کلکسیون افکار فاشیستی در شعر و ادبیات فارسی

کلکسیون افکار فاشیستی در شعر و ادبیات فارسی

اگر قوم مغول مال ومنال مردم را غارت می‌كرد حكومت به اصطلاح نجیب و اصیل پهلوی آریایی غارتگر فرهنگ و هویت اقوام مختلف ایرانی (غیر فارس) بود.

از ورود مدرنیته توسط شاهان قاجار به ممالک محروسه سال‌های زیادی می‌گذرد اما تجلی‌گاه و شروع سهمگین آن را باید در انقلاب مشروطه جست. انقلابی که انسان‌هایی نام‌آور، مترقی و کم‌نظیری را برای شرق به خصوص خاورمیانه به ارمغان آورد. انسان‌هایی که خواندن سرنوشت آنها بیشتر به یک تراژدی انسانی شباهت دارد. شبح رضا خان پالانی شوم‌ترین اتفاق در تاریخ ایران و مشروطه است و تیر خلاصی که بعدها با کشف نفت و مستقل کردن حکام از مردم به آن شلیک شد. شاید اگر در آن دوران پرتلاطم (چه از نظر دورنی و چه از نظر بیرونی) مجالی برای عینیت بخشیدن به تفکرات آن آزادمردان بود امروز سرنوشت ما ایرانیان طور دیگری رقم خورده بود. افسوس که چرخ زمان هیچگاه به عقب باز نمی‌گردد ولی ملتی که گذشته‌ی خود را نداند مجبور است اشتباه گذشته‌گان خود را تکرار کند.

نکته‌ی قابل توجه این است که امروز بعد از گذشت هشتاد سال از آن دوران عده‌ای بچه شوون و جوجه فاشیست‌ باورشان نشده که زمانه عوض شده و امروز در قرن بیست و یک هستیم و هیتلر سالها پیش مرده و تفکراتش هم زیر خروارها خاک مدفون گشته و اینگونه ایدولوژی‌ها را فقط باید در زباله‌دانهای تاریخ جستجو کرد. جالب این است که در این هشتاد سال چه افراد منورالفکری که در دام این تئوری‌های زواردرفته نیافتاده‌اند.

تا قبل از انقلاب مشروطه هیچ سخنی از زبان رسمی در بین نبود. رضا خان رسماً کلمه‌ی ایران را جایگزین پرشیا نمود، زیرا بنابر قرائت دولتی کلمه‌ی ایران به معنی زادگاه نژاد آریایی ‌بود (نه به دلیل احترام به حقوق سایر اقوام). البته خود کلمه‌ی پرشیا دست ساخته‌ی شرقشناسان و دانشگاهیان غربی بود که در زبان‌های خارجی رایج شده و هیچ ارتباط معنایی با عامه‌ی ایران نداشت. (آبراهامیان)

زبان ترک برای از قفا کشیدن است،

صلاح مملکت پای این زبان بریدن است،

دو اسبه با زبان فارسی از ارس پریدن است،

نسیم صبحدم برخیز،

                        بگو به مردم تبریز،

                               که نیست خلوت زرتشت،

                                                   جای صحبت چنگیز،                    عارف قزوینی

عربی پا برهنه با صورتی سیاه، چشمانی درخشان، و ریششی کم پشت با یک زنجیر آهنی قاطری را که خونریزی داشت می‌زند.... جمعیتی از عربهای ترسناک و ژنده پوش، با صورتهایی احمقانه در زیر فینه، چهره‌هایی موذیانه زیر عمامه، ناخن‌ها و ریش حنا بسته، و کله‌های تراشیده، تسبیح می‌گردانند، در صندل و ردا و پیژامه بالا و پایین می‌روند.

صحبتهای فارسی، یاوه‌های ترکی و عربی آنها از ته گلو و داخل شکم ادا می‌شد و در هوا پژواک می‌یافت ... زنان عرب با صورتهای خالکبوی شده، چشمانی برافروخته و حلقه‌هایی در بینی .....

یک عرب جلوی قهوه‌خانه‌ای نشسته بود،و دماغش را انگولک می‌کرد بادست دیگرش کثافت‌های لای پنجه‌هایش را پاک می‌کرد. مگس و شپش از سر و صورتش بالا می‌رفت.

صادق هدایت

کتابهای«اطاعت کورکورانه» و «پروین دختر ساسان» عربها را موجوداتی سیه چرده، کثیف، مریض، زشت، نادان، خشن و بی آزرم توصیف میکند. علاوه بر آن، هدایت، ایرانیان مسلمان امروزی را نیز آدم هایی فاسد و ریاکار میداند. صادق هدایت، تنها، ایرانی های دوران ساسانی را جذاب، شجاع، باهوش، بافرهنگ، و با فضلیت و هنرمند میخواند.

