مقاله معاد
معـــــاد
ابن سينا و اتهام انكار معاد جسماني؟!!
چكيده
همه مطالب مقاله حاضر با قصد بررسي صحت و يا سقم نسبت انكار معاد جسماني به ابن سينا با استناد به اقوال وي در كتاب «شفا» و «نجات» و آثار ديگر او تدوين شده است. حاصل كلام وي در مجموعه آثارش اين است كه معاد در دو صورت «جسماني» و «روحاني» قابل تصور است، كه نوع جسماني آن قابل اثبات به برهان نيست. اما نوع روحاني آن را مي توان به برهان اثبات كرد. او بعد از تقسيم معاد به جسماني و روحاني، تصديق معاد جسماني را به طريق شرعي و به حكم تصديق جز نبوت بر مسلمان فرض مي داند. ولي با اين حال معتقد است كه سعادت نفساني را اصلاً قابليت قياس با سعادت بدني نيست. بنابراين رغبت حكماي الهي به برخورداري از آن بسيار بيشتر از سعادت جسماني است. به گونه اي كه اگر حتي سعادت بدني را به ايشان اعطا كنند، به آن التفات و توجهي نخواهند داشت. وي بعد از تأكيد بر اين مسأله در صدد است تا توضيح دهد كه چرا با وجود كمال بيشتري كه در سعادت نفساني است، مع ذلك انسانها از آن غافلند.
بعد از ذكر علل بي توجهي انسانها به كمالات برتر، سرانجام و در بخش پاياني با استناد به قول كساني كه وي آنها را «اهل علم» مي نامد، مي پذيرد كه بعضي از نفوس انساني كه از آنها به عنوان «بدينون» يا نفوس ساده ياد مي شود، مي توانند معاد جسماني داشته باشند، اما آن جسم، از جنس اجرام سماوي خواهد بود، كه به عنوان آلت نفس در خدمت ايشان قرار مي گيرد.
نگارنده در سخن پاياني به فقراتي از ديدگاه شيخ اشاره كرده است كه احتمال مي رود به آن دليل اين بزرگوار در مظان اتهام قرار گرفته باشد و اما داوري را به خواننده واگذار نموده تا با مطالعه دقيق خود حق مطلب را به جا آورد.
واژگان كليدي: معاد جسماني ، معاد روحاني، نفس، سعادت، شقاوت
فصل هشتم از مقاله نهم الهيات «الشفاء» به بحث معاد اختصاص دارد. شيخ در اين فصل و همچنين در آثار ديگر خود، ديدگاهش را در خصوص معاد و اقسام آن ذكر كرده است و سپس به مسأله سعادت و شقاوت و ارتباط نفوس مختلف با آن پرداخته است. از آنجا كه بيان نظر شيخ در خصوص مسأله معاد جسماني مشكلاتي را براي او فراهم نموده و او را در مظان اتهام انكار ضروري دين قرار داده، به نظر لازم مي آيد متعاطيان فلسفه براي پرهيز از پيش داوريهاي غير منصفانه و رعايت جانب انصاف، در جريان كل بحث وي در قسمت پاياني كتاب «الشفاء» و آثار ديگري كه وي در آنها به آن موضوع پرداخته است، قرار گيرند.
نظر به اينكه اتهام و نسبت كفر در خصوص اين مسأله از ناحيه شخصيت شهير عالم اسلام، امام محمد غزالي، متوجه فيلسوف مسلمان، ابوعلي ابن سينا گشته است، اهميت پرداختن به آن را دو چندان مي نمايد. زيرا نه امام محمد آن كسي است كه بتوان او را ناديده گرفت و از كنار آراء و نظراتش به آساني گذشت و نه انديشه حكيمي همچون ابوعلي اجازه قبول چنين داوري را، به راحتي، در مورد او به ما مي دهد.
امام محمد غزالي در كتاب معروف خويش، «تهافت الفلاسفه»، ص 46) كه آن را به قصد رسوا ساختن انديشه هاي - به زعم خويش - سخيف فلاسفه به رشته تحرير در آورده است، ضمن نسبت دادن «رؤساي ضلال» به پيشروان حكمت و فلسفه اسلامي، يعني فارابي و ابن سينا، مدعي است كه ايشان در خصوص حداقل بيست مسأله از مسائل فلسفي راه را به گمراهي رفته اند و در مورد حداقل سه مسأله از مسائل بيست گانه، سر از وادي كفر در آورده اند، كه يكي از آنها نظر ايشان در مورد معاد جسماني است.
شيخ متهم است كه «برانگيختن تن ها و بازگردانيدن جانها به تن ها و وجود آتش جسماني را انكار كرده و وجود بهشت و حور عين و ديگر چيزهايي كه به مردم وعده داده اند را مثالهايي دانسته كه براي فهمانيدن ثواب و عقاب روحاني كه برتر از ثواب و عقاب جسماني است، زده اند» (تهافت الفلاسفه، ص 284)
اما آيا به راستي چنين نسبتي شيخ را رواست؟ آيا شاهد مثالي در گفتار او وجود دارد كه تأييد اين مطلب باشد؟ صرف نظر از نسبتي كه به او داده اند، قطعاً بررسي عين كلام او بهترين ميزان براي داوري است و به همين دليل نگارنده تصور مي كند، نگاه اجمالي به بيان مستوفاي شيخ در الهيات «الشفا» - به عنوان متن - و آثار ديگر او ضمن تصحيح پيش داوري ما، حداقل ديني است كه ما به عنوان يك نوآموز فلسفه، به پيشگاه حكيمي بزرگ و فيلسوفي شهر، ادا مي كنيم.
