رمان پرنسس مجازی - 1

داشتم به این فکر میکردم واسه اولین بار چی توی گوگل سرچ کنم که بی اختیار دست هام " عکس های جدید جاستین بیبر" رو تایپ کردن و نتیجه ی جستجوی گوگل اومد بالا طبق عادت روی اولین سایت کلیک کردم.
بلاخره سایت بالا اومد.با خودم فکر کردم عجب سایت بزرگ و به چند تا عکس و آهنگ از جاستین بیبر رو دانلود کردم و یهو چشمم به اون چت باکس کنار سایت افتاد چند نفر داشتن با هم حرف می زدن اشتیاق زیادی به چت کردن با اون ها پیدا کردم.درمورد چت و این ها توی نت شنیده بودم.
پایین چت باکس نوشته بود " برای چت در چت باکس باید عضو شوید"
خواستم عضو شم اما واسه عضویت ازم ایمیل خواست.
- اه لعنتی من که ایمیل ندارم! ولی می تونم یکی بسازم خوب! آخه چه جوری میخوام بسازم من که بلد نیست.
یهو به ذهنم چیزی رسید فهمیدم اون صفحه جستجو های گوگل بالاش نوشته بود"Mail"
با خودم فکر کردم شاید بتونم از اون قسمت واسه خودم یه جی میل بسازم!
روش کلیک کردم sing up رو زدم.
آره حدسم درست بود از همون جا باید جی میل واسه خودم می ساختم اطلاعاتمو وارد کرد و بالاخره صاحب یه جی میل شدم.
برگشتم به سایت جاستین بیبر دوباره روی گزینه ی عضویت کلیک کردم اطلاعاتمو وارد کردم
نام کاربری: پرنسس مجازی
رمز عبور: ******
ایمیل:[email protected]
و بعد از وارد کردن کد امنیتی و یه سری اطلاعات دیگه سیستم نوشت "عضویت شما با موفقیت انجام شد"
برگشتم به صفحه ی اصلی سایت و توی قسمت تایپ متن چت باکس.تایپ کردم
پرنسس مجازی: سلام
slayer: سلام پرنسس مجازی
elham:سلام پرنسس مجازی خوش اومدی عزیزم
پرنسس مجازی: سلام slayer و elham خوبین؟
slayer:مرسی من خوبم پرنسس مجازی.
elham:خوبم گلم مرسی معرفی می کنی؟
پرنسس مجازی:من ملودیسام و 17ساله از تهران و شما الهام؟
elham:منم 14 سالمه از مازندران