هدایت، گذشته قابل ستایش ماقبل اسلام ایران، یعنی دوران زرتشت را«عصر طلایی» ایران میداند و معتقد است که هویت واقعی ایرانیان، که«آریایی ها»ی هند هم در آن شریک بودند، توسط اعراب مسلمان و مهاجم نابود شد و تمدن والای ایرانی جای خود را به فرهنگ و مذهب خشن و تشنه به خون عرب داد. صادق هدایت که همیشه از او به عنوان یک نویسنده بسیار حساس و معتقد به ارزش های انسانی یاد میشود، در واقع، در اینجا از ایده های نژادپرستانه و ضد سامی پیروی کرده است. او معتقد است که ایرانیانِ«آریایی» از نظر نژادی بر عربهای «سامی» برتری دارند.

به عنوان یک محصل دوره‌ی ابتدایی، احساس تلخ سرکوب زبانی در ایران در من شروع به شکل‌گیری کرد. لباس و زبان کردی در مدرسه قدغن شد. در سالهای دبیرستان، می‌توانستم تعداد محدودی کتاب کردی و صفحات گرامافون را از طریق زیرزمینی تهیه کنم. البته والدین من علت ترس از تفتیش خانگی، بازداشت و زندان آنها را از بین می‌بردند. .... در کلاس‌های دانشگاه تهران، بی‌حرمتی کنایه‌آمیز علیه زبان کردی و سایر زبان‌های غیر فارسی امری معمول بود. در موارد نادری که از زبان کردی صحبت به میان می‌آمد، معمولاً آنرا لهجه‌ای از فارسی شناخته؛ و زبان تجزیه‌طلبی و خیانت می‌نامیدند.                         حسن‌پور

عرب در بیابان ملخ میخورد، سگ اصفهانی آب یخ میخورد(ضرب المثل فارسی)

کاهش دوره‌ی خدمت سربازی، ارتش را به نهاد بیهوده‌ای مبدل خواهد کرد. یک چهارم تا یک سوم سربازان تنها به زبان ترکی سخن می‌گویند. 6 الی 12 ماه وقت لازم است که آنها زبان فارسی را فراگیرند تا بتوانند دستورات را درک کنند.

وابسته‌ی نظامی انگلیس – 1945- آبراهامیان ص 253

شاهرخ مسکوب، «من ایرانی» را در مقابل «آن عرب» گذارده، و ایرانی بودن را در «فارسی سخن گفتن» و «تاریخ ماقبل اسلام» میداند.

در کتاب«فارسی شِکَر است» محمدعلی جمالزده، «فارسی با ایرانی بودن» همانقدر مترادفند که «عرب» (یا فرانسوی یا آذربایجانی) با «خارجی». ... او «منِ عرب» را مترادف خرافات مذهبی و تحجر دانسته، و«منِ ایرانی» را «فارسی و مسلمان» میداند. ولی علیرغم اینکه جمالزاده از همان مدل فکری ناسیونالیستی غربی در ابراز دیدگاهش بهره برده، اما نژادپرستی غربی را حمایت نمیکند.

دیدگاه های ناسیونالیستی صادق چوبک  تنها تا حدودی با صادق هدایت متفاوتند. او در کتاب «سنگ صبور» بی ریشه گی و از خود بیگانگی ایرانیان را به گردن «تاریخ» می اندازد: عرب های مسلمان، تمدن عظیم ایرانی را نابود کرده و آلترناتیو بهتری به جایش نیاوردند. و نتیجتا، ایرانی ها چه به صورت فردی و چه اجتماعی، به دلیل جدا شدن از فرهنگ، هنر و تاریخ اصیل و واقعی خویش، تا به امروز رنج کشیده اند.

کاراکترهای کتاب«سنگ صبور» چوبک نیز آدم‌هایی نژادپرست و ضد عرب‌اند. چوبک، عربها و هندی‌ها را موجوداتی ریاکار، زشت و خشن وانمود کرده در حالی که «من ایرانی» از دست ریاکاری عربها (از طریق دین اسلام) شکست خورده و فاسد گشته است چرا که چوبک رواج اسلام شیعی در ایران را به مثابه، ابزاری برای سرکوب و خفقان میپندارد.

مهدی اخوان ثالث، همچون صادق هدایت، عربهای مسلمان مهاجم را مسئول نابودی هویت واقعی فرهنگی ایرانی ها دانسته و هوادار بازگشت به گذشته پرافتخار فرهنگی زرتشتی ماقبل اسلام است: در کتاب«آخر شاهنامه»، انقراض فرهنگ زرتشتی ایرانیان در پی سرنگونی امپراطوری ساسانی، و غلبه اسلام بر ایران، را علت سقوط ارزشهای ایرانی دانسته و تنها راه رهایی را، بازگشت به «عصر طلایی» ایران قبل از اسلام میداند. اخوان، «منِ ایرانی» اصیل را پاک، باهوش و زیبا پنداشته که توسط«منِ عرب» دروغین، تاریک و شیطانی گشته است. اخوان نفوذ«منِ عرب و اسلامی و سامی» را بر «میراث اجداد آریایی خودمان» نکوهش کرده و بدینسان، با صادق هدایت همصدا میشود که ایرانی ها و عربها اساسا دو نژاد کاملا متفاوت و نابرابرند: یکی آریایی و برتر، دیگری سامی و زیردست .

نادر نادرپور عربها و اسلام را به عنوان موجودات و پدیده هایی بیگانه، اساسا ضد فرهنگ و ارزش‌های ایرانی میداند. کتاب «اینجا و آنجا» همان تصویری از عربها را به ما نشان میدهد که در آثار صادق هدایت و مهدی اخوان ثالث: موجوداتی وحشی و درنده خو، و مهاجمانی بیگانه اند که تمدن برتر ایرانی را نابود کردند. نادرپور به هنگام به شعر درآوردن پدیده هایی غیرمنطقی، ـ خون و ماه ـ «من عرب» را تاریک، درنده خو و ضد بشر نقش میکند و «من ایرانی» را، در نقش های آتش زرتشت، آفتاب و بهار، به عنوان خالق یک تمدن روشنفکرانه، به شعر در می آورد.

در کتاب «اینجا و آنجا» نادرپور استقرار جمهوری اسلامی در ایران را با پیروزی اعراب مسلمان بر امپراطوری ساسانی مقایسه کرده و نتیجه میگیرد که اوضاع امروزین ما، دنباله و نتیجه منطقی و گزیرناپذیر شکست تمدن مقتدر و «بهتر» ایرانی به دست عربهای بیسواد و خشن است. از دیدگاه نادرپور، مسلمان دو آتشه و یا حامی جمهوری اسلامی بودن، به معنای عرب بوده(و غیرایرانی بودن) و نتیجتا «دون شأن انسان بودن» است. نادرپور نیز، همچون هدایت، چوبک و اخوان، ضد اسلام و ضد عرب است.

آندرسون معتقد است یک «ملت» را نمی‌توان صرفاً با استفاده از یک سری معیارها و تعاریف «موهوم» و «خارجی» و یا یکسری حقایق «فراهستی» اجتماعی تبیین کرد. در عوض، «ملت» نوعی اجتماع سیاسی آرمانی است، مقوله‌ای است «ابداعی» و «حساب شده». بنابراین، آثار ادبی، نه تنها آینه اجتماع، بلکه مهمتر از آن، بخشی از گفتمان ایدئولوژیک آفرینش هویت «ملی» و «ایرانیت» و نیز «ایرانیت مدرن» به شمار میروند.

Benedict Anderson

دكتر احسان یارشاطر كه دائره المعارف ایرانیكا را چاپ می كند، در هر اجلاسی پیشنهاد می‌كند كه بعد از این در زبان انگلیسی ایران نگوییم، بلكه Persia بگوییم، چرا كه غربی ها در گذشته به ایران Persia می گفتند (و با این حساب معلوم نیست چرا اسم دائره المعارف را ایرانیكا خوانده است!) و احمد شاملو در شعری رسما از داشتن نام احمد، و نام خانوادگی شاملو ابراز نفرت می كند، چرا كه اولی عربی است و دومی تركی، و دكتر جلال متینی كه مخالف احمد شاملو هم هست چنان شوونیسمی از خود نشان می دهد كه همه‌ی بزرگان آذربایجان را خائن به ایران می داند، و هرگز یادم نمی رود كه نادر نادرپور، وقتی كه در برابر منطق ادبی درمانده بود، رسما در مجله ی فردوسی، چهل سال پیش، در مقاله ای علیه من، مرا «درخت عرعر» خواند كه در آن زمان حتی داد نویسندگان خارج از كشور، به گمانم محمد عاصمی درآمد كه این حس نژادپرستی تا كی باید ادامه یابد!                           رضا براهنی

 من بامدادم

        نام کوچک‌ام عربی است

                نام قبیله‌ایی‌ام ترکی

                        کنیت‌ام پارسی.

نام قبیله‌ام شرمسار تاریخ است.                احمد شاملو- مدایح بی‌صله

تعلیمات دكتر محمود‌ افشار كه رضاخان بیسواد را به رسمی كردن زبان فارسی برای سراسر كشور تشویق كرد، به سراغ فرزند رضاخان آمد، و این یكی كه از چاپ شعرهای مادر تركش امتناع می‌كرد، تدریس زبان مادری خود را در آذربایجان ممنوع كرد. كسی كه به مادر خود، و زبان مادر خود خیانت كند به طریقی اولی به همه خیانت خواهد كرد. و عجیب این كه از آن روز تا به امروز، انگار دنیا عوض نشده است. هنوز پس از گذشت شصت و یكسال، پس از این همه حركت در سراسر دنیا، پس از این همه انقلاب و ضد انقلاب و كودتا و ضدكودتا، پس از پیدایش ده‌ها كشور مختلف در سراسر دنیا، پس از این همه آزادی كه در همه جا بسیاری از مردمان جهان به دست آورده اند، هنوز ملت آذربایجان حق ندارد به زبان زن رضاشاه پهلوی، به زبان مادر و زبان زن سوم محمدرضا پهلوی و به زبان رهبر كنونی جمهوری اسلامی پشت میز بنشیند و درس و كتاب بخواند. و زبان اینها همان زبان مادری بنده و زبان مادری سی میلیون نفر از جمعیت كشور است.

رضا براهنی

هویت ایرانی، در ادبیات مدرن فارسی ـ از ابتدای پیدایشش ـ نقش مهمی داشته است. برخی از نویسندگان و شاعران ایرانی، منجمله محمدعلی جمالزاده، صادق چوبک، مهدی اخوان ثالث، و نادر نادرپور در تبیین شخصیت ملی خویش، عرب‌ها را عیاری معکوس از کاراکتر خود فرض نموده‌اند: بعضی‌هاشان از نظر نژاد یا زبان، و برخی دیگر از نظرگاه مذهب، تاریخ و یا فرهنگ.

Joya Blondel Saad

هنگامی که دولت لایحه‌ی بودجه‌ی سالانه را تقدیم مجلس کرد اعضای فراکسیون آزادی که در کمیته‌ی مالی حضور نداشتند، دریافتند بودجه‌ی اختصاصی تهران بیست برابر بودجه‌ی کل آذربایجان غربی است، در حالی جمعیت آذربایجان غربی سه برابر جمعیت تهران برآورد شده بود. نماینده‌ای از تبریز شکایت کرد که هر وقت موضوع آموزش عمومی پیش می‌آید مردم اصرار می‌کنند که ترک‌زبانان باید فارسی یاد بگیرند. اما در عمل حاضر نیستید حتی درآمدهای جمع‌آوری شده در آذربایجان را برای ساختن مدرسه در آن استان بازگردانید.

مذاکرات مجلس – مجلس چهاردم - 1323

ترکی زبان اصلی آذربایجان نیست بلکه زبانی خارجی است که مهاجمان مغول و تاتار بر این منطقه تحمیل کرده‌اند و ما در حالی که از زبان ترکی که یادآور خفتهای تحمیل شده بر ایران در زمان مهاجمان وحشی است شرمنده‌ایم، به زبان فارسی به عنوان زبان و ادبیات غنی خود افتخار می‌کنیم که تا حد زیادی در تمدن جهانی سهیم است.

م‌ افشار - آذربایجان مرکز میهن‌پرستی ایرانی - 1324

همه ایرانی نژادان باید بدانیم که کم و بیش مواجهیم با خطر زرد (ترکان) - دکتر محمود افشار

.... این خطر نیست مـگر(اختـاپـوس  زرد). نزدیـک هـزار سـال است کـه تیره هـای اورال ـ آلتایی (از شاخه‌ی تورکان) از غرب چین به آسیای میانه و قفقاز و آناتولی آمده‌اند. و همراه خود چیزی جزکشتار و تجاوز و ناله ی مظلوم ارمغانی به همراه نداشتند. این اختاپوس کوچک هم اکنون اندک اندک در خال فربه شدن است . و در آینده بازوان نیرومندتر اما اهریمنی‌تری خواهد داشت .

اقوام تورک (زرد نژاد) در صورت قدرت گرفتن حتی و می‌توانند از عرب و بنیادگرایی عرب نیز ویرانگرتر و مُخرّب‌تر شوند. چه اینان خود را وارثان میراث چنگیز و تیمور می‌خوانند . پس بَدا به حال تمدن جهان اگر اختاپوس زرد گیره از سایر دستانش نیز بگشاید.

نخست باید مناطق خطرخیز و دولت های خطرناک را شناخت. در درجه اول دولت و ملت ترکیه و رژیم باکو هستند که بصورت آشکار و نهان پتانسیل خطر را دارا هستند

به نظر می‌رسد تشکیل هر چه سریع‌تر یک کنفدارسیون سیاسی ـ نظامی میان ایران، ارمنستان و تاجیکستان بهترین و اساسی ترین روش منطقه‌یی باشد. این کنفدراسیون که تمام ویژگی های سیاسی و حقوقی این نهاد را خواهد داشت بایستی دارای قدرت تصمیم‌گیـری در امور منطقه‌یی باشد و تصمیمات گرفته شد در پارلمان آن برای کشورهای هموند لازم الاتباع. در وهله‌های پسین یونان و قبرس و حتی افغانستان و گرجستان نیز می توانند به این کنفدراسیون به پیوندند.

ح.پیرمراد ۱۳۸۵

دمکراتیسم مولود هرج و مرج و موجد هرج و مرج، به سخت‌ترین بحران‌های خود در کشور ما گرفتار شده است...ما همواره پیش‌بینی کرده‌ایم که با حکومت های دموکرات و با طرز تفکر لیبرال نمی‌توان این کشور را اداره کرد ... ما همیشه گفته‌ایم که از دمکراسی به جز هرج ومرج و نفاق، به جز بی نظمی و بی نقشه گی و به جز اتلاف وقت گرانبهای ملت در این حساس ترین دوران های تاریخ ، هیچ انتظار دیگری نمی‌توان داشت.

داریوش همایون – سومکا

از روزی که چشم در ایران زمین باز کرده‌ایم به ما گفته‌اند باید یک زبان رسمی داشته باشیم، فکر می‌کردیم همه‌ی کشورهای دنیا با یک زبان اداره می‌شوند، در مدارس آنها فقط به یک زبان تدریس می‌شود، تا جایی جمود فکری داشتیم که فکر می‌کردیم درس خواندن فقط برای فارسی یاد گرفتن است و هر کس فارسی بلد باشد در حد اعلای فهم و درک است. هر از گاهی هذیان! می‌شنیدیم، شعرهای حیدربابای شهریار، نظمهای منزوی و ... خیلی خنده‌دار می‌آمد، مگر نوشتن و خواندن به زبان ترکی هم ممکن است؟ مگر شهریار سواد ندارد که ترکی می‌نویسد؟ هر قدر در زبان فارسی غوطه‌ورمان کردند به همان اندازه به زبان مادری‌مان بدبین شدیم و گفتیم ترکی هم شد زبان!؟؟ چرا که علم را به زبان فارسی و فحش را به زبان ترکی یاد گرفتیم و ما را از تعلم به زبان ترکی دور نگه داشتند و لاجرم از فحش‌های رکیک فارسی هم دور ماندیم، جدیت را در زبان فارسی و هزل و تمسخر را در زبان ترکی یافتیم، چرا که داده‌ها غیر از این نبود. جدیت زبان ترک و هزل و تمسخر زبان فارسی را از جلوی چشم ما دور کرند، تا آنکه ما شیفته‌ی زبان فارسی شدیم و متنفر از زبان مادری و این برای فارسی‌زدگی و ترکی‌گریزی ما کفایت می‌کرد. اما وقتی به شهرهای فارسی‌زبان مسافرت کردیم دیدیم که موضوع از قرار دیگری است؛ اصلاً زبان ما محکوم به نابودی است. چوبان بی‌سواد فارسی زبان خیلی راحت‌تر از لیسانس ترک‌زبان ما اظهارنظر می‌کند و من ترک به خاطر ترک بودن لهجه‌ام با هزار شرم و حیا فقط اور را تصدیق می‌کنم. اگر با لهجه‌ی ترکی حرف بزنیم می‌گویند: تو اول برو لهجه‌ات را درست کن بعد. فهمیدم که محکوم به فنائیم.

پروفسور علیرضا اصغرزداده

.. امپریالیسم زبانیمعمولاً به نظر می‌رسد که زبان غالب، زبانی است برتر که موقعیت اجتماعی بالایی برخوردار بوده و وظیفه‌ی متمدن‌سازی دیگرانرا بر عهده دارد. این زبان، اغلب به تصوراتی از جنس برتری نژادی، برتری عقلایی، مدرن بودن و پیشرفته بودن همراه است، زیرا زبان‌های بومی و تحت سلطه به عنوان لهجه‌هاو گویش‌هایی محلی و روستاییمعرفی می‌شوند که غیرعقلایی، غیر قابل فهم، توسعه نیافته و عقب‌مانده هستند. البته، تجربیات ممالک مختلف نشان داده است که در جوامع متکثر و چند زبانه، نمی‌توان و نباید زبان را تحت حاکمیت عمودی قرار داد. زبان، واسطه‌ی بیان و منبعی است برای پیشرفت آموزشی، فکری و معنوی. هیچ زبانی را نباید بالاتر از دیگر زبان‌ها پنداشت و هیچ زبانی را نباید برتر و بهتر از سایر زبان‌ها دانست. تخصیص منابع کافی و پیشرفت تمامی زبان‌های یک جامعه و محو افسانه‌ی زبان و فرهنگ واحد باید در زمره‌ی مهمترین وظایف دولت جای گیرد تا با ترقی و توسعه مترادف گردد.

پروفسور علیرضا اصغرزداده

محمود افشار با تشکیل (بنیادافشار) تنها قسمتی از ثروت بادآورده و هنگفت خود را که شامل (۳۲ رقبه) می‌شد و یکی از رقبات آن یعنی ( باغ ‌فردوس‌ شمیران) به مساحت کلّ ۱۰۲۳۹)ده‌هزار و دویست ‌وسی ‌و نه) متر مربع عرصه ، مشتمل بر : ۱- دوازده دستگاه آپارتمان مسکونی و چهار باب مغازه ۲- ساختمان تولیت خانه که دفتر مجله آینده است ۳- ساختمان متولی خانه ۴- دو باب دکان در قسمت جلوی کتابخانه [علاوه بر ۴ باب مغازه قبلی ] ۵- دو ساختمان و دو باغ مجزّا ۶- ۱۸ شماره‌تلفن ۷- ۵ساعت و ۵۳ قیقه از آب قنات فردوس (پنج وقفنامه، مجموعه انتشارات ادبی تاریخی موقوفات افشاریزدی- شماره ۱۶- یادبود نخستین سال در گذشت واقف، ۲۸/آذر/۱۳۶۲،صص ۱۲-۱۳) را طبق مفاد وقفنامه در جهت پیشبرد اهداف واقف که همانا شوونیسم و پان‌فارسیسم است قرار داد

