مسائل اساسي مديريت آبخيزداري در كشورهاي در حال توسعه
از هنگامي كه بحث مديريت آبخيزداري به كشورهاي در حال توسعه نيز گسترش يافت با توجه به شرايط ويژه اين كشورها توجه و گرايش بيشتري به سوي مديريت اراضي شامل كنترل فرسايش، كنترل رسوب و كنترل سيل معطوف گرديد.
در دهد هاي اخير توجه به مسايل زيست محيطي و زيستگاههاي طبيعي در اولويت برنامه هاي مديريت ابخيزداري قرار گرفته است. متعاقب اين مفاهيم و گرايش ها مفهوم جديدي بنام ؛ مديريت جامع حوزه هاي آبخيز؛ ابداع شد.
همزمان با گسترش و تعميم مباحث مديريت آبخيزداري به كشورهاي مختلف جهان ،سياستگزاران و برنامه ريزان در كشورهاي
در حال توسعه احساس نوعي سردرگمي و عدم هماهنگي در قبال پتانسيل ها و اهداف برنامه هاي مديريت آبخيزداري ،حفاظت خاك و توسعه روستايي مي كردند. اين سردرگمي و ناهماهنگي باعث اجراي برنامه هاي غلط و ناهماهنگ و نهايتا اتلاف منابع گرديد. گردهمايي ها و كنفرانسهاي بين المللي متعددي در دهه هاي اخير در خصوص مديريت آبخيزداري و برنامه هاي آن تشكيل گرديد تا اين ناهماهنگي ها و سردرگمي ها را مرتفع سازد اما اغلب اين مباحث به نتيجه مشخص و روشني دست نيافتند.
موارد مهم مورد بحث در مديريت آبخيزداري:
در اين مقاله بطور اجمال در خصوص شش مورد مهم و اساسي مبتلابه در اكثر كشورهاي در حال توسعه بحث خواهد شد.
جزئيات هر يك از اين موارد مورد بحث و بررسي قرار خواهد گرفت و كوشش ميگردد كه تصوير جامع و كاملي از هر يك از مسائل مورد اشاره ارائه گردد تا در ادامه و در بحث هاي اتي بتوان با نتيجه گيري منطقي از اين مباحث در صدد بهره گيري از منافع مديريت ابخيزداري در كشورهاي در حال توسعه بر امد.
- چه كسي بيشترين بهره را از اجراي برنامه هاي آبخيزداري مي برد؟
اولين سوال و ملاحظه برنامه ريزان و سياستگزاران در طراحي برنامه ها و پروژه هاي آبخيزداري اين است كه چه گروه يا گروههايي از برنامه هاي آبخيزداري متنفع خواهند شد؟ اهالي بالا دست يا مردم پايين دست ؟
در اكثر كشورهاي در حال توسعه مردم بالا دست عمدتا شامل كشاورزان خرده پا ميباشند در حاليكه اهالي پايين دست را ساكنين شهرها و روستائيان و كشاورزان متوسط تشكيل مي دهند.
تلاش دولتهاي در حال توسعه در اجراي برنامه هاي آبخيزداري بيشتر بر روي حفاظت از اراضي و امكانات زير بنايي پايين دست از قبيل حفاظت از مخازن ، سيستم هاي آبياري ، سيستم هاي تامين آب ، توليد برق و حفاظت از جاده ها،و پلها از رسوب گرفتگي و سيل گرفتگي متمركز ميباشد. حفاظت از تاسيسات عمومي و نواحي نسبتا توسعه يافته پايين دست يك اولويت جدي براي اكثر دولتهاي كشورهاي در حال توسعه است. مساله اساسي اين است كه اجراي چنين برنامه هايي متضمن منافع اهالي بالا دست نخواهد بود. اهالي بالا دست عمدتا فاقد برق، سيستمهاي آبياري و آ اشامددني سالم ميباشند.