خواستم سر بحث رو باز کنم دوباره تایپ کردم:
پرنسس مجازی: بچه ها کسی به هنر علاقه داره؟
slayer: من علاقه دارم
پرنسس مجازی:جدی؟ به چه نوع هنری علاقه داری؟
slayer:نقاشی رو بیشتر دوست دارم تو چی؟
پرنسس مجازی:من نویسندگیم خوبه نقاشی و طراحیمم خوبه و قشنگ میرقصم.
slayer:جدا؟منم سعی میکنم بنویسم ولی نمیدونم چرا به نظرم چیزی که میخوام بنویسم از قبل نوشته شده.
پرنسس مجازی: وا چرا خوب؟به نظرم تو اعتماد به نفس نداری! راستی شما چند سالته؟
slayer: من 15 سالمه
anita: سلام بچه ها
پرنسس مجازی:سلام آنیتا خوبی؟
چند نفر دیگه جواب سلام آنیتا رو دادن و انیتا هم متقابلا جوابشونو داد.
anita:سلام عزیزم مرسی پرنسس مجازی خوبم
پرنسس مجازی: معرفی می کنی عزیزم؟
anita:من 14 سالمه و تهرانیم تو چی؟
پرنسس مجازی:من 17 سالمه و تهرانم خوشبختم.
anita:چه جالب پس انگار نزدیکیم! تازه اومدی؟توم بیلبری هستی درسته؟
پرنسس مجازی:البته که هستم عاشق جاستینم!
و بعد با شکلک خنده دوباره فرستادم
پرنسس مجازی:هر چی نباشه عشق اولمه جاستین بیبر!
anita:وای نگو جاستین که عشق منه! تو از کدوم یکی از آهنگ های جاستین رو بیشتر دوست داری؟
پرنسس مجازی:من خوب boy friend و baby و love me تو چطور آنیتا؟
anita:چقدر جالب!چقد ما شبیه هم هستیم! منم همینا رو دوست دارم!
مدت زیادی بود که داشتم با آنیتا و بقیه بچه ها چت میکردم که یهو یه کاربر دیگه به پیام داد.
alireza:سلام بچه ها
پرنسس مجازی:سلام علیرضا خوبی؟معرفی می کنی؟
anita:علیرضا سلام داداش
slayer: سلام علیرضا
و همینطور چند نفر دیگه به علیرضا سلام کردن از طرز برخورد بچه ها فهمیدم که علیرضا از کاربرای قدیمی اینجاست! و بلاخره دیدم که علیرضا جواب پیام منو داد.
alireza:سلام پرنسس ببخشید عزیزم من باید برم از عارف بپرس من کیم بهت میگه من باید برم کلاس زبان ساعت 11 میام.بای بچه ها
پرنسس مجازی:اوکی. منتظرم علیرضا.بای
واسم جالب بود ببینم اون کیه چقدر چقدر به نظرم جذاب می اومد سریع به لیست کاربرا نگاه کردم عارف آنلاین بود.
بدون یه ثانیه مکث پیام دادم.
پرنسس مجازی:سلام عارف میشه بهم مشخصات علیرضا رو بگی؟
aref: سلام پرنسس مجازی واسه چی میخوای؟
پرنسس مجازی:خوب خودش الان گفت ازت بگیرم دیگه اخه خودش عجله داشت دیدی که داشت می رفت کلاس زبان!
aref:آهان ببخشید حواسم نبود.خوب علیرضا 15 سالشه تهرانیم هست!
پرنسس مجازی:اوکی فهمیدم مرسی داداش تو چیکارشی؟
aref: من دوستشم.همو میشناسیم از 6 سالگی با هم بودیم.
پرنسس مجازی:میشه معرفی کنی داداش عارف؟
aref:منم عارف 14 تهرانم.تو چی پرنسس؟
پرنسس مجازی:خوب منم17 سالمه و تهرانیم.کلاس چندمی؟
aref:من میرم سوم راهنمایی.من دیگه باید برم بای بچه ها
چند نفر دیگه به عارف بای دادن و بعدش رفت.
چند ثانیه گذشت و هنوزم مشغول چت کردن بودم.
مشغول چت کردن با بقیه بودم که دیدم یکی پیام داد.
kiana:سلام کسی بی اف منو ندیده؟
پرنسس مجازی:سلام بی افت کیه کیانا؟
kiana:خوب معلومه دیگه عارف.
با خودم فکر کردم چه دختر لوس و افاده ای هستش حیف عارف که با همچین کسی دوسته!
پرنسس مجازی:من دیدمش تا همین چند لحظه پیش همین جا بود ولی انگار کاری واسش پیش اومد رفت عزیزم.
kiana:اوکی پس من میرم بهش زنگ بزنم!بای
پرنسس مجازی:بای کیانا
صدای خالم منو به خودم آورد.
- ملودیسا سلام خاله خوبی ؟
سریع لپ تاپم رو بستم و گفتم:سلام خاله جون مرسی شما خوبین؟
- خوبم فداتشم لباسات رو بپوش بریم بیرون بگردیم مثلا امشب میلاد حضرت معصومه ست ها ! زود باش خاله جان افسرده شدی بس که تو خونه موندی.
- باشه خاله الان اماده میشم مینازم اومده؟
- اره خاله جان مینازم اومده توی هال منتظرته!
میناز رو خیلی دوست داشتم دخترخالم بود با اینکه28 سالش بود اما باهاش خیلی صمیمی بودم وقتی خالم رفت بیرون مانتوی سفیدم رو با شلوار جین پوشیدم کلیپسم رو زدم و شالم رو انداختم روی سرم جلوی میز آرایشم نشستم و یه کم کرم زدم و همینطور یه کم رژ لب صورتی ملایم از ریمل و خط چشم هیچوقت استفاده نمیکردم چون مژه هام بلند و چشمام هم مثل دو تا زغال مشکی بودن و با پوست سفیدم تضاد جالبی رو به وجود میاوردن واسه همین نیازی به ارایش نداشتن یکم از مو های مشکیم رو چتری کج انداختم روی صورتم.
از اتاقم بیرون رفتم از پله ها که پایین اومدم میناز رو دیدم وای مثل همیشه خوشگل بود همیشه به خوشگلیش حسودیم می شد چون زیبایی من در مقابل اون هیچی نبود ولی اندامم واقعا از همه توی خانواده سر بود.
صورت میناز رو بوسیدم اونم منو بوسد.
- سلام میناز خوبی؟
- سلام ملودیسا خوبم خوشگلم بیا بریم.
- با کی میریم؟ مامانم نمیاد؟
- نه گلی مامانت رفت جایی کار داشت.پیاده میریم من پیشنهاد دادم قدم بزنیم اینجوری بهتره باعث میشه شاداب تر بشیم.
همش نگران بودم نکنه به موقع برنگردیم و از ساعت11بگذره واسه همین وقتی داشتیم از آپارتمان خارج می شدیم به میناز گفتم:میناز کی برمیگردیم؟
- نمیدونم احتمالا قبل از ساعت10 یا فوقش 10:30 شب چطور؟ خسته ای گلی؟
- نه نیستم بریم.خاله کجاست؟
- دم در ورودی منتظرمونه.

