فاتح قدس؛ سلطان صلاح الدین ایوبی [بخش نخست]
جنگهای صلیبی
خطری جدید برای اسلام
سدهی پنجم هجری که حرکت علم و دانش تدریس و تألیف در شهرها و عالم اسلام فعالانه جریان داشت، و بسیاری از مشایخ و مربیان به تزکیه و اصلاح مردم میپرداختند، خطری بزرگ جهان اسلام را تهدید میکرد و وجود مسلمانان و حتی کیان اسلام در معرض نابودی قرار گرفته بود، مسیحیت اروپا از دیرباز با اسلام کینه داشت، اروپائیان با اسلام و مسلمانان عداوتی دیرینه داشتند که آن را از نیاکان خویش و نسل در نسل به ارث برده بودند، زیرا مسلمانان مملکت شرقی آنان را که تحت حکم دولت بیزانس بود به تصرف خویش درآورده بودند و تمامی مقدسات آنان حتی محل تولد حضرت عیسی مسیح علیه السلام تحت تسلط و سیطرهی مسلمانان بود، این وضع برای بسیجشدن اروپا و برانگیختن انگیزهی آنان برای انتقامگیری از مسلمانان کافی بود، اما وجود دولت مقتدر اسلامی و حملات پی در پی آن بر دولت مسیحی مجاور، مجال چشم دوختن و طمع به شام و فلسطین و یا هر شهر اسلامی دیگری را از آنان سلب کرده بود، اما سقوط دولت سلجوقیان و ضعف مرزهای شمالی مملکت اسلامی آنان را به برای تصرف و اشغال شهرهای اسلامی وسوسه کرد و به آنان جانی تازه بخشید و بخت نیز آنان را یاری کرد، زیرا آنان در آن هنگام از وجود سخنوری توانا و خطیبی شورآفرین همچون «پطرس» بهرهمند بودند، او با سخنرانیهای جذاب و فریادهای بلند خویش در جهان مسیحیت احساسات مردم را برانگیخت و سرتاسر اروپا موجی سهمگین از جنون دینی ایجاد کرد، و علاوه براین عوامل سیاسی و اقتصادی دیگری نیز اروپائیان را برای جنگهای صلیبی علاقهمند ساخت[۱].
کوتاه سخن این که نخستین لشکر صلیبیان در سال ۴۹۰ هـ به سوی شام به راه افتاد و در ظرف دو سال شهرهای «رها» (اورفا) و «انطاکیه» و اکثر دژهای آن سامان را به تصرف خویش درآوردند، و در سال ۴۹۲ هـ (۱۰۹۹ م) «بیت المقدس»[۲] نیز به دست آنان افتاد و با گذشت چند سال بخش بزرگی از سرزمین فلسطین و ساحل شام از قبیل «انطرطوس»، «عکه» «طرابلس شرقی» و «صیدا» تحت سیطره و بخشی از قلمرو صلیبیان قرار گرفت.
«استینلی لین پول» تاریخنگار معروف انگلیسی ورود لشکرهای صلیبی در سرزمینهای اسلامی را اینگونه توصیف میکند:
«لشکر صلیبی به راحتی و مانند شخصی که چوبی کهنه و تو خالی را میشکافد، در سرزمینهای اسلامی پیشروی و رخنه کرد و مردم برای لحظهای گمان کردند که صلیبیان ریشهی درخت اسلام را نابود میکنند و آن را به کلی از بین میبرند[۳].
یکی دیگر از تاریخنگاران برجستهی مسیحی از عملکرد صلیبیان ستیزهگر و ستمکیش هنگام ورود بیت المقدس و در حال غرور و مستی پیروزی در برابر مسلمانان رنجدیدهی بیگناه و بیدفاع و بدون سلاح، اینگونه سخن میگوید:
«هنگامی که سربازان صلیبی پیروزمندانه وارد بیت المقدس شدند، مردم را از دم تیغ گذراندند و کشتارگاهی هولانگیز به وجود آوردند، حتی میگویند سواران صلیبی که سواره به مسجد عمر رفتند اسبهایشان تا زانو در خون فرو رفته بود، آنان کودکان را به پاها میگرفتند و بیرحمانه بر دیوارها میکوبیدند و یا آنان را دور سر میچرخاندند و از دیوار شهر به بیرون پروت میکردند و یهودیان را زنده در عبادتگاهشان سوختند.