با توجه به اينكه حفاظت از پايين دست يك راهكار كلاسيك است سئوال مهم و اساسي اين است كه چگونه و چطور ميتوان كشاورزان بالا دست را متقاعد ساخت كه در برنامه هاي آبخيزداري كه هيچگونه منافعي در آن ندارند مشاركت نمايند؟
از طرف ديگر برخي از دولتهاي كشورهاي در حال توسعه، تاكيد و تمركز زيادي بر روي نقش برنامه هاي آبخيزداري بر افزايش توليد محصول غلات و توليدات دامي در مزارع انفرادي در حوزه هاي آبخيز دارند كه منجر به كاهش توجه به حفاظت از پايين دست و منافع ناشي از آب مي گردد.
از دهه 1970 به بعد بسياري از دولتها بدنبال راهكارهاي مديريت جامع بوده اند كه مشتمل بر فعاليت هاي توسعه روستايي در قالب مديريت جامع بوده اند. هدف اساسي در اين رويكرد ،بهبود وضع معيشتي و زيست محيطي اهالي بالا دست ، ساخت جاده ها و مساكن روستايي ، بازاريابي براي محصولات روستاييان و غيره است. غالبا بدليل محدوديت منابع مالي ، هدف اصلي و اساسي حفاظت از آبخيزها و زيستگاهها قرباني ميشود يا مورد مصالحه قرار ميگيرد.
آيا برنامه هاي آبخيزداري بايد مباحث حفاظت، توليد ويا توسعه روستايي را مد نظر قرا دهد يا خير؟ جواب اين پرسش بستگي به نيازهاي واقعي و اولويت هاي اهالي حوزه دارد. چرا كه مديريت جامع، محلي براي اعمال برنامه هاي جمعي و جامعه محور است. لذا براي تضمين موفقيت چنين برنامه هايي منافع پايين دست و بالا دست تواما بايد مورد توجه قرار گيرد و حد بهينه و تعادل بين عمليات حفاظتي، بهره برداري و توسعه اي رعايت گردد. بنابر اين برنامه ها بايد مورد حمايت اهالي بالا و پايين دست قرار گيرد و اين تنها راه پايداري برنامه هاي آبخيزداري است.
- آيا بايد مشاركت كنندگان مورد تشويق قرار گيرند؟
كشاورزان و مردمي كه در اجراي برنامه هاي آبخيزداري مشاركت مي كنند بايد مورد ثشويق قرار گيرند يا خير؟ پاسخ به اين پرسش منشا بروز مجادلات و مباحثات عديده اي گرديده است . در اكثر سمينارها و كنفرنسهاي بين المللي كه در خصوص
حفاظت خاك برگزار گرديده اين مساله مورد بحث قرار گرفته است كه اخرين ان سمينار حفاظت خاك در شهر جيان در كشور چين در سال 1997 بود.
يك مكتب فكري اين ديدگاه را دارد كه مزارع كوچك و كشاورزان خرده پا، هيچ گونه منابع مالي جهت اجراي پروژه هاي آبخيزداري در اختيار ندارند و از طرفي منافع ناشي از اجراي پروژه ممكن است پس از چند سال روشن گردد يا حتي اين منافع در پايين دست بوقوع پيوندد.
تامين زمين ، نيروي كار و زمان مناسب جهت اجراي پروژه هاي حفاظت آب و خاك بايد از سوي كشاورزان صورت گيرد و دولت بايد اين مسايل را جبران كند. تشويقهايي از قبيل توزيع عادلانه درآمد و امكانات با توجه به اينكه اهالي پايين دست (شهر و شهرستان) بسيار بيش از اهالي بالا دست از طريق تسهيلات زير بنايي دولت كمك دريافت ميكنند، بايد براي اهالي بالا دست در نظر گرفته شود. از طرفي با توجه به امكانات زيربنايي در پايين دست اهالي اين مناطق بايد ملزم به تامين بخشي از هزينه هاي عمليات آبخيزداري در بالا دست شوند.
مكتب فكري ديگر بر اين اعتقاد است كه اعطاي برخي تشويقها ( بويژه سوبسيدهاي نقدي) بر اساس تجارب بدست آمده باعث بروز برخي سوء استفاده ها و نيز رشد دهنيت و زندگي سوبسيدي گرديده است. دليل ديگر اين گروه براي عدم اعطاي تشويق به مشاركت كنندگان اين است كه در كشورهاي در حال توسعه ، منابع مالي دولتها محدود است و قادر نيست اين سوبسيدها را اعطا كند. لذا اين گروه معتقد به آموزش و توسعه هستند و مخصوصا آموزش كشاورزي را نهايتا در امر شناخت آبخيزداري و برنامه هاي حفاظت آب و خاك بسيار موثر ميدانند. منافع اجراي برنامه هاي حفاظت اب و خاك در سطح مزرعه نهايتا به سطح حوزه كشيده خواهد شد.