***
خیابون ها شلوغ بود دلم یکم باز شد بعده یه مدت طولانی از اون خونه ی آپارتمانی کوچیک بیرون اومده بودم.
- ملودیسا بریم توی این فروشگاه؟
- من که چیزی نمیخوام تو چیزی می خوای میناز؟
- نه خوب منم چیزی نمی خوام گفتم تو شاید یه چیزی بخوای!
- نه من که ترجیح میدم قدم بزنیم
-خوب چطوره بریم توی پارک بشینیم؟
- فکر خوبیه بریم پارکی که نزدیک همین جاست.
قدم زدن چقدر عالی بود چقدر مردم ها سرشون شلوغ بود انگار وقت چیزی رو نداشتن هر کی به فکر خودش بود یه روز میاد که همه ی این هایی که اینقدر واسهزندگیشون زحمت می کشن میمیرن با این افکار قدم زنان به پارک رسیدیم.
روی یکی از نمیکت های پارک نشستیم خالم و میناز با هم حرف میزدن اما من ساکت بودم و بیشتر دور و بر رو نگاه میکردم و مدام یه نگاهی به ساعتم می انداختم.
***
یه مدت گذشت و بلاخره ساعت 10 شد نگران بودم که نکنه راس ساعت11 خونه نباشم.
رو به خالم کردم و گفتم:خاله ساعت10 شده بهتر نیست که بریم؟
- بریم؟چرا خاله جان؟الان که تازه اول تابستونه نگران چی هستی؟درس و مشق و اینام که نداری.
- آخه حوصلم سر رفت خاله!
بلاخره دیدم که خالم از روی نیمکت بلند شد و گفت:بریم خاله.
من و مینازم بلند شدیم و راه افتادیم.
- راستی ملودیسا امشب من و مامانم کنارت میمونیم مامانت رفته ماموریت.
- باشه میناز فقط چرا مامانم به من نگفت؟کی رفت اصلا؟
- تو کلاس زبان بودی رفت خانومی.
- آها اوکی.