روز دوم نیز در حدی وسیعتر مرتکب چنان جنایات هولناکی شدند که از ذکر آن انسان به وحشت میافتد، و با وجود فریادهای «تانکرد» یکی از فرماندهانشان که تأمین امنیت ۳۰۰ اسیر را به عهده گرفته بود، به او هیچ توجهی نکردند و تمامی اسیران، مردان، زنان و کودکان را قتل عام نموده و اعضای آنان را بریدند که سرانجام تلمباری از اعضای تکه پاره و قطعشدهی کشتهشدگان پدید آمد، و پس از به پایان رسیدن این کشار وحشتناک عربهای اسیر را مجبور ساختند که خیابانهای خونآلود و متعفن شهر را بشویند و تمییز کنند»[۴].
سقوط «بیت المقدس» به دست صلیبیان نشانگر ناتوانی و سقوط دولت اسلامی و بیداری جهان مسیحیت و شکلگرفتن نیروی نوپای آن و اعلام خطری برای عالم اسلامی بود، زیرا در منطقهی شام و فلسطین چهار ولایت صلیبی (قدس، انطاکیه، طرابلس و رها) تأسیس شده بود که برای آزادی مرکز اسلام خطری بزرگ و جدی به شمار میآمدند، صلیبیان مغرور تا آنجا پیش رفتند که «رینودی شایتون» والی کرک تصمیم گرفت به حرمین شریفن (مکه و مدینه) حمله کند و در بارهی روضهی پاک حضرت پیامبر صلى الله علیه وسلم سخنانی اهانتآمیز و گستاخانه ایراد نمود و از مقاصد شوم خویش پرده برداشت.
واقعیت این است که این مرحله پس از حادثهی «رده» حساسترین و بحرانیترین مرحلهای بوده است که تاریخ پرفراز و نشیب اسلامی بخود دیده است، کیان اسلام در معرض خطر نابودی قرار گرفته بود و جهان اسلام جز تندادن به نبردی سخت و سرنوشتساز چارهای دیگر نداشت.
جهان اسلام اوایل سدهی ششم هجری با وضیعتی آشفته و آنارشی روزافزون و نابسامانیهای فراگیری مواجه بود، خلفای ملک شاه سلجوقی با همدیگر درگیر جنگ قدرت، و عباسیها مدتی قبل سیادت خویش را به ترکها سپرده بودند و سرتاسر عالم اسلام، سلطانی با شهامت و تجربه و رهبری فرزانه که بتواند با استعداد رزمی و تدابیر حکیمانهی خویش نیروهای پراکندهی عالم اسلامی را زیر پرچمی واحد گرد آورد و با خطری که از شمال و غرب او را تهدید میکرد مقابله کند، وچود نداشت.
«استینلی لین پول» در تصویر صادقانهای از اوضاع آشفته آن دوران چنین میگوید:
«این عصر، عصر ابهام و نابسامانی مردم با مشاهدهی احتضار و فروپاشی دولت مقتدر و گسترده سلجوقیان بهتزده و پریشان بودند، این مرحله و وضعیت اسفبار تا هنگام ظهور نیروهای تازهای که به سوی جهت و مرکزیتی واحد هدایت شدند، ادامه یافت. به هر تقدیر این دوران انتقالی برای اروپا فرصتی طلایی بود که میتوانست بر مملکت اسلامی هجوم برد و پیروزی و سیطرهی خویش را بر جهان تثبیت نماید»[۵].
اتابک شهید عمادالدین زنگی رحمه الله
در این بحبوحه که عالم اسلامی از چنین کشاکش سخت و یأس و نومیدی آزاردهنده و روزافزون و اندوهی بسشدید و کشنده رنج میبرد در افق آن ستارهای جدید و اختری تابناک درخشیدن گرفت، و همچون گذشته که برای رهبری و نجات جهان اسلامی بحرانیترین شرایط و بنبستها ابر مردی تازهنفس و بیکیار ظهور میکرد، این بار نیز فرماندهی جدید و مجاهدی نابغه و بینظیر و قهرمانی جسور و بیباک به میدان آمد و چنان نیروی عظیمی پدید گشت که کسی تصور نمیکرد، «لین پول» میگوید:
«مسلمانان میبایست اعلام جهاد کنند، و فرماندهی با تجربه به میدان مبارزه بفرستند که بتواند شهامت، جرأت، دلاوری و استعدادها و توان رزمی و نظامی خویش را به نمایش بگذارد، و لازم بود که امرای ترک و والیان دولت گروهی از قهرمانان و جنگاوران مؤمن و مبارز را گرد هم آورند تا از صلیبیان خونآشام و متجاوزی که علیه مسلمانان بیگناه ستمها و جنایات متعددی روا داشته و آنان را بیرحمانه به قتل رساندند انتقام بگیرند، این فرماندهی با تجربه و دلاور کسی جز «عمادالدین زنگی» نبود»[۶].