قطعا اين دو ديدگاه مختلف بر اساس مقياسهاي متفاوت ذهني و فكري شكل گرفته اند. ديدگاه اول در مقياس بزرگتر و در سطحي وسيعتر و مبتني بر فعاليتهاي آبخيزداري در سطح حوزه آبخيز است . اين برنامه ها تا وراي مرزهاي مزرعه و حوزه گسترش يافته و تا سطح جامعه امتداد مي يابد. نقطه تمركز ديدگاه دوم مزارع شخصي و انفرادي است.
اگر اين انگيزه ها تعديل گردند ، انتخاب دقيق نوع صحيح انگيزه ها و مديريت مناسب انها منجر به حدافل رساندن ناكارامدي و سوء كاركرد پروژه هاي آبخيزداري مي گردد. يك ضرب المثل چيني ميگويد:؛ بواسطه يك بار گير كردن لقمه در گلو نبايد خوردن را كنار گذاشت؛. سوبسيدهاي نقدي تنها يك نوع از انواع مشوقها هستند كه متاسفانه در عمل بدرستي از آنها استفاده نميشود. در حقيقت انواع مختلفي از مشوق هاي مستقيم و غير مستقيم وجود دارند . برخي از اين مشوق ها بسيار ارزان و مناسب هستند. براي كاهش بار مسئوليت دولت ، مشوق ها بايد در مرحله شروع عمليات آبخيزداري يا در مرحله معرفي نوع جديدي از زير پروژه ها اعطا گردند.
هنگامي كه كشاورزان منافع كار را بشناسند در احداث و نگهداري انها نيز مشاركت خواهند كرد. از سوي ديگر راههاي ابتكاري جهت تامين منابع جديد براي اعطاي تشويق ها بايد جستجو گردد.
-چه نوع عملياتي بايد بيشتر مورد تاكيد قرار گيرد؟ سازه اي يا بيولوژيكي؟
در بيشتر كشورهاي در حال توسعه حوزه هاي آبخيز شيبدار بشدت تحت كشت قرار داده ميشوند. عمليات كنترل فرسايش در اين حوزه ها معمولا بعنوان يكي از وظايف اصلي ابخيزداري قلمداد ميشود. براي به حداقل رساندن ميزان فرسايش و نيل به بهره برداري پايدار، سازه هاي آبخيزداري از قبيل انواع تراسها، بانكتها بطور فزاينده و موثري در اين مناطق مورد استفاده قرار گرفته است. تراسها و بويژه تراسهاي پهن بسيار گران قيمت هستند. در بسياري از مناطق اين سازه ها بدون توجه به نيازهاي واقعي كشاورزان و در نظر گرفتن اصول كشاورزي مدرن از قبيل امكان حمل و نقل . ابياري و زهكشي و انجام مكانيزاسيون طراحي و اجرا مي شوند كه نهايتا منجر به بروز محدوديتهايي در بهره برداري از سيستمهاي تراس بندي ميگردد.
در اين شرايط تقاضا براي انجام عمليات بيولوژيك و يا ساير عمليات سازه اي كم هزينه تر افزايش مي يابد. هر عمليات ديگري نيز بشرطي موفق خواهد بود كه در محل مناسب و تحت شرايط مساعد اكولوژيكي و اب و هوايي و بدرستي اجرا گردد.
سئوالات اساسي و مهم در اي بخش شامل اين موارد خواهد بود.
1- آبا اين اقدامات بيولوژيكي قابليت جذب رواناب را تحت شرايط خاص آب و هوايي و شيبهاي موجود را دارند ؟
2- آيا اين اقدامات با عمليات مدرن كشاورزي همخواني و تطابق دارند؟
پاسخ صادقانه اين پرسشها مسلما ؛ نه ؛ است پاسخ منفي به اولين پرسش بمعناي قابل كنترل نبودن پديده فرسايش به جهت وجود رواناب است. پاسخ منفي به پرسش دوم مويد موقتي بودن و اساسي نبودن اقدامات صورت گرفته است.