بلاخره بعد از یه مدت طولانی و خسته کننده به خونه برگشتیم

- خوب خاله جان رسیدی با کلیدات در رو باز کن بریم توی خونه.
- چشم خاله.
در کیفمو باز کردم کلیدها رو در اوردم و در ورودی رو باز کردم به طرف آسانسور رفتیم خونمون طبقه ی سوم بود بعده یه مدت کوتاه به طبقه ی سوم رسیدیم کلید در واحد رو پیدا کردم در رو باز کردم و رفتیم داخل چراغ ها خاموش بود.
میناز چراغ ها رو روشن کرد و گفت:مهسا عزیزم تو برو لباس هاتو عوض کن تا واست یه نوشیدنی چیزی بیارم بخوری انگار رنگت پریده شاید فشارت افتاده پایین...!
-نه خوبم چیزیم نیست میناز ممنون
به سمت اتاقم رفتم چراغ رو روشن کردم نگاهی به ساعتم کردم ساعت10:30 شب بود.
خدای من نیم ساعت دیگه علیرضا میاد باید به موقع برم سایت.
لباس هامو با یه شلوار کوتاه و تی شرت عوض کردم.
لپ تاپم رو برداشتم و طبق عادت همیشگیم روی تختم نشستم.
ادرس سایت رو زدم. سایت بعد از یه مدت کوتاهی بالا اومد.
علیرضا نبود! عارف و آنیتا و کیانا و چند نفر دیگه که نمیشناختمشون بودن نگاه به ساعت انداختم دیگه ساعت 10:50 بود.
به زودی علیرضا می اومد هیجان خاصی وجودمو فرا گرفت.
تقه ای به در خورد و میناز وارد اتاقم شد.
- ملودیسا چیکار میکنی؟ بیا این شربت رو بخور هنوزم که رنگ و رو پریده ای.
- ممنونم میناز.
- توی اینترنتی؟
- اره
- چیکار میکنی؟
- توی یه سایتم.
- چه سایتی؟
- سایت جاستین بیبر.میناز میدونی سایتش یه چت باکسم داره با یکی آشنا شدم اسمش علیرضا ست.
- جدی؟چند سالشه؟
- 15سالشه تهرانیم هست.قرار بود ساعت11 بیاد چت باکس با هم چت کنیم.
نگاهی به ساعت انداختم ساعت 11 بود.
ادامه دادم: اما انگار این اقا شازده زیادم خوش قول نیست میبینی ؟ساعت 11 شده و هنوزم نیومده!
- چه جوری چت میکنی؟میشه به منم یاد بدی؟
- اره بیا جلو ببین.
توی قسمت تایپ متن تایپ کردم سلام بچه ها
آنیتا و عارف و رزا و چند تا دیگه از بچه ها جواب سلاممو دادن.
بی اختیاز تایپ کردم:بچه ها علیرضا رو ندیدین؟هنوز نیومده سایت؟
عارف: نه هنوز نیومده من بهش زنگ میزنم میگم بیاد.
پرنسس مجازی:ممنونم عارف
چند لحظه گذشت و عارف باز پیام داد:زنگ زدم اما گوشیشو بر نداشت!
پرنسس مجازی: باشه اشکال نداره
و ساکت شدم دیگه چیزی تایپ نمیکردم منتظر علیرضا نشستم.
- ملودیسا من میرم پیش مامانم توم اگه خواستی بیا پیش ما.داریم شام رو اماده می کنیم.
- باشه میناز راحت باش.
میناز رفت ودر رو پشت سرش بست و توی سکوت اتاقم بازم منتظر علیرضا نشستم.
ساعت تقریبا 12 شده بود و خبری از علیرضا نبود یه بار دیگه به اسم و آواتار بچه های آنلاین نگاه کردم بی فایده بود بعد از چند لحظه هنوز به صفحه ی لپ تاپ خیره مونده بودم که یهو علیرضا انلاین شد و پیام داد قبل از اینکه پیامشو بخونم بهش پیام دادم.
پرنسس مجازی: سلام علیرضا این چه وقت اومدنه؟میدونی ساعت چنده؟
علیرضا: سلام پرنسس ببخشید ما مهمون داشتیم نتونستم بیام.
پرنسس مجازی: مهم نیست اصلا مهم اینه که تو الان منواینجا کاشتی و من حالم بده
علیرضا: پرنسس بچه ها چشونه چرا باهام اینجوری میحرفن؟
بدون اینکه توجه کنم به بقیه بچه ها که چی پیام میدن دوباره پیام دادم.
پرنسس مجازی:اصلا واسم مهم نیست مهم اینه که من تقریبا یه ساعت و نیمه اینجا به خاطر تو کاشته شدم و تو منو درک نمیکنی.
علیرضا:چرا کسی منو این وسط درک نمی کنه؟چرا بچه ها باهام اینجوری میحرفن؟
پرنسس مجازی:باشه این عوض عذر خواهیته اوکی من میرم بای
خودمم نمیدونم چرا اون حرف ها رو زدم ولی واقعا خیلی عصبی شده بودم واقعا که...
- ملودیسا بیا شام بخور گلم
صدای میناز منو به خودم اورد در اتاقمو باز کردم و به سمت اشپزخونه رفتم روی یکی از صندلی ها نشستم خاله و میناز داشتن میز رو می چیدن.
- ملودیسا خاله ببخشید دیر شد دیگه فکر کنم ساعت10:30 بود که رسیدیم خیلی گرسنه بودی خاله جان؟
- نه خاله زیاد گرسنم نیست.
- وا چرا خاله؟ تو مثلا یه نوجوونی باید زیاد غذا بخوری واسه همینه که پوست استخونی.
- وا خاله اینجوری نگین اعتماد به نفسم میاد پایین من که باربیم! نیستم میناز؟
- آره ملودی فقط یکم دست های باربی رو از پشت بستی آخه باربی از تو چاق تره.
- خوب میناز وای من مدلم اصلا از فردا میرم توی فشن شوی امریکا.
- آره خیلی بدرد اونجا میخوری! همشون یه مشت لاغر مردنین!
- میناز یه جوری میگی انگار خودت خیلی چاقی!
میناز بشقاب غذامو گذاشت جلوم سالاد ماکارونی بود خیلی دوست داشتم.
ولی بیشتر باهاش بازی کردم تا بخورمش.

