سفر حج تمتع - ادامه...
بخش دوم :
جمعه 24/9/1385
در ايران ، امروز روز رأي گيري است براي انتخابات مجلس خبرگان رهبري و انتخابات شوراي اسلامي شهر و روستا .
حيف كه تمهيداتي نبود تا ما هم رأي بدهيم ؛ نمي دانم چرا كاري نكردند ؟ جمعيت زيادي در مكه و مدينه از زائران ايراني هستند .
صبح رفتم قبرستان بقيع ، جهت زيارت اهل قبور و خداحافظي با بقيع نشينان و ساكنان نوراني اين تكه بي بديل و ماندگار تاريخ ، اين سرزمين غم و غربت و عشق . خدايا قبول كن !
در محل بعثه دعاي ندبه بود شركت كردم .
تصميم گرفتيم تا مكه خيلي شلوغ نشده حركت كنيم به سوي اين شهر عزيز . ساعت 5 بعد از ظهر يك اتوبوس گرفته بودند كه بچه هاي بعثه را ببرد مكه ! اتوبوسي نامناسب با راننده اي نامناسب كه سر هر ايست بازرسي پليس ، به او ايراداتي مي گرفتند ؛ و او هم با التماس و قول و ... موضوع را رد مي كرد . كولر آن يكسره بود و وقتي خاموش مي شد چون اين اتوبوس ها پنجره باز شونده ندارند احساس خفگي به آدم دست مي دهد .
نزديك غروب رسيديم مسجد شَجَره كه يكي از ميقاتهاست براي مُحرم شدن در اطراف مدينه .
حالا براي محرم شدن بايد دو تكه پارچه ندوخته ساده برخودت بياندازي و ببندي ؛ يكي مثل لنگ ( اذار ) يكي هم روي دوشها ( رداءِ ) لباسهايم را در آوردم ، ساعت ، موبايل ، خودكار و همه و همه را كنار گذاشتيم ، تا بي چيز بي چيز به خدا برسيم ، دست خالي دست خالي ؛ عجب چيزي است اين حج ، خدايا !
در مسجد شجره نماز مغرب و عشاء را خوانديم و تقريباً ساعت 30 : 6 بعد از ظهر حركت كرديم به سمت مكه .
چقدر احساس سبكي مي كردم ؛ هيچ دلبستگي و نشانه اي از دنيا در من نبود ؛ نه پول ، نه كارت و شناسنامه ، نه هيچ چيز ديگر ؛ چون پيش كسي مي خواستم بروم كه او همه چيز من است . هويت من ، شناسنامه من ، ثروت من و دار و ندار من ! پس كيف و كفش و ساعت و موبايل و پول و قيافه و ظاهر مي خواهم چه كنم ! « همه را بي انداز دور و خودت را راحت كن » ؛ به قول قرآن : « فأخلع نعليك » .
تقريباً در نيمه راه در محلي استراحتي ، به نام ساسكو ، توقف داشتيم و شام خورديم . واي خدا ! دل تو دلم نبود ؛ دوست داشتم زودتر مي رسيديم ومن به آرزويم يعني ديدار کعبه ،. ديدار خانه خدا و صاحب بيت عتيق نايل مي شدم . چه كنم بايد صبر مي كردم !
فاصله مدينه تا مكه حدود 427 كيلومتر است و با اينكه كشور عربستان گرمسير است ولي سطح آسفالت خيلي خوب بود ؛ حدوداً هر 10 كيلومتر ، استراحتگاه و پمپ بنزين در دو طرف جاده موجود بود . در مسجد شجره محرم شدم ، نيت عمره تمتع كردم از حج تمتع و لبيك گفتم :
« لبّيك ، اللهم لبيك ، لبيك لا شريك لك لبيك ، اِنَّ الحمد و النعمة لك و الملك لا شريك لك لبيك » .
وقتي از شهر مدينه خارج مي شديم از كنار بقيع گذشتيم و بعد از 10 روز همسايگي و ميهمان بقيع و پيامبر بودن ؛ ناگزير بوديم ديگر به سرزمين طلايي ديگري مي رفتم . با دلتنگي شهر را ترك كرديم و در فراق ، اشك ريختيم و از حضرتش طلب كرديم به زودي دوباره ما را به اتفاق خانواده ، پذيرا باشد . انشاءا ... .