اقدامات سازه اي در حفاظت از شيبهاي تند ( بيش از 30 درجه ) و كنترل فرسايش اين اراضي بسيار موثر ميباشند.( فائو 1977 ، هادسون 1981 و وو 1986).
انواع مختلفي از عمليات سازه اي همانند انواع بانكتها و تراسها و پشته هاي خاكي در اراضي شيبدار مورد استفاده قرار مي گيرند. كاركرد عمده اين سازه ها در جهت ايمني زهكشي رواناب اضافي ، تسهيل عمليات كشاورزي مدرن و فراهم اوردن شرايط مناسب كشت و زرع است. نكته اي كه بايد به آن توجه داشت اين است كه لزوما عمليات سازه اي گرانتر از عمليات بيولوژيك نميباشد.
مطالعاتي كه در امريكا در خصوص توجيه اقتصادي عمليات ابخيزداري صورت گرفته نشان مي دهد كه تراس بندي نسبت به ساير عمليات در دراز مدت بسيار اقتصادي تر مي باشد( بارباريكا 1987) . سازه هايي از قبيل پشته ها يا كانالهاي خاكي كه روي دامنه ها احداث مي شوند و قادر به كاهش فرسايش تا ميزان 80 درصد هستند فقط يك پنجم تراس بندي قيمت دارند. (شنگ و مايكلسون 1973 ، ليائو 1976 و شنگ 1990) .
يك گرايش عمومي در بين مهندسان جهت استفاده بيشتر از سازه ها وجود دارد در حاليكه متخصصين زراعت و جنگلداران به عمليات بيولوژيك رغبت بيشتري نشان مي دهند.
راهكار صحيح و درست يكنواخت سازي يا انتخاب نوع خاصي از كار اصلاح اراضي نيست . مديريت حوزه ابخيز بايد در پي انجام يك سري عمليات موثر كه ممكن است شامل هر دو گروه مكانيكي و بيولوژيك باشد، برايد. اين كشاورزان و اهالي حوزه آبخيز هستند كه با توجه به نوع كشت خود، منابع ، گرايشها و شرايط زمين بايد نوع كار را انتخاب و اجرا نمايند. پافشاري روي هر يك از انواع عمليات فقط به صرف مسايل اقتصادي ( كم هزينه بودن) و بدون توجه به ميزان تاثير و پايداري عمليات اقدامي عاقلانه نمي باشد.
- برنامه هايآبخيزداري بايد بر روي پيشگيري تكيه كند يا درمان ؟
همانند مسايل بهداشتي اين يك اعتقاد عمومي است كه پيشگيري بهتر از درمان است . همانطور كه پيشتر متذكر گرديد حوزه هاي آبخيز در كشورهاي در حال توسعه با انبوه جمعيت مواجه هستند در دهه هاي اخير روشهاي نامناسب كشت و كاربري نامناسب اراضي حوزه هاي آبخيز را با تخريب مواجه كرده است و بسياري از اين حوزه ها با مسايل حاد فرسايش سطحي، شياري ، خندقي و زمين لغزش روبرو گشته اند.
كشاورزان جهت احياي اراضي ، افزايش بهره وري و كاستن از روند فرسايش اغلب خاكهاي زير سطحي را تحت كشت قرار مي دهند. اين روش گرجه بسيار گران ولي در مواردي معقول و ضروري است.
بلاياي طبيعي در اكثر حوزه هاي آبخيز در كشورهاي در حال توسعه امري عادي و معمولي ميباشد. رگبارها و بارشهاي سيل آسا باعث خسارات فراوان به جاده ها،مسير رودخانه ها، دامنه هاي شيبدار و دره ها مي گردد و لذا عمليات احياء و درمان در اين حوزه ها با هزينه هاي بالا مورد نياز خواهد بود. هرچند عمليات پيشگيري از قبيل اسكله ريزي، احداث سيل بند و يا احداث سدهاي مخزني نيز بسيار گران قيمت ميباشند. عبارت كلي ؛ پيشگيري بهتر و اقتصادي تر از درمان است ؛ يك عبارت مبهم است كه در بسياري از شرايط متقاعد كننده نبست. استراتژي بهينه شامل طبقه بندي حوزه هاي آبخيز بر اساس نيازهاي درماني انها ميباشد. حوزه هاي رو به افول و تخريب شده نياز به درمان در حاليكه حوزه هاي آبخيز با اندكي تخريب نياز به پيشگيري و مراقبت دارند.