محمود افشار در وصیتنامه خود نوشته است:

(بعد از تعمیم زبان فارسی و وحدت ملّی [!] که باید هدف اصلی باشد، منظورهای دیگری که این موقوفات برای آنها بنیاد یافته و اساسنامه‌ی آن نوشته شده توجه خاص به نسل جدید از راه آموزش و پرورش کودکان به‌وسیله کودکستان شبانه‌روزی نمونه و تربیت اجتماعی و سیاسی جوانان…خواهد بود…که بر اینها اضافه شود.)

مدرسه‌های مادرانه (در آذربایجان [!!] که شرح آنرا بعد در مجله آینده خواهم آورد. (پنج وقفنامه،صص ۲۷-۲۸

آنچه از زبان محمود افشار به عنوان (مدرسه‌های مادرانه در آذربایجان) جاری می‌شود همان چیزی است که از طرف همفکر وی جواد شیخ‌الاسلامی یکی دیگر از نژادپرستان دوره‌ی پهلوی و یکی از اعضای شورای تولیت (بنیاد افشار) جهت رسیدن به اهداف شوونیستی عرضه گردید

مستوفی استاندار آذربایجان شرقی می‌گفت:

«آذربایجانی‌ها ترکند! یونجه خورده مشروطه گرفته‌اند حالا نیز کاه می‌خورند ایران را آباد می‌سازند!»

بلی من… هیچ وقت اجازه نمی‌دادم که روضه خوان در مجالس ختم، ترکی بخواند و در سخنرانی‌های خود می‌گفتم شما که اولاد واقعی داریوش و کامبیز هستید چرا به زبان افراسیاب و چنگیز حرف می‌زند؟ و از این بیانات هم جز ایجاد حس وحدت ملی و جلوگیری از ترک مآبی و کوتاه کردن موضوع اقلیت ترک زبان در نزد خارجی‌ها که به عقیده‌ی من بزرگ‌ترین توهین به اهالی آذربایجان است و نویسنده‌ی مقاله اسم آن را هم دردی!  گذاشته است نوشته‌ام و زبان فارسی را که زبان نوشتن و تدریس و زبان رسمی و عمومی است ترویج کرده‌ام.»

مستوفی در جوابیه‌ای  برای مقاله‌ی سلطان‌زاده تبریزی

به پیشنها محمدعلی فروغی کمیسیون جغرافیا وابسته به فرهنگستان ایران تأسیس شد. وظیفه‌ی این کمیسیون «تبدیل اسامی بیگانه اماکن ایرانی به فارسی» بود. در ترمینولوژی فرهنگستان تمامی زبان‌های ملل کشور به جز فارسی اجنبی شمرده شده‌اند. ریاست این نهاد بر عهده‌ی فروغی و وثوق الدوله بود. در یکی از اسناد کمیسیون آمده بود که: «اگر با این اسامی جغرافیایی کلماتی مانند چای، سو، بولاق و نام‌های مشابه آن باشند این اسامی بیگانه مشخص و به فارسی تغییر داده شوند.»

باید آثاری که بر جا مانده از تورانیان،
گردد از این کشور و ملت به یکجا ریشه‌کن.
«
شعر محمود افشار»

مجله‌ی پیمان که توسط کسروی منتشر می‌شد، شعار خود را «یک درفش، یک دین، یک زبان» قرار داد. این افکار به جایی رسید که کسروی سخن از (پاکدینی) آورد. واقع مطلب این بود که آقایان کسروی و افشار چنان برای رسیدن به وحدت ملی طبق مدل آلمان شتاب داشتند که دیگر فرصتی برای توجه به مسایلی چون آزادی انسان‌ها، کرامت و شخصیت ذاتی انسان، روان شناسی و زبان شناسی و وجود نداشت

آقای ورجاوند از مبتكران طرح تبعید كارمندان و معلمان ترك و كرد و عرب از آذربایجان و كردستان و خوزستان به سایر مناطق فارس‌نشین است كه در نامه سال 1378 ایشان به آقای خاتمی پیشنهاد شد. آقای ورجاوند در آن نامه از آقای خاتمی خواست تا مانع نشر مطبوعات و كتب به زبان‌های غیر فارسی شود. در واقع نامه‌ی ایشان حاوی طرح‌هایی برای سركوب روشنفكران و نخبگان و نهادهای فرهنگی و مطبوعاتی قومیت‌ها بود.

. از نویسندگان فرانسوی می‌توان از كنت ‌دو ‌گوبینو و ارنست رنان نام برد كه در افكار ناسیونالیستی و نژادپرستانه روشنفكران ایران تأثیر زیادی گذاشته‌اند. كنت گوبینو سفیر فرانسه در تهران بود و در تهران «تاریخ ایرانیان» را نوشت. او از نظریه‌پردازان اصلی برتری نژاد آریائی(!) است. و نژاد سفید و شاخة آریائی را برتر از نژادهای دیگر می‌داند و علت انحطاط و سقوط تمدن‌ها را در مخلوط شدن آنها با نژاد پست‌تر می‌شمارد.

از شعرا و نویسندگانی كه در دورة مشروطیت و بعد از آن باستانگرائی و ناسیونالیسم آریائی (فارس) را تبلیغ می‌كردند، می‌توان از ملك‌الشعرای بهار (گرجی تبار جدیدالاسلام), ابراهیم پور داوود, سید رضا میر زادة عشقی, فرّخی یزدی, عارف قزوینی, ذبیح بهروز, صادق هدایت, دكتر محمود افشار و از سیاسیون محمدعلی فروغی (یهودی تبار), سلیمان ‌میرزا اسكندری (ترک قاجار)، داور (ترک آذری)، تیمورتاش (ترك خراسانی) و بالاخره جناب اردشیرجی (از پارسیان هند) را نام برد.

دكتر جواد هیئت

کسروی به عنوان یک آذربایجانی تهران نشین، تمایلات ایرانگرایی و عرب ستیزی داشت. او رساله‌ی (آذری یا زبان باستان آذربایگان) را نوشت. این رساله با استفاده از رساله‌ی انرجانی چنین عنوان کرد که زبان ترکی در آذربایجان عارضی بوده و پیش از آن مردم آذربایجان به زبان آذری سخن می‌گفتند و دیگر این که زبان آذری در زمان صفویه نیز مورد استفاده بود و لاجرم زبان ترکی بعد از صفویه رایج شده است. این رساله نشان سلطنتی انگلیس را کسب کرد.

مسأله‌ی دیگر که توسط کسروی عنوان شد و باز مورد استفاده‌ی خاصی قرار گرفت، این بود که میراث ادبی مکتوب زبان ترکی در آذربایجان انکار گردید. کسروی ادعا می‌کرد که اگر هم شعری در آذربایجان گفته شده است نه اثری ادبی است بلکه از روی هوس پدید آمده است.

 فرهنگ ایرانی با روح عرفانی مینوی‌اش، موهبتی است الهی که در زبان فارسی به ودیعه گذاشته شده است.

در بهمن 1316 دستور تأسیس سازمانی به نام «سازمان پرورش افکار» از طرف رضا شاه داده شد که وظیفه‌ی آن راهنمایی و ارشاد نسل جوان برای خدمت به میهن بود. این سازمان به پیروی از نمونه‌ی ماشین‌های تبلیغاتی ایتالیا و آلمان تشکیل شده بود. این وظیفه را در ایران کسانی چون محمدعلی فروغی و علی اصغر حکمت بر عهده داشته و بر فرهنگ و زبان فارسی به صورت افراطی تأکید می‌کردند.

 

پان‌ ایرانیزم‌:پان ایرانیزمهم‌ كه‌ من‌ از طرفداران‌ جدی‌ و مبتكر آن‌معرفی‌ شده‌ام‌ و حقیقت‌ هم‌ دارد چنان‌ كه‌ در جای‌ دیگر نیزشرح‌ داده‌ام‌ چیزی‌ دیگری‌ جز همین‌ نیست‌. من‌ از لفظ (پان‌ ایرانیزم) مفهوم‌ و مطلوب‌سیاسی‌ را بدان‌ گونه‌ كه‌ تركان‌ از (پان‌ تورانیزم) یا (پان‌ توركیزم) می‌طلبند نمی‌خواهم‌. (پان‌ایرانیزم) در نظر من‌ باید (ایده‌آل‌) یا هدف‌ اشتراك‌ مساعی‌ تمام‌ ساكنین‌ قلمرو زبان‌ فارسی‌ باشد، در حفظ زبان‌ و ادبیات‌ مشترك‌ باستانی‌ و احیای آن‌ در بخش‌هایی‌ كه‌ امروز مرده‌ است‌ و ایجاد انواع‌ جدید همان‌ ادبیات‌ تا به‌ حكم‌ تجدد و تازه‌ شدن‌ محكوم‌ به‌ زوال‌ نگردد. من‌ از (پان‌ ایرانیزم) منظورم‌ آن‌ است‌ كه‌ ملل‌ و اقوامی‌ كه‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ سخن‌ می‌گویند یامی‌گفته‌اند و ساختمان‌ بزرگ‌ ادبیات‌ فارسی‌ را به‌ مشاركت‌ یكدیگر برپاساخته‌ و بازاستعداد آن‌ را دارند كه‌ بزرگتر كنند از هم‌ پراكنده‌ یا نسبت‌ به‌ هم‌ بیگانه‌ نشوند، بلكه‌ دست‌ به‌دست‌ هم‌ داده‌ این‌ بناء بزرگ‌ تاریخ‌ را عظیم‌تر و بلندتر و زیباتر برآورند،

خلاصه‌، مقصود من‌ از «ایده‌آل‌ پان‌ ایرانیزم‌»، یا پاسبانی‌ قلمرو زبان‌ فارسی‌، یا هر عنوان‌دیگری‌ شما می‌خواهید بگذارید، خلاصه‌ این‌ است‌ كه‌ كلیه‌ مردمی‌ كه‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ سخن‌ گفته‌ یا می‌گویند، به‌ زبانها با لهجه‌هائی‌ دیگر پیوستگی‌ دارند ولی‌ زبان‌ كتبی‌ یا ادبی‌ آنها فارسی‌ است‌ (مانند آذربایجان‌ كه‌ هم‌ اكنون‌ به‌ تركی‌ صحبت‌ می‌نمایند و به‌ فارسی‌ شعر می‌گویند و نگارش‌ می‌كنند) با ما گرد این‌ كانون‌ بزرگ‌ ادبی‌ و تاریخی‌ جمع‌ باشیم‌ و كسانی‌كه‌ می‌خواهند هر روز به‌ عنوانی‌ ما را اخلاق ا از هم‌ پراكنده‌ كنند از خود برانیم‌. من‌ اگر ازكردستان‌ یا بلوچستان‌ اسم‌ بردم‌ ولی‌ از لرستان‌ یا مازندران‌ و گیلان‌ یاد نكردم‌ با اینكه‌ ازجهات‌ منظوره‌ تفاوتی‌ ندارند به‌ علت‌ این‌ است‌ كه‌ در خارج‌ از حدود فعلی‌ ایران‌ و افغانستان‌ كردستان‌ و بلوچستانی‌ وجود دارد كه‌ در قلمرو زبان‌ ادبی‌ فارسی‌ داخل‌ است‌.

 مقالهمحمود افشار- مجله آینده- نمره مسلسل 32- جلدسوم-شماره 8 سال 1324خورشیدی

قلمرو زبان‌ فارسی‌ افغانستان‌ ـ ایران‌ ـ تاجیكستان‌

یا رب عرب مباد و دیار عرب مباد!      این قوم شوم و مردم دور از ادب مباد!

                                           فرخ خراسانی

ناسیونالیسم ایرانی در همان قدم اول با تعریف زبان واحد ناخواسته محدودیتی ساختاری را ایجاد می‌نماید. با تعریف زبان فارسی به عنوان مبدا مختصات، ناسیونالیسم پارس به شیوه‌ای کاملا غیر مستقیم با مفهوم ناسیونالیسم ایرانی هم ارز در نظر گرفته می‌شود و بدین ترتیب ناسیونالیسم پارس با هدف تشکیل به اصطلاح دولت قومی سیاست یکسان‌سازی قومیت‌ها را نیز به عنوان سیاستی استراتژیک تعریف وتبیین می نماید. و بدنبال همین سیاست استراتژیک برخلاف اندیشه‌های تزریق شده از سوی شوونیست‌های مطلق‌گرا ناسیونالیسم پارس نه به سوی فرم‌های مختلف “پان‌ایسم “ بلکه به سوی فاشیسم و راسیسم سوق داده می‌شود


مطالب مشابه :


فحش و فحاشی در زبان و ادبیات فارسی

با این که بعضی از فحشهای فارسی مانند مرده و اما این که چرا فحشهای بسیار رکیک متوجه‌ی




قدرت فحش های فارسی

قدرت فحش های فارسی. تا حالا دقت کردیم فحشای ما چقدر قدرت داره ؟




کتاب‌های ممنوعه ادبیات فارسی

کتاب‌های ممنوعه ادبیات فارسی فحش موضوع جالبی هایی از هزل و رکیک سرایی را دید




زبان فارسی هم اشعار زیبایی دارد، و هم فحش های آبدار!

زبان فارسی هم اشعار زیبایی دارد، و هم فحش های و فحاشی های رکیک را فارسی اگر




کتاب‌های ممنوعه ی ادبیات فارسی

از تعداد و نوع فحش در هر هزل های رکیک فارسی هستند. کتاب های هزل و




فحش ناموسی

خیابون داشت با تلفن صحبت می کرد و سر طرفش داشت داد می زد .ینی چنان فحش های رکیک و فارسی




درگیری و فحش رکیک در مجلس ملی ترکیه

درگیری و فحش رکیک در با انتشار متن کامل فحش های نشست دیروز، خوراکی در trt فارسی




کلکسیون افکار فاشیستی در شعر و ادبیات فارسی

یاد گرفتیم و ما را از تعلم به زبان ترکی دور نگه داشتند و لاجرم از فحش‌های رکیک فارسی هم




برچسب :