نگاهى بروندینى به معاد و عوالم پس از مرگ
آیا انسان به جز زندگى مادى دنیوى، زندگى دیگرى دارد؟ آیاغیر از عالم دنیا، عالم یا عوالم دیگرى به نام جهان یا جهانهاىپس از مرگ وجود دارد؟ آیا انسان موجودى تكساحتى و یكبعدى استكه بر این كره خاكى همچون گیاهى مىروید و مىخشكد و مىپوسد وچیزى جز همین بدن مادى نیست؟ آیا باید براى عالم یا عوالم پساز مرگ، دغدغهخاطرى نداشته باشیم و سعى ما براین باشد كه سعادتو خوشى این دنیا را تامین كنیم و به فكر فردا و فرداهاى پس ازمرگ نباشیم؟ آیا ما همان گیاه یا حیوانیم با تركیباتى مادىظریفتر و پیچیدهتر؟ آیا از بعد دیگر وجود خود -كه همان بعدنفسانى و روحانى است- و از ساحت گستردهتر حیات خود كه فراتر ازافلاك و سماوات و ارضین است، نباید پرده برداریم و نبایدچارهاندیشى كنیم كه مبادا روزى انگشتحسرت به دندان گزیم ومصداق این آیه كریمه قرآنى شویم كه:
(و یوم یعض الظالم على یدیه....) (1) .
«روزى مىآید كه ستمكار به دندان بر دو دستش مىگزد» .
كارل دوبرل -دانشمند آلمانى- مىگوید:
«علوم طبیعى به خود جرات دادند كه جاودانگى نفس را انكاركنند. ولى خداوند، آنها را كیفر داد و خود آنها را برهان قاطعبر خلود و جاودانگى ساخت» (2) .
«جبریل دولان» در كتاب «پدیده روحى» مىنویسد:
«ما دشمنانمان را به اسلحه خودشان سركوب مىكنیم و با روشخودشان به آنها اعلام مىكنیم كه روح، پس از مرگ، باقى و جاودانىاست. تمام نظریات مادى و دانشمندانى كه انسان را مادهاى مجرداز روح مىپنداشتند و علم مادى را ابزار اثبات مادى بودن انسانقرار داده بودند، به شدت تكذیب شدند و با مشاهدات حسى روحىگمراهى آنها آشكار شد» (3) .
در نیمه دوم قرن نوزدهم در اروپاى غوطهور در لجنزارماتریالیسم، غوغایى بپا شد، چشمهاى بسته گشوده شدند، گوشهاىناشنوا، شنوا شدند، دلهاى خفته، بیدار گشتند و عقول غافل بهخود آمدند.
در آن روزگار تاریك و ظلمانى، ارواح متجلى شدند. جرقههاىتجرد، چشمهاى عبرتبین را خیره كردند و آنها كه گرفتار خوابغفلتشده بودند، چشم گشودند و خود را بر ضلالت و گمراهى ملامتكردند.
در آن نهضت اروپایى میلیونها نفر از اركان دانش. حضورى چشمگرداشتند. آنها اساتید فن و علما و پزشكان و مهندسین بودند.
برخى آنها را متهم مىكردند كه جنزده شدهاند و اجنه را ارواحپنداشتهاند یا سادهلوحانى هستند كه سراب را آب مىپندارند و ازحقیقتبه دور افتادهاند.
این تهمتها ناروا بود. در میدان علم و تجربه، درایت وجوانمردى لازم است. علم و تجربه را باید با علم و تجربه پاسخداد. آنها كه از راه علوم تجربى به وجود نفس مجرد، اذعان واعتقاد پیدا كرده بودند، مردمى دقیق و هشیار بودند و هرگزاوهام و خرافات، بر جان و دل آنها چیرگى نیافته بود.
وانگهى مگر كشف وجود اجنه به جاى ارواح، دلیلى آشكار بر اینكه موجودات عالم، منحصر به آنچه ما به چشم مسلح یا غیر مسلح،مشاهده مىكنیم نیستند، بلكه در وراى محسوسات بلاواسطه ومعالواسطه ما، موجودات دیگرى هم هستند كه نمىتوان بر سر آنهاتیغ انكار فرود آورد. هرچند كه ما جن را از مجردات و ازموجودات نورى نمىدانیم. بلكه بنا به رهنمود قرآن آنها اجسامناریند، چنان كه انسانها اجسام خاكیند (4) .
ولى ارواح و فرشتگان، خارج از قلمرو مادهاند. آنچه مهم است،این است كه نباید جهان و موجودات آن را منحصر در محسوساتبدانیم و از ماوراى محسوسات، بىخبر بمانیم.
سابقه تاریخى اعتقاد به روح و عوالم پس از مرگ
حقیقت این است كه اعتقاد به روح و عوالم پس از مرگ، پدیدهاىنو و تازه نیست، بلكه سابقهاى بس طولانى و عمرى دراز به اