سفرنامه تایلند - بانکوک روز دوم

چون با یک مجسمه بودا عظیم الجثه طلایی مواجه میشه که دراز کشیده و لبخندی هم بر لب داره . ارتفاع اون 15 متر و طول اون 46 متره . ساختمان به لحاظ نقاشی های دیواری و معماری عالی بود و بودا در بخشی از ساختمان بود که ستون نداشت و دو طرف اون ستونها کار شده بود . ظاهر مجسمه کلا طلایی بود ولی درون اون ظاهرا از گچ کار شده ... با توجه به نرده هایی که وجود داشت امکان تماس مستقیم با مجسمه نبود ولی عکس گرفتن اشکالی نداشت . یک چیز جالب توجه صدایی بود که اونجا شنیده میشد .در موازات بودای لمیده ظرفهای مسی روی پایه های فلزی قرار داشت که تایلندی ها هنگام  حرکت در طول ساختمان یک سکه هایی مثل پول خرد در درون اون میریختند ... بچه و بزرگ  فرقی نداشت ... پول میدادند و از صندوقی در همون جا از این سکه ها تحویل میگرفتند و به این روش اونها رو تقدیم بودا میکردند تا  آرزوشون براورده بشه ... صدای افتادن سکه ها در درون ظرفهای مسی در ساختمان پیچیده میشد و طنین زیبایی داشت . قرار بود سر ساعت مشخصی به اتوبوس برگردیم برای همین رفتیم بیرون تا بقیه جاها رو ببینیم و ظاهرا از بقیه هم عقب افتاده بودیم ... محوطه مثل حیاطهایی بود که به هم راه داشت واز هر حیاط وارد حیاط دیگه ای میشدیم که در اون امارتی هم وجود داشت ... در بعضی از این حیاطها که ساختمانهای خیلی زیبایی در اون وجود داشت بخشهایی بود که دور تا دور حیاط مجسمه های بودا در سایز اندام یک انسان و به صورت نشسته دیده میشد .. اکثرا طلایی و بعضا مشکی رنگ بودند ... اونقدر تعداد این مجسمه ها زیاد بود که حیرت آور بود  ... طبق توضیحاتی که شنیده بودم حدود 2000 مجسمه بودا در این مجموعه وجود داشت . ساختمان دیگری وجود داشت که یک بودای عظیم الجثه طلایی رنگ به ارتفاع حدود 20 متر نشسته بود و تایلندی ها با احترام و بدون کفش وارد شده و عبادت میکردند .... در اونجا کاهن هم دیدیم ...کاهن های تایلندی لباس نارنجی خوشرنگی به تن دارند و سرشون رو با تیغ تراشیده اند ...متاسفانه تور لیدرهای تایلندی نه فارسی خوب صحبت میکردند و نه انگلیسی و اصلا وارد این فضاها نمیشدند که توضیح بدن و فقط منتظر میموندند که افراد رو جمع و جور کنن تا کسی جا نمونه ... نمیدونم شاید این هم کم کاری نباشه ولی به هر حال یک عالمه علامت سئوال در مورد اونجا بالای سرمان نقش بست و کسی هم نبود توضیح بده ...

خلاصه یک دفعه دیدیم ساعت از 5/1 هم گذشته و ما خیلی دیر کردیم ...برای همین من و علی سریعتر راه افتادیم تا اتوبوس رو نگه داریم که جا نمونیم ... نگو هنوز خیلیها نیومده بودن سوار بشن ... و تور لیدر وقتی دید ما خانمها رو تنها گذاشتیم کلی تعجب کرد و  با فارسی شکسته بسته گفت اوه اوه آقاها جدا خانم ها جدا ؟؟... و ما گفتیم بله جدا ..جدای جدا  و وقتی اینو به خانمها گفته بود تازه داغ دلشون تازه شد و بنای درد دل با یک همنوع تایلندی آغاز شد و حسابی از بی معرفتی مردهای ایرونی گفتن و غیبت کردن ..... خدا از سر تقصیراتشون بگذره ... ان شاء الله

به رستوران پردیس رفتیم  تا ناهار ایرانی بخوریم  ...اونقدر تو این تعطیلات 22 بهمن ایرانی اومده بود که رستوران شلوغ شلوغ بود و شاید باورتون نشه ولی حدود 50 دقیقه منتظر نشستیم تا بالاخره ناهار اومد ... بعد از اون سوار اتوبوس به سمت فروشگاه MBk  و اونجا همه رو پیاده کردن برای رسالت مقدس خرید ...

