گزارش صعود زمستانی دماوند(شمالشرقی)
به نام خالق کوه ها
صعود زمستانی دماوند، یال شمالشرقی و جنوبی
دهم الی چهاردهم دی ماه 92
پس از اجرای چندین برنامه آمادگی (سبلان، سندان شبانه، سه قله دینگه داغ-آغ داغ-خیرالمسجد و سندان روزانه) تیم با 10 نفر بسته میشود. شش روز قبل از برنامه، مدام پیگیر هوای منطقه هستم. روز به روز پیش بینی ها کامل تر و دقیق تر میشوند. استرس بسیاری دارم. اگر برنامه در این تاریخ اجرا نشود تا آخر امسال دیگر فرصتی برای اجرای آن مهیا نخواهد شد. به یاد تلاش آن دسته از دوستانی می افتم که ماه ها با انگیزه صعود زمستانی دماوند نه فقط از جان، بلکه از وقت و زندگی و سرمایه و کانون گرم خانواده مایه گذاشته اند تا بتوانند با حضور در این برنامه کارنامه کوهنوردی شان را درخشان تر کنند. فکر کردن به این موضوع به سنگینی این مسئولیت بزرگ بر دوشم می افزاید. پیش بینی آب و هوا تکمیل میشود. سه روز هوای ابری و بارش پراکنده و نیم روز آفتابی. این هوا برای نفراتی که میخواهند برای اولین بار دماوند زمستانی را تجربه کنند نگران کننده است. فکر تغییر زمان اجرا، من را به بن بست می کشاند. مشورتی با دوستان میکنم و پیشنهاد دو جبهه روزنه ای بر ذهن بسته ام ایجاد میکند. هرچند بر بزرگی برنامه می افزاید ولی به کم شدن ریسک خطرش می ارزد. تدارکات برنامه با همکاری تک تک بچه های انجمن، حتی آنهایی که در برنامه حضور نخواهند داشت، مهیا میشود. به لطف هیئت کوهنوردی زنجان، از بابت لوازم مورد نیاز که از همان ابتدا دغدغه ی ذهنمان شده بود تجهیز شدیم که جا دارد بابت این لطف بزرگ از تک تک مسئولین هیئت به خصوص ریاست محترم "جناب آقای بیات منش" تشکر ویژه به عمل آورم. جلسه توجیهی و هماهنگی، عصر روز دوشنبه با حضور تمامی اعضای تیم برگزار میگردد. لوازم فردی و گروهی چک شده و نکات مورد نیاز یادآوری میشود. نفرات دو جبهه اعلام شده و با مشورت همه دوستان، لیست مواد غذایی مورد نیاز به تصویب میرسد.
شب قبل از حرکت با اس ام اسی غیر منتظره حسین اوجاقلو، یکی از نفرات پرتلاش و زحمت کش از حضور در برنامه انصراف میدهد. سعی در تغییر دادن تصمیمش دارم ولی هنگامی که فهمیدم دلیل انصرافش مشکلات خانوادگی اش است دیگر اصراری نکردم. چون خودم طعم تلخ چنین قضیه ای را سال گذشته چشیده ام...
ساعت 8 صبح روز سه شنبه بدون دقیقه ای تاخیر با بدرقه دوستان با یک دستگاه مینی بوس به راه می افتیم و این عدم تاخیر خبر از جدی بودن اعضای گروه برای این برنامه میدهد و بسی باعث خوشحالیست.
بعد از عبور از تهران، وارد جاده هراز میشویم و از راه فرعی پلور، ساعت 16 به قرارگاه فدراسیون میرسیم. چهار نفر تیم جبهه جنوبی به سرپرستی محمد ژاله رفعتی از ما جدا شده و قرار است شب را در قرارگاه بمانند و فردا کوهنوردی خود را آغاز نمایند. تیم 5 نفره شمالشرقی نیز جاده هراز را ادامه میدهیم و قبل از آمل، ابتدای جاده فرعی ناندل، آقای صالحی با نیسانش منتظر ماست تا شب را در خانه شان میهمان باشیم.
شب را به بستن کوله ها و خوردن شام میپردازیم و قبل از ساعت 22 به خواب میرویم تا حداکثر انرژی را از آخرین خواب شهریمان کسب کنیم.
چهاشنبه یازدهم دی ماه
قبل از ساعت 3 صبح همگی بیدار هستیم. صبحانه مفصلی خورده و کوله به پشت بدون اتلاف وقت از خانه و سپس روستا خارج میشویم.