اين چشم گربه اي ها ( علايم ترافيکي شب نما ) بين خطوط جاده باعث مي شد كه ماشينها همه در يك لاين مشخص حركت كنند ؛ كه خيلي خوب بود .
ما كه ماشيني نديديم كنار جاده خراب شده باشد . فقط يك مورد ، حادثه كاميون بود .
ساعت 40 : 11 دقيقه شب بود كه كم كم چراغهاي شهر مكه نمايان شد . در ابتداي شهر مسجد تنعيم بودكه آن هم يكي از ميقاتهاست . بعد رسيديم به قبرستان ابي طالب كه حضرت خديجه همسر پيامبر در آن دفن هستند . صلوات و فاتحه اي فرستاديم .
در خيابان معابده رسيديم به مقر بعثه ؛ ساختماني با اتاقهاي كوچك ، قديمي ، بدون تلويزيون و خيلي نامناسب در مقايسه با هتل قصر الدخيل مدينه .
خلاصه اتاق را تحويل گرفتيم ، طبقه 4 اتاق 409 و وسايل را گذاشتيم ؛ وضو گرفته و غسل كردم و با لباسهاي احرام آماده حضور در پيشگاه خداوند . اين ساختمان که ما در آن اسکان يافتيم وقفي است و به ساختمان حسن عابد شهرت دارد .
خدايا چه مي بينيم ! آيا من آمدم مكه ! الهي شكر ! الهي شكر ! از مدينه تا مكه ذكر لبيك را گفتم و صفا كردم و دعا و دعا و دعا .
حالا ساعت 30 : 12 شب شده مكه شهري كوهستاني با هواي دم كرده و گرم تر از مدينه . رفتم مسجد الحرام به ديدن خدا . واي که چه لحظه اي شور آفرين و پر التهاب است دل تو دلم نبود .
مانند اين كساني كه گمشده اي دارند همه اين طرف و آنطرف را مي گشتم دنبال خانه كعبه . از كتاب دعا مدد گرفتيم و مستحبات ورود را انجام داديم و از در بني شيبه يا ( باب السّلام ) كه تأكيد شده وارد شديم و رفتيم داخل مسجد الحرام .
كه يك مرتبه خانه كعبه را ديدم و اشك شوق ريختم و عقده ام وا شد و بغضم تركيد و سجده شكر بجاي آوردم . سيل جمعيت ، گرداگرد خانه ؛ واي چه شكوهي ! چه عظمتي ! چه شرافتي ! چه كرامتي ! كجاي عالم چنين صحنه پر صلابت و با عظمتي را مي توان يافت . همه سفيد پوش ، يكدست ، يكرنگ و بي آلايش ديگر معلوم نيست چه كسي وزير است و چه كسي وكيل است . چه كسي شاهزاده است و چه كسي گدا . همه يك چيز شده بودند . خلاصه خود را سپرديم به درياي حجاج و زوّار وهم صدا شديم با آنان . الهي به اميد تو .اينجا آدم مي ماند به خدا چه بگويد و خدا را بار اول چگونه خطاب کند . گفتم : سلام خدا جون
به لطف خدا 7 دور طواف را با دعاهاي وارده انجام دادم بعد نماز طواف دو ركعت پشت مقام ابراهيم و بعد سعي صفا و مروه 7 مرتبه و تقصير . حدود يكساعت اين اعمال طول كشيد و خوب البته اين بخاطر جوان بودن ما هم بود كه با سرعت و قدرت پشت سرهم كارها را انجام مي داديم و با دقت ؛ كه اگر دقت نباشد چه بسا آدم گرفتار مي شود .پس بايد دعا کرد که توفيق حج در زمان جواني و سر حال بودن نصيب شود .
بعد رفتم گوشه اي نشستم و دعا و گريه و قرآن خواندن . ساعت 4 صبح نماز شب خواندم و حدود 50 : 5 صبح اذان و نماز صبح با جماعت و در واقع شب را پيش خدا بيتوته كرديم .
( اللهُمَّ فتقبل منّا )
شنبه 25/9/1385
آمديم هتل استراحت همراه با صبحانه و نهار و بعد از ظهر رفتيم به مسجد الحرام . يكي از درهاي مسجد الحرام باب العباس است كه شماره آن 20 است . ( مثل خود حضرت عباس (ع) كه نمره اش در ماجراي كربلا 20 مي باشد . زير اين نمره هميشه مي نويسند آفرين ) .
يك شنبه 26/9/1385
به نيابت از پدر و مادر و همسر و فرزند ، برادران و خواهران طواف مستحبي انجام دادم .
مسيري را كه گفته شده ميان صفا و مروه به صورت هَروله ( حالتي ميان راه رفتن و دويدنيدن ) بايد انجام شود ؛ حدود 85 قدم مي باشد .
مسجد الحرام حدود 95 دَر دارد كه درب ملك عبدالعزيز درب شماره 1 آن است ، مسير هروله كردن ميان صفا و مروه ؛ از بيرون بين درب عباس ، درب علي و جسر علي ( پل علي ) واقع شده است . جالب است ، نه ! شايد خود سعودي ها هم اين رمز را نمي دانند . فلله العزّة جميعاً .
مسجد الحرام با كف آن 4 طبقه است و بعضي جاها با زير زمين 5 طبقه است . يكي از بزرگترين درهاي مسجد الحرام در ملك عبدالعزيز است كه روبروي آن يك هتل و بازار بزرگ وجود دارد – بازار بن داود – اين ها بيشتر رستوران و مركز خريد است به سبك اروپايي ها و مركز تجاري جنب آن حدود 40 طبقه از سطح زمين ارتفاع و بلندي دارد .
اين کارخيلي زشتي است كه سعودي ها اجازه مي دهند كنار خانه خدا مُشرف بر كعبه بناهايي با اين عظمت و بلندي ساخته شود و انسان بايد واقعاً خصلت فرعوني داشته باشد كه اين گونه مقدسات و خود خدا را به بازي ميگيرند .
خدا و خانه خدا وحج براي اينان شده منبع درآمد و پول و پول ! هيچ چيز ديگري نمي فهمند ؛ معلوم نيست چه دستي دركار است ؛ به اسم خدا و به كام چه كسي ، در واقع وجود اين برجها آن حالت معنويت و قداست كار را تحت الشعاع قرار داده است و مثل درختكاري ، اينها برج مي كارند و مي سازند و همه هم در دل يكديگراست !
امام جماعت چه در مسجد النبي و چه در مسجد الحرام موقعي كه مي خواهد قامت ببندد و تكبير بگويد مي گويد : إِسْتوا ، يعني :: مساوي هم قرار بگيريد
ديگر اينكه مي گويد : أَعْتدِلوا ، يعني : عدالت پيشه كنيد و مراعات نماييد .
در مدخل ورودي اصلي مسجد الحرام يك تابلو بزرگ متحرك با نئون قرمز وجود دارد كه جملاتي عربي دائم به نمايش در مي آيد ، از جمله :
1- بچه ها به صندلي ويژه معلولان و سالمندان دست نزنند .
2- درحرم ، سفره غذا پهن نكنيد .
3- مردان ، از نگاه به نامحرم پرهيز كنند .
4- زنان ، حجاب خود را حفظ نمايند .
5- سيگار كشيدن زيان آور است .
6- خوش آمديد به بيت الحرام .
و ...
موقع تميز كردن صحن مسجد النبي و مسجد الحرام ، فقط صدها جفت دمپايي و كفش بلااصاحب جمع آوري مي شود . اشياء گمشده رادر كنار باب علي تحويل صاحبان آن مي دهند .
مأموران امنيتي حرم ، ظاهراً تعليمات خاصي براي برخورد با زائران و ارتباطات با حجاج نديده اند . لااقل بايستي اينها به اصول روابط عمومي ، ارتباطات انساني ، زبان انگليسي ، زبان تركي ، زبان فارسي آشنايي داشته باشند . چون معلوم است كه هر كدام يك جور سليقه و رفتار متفاوت دارند . مأموري را داخل حجراسماعيل ديدم كه با گوشي موبايل گم شده يك بيچاره داشت بازي مي كرد و حتماً دنبال محتويات آن هم بوده است . و الله اعلم !