ساعت 3 شب بود.
پشت میز کارم نشستم و لپ تاپمو روشن کردم بازم رفتم توی سایت علیرضا آنلاین نبود...
پرنسس مجازی:سلام
جاسمین:سلام پرنسس معرفی میکنی؟
شیده:بذار من بهت میگم جاسمین جون این پرنسس خانوم17 سالشه و تهرانیم هست و شغلشم اینه که دوست پسرای مردمو بدزده!
پرنسس مجازی:چی؟چی میگی تو برا خودت شیده؟
شیده:دروغ میگم مگه؟حتما اون منم که به علیرضا می چسبیدم؟ها؟ببین دختر خانوم باید به اطلاعت برسونم که تو به سلیقه ی علیرضا نمیخوری دوست پسر من فقط مال منه و به هیچ قیمتی از دستش نمیدم تو بهتره که خودتو از علیرضا دور کنی چون اون حتی بهت نگاهم نمی کنه اینو بفهم.
پرنسس مجازی:به تو هیچ ربطی نداره و من تا هر وقت که دلم بخواد با علیرضا حرف میزنم! تقصیر من نیست افکار تو منحرفه!
شیده:هی دختره مواظب حرف زدنت باش ها
پرنسس مجازی:نباشم چیکار میکنی؟
جاسمین:بیخیال بابا دعوا نکین بچه ها میلاد اخراجتون میکنه ها.
میلاد:کی با کی داره دعوا میکنه؟
شیده:هیچکس میلاد دعوا چیه؟کسی دعوا نمی کنه.
من همون لحظه بدون بای دادن از سایت خارج شدم و دوباره لپ تاپ رو خاموش کردم و به تخت خوابم رفتم.
یکم فکرم مشغول امروز بود ولی بعده یه مدت کوتاه خوابم برد.
***
فردای اون روز نور خورشید با نوازش پلک هام از خواب بیدارم کرد.
ازاتاقم خارج شدم و به طرف سرویس های بهداشتی رفتم.دست و صورتمو شستم و روی مبل نشستم.
- سلام ملودیسا خوبی گلی؟صبحت بخیر گل خانوم.
- سلام میناز صبح بخیر
- خوب خوابیدی دیشب پرنسس؟
- اره میناز بدک نبود.
- خانوم پرنسس چی سفارش میدین واسه صبحانه ی مجللتون؟
- خوب یکم کره و مربا رو ترجیح میدم به همراه یکم آب پرتقال.
- اطاعت میشه پرنسس بفرمایین آشپزخونه یا می خواین صبحانه تونو جلوی تلوزیون میل کنید؟
- نه مرسی میام آشپزحونه.
از روی تخت خوابم بلند شدم و به دنبال میناز به طرف آشپزخونه رفتم.روی یکی از صندلی های پشت میز نشستم.
- میناز پس خاله کو؟
- مامانم صبح زود رفت عزیزم کار داشت من پیشتم نگران نباش.
- وا میناز من که بچه نیستم!
بعد از گفتن این جمله به میناز کمک کردم تا میز رو بچینیم.بعده خوردن صبحانه به طرف اتاقم رفتم و میناز رو توی آشپزخونه رها کردم.
لپ تاپمو برداشتم و رفتم توی اون سایت علیرضا آنلاین بود!
پیام دادم.
پرنسس مجازی:سلام بچه ها.
چند نفر جواب سلاممو دادن ولی علیرضا بهم بی توجه ای کرد و جواب منو نداد.خودم پیش قدم شدم.
پرنسس مجازی:سلام علیرضا
علیرضا:سلام پرنسس
پرنسس مجازی:هنوز به خاطر دیشب ازم دلخوری؟
علیرضا:نه نیستم.
پرنسس مجازی:متاسفم.دیشب حالم زیاد خوش نبود.
علیرضا:اشکالی نداره عزیزم.
پرنسس مجازی:راستی عارف به من مشخصاتتو گفت.
علیرضا:واقعا؟خوب تو به من نمیگی کی هستی؟
پرنسس مجازی:البته که میگم.من17 سالمه و تهرانیم خوشوقتم.اسمت علیرضا واقعا؟
علیرضا:پَ نَ پَ...اسم تو چیه؟
پرنسس مجازی:من نمیگم اسممو.
علیرضا:عه اذیت نکن خوب بگو دیگه.
اپرنسس مجازی:اسمم اولش (م) هستش بقیه ش رو حدس بزن!
علیرضا:مونا؟
پرنسس مجازی:نه
علیرضا:نمیتونم حدس بزنم بگو دیگه...
پرنسس مجازی:اسمم ملودیسا ست...
علیرضا:چه اسم قشنگی!
پرنسس مجازی:مرسی
علیرضا:چند کیلویی ملودیسا؟
جِری:این چه سوالیه که از یه دختر می پرسی علیرضا؟الان دختره می پره ها.
امیلیانا:من فکر نمیکنم که این بحث مربوط به شما باشه جری
جری:باشه من از ته دل معذرت میخوام پرنسس.
با اینکه سوالش یکم عجیب و غریب به نظر می اومد اما جوابشو دادم!
پرنسس مجازی:من 47 کیلوم علیرضا
علیرضا:47کیلو؟چقدر لاغری!خوب میشه بهم بگی چه شکلی هستی؟
پرنسس مجازی:خوب متن چشم های مشکی دارم پوستم سفیده و موهامم مشکی و باربیم تو چی؟
علیرضا:خوب من پوستم سبزه ست!قدمم175 و وزنم65 و موهام مشکی و چشمام قهوه ایه.
پرنسس مجازی:وای 65 کیلویی؟باید چاق باشی درسته؟
علیرضا:نه چاق نیستم بخدا!
پرنسس مجازی:اوکی علیرضا من باید برم بای
علیرضا:بای عزیزم
 