پس از عبور از رودخانه انتهای روستا و بالا کشیدن شیب کوتاهی، به کفی ابتدای مسیر میرسیم که در فصل تابستان این مسافت با نیسان طی میشود. ساعت حرکت را طوری انتخاب کرده ایم که تا قبل از طلوع آفتاب، حرکت روی برف سفت ارفاقی باشد برای برف کوبی با کوله های سنگین. طلوع آفتاب با بارش برف و مه غلیظ همراه است و این کمی بر روحیه تیم تاثیر میگذارد که تازه اول کار است و ما با آب و هوای نامساعد رو به رو شده ایم.
رفته رفته مه رقیق تر شده و بارش قطع میشود. هوا کاملا روشن است که ما ابتدای یال شمالشرقی را بالا میکشیم. از همان ابتدای شیب، برف کوبی سنگین آغاز میشود. دشواری این برف کوبی سنگین را من، محسن و بهادر به دوش میگیریم تا یاسر و مصطفی که اولین تجربه شان است انرژی خود را برای روزهای آتی حفظ نمایند. با هر یک ساعت پیشروی یک استراحت 20 دقیقه ای داریم تا هم با کم و زیاد کردن لباس از تعریق جلوگیری کنیم و هم با خوردن تنقلات انرژی از دست رفته را جبران کنیم.
یال پر برف شمالرقی با کوله های سنگین و افزایش ارتفاع از سرعت حرکتمان می کاهد ولی دیدن سکوی پناهگاه تخت فریدون ما را تحریک به حرکت به سوی خودش میکند، اما گویا با حرکت ما به سمت آن، وی نیز از ما دور تر میشود.
ساعت 16 است و ما در ارتفاع تقریبی 3800 متری. 11 ساعت کوهنوردی و برف کوبی با کوله های سنگین در یک روز بسیار نفس گیر است. محل مناسبی برای چادر می یابیم. از محسن میخواهم تا به کمک مصطفی و یاسر چادر را برپا کنند. من و بهادر نیز یک ساعتی از مسیر فردا را به سمت بالا برف کوبی میکنیم تا در صورت مشاهده پناهگاه بار دیگر با همه نفرات به آنجا پناه ببریم. ولی هر چه بالاتر میرویم خبری از پناهگاه نیست. هوا تاریک شده است که به چادر بازمیگردیم. چادری که با تلاش هم تیمی هایمان بسیار خوب و محکم برپا شده است. شب را به خوردن غذا و سوپ مشغول میشویم. برای فعالیت فردایمان آب به اندازه کافی به همراه داریم و نیازی به آب کردن برف نیست. برف در حال بارش است.
با تیم جبهه جنوبی تماسی برقرار میشود. آنها نیز به بارگاه سوم رسیده اند و شب را آنجا میخوابند تا فردا در صورت مساعد بودن شرایط آب و هوا، صعود نهایی خود را به قله آغاز کنند. هر از گاهی از چادر بیرون می آیم، برف انباشته شده روی سقف چادر را تمیز می کنم و بعد از چک کردن بندهای حمایت به درون آن باز میگردم. پس از خوردن غذا سر صحبت ها و شوخی های شبانه را باز میکنیم تا دلتنگی دوری از خانه و کاشانه باعث تضعیف روحیه نشود. با اینکه فردا عجله ای برای حرکت نداریم، ولی ساعت بیدار باش را 6 صبح اعلام میکنم. به خواب میرویم.
پنجشنبه دوازدهم دی ماه
با صدای آلارم گوشی از خواب بیدار میشوم. بخاری که دیشب دیواره های داخلی چادر را مرطوب کرده بود اکنون به یخ تبدیل شده است. با خستگی 11 ساعت کوهنوردی دیروز با صدای دینامیت هم نمیشود بچه ها را از خواب بیدار کرد. ولی من با سماجت بسیار موفق به انجام این کار میشوم. صبحانه ای خورده و کوله هایمان را آماده میکنیم. با طلوع آفتاب از چادر بیرون میزنیم و با همکاری یکدیگر چادر را جمع آوری میکنیم.
امروز هوا کاملا آفتابیست و گوش شیطان کر خبری از بارش نیست. انتظار داشتم با افزایش ارتفاع از حجم برف کوبی کاسته شود ولی کاملا برعکس بود و رفته رفته برف پودری روی مسیر بیشتر میشد و این موضوع، کار را برای جلودار دشوارتر میساخت. جانپناه 5هزاری جبهه شمالی قابل روئیت است و این خبر از نزدیکی ما به پناهگاه تخت فریدون میدهد.