در يك حوزه ابخيز مستقل قابليت اراضي بايد طبقه بندي گردد و براساس آن كشاورزان به انجام امور كشت متراكم و انبوه در
پارسل هاي با شرايط بهتروهمراه با اقدامات حفاظتي ثشويق گردند و اراضي شيبدار فرسايش يافته را به استفاده هاي ديگر همراه با اقدامات پيشگيرانه اختصاص دهند.
به همين شكل تمامي اراضي شيبدار حوزه الويت بندي ميگردند. بهترين اقدام پيشگيرانه استفاده از اراضي با توجه به قابليت آنها است . متاسفانه در كشورهاي در حال رشد طبقه بندي قابليت اراضي به اين شكل صورت نميگيرد . در برخي از كشورها شاخص هاي غير اجرايي كه ناشي از سوء برداشت از كاربري اراضي است بكار گرفته ميشود. در دهه 1970 يك سيستم جديد طبقه بندي اراضي تپه ماهوري توسط مولف پيشنهاد شد.( شنگ 1972، مورگان 1980 ، هادسون 1983)
ـ آيا برنامه هاي آبخيزداري بايد در سطح مزرعه انجام گيرد يا در سطح حوزه ؟
مديريت حوزه آبخيز نيازمند به يك ديد كلي و برنامه ريزي براي حوزه آبخيز بعنوان يك راهكار طبيعي و وظيفه اساسي است.
هر چند كه اعتراضهايي نسبت به اين راهكار نيز وجود دارد. يك گرايش اينطور عنوان ميكند كه برنامه ريزي براساس مزرعه و عرصه بر برنامه ريزي بر اساس حوزه ارجحيت دارد. ( داگلاس 1992) دلايل اصلي اين اعتراضات شامل اين موارد است:
1- حوزه آبخيز يك حوزه غير طبيعي تر از مزرعه شخصي براي مشاركت كشاورزان است.
2- يك برنامه حفاظتي نيازمند كار جمعي كشاورزان است كه فراتر از مسئوليتها و فعاليتهاي داخل مزرعه است .
نكته اي كه در اين مطالب وجود دارد اين است كه ضرورت و مزاياي طرح حوزه آبخيز نميتواند مورد انكار قرار گيرد.
حوزه آبخيز يك واحد جغرافيايي و هيدرولوژيك است كه ممكن است مرزهاي آن بر مرزهاي مزرعه يا مرزهاي واحدهاي اجرايي منطبق نباشد. اين نكته نيز حائز اهميت است كه حوزه آبخيز يك واحد كاري در يك سيستم مديريت جامع است كه ارتباط ميان بالا و پايين دست را برقرار مي سازد.
بمنظور محافظت كامل حوزه تمام قطعات زمينهاي زراعي ، جنگلي ، مرتعي و غيره بايد مورد ملاحظه قرار گيرند. علاوه بر اين كاربريها بايد رودخانه ها ، جاده ها و نواحي مسكوني نيز در طرحها و برنامه هاي ارائه شده بايد مد نظر قرار گيرند و برنامه هاي حفاظتي در مورد آنها اجرا گردد.
مسئوليت اجراي برنامه هاي حفاظت خاك در سطح مزرعه بعهده زارعين و در سطح حوزه بعهده دولت يا ساير مجامع عمومي است . البته دولت مي تواند زارعين و كشاورزان محلي را به كار گمارده و حقوق آنها را پرداخت نمايد. اما مجددا بايد بر اين نكته تاكيد داشت كه اين قبيل امور از وظايف كشاورزان نمي باشد.
مرحله اول طرح شامل تهيه ليست منابع موجود، تعريف مساله، چگونگي و استراتژي مديريت ، بودجه و ساير مسايل ميباشد.
