پایگاه های شکاری نهاجا به نام اسطوره ها

پايگاههاي شكاري نيروي هوايي ارتش به نام خلبانان شهيدي نامگذاري شده كه شايد برخي از آنها براي شما نيز ناشناخته باشند.
پايگاههاي شكاري را بايد سرپنجههاي بران نيروي هوايي در مقابله با تهديدات دانست كه با استقرار در نقاط حساس و مهم كشور وظيفه حراست از آسمان ايران را برعهده دارند.
هشت سال جنگ تحميلي در حالي آغاز شد كه اولين ضربات مهلك و غافلگير كننده جمهوري اسلامي ايران را خلبانان همين پايگاههاي شكاري در دزفول، همدان، تبريز، تهران، اصفهان، شيراز و ... بر پيكر ماشين جنگي عراق وارد كردند.
عمليات كمان 99 (با شركت 140 فروند از جنگندههاي ارتش)، حمله به اچ 3 (به عنوان بزرگترين عمليات هوايي در جهان)، عمليات مرواريد (به عنوان نابود كننده نيروي دريايي عراق)، حمله به بغداد (براي ناامن كردن اين شهر در آستانه برگزاري اجلاس غيرمتعهدها)، عمليات اوسيراك، حمله به پايگاهها و تاسيسات نظامي عراق، پشتيباني از تمامي عملياتهاي بزرگ ايران در جنگ و دهها عمليات و ماموريت ديگر، برگهاي زريني از عملكرد اين نيروي پرافتخار است كه اولين بيعت كننده نيروهاي مسلح با بنيانگذار انقلاب اسلامي در 19 بهمن ماه 1357 نيز بود. 19bahman.jpg
پايگاههاي نيروي هوايي در نقاط مختلف كشور را بسياري افراد با نام شمارههاي آن ميشناسند، براي مثال پايگاه تهران، به نام پايگاه شكاري يكم، تبريز دوم، همدان سوم، دزفول چهارم و...
هرچند برخي از اين پايگاهها مانند اصفهان و تبريز و همدان از مدتها قبل به نام شهداي اين نيرو نامگذاري شده، اما در سالهاي اخير برخي ديگر از اين پايگاهها مانند تهران، چابهار و بندرعباس نيز به نام اسطورههاي نيروي هوايي نامگذاري شده كه در نوع خود يك اقدام مثبت در جهت شناساندن اين خلبانان شهيد به نسل هاي آينده است.
در اين گزارش، سعي شده به صورت اجمالي مروري داشته باشيم بر زندگينامه برخي از اين شهدا كه نامشان امروز بر تارك پايگاههاي شكاري نيروي هوايي ارتش ميدرخشد.
* پايگاه تهران، به نام سيدالاسراي ايران
پايگاه يكم شكاري واقع در تهران و به نوعي پوشش دهنده آسمان پايتخت است كه به همين دليل مهمترين پايگاه هوايي كشور شناخته مي شود.
اين پايگاه كه در ماههاي اخير به نام امير سرلشكر خلبان شهيد حسين لشكري نامگذاري شده، باتوجه به اينكه در مجاورت فرودگاه مهرآباد قرار دارد وظيفه حراست از تاسيسات صنعتي و نظامي مركزي و همچنين سرفرماندهي ديگر پايگاهها را بر عهده دارد.
امير حسين لشكري در سال 1331 در يكي از شهرهاي استان قزوين به دنيا آمد و در تيرماه 1356 با درجه ستوان دومي خلباني فارغالتحصيل شد و در يگانهاي نيروي هوايي دزفول، مشهد و تبريز دوره شكاري را تكميل كرد.
با آغاز جنگ تحميلي به خيل مدافعان كشور پيوست و پس از انجام 12 ماموريت، در تاريخ 27 شهريور 1359 هواپيماي وي مورد اصابت موشك دشمن قرار گرفت و در خاك دشمن به اسارت نيروهاي بعثي عراق درآمد.
lashkari.jpg
اعطاي درجه از سوي فرمانده معظم كل قوا به خلبان لشگري


وي به مدت 18 سال در زندانهاي اين رژيم اسير بود. در سه ماهه اول دوران اسارت در سلول انفرادي بود و پس از آن در مدت 8 سال در كنار 60 نفر از ديگر همرزمان در يك سالن عمومي و دور از چشم صليب سرخ جهاني نگهداري ميشد اما پس از پذيرش قطعنامه وي را از ساير دوستان جدا كردند كه دوران اسارت انفرادي وي 10 سال طول كشيد.
امير لشكري سرانجام پس از 16 سال اسارت به نيروهاي صليب سرخ معرفي شد و دو سال بعد در 17 فروردين 1377 به خاك مقدس وطن بازگشت و در بدو ورود به وطن لقب «سيد الاسراي ايران» را از مقام معظم رهبري دريافت كرد.
وي پس از سالها تحمل رنج و آلام ايام اسارت بامداد روز دوشنبه 19/5/88 در بيمارستان لاله تهران به درجه رفيع شهادت نائل آمد.
* پايگاه تبريز به نام وزير دفاع شهيد
پايگاه دوم شكاري واقع در تبريز است و شمالغرب كشور را پوشش ميدهد. اين پايگاه نقش زيادي در جريان جنگ تحميلي ايفا كرد و تعدادي زيادي از عملياتهاي هوايي با محوريت اف 5 ها از اين پايگاه صورت گرفت.
اين پايگاه از مدتها قبل به نام امير خلبان شهيد جواد فكوري نامگذاري شده است.
مسئوليت هايي نظير معاونت عمليات گردان 102 شكاري، گردان يكم شكاري، گردان پرواز كور و عمليات تيپ سوم شكاري از عمده مسئوليت هاي جواد فكوري تا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي بود.
فكوري براي گذراندن دوره ستاد در آمريكا زندگي ميكرد كه انقلاب اسلامي پيروز ميشود و در اسفند 57 او به ايران باز ميگردد و بعد از سه ماه به تبريز منتقل ميشود.
او به ترتيب به عنوان فرمانده پايگاه هوايي تبريز، فرمانده منطقه هوايي مهرآباد، معاونت عمليات نيروي هوايي و به علت جديت در كار و مسئوليتهاي محوله، در هفتم خرداد سال 1359 به عنوان فرمانده نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران منصوب و در بيستم شهريورماه سال 1359 با حفظ سمت به عنوان وزير دفاع در كابينه شهيد رجايي انتخاب شد.
fakoori.jpg
خلبان فكوري در محضر امام خميني

كي از كارهاي ماندگار او، اعزام 140 فروند از جنگندههاي نيروي هوايي در اولين روز جنگ تحميلي (يكم مهرماه سال 1359) به سوي خاك عراق بود كه درست پس از اولين حمله هوايي ناگهاني مزدوران بعث صورت گرفت و به عمليات كمان 99 معروف شد.
سرانجام در شامگاه هفتمين روز مهرماه سال 1360، بعد از شكسته شدن حصر آبادان به فرمان امام (ره)، جمعي از فرماندهان ارتش و سپاه تصميم ميگيرند كه گزارش فتح و پيروزي را به اطلاع امام خميني (ره) برسانند.
براي همين منظور با يك فروند هواپيماي ترابري سي 130 عازم تهران ميشوند كه هواپيما در محدوده كهريزك تهران دچار سانحه شده و با از دست دادن هر چهار موتور خود با زمين برخورد ميكند كه در اين سانحه، شهيدان نامجو، فلاحي، كلاهدوز، جهان آرا و فكوري به شهادت ميرسند.
* پايگاه همدان؛ «نوژه» را اينگونه بشناسيد
پايگاه سوم شكاري شهيد نوژه در نزديكي شهر همدان در ميان كوههاي بلند الوند قرار گرفته است و قبل از انقلاب به نام شاهرخي بود و بعد از انقلاب مدت كوتاهي به نام حر و پس از شهادت شهيد محمد نوژه به نام او نامگذاري شد.
در اوايل انقلاب مخالفان نظام و سلطنتطلبها به دنبال اين بودند تا از اين پايگاه استفاده و عملياتي هوايي را رقم بزنند كه با هوشياري مسئولين با شكست مواجه شدند.
اين پايگاه نقش بسزايي در جنگ تحميلي داشت و حدود 35% عملياتهاي مهم برخاسته از اين پايگاه بود.
در تاريخ 23/5/1358 حدود ساعت 22:00 مهاجمان مسلح طرفدار حزب دمكرات كردستان و گروهي از عشاير وابسته منطقه با انواع سلاحهاي سبك، سنگين و خمپاره انداز به شهر پاوه حمله كردند.
نيروهاي ژاندارمري و نيروي هاي مردمي و پاسداران انقلاب پس از يك روز مقاومت ناگزير با ارسال پيامي در ساعات 23:10 و 24:00 مورخ 24/ 5/ 58 به مراكز فرماندهي خود، از سقوط شهر پاوه توسط مهاجمان مسلح خبر دادند.
در بخشي از اين پيام آمده بود كه براساس برآوردهاي انجام شده، مدت مقاومت شهر يك ساعت پيش بيني ميشود و براي همين از مسئولين خواسته شده بود نيروهاي ارتش را جهت سركوب اشرار مسلح و دفع تجاوز به منطقه اعزام كنند.
در پي ارسال پيام مذكور، هيأتي مركب از دكتر مصطفي چمران (معاون نخست وزير و وزير دفاع وقت)، تيمسار ولي فلاحي (فرمانده نيروي زميني) و ابوشريف معاون عملياتي سپاه جهت بررسي اوضاع با سه فروند بالگرد كه حامل مهمات و اقلام ضروري براي نيروهاي ژاندارمري و سپاه بودند، بعداز ظهر 25/5/58 عازم شهر پاوه شدند.
در آن مأموريت پرمخاطره هليكوپتر حامل دكتر چمران مورد اصابت گلوله واقع شد و در نتيجه وي در محاصره مهاجمان مسلّح گرفتار آمد و دوشادوش نيروهاي ژاندارمري و پاسدار به مقابله و مقاومت در برابر عناصر فريب خورده پرداخت.
پايگاه سوم شكاري همدان كه از قبل در جريان تحركات گروهكها در منطقه بود و آمادگي انجام هر گونه عملياتي را براساس دستور داشت، پس از مطلع شدن از ماجرا، با به پرواز درآوردن 2 فروند هواپيماي «اف- 4» بر فراز شهر و شكستن ديوار صوتي لحظات پراضطرابي را براي مهاجمان مسلّح فراهم كرد تا زمينه حضور نيروهاي مسلح خودي را فراهم كند.
noje.jpg
خلبان شهيد محمد نوژه

در مورخ 25/ 5/ 1358 خلبان محمد نوژه به همراه ستوان يكم خلبان بشير موسوي(كابين عقب) كه به جهت پشتيباني از بالگردهاي نيروي زميني ارتش و ستون اعزامي كرمانشاه به پاوه اعزام شده بود پس از انجام عمليات، در حين انجام گشتهاي هوايي هواپيما مورد اصابت آتشبار عناصر ضد انقلاب قرار گرفت و از كنترل خارج شد درحالي كه دست راست خلبان كابين جلو در اثر اصابت گلوله به درون كابين قطع شده بود، متأسفانه هيچيك از خلبانان فرصت استفاده از صندلي پران را نيافتند و هواپيما به كوه اصابت كرد و در منطقه قشلاق بين پاوه و روانسر سقوط كرد و در حالي كه سرگرد خلبان محمد نوژه روزه بود با خون خويش افطار كرد.
پس از شهادت وي مسئولين نيروي هوايي، پايگاه سوم شكاري را به پايگاه شهيد نوژه تغيير نام دادند.
اين پايگاه به لحاظ موقعيت جغرافيايي و امكانات دفاعي با برخورداري از خبره ترين خلبانان ومستعدترين كاركنان، يكي از پر جنب و جوش ترين، فعال ترين و از كانون هاي اصلي درگيري در طول سالهاي دفاع مقدس بود.
در 18 تيرماه 59 برخي عناصر خودفروخته و معاند نظام اسلامي دست به كوتايي نافرجام زدند كه طي آن قرار بود از محل پايگاه سوم شكاري (نوژه) به مناطق حساس در تهران حمله كرده و دست به كودتاي نظامي بزنند.
از آنجا كه اين پايگاه به نام شهيد نوژه نامگذاري شده بود، امروزه به غلط در برخي روايات و افكار عمومي از اين كودتا به نام كودتاي نوژه نام مي برند كه اين ظلمي ناخواسته در حق اين خلبان شهيد است.
كودتاي نافرجام ضدانقلاب «عمليات نقاب» نام داشت كه البته به همت نيروهاي حافظ انقلاب و با خواست خدا اين كودتا قبل از انجام لو رفت و بيشترين عناصر و رهبران آن نيز دستگير شدند.
پايگاه سوم شكاري همدان، قبل از پيروزي انقلاب، پايگاه شاهرخي و پس از پيروزي انقلاب، مدت كوتاهي پايگاه حرّ و پس از آن به پايگاه شهيد نوژه تغيير نام يافته است.
خلبان شهيد محمد نوژه، در هشتم فروردينماه 1324 در تهران به دنيا امد و تنها 18 سال داشت كه به استخدام نيروي زميني ارتش درآمد، او پس از گذراندن دوره هاي آموزش نظامي و دريافت درجه ستوان دومي از آنجا كه علاقه وافري به آموختن فن خلباني داشت داوطلبانه به نيروي هوايي انتقال يافت و پس از طي آموزشهاي نظامي و موفقيت در آزمونهاي زبان انگليسي و مهارتهاي تخصصي و انجام دورههاي آكادمي پرواز و پرواز مقدماتي با هواپيماهاي پاپ و اف -33 در دانشكده پرواز، در تاريخ 25 /5 /1349 به منظور تكميل دوره خلباني و پرواز با هواپيماهاي پيشرفته جت شكاري به هنگ آموزشي 38 پايگاه هوايي «لاردو» ايالت تگزاس كشور امريكا اعزام شد.
وي پس از طي دوره هاي تكميلي پرواز و گذراندن دوره سامانه كنترل اسلحه در آمريكا و پرواز با هواپيماهاي تيt>t>t>- 41 تي-6، تي-37 ، تي-38 به مدت 55 هفته و دريافت نشان خلباني در تاريخ 20/ 5/ 1351 به ايران بازگشت و جهت پرواز با هواپيماي اف- 4 (موسوم به فانتوم) در تاريخ 25/ 6/ 57 به پايگاه سوم شكاري انتقال يافت و به جمع تيز پروازان نيروي هوايي پيوست.
فرماندهي گردان يكم و گردان 31 پايگاه سوم شكاري، رئيس شعبه عمليات مشترك، معاون عملياتي پايگاه ششم شكاري، معاون دايره عمليات و افسر ستاد عملياتي پايگاه از جمله مسئوليتهاي وي بوده است.
* پايگاه بوشهر به نام شكارچي ناوها
بوشهر محل استقرار ششمين پايگاه هوايي نيروي هوايي ارتش است. اين پايگاه به دليل مجاورت دريا اهميت و موقعيت استراتژيك خاصي داشته و دارد و در طول جنگ بيشتر به عنوان پشتيبان هوايي تاسيسات شرياني و مهم نفتي و گازي ايران عمل ميكرد كه اكنون نيز حفاظت از تاسيسات بوشهر و تاسيسات گازي عسلويه و پارس جنوبي نيز ميتواند در دستور كار اين پايگاه باشد.
اين پايگاه نيز از مدتها قبل به نام امير خلبان شهيد عليرضا ياسيني معاون اسبق هماهنگ كننده نيروي هوايي نامگذاري شده است.
ياسيني بيشترين نزديكي و دوستي را با شهيد عباس دوران داشت. از آن خلبان هاي اتو كشيده و اصطلاحا با پرستيژ نيروي هوايي بود.
ياسيني در خاطرات خود مي گويد: «من ماموريتهاي زيادي روي خليج فارس داشتم. ما دو نفر بوديم كه در اوايل جنگ مي توانستيم موشكها را بزنيم. تنها دو نفر؛ من بودم و شهيد عباس دوران. اكثر ماموريتهاي خليج فارس را ما انجام مي داديم و نيروي دريايي عراق را به جايي رسانديم كه براي دستگيري و يا زدن ما جايزه تعيين كرده بودند.»
ياسيني بچه آبادان بود و از سال 48 وارد دانشكده خلباني شد. به آمريكا رفت و دوره تكميلي خلباني را آنجا گذراند و براي پرواز، جنگنده فانتوم اف 4 را انتخاب كرد.
فرمانده پايگاه شكاري بوشهر، در طول مدت دفاع مقدس، بيش از 90 پرواز عمقي به خاك عراق داشت كه اين تعداد، تنها عملياتهاي برون مرزي او بود و ماموريت هاي بسياري نيز در جبهه هاي جنوب بر روي نيروهاي دشمن انجام داد به طوري كه بعد از تيمسار محققي با 2759 ساعت پرواز با هواپيماي فانتوم، بيشترين پرواز را با اين هواپيما داشت.
يك از شاهكارهاي او و دوستانش عملياتي بود كه در آن كمر نيروي دريايي عراق شكست: عمليات مرواريد.
در تاريخ هفتم آذر سال 1359 شهيد ياسيني به همراه شهيدان بزرگوار عباس دوران، حسين خلتعبري و حسن طالب مهر، در عملياتي مشترك با نيروي دريايي ارتش جمهوري اسلامي ايران، توانستند نيروي دريايي عراق را نابود كنند. در اين عمليات بزرگ، شهيد ياسيني به تنهايي 8 سورتي پرواز داشت.
عليرضا ياسيني در سال 52 ازدواج كرد كه ثمره آن سه فرزند پسر و يك دختر بود.
15 دي ماه 1373، روز پرواز ياسيني است. پروازي كه اين بار نه تنها كه با جمعي از دوستان ديرينش انجام شد و روح بلند او را در آسمانها جاودانه كرد.
yasini.jpg
شهيد خلبان ياسيني

مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي در مراسم اين شهيد بزرگوار در وصف او فرمودند: «فقدان بزرگي بود؛ نه فقط براي شما براي من هم اين طور بود. ولي خب چاره اي نيست بايد تحمل كرد. شهيد ياسيني مردي مومن بود، پرتلاش بود، صادق بود، صميمي بود و خود همين ها موجب شده بود كه به ايشان اميدوار باشم. در اين حوادث سخت است كه جوهر ما آشكار مي شود و نيروها و توانايي هاي دروني ما آشكار مي شود...»
«من به شهيد ياسيني خيلي اميدوار بودم. همين حالا به ايشان (سرتيپ بقايي فرمانده سابق نيروي هوايي ارتش) مي گفتم خيلي به اين جوان اميد داشتم براي آينده، ولي حالا خداوند متعال اين جوري مقدر كرده بود، چاره اي نيست بايد تحمل كرد و اين تقديرات الهي است.»
در بخشي از وصيت نامه شهيد ياسيني مي خوانيم: «من يك خلبان هستم. سالها از بيت المال برايم هزينه كرده اند تا به اينجا رسيده ام. حال وظيفه دارم كه دينم را ادا كنم. مگر نه اينكه همواره آرزو كرده ايم كه اي كاش در واقعه عاشورا مي بوديم و فرزند زهرا(س) را ياري مي كرديم؟
اكنون زمان آن فرا رسيده و همگان مكلفيم كه براي لحظه اي روح خدا را تنها نگذاريم. بنابراين از من انتظار نداشته باشيد كه بيش از اين در كنارتان باشم.
به يقين اجر شما نيز كه به تربيت فرزندان و امور خانه همت مي گماريد و زمينه را براي حضور بيشتر ما در صحنه فراهم مي كنيد نزد خدا محفوظ خواهد بود.»
* پايگاه شيراز؛ عمليات استشهادي در بغداد
پايگاه هفتم شكاري نهاجا در شيراز واقع شده و يكي از مهمترين پايگاههاي مركزي كشور است كه به نام شهيد عباس دوران نامگذاري شده است.
پس از شكست نيروهاي صدام در عمليات بيتالمقدس، جايگاه سياسي دشمن در جهان متزلزل شد.
عمليات رمضان در حال شكلگيري و انجام بود كه موضوع برگزاري كنفرانس سران غيرمتعهدها در بغداد مطرح شد تا صدام حسين رئيس اين اجلاس باشد.
جمهوري اسلامي ايران سياست بياثر كردن اين اجلاس را در دستور كار خود قرار داد و در اولين گام، اجلاس غيرمتعهدها را تحريم كرد.
بغداد از مدتها قبل به كمك آمريكا به دژ نفوذ ناپذيرى تبديل شده و تبليغات بسيار وسيعى در اين رابطه به راه افتاد و عنوان شد «هيچكس توانايي ناامن كردن پايتخت عراق را ندارد.»
در اين زمان بود كه ايجاد ناامنى در بغداد در دستور كار نظامى - سياسى جمهورى اسلامى قرار گرفت تا ضمن هدف قرار دادن تأسيسات پالايشگاهى "الدوره" در جنوب شرقى اين شهر، از برگزارى نشست سران غيرمتعهدها در بغداد نيز جلوگيرى شود.
انجام اين ماموريت به نيروي هوايي ارتش واگذار شد و سرهنگ خلبان عباس دوران براى جلوگيرى از تشكيل كنفرانس سران غيرمتعهدها در بغداد، در تاريخ بيستم تيرماه سال 1361 مأموريت يافت تا پايتخت عراق را ناامن كند.
تصميم بر اين بود تا سه فروند فانتوم كاملا مسلح به پرواز درآيند، هر سه تا مرز پرواز كرده و تنها دو فروند از مرز گذشته و به هدف حملهور شوند. فانتوم سوم در همان جا منتظر ميماند تا در صورت نياز به آنها بپيوندد. مأموريت خلبانان، انجام عمليات روى بغداد و بمباران پالايشگاه، نيروگاه اتمى، پايگاه الرشيد يا ساختمان اجلاس در اين شهر بود.
ساعت5:30 صبح سيام تيرماه 61 مأموريت آغاز شد و فانتوم شماره يك، رهبري گروه پرواز را بر عهده داشت. حركت گروه پرواز از شرق بغداد به جنوب شرق آن شهر و سپس "پالايشگاه الدوره" پيشبيني شده بود.
خلبانان ميبايست پس از عبور از مرز و ناامن كردن آسمان بغداد، به انجام ماموريت خود بپردازند و اين در حالي بود كه پيشرفتهترين تجهيزات پدافند هوايي از آسمان اين شهر حفاظت ميكرد.
عباس دوران در نامههاى مربوط به اين ماموريت، مقابل اسم پدافندهاى مختلفى كه عراق از كشورهاى اروپايى خريده بود، نوشته است: «نود درصد احتمال برگشت نيست.»
جنگندهها تا 15 كيلومتري بغداد بدون هيچ مشكلي پيش ميروند تا اينكه در اين نقطه، با ديوار آتش و پدافند دشمن روبه‏رو شده و در همين فاصله چند گلوله به يكي از هواپيماها برخورد ميكند. با اصابت اين گلولهها، موتور سمت راست هواپيماي دوران از كار ميافتد اما او باز هم تصميم به ادامه عمليات ميگيرد.
dowran.jpg
شهيد خلبان عباس دوران

بنابراين هواپيماها به سمت جنوب شرقى شهر بغداد كه پالايشگاه "الدوره" در آن جا بود، ادامه مسير داده و با اين كه پدافند دشمن بسيار قوى عمل ميكرد، تمام بمب‏ها را روى اين پالايشگاه تخليه ميكنند.
جنگندهها پس از تخليه بمب‏ها به مسيرى ادامه ميدهند كه در نهايت به سالن كنفرانس سران غيرمتعهدها ختم ميشد. پالايشگاه به شدت در آتش ميسوخت و دود ناشي از سوختن پالايشگاه، فضا را پوشانده بود و تا اين لحظه عمليات كاملا موفقيتآميز به پيش ميرفت.
در اين زمان قسمت عقب هواپيماي دوران نيز مورد اصابت چندين گلوله ضدهوايي قرار گرفته و از بين ميرود. هواپيما آتش گرفته و عباس از خلبان عقب ( سرتيپ آزاده منصور كاظميان) ميخواهد كه هواپيما را ترك كند و وقتي جوابي نميشنود، دكمه خروج اضطراري كابين عقب را زده و كاظميان به بيرون پرتاب ميشود.
فرمانده گروه در اين لحظه طبق گفتههاي قبلي خود، تصميمي مبني بر ترك هواپيما ندارد. وى بارها گفته بود: «اگر هواپيما بال نداشته باشد خودم بال در آورده و بر سر دشمن فرود مى‏آيم و هرگز تن به اسارت نخواهم داد.»
شعلههاي آتش هرلحظه شديدتر و ارتفاع هواپيما نيز هر لحظه كمتر ميشد تا اينكه هتل محل برگزاري اجلاس غيرمتعهدها پيش روي خلبان قرار گرفت. به سوي هتل حركت كرده و هواپيما را (درحالي كه هنوز هدايت آن را برعهده داشت)، به ساختمان آن ميكوبد.
اين اقدام شهادتطلبانه عباس دوران در ناامن ساختن آسمان بغداد، موجب شد تا برگزاري اين اجلاس از بغداد به دهلي نو منتقل شود. بقاياي پيكر پاك امير الاستشهاديون، خلبان عباس دوران بعد از 20 سال در تاريخ 30 تيرماه 1381 به كشور بازگشت و در زادگاهش (شيراز) به خاك سپرده شد.
* پايگاه اصفهان؛ گلويي كه در عيد قربان بريده شد
پايگاه هفتم شكاري در اصفهان يكي از پايگاههاي مركزي و مستعد نهاجا محسوب ميشود. پايگاه هفتم را شايد بتوان يكي از مشهورترين پايگاه هاي ايران و منطقه نيز دانست.
عباس بابايي هم مشهورترين خلبان شهيد دفاع مقدس بود.
او دوره هاي آموزشي خود را مانند بسياري از خلبانان نسل قديم نهاجا در آمريكا گذراند كه اين دوران آموزش سرشار از خاطرات نابي است كه بارها گفته و شنيده شده است.
با ورود جنگندههاي پيشرفته اف ـ 14 به نيروي هوايي، وي كه جزو خلبانهاي تيزهوش و ماهر در پرواز با جنگندههاي اف ـ 5 بود، به همراه تني چند از خلبانان براي پرواز با هواپيماي جنگي اف ـ 14 انتخاب و به پايگاه هوايي اصفهان منتقل شد.
پس از پيروزي انقلاب، سرپرستي انجمن اسلامي پايگاه را برعهده گرفت و در تاريخ 7/5/1360 بود كه به عنوان فرمانده پايگاه هوايي اصفهان منصوب شد.
وي در نهم آذر سال 1362 ضمن ارتقاء درجه به سرهنگ تمامي، به عنوان معاونت عمليات فرماندهي نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي منصوب و به تهران منتقل شد ولي هيچگاه پشت ميزنشين نشد.
عباس بابايي تنها از سال 1364 تا هنگام شهادت، بيش از 60 مأموريت جنگي را با موفقيت كامل به انجام رسانيد.
بابائي به علت لياقت و رشادتهايش در تاريخ 8/2/66 به درجه سرتيپي مفتخر شد و در پانزدهم مرداد همان سال در حالي كه به درخواستهاي پي در پي دوستان و نزديكانش مبني بر شركت در مراسم حج آن سال پاسخ نه را داده بود، در روز عيد قربان در يك عمليات برون مرزي، به شهادت رسيد.
babaee.jpg
خلبان بابايي در محضر امام خميني

وي چند روز قبل از شهادت در پاسخ پافشاريهاي بيش از حد دوستان جهت عزيمت به مراسم حج گفته بود: تا عيد قربان خودم را به شما ميرسانم.
صبح روز پانزدهم مرداد سال 1366 مصادف با عيد سعيد قربان، تيمسار بابايي به همراه سرهنگ خلبان بختياري با يك فروند هواپيماي اف 5 دو نفره، در پايگاه هوايي تبريز به زمين نشست.
به محض اين كه هواپيما به زمين مينشيند، سرهنگ خلبان علي محمد نادري و تعدادي ديگر از خلبانان به استقبال آمده و بابايي به همراه سرهنگ نادري، وارد گردان عمليات ميشود.
ماموريت جديد پروازي را در دفتر مخصوص نوشته و زير آن را امضاء ميكند. سرهنگ نادري به او ميگويد: تيمسار شما خسته هستيد بهتر است استراحت كنيد.
- نه آقاي نادري خسته نيستم...
و سپس به سرهنگ نادري ميگويد: محمد آقا! بگو هواپيما را مسلح كنند.
- عباس جان ... امروز عيد قربان است چطوره اين كار را به فردا موكول كنيم؟
- امروز روز بزرگي است... روزي است كه اسماعيل به مسلخ عشق رفت ...
پس از تبادل نظر با سرهنگ نادري، درحالي كه تجهيزات پروازي خود را همراه داشت، محوطه گردان عمليات را ترك كرده و پياده به سوي جنگنده به راه ميافتد.
ماموريت بلافاصله آغاز شده و هواپيما پس از مانوري در آسمان، به نقطه مورد نظر ميرسد. ارتفاع گرفته و با شيرجه به سمت تاسيسات دشمن، آن جا را مورد هدف قرار ميدهد.
با اصابت بمبها، كوهي از آتش به آسمان زبانه ميكشد و صداي تيمسار در گوش نادري ميپيچد: «الله اكبر... الله اكبر ... مي رويم به طرف نيروهاي زرهي دشمن.»
پس از چند لحظه، باران گلوله و موشك بود كه بر سر دشمن فرو ريخته ميشد.
بعد از پايان تيرباران نيروهاي زرهي، هواپيما با گردشي 180 درجه از منطقه دور ميشود. هواپيما درحال عبور از كوههاي بلند و جنگلهاي سرسبز بود كه صداي عباس در راديو ميپيچد:
- آقاي نادري! پايين را نگاه كن درست مثل بهشت است.
سپس آهي كشيده و ادامه ميدهد: خدا لعنتشون كنه كه اين بهشت را به جهنم تبديل كردهاند.
پس از لحظاتي صداي عباس در كابين ميپيچد: «مسلم سلامت ميكند يا حسين ...»
هواپيما پس از انجام دادن مأموريت، به هنگام بازگشت، در آسمان خطوط مرزي، هدف گلولههاي تيربار ضد هوايي قرار گرفت و عباس بابايي از ناحيه سر مجروح شد و بلافاصله به شهادت رسيد.
يكي از راويان مركز مطالعات و تحقيقات جنگ درباره اين واقعه نوشته است: به دنبال اصابت گلوله به هواپيماي تيمسار بابايي و اختلالي كه در ارتباط هواپيما و پايگاه تبريز به وجود آمد، پايگاه مزبور به رابط هوايي سپاه اعلام كرد كه يك فروند هواپيماي خودي در منطقه مرزي سقوط كرد براي كمك به يافتن خلبان و لاشه آن هر چه سريعتر اقدام نماييد.
مدت كوتاهي از اعلام اين موضوع نگذشته بود كه فرد مذكور مجدداً تماس گرفت و در حالي كه گريه امانش نميداد گفت: هواپيماي مورد نظر توسط خلبان به زمين نشست، ولي يك از سرنشينان آن به علت اصابت تير در داخل كابين به شهادت رسيده است. برخي از فرماندهان ارشد سپاه در جلسهاي مشغول بررسي عمليات بودند كه تلفني خبر شهادت عباس بابايي به اطلاع برادر رحيم (صفوي) رسيد.
با شنيدن اين خبر، جلسه تعطيل شد و اشك در چشمان حاضرين به خصوص آنان كه آشنايي بيشتري با شهيد بابايي داشتند، حلقه زد.
بابايي هنگام شهادت 37 سال داشت و اسوه اي بود كه از كودكي تا واپسين لحظات عمر گرانقدرش همواره با فداكاري و ايثار زندگي كرد و سرانجام نيز به آرزوي بزرگ خود كه شهادت بود، دست يافت و نام پرآوازه اش درتاريخ پرافتخار كشور جمهوري اسلامي ايران جاودانه شد.
* پايگاه بندرعباس به نام استاد قرآن
پايگاه نهم شكاري نيروي هوايي، در بندرعباس و در لبه آبهاي خليج فارس واقع شده و از اين لحاظ به عنوان يكي از مهمترين پايگاهاي شكاري ارتش به حساب ميآيد.
وقتي در اسفند ماه سال 1388 عبدالمالك ريگي در آسمان ايران به دام افتاد، اين خلبانان فانتوم پايگاه بندرعباس بودند كه بيشترين نقش را در فرونشاندن هواپيماي مسافربري حامل ريگي ايفا كردند.
پايگاه شكاري بندرعباس به دليل نزديكي به تنگه هرمز و محل عبور ناوهاي نظامي كشورهاي فرامنطقهاي در خليج فارس، از اهميت خاصي برخوردار است.
در ماههاي اخير، اين پايگاه به نام يكي از خلبانان شهيد نيروي هوايي نامگذاري شد كه يك خصوصيت او بنا بر گفته دوستان و همرزمانش بسيار بارز و شاخص بود.
او استاد قرآن براي خلبانان نيروي هوايي و از اساتيد اخلاق پايگاه بندرعباس و پيش از آن در همدان به شمار ميرفت.
بعد از شهادت خسرو عبدالكريمي در سال 1374 در شمال خليج فارس، همسر فداكار او راه شوهرش را ادامه داد و امروز اين اوست كه خانه را به محلي براي برگزاري كلاس هاي قرآن تبديل كرده و خلبانان بندرعباس و استان هرمزگان بيشترين استفاده را از اين كلاسها دارند.
* پايگاه چابهار؛ افسانه دو برادر
اين پايگاه به عنوان پايگاه دهم شكاري نهاجا در دورترين نقطه كشور در جنوب شرق از آسمان ايران حراست ميكند.
خلبانان خبره نيروي هوايي، معتقدند يك خلبان زماني خلبان كامل و به اصطلاح شش دانگ مي شود كه بداند چطور بايد پس از ايجكت در دريا و كوير زنده بماند.
ممكن است خلباني بر فراز دريا دچار سانحه شده و مجبور به ايجكت شود؛ اين خلبان چطور بايد در دريا زنده بماند، با كوسه مقابله كند، خورشيد او را نسوزاند، چطور بايد آب شور دريا را شيرين كرده و از آن استفاده كند، چطور بايد روي آب شناور بماند، چطور بايد با سيگنالهاي مخصوصي كه در اختيار دارد، پيام زنده ماندن خود را به آسمان ارسال كند و...
شهيد حسين دلحامد را قطعا بايد نمونه و الگويي براي خلبانان نيروي هوايي در اين حوزه دانست.
حسين دل حامد خلبان جنگنده فانتوم E بود كه در بهمن 1362 دچار سانحه شده و مجبور به ايجكت شد.
دل حامد مدت 48 ساعت را در خليج فارس بر روي آب ماند و با مرگ مبارزه كرد؛ اتفاقي كه براي كمتر خلباني پيش مي آيد و بسياري از افراد قادر نخواهند بود اين مدت در دريا زنده بمانند.
بعد از 48 ساعت، وقتي او را پيدا كردند كه امواج دريا مسافت زيادي جابجايش كرده و تقلا براي زنده ماند، رمقي برايش باقي نگذاشته بود.
بدن نيمه جان دل حامد در آخرين لحظه نيز وقتي توسط بالگرد حمل مي شد، مجددا رها شده و درون آب افتاد و خلبان مي بايست 24 ساعت اين بار بدون آن تجهيزات گذشته در دريا بماند.
از آنجا كه ديگر به نزديكي هاي ساحل رسيده بود، 24 ساعت بعد، خلبان افسانهاي نيروي هوايي توسط بوميان و محليهاي ماهيگير جنوب پيدا شده و دلحامد زنده ميماند.
در بسياري نقاط عالم رسم بر اين است كه چنين خلباني ديگر يك اسطوره خواهد بود و در معرض توجه قرار خواهد گرفت اما در اينجا وضع به گونهاي ديگر است.
دلحامد پس از مدت كوتاهي، مجددا در عملياتها حضور پيدا مي كند تا نهايتا در تاريخ 11بهمن 1366 وقتي جنگ آخرين ماههاي خود را پشت سر مي گذاشت، به همراه خلبان شهيد سليماني، در نزديكي جزيره خارك به آرزوي خود برسد.
delhamed.jpg
از راست: خلبانان شهيد ابراهيم و حسين دلحامد

