مسيحيت و اسلام شيعى در قرن هفدهم
مسيحيت و اسلام شيعى در قرن هفدهم
اين عقيده كه روحانيان كاتوليك مذهبى كه در قرن هفدهم به اصفهان مىآمدند فقط نمايندگان دول اروپايى و حافظ منافع آنها در ايران بودهاند، به نظر كمى اغراقآميز مىرسد. و اين به معناى فراموش كردن اصل مطلب است، چرا كه آنها در واقع با عنوان ميسيونر مىآمدند گرچه غالبا ماموريتى ديپلماتيك نيز برعهده داشتند، چيزى كه به آنها امكان مىداد از حمايت رسمى مقامات محلى برخوردار شوند. آنها قبل از هر چيز و كم و بيش با موفقيتبه انجام وظايف مذهبى خود نزد ارامنه ايران مىپرداختند و سعى مىكردند آنان را به اتحاد با كليساى رم رهنمون شوند. آنها همچنين مىكوشيدند با بهرهگيرى از تسامح نسبى حاكم بر دربار صفوى در مورد مسيحيان دين خود را به مسلمانان بشناسانند و آنان را به مسيحيت دعوت كنند. فىالمثل جاى ترديدى نيست كه چهره پدر ژروم گزاويه Jerome Xauier و اقدامات او در هندوستان عهد اكبرشاه و جهانگير - از پادشاهان مغول - طى سالهاى 1595 تا 1614 بر بسيارى از روحانيانى كه به ايران آمدند تاثير گذاشته و الهامبخش آنان شده است. همچنين آنها با روحانيان لاتن كه در سوريه، لبنان و بينالنهرين و در اوضاع و احوالى مشابه آنان مستقر شده بودند، در ارتباط دايم بودند.
در مجموعههاى كتابخانه ملى پاريس بويژه تعدادى دستنوشته به فارسى وجود دارد كه به تاريخ ميسيونهاى كاتوليك ايران و هند عصر پادشاهان مغول در قرن هفدهم مربوط است. (2) مطالب اين كتابها كه بر فعاليت روحانيان مسيحى - (3) (Jesuites) - شهادت مىدهند، بويژه اسنادى هستند درباره زندگى اين ميسيونها و بالمآل درباره تاريخ روابط ميان غرب و ايران عهد صفوى. در اين جا به معرفى كوتاه چند دستنوشتبويژه آثارى كه ميسيونرها به فارسى نوشتهاند يا مطالبى كه در رد اين آثار از سوى مسلمين نوشته شده، اكتفا مىكنيم. سعى كردهاند هويتبسيارى از اين آثار را معلوم دارند، چرا كه برخى از آنها از طريق اخبار يا نامهها شناخته شدهاند. (4) برخى از اين متون نياز به بررسى عميقتر دارند زيرا با آن كه نحوه نگارش آنها غالبا ناشيانه است، در واقع همگى قابل توجهاند چرا كه برداشتى را كه اين روحانيان از فرهنگ و عقايد ايرانيان زمان خود داشتهاند به ما نشان مىدهند و معلوم مىدارند چگونه آنها به هدف كشاندن ايرانيان به مسيحيتبا اين فرهنگ مواجه شدهاند.
در اين مقاله تنها به شرح زندگى و عملكرد يكى از ميسيونرهاى فرقه كاپوسن (5) مىپردازيم و در شمارههاى آتى اين مبحث را ادامه خواهيم داد.
(6) (Gabriel de chinon) است كه درگذشته از ميسيونرهاى بينالنهرين و بويژه بغداد بوده. (7) حدود سال1647 او به همراه پدر ژان باپتيست دو سنت اينان(ذچذخخآ ژژ حح حژژخژرچآ - ذچحپ) بر آن شد تا ميسيونى در موصل مستقر سازد. (8) او كه كمى بعد يعنى در سال 1651 به اصفهان مىآيد بويژه به كارهاى مذهبى نزد ارامنه جلفا اهتمام مىورزد. در واقع او به سال1653 در جلفا نزد يكى از ارامنه كاتوليك مذهب سكونت اختيار مىكند، (9) زبان ارمنى را فرامىگيرد و سپس مدرسه كوچكى براى كودكان ارمنى احداث مىكند. از آن جا كه از هرگونه بحث و جدل علنى احتراز مىكند بزودى محل اعتماد و مورد محبت ديگران قرار مىگيرد. بخشى از روحانيان و اسقف ارامنه چون محبوبيت او را در ميان مردم مىبينند او را مجبور به ترك شهر مىكنند. او پس از سه سال اقامت در جلفا براى احتراز از هرگونه رسوايى سر تسليم فرود مىآورد. سپس در سال1656 پدر گابريل پايتخت ايران را ترك مىكند (10) و به تبريز كه شهرى است پويا و داراى اقليت مسيحى قابل توجه، بويژه ارمنى، نقل مكان مىكند. او ابتدا بيش از يك سال در انزوا به سر مىبرد و تنها با چند مسيحى كه بىشك از ارمنهاى بودهاند كه در جلفا مىشناخته مراوده داشته (11) «سپس وقتى بزرگان شهر از حضور او آگاه مىشوند به ديدار اين كشيش كه گفته مىشد تركى، فارسى، عربى و ارمنى مىدانست راغب مىشوند; چون به سبب ذوق خوش و استعدادهاى ويژهاش، از مصاحبتبا او محظوظ مىشوند، محلى براى سكونت در اختيار او مىگذارند.» (12) او از ميرزا ابراهيم «وزير آذربايجان» نايبالحكومه كل ايالات غربى ايران كه در تبريز اقامت داشته محلى براى انجام مراسم مذهبى به همراه يك كليساى كوچك در نزديكى كاخ او دريافت مىكند. اين وزير (13) از كشيشهاى كاپوسن حمايتخواهد كرد و فرزندانش را كه يكى از آنان ميرزا طاهر (14) نام دارد ...
... مقدمه سوم تقريبا به طور انحصار تشكيل شده است از يك سلسله شاهد مثال از انجيل و مزامير كه در كنار هم آمدهاند براى اثبات اين مطلب كه كلمات «پسر خدا» و «پدر» در اين كتابها فاقد معنايى هستند كه عيسويان به آنها مىدهند. به اين ترتيب ظهيرالدين تفرشى اين آيات و مزامير را پىدرپى آورده است:
انجيل متى: (IX) 5،9 و 10; (XIII) ، 5، 44، 45 و 48; (XIV) ،6،46 و9; (XV) ،6، 14، 15 و 17-18; (XVI) 6،26; ( XVIII) ،7،9 - 11; (XXX) ، 10،9 و 20; (XXX) ، 10،29، 31; (XLIV) ،13،43; (LXXXIV) ،23، 8،9; انجيل مرقس ( XLVI) ، 11، 25-26; انجيل لوقا: (XI) ، 4،23، 38; (XXI) ،6،36; (XLV) ، 11، 2; (LV) ، (20،36،؟); (LXVI) ، 12، 32; (XCVII) (كذا)، 11، 11-13; انجيل يوحنا: (1)، 1، 12; (XXXIII) 8،39، 42; (XLVIII) ، 20،17; سپس مزامير:29، 1;89،6-7 و27. در خاتمه او به سه جا از فصل سىودوم دومترونوم اشاره كرده است: (V) (5-6) و (18؟) و43.
به دنبال اين سه مقدمه، نخستين مقاله كه به مناظره درباره نكته اول يعنى تثليث اختصاص دارد، آمده است. فصل اول آن خود به چندين «مقدمه» (يا ديباچه) تقسيم شده است، استدلالهاى اين فصل مستند به عقل است. در نخستين استدلال آمده فلاسفه در اين كه چگونه مىتوان خدا و جوهر خداوندى را شناخت و اين كه تصورى از او وجود ندارد، متفقالقولند. در استدلال دوم - باز هم به استناد فلاسفه - فرق ميان «وجود اصيل» يا «عينى» و وجود خارجى كه به كمك شعور قابل درك است، بيان شده است. بنابراين در تثليث، پسر چيزى جز تصويرى از خداوند نيست، تصويرى كه خلق شده و ابدى نيست و خارج از وجود اصيل است. ديگر مخلوقات نيز تصاويرى داراى زندگى از خداوند هستند. در استدلال سوم نويسنده مىگويد كه همه فلاسفه معتقدند خداوند متعال احد و واحد است، نه شريك دارد و نه همتا. پسر كه گفته مىشود از پدر نشات گرفته به دليل تقدم الزامى پدر - كه براى به وجود آمدن به آن نياز داشته - نمىتواند برابر و همشان او باشد. استدلال چهارم آنچه را از تولد و از رابطه پدرفرزندى درك مىكنيم مورد توجه قرار داده و سپس به نحوه دخول روح خدا در جسم مسيح پرداخته است; نويسنده به نظريات كشيش كاپوسن بويژه در مورد تمايزهايى كه او ميان انواع مختلف زندگى و مخلوقات قائل شده حمله مىكند و در اين باب كه آيا ميان خلق كردن و تولد تفاوتى وجود دارد به مطالعه مىپردازد. سپس بحث را به روابط پدر و پسر وجايگاه روحالقدس مىكشاند; ظهيرالدين تفرشى «ادله طبيعى» مربوط به تثليث را مورد انتقاد قرار مىدهد و به جمعآورى دلايل عقلى عليه وجود تثليث همت مىگمارد تا به اين ترتيب تظاهرات فلسفى پدر گابريل را رد كند.
فصل دوم از مقاله نخست از صفحه117 آغاز مىشود. او مدعى استبه دلايلى كه از سنت و كتاب له تثليثبه عاريت گرفته شده فائق آمده است. شايد بتوان در داستان خلقت از تكثر اشخاص الوهى در گفتار خداوند نشان يافت. در اين باب به اظهارات فيلسوف عبدالله انطاكى (31) استناد شده است. نويسنده توضيح مىدهد كه به كارگيرى جمع، حكايت از عظمت مقام دارد و از ويژگيهاى خاص زبان است. كشيش كاپوسن مجددا به گفتههاى عبدالله انطاكى استناد كرده و شهادت ده عالم يهودى عصر كنستانتين را از قول او ذكر كرده است. به استناد يكى از كتب تاريخى شماس مقدونى، (32) اين ده عالم يهودى معتقدند سه فرشتهاى كه حضرت ابراهيم - به استناد تورات - مشاهده كرده، تجسمى از تثليث الهى است. اگر بگوييم كه در تورات به پسر و روحالقدس اشاره شده (زبور6/33)، چرا نبايد در آنها اشارهاى به ديگر صفات الهى چون علم، قدرت متعالى و غيره مشاهده كنيم؟ نويسنده براى اثبات اين كه نمىتوان پسر و روحالقدس را به خداوند اضافه كرد به زبور (2/19) استناد كرده است.
اگر عاقلانه بنگريم، چگونه مىتوان پذيرفت كه كلام خداوند (كن!) كه در سفر پيدايش (2/1) آمده بتواند تظاهرى از وجود نفر دوم از تثليث و مبين قدرت او باشد؟ از «دهان» خدا، از «كلام» خدا و از «روح» خدا صحبتشده: در واقع اينها انتساباتى هستند نمادين و نه چيز ديگر. دليل ديگر بر اين معنا از زبور 4 (كذا) ( در واقع زبور 22-21 /89) - كه در آن از «دست» خدا صحبتبه ميان آمده - و از زبور 4،7،89 (؟) و16 كه در آنها به «صورت» خدا اشاره شده، گرفته شده است. در حالى كه كشيش مسيحى به فصل (5)3،16 تا17 انجيل متى - كه در آن تثليث الهى آمده - استناد كرده، نويسنده، در اين نوشته دليل كافى براى وجود آن نمىبيند، در خاتمه آن كه به عقيده او در فرمانى كه مسيح به حواريون، داده است، «پسر» و «روحالقدس» فقط معناى نمادين دارند.
در اين جاست كه متن نسخه موجود در تهران متوقف مىشود. از آن جا كه در مقدمه به نبود فصول آخر اشاره شده، مىتوان تصور كرد كه به دليل عدم استنساخ نسخه ناقص است.
در واقع، نسخه ديگر نيز كه در لنينگراد نگهدارى مىشود و ما ميكروفيلم آن را در اختيار داريم، در همين جا، با چند كلمه بالا و پايين، به پايان مىرسد. اين نسخه كه با خطى فشرده در صفحات17 تا 18 خطى نوشته شده، در جريان متن تفاوتهاى بسيار، گرچه جزئى، با نسخه تهران دارد. در عوض نظم استدلالهاى ظهيرالدين تفرشى، در دو نسخه به طور محسوسى متفاوت است. گرچه صفحات IV تا 2 حاوى همان ديباچهاى است كه نسخه تهران دارد - اما بدون عنوان و 2 تا 4V ) كه همان نخستين مقدمه نسخه تهران است آمده است (صص76 تا 82). مقاله اول با اولين فصل آن مستقيما به دنبال مقدمه نخست آمده، سپس فصل دوم كه مقدمه دوم را در خود دارد، آنگاه فصل سوم (نسخه تهران صص83 تا 92 و 92 تا 98)، بدون آن كه به تقسيماتى فرعى در آن اشاره شده باشد. از سويى متن كه در اين نسخه در آغاز فصل دوم (يعنى صفحات117 به بعد) رخ نموده، بلافاصله پس از اين مقدمهها آمده است. از اين به بعد نظم متن در هر دو نسخه يكى است. در نسخه موجود در لنينگراد اشارهاى به اين كه اثر ناكامل است نشده. در عوض در آن از خاتمه و تكمله خبرى نيست. بنابراين بايد پذيرفت كه نگارش «نصرت الحق» احتمالا ناتمام مانده است.
در هر حال به نظر نمىرسد رساله دفاعيه مذهب مسيح كه پدر گابريل دوشينون نوشته و مبناى تاليف رساله جوابيهاى بوده كه بررسى كرديم، تا زمان ما باقى مانده باشد. ما نمىدانيم او كتاب را به زبان فارسى نوشته يا عربى. اما ظهيرالدين تفرشى رد بر كتاب مذكور را به عربى نوشته است. پدر گابريل به اين هر دو زبان آشنا بوده است. آيا اثرى كه او نوشته مفصل بوده؟ رساله نصرت الحق براى بازسازى مفاد آن كافى نيست. بديهى است از قرائن مىتوان دريافت كه موضوع آن اصولا تثليث و حلول روح خدا در جسم مسيح بوده و در آن به جمعآورى دلايل فلسفى و از كتاب مقدس اهتمام شده است. (33) مناظره عمومى كه در تفليس انجام شده چيز خارقالعادهاى نبوده زيرا مىدانيم اين نوع مجادلهها در آن زمان در ايران بسيار معمول و مطلوب بوده است. اما آيا واقعا بر حاضران تاثير بسيار داشته است؟
متاسفانه نتوانستيم كتاب ديگر ظهيرالدين بن ملامراد تفرشى را - كه اين بار به زبان فارسى نوشته و آن نيز به رد مسيحيت اختصاص دارد - پيدا كنيم. نه عنوان آن معلوم است و نه تاريخ تاليف آن; اما در فهرستها (34) از آن با عنوان «رساله رد بر نصارى» ياد شده است. يك نسخه از آن در مشهد، كتابخانه آستان قدس رضوى در مجموعه حكمتبه شماره 258 نگهدارى مىشود. (35)
آيا اين حمله ديگرى استبه دلايل اقامه شده از سوى پدر گابريل؟ از سوى ديگر ظهيرالدين تفرشى در گرجستان، جايى كه تعداد مسيحيان زياد بوده، توانسته در موقعيتهايى ديگر، به نگارش اثر جدلى ديگرى توفيق يابد.
پدر گابريل پس از اقامتش در تفليس در اوايل (36) سال1667 به ايروان مىرود به اميد آن كه در آن جا ميسيونى در نزديكى مقر اسقف ارمنستان تاسيس كند. او در ارمنستان با حمايتيك اسقف ارمنى به نام آراكل (رك: A Chronicle همان ص 412) مستقر مىشود. يك ارمنى اصيلزاده به نام آذريه كه كاتوليك بوده به او كمك مىكند و كليساى كوچكى براى او مىسازد. در ايروان پدر ژوزف - مارى دوبلووا (Josephe - Marie de Blois) (37) به پدر گابريل مىپيوندد.
پدر گابريل علاوه بر موعظه، به حاكم شهر ستارهشناسى تدريس مىكرده است. (38) با اين همه، روحانيان ارمنى كه از حضور اين ميسيونر كاتوليك در ايروان نگران شده بودند با دادن رشوه به همين حاكم از او مىخواهند كليساى پدر گابريل را تعطيل كند. (39) پس از تعطيل شدن كليسا در يك روز يكشنبه آن را ويران مىكنند. اسقف آراكل شغل خود را از دست مىدهد و مجبور به جلاى وطن مىشود، در حالى كه آذريه را به چوب و فلك مىبندند و به زندان مىاندازند. او با دادن جزاى نقدى هنگفتى به حاكم آزاد مىشود اما مجبور مىشود به تبريز كوچ كند. با اين همه او تمام اين ناملايمات را با شجاعت تحمل مىكند و از مذهب كاتوليك روى برنمىگرداند.
اين حوادث (40) پدر گابريل را سخت دلآزرده مىكند به طورى كه سلامتخود را از دست مىدهد و سرانجام ايروان را ترك مىكند. (41) چون احساس مىكند زمان مرگش فرارسيده مىخواهد كه او را نزد كشيشهاى دومينيكن ببرند، (42) اما در حين سفر در يك روستاى تركنشين در نزديكى ايروان بر اثر خستگى و شدت بيمارى فوت مىكند (43) و جسدش را به ايروان بازمىگردانند، جايى كه حاكم از روحانيان ارمنى مىخواهد مراسم مذهبى را برايش به جاى آورند.
پدر گابريل دوشينون اين ميسيونر طرفدار اتحاد مسيحيان كه تا آن جا كه ممكن بوده از بحث و جدلهاى بيهوده احتراز مىكرده به رغم شكستهايى كه متحمل شده كشيشى بوده پاك، خستگىناپذير و داراى استعدادهاى فوقالعاده.
از تمامى بنيادهاى جديدى كه او برپا داشته بود، تنها مؤسسه مذهبى تبريز ماندگار خواهد بود و تا اواسط قرن بعد نيز برجاى خواهد ماند. (44)
اينها بودند چند نوشته يا شواهدى كه ما توانستيم درباره كاپوسنهاى فرانسوى به دست آوريم. شايد توانسته باشيم به اين ترتيب زواياى تاريك زندگى مذهبى آنان را - دستكم براى ثلث دوم قرن هفدهم - روشن كرده باشيم. آنها با استفاده از اغماضى نسبى [حكام مسلمان نسبتبه مسيحيان] در حد امكان كوشيدند ضمن رعايت احتياطات لازمه، وظيفه تبليغ دين مسيح را به نحو احسن به انجام رسانند. بويژه به دقتى كه ميسيونرها در آموختن زبانهاى فارسى و تركى از خود نشان دادند اشاره مىكنيم. (45) از آنجا كه اين كشيشها تنها مىتوانستند ايمان خود به مسيحيت را اعلام دارند و مسيحيان محلى را به اتحاد و همبستگى آموزش دهند، نتايجى كه از ماموريت مذهبى آنها نزد مسلمانان به دست مىآمد، امروز چندان قابل توجه به نظر نمىرسد و يا به هر روى ارزيابى آنها دشوار است. در هر حال خواهيم ديد كه كاپوسنهاى تبريز، (46) مثل آنهايى كه در تفليس (47) يا سورات (48) بودند، براى راهيابى نزد مردم و تسكين آلام آنها بشدت به حرفه پزشكى روى آوردند. به علاوه آنها در ايران مثل ديگر ميسيونرها به كار غسل تعميد شمار زيادى از كودكان در حال فوت اهتمام كردند. براى ارزيابى اقدامات آنها بايد اوضاع و احوالى را كه در آن به انجام وظيفه مشغول بودند مورد توجه قرار داد، اوضاع و احوالى كه به حسب حكومتها و سلاطين بسيار متفاوت بوده است... (49)
در هر حال كشيشهاى كاپوسن، هيچگاه در اصفهان پرشمار نبودهاند. تامين زندگى آنها براى فرقه بسيار گران تمام مىشده است، (50) و مركز آنها در حلب در مقايسه با نيازهايش چندان ثروتمند نبوده است; روحانيان ديگرى كه پيرو كليساى رم بودهاند نيز در پايتخت ايران بودهاند و تعداد مسيحيان كاتوليك پيرو كليساى رم بسيار ناچيز بوده است. ناتوانى كاپوسنها كه دليل آن دورى آنها از محل زندگى مسيحيان و بويژه از جلفا بوده، در سال 1655; اخراج ارامنه از مركز شهر اصفهان، باز هم بيشتر مىشود. در سال 1662 (51) تنها دو كشيش كاپوسن در اصفهان زندگى مىكردهاند، پدر رافائل دومان (52) (Raphael du Mans) و پدر والانتن دانژه d|Angers_ (Valentin كه نفر اخير پير و بيمار بوده - و بدون ترديد يك برادر روحانى. (53) هنگامى كه ژى.تهونو (J. The|cenot) در اصفهان اقامت داشته، يعنى از اكتبر 1664 تا فوريه 1665 ميهمان كاپوسنها بوده است. (54) سرپرست صومعه پدر رافائل بوده و همراهان او عبارت بودند از پدر والانتن دانژه، - كه در نوامبر 1665 درگذشت - و پدر ژان باپتيست دولوش (Jean - Baptiste de Loches) كه از سال 1661 در موصل اقامت داشته، جايى كه بويژه به كار طبابت اشتغال داشته است (55) در پايان سال 1664 يا در سال 1665، پدر رافائل از شاه ايران (عباس دوم) تاييديهاى مبنى بر پذيرش امتيازهاى كاپوسنهاى مقيم اصفهان دريافت مىكند. (56) در سال 1670 و 1672 در اصفهان (57) تنها پدر رافائل، پدر سرافن دورلئان (Seraphin d|Orleans) كه حدود سال 1665 آمده بود - و برادر روحانى فرانسوا دوسنت (فارژو؟) (Francois de St. Fargeau) اقامت داشتهاند. (58) بعدها، در سال 1691، از اصفهان گزارش شده (59) كه «كليساى روحانيان فرقه كاپوسن با آن كه داراى سه كشيش است، اما بندرت كسى به آن مراجعه مىكند». در سال 1694 پدر رافائل، هنوز سرپرستى را به عهده دارد. (60) با مرگ او تنها دو كشيش در اصفهان باقى مىماند، (61) پدر سرافن دورلئان و پدر ژان باپتيست (62) (دومونسورو) (Jean - Baptiste de Monsereau) در سال 1701 پدر برناردو بورژ (63) (Bernardde Bourges) به اصفهان وارد مىشود. در سال1703 پدر ژان باپتيست دومونسورو سرپرستى ميسيون را به عهده دارد. او در سال1707، به هنگام سفارت ميشل هنوز سرپرست است و در اين هنگام پدر دونىدوبوژر (Denis de Bourges) همكار اوست. (64) نفر اخير (65) در سال1719 و قبل از آن كه كشيشهاى تبريز به پايتختبيايند، تنها بوده و درخواست كرده ميسيون برقرار بماند و كشيشهايى به آن جا بفرستند. بدون ترديد پدر كلمان دورلئان (Clement d"Orleans) كه در سال 1738 پس از مرگ پدر دونى (66) (Denis) از تبريز به اصفهان منتقل شده، آخرين كشيش كاپوسنى است كه در پايتخت ايران اقامت كرده است. بعد از او صومعه متروك شد و ميسيون مذهبى قطع شد، چرا كه قربانى دشواريهايى شد كه فرقه كاپوسن فرانسه با آنها مواجه شده بود، نيز قربانى اوضاع داخلى ايران كه مناسب براى فعاليتهاى ميسيونرى نبود.
پىنوشتها و مآخذ:
1- نام سلاطين خاندان صفوى و دوره سلطنت آنان به قرار زير است: اسماعيل اول (970 - 930 هجرى قمرى /1524-1502 ميلادى) طهماسب (پسر اسماعيل اول) (984-930/1576-1524) اسماعيل دوم (پسر طهماسب) (985-984 /1577-1576) محمد خدابنده (پسر طهماسب) ( 995-985/1587-1571) عباس اول (پسر محمد خدابنده) ( 1038-995/1629-1587) صفى اول (نوه عباس اول) ( 1052-1038/ 1642-1629) عباس دوم (پسر صفى اول) (1077-1052/1666-1642) صفى دوم (سليمان پسر عباس دوم) ( 1105-1077/ 1694-69/1666) سلطان حسين (پسر سليمان) (1135-1105/1722-1694)
1- در مورد ميسيونهاى ايران و هند نگاه كنيد: عاليجناب ژ. دو ووما France au XVII eme Siecle" (G. de Vaumas) "Leveil missionnaire de la ، پاريس1959، بويژه صص355 تا 368.
3- ظاهرا درخصوص روحانيان فرقه اگوستن چيزى وجود ندارد مگر پايگاهى كه در هند داشتند و استقرارشان در اوايل سال1576 در هرمز و 1601 در اصفهان. آنها در اين شهر صومعهاى در محله حسينيه برپا كردند. دومينيكنها نيز در جلفاى نو اقامتگاهى خواهند داشت، اما فقط از بعد سال1683. در مورد كارمها معرفى كاملى در «ميسيون كارمهاى دشو»، چاپ پاريس1977، نوشته اليزه آلفور (Elisee Alford) آمده است; نيز در: A Chronicle of The Carmelites in Persia and the papal Mission of the XVII th andXVIII th centuries. چاپ لندن1939، كه منبعى استبسيار مفصل و كامل.
4- فىالمثل فهرست آثار كاپوسنها از پ. هيلر دو بارانتون (P. Hilaire de Barenton) "La France Catholique en Orient" پاريس 1902. در مورد كارمهاكتاب پ. آمبروزيوس دوسانتاترهزيا (Ambriosius de Sta theresia) را با عنوان: Bio - bibliographia missionnaria ordinis carmelitarum (1584-1940) در اختيار داريم.
5- كشيشان كاپوسينى فرانسه اولين كسانى بودند كه ارتباط با ايران را برقرار ساختند. كمى قبل از مرگ شاه عباس اول، يكى از كارآمدترين كشيشان فرقه كاپوسن به نام پاسيفيك دوپرون Pacifique de Provins تحتحمايت كاردينال ريشليو در اصفهان سكنا يافت و به عنوان نماينده تاج و تخت فرانسه در آن جا باقى ماند. دكتر سيبيلا شوستر والسر: ايران صفوى از ديدگاه سفرنامههاى اروپاييان، ترجمه و حواشى دكتر غلامرضا ورهرام، تهران، اميركبير، 1364، ص93.
6- در نامه23 مه 1651 پدر سيلوستر دوسنت اينان Sylvestre de st. Aignan از او به عنوان ميسيونرى ساكن بغداد نام برده است. خود پدر گابريل در «سفرنامه جديد مشرق زمين يا رساله مذهب دولتى و آداب و رسوم پارسها، ارمنيها و گبرها» كه پس از عزيمتش از اصفهان نگاشته (او در مقدمه اين رساله گفته كه بيش از بيستسال است كه در مشرق زمين زندگى مىكند)، از مذاكراتى كه در بغداد انجام داده، ياد كرده است.
7- رك: De La Boullaye - Le - Gouz «سفرها و ملاحظات...» پاريس1657، ص 332 و333،337.
8- رك: نسخه شماره Fr. 25058 كتابخانه ملى، ص1286.
9- رك: نسخه شماره 114 كتابخانه كاپوسن. پدر گابريل شرح كاملى از نحوه اسكان در جلفا، ماموريت مذهبى و زيمتخود از جلفا نگاشته، اما نامى از خود نبرده است. در پايان اثر او گزارشى از گفتگوهاى خود درباره نكات مورد اختلاف ارمنيها با كاتوليكها در جلفا عرضه داشته است.
10- پدر گابريل در «سفرنامه جديد...» به ماموريت مذهبى كاپوسنها در اصفهان و برخوردارى آنها از آزادى فعاليتهاى مذهبى اشاره مىكند و مىگويد چگونه به دليل موفقيت آنها در مناظره نزديك بود اين آزادى فعاليت را از دستبدهند; چون شيخالاسلام مىخواست مراوده آنها با مسلمانان را تحريم كند آنها به قاضى شهر كه دوستشان بود رجوع كردند و اعلام داشتند مهمان شاه هستند و به اين ترتيب نزد داروغه اختلاف را به سود خود پايان دادند.
11- رك: نسخه 114 كتابخانه كاپوسن، بند 228 «سند منتشر نشده»، همان XXIII 1953، 301 (نام پدر ژان باپتيست دوسنت اينان، حلب هشتم اوت 1670).
12- رك: A. Rabbath «اسناد منتشر نشده براى كمك به شناخت تاريخ مسيحيت در مشرق زمين، ج1، 1905، 514 (نام پدر ژان باپتيستبه كولبر ,Colbert عيد پاك، 1670).
13- ميرزا ابراهيم از سال1069 هجرى (1659 ميلادى) در اين منصب بوده» قبل از او ميرزا صادق در سال 1061 هجرى (1651 م) هنوز بر سر كار بوده است (رك: V. Puturidze) «اسناد تاريخى ايران»، تفليس 1961، ص 68 و76). در «تاجگذارى سليمان...»، پاريس 1671، ص310 تا329 و 372 تا 375، به جاهطلبى او و اين كه مىخواسته صدراعظم شود اشاره شده است. او چون نتوانسته به اين مقام دستيابد در آخر سال1667 به تبريز بازگشته است. در سال 1674 پدر پيسكوپو P. Piscopo و پدر بديك P. Bedik براى تخفيف در ماليات كاتوليكهاى نخجوان به او مراجعه مىكنند و در اين ماموريت موفق مىشوند ( پدر بديك در كتاب خود از توجهى كه كشيشهاى كاپوسن نزد او برخوردار بودند سخن مىگويد، چيزى كه خودش نيز به هر حال از آن منتفع مىشده است...).
14- شاردن Chardin «سفرنامه...»، همان، ج1، ص261 (او از سه پسر صحبت مىكند). تاورنيه «سفرنامه...»، همان، ج1، ص73.
«گزارشهاى تازهاى از مشرق زمين كه حاوى نكات مختلف بسيار عجيب است...»، ,II پاريس، 1668، ص165، 272 تا273; اگر واقعا در تاريخ حدود1659 خانى وجود داشته باشد. به استناد آنچه در صفحات296 و297 نوشته شده ميرزا ابراهيم «گزارش» درآمدهاى ايران را به پدر گابريل محول كرده است. نويسنده (ص 344 تا 345 و347) به هنگام بازگشت از سفر، تبريز را حدود سپتامبر 1660 ترك كرده است.
16- رك: نسخه خطى 114 كتابخانه كاپوسن، بند249 تا 250. يك كشيش فرقه كارمليتيعنى پدر دونى دولاكورون دپينDenis de La Couronne d|Epines در سال 1654 نزد نسطوريهاى اين ناحيه بويژه ناحيه اروميه رفته بود تا با روحانيان آنها ملاقات كند (رك: A, Chroncle... ص382).
17- رك: اظهارات بطريق تبعيدى - به سبب گرويدن به مذهب كاتوليك در سال1663 - ; او در سال 1664 در نامهاى به پاپ سپاسگزارى خود را از پدر دونى و پدر گابريل ابراز داشته است. (نگاه كنيد Da Terzorio ، همان ص 114 تا 115). در نامه مورخه 12 ژوئيه 1664 پاپ به شاه ايران، درخواستشده مقام بطريق به او بازگردانده شود و پدر گابريل مورد حمايت قرار گيرد.
18- رك: نسخه خطى 114، بند شماره 252 به بعد.
19- رك: نسخه خطى كتابخانه ملى به شماره25063 Fr, كه در آن به اين نامه عاليجناب پالو (Pallu) اشاره شده است.
20- رك: نسخه خطى شماره 114 بندهاى267 تا 271; «سند منتشر نشده»، همان XXIII 1953، ص 201; M.Febvre در "Theatre de la Turquie" پاريس 1682، ص139; شرح مصايبى كه بر پدر ويكتور و برادر آكورس رفته، نگاشته است. برادر آكورس كه از سال1657 ميسيونر بوده، تركى مىدانسته است; او را در سال 1665 و 1670 در ميسيون حلب بازمىيابند، سپس به سال 1672 به سورات اعزام مىشود («سند منتشر نشده...»، ص362).
21- تاورنيه «سفرنامه»، همان، ج 1، «تذكر به خواننده» و ج 2، ص146. او برادرزادهاش را حدود سال1669 و به هنگام بازگشتبه اروپا بازخواهد گرفت; برادرزادهاش در اين مدت به مذهب كاتوليك مىگرود.
22- نايبالسلطنه كارتلى (گرجستان) از 1658 تا1676. گرچه او رسما مسلمان بود اما به مسيحيان علاقه داشت.
23- نگاه كنيد به نامه مورخه سپتامبر1666 پدر سيلوستر دوسنت اينان در نسخه خطى كتابخانه ملى به شماره 5058Fr ص 1295: «... او از دو سال پيش سه يا چهار نامه برايش نوشته است. متوجه شدم او به آن جا [گرجستان] رفته است... ». او اضافه مىكند كه پدر گابريل در آنجا با موفقيتبسيار روبرو مىشود و به دليل استعدادهايش به «پدر زبانها» شهرت مىيابد. در تفليس يك ميسيون كشيشهاى كاپوسن ايتاليايى به سال 1661 بنيانگذارى شده بود.:
24- «فهرست نسخههاى خطى و گراورهاى چوبى [گزيلوگراف] شرقى كتابخانه سلطنتى سنتپترزبورگ» سنت پترزبورگ 1852، ص232: «رسالهاى كه در آن نويسنده خطاب به يكى از بزرگان شهر تبريز به رد گفتههاى پدر گابريل در مورد اصول مذهب مسيح، پرداخته است... اين بخش از دستنوشت ظاهرا به پايان نرسيده است...». محمدتقى دانشپژوه نيز در «راهنماى كتاب» مقاله «چهار كتاب ارزنده» اين رساله را توصيف كرده است. اين نسخه كه پايان آن ناقص است از مدرسه مسجد احمد در اخلتيخ - جايى كه به سال1167 هجرى /1756 ميلادى وقف شده - آمده است.
25- محمدتقى دانشپژوه «فهرست كتابخانه مركزى دانشگاه تهران،» ج ,XI تهران، 1340 هجرى شمسى / 1961 ميلادى، ص 2248 تا2249; جايى كه بخشى از مقدمه منعكس شده است. نسخه متن سوم مجموعه كه آن نيز اثرى از تفرشى است در سال 1114 هجرى /3-1702 ميلادى توسط ضياءالدين حسينى استنساخ شده است.
26- رك: منزوى، همان، ج ,IV ص 2655 (باغ و بهار) و ج V ص 3531 (شبنامه شاداب). آقابزرگ تهرانى «الذريعة الى تصانيف الشيعه» (25 جلد، تهران، نجف 98-1355 هجرى) ج IX ص 658، شماره4643 (ديوان)، ج XVI ،217 شماره827 (فرهنگ ناياب)، ج XXI ،147 شماره 4350 (المطالع و المغارب)، ج XXIV ،53، شماره256 (نثر شبنامه شاداب) و ص 175، شماره 912 (نصرت الحق); همچنين نگاه كنيد ,Ethe فهرست كتابخانه Bqdleian آكسفورد و خيامپور «فرهنگ سخنوران» تبريز، 1340 هجرى شمسى / 2-1961 ميلادى. به استناد مجله «نسخههاى خطى» شمارهVI (1348 هجرى شمسى / 1970م)، شماره 110، در جنگى از مجموعه بيات مورخ 1078 هجرى چندين قطعه اثر ظهيرالدين تفرشى (حكيم ظهيرا) وجود دارد: «ديباچه وقفنامه»، «ديباچه نكاحنامه»، «ديباچه چمنسوزان»، و «منشآت». احتمالا بايد به اين فهرستشعرى را كه به مناسبت زلزله شيروان ودر سال1667؟) سروده شده و نسخهاى از آن در مجموعه اشعارى متعلق به سال6-1672 آمده، اضافه كرد (منزوى، همان، ,IV 2854). پدر ظهيرالدين يعنى ملامراد (965 هجرى - 1051 هجرى /1557 - 1641 ميلادى) شاگرد شيخ بهايى بوده و نويسنده رسالات متعدد (فى المثل الذريعه... همان، ,IV 4-223، ,XI 241 ,XV 260 و ,XVIII 287).
27- ما با كمك و الطاف آقاى يان ريشار Yann Richard عضو دپارتمان ايرانشناسى انستيتو فرانسه در تهران توانستيم ميكروفيلم آن را به دست آوريم.
28- پس از مرگ شاه عباس دوم در اكتبر سال1666، شاه صفى دوم جانشين او شد كه از سال 1668 به بعد خود را شاه سليمان ناميد. بنابراين، متن متعلق به بعد از اين تاريخ است.
29- شاه نظرخان نامى است كه به آرچيل (1713-1647) فرزند شاهنواز به هنگامى كه به اسلام گرويد - دست كم به صورت رسمى - اعطا شده است. او پس از اين كه از 1661 تا1663 پادشاه ايمرتى (Imeretie) شد از سال 1664 تا 1675 پادشاهى كاختى (Kakhetie) را نيز به دست آورد. (رك: ,D. M. Lang «آخرين سالهاى پادشاهى گرجستان 1832-1658 نيويورك،1957، ص88 به بعد). «تذكره نصرآبادى» كه تاليف آن حدود سال 1090 هجرى /1679 ميلادى (چاپ وحيد دستگردى، تهران1317 هجرى شمسى / 1938 ميلادى) به پايان رسيده نكاتى چند درباره زندگى ظهيرالدين تفرشى به دست مىدهد: او كه نويسنده و شاعرى چيرهدست استبه سمت ناظر و پيشنماز گرجستان منصوب مىشود. او به همراه شاه نظرخان والى كاختبه گرجستان مىرود و تا سال 1090 در آن جا مىماند. نصرآبادى در چيستانى به شعر [ماده تاريخ] از او ياد كرده كه تاريخ جلوس شاه صفى را تعيين مىكند (1077 هجرى). در جايى كه در نسخه دستگردى به شغل او به عنوان ناظر اشاره شده در نسخه كتابخانهملى آمده كه او شغل وزارت و پيشنمازى را برعهده داشته است.
30- تفرشى به ترجمه عربى انجيل كه از لحاظ نمرهگذارى با انجيل، تفاوت دارد استناد مىكند. نمىدانيم او كدام ترجمه را در اختيار داشته است; از سوى ديگر در «مصقل صفا» سيد احمد نيز به فصول انجيل شمارههايى نامانوس مىدهد. بنابراين ما با ارقام رومى در بين الهلالين شمارههايى را كه نويسنده «نصرت الحق» داده مىآوريم و سپس شمارههاى مرجع تورات اورشليم را در تمامى اين مقاله پى مىگيريم حتى براى مزامير كه با اين همه تفرشى به آنها شمارههايى را كه در كتاب مقدس ترجمه لاتين آمده، داده است.
31- بروكلمن در ضميمه شماره II ص 482 به شماس عبدالله بن الفضل انطاكى اشاره كرده است.
32- ماكاريوس بن الزعيم (متوفى به سال 1672)، بطريق ملكيت از سال1647 به بعد، رك: "G. Graf Geschichte der Christlichen Arabischen Literatur" رم، 1944، ج ,III ص94 به بعد. درباره آثار تاريخى او به عربى، هما،ن ص97 تا 110.