اين امور در يك دوره كوتاه مدت مي تواند انجام گيرد. پس از انجام مرحله اول نوبت به تهيه يك برنامه اجرايي با جزئيات بيشتر براي هر نوع كاربري مي رسد. بعلت تعدد مزارع كوچك در سطح حوزه آبخيز بويژه در كشورهاي در حال توسعه اين مساله باعث اتلاف وقت زيادي در مرحله برنامه ريزي مزارع مي گردد. بنا براين مديريت و محافظت از حوزه هاي ابخيز شامل برنامه ريزي براي حوزه هم در سطح حوزه و هم در سطح مزرعه مي باشد. و توجه به يكي و عدم توجه به ديگري يك روند نامعقول و ناقص خواهد بود.
مديريت جامع تا كجا بايد ادامه يابد؟
مديريت جامع حوزه ابخيز يك مفهوم جديد است كه در اوايل دهه 1970 ابداع گرديد. هدف اصلي اين نوع مديريت توسعه و پايش منابع طبيعي در سطح حوزه آبخيز با تاكيد بر منابع انساني و زيست محيطي مي باشد. ( فائو 1976 ، ايرن 1977 ) .
در بسياري از اين نوع برنامه ها و پروژه ها عناصري از بحث توسعه روستايي همانند ساخت و اصلاح جاده ها، بازاريابي، ساخت مسكن روستايي ، ساخت مدارس و مراكز بهداشتي مطرح مي باشد. در اكثر كشورهاي در حال توسعه اين قبيل اقدامات بشدت مورد نياز ابخيزنشينان و مورد حمايت آنان است .
اما اجراي برنامه مديريت جامع با مشكلاتي روبرو مي باشد. مشكل اساسي و اوليه عدم وجود نهادهاي مناسب جهت اين اقدام است . حتي اگر يك موسسه اي اعتبارات لازم را جهت اجراي برنامه هاي مديريت جامع در اختيار داشته و علاقمند به مديريت برنامه هاي توسعه روستايي نيز باشد با مشكل عدم وجود كارشناسان خبره و متخصص در اين زمينه ها روبرو خواهند شد.
در صورت تامين كارشناسان مجرب ، مشكل بعدي اين است كه چطور بين ساير بخشها بايد هماهنگي ايجاد گردد و وظيفه هر بخش در داخل حوزه چه مي باشد. مديريت جامع تا حدي پيش مي رود كه با مسئوليتها و وظايف دولتها ( فرمانداران يا دولتهاي محلي) تداخل پيدا مي كند. حتي اگر اين مساله نيز مشكل ساز نباشد ، بحث ايجاد هماهنگي بين ساير بخشها براي انجام فعاليت هاي هماهنگ داخل حوزه امري بسيار سخت و شاق است .
مساله بعدي در مديريت جامع آبخيزداري بحث اعتبارات و نگهداري پروژه ها است . با توجه به محدوديت منابع مالي و اعتباري
اكثر پروژه هاي جامع با كمبود اعتبارات براي انجام كامل پروژه ها مواجه مي گردند. اگر بخشي از اعتبار عمليات آبخيزداري به سمت مساله توسعه روستايي سوق پيدا كند عملا بخشي از برنامه هاي مديريت جامع معطل مي ماند يا بطور ناقص اجرا مي گردد.
اين روند باعث بازداشته شدن مديران آبخيزداري از اجراي برنامه هاي مديريت جامع مي گردد. در مديريت سنتي آبخيزداري اين امري خارج از حيطه مسئوليتها شمرده مي شد كه اعتباري جهت ترميم جاده ها ، ساختمانها و ساير تاسيساتي كه در نواحي روستايي بر اثر بروز بلاياي طبيعي( سيل ، فرسايش، رانش زمين ) خسارت ديده اند در نظر گرفته شود. ولي امروزه با توجه به بحث اعمال مديريت جامع اين كارها جزء مسئوليتهاي آبخيزداري شمرده مي شود.