ساعت 13 است و پناهگاه تخت فریدون پشت سنگی روی یال سمت چپمان پنهان شده است. تیمی بالاتر از پناهگاه در حال حرکت به سمت قله هستند. ولی فاصله شان تا قله بسیار زیاد است. به سمت پناهگاه میرویم ولی با دیدن درب ورودی آن شوکه میشویم. راه روی بین درب ابتدایی و درب داخلی پناهگاه پر از برف است. گویا قبل از ما تیمی از آن استفاده نکرده است. با کمک کلنگ و بیل برف، راهی برای ورود به داخل پناهگاه باز میکنیم و به درون آن میرویم.
نفراتی که در حال صعود بودند تصمیم به بازگشت گرفته اند و اکنون میهمان چایی داغ ما هستند. تیمی 4 نفره از اصفهان با دوشب مانی قبل از پناهگاه اقدام به صعود کرده اند که به گفته خودشان از ارتفاع 5000 متری بازگشته اند.
خبر صعود تیم جنوبی خوشحالم میکند. سعید به همراه کوهنوردی از تهران موفق به صعود قله شده است و اکنون همگی در بارگاه سوم هستند. کفش های محمد مانع از صعود وی شده است و بابک و حسین نیز از ارتفاع 5000 بازگشته اند و علت بازگشتشان سردرد و عدم هم هوایی مناسب با ارتفاع بوده است.
تماسی با مرتضی در زنجان دارم که پیش بینی هوا را به من اعلام میکند. همان چیزیست که انتظارش را داشتیم.
در پناهگاه مشغول خوردن غذا و آب کردن برف و تهیه آب برای فردایمان هستیم. فردا روز قله است و باد شدید بیرون از پناهگاه کمی نگرانم میکند، ولی به امید بهتر شدن شرایط، امشب را زود تر از شب گذشته به خواب میرویم تا بتوانیم ساعت 2:30 از خواب برخیزیم. هوا بسیار سرد است و خواب راحتی نداریم.
جمعه دوازدهم دی ماه
ساعت 2:30 از خواب بیدار میشویم. هر آنچه در پناهگاه خارج از کیسه خواب هایمان هست یخ زده است. فلاسک ها را با آب داغ پر میکنیم. صبحانه ای خورده و در حال پوشیدن لباسهایم هستم که متوجه میشوم یاسر حال خوشی ندارد. می گوید من قله نمی آیم. خیال میکنم دشواری دل کندن از کیسه خواب او را مجاب به این تصمیم کرده است ولی هنگامی که دلیل را جویا شدم متوجه درد شدید معده اش میشوم. از اینکه قبل از برنامه این موضوع را با من در میان نگذاشته است ناراحت میشوم اما اکنون دیگر ناراحتی بی فایده است. قید قله را میزنم تا مراقبش باشم اما او از جایش بلند میشود و با لبخندی عدم ارتفاع زدگی اش را به من ثابت میکند.
ساعت 5 صبح است که آماده حرکت به سمت قله هستیم. یاسر در پناهگاه میماند تا با استراحت، شرایطش بهبود یابد. از همان پناهگاه کرامپون ها را بسته و چهار نفری در هوایی تاریک، سرد و بادی به سمت بالا حرکت میکنیم. سرمای شدید از درز دوخت های دستکش پر به دستانمان نفوذ میکند، ولی با حرکت دادن انگشتانمان مانع از سرمازدگیشان میشویم. سکوت بچه ها، صدای باد و سرمای شدید فضای خوفی را ایجاد نموده است. محسن جلودار است و من عقب دار. هر از گاهی جویای حال مصطفی و بهادر میشوم. آفتاب در حال طلوع است. خودش گرمایی ندارد اما روشنایی اش جانی دوباره به آدمی می بخشد. دره یخار سمت چپمان است و گرده شرقی من را به یاد تابستان گذشته و خاطراتش می اندازد. استراحت کوتاهی میکنیم. اما شدت سرما اجازه توقف بیش از 5 دقیقه را به ما نمی دهد.
یال سنگی به یخچال های کوچکی با شیب تند و برف پودری و هر از گاهی سفت تبدیل میشود. خیلی زود تر از پیش بینی هایمان به بام برفی میرسیم. سنگ های کاسه قله قابل روئیت هستند، ولی رسیدن به آنها ستیزی 2.5 ساعته میطلبد. برف کوبی بام برفی در نزدیکی قله تبدیل به یخ بلور شده است و همین نیش های کرامپون است که کمک به استقرارمان روی یال میکند.
ساعت 12 ظهر است و ما بر روی بام ایران. با یاد همه دوستان و همنوردانی که ما را در این صعود یاری کردند و به هر دلیلی از حضور در این برنامه بازماندند عکس و فیلم یادگاری میگیریم. هوای قله برخلاف هوای مسیر صعود نسبتا مطلوب تر است و از شدت باد کاسته شده است. لحظه ای که برای لمس آن ماه ها تلاش کرده ایم تا برای زمان اندکی لذت رسیدن به قله را بچشیم.