وقت نماز صبح ، هنگامي كه مؤذن اذان مي گويد ، آخرش ذكر ميكند كه : « الصّلوةُ خَيْرٌ مِنَ النّوم » : يعني نماز از خواب بهتر است . جمله خيلي قشنگي است ، واقعاً اگر انسان درك كند ، نماز ، از خواب بهتر است ! حالا اين جمله از هر کسي هست باشد ولي بيدار کننده است .
نزديك ظهر رفتم طواف و خودم را در محدودة تَرَك ديوار خانه كعبه ، آنجايي كه مادر اميرالمؤمنين وارد خانه كعبه شده است حفظ كردم . اين پاكستاني ها گروهي دست بدست هم مي دهند صف و حلقه نماز تشكيل ميدهند و هيچ كس حريفشان نمي شود ومن خودم را داخل صف كردم و آنقدر تا موقع اذان ظهر ، جمعيت ما را لگد زد و ضربه خورديم كه حساب ندارد . که چي ؟ که در صف اول باشيم .
نماز شروع شد و من صف اول بودم و روبروي شكاف خانه كعبه . واي كه چه افتخار و لذتي داشت ! تا نماز تمام شد چشمان خود را ماليدم به شكاف تا بلكه به حرمت و جايگاه ومقام اميرالمؤمنين نور چشمانم دوباره به من هديه شود و قدرت چشمانم باز گردد . انشاءا...
در كل مسجد الحرام چيزي بيش از 1400 ستون به معني عام وجود دارد . در مكه ، تبليغات خوبي در مورد مضرّات و زيانهاي سيگار كشيدن وجود دارد . كاش علماءِ ما سيگار كشيدن را حرام اعلام نمايند . مرگ يك بار و شيون هم يك بار !
رانندگان عربستاني خيلي بوق مي زنند . بسياري از بچه هاي نوجوان و جوان اينها ماشين هاي آخرين مدل ژاپني و آمريكايي سوار هستند . ماشينهايي كه ما در تهران ، آن را با ترس و لرز توي خيابان مي آوريم مبادا كسي به آن خط بياندازد .
دوشنبه 27/9/1385
شب رفتم مسجد الحرام ، طواف مستحبي + نماز قضا + سعي صفا و مروه مستحبي ؛ و به نيابت و تلاوت قرآن و دعا و گريه و استغفار و تفكر و خلوت با خدا .
يك آقايي آمده بود دور كعبه و بسته اي كه در دستش بود را مدام مي ماليد به ديوار . كنجكاو شدم ، ديدم تعدادي خودكار هديه خريده و مثلاً مي خواهد براي تبرك ،آنها را بمالد به كعبه تاخودكارهايش خدايي شوند ! يا وقتي برگشت بگويد اين خودكارها را ماليده ام به ديوار كعبه ، عجب !
آقايي هم خانمش را آورده بود زير ناودان طلا در محوطه حجر اسماعيل كه نماز بخواند . در آن ازدحام آنقدر تن و بدن اين زن به نامحرم خورد كه حساب ندارد . كه حاج خانم برود به شهر و ديارش و به فلاني بگويد : فلاني زير ناودان طلا برايت نماز خواندم وخودش را عزيز كند ! عجب ! از اين دست موارد متأسفانه خيلي مشاهده مي شود .
خدايا رحم كن ! امروز را روزه بودم ؛ خدايا قبول كن !
سه شنبه 28/9/1385
مدت پانزده روز است از خانه و خانواده جدا شده ايم و چه زود گذشت . قدري دلم گرفته بود و ناگاه شعر زير را با خود زمزمه كردم :
تا کی به تمنّاي وصال تو يگانه اشكم شود از هر مژه چون سيل روانه
و بقيه شعر و حال و هواي قشنگ آن .
مسجد الحرام و مشخصاً خانه كعبه در گودي قرار دارد . يادش بخير در مدينه يك پوستر كنار يك مغازه ديدم كه عكس خانه كعبه بود كه در سيلاب غرق شده بود يعني به اندازه مثلاً يك متر يا بيشتر آب دور آن جمع شده بود و افراد اطراف آن بر روي آب شناور بودند ، چه حالب ! فکر ميکنم مربوط به 60 يا 70 سال پيش بود .