براهيم دل حامد برادر بزرگتر حسين و خلبان جنگنده اف 5 بود كه در سال 1364 بعد از اخد ديپلم به استخدام نيروي هوايي درآمد.
او پس از طي دوره آموزشگاه همافري، براي گذراندن دوره تخصصي سيستم هاي اسلحه هوايي جنگنده به كشور آمريكا اعزام شد ولي عشق و علاقه او به پرواز موجب شد تا ابراهيم وارد دانشكده خلباني شود.
او دوره مقدماتي پرواز را در ايران و دوره عالي و تكميلي را مانند بسياري از خلبانان نيروي هوايي در قبل از انقلاب، در آمريكا گذراند و در سال 1353 با اخذ نشان و مدرك خلباني به جمع خلبانان اف 5 پيوست.
ابراهيم دلحامد در اولين روزهاي جنگ، آخرين ماموريت خود را انجام داد و در هجدهم مهرماه 1359 در حين انجام يك ماموريت برون مرزي به همراه خلبان شهيد اسدالله بربري به شهادت رسيد اما خبر شهادت او يازده سال بعد در سوم تير 1370 رسما اعلام شد.
* پايگاه دزفول، پايگاه وحدتي
در ميان پايگاههاي شكاري نيروي هوايي، تنها پايگاه چهارم شكاري است كه به نام شهداي خلبان بعد از انقلاب نامگذاري نشده است.
وحدتي، نام يكي از خلبانان نيروي هوايي بود كه در پيش از انقلاب به همين نام، نامگذاري شده و تا امروز نيز به نام وحدتي شناخته ميشود.
پايگاه چهارم شكاري يكي از مهمترين پايگاههاي هوايي در دوران دفاع مقدس بود كه در دزفول واقع شده و به دليل قرار گرفتن در نزديكي مرز ايران و عراق عمدتا به عنوان اولين واكنش دهنده به تهاجمات هوايي دشمن محسوب ميشد.