عمادالدین پروردهی نعمت سلجوقیان و اتابک فرزندان سلطان محمود سلجوقی بود که سلطان ولایت و فرماندهی موصل را به او سپرده بود، عمادالدین نیروهایش را در عراق و شام سامان داد و به ولایت «رها» (اورفا) که مهمترین و مستحکمترین دژ و ولایت صلیبیان به شمار میرفت و از اهمیت سوق الجیشی ویژهای برخوردار بود، حمله کرد و ششم جمادی الاخره سال ۵۳۹ هـ برابر با ۲۳ دسامبر سال ۱۱۴۴ م آن را به تصرف خویش درآورد، این فتح و پیروزی همانگونه که تاریخنگاران عرب از آن تعبیر کرده اند «فتح الفتوح» بود، شهر «رها» برای مملکت لاتینی صلیبیان نیروی بزرگی محسوب میشد که در پی فتح آن وادی فرات نیز از خطر حملات فرنگیان مصون ماند.
عمادالدین اندکی پس از این پیروزی چشمگیر در سال ۵۴۱ هـ برابر با ۱۱۴۶ م توسط بردهای خود فروخته به درجهی رفیع شهادت نایل آمد، اما با درگذشت او جهاد مبارک و مبارزه با صلیبیان که او قبل از شهادت آغازگر آن بود، پایان نیافت، بلکه به برکت تلاشهای پیگیر و مخلصانهی فرزند برومندش پادشاه عادل «نورالدین زنگی» که در این میدان از پدر خویش نیز پا را فراتر نهاده بود، ادامه یافت.
پادشاه عادل نورالدین زنگی
دولت زنگیان (عماد الدین و نورالدین زنگی)
اکنون «نورالدین محمود» سلطان شام بود، او خود را از جانب خداوند مأمور نابودی صلیبیان و بازپسگیری بیت المقدس میدانست، و این کار را بالاترین عبادت و بزرگترین وسیلهی تقرب الی الله میشمرد و بر اثر حملات مکرر و پی در پی او علیه صلیبیان بیم او بر تمامی ولایات صلیبیان سایه افکنده بود.
سلطان نورالدین در سال ۵۵۹ هـ دژ «حارم» را که از دژهای مستحکم مرزهای شمالی بود فتح کرد، در این جنگ پادشاه انطاکیه و «قومس» پادشاه طرابلس و «دوک» فرمانده روم و پسر «جوسلین» و بسیاری دیگر از فرماندهان بزرگ صلیبیان به اسارت نیروهای مسلمان درآمدند، سربازان صلیبی در این معرکه یا جزو کشتگانی بودند که آمارشان بالغ بر ۰۰۰/۱۰ نفر بود، و یا این که در ردیف اسیران جنگی بیشماری بودند که آمار دقیق آنان را کسی جز خدا نمیدانست، و در همین سال سلطان موفق شد که دژ استراتژیک «بانیاس»[۷] را نیز فتح نماید، و بر مصر نیز غلبه یافت و صلیبیان را از دو طرف به محاصره گرفت، «لین پول» میگوید:
«سیطرهی صلاح الدین فرماندهی نورالدین (سلطان شام) بر رود «نیل» دولت صلیبی قدس را به بن بست و تنگنای سختی کشاند و وی را تحت فشار شدیدی قرار داد، و دو لشکری که از دو جهت متفاوت برآن فشار وارد میآوردند متعلق به نیرویی یگانه و فرماندهی واحدی بودند که توانستند با تصرف دو بندر «دمیاط» و «اسکندریه» به ناوگان دریایی نیرومندی دسترسی پیدا کنند و رابطهی صلیبیان مصر را با اروپا قطع نمایند»[۸].
به هرحال، سلطان تا حد زیادی موفق شد که صلیبیان را از تمامی مناطق فلسطین بیرون براند، اما بهترین کاری که در نظر داشت و برترین آرمان و زیباترین و شیرینترین آرزو و امدیش بازپسگیری و آزادسازی بیت المقدس از چنگال صلیبیان غاصب و اشغالگر بود، اما قلم تقدیر این کرامت را برای فرماندهی سپاهش سلطان صلاح الدین ایوبی که جا دارد او خود نیز یکی از حسنات و افتخارات نورالدین شمرده شود، ثبت کرده بود، سلطان نورالدین زنگی یازدهم شوال سال ۵۶۹ هـ برابر با ۱۱۷۴ م در سن ۵۶ سالگی بر اثر بیماری دیفتری درگذشت، «إنا لله وإنا إلیه راجعون» خبر مرگ سلطان (آنگونه که تاریخنگار انگلیسی میگوید) برای مسلمانان صاعقهای بود که از آسمان برآنان فرود آمد[۹].
اخلاق و محامد نورالدین
تاریخنویسان مسلمان در مدح و ستایش سلطان نورالدین محمود مطالب فراوانی گفته اند و وی را به صفاتی همچون پرهیزکاری، امانت، عدالت، حسن مدیریت، جوانمردی و بلندی روح، خوش اخلاقی و عشق جهاد در راه خداوند، ستودهاند، به راستی که سلطان همانگونه که از اسمش (محمود) برمیآید نزد همگان ممدوح و ستوده شده است.
علامه ابن الجوزی که یکی از معاصران سلطان است در کتاب تاریخ خویش «المنتظم» در بارهی وی چنین مینویسد:
«جاهد الثغور وانتزع من أیدی الکفار نیفاً وخمسین مدینة، وکانت سیرته أصلح من کثیر من الولاة، والطرق فی أیامه آمنة والمحامد له کثیرة، وکان یتدین بطاعته الخلافة وترک المکوس قبل موته وکان یمیل إلى التواضع ومحبة العلماء وأهل الدین»[۱۰].
حکومت زنگیان در مقایسه با حکومتها آن زمان
«در مرزها به جهاد و مبارزه پرداخت و پنجاه و اندی شهر از چنگال کفار (صلیبیان) بیرون کشید، سیرهی وی از سیرهی بسیاری دیگر از امراء بهتر و راهها در درون او امن بود، او افتخارات بیشماری دارد، اطاعت از خلیفه را بر خود لازم میدانست، و قبل از وفات خویش مالیاتها را لغو نمود، فروتنی و محبت با علماء و اهل دین یکی از صفات باارزش به شمار میرفت».
ابن خلکان که به امانت تاریخی و دقت و محافظهکاری در انتخاب کلمات و میانهروی در وصف و ثناء شهرت دارد، در بارهی سلطان چنین میگوید:
«کان ملکاًَ عادلاً زاهداً عابداً ورعاً متمسکا بالشریعة مائلاً إلى الخیر مجاهداً فی سبیل الله تعالی، کثیر الصدقات، بنى المدارس بجمیع بلاد الشام الکبار… وله من المناقب والمآثر والمفاخر ما یستغرق الوصف»[۱۱].
«سلطان پادشاهی دادپاک، زاهد، عبادتکار، عامل به شریعت و متمایل به خیر و مجاهدی فی سبیل الله بود، و بسیار صدقه میداد، در تمامی شهرها بزرگ شام مدارسی تأسسی کرد… و آنقدر مناقب مآثر و افتخارات دارد که بیان همگی آن بسدشوار است».
مؤرخ کبیر و نویسندهی تاریخ «الکامل» علامه ابن اثیر جزری رحمه الله با سخنانش در باره سلطان نورالدین جایی برای سخنی دیگر باقی نگذاشته است، وی میگوید:
«وقد طالعت سیر الملوک المتقدمین فلم أر فیها بعد الخلفاء الراشدین وعمر بن عبد العزیز أحسن من سیرته ولا أکثر تحریاً منه العدل»[۱۲].