غرض وقتي پريشب رفتم حرم امن الهي ، خودم را بالاي يك دريا احساس كردم و پريدم توي اين دريا وهمراه شدم با بقيه . سيل جمعيت كه تو را اين طرف و آنطرف مي برد . ديگر اينجا به حساب نمي آيي . اگر از بالا معلوم بودي و بالاي گود ايستاده بودي ولي حالا توي گود ديگرپيدانيستي و قطره اي شده اي واصل به درياو چه لذتي دارد .
مسجد الحرام 9 تا مناره دارد كه عبارتند از :
1- دو مناره روي باب ملك عبدالعزيزكه برجهاي 3 گانه روبروي آن است كه عبارتند از : 1- برج المروه 2 - برج هاجر 3- برج المقام . اينها همان 3 تا برجي هستند كه بطور بي شرمانه مقابل مسجد الحرام و خانه كعبه قد كشيده اند و عرض اندام مي كنند . انشاءا... فرو بريزد ! اگر اشتباه نکنم به آنها ميگويند : ابراج البيت .
داخل آنها كه مي روي ، آدم هوايي مي شود . تا چند دقيقه قبل كه توي حال و هواي زيارت و گريه و دل كندن از دنيا بودي حالا مي آورند ت توي اين برجها و دوباره دنيا و دنيا و دنيا ! انواع سبك هاي اروپايي و اجناس ممالك غربي ، دكوراسيون امروزي ، امكانات پيشرفته ، حتي يك نيم از كشتي درست كرده اند ؛ مثل كشتي نوح ، براي سرگرمي و خلاصه آنقدر زرق و برق كه حساب ندارد . خدا به داد حاجيان برسد و گرنه خدا را نگه داشتن در اينجا سخت است . بگذريم !
2- دو تا مناره روي باب ملك فهد كه روبروي آن هتل اينتر كنتينانتال دارالتوحيد است وجود دارد كه داخل اين هتل مردم عادي را راه نمي دهند .
3- دو تا مناره روي باب العمره
4- دوتا مناره روي باب الفتح
5- يك مناره روي باب الصفا
كه مجموعاً 9 تا مناره مي شود ، و طبيعتاً بزرگترين درهاي ورودي به داخل مسجد الحرام همان درهايي است كه روي آنها دو مناره وجود دارد .
بازار قديمي جنب مسجد الحرام كه در بين عوام معروف است به بازار ابوسفيان ؛ منظره اطراف حرم را خيلي زشت كرده و باعث كثيفي و ازدحام بيش از حد در مدخل مسجد الحرام شده است و اصلاً خوشايند نيست . با اين همه بوي غذا و كباب و ساندويچ و سوخاري و ... ديگر چه كسي به فكر خداست ! زرق و برق پارچه ها و بدليجات و اسباب بازي ها که ديگر جاي خود را دارند .
شب رفتم حرم به نيابت از سفارش دهندگان ، طواف مستحبي + نماز + تلاوت يك جزء قرآن + سعي صفا ومروه يكبار انجام دادم . خدايا قبول كن !
از خانه كعبه تاكوه صفا حدود 130 متر و از خانه كعبه تاكوه مروه حدود 300 متر است . ارتفاع خانه كعبه حدود 14 متر است و مساحت آن حدود 140 متر مربع مي باشد يعني به ابعاد 5/11 × 13 متر .
محدوده شعب ابي طالب و محل تولد رسول خدا (ص) الآن جزو محوطه بيروني مسجد الحرام قرار گرفته كه يك بخش از آن به ديواره هاي قصر سعودي ها مي رسد و بخش ديگر آن تبديل به توقف گاه ( ترمينال ) اتوبوسها شده كه بالاي سر آن دو دهنه تونل قرار دارد كه كنار اين ها بازار و سرويس بهداشتي بزرگ مي باشد . اينجا همان محدوده كوه ابوقبيس است .