از سایت خارج شدم یکم روی تختم دراز کشیدم بدون اینکه بفهمم خوابم برد.
***
وقتی چشمامو باز کردم ساعت4 بعد از ظهر بود دوباره به سمت لپ تاپم رفتم پیش خودم فکر کردم چقدر نت و دنیای مجازی جذابه با همین تفکرات وارد سایت شدم که دیدم یوزر منو بن کردن دیگه عضو نیستم!
"حذف کرده منو میلاد. وای خدایا حالا چیکار کنم؟!"
به فکر این افتادم که یه ایمیل دیگه بسازم و دوباره عضو شم.
بازم یه جی میل ساختم و دوباره با اسم Melodysa.jb عضو شدم.
این دفعه نباید میگفتم کی هستم چون بازم اخراجم میکردن اوه نه چه کار سختی!
ملودیسا جی.بی:سلام بچه ها چطورین؟
مونور جوابمو داد:سلام ملودیساخوبی؟معرفی میکنی؟
چقدر دلم میخواست بهش بگم من همون پرنسس مجازیم ولی چیزی نگفتم فقط گفتم:تو پرنسس مجازی رو میشناسی؟
مونور:آره میشناسم چطور؟
مهسا جی.بی:هیچی اون یکی از دوستام بودش! خیلی دوستش داشتم.
مونور:اره خیلی دختر گلی بود منم واقعا دوستش داشتم ولی نمیدونم چی شد یهو غیبش زد!
مهسا جی.بی:اون واسه همیشه رفت.
مونور:چرا؟
مهسا جی.بی:بهتره که ندونی مونور عزیزم
آنیتا:سلام دوستای گلم
ملودیسا جی.بی:آنیتا سلام عشقـــــــم
آنیتا یه لحظه از برخورد گرم من انگار جا خورد خودمم جا خوردم چون نباید میفهمیدن من کیم چطور به خودم اجازه دادم اینقدر گرم باهاش برخورد کنم؟
آنیتا:سلام ملودیسا.شما؟
ملودیسا جی.بی:خوب من تازه عضو شدم!
آنیتا:اوکی خوش اومدی عزیزم.
ملودیسا جی. بی:مرسی آنیتا جون.
چند لحظه ساکت شدم و به نوشته های دیگران توجه کردم پیام های بقیه رو میخوندم که دیدم یکیشون پیام داد.
نازنین بیبر:به نظر من اینجا محیطش زیاد خوب نیست!
یسنا جی.بی:به نظر من اینجا خیلی خوبه برو توی چت روما ببین چقدر محیطشون خرابه!
با خودم فکر کردم:چت روم؟اسمشو شنیده بودم ولی تا به حال نرفته بودم.
توی جستجوی گوگل چند اسم تا چت روم اومد بالا که یکیشون چت روم فارسی نگین بود.
روش کلیک کردم و وارد چت رومش شدم.
یه محیط بزرگتر واسه چت کردن!
چند نفر بهم پیام خصوصی دادن جواب یکیشونو دادم که اسمش توهم بود.