«سیرهی پادشاهان پیشین را مطالعه نمودهام، اما در میان آنان پس از خلفای راشدین و عمر بن عبدالعزیز کسی را که در سیره و دادگستری از سلطان بهتر و برتر باشد سراغ ندارم» اثیر رحمه الله هنگام درگذشت سلطان ۱۴ سال سن داشت، و بدین جهت قول او از دقت و صحت بیشتری برخوردار است و سخنان وی از اطلاع و شناختی کاملتر سرچشمه میگیرد.
ابن اثیر رحمه الله در باره سیره و اخلاق سلطان چنین میگوید:
«مخارج شخصی خویش را از زمینی که با سهمیهاش از مال غنیمت خریده بود، تأمین میکرد، همسرش[۱۳] از سختی و فشار زندگی به او شکایت کرد، سلطان سه مغازهای که در حمص داشت و درآمد سالیانهی آن به ۲۰ دینار میرسید به وی سپرد، و هنگامی که همسرش این مقدار را ناکافی دانست به وی گفت: من بیش از این چیزی ندارم و آنچه در اختیار دارم از آن مسلمانان است، و من فقط انباردار و نگهبان آنها هستم و هرگز به آنان خیانت نخواهم کرد و به خاطر تو خود را به جهنم نمیاندازم!! او شبها زیاد نماز میخواند و به ذکر و اوراد خویش میپرداخت»[۱۴].
«او به فقه مذهب حنفی عالم و آگاه بود و در این زمینه هیچگونه تعصبی نداشت، حدیث را فرا گرفته و برای ثواب به دیگران میآموخت».
«و از عدالتش این بس که سرتاسر مملکت پهناورش هیچگونه باج و مالیاتی گرفته نمیشد، و در مصر، شام، جزیره و موصل تمامی مالیاتها را لغو نمود، به شریعت ارج مینهاد و احکامش را به جان و دل میپذیرفت، شخصی (از سلطان شاکی بود و) از وی خواست تا با او به دادگاه برود، سلطان با وی براه افتاد و قاصدی نزد قاضی کمال الدین بن شهرزوری (قاضی دادگاه) فرستاد، و به وی پیام داد که من برای محاکمه به اینجا آمدهام، همانگونه که با دیگران رفتار میکنی با من رفتار کن، در آن قضیه حق با سلطان بود. بنابراین، دادگاه به نفع وی رأی صادر کرد، سلطان پس از اعلام حکم دادگاه آن مال را به شاکی که او را به دادگاه کشانیده بود بخشید و گفت: قبل از حضور در دادگاه میخواستم این مال را به او ببخشم، اما بیم آن را داشتم که مبادا انگیزهام از این کار تکبر و عارداشتن و سرپیچی از حضور در دادگاه باشد، بدین جهت با مدعی و در دادگاه حاضر شدم و سپس آنچه ادعا میکرد به او بخشیدم، او در مملکت خویش عدالتخانه ساخت و خود به همراه قاضی آنجا حضور مییافت و حق افراد ستمدیده و مظلوم را گرچه یهودی هم میبود از ظالم گرچه پسرش و یا بزرگترین فرماندهاش میبود، میگرفت و به وی باز میگرداند».
«در شجاعت کسی به پای او نمیرسید در جنگ همیشه دو کمان و دو ترکش برمیداشت و با آن میجنگید، روزی فقیه معروف «قطب الشاوی» به وی گفت: تو را به خدا! خود و اسلام و مسلمین را به خطر نیانداز، زیرا اگر تو در معرکهای شهید شوی، دیگر مسلمانان را (به راحتی) از دم تیغ خواهند گذراند! سلطان نورالدین محمود در جواب گفت:
«ومن محمود حتى یقال له هذا؟! من قبلی من حفظ البلاد والإسلام؟ ذلک الله الذی لا إله إلا هو»!.
«من کیستم که لیاقت این را داشته باشم؟! پیش از من چه کسی مملکت و اسلام را پاسداری کرده بود؟ آن خدایی که غیر از او خدایی دیگر نیست».
«… به علما و اهل دین احترام و تعظیم و به آنان بخشش مینمود، به استقبالشان برمیخاست و آنان را کنار خود مینشاند و با آنان بیتکلف سخن میگفت، و کاملاً از آنان اطاعت میکرد و با خط خود به آنان نامه مینوشت، با وجود فروتنیاش وقار، شکوه و هیبت، خاصی داشت.
