،آن را با نام رمالباشی،ضبط کره است.
-استاد انجوی،در تمثیل و مثل(ج اول)،به بیش از چهارده روایت از این قصه اشاره میکند.
-فرهنگ مردم کرمان-گردآوری د.ل.لوریمر-به کوشش دکتر فریدون وهمن
-باکرههای پریزاد-محسن میهندوست
ب-موش و دوستانش:این قصه با اندکی تفصیل و اضافه شدن یکی دو اپیزد دیگر،در کلیله و دمنه،باب هفتم،الحمامة المطوقه و... (کبوتر طوقی و...)آمده است.
ج-دلمه گوش(ص 265):از این قصه، روایتی ضمن یک قصهء چند اپیزودی،در فراید السلوک آمده است.
د-شغال نیلی رنگ:همانگونه که مترجم نیز گفتهاند،روایتی از این قصه،در دفتر سوم مثنوی آمده است.
هـ-ناپایداری بخت:روایتی از این قصه،در کتاب افسانههای لری،گردآورندهء داریوش رحمانیان و با نام اکبرشاه و دو گدای کور آمده است.یک روایت نیز نگارنده این سطور در بایگانی خویش دارد که در یکی از روستاهای اهواز،آن را ضبط کرده است.
و-برهمن و بز(ص 229):این حکایت،با بخش اول تیپ 1539 مطابقت دارد که چند نفر دزد،گاوی را که پسر ملا برای فروش به بازار آورده،به قیمت گوساله یا بزی از او خریداری میکنند.
اما روایتی دیگر گونه از همین حکایت را مولوی با نام«در وهم افکندن کودکان استاد را»، در دفتر سوم مثنوی آورده است.
ز-سوماپرابها و سه خواستگار(ص 308): روایتهای مختلفی از آن با نام سه برادر و دختر عمو،از نقاط مختلف ایران،توسط پژوهشگران ثبت و ضبط شده است:
-باکرههای پریزاد،محسن میهندوست- ص 89
-قصههای ایرانی-زندهیاد استاد انجوی
درباره ترجمه کتاب
کتاب از زبان انگلیسی ترجمه شده و مترجم از عهدهء کار خود،به خوبی برآمده است.زبان انتخاب شده برای ترجمه،زبانی است متناسب با قصههای کتاب.مترجم در بعضی از صفحات، یادداشتهایی نوشته که برای خوانندهء ایرانی بسیار مفید است.همین موضوع،یکی از نشانههای تسلط وی بر کار خویش به شمار میرود.اما بهرغم این ویژگیهای مثبت، متأسفانه برخی عبارات کتاب،به گونهای است که به یک دستی کتاب صدمه زده.به نظر میرسد ویراستار احتمالی کتاب-گمان نگارنده این است که قاعدتا این مجموعه باید ویراستار داشته باشد، گیرم در شناسنامه کتاب ذکری از این موضوع نرفته است-با متن هماهنگ نبوده است.احتمال دیگر این است که خود مترجم،در مواردی دقت خود را فدای سرعت در آمادهسازی کتاب کرده باشد.برای جلوگیری از کلیگویی،به یکی دو مورد اشاره میشود:
-«شمشیر پادشاه تیزی خاصی داشت اما نه در چوب عدالت به هنگامی که قضاوت میکرد (الف)،و همواره به راستی و عدالت گرایش داشت نه به زنان،شکار و دیگر امور جاری(ب)» (ص 239)
قسمت(الف)کاملا نامفهوم است.فاعل قسمت(ب)نیز نامشخص است.حرف(و) باعث میشود که خواننده«شمشیر پادشاه»را که در جملهء قبل آمده است به عنوان فاعل قلمداد کند.در صورتی که منظور،خود پادشاه است.
-«سرانجام مرد پارسا تصمیم گرفت شاهزاده را که اینک پادشاه شده بود و در آن لحظه سوار بر فیلی قولپیکر درحالیکه شمار زیادی از درباریان در پیاش روان بودند داشت در پایتخت گردش میکرد،آزمایش کند.»(ص 17)
این عبارت نامأنوس و جملهبندی نامأنوستر را میتوان به عبارتی با جمله هایی کوتاه تبدیل کرد.
چنین ضعفهایی البته در مجموع کتاب که 237 صفحه را دربرمیگیرد به چند مورد مشخص محدود میشود.به همین دلیل،این ضعفها به هیچ وجه نمیتوانند اهمیت کار مترجم و توفیق وی در برگردان متن را زایل کنند.
نگارنده امیدوار است که کار ترجمه و انتشار مجموعه«افسانههای ملل»،همچنان و با دقت بیشتر ادامه پیدا کند و در همین زمینه،پیشنهاد میکند که دستاندرکاران این مجموعه،انتشار قصههای کشورهای همجوار ایران را در دستور کار خویش قرار دهند.
پینوشت
(1)-بهار،مهرداد:پژوهشی در اساطیر ایران(پارهء نخست و دویم)،انتشارات آگه،چاپ دوم 1376،ص 254
(2)-همان،ص 471
(3)-کلیله و دمنه،انشای ابو المعالی نصر الله منشی، تصحیح و توضیح مجتبی مینوی طهرانی،انتشارات دانشگاه تهران،چاپ سوم 1351،ص 44.
(4)-مجتبایی،فتح الله:داستانهای هندی در ادبیات فارسی،مندرج در«یکی قطره باران»، جشننامه استاد دکتر زریاب خویی،به کوشش احمد تفضلی،تهران،1370 و ص 476.
(5)-همان،ص 472
(6)-در اینباره،میتوان به کتاب«افسانههای مردم فارسی زبان»،نوشتهء روشن رحمانی،چاپ انتشارات نوید شیراز و همچنین،مقالهء نگارنده به نام «پژوهشی مغتنم در ادبیات شفاهی»،مندرج در کتاب ماه ادبیات و فلسفه،شماره 77 مراجعه کرد.
مطالب مشابه :
لیست کتب المپیاد موجود در پژوهشرای شهید احمد حجتی
ابوالمعالی نصرالله منشی، مجتبی مینوی طهرانی. 2. a14-a15. 13. تذکره امیر آجرلو و مجتبی
افسانههای ملل
-کلیله و دمنه،انشای ابو المعالی نصر الله منشی، تصحیح و توضیح مجتبی مینوی طهرانی
بررسی دستور تاریخی در کتاب کلیله و دمنه
- ترجمه کلیله و دمنه انشای ابوالمعالی نصر الله منشی تصحیح و توضیح مجتبی مینوی طهرانی .
کند و کاوی در معنی واژه ی دهقان
۳۰- كلیله و دمنه تألیف ابوالمعالی نصر الله منشی به تصحیح وتوضیح مجتبی مینوی طهرانی چاپ دوم
آمد دایره المعارف بزرگ اسلامی جلد: 2 شماره مقاله:492
ابوبکر طهرانی از الدین منکبرنی، به کوشش مجتبی مینوی، تهران، 1344ش؛ واقدی، محمدبن
نام و نشان تاریخی ایل قشقایی علی پورصفر قصابی نژاد/
مجتبی مینوی در تعلیقات خود بر سیرت جلال الدین مینکبرنی (طهرانی ص 60 64 65 روملو ج 11 ص 27ـ30).
برچسب :
مجتبی مینوی طهرانی