***
بازم به اون سایته رفتم چت روم خوب بود ولی هیچی به اندازه ی اون سایت واسم جذاب نبود.
عارف و علیرضا و مونور و آنیتا و یاسمین و جاسمین و چند نفر دیگه آنلاین بودن.
ملودیسا جی بی:سلام بچه ها خوبین؟
مونور:ملودیسا سلام گلم
آنیتا:ملودی سلام اجی
علیرضا:سلام ملودیسا تازه اومدی؟
عارف:سلام ملودیسا خوبیم مرسی
بعد از حال و احوال پرسی باهاشون بی اختیار تایپ کردم:
مهسا جی بی:بچه ها شما پرنسس مجازی رو میشناسین؟
علیرضا:من میشناسم چطور؟
عارف:منم میشناسم دختر خوبی بود.
آنیتا:آره منم میشناسم خیلی دلم واسش تنگ شده نمیدونم یهو کجا گذاشت و رفت؟
ملودیسا جی .بی:چطور مگه؟دوستش داشتین؟
نمیدونم چرا این ها رو تایپ میکردم مگه قرار نبود چیزی به بقیه نگم؟اه چرا نمیتونم جلوی خودمو بگیرم؟
جری:آره من ازش خوشم می اومد.
آنیتا:منم خیلی دوستش داشتم.
علیرضا:آره دختر مهربونی بود.
عارف:منم مثل آجیم دوستش داشتم.
ملودیسا جی.بی:اگه همین الان داشت باهاتون چت میکرد چی؟
آنیتا:یعنی چی؟
علیرضا:منظورت چیه ملودیسا؟
عارف:واضح تر بگو ملودی
مونور:نکنه اون خودتی؟
خدای من مونور چقدر باهوشه باید بگم؟باید اعتراف کنم؟ولی میلاد اخراجم می کنه باز!
دیگه این بازی رو شروع کردم باید تا اخرش برم.
ملودیسا جی.بی:بچه ها باید یه اعترافی کنم قول بدین که منو ببخشین...خوب من...من اون شب میلاد اخراجم کرد مجبور شدم یه ایمیل جدید بسازم و همینطور با یه یوزر دیگه وارد سایت شم! نمیخواستم ازتون مخفی کنم ولی خوب مجبور شدم! متاسفم منو می بخشین نه؟دلم واستون تنگ می شد واسه همین اومدم...من همون امیلیانام.
آنیتا:نه تو دیگه دوست من نیستی امیلیانا...از ادمای دروغگو خوشم نمیاد من نمی بخشمت.
مونور:من با اینکه قبلا نمیشناختمت ولی هنوزم دوست منی من می بخشمت عزیزم.
عارف:باورم نمیشه! ملودیسا.
ملودیسا جی.بی:باشه نبخش ولی من متاسفم آنیتا...ممنونم مونور عزیزم...عارف باور کن!
داشتم با بچه ها چت میکردم که صدای میناز منو به خودم آورد.
- ملودی بیا گلی نهار آماده ست.
- باشه تو برو منم الان میام میناز.
سریع از بچه ها خداحافظی کردم و رفتم توی آشپزخونه.
- ببخشید تنهات گذاشتم میناز خیلی حوصلت سر رفت؟چرا نیومدی پیش من توی اتاقم؟
- نه حوصلم سر نرفت تلوزیون تماشا میکردم و غذا می پختم.راستی مامانت عصری میاد.
- اوکی
یه قاشق از غذا رو خوردم.
- چطوره؟
- عــالیــه مرسی میناز.

***
بعد از تموم کردن غذام به سمت اتاقم رفتم و لپ تاپم رو روشن کردم یه اهنگ شاد گذاشتم چون اصلا اهنگ غمگین هم نداشتم توی لپ تاپم و اصلا هم توی کار اهنگ های غمگین نبودم اهنگ Mr saxo beat رو گذاشتم و میناز رو صدا کردم.
میناز وارد اتاقم شد و گفت: چی شده گلی؟
- میناز بیا برقصیم.
- نه تو برقص من نگاهت میکنم من که بلد نیستم.
- عه پس چطوری توی جشن نامزدی و عروسیت رقصیدی؟باید با منم برقصی.
- خوب عزیزم خارجی که بلد نیستم برقصم!
- خوب به من نگاه کن و برقص مثل من برقص!اصلا ادا در بیار ولی باید برقصی!
میناز نیشخندی زد و گفت:باشه عزیزم.
- بذار آهنگ رو از اول بیارم.
ریتم آهنگ سکوت اتاقم رو شکست و پخش شد و منو میناز شروع به رقصیدن کردیم.
 