مشكل سومي كه مديريت جامع با آن مواجه است تضاد بين علايق و نيازهاي اهالي بالا و پايين دست است كه هر دو در امر مديريت جامع ذينفع و دخيل هستند. در حاليكه اهالي پايين دست به لحاض واقع شدن در نقاط انتهايي حوزه نيازمند و علاقمند به برنامههاي مراقبتي و حفاظتي بيشتري هستند ، اهالي بالا دست به لحاظ كمتر توسعه يافتگي بيشتر به مباحث توسعه روستايي علاقه و رغبت نشان مي دهند. چكونگي ايجاد تعادل بين اين دو گرايش با توجه به محدوديت منابع يك چالش جدي براي برنامه ريزان است . بر اين اساس مديران و برنامه ريزان حوزه هاي ابخيز مجبور به محدود كردن دامنه فعاليهاي مديريت جامع خواهند بود. اما همگان بر اين نكته اتفاق نظر دارند كه اولويت برنامه هاي مديريت جامع بايد به زير ساخت هاي مرتبط با توسعه كشاورزي مانند توسعه منابع آب ، استحصال آب ، سيستم هاي كوچك ابياري ، بازاريابي ، سيستم هاي ذخيره سازي محصولات ،
كاشت درختان هيزمي ، احداث خانه هاي كشاورزي و توسعه كشاورزي صنعتي بايد اخصاص يابد. اين فعاليتها نهايتا مي تواند منجر به افزايش درامد جوامع روستايي و تحريك و ترغيب كشاورزان به مشاركت در برنامه هاي ابخيزداري گردند.
بر اساس وجود منابع مالي، بخشهاي توسعه اي پروژه ها و برنامه هاي آبخيزداري بايد مورد توجه قرار گيرد و اعتبار ويژه اي به آن تخصيص يابد و اعتبار خاصي نيز بايد به بحثهاي ترويجي و نيز بحث حفاظت در نظر گرفته شود.
نتيجه گيري :
مديريت حوزه هاي آبخيز در كشورهاي در حال توسعه و كشورهاي توسعه يافته به لحاظ تفاوت شرايط اقتصادي و اجتماعي انها بسيار متفاوت از يكديگر هستند. در كشورهاي در حال توسعه به لحاظ جديد بودن برنامه هاي آبخيزداري ، مفاهيم آن نيز در حال توسعه و گسترش است . به لحاظ طبيعت برنامه هاي مديريت آبخيزداري كه با بسياري از بخشهاي مختلف در حال تعامل مي باشد موارد مورد بحث بسياري در برنامه ريزي و اجراي پروژه هاي آبخيزداري وجود دارد. در اين نوشتار شش مورد مهم و اساسي با هدف ارائه روشنگريهايي مورد بحث قرار گرفته است كه اميد است به ترويج و تشويق مباحث و مطالعات بيشتر در زمينه برنامه هاي آبخيزداري و منافع آن در كشورهاي در حال توسعه كمك نمايد.
مطالب مشابه :
سامانه جامع معاونت آموزش حوزه علميه قم آغاز به كار كرد
پیام طلاب - سامانه جامع معاونت آموزش حوزه علميه قم آغاز به كار كرد - فرهنگي .اجتماعي .سياسي
حوزههاي تحقيق و توسعه در حمل و نقل دريايي
صنايع دريايي علاوه بر كشتيراني شامل حوزه و سيستمهاي كشتي ارزيابي جامع
دلايل موفقيت استقرار سيستم مديريت جامع نگهداشت و تعمير CMMS
دلايل موفقيت در استقرار سيستم مديريت تجهيزات و مواد را مي توان در حوزه هاي و بعد هاي مختلف
بررسي اثربخشي سيستم اطلاعاتي مديريت در حوزه منابع انساني شركت هپكو
وبلاگ جامع روانشناسی صنعتی و سازمانی - بررسي اثربخشي سيستم اطلاعاتي مديريت در حوزه منابع
سيستمهاي اطلاعات منابع انساني
مدیریت - سيستمهاي اطلاعات منابع انساني - (حوزه منابع انسانی)
مهندسي صنايع و سيستمها (systems engineering)
مقدمهاي بر مهندسي صنايع و سيستمها systems engineering. مديريت قديميترين حوزه در تاريخ بشري است
مسائل اساسي مديريت آبخيزداري در كشورهاي در حال توسعه
اين نكته نيز حائز اهميت است كه حوزه آبخيز يك واحد كاري در يك سيستم مديريت جامع جامع حوزه
برچسب :
سيستم جامع حوزه