کوتاه سخن این که حسنات سلطان زیاد و مناقب و افتخاراتش بیشمار است، و در این کتاب نمیگنجد»[۱۵].
عشق به جهاد و نیروی ایمانی سلطان
سلطان نورالدین بیشترین توجه خویش را به جهاد و مبارزه با صلیبیان معطوف نمود، و جهاد تنها مشغلهاش بود که به آن عشق میورزید و در این راه ایمان و یقینی راسخ عزم و اخلاص، توکل و همتبلند و اعتماد به نفس عجیبی داشت.
سلطان در سال ۵۵۸ هـ در معرکه «حصن الاکراد» (البقیعة) که دشمن صلیبی او را غافلگیر کرده بود شکست خورد، او چند فرسخ آن طرفتر از میدان معرکه اطراق کرد، یکی از افراد دلسوز به وی گفت: با توجه به این که دشمن پیروز از اینجا بسیار نزدیک است، صلاح نیست که این جا منزل بگیرند، سلطان او را ساکت نمود و گفت:
«إذا کان معی ألف فارس لقیتهم ولا أبالی بهم، ووالله لا أستظل بسقف حتى آخذ بثأری وثأر الإسلام».
«اگر ۱۰۰۰ نفر سوار در رکاب من میبود بیباکانه با آنها وارد نبرد میشدم و به خدا سوگند تا هنگامی که انتقام خود و اسلام را از آنها نگیرم آرام نخواهم نشست».
سلطان عطایا و اموال زیادی میان سپاهیانش تقسیم نمود، شخصی به او گفت: تو سرمایهی هنگفتی را به عنوان بخشش و صدقات به فقها، فقرا، صوفیان، قاریان و غیره صرف میکنی و اگر آن سرمایه را در تجهیز و آمادهسازی لشکر به کارگیری بهتر است، سلطان با شنیدن این سخن سخت برآشفت و گفت:
«والله من امیدی به پیروزی ندارم، مگر به برکت همین افراد، بلکه در حدیث نبوی آمده است که به میمنت ضعفاء و افراد ناتوان به شما رزق و نصرت داده میشود[۱۶]، آنان افرادی هستند که هنگامی که من در بستر خوابیده ام از من با تیرهایی دفاع میکنند که هرگز به خطا نمیرود، پس چگونه این اموال و کمکها را از آنان دریغ بدارم و به کسانی بدهم که تنها هنگامی که مرا میبینند میجنگند و آن هم با تیرهایی که گاه به هدف اصابت میکند و گاه به خطا میرود، آنها از بیت المال سهم دارند، پس چگونه برایم جایز است که حقوق آنان را به دیگران بدهم»[۱۷].
سلطان نورالدین برای جهاد و انتقام از صلیبیانی که او را شکست داده بود، آمادگی میگرفت و به این منظور اموال عطایا و تجهیزات زیادی میان لشکر تقسیم نمود و برای نیروهای مرزی و امرای اسلامی پیام فرستاد و آنان را برای جهاد در راه خدا و پیوستن به لشکر خود فرا خواند و به زهاد، عابدان، صلحا و علما نامه نوشت، و در آن نامهها جنایاتی را که فرنگیان علیه مسلمانان مرتکب شده بودند، یادآور شد و از آنان طلب دعا نمود و خواست که مسلمانان را برای مبارزه با جنگجویان صلیبی ترغیب و تحریک کنند، با رسیدن نامههای سلطان به این افراد، آنها در جمع اصحاب و پیروان خود نامههای سلطان را با سوز و حرارت خواندند و با گریه و زاری برای پیروزی وی خالصانه دعا کردند[۱۸] و در پی آن مردم برای جهاد در راه خدا بپا خاستند و به صف مجاهدان و مبارزان اسلام پیوستند، و از آن طرف نیز دشمن با تمامی امکانات و تجهیزات و به همراهی پادشاهان، دلاوران، کشیشان و راهبان خویش به میدان آمد، آتش جنگ شعلهور شد و نبرد سخت و جانکاهی درگرفت و سلطان نورالدین به نذر خویش ایفا نمود و بر نیروهای یکپارچه دشمن شکست سختی وارد آورد و دژ «حارم» را از صلیبیان باز گرفت و برآن سیطره یافت.