مطالب مشابه :


شهدای ارامنه

مردم در قطعه شهداي ارمني تبريز به پرور در قطعه شهداي ارمني جنگ تحميلي در تهران به




پایگاه های شکاری نهاجا به نام اسطوره ها

پايگاه دوم شكاري واقع در تبريز است و اين پايگاه نقش بسزايي در جنگ تحميلي داشت و حدود 35%




در اين نمايشگاه سعي شده است از اقلام مختلف استفاده شود

فرهنگي هنري شهرداري تبريز در طول هشت سال جنگ تحميلي در جبهه هاي مختلف حق عليه




روز شمار هفته اول جنگ تحميلي

روز شمار هفته اول جنگ تحميلي در ساعت 12 به وقت بغداد مركز فرماندهي جنگ در عراق تبريز




نرم افزار چند رسانه اي سردارشهيد «احد مقيمي» منتشر شد

خاطرات آزاده اي كه در اسارت حافظ کل قرآن جنگ و گنج. شهدای




برگزاري سلسله نشست هاي واگوئي بيش از نيم قرن مبارزه حق عليه باطل

مسلمان قبل از انقلاب در تبريز جنگ در ايام جنگ تحميلي عراق بر عليه ايران




مديران موفق سخن مي گويند: آقاي يونس ژائله بنيانگزار شركت شيرين عسل

1341 در تبريز بدنيا آمده است ، دبيرستان را درتبريز گذرانده و با شروع جنگ تحميلي به جبهه




محمدكريم خان از حاكمان آتش‌‌بيگ

قاجار كه آن هنگام در تبريز مستقر بوده از حكومت در جبهه‌هاي جنگ تحميلي، در




دولت رجائي و جنگ تحميلي

آبادان و آسيب ديدن پالايشگاه هاي مهم ديگر مانند پالايشگاه تبريز در قبال جنگ تحميلي




برچسب :