شانس خوب ما علاوه بر اینکه هنوز مراسم سال نو چینیها  بر پا بود ، امروز روز والنتاین هم بود و برای همین ورودی فروشگاهای معروف و اصلی و میدان سیام حال و هوایی متفاوتی داشت ... بعد از کمی خرید تو این فروشگاه ها تصمیم گرفتیم به سیام پاراگون بریم ... چون طبق تحقیقات میدان سیام و روبروی سیام پاراگون در روز والنتاین باید خبرهایی میشد ... و واقعا هم وقتی که رسیدیم غوغایی بود ... یک گروه معروف تایلندی که عکسهاشون رو رو در و دیوارها و تبلیغات خیابونی دیده میشد در حال اجرای برنامه بودن و جوونها در حال دست زدن و سر جای خودشون رقصیدن بودن ... چون ولنتاین بود اکثرا پسرها با دوست دختراشون اومده بودن و اغلب یک شاخه گا یا دسته گل تو دست دختر خانم ها دیده میشد ... جالب این بود که این مردم چقدر مودب بودن و به حق هم احترام میذاشتن ... هیچکس جلو نمیرفت تا  محل اجرا رو بهتر ببینه ، کسی هل نمیداد ، حتی وقتی ما ایستادیم چون قد من و علی بلنده ، طفلکیها یا سرشون رو خم میکردن یا جا شون رو عوض کردن و یک کلمه نگفتن برین کنار .... هیچکس به کار کسی کار نداشت و روابط دخترها و پسرها بر عکس مملکت ما خیلی عادی و ساده وبی آلایش بود به نحوی که راحله که تا بحال شنیده بود تایلند خیلی ناجوره و کلی سفارش از این ور و اون ور شنیده بود که باید هوای شوهرشو داشته باشه نظرش عوض شده بود ... متاسفانه شارژ دوربین هم تموم شد و فقط تونستیم با موبایل فیلم بگیریم ... خلاصه شب خوبی بود و حدود ساعت 11 با قطار هوایی برگشتیم هتل ...تو راه برگشت باید از قطار هوایی پیاده میشدیم و بقیه مسیر رو با تاکسی میومدیم . سر راهمون یک توک توک (وسیله حمل و نقل سنتی تایلندیها که شبیه سه چرخه موتوریه ) اومد و ماهم برای اینکه تنوعی بشه پس از دادن ادرس هتل و توافق قیمت سوار شدیم . داشتم برای راحله تعریف میکردم که تو اینترنت در مورد راننده های توک توک  خوب ننوشته و اکثرا مسیری که باید رو نمیرن و سر از جاهای دیگه درمیارن  و باید محتاطانه سوار شد که یکدفعه دیدیم توک توک زد کنار و گفت یک لحظه صبر کنید همینجا .... ما گفتیم به به کارمون دراومد یک نقشه ای برامون داره ... اما جریان جور دیگه ای بود طرف یک شاخه گل خرید وبه خانمی که اون ور خیابون در حال کار کردن بود داد بعد خداحافظی کرد و اومد سوار شد و ما رو رسوند ... توی راه ازش پرسیدم اون کی بود که گفت :"همسرش "و از من در مورد قیمت گلی که تو دست راحله بود سئوال کرد ... (راستی یادم رفت بگم که یک شاخه رز که درون محفظه قشنگی بود و شاخه گل رو محافظت میکرد تو سیام پاراگون به خانمم تقدیم کردم ) و گفت که قشنگه ولی خیلی گرونه ... معلوم بود که اونجا مردم با سختی زیادی کار میکردن و پول درمیاوردن ... خلاصه موقع پیاده شدن هم ولنتاین رو تبریک گفت و خدافظی کرد...

 ادامه دارد


مطالب مشابه :


روش خرید

روش خرید اجناسی که در سایت قرار میدم تماما خارجی هستند و با فروش لباس بچه گانه




ترکیه(3) استانبول-آنتالیا

بخصوص لباس بچه! خریدیم تا آن همه خرید را سواری در تایلند با آن میز شام پر تنوع




راهنمای خرید سیسمونی

کمد و بوفه برای خرید کمد بچه و توصیه می‌شود تا حد ممکن از خرید لباس در هنگام خرید




عکسی دیگر از حضور جنجالی ابرو گوندش در گوهردشت کرج

خاطرات سفر من به کشور جشن و لبخند تایلند ابرو آروزوی بچه دار شدن خرید در تایلند




سفرنامه تایلند - بانکوک روز دوم

سفرنامه تایلند بچه و بزرگ فرقی نداشت خرید در بانکوک خرید




سفرنامه تایلند 3

سفرنامه تایلند وپدرشون اروپایی و بچه ها هم که خرید در نظر گرفته بودیم پس




برچسب :