You make me dance
تو بهم حس رقصیدن میدی
Bring me up, bring me down
منو بالا میبری و پایین میاری
Play it sweet Make me move like a freak T Mister Saxobeat
باهاش بازی میکنی و به شکل عجیبی حرکتم میدی ، اقای ساکسوبیت
You make me dance
تو بهم حس رقصیدن میدی
Bring me up, bring me down
منو بالا میبری و پایین میاری
Play it sweet Make me move like a freak T Mister Saxobeat
باهاش بازی میکنی و به شکل عجیبی حرکتم میدی ، اقای ساکسوبیت
You make me dance
تو بهم حس رقصیدن میدی
Bring me up, bring me down
منو بالا میبری و پایین میاری
Play it sweet Make me move like a freak T Mister Saxobeat
باهاش بازی میکنی و به شکل عجیبی حرکتم میدی ، اقای ساکسوبیت
You make me dance
تو بهم حس رقصیدن میدی
Bring me up, bring me down
منو بالا میبری و پایین میاری
Play it sweet Make me move like a freak T Mister Saxobeat
باهاش بازی میکنی و به شکل عجیبی حرکتم میدی ، اقای ساکسوبیت
Oh oh oh oh eh hm yeah eh
Hm yeah eh hmhmhm yeah eh
Oh oh eh hm yeah eh
Hm yeah eh hmhmhm yeah eh
Oh eh hm yeah eh
Hm yeah eh hmhmhm yeah eh
Oh oh eh hm yeah eh
Hm yeah eh hmhmhm yeah eh
Hey, sexy boy, set me free
هی پسرک منو ازادم کم
Don’t be so shy, play with me
خجالت نکش باهام بازی کن
My dirty boy, can’t you see
پسرک شیطون من نمیتونی ببینی ؟
That you belong next to me
که تو به من تعلق داری ؟
Hey, sexy boy, set me free
هی پسرک منو ازادم کم
Don’t be so shy, play with me
خجالت نکش باهام بازی کن
My dirty boy, can’t you see
پسرک شیطون من نمیتونی ببینی ؟
you are the one I need
تو تنها کسی هستی که نیاز دارم بهش
You make me dance
تو بهم حس رقصیدن میدی
Bring me up, bring me down
منو بالا میبری و پایین میاری
Play it sweet Make me move like a freak T Mister Saxobeat
باهاش بازی میکنی و به شکل عجیبی حرکتم میدی ، اقای ساکسوبیت
You make me dance
تو بهم حس رقصیدن میدی
Bring me up, bring me down
منو بالا میبری و پایین میاری
Play it sweet Make me move like a freak T Mister Saxobeat
باهاش بازی میکنی و به شکل عجیبی حرکتم میدی ، اقای ساکسوبیت
Oh oh oh oh eh hm yeah eh
Hm yeah eh hmhmhm yeah eh
Oh oh eh hm yeah eh
Hm yeah eh hmhmhm yeah eh
Oh eh hm yeah eh
Hm yeah eh hmhmhm yeah eh
Oh oh eh hm yeah eh
Hm yeah eh hmhmhm yeah eh
You make me dance
تو بهم حس رقصیدن میدی
Bring me up, bring me down
منو بالا میبری و پایین میاری
Play it sweet Make me move like a freak T Mister Saxobeat
باهاش بازی میکنی و به شکل عجیبی حرکتم میدی ، اقای ساکسوبیت
You make me dance
تو بهم حس رقصیدن میدی
Bring me up, bring me down
منو بالا میبری و پایین میاری
Play it sweet Make me move like a freak T Mister Saxobeat
باهاش بازی میکنی و به شکل عجیبی حرکتم میدی ، اقای ساکسوبیت
You make me dance
تو بهم حس رقصیدن میدی
Bring me up, bring me down
منو بالا میبری و پایین میاری
Play it sweet Make me move like a freak T Mister Saxobeat
باهاش بازی میکنی و به شکل عجیبی حرکتم میدی ، اقای ساکسوبیت
 
بعد از یه مدت طولانی رقصیدن با میناز بلاخره خسته شدیم و رفتیم یه نوشیدنی بخوریم.
نوشیدنی توی گرمای اون تابستون خیلی می چسبید.
میناز درحالی که نوشیدنیش رو می نوشید گفت:یه پارتی دو نفره اونم توی گرمای تابستون!
- وای میناز گفتی پارتی به نظرت دوستامو دعوت کنم یه پارتی بگیریم.
میناز با نیشخند گفت:اره حتما خیلی بهتون خوش میگذره فقط روی من حساب نکن من پیر شدم 28 سالمه!
- نخیر کی گفته؟هنوز اول جوونیته توهم بهترین دوستمی توهم باید بیای.
- باشه گلی میام.من خیلی خستم نظرت چیه بریم روی تخت تو با هم بی هوش شیم؟
- خوبه منم خوابم م


مطالب مشابه :


چگونه در یاهو مسنجر ای دی یا ایمیل بسازیم

چندتا ازشعرای خودم. ساختن ایمیل در یاهو برای همگان آزاد و




رمان پرنسس مجازی1

پایین چت باکس نوشته بود " برای چت در چت که ایمیل اون قسمت واسه خودم یه جی میل بسازم!




راهنمای فایل های پی دی اف PDF:

فایل های pdf بسازم نمی توانم با خودم لپ تاپ ببرم و و دوباره برای شما ایمیل می




ویژه نامه وبلاگ و جهاد مجازی

چگونه در سایت Yahoo ایمیل بسازم دارم حالا این مطالب از خودم باشن یا برای یادت با




18 میلیونر اینترنتی برتر (زیر 25 سال)

ظاهرا او به شاگردانش یاد می دهد که چطور برای خودم در My Space بسازم. برای خودم




رمان پرنسس مجازی - 1

به فکر این افتادم که یه ایمیل دیگه بسازم و من کیم چطور به خودم اجازه برای گوشی و




پایان شوم فرار از خانه...!

آزاد است، دلم برای خودم خودم می گفتم چطور وبلاگی بسازم و مطالبم را




سوالات متداول فتوشاپ سری3

والا من یه لوگو کوچیک برای وبلاگ خودم و ایمیل و برای photoshop 644. چطور




لیلا...!

ایمیل اول: صبای آبجی صبای مهربونم، من برای نجات خودم و خانواده ام از این اما نمی دانستم




برچسب :