داستان زیر نیز بیانگر نیروی ایمان و یقین کامل سلطان نورالدین است، آنگاه که هنگام محاصره قلعهی «بانیاس» تیری به چشم برادرش «نصرة الدین» (امیر امیران) اصابت نمود و چشمش را کور کرد، و چون سلطان او را دید، به وی گفت: «اگر میدانستی که چه پاداش بزرگی به تو میرسد، آرزو میکردی که چشم دیگرت نیز کور میشد»[۱۹].
ادامه دارد ….
به نقل از سایت سنت آنلاین.
[۱]- دائرة المعارف البریطانیه CRUSADES.
[2]- شهر قدس.
[۳]- السلطان صلاح الدین الایوبی.
[۴]- دائرة المعارف البریطانیة ۶ / ۶۲۷٫
[۵]- السلطان صلاح الدین، ص ۲۱٫
[۶]- السلطان صلاح الدین، ص ۲۹٫
[۷]- الکامل، ابن الاثیر ۱۱ / ۱۲۴٫
[۸]- السلطان صلاح الدین: ص ۸۹٫
[۹]- السلطان صلاح الدین: ص ۱۱۵٫
[۱۰]- المنتظم، ابن الجوزی.
[۱۱]- وفیات الاعیان، بیوگرافی محمود نورالدین زنگی.
[۱۲]- الکامل ۱۱ / ۱۶۴٫
[۱۳]- عصمت الدین خاتون دختر معین الدین أنر، پس از درگذشت سلطان نورالدین، سلطان صلاح الدین ایوبی با وی ازدواج نمود، مترجم.
[۱۴]- الکامل، ۱۱ / ۱۶۳٫
[۱۵]- الکامل ۱۱ / ۱۱۹٫
[۱۶]- إنما ترزقون وتنصرون بضعفائکم.
[۱۷]- الکامل ۱۱ / ۱۱۹٫
[۱۸]- الکامل ۱۱ / ۱۲۲ – ۱۲۳٫
[۱۹]- الکامل ۱۱ / ۱۲۳٫
مطالب مشابه :
سایت دانشگاههای پیام نور وسایر دانشگاهها
راهنمای سیستم گلستان دانشجویان پیام نور دانشگاه آزاداسلامی دانشگاه پیام نورشاهین شهر .
تصاویر آزادی سربازان ربوده شده و مذاکره کنندگان .
دانشجویان فقه گروه حسابداری دانشگاه آزاداسلامی مرزبان ها با مشاهده ما نگران شدند
فاتح قدس؛ سلطان صلاح الدین ایوبی [بخش نخست]
دانشجویان فقه گروه حسابداری دانشگاه آزاداسلامی مردم با مشاهدهی احتضار و
نقد کتاب شهر و روستا در ایران
ساسانیان،سامانیان،اسلام و دوره نفوذ دانشگاه آزاداسلامی نمرات دانشجویان.
آدرس و شماره تلفن دانشگاههای آزاد سراسر کشور قسمت5
امام خمینی،دانشگاه آزاداسلامی: ورودی شهر،دانشگاه آزاداسلامی: اسلام،جنب
رابطه حجاب زنان باغیرت مردان
در سال های اول انقلاب این شعار را روی دیوارهای شهر اسلام صلی الله دانشگاه آزاداسلامی
آدرس و شماره تلفن دانشگاههای آزاد سراسر کشور قسمت 1
خیابان شهید رجایی،دانشگاه آزاداسلامی: شهر جدیداندیشه،فاز 3 ،اسلام آباد،جاده
نظریه عمومی کالاها/ کارل منگر، مترجم: یاسر میرزایی، منبع: اصول علم اقتصاد
نمرات دانشجویان. دانشگاه آزاداسلامی موقعیتی ویژه را میتوان مشاهده کرد که در آن
آدرس و شماره تلفن دانشگاههای آزاد سراسر کشور قسمت4
شهرک دانشگاهی دانشگاه آزاداسلامی: قائم شهر: 3: مرکز اسلام
آموزش مجازی
اطلاع رسانی به دانشجویان رشته دانشگاه آزاداسلامی ایران و اسلام / تهران
برچسب :
دانشگاه آزاداسلامی اسلام شهر(مشاهده نمرات دانشجویان)