آخر مسير كوه مروه كه 7 دور سعي صفا و مروه تمام مي شود در محوطه بيرون تعداد زيادي آرايشگاه مردانه قرار دارد كه مشتريان را فرا مي خوانند براي كوتاه كردن موها و نرخ هم زده اند از 5 ريال تا 10 ريال سعودي . خودمانيم كچل كردن چقدر اينجا گران است . بعد در اين آرايشگاه ها موارد بهداشتي هم بخوبي رعايت نمي شود .
چهارشنبه 29/9/1385
رفتم حرم نماز و دعا و استغفار .بعدرفتم مسجد الجنّ( مسجد جنّ ) كه مي گويند سوره مباركه جنّ آنجا بر پيامبر نازل شده است و نماز خواندم و عكس گرفتم – رفتم قبرستان ابوطالب و فاتحه خواندم و عكس گرفتم همانجايي كه حضرت خديجه و اجداد پيامبر دفن هستند .خدايا همه را مشمول رحمت واسعه ات قرار بده .
پنج شنبه 30/9/1385
امروز هم به لطف خداوند روزه گرفتم ، در تهران امشب شب چله است و خانواده ها دور هم هستند و از اتفاق شب جمعه است و فردا تعطيل ماهم دور خدا جمع شده ايم و در آستانه چهل سالگي شب چله مي گيريم الهي شكر ! چه توفيقي از اين بهتر ؟ يک شب چله با خدا .
بعد از ظهر رفتم شعب ابي طالب ومحل تولد پيامبر كه الآن روي ساختمان آن يك تابلو زده اند « مكتبة مكة المكرّمه » ( كتابخانه مكه مكرمه ) يعني آنجا را كتابخانه كرده اند و دو سه تا مأمور دور آن هستند و كسي را داخل راه نمي دهند و يك تابلو هم روي ديوار زده اند كه اينجا كسي نگفته چي بود و چي نبود . البته اين زبان لري موضوع بود كه من گفتم اين ها فقط هرچي صراحتاً توي قرآن باشد يا صراحتاً خود پيامبر فرموده باشند و علما خودشان تأييد كنند آنرا قبول دارند و عمل مي كنند و گرنه هيچي توي كَت اينها نمي رود و همه چيز غير از اين را کتمان مي کنند و قبول ندارند . .
با آب زمزم افطار كردم و آمدم هتل .
در خبرهاي مجله البلاد كه فارسي چاپ مي شود و آنجا برايمان مي آورند ، خواندم كه وليعهد عربستان ، شاهزاده سلطان بن عبدالعزيز مبلغ يك ميليون دلار به سازمان يونسكو كمك كرده تا از زبان عربي حمايت و ترويج گردد . اعراب هم بَه بَه و چَه چَه راه انداخته اند كه بيا و ببين .
خوب ديگر ، دنياي زر و زور و تزوير اينجوري است و ضعيف باشي كلاهت پَس معركه است . مثل حكلايت آن هواپيماهاي خطوط دبي ( امارات ) كه پشت صندليها مانيتور دارد و روي آنها نقشه خليج فارس را خليج عربي زده اند . زورشان مي رسد ديگر .
بعد از ظهر رفتم حرم تلاوت قرآن + نماز + دعا و نگاه به كعبه که مي گويندخيلي ثواب دارد ! خدايا قبول كن ! خدايا در اين شب جمعه روح شهداء ، صلحا ، مراجع ، بزرگان ، اموات ، و اجداد را شاد بفرما و همه را سر سفره با كرامت ائمه معصومين ميهمان بگردان .
ماشاءا... به اين زائران سياهپوست . مثل سيل بنيان كن وقتي گروهي حركت مي كنند ، هيچ كس و هيچ چيز جلودارشان نيست ! چه قدرتي دارند ! بعضي از سياهي زياد به قرمزي مي زنند و عده اي نمي دانم چرا صورتشان خط خطي است .
خلاصه با وجود اينها چه كسي مي تواند دور حجرالاسود بچرخد . هر كه باشد لِه مي شود دست آخر اعمال انجام نداده ناكار مي گردد .
خوب براي اينكه روزه و دعا و گريه و خواندن قرآن را صفاي بيشتري ببخشم آخر شب زدم بيرون به قصد بيتوته كردن در مسجد الحرام ، اي جان برادر که چه لذتي دارد ، شب نشيني با خدا .