33- پدر گابريل در [ Relations Nouvelles ] همان، كه به دليل نكات و مطالب و حال و هوايى كه كتاب در آن نوشته شده، اثرى است جالب مىنويسد كه هدايت ايرانيان به مسيحيت و بويژه متقاعد كردن آنها به اصول اين مذهب و خصوص تثليث، كارى استبسيار دشوار زيرا «ايرانيان هيچ اعتقادى به تورات و انجيل ندارند و براى ما تقريبا هيچ راهى وجود ندارد». او در صفحات 188 به بعد «شرح گفتگوهايى با ايرانيان» را عرضه داشته است: [«از آن جا كه طريق استناد به دلايل كتاب مقدس بر ما مسدود است... بايد به جستجوى دلايل طبيعى برخيزيم...»]. و «در خصوص گفتگوها و مناظرات مىگويد كه مناظرات عمومى كار خطرناكى است چرا كه بندرت ختم به خير مىشود و در ايران هر كس زبان خود را نگه ندارد مفتضح مىشود (صص 352 تا356). از اينرو بازيابى متن رساله پدر گابريل كار جالبى است.
34- منزوى، همان; اوكتايى «فهرست كتب كتابخانه مباركه آستانقدس رضوى» 1305 هجرى شمسى /1926 م. و ذريعه، همان ,X 232، كه همگى سرآغاز كتاب را آوردهاند.
35- نسخهاى است كه در سال 1262 هجى وقف شده است. اين نسخه به خط نسخه در صفحات17 سطرى در166 بند نوشته شده، بخش اول آن شامل آپيه «مصقل صفا» از سيد احمد است و بخش دوم كپيه «رساله» فارسى تفرشى، كه به استناد تذكرى كه داده شده، تكميل نشده است.
نسخهاى خطى به زبان فارسى در كتابخانه انستيتوى شرقشناسى فرهنگستان علوم گرجستان در تفليس وجود دارد با عنوان «رد مسيحيان از سوى يك مسلمان كه مناظرهاى با چند تن از آنان انجام داده و آنها را به كمك تورات و انجيل شكست داده است; به نظر مىرسد در اين كتاب دو رساله مجزا از هم وجود دارد» (مجله نسخههاى خطى 1358 هجرى /1979 م). آيا اين كتاب حاوى آثار تفرشى است؟
36- كشيشان كاتوليك از اروپا به خاطر پيروى سياستهاى خاص سياسى و مذهبى خود مخالفتشديد روحانيان ارمنى مقيم ايران را نسبتبه خود ايجاد كرده بودند و اين باعث تضعيف آنها شد. كشيشان كاتوليك به عنوان نمايندگان شاهان كشور خويش به عنوان زبانشناس و همكار تجارى و مترجم در دربار صفوى به كار مشغول بودند (رك: ايران صفوى از ديدگاه سفرنامههاى اروپاييان) آنها مقام ديپلماسى داشتند، مهمان شاهان صفوى بودند. (رك: ايران صفوى)، ليكن همين امر ارمنيها را به آنها بدبين نمود. و به همين خاطر كشيشان كاتوليك نتوانستند در ايران نفوذ كنند (رك: ايران صفوى...) تمامى روحانيان مسيحى از كليساهاى مختلف اروپا به هيچوجه مسيحيان ارمنى را در ايران تحمل نمىكردند (رك: ايران صفوى...) تاثير روحانيان كاتوليك در وظايف اصلى خود بسيار كم بود. علاوه بر آن رفته رفته تعداد صومعهها در ايران كاسته شد، زيرا اسپانياييها و پرتغاليها از جانب انگلستان، توسط كمپانى هند شرقى به عقب رانده شده بودند، و از اين رو ورود افراد روحانى كاتوليك نيز رو به كاهش گذاشت. بدينترتيب آخرين انگيزه روىآورى ايرانيان به مذهب كاتوليك نيز از بين رفت و صومعههاى كاتوليك چون ضرورت اصلى خود را از دست دادند به تدريج از بين رفتند.
37- رك: ,Da Terzorio همان: به استناد نامهاى از پدر ژوزف مارى دوبورژ كه روز 14 نوامبر1667 از تبريز نوشته، مىدانيم كه پدر ژوزف مارى دوبلوا در اين زمان از ايروان به تبريز رفته بوده است.
38- رك: ,[ Theatre de la Turquie ] همان، 140. بيگلربيگى يا خان ايروان احتمالا در آن هنگام هنوز خان عباس و يا جانشين او صفىخان لزگى بوده است (رك M. Brosset «كلكسيون مورخين ارمنى» ج ,II سنت پترزبورگ1876، صص107 تا 110 و 115).
39- تعقيب و آزار پدر گابريل از روز 14 اوت1667 شروع مىشود ,De Terzorio) همان، ص123). از سال 1655 تا 1680، ژاك چهارم جلفا، اسقف ارامنه است; او كه در سال1667 بتازگى از سفر قسطنطنيه بازگشته بر اثر آزار و اذيت صفىخان مجبور به فرار مىشود و تا زمان مغضوب شدن خان به آن جا بازنمىگردد. بنابراين مصايبى كه بر سر پدر گابريل آمده در عصرى پر از آشوب و اغتشاش اتفاق افتاده است و به نظر مىرسد در زمانى بوده كه ژاك چهارم در محل نبوده است. حدود همين زمان كاپوسنهاى تفليس آزار و اذيتهاى مشابهى را از سوى روحانيان ارمنى شهر تحمل مىكردند. حوادث ايروان باعثشد پاپ كلمان نهم در فوريه1669، نامهاى به شاه ايران بنويسد; در اين نامه پاپ درخواست كرده كه از عمليات خصمانه عليه كاتوليكها جلوگيرى شود. اين سؤال پيش مىآيد كه آيا پادشاه جديد ايران خود به اختلاف ميان مسيحىها دامن نمىزده; او بويژه مخالفان كاتوليكها را تشويق مىكرده است و به اين سبب وضعيت آنها بسيار متزلزل شده است.
40- شرح اين وقايع در نامهاى كه پدر سرافن دوملى كوكا Seraphin de Melicocca به تاريخ27 آوريل 1668 از تفليس فرستاده، آمده است.
41- در نامهاى كه پدر گابريل روز 28 سپتامبر1667 براى يكى از روحانيان فرستاده اعلام داشته قصد دارد براى استراحتبه حلب برود.
42- به نظر مىرسد او هميشه با كشيشهاى دومينيكن رابطه خوبى داشته است. در نامه مورخ 22 سپتامبر 1660 براى پوله ,(Poullet) مىنويسد كه اسقف نخجوان، عاليجناب پيرومالى (Piromalli) در تبريز نزد كشيشهاى كاپوسن اقامت كرده است.
43- گزارش مفصلى از پايان عمر او در Theater de la Jurquie (تئاتر تركيه) آمده است; در اين گزارش متن، نوشتهاى كه به زبان ارمنى بر سنگ قبر او حك شده بازگو شده است. وفات او به سال 1668 - دوم مارس - اتفاق افتاده است.
44- در حالى كه در زمان پدر گابريل تا سه پدر و يك برادر روحانى در تبريز به سر مىبردهاند، در نوامبر1667، پدر ژوزف مارى دوبورژ سرپرست، پدر فرانسوامارى دوشينون، برادر نيكولا دوبلووا و پدر ژوزف مارى دوبلووا در اين شهر بودهاند، همان، ,VI ص5-134). در سال1669 همين سرپرست كه گفته مىشود از سال 1655 به بعد ميسيونر بوده و زبانهاى تركى و كمى يونانى مىدانسته، در معيت افراد زير بوده است: فرانسوا مارى دوشينون - كه پنجسال و نيم پيش ميسيونر بوده و عربى مىدانسته و به تحصيل زبان ارمنى پرداخته و در حوالى نوامبر1669 با ايمان كامل در تبريز وفات يافته است، پدر ايوژوزف دو نهور Yves - كه از يكسال و نيم پيش ميسيونر شده و زبان تركى مىدانسته و برادر هونوره دوبلوا Blois Honore de كه از ده سال پيش در ماموريتبوده است. سال بعد يعنى در سال 1670 براى او ديگر به جز پدر ايوژوزف همراهى باقى نمىماند. در اين هنگام آنها با مسلمانها در پيرامون رياضيات و كمى درباره مذهب باب مذاكرات را باز كردهاند، بدون آن كه به نتايج قابل توجهى دستيابند به جز در مورد به مسيحيت كشاندن يك فقيه مسلمان مشهور ايرانى و غسل تعميد او (اما ما نتوانستيم هويت اين شخص را بيابيم); آنها مراسم مذهبى را براى حدود ده مسيحى كاتوليك مذهب برگزار مىكردهاند و براى ارامنه جلسات وعظ و خطابه داشتهاند. چون به كار طبابت نيز مىپرداختهاند براحتى به مسيحيان محلى دسترسى داشتهاند. پدر ايوژوزف براى مدتى به وان رفته بود تا امكان استقرار ميسيونى را در آن جا بررسى كند. از سويى جالب است متذكر شويم كه زبانى كه اين روحانيان در تبريز به كار مىبردهاند اصولا زبان تركى بوده، چيزى كه مىرساند در سالهاى 1660 تا 1670 زبان تركى ميان ساكنان شهر تبريز بسيار رايجبوده است. در آوريل سال1673، شاردن ميهمان كشيشهاى كاپوسن - كه تعدادشان همچنان دو نفر بوده - شده است. در تابستان1676 هنگامى كه پتىدولاكروا از شهر تبريز عبور مىكند، پدر ژوزف - مارى سرپرست كاپوسنها بوده و همچنان روابط خوبى با ميرزاابراهيم، با خان و سلطان و نيز ابراهيمبيك «رئيس گمركات» - كه ميهمان خود را كه از فرانسه آمده بوده به او معرفى كرده - داشته است. در سال 1681، سه كشيش كاپوسن كه از حلب به تبريز اعزام شدهاند پس از حدود يك سال يعنى روز 24 آوريل 1682 به تبريز وارد مىشوند. در ژوئن 1694، پدر ژرژ دوواندوم Georges de Vendomes سرپرست روحانيان تبريز است. او حدود سالهاى3-1692 براى استفاده از حمايتهاى سولان بجان بيك كه در آن موقع خان تبريز بوده و نسبتبه مسيحيان نظر مساعد داشته به تبريز آمده است. در سال 1698 و در اواخر قرن پدر ژرژ و اعضاى ميسيون نتايجبسيار خوبى به دست آوردند: يك مدرسه در حال فعاليت و وادار كردن اسقف ارامنه تبريز به اتحاد با كليساى رم، بدون ايجاد كمترين درگيرى. در نوامبر سال 1700 تعداد كشيشهاى كاپوسن دونفر است: پدر ژرژ و پدر پىير. حدود سال 1700 پدر روحانى پىير ديسودون Pierre d|Issoudun سرپرستى را به عهده دارد; او اين منصب را در سال1717 هنوز عهدهدار است. يك فرمان سلطنتى مفصل مورخ رمضان 1112 هجرى (فرمانى كه رونوشت آن در آرشيو حكومت ونيز محفوظ مانده است) از سوى شاه سلطان حسين در حمايت از كشيشهاى كاپوسن گرجستان (تفليس، گورى)، گنجه و تبريز، صادر شده است. اين فرمان كه به دست پدر فليكس مارى دوسلانو (Felix - Marie de Sellano) رسيده - كشيشى كه به حيث نماينده پاپ، امپراتور، دژ و گراندوك توسكان براى جلوگيرى از تعقيب و آزار مسيحيان به دربار شاه آمده است - شامل هفت نكته است، از جمله: حمايت از كاپوسنها و آزادى عمل آنها، كاتوليكها نبايد از مقامات محلى يا ارامنه غير كاتوليك نگران باشند و مىتوانند با آزادى كامل به انجام اعمال مذهبى خود بپردازند; در اين هنگام وزير آذربايجان ميرزا ظاهر (طاهر؟) است; در مورد كاتوليكها ترتيبات مالياتى مختلفى مقرر گرديده است.
زمين لرزه سال 1721 براى مدتى كاپوسنهاى تبريز را مجبور به ترك شهر و نقل مكان به اصفهان كرد. در سال 1725 به هنگام فتح تبريز به دست تركها، پدر برنار دو بورژ (Bernardde Bourges) كه مدت بيستسال در آن جا ميسيونر بود كشته شد. سپس پدر كلمان دوالرون Clement de Oleron تا سال 1738 در تبريز مستقر شد. از سال 1738 تا هنگام مرگ يعنى1746، پدر دامين دو ليون Damien de Lyon آخرين كشيش كاپوسن فرانسوى بود كه در تبريز اقامت داش
مطالب مشابه :
مدلهای سارافن جدید
مدل لباس جدید - مدلهای سارافن جدید - مدل لباس
سارافون
آموزش بافتنی - سارافون - آموزش انواع بافتنی سايز :s - m - l - xl - xxl مقدار كاموا : 450-450-400-350-350 گرم
رمان من هم گریه میکنم 5
یه بلوز سرافن بادمجونی که زیرش یه بلوز ساده مشکی پوشیده بود و یه جوراب شلواری مشکی ولی
رمان من هم گریه میکنم 8
اتاق تارانه باز شدو یه دختر چهار ساله که موهاشو خرگوشی بسته بود یه سرافن صورتی پوشیده
مسيحيت و اسلام شيعى در قرن هفدهم
پدر سرافن كه از حلب آمده در سال1663 به موصل وارد مىشود (نسخه فرانسوى 25058 ص1288).
رمان من هم گریه می کنم پست نهم
اتاق تارانه باز شدو یه دختر چهار ساله که موهاشو خرگوشی بسته بود یه سرافن صورتی پوشیده
رمان شکوه نیلوفرانه من4
رمــــــــــان - طنز-سرگرمــــــــــی - رمان شکوه نیلوفرانه من4 - مجله رمان؛طنز ؛حکایت
برچسب :
سرافن