به سمت پایین سرازیر میشویم. بسیار شنیده ام که هنگام بازگشت حداکثر احتیاط و دقت را باید به خرج داد تا مبادا به دره بخار منحرف شویم. سایه بعد از ظهر یال شمالشرقی، هوا را بسیار سرد کرده است. فرصتی برای استراحت نداریم و باید سریع تر خود را به پناهگاه برسانیم. با احتیاط و به کمک کلنگ مسیر رفتمان را بازمیگردیم. ساعت 16:30 دقیقه است که در پناهگاه، یاسر با غذای گرم و نوشیدنی داغ که برایمان تدارک دیده از ما استقبال میکند.
بعد از خوردن غذا و استراحتی کوتاه تصمیم به بازگشت میگیریم تا با کم کردن ارتفاع از فشار وارده بر بدنمان بکاهیم. مسیر کاملا امن و شناخته شده است و هوا صاف و بدون ذره ای ابر. ساعت 19 از پناهگاه خارج شده و با یافتن پاکوب مسیر رفتمان به سمت پایین بازمیگردیم. بعد از 6 ساعت فرود در روستای ناندل هستیم. امشب هم زحمتمان با آقای صالحیست و شب را در منزل ایشان به خواب و استراحت میپردازیم.
شنبه چهاردهم دی ماه
صبح با خوردن صبحانه ای مفصل کوله ها را بار نیسان میکنیم و تا ابتدای راه فرعی ناندل در جاده آمل، نیسان سواری نیز به خاطره ای شیرین تبدیل میشود.
سوار بر اتوبوس به سمت تهران بازمیگردیم که در میانه های راه تیم جبهه جنوبی نیز به ما میپیوندد. از تهران نیز راهی زنجان میشویم وساعت، 12 نیمه شب را نشان میدهد که استقبال دوستانمان در ترمینال زنجان خاتمه ای میشود برای این برنامه بزرگ که اکنون با موفقیت پشت سر نهاده ایم.
در پایان جا دارد از تمامی دوستان و همنوردان و هیئت محترم کوهنوردی و جناب آقای صالحی که ما را در اجرای موفق این برنامه یاری نمودند تشکر ویژه به عمل آورم.
همچنین تمامی اعضای تیم(جنوبی و شمالشرقی) شایسته تقدیر و تشکر بخصوص هستند که در صورت عدم همکاری و تلاش تک تک این عزیزان اجرای لحظه ای از برنامه امکان پذیر نبود. به ویژه آقایان محسن سعید زاده و بهادر احمدی که در جبهه شمالشرقی کمک حال و قوت قلب بزرگی برای بنده بودند و نیز محمد ژاله رفعتی و سعید نبی لو که در عین شایستگی برای صعود جبهه شمالشرقی خود را در اختیار تیم قرار داده و زحمت اجرای جبهه جنوبی را به عهده گرفتند.
نفرات شرکت کننده: محسن سعید زاده(شمالشرقی)، محمد ژاله رفعتی(جنوبی)، سعید نبی لو(جنوبی)،حسین کریمی(جنوبی)، یاسر جعفری(شمالشرقی)، بهادر احمدی(شمالشرقی)، مصطفی بیات(شمالشرقی)، بابک عسگری نژاد(جنوبی)
مهدی بیگدلی_-_دی ماه 92
مطالب مشابه :
گزارش سفر زنجان به ماسوله
به نام خدای زیبا. سفر با حرکت از ترمینال غرب راس ساعت ۶:۱۵ صبح با حرکت اتوبوس به سمت زنجان
ترمینال غرب
ترمینال غرب. بزرگترین ترمینال تهران 50 هکتار زمین را به خود اختصاص داده است و در سال آغازین
در ترمینال غرب تهران
در ترمینال صدا به صدا نميرسد بازهم يكي داد ميزند همدان ، زنجان ، مراغه بدو بدو بيا تمام
اشنایی با استان کردستان - Kordestan - Kordistan
شهر سنندج دارای دو ترمینال اتوبوسرانی در شمال و در از شرق از زنجان از مسیر زنجان
گزارش صعود زمستانی دماوند(شمالشرقی)
انجمن کوهنوردان زنجان از ابتدای دوستانمان در ترمینال زنجان خاتمه ای میشود برای
سفرنامه زنجان
بعداز چندین دقیقه که از حرکتمان سپری گشت ماشین در ترمینال شهرستان زنجان از پنج بلوک
آدرس ستادهای ترخیص خودرو در تهران
خیابان زنجان شمالی - پشت کلانتری 118 ستارخان خیابان خاوران - پشت ترمینال خاوران
برچسب :
ترمینال زنجان