متن ادبی وفات ام المومنین حضرت خدیجه کبرا سلام الله علیها
متن ادبی وفات وفات ام المومنین حضرت خدیجه کبرا سلام الله علیها
متن ادبی «اندوه و اشک آخرین فرستاده»
کوچههای شهر را غمی سنگین فرا گرفته است. فضای مکه گویی آکنده از اندوه است!
کعبه نیز چند روزی است بر فرشتهای لبخند نمیزند و مگر میتوان چهره نورانی رسولخدا صلیاللهعلیهوآله را گرفته و اندوهناک دید و بیتفاوت بود؟!
وقتی شب پیش، یکی از اصحاب در کنار زمزم، آهسته در گوش دیگری گفت: «خدیجه همسر رسولخدا صلیاللهعلیهوآله سخت بیمار است»، زمزم گویی دیگر نمیجوشید، اشک میافشاند! حتی سنگریزههای حرم نیز دریافتهاند دل رسولخدا صلیاللهعلیهوآله از چه لبریز غم است.
این رسولخداست که از خانه بیرون میآید؛ چقدر شکسته شده! آه، این قطرات اشک است که از چشمان آسمانیاش میریزد؛ چه شده؟ خدای من، چه بر زبان زمزمه میکند؛ «انّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ»
آخرین وصیت
ملائک، بیتاب و اشکریزان بر گرد حجرهای کوچک، در اطراف بستری محقر، یکی از غمبارترین لحظههای تاریخ را به نظاره نشسته بودند. بزرگ بانوی اسلام، خدیجه کبرا، ساعات آخر عمر خویش را میگذراند. برترین مخلوق خدا، رسول خاتم کنار بستر او دلشکسته و محزون به وصایای خدیجه گوش فرا میداد. ناگهان خدیجه از سخن باز ایستاد و فرمود: «وصیت دیگرم را از زبان فاطمه به شما خواهم گفت که شرم، مانع گفتارم میشود».
پیغمبر خدا نیز با لبخندی تلخ، مادر و دختر را تنها گذاشت. چیزی نگذشت که فاطمه کوچک آکنده از اندوه، از حجره بیرون آمد و نگاه منتظر پدر را اینگونه پاسخ گفت: «مادر فرمود به پدرت بگو من از قبر وحشت دارم؛ از شما میخواهم لباسی را که هنگام نزول وحی الهی به تن داشتید، به من عطا کنید تا آن را کفن خویش سازم ـ تا مایه آرامش من گردد ـ ».
و تو از اوج معرفت و عظمت بانویی که همه هست و نیست خود را در راه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و رسالتش فدا کرد، متحیر میمانی و بیاختیار، درودی خالصانه از وجودت نثار آن روح آسمانی میشود.
خدایا! به فاطمه صبر بده!
پیامبر، اندوهگین و افسرده، اما لبریز از رضا و صبر، به خانه میآمد. چشمهای مبارکش هنوز نمناک از اشک بود و دلش سوگوار فراق خدیجه؛ اما اکنون به غم دیگری میاندیشید؛ غم تسلای دختر یتیم خدیجه. آیا قلب کوچک فاطمه، تاب فراق مادر را دارد؟ در را که گشود، نگاه نگران و به در دوخته فاطمه بود که انتظارش را میکشید؟ فاطمه با دیدن پدر به سوی او دوید و خود را به او چسباند: مادرم کجاست؟ پدر! مادرم خدیجه کجاست؟ و این تنها سؤالی بود که مدام از زبان کودکانه دختر، وجود رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را آکنده از اندوه میکرد. لحظاتی نگذشت که جبرئیل نازل شد و عرضه داشت: «ای رسول خدا! پروردگارت میفرماید سلام مرا به فاطمه برسان و بگو: مادرت در خانهای بهشتی است که بند بند آن از طلا و ستونهایش از یاقوت سرخ است و در کنار آسیه (همسر فرعون) و مریم دختر عمران به سر میبرد». روح الله حبیبیان
موسسه جهانی سبطین
مطالب مشابه :
پیامک و متن ادبی روز دانشجو
پیامک و متن ادبی روز مهندس بعد از این! واحد پاس نکن! کلاس دو در کن! استاد مسخره کن!
۱۰۰- روز مهندس را چگونه تبریک بگوییم؟
علمی ادبی عرفانی امروز پنج اسفند است و به یاد خواجه نصیرالدین طوسی روز مهندس نامگذاری شده
کارت تبریک های آماده زیبا برای روز معلم
کارت تبریک های آماده زیبا برای روز روز مبارک یک متن کوتاه و اشعار و نوشته هاي ادبی :
متن ادبی وفات ام المومنین حضرت خدیجه کبرا سلام الله علیها
پیام تبریک شهردار شبستر به مناسبت روز مهندس . متن ادبی وفات وفات ام المومنین حضرت
۲ متن ادبی روز بعثت
۲ متن ادبی روز بعثت - گروه وبلاگهای حسینیه شهزاده علی اکبر(ع) گروه سایبرے مهندس
17ربیع الاول:دو متن ادبی ولادت پیامبر اکرم (ص)
گروه سایبرے مهندس دو متن ادبی ولادت نزد؛ حال آنکه پاسخگوی تمام نیازهای روز است
نه متن ادبی و دلنوشته در باره:اربعین حسینی
نه متن ادبی و دلنوشته در باره: وبلاگ مهندس چهل روز پیش
برچسب :
متن ادبی روز مهندس