كلي گفتيم و گريه كرديم . من از بيچارگي و او از دارندگي . من از ضعيفي و او از قدرت . من از فقر خودم ، او از بي نيازي ، من از درماندگي ، او از توانايي . گپ و گفتي با خدا زديم ، جانانه و بدون حضور غير .الهي شکر به اين توفيق . و گفتيم و گفتيم تا نزديكي ساعت 3 صبح .
نماز شب را خواندم و چشم به خانه كعبه دوختم . تا بلكه نداي اناالمهدي حضرت حجت بلند شود اما نشد كه نشد .
ديشب با خود عهد بستم و قرار گذاشتم كه شب جمعه را تا صبح در مسجد الحرام باشم تا اگر حضرت مهدي آمد من در بستر خواب نباشم و از قافله جا نمانم ولي چه كنم که مهدي ( ع ) نيامد . يوسف زهرا نيامد ؛ هر چه لابه لاي جمعيت نگاه كردم ، نتوانستم من گنه كار مهدي فاطمه را ببينم .
خوب چه كنم اشكال از من است حتماً او من را ديده است كه گوشه اي انتظار مي كشيدم . يا شايد علامتي هم داده است و من متوجه نشده ام . باشد مهدي جان پيش مادرت زبانم دراز است و مي گويم من سر قرار رفتم ولي پسرت نيامد . اي واي ، اي واي بر من !
جمعه 1/10/1385
ساعت 30 :5 صبح شد ومن همچنان از ديشب در مسجد الحرام هستم . اذان صبح گفتند ونماز جماعت را خوانديم و آمدم هتل . ساعت 7 صبح دعاي ندبه بود شركت كردم ، ياد دعاي ندبه هايي افتادم كه هر صبح جمعه مي رفتم ؛ مسجد امام جعفر صادق (ع) در پايين تر از تيردوقلو نزديك خانه مان در خيابان باريكي كه راه داشت به پارك ولي عصر فعلي . يادش بخير ، صبحانه سنگك و پنير و چاي شيرين و من آن موقع اول يا دوم دبستان بودم و چقدر لذت مي بردم . در سال 1352 ، اما الان كو ؟ چقدر در مساجد ما صبحهاي جمعه دعاي ندبه برگزار مي شود ؟ حيف است .
عربستان ظاهراً اعلام كرده است كه ديروز اول ماه ذي حجة بوده انشاءا... مبارك باشد .
زمستان هم شروع شد .جالب است در تهران هوا خيلي سرد و بخاري و برف و اينجا هواي گرم و كولر . قربون برم خدا را ، يك بام و دو هوا را !
ياد حضرت آية الله سيد محمد ضياء آبادي افتادم . مدتي است از جلسات صبحهاي جمعه ايشان خبر ندارم . انشاءالله سلامت و مؤيّد باشند .
مطالب مشابه :
الهی !دلی ده که درکار تو جان بازیم و جانی ده که کارآن جهان سازیم
من وبلاگم رادرروز تولد امام محمدتقی ، جواد پرسه زن بيتوته هاي فال حافظ فال روزانه
سفر حج تمتع - ادامه...
فال روزانه و محل تولد آخر شب زدم بيرون به قصد بيتوته كردن در مسجد الحرام ، اي
تولد بابا حميد
پيوندهای روزانه. حميد جان تولد 35 سالگيتو با بهترين آرزوها برات تبريک ميگيم و فال حافظ
تبار حسينعلي خان
راهها براي بيتوتة زائران عتبات و صدها سال از تولد خود دوباره نفسي فال روزانه.
تست ASQ / اسپايدر من
تولد چهارسالگی گل پسرم پيوندهای روزانه. طراحي عکس1. فال حافظ چت
بیوگرافی آزاده صمدی
پیوندهای روزانه سايت بيتوته سایت فالگو بزرگ ترین سایت فال
گزارش برنامه تنگ حنا - 26/1/90
فال حافظ. قالب تمزها. وبلاگ گروهی. پيوندهای روزانه. تولد همنوردان
با این وضع مهد رفتن چجوری میخوای مدرسه بری؟؟؟
ردپای کودکی آریا تولد. ليليا
برچسب :
فال روزانه تولد بيتوته