حاج ذبیحالله بخشی بسیجی مشهور و راوی شعار معروف "ماشاالله، حزب الله"
جهان: سید شهیدان اهل قلم سید مرتضی آوینی در یکی از
سلسله برنامه های روایت فتح، به روحیه جهادی و ایثارگری غیرقابل تصور حاج
بخشی اشاره می کند. متن کامل نوشته شهید آوینی به شرح زیر است:
تربت
پاك خوزستان، پوشيده از شقايقهاي سرخ، بار ديگر ميزبان قدوم مباركي است كه
راه تاريخ را به سوي نور ميگشايند و اين شقايقهاي سرخ نيز كه تو گويي با
خون آبياري شدهاند، بر همان پيماني شهادت ميدهند كه حزب الله را بدين
خطه كشانده است؛ همان پيماني كه رجالي از مؤمنين با حق بستهاند و در
همهي طول تاريخ بر آن پايمردي ورزيدهاند.
تربت پاك خوزستان، پوشيده از شقايقهاي سرخ، بار ديگر ميزبان قدوم مباركي است كه راه تاريخ را به سوي نور ميگشايند: حزب الله؛ مرداني كه تندباد عواصف آنان را نميلرزاند، از جنگ خسته نميشوند، ترسي به دل راه نميدهند، بر خدا توكل ميكنند و عاقبت نيز از آن متقين است.
اسوهي حزب ابوالفضل العباس (ع) است و درس وفاداري را از او آموختهاند. وقتي با اين جوانان سخن از عباس ميگويي، در دل خود جراحتي هزار و چند صد ساله را باز مييابند كه هنوز به خون تازه آغشته است؛ جراحت كربلا را ميگويم.
اكنون وعدهي خداوند تحقق يافته است و قومي را مبعوث ساخته كه محبوب او هستند و او نيز محبوب آنهاست و چه چيزي خوشتر از ملامتي كه در راه محبوب كشند؟ آماده شو برادر، جراحت كربلا هنوز هم تازه است و تا آن خونخواه مقتول كربلا نيايد، اين جراحت التيام نميپذيرد.
غروب سر رسيده است و تا شب، تا پايان انتظار، فاصلهاي نيست. گوش كن! صداي تپش مشتاقانهي قلبهايشان را ميشنوي؟ برادران، اين قلب تاريخ است كه در سينهي شما ميتپد.
حزب الله اهل ولايت است و اهل ولايت بودن دشوار است؛ پايمردي ميخواهد و وفاداري. تربت پاك خوزستان، پوشيده از شقايقهاي سرخ، بار ديگر ميزبان قدوم مباركي است كه راه تاريخ را به سوي نور ميگشايند و اين شقايقهاي سرخ نيز كه تو گويي با خون آبياري شدهاند، بر همان پيماني شهادت ميدهند كه حزب الله را بدين خطه كشانده است؛ همان پيماني كه رجالي از مؤمنين با حق بستهاند ” بهراستي چه كسي ميتواند باور كند كه در اين لحظات، دو ساعتي بيش از شهادت فرزند او نميگذرد و با اينهمه، او هنوز هم روحيهي طنزآميز خود را حفظ كرده است؟ " و در همهي طول تاريخ بر آن پايمردي ورزيدهاند. اكنون وعدهي خداوند تحقق يافته است و قومي را مبعوث ساخته كه محبوب او هستند و او نيز محبوب آنهاست، و چه چيزي خوشتر از ملامتي كه در راه محبوب كشند؟
امشب، سكوت شب رازدار دعاهايي است كه تا عرش صعود مييابند و زمين را به آسمان متصل ميكنند. اي نخلها، اي رود، اي نسيم، اي آنان كه با نظام تسبيحيِ عالم وجود در پيونديد، با ما كه اين پيوند نداريم بگوييد كه تقدير چيست و قضاي الهي بر چه گذشته است.
هزارها سال از هبوط انسان ميگذرد و در اين پهنهي تاريخ كه صحنهي گذار از باطل به سوي حق است چه ظلمها كه نرفته است و چه خونهاي مطهر كه بر زمين نريخته است! پروردگارا، تو در جواب فرشتگان فرمودي: «اني اعلم ما لا تعلمون- من چيزي ميدانم كه شما نميدانيد.» پروردگارا، چگونه تو را شكر گوييم كه ما را در اين عصر كه پهنهي تفسير اين آيت رباني است به گذرگاه زمان كشاندهاي؟
شور و اشتياق بچهها قابل توصيف نيست. آنان با آنچنان شوق و شوري به صحنههاي مقدم نبرد ميشتابند كه تو گويي نه ظاهر، كه باطن را ميبينند؛ اگرنه، ظاهر جنگ كه زيبا نيست. آنها دل به حق خوش دارند و چهرههاي شادابشان حكايت از عمق آگاهيشان دارد.
آنان زمان خود را بهخوبي ميشناسند و رسالت خود را بهروشني دريافتهاند. آنها بچههاي محلههاي من و تو هستند؛ همانها كه در مسجد و بازار و اينجا و آنجا ميبيني. آن يكي كاسب بازار است، ديگري دانشجوست و اين سومي، روستايي پاكطينتي كه با خود طبيعت را، صداي آب روان را، نسيم پاك كوهستانها را در بقچهاي بسته است و ميآورد.
در آن سوي فاو، در مقر فرماندهي بعثيها، به حاج بخشي بر خورديم؛ چهرهي آشناي حزب الله تهران. هر كس سرزندگي و بذلهگويي و آن چهرهي شاداب او را ميديد باور نميكرد كه دو ساعت پيش فرزندش شهيد شده باشد. اما حقيقت همين بود. هنگامي كه ما به حاج بخشي بر خورديم دو ساعتي بيش از شهادت فرزندش نميگذشت. او حاضر نشده بود كه به همراه پيكر فرزند شهيدش جبههي نبرد را، ولو براي چند روز، ترك گويد. ما آخرين بار كه او را ديده بوديم در تهران بود، هنگامي كه كاروان نخستين «راهيان كربلا» عازم جبههي نبرد بودند. هر جا كه حزب الله تهران هست او نيز همان جاست و علمداري ميكند.
حزب الله از متن امت خوب ما برخاستهاند و در دل مردم جاي دارند. آنها يادآور وعدههاي قرآن و روايات هستند ” همهي بچهها او را همچون پدري مهربان دوست ميدارند و شايد او نيز در هر يك از اين جوانان نشاني از فرزند شهيد خود ميبيند " و تو گويي همهي تاريخ منتظر قدوم آنها بوده است. به اين چشمان اشكآلوده بنگريد؛ اين اشكها نشان ميدهد كه جراحت كربلا بعد از هزار و چند صد سال هنوز بر دلهاي ما تازه است. خداوند حزب الله را براي خونخواهي حسين(ع) و باز كردن راه كربلا برانگيخته است.
حاج بخشي با يك گوني شكلات و دريايي از سرور به سوي خط ميرفت تا بين بچهها شادي و شكلات پخش كند. او مرتباً ميگفت اينجا خانهي خودمان است و همه ميدانستند كه او نظر به كشورگشايي ندارد، بلكه ميخواهد از سر طنز جوابي به صدام داده باشد. و بهراستي چه كسي ميتواند باور كند كه در اين لحظات، دو ساعتي بيش از شهادت فرزند او نميگذرد و با اينهمه، او هنوز هم روحيهي طنزآميز خود را حفظ كرده است؟ چگونه ميتوان اينهمه را جز با معجزهي ايمان تفسير كرد؟
همهي بچهها او را همچون پدري مهربان دوست ميدارند و شايد او نيز در هر يك از اين جوانان نشاني از فرزند شهيد خود ميبيند. و يا نه، اصلاً اين حرفها زاييدهي تخيلات ماست و او آنچنان به حق پيوسته است كه شهيدان را مُرده نميپندارد... خدا ميداند.
عمو حسن نيز به همراه حاج بخشي به راه افتاده بود. در كنار خط، بچهها ساعت فراغتي يافته بودند و استراحت ميكردند، هر چند آتش دشمن به راه بود و لحظهاي قطع نميشد. حاج بخشي به يكايك سنگرهايي كه بچهها با دست در خاك كنده بودند سر ميزد و شادي و شكلات پخش ميكرد و دعا ميكرد كه خداوند اين بچهها را حفظ كند. عمو حسن نيز دربارهي اسراي عراقي حرف ميزد و تعريف ميكرد كه چگونه اسرا از رفتار بچهها شگفتزده شده بودند.
همه چيز ساده و صميمي در جريان بود و اگر چشمي ناآشنا به اين صحنهها مينگريست، ميپنداشت كه قافلهي مرگ هزارها سال از اين بچهها فاصله گرفته است، يا اگر زباني ناآشنا ميخواست به توصيف حالات اين بچهها بپردازد ميگفت: آنها مرگ را به بازي گرفتهاند. اما نه، ما كه آنها را ميشناختيم، ميدانستيم كه اينچنين نيست.
هر بار كه حاج بخشي جواني را در بغل ميگرفت، ما به ياد فرزند شهيد او ميافتاديم و از خود ميپرسيديم: آيا او هم به همان موجود عزيزي كه در ذهن ماست ميانديشد؟ اما او آنهمه آرام و سرزنده و شاداب است كه تو گويي اصلاً داغدار جوانش نيست.
يكي از بچهها زخمي شده است و ديگران همگي در ” بسيجي عاشق كربلاست و كربلا را تو مپندار كه شهري است در ميان شهرها و نامي است در ميان نامها. نه، كربلا حرم حق است و هيچكس را جز ياران امام حسين (ع) راهي به سوي حقيقت نيست " اطرافش جمع شدهاند و از سر محبت به او شكلات ميدهند. يكي از بچهها به شوخي ميگويد: سرش افتاده بود، پيوند كرديم! و اين حرف را به گونهاي ميگويد كه اگر كسي اين بچهها را نشناسد، ميپندارد آنها مرگ را به بازي گرفتهاند. اما نه، ما كه با آنها آشنا هستيم ميدانيم كه اينچنين نيست. آنها بيش از هر كس ديگري به مرگ ميانديشند و به عالم آخرت ايمان دارند و درست به همين دليل است كه از مرگ نميترسند.
يكي از بچهها ميگويد عاشقي اين حرفها را هم دارد و منظورش عشق به حسين است. و باز آن جراحت هزار و چند صد ساله در سينهي ما زنده ميشود؛ جراحت كربلا را ميگويم. آري، اگر ميخواهي كه حزب الله را بشناسي اينچنين بشناس: او اهل ولايت است، عاشق امام حسين (ع) است و از مرگ نميهراسد. سلام بر حزب الله.
تربت پاك خوزستان بار ديگر ميزبان قدوم مباركي است كه راه تاريخ را به سوي نور ميگشايند: حزب الله؛ مرداني كه تندباد عواصف آنان را نميلرزاند، از جنگ خسته نميشوند، ترسي به دل راه نميدهند، بر خدا توكل ميكنند، و عاقبت نيز از آن متقين است.
***
بسيجي عاشق كربلاست و كربلا را تو مپندار كه
شهري است در ميان شهرها و نامي است در ميان نامها. نه، كربلا حرم حق است و
هيچكس را جز ياران امام حسين (ع) راهي به سوي حقيقت نيست.
كربلا، ما را نيز در خيل كربلاييان بپذير. ما ميآييم تا بر خاك تو بوسه زنيم و آنگاه روانهي ديار قدس شويم.
نامه حاج بخشی به رهبر معظم انقلاب
حاج بخشی در سال های اخیر با درد و رنج بسیاری روبرو بود. او دی ماه سال 1387 با ارسال نامهای به رهبر معظم انقلاب از دلجویی و تفقد ایشان و اعزام حجت الاسلام والمسلمین گلپایگانی به بیمارستان برای عیادت از وی قدردانی کرد.
متن نامه حاج بخشی به این شرح است:
محضر مبارک حضرت آیت الله العظمی خامنه ای
ولی امر مسلمین جهان
ای رهبر حزب الله در سراسر دنیا، سلام و عرض ارادت این پیرغلام جبهه ها و خاک پای بسیجیان را که اکنون در بستر بیماری افتاده است بپذیرید از اینکه آقای گلپایگانی را برای عیادتم به بیمارستان فرستادید و این جانباز پیر و پدر دو شهید را به لطف خود نواختید بی اندازه ممنون و سپاسگزارم. من همه جا فریاد زده ام که خط خامنه ای خط محمد رسول الله(ص) و ائمه اطهار(ع) است، آن بزرگواران هم پدر و مادر شهدا و جانبازان را بعد از پایان جنگ ها فراموش نمی کردند و به دلجویی آنها می رفتند.
زبان الکن این پیر غلام چگونه می تواند پاس لطف و محبت رهبر و مقتدایم را بجای آورد. خدای سبحان سایه شما را بر سر همه ملت های مسلمان و مستضعفان جهان و تمامی بسیجیان مستدام بدارد.
فدای شما - حاج بخشی
مطالب مشابه :
رئيس جمهور از خانواده شهدا و ایثارگران خراسان رضوی تجلیل کرد
رئيس جمهور از خانواده شهدا و در حاشيه اين مراسم همسر شهيد متن لوح تقدير:
متن كامل پاسخ سانسور نشده علي مطهري به كيهان
نظر به اينكه روزنامه كيهان از درج متن تقدير است، شايد هم از شهيد از اين فرزند
یادواره شهدای بندپی شرقی
ايشان در ضمن تشكر و تقدير از همه دست يك متن بسيار خود از مقام شهيد و
27:تاکربلا رسیدن یک یا حسین دیگر...
حزب الله از متن امت خوب ما ساعتي بيش از شهادت فرزند او نمي نشاني از فرزند شهيد
سهمیه فرزندان شاهد
با خواندن اين مطلب به عنوان فرزند شهيد با وجود به عنوان فرزند شهيد از شده اند تقدير
حاج ذبیحالله بخشی بسیجی مشهور و راوی شعار معروف "ماشاالله، حزب الله"
كه تقدير چيست نشاني از فرزند شهيد عیادت از وی قدردانی کرد. متن
شهید آیت الله علی قدوسی
گرايشات سياسي او ـ كه از متن مكتب سرچــشمه مي فرزند بزرگ ايشان، كه فرزند شهيد.
زندگي نامه شهيد احمد کاظمي
شهيد كاظمي ، با كردستان حضور پيدا كردند و از برقراري امنيت منطقه توسط سردار كاظمي تقدير
برچسب :
متن تقدير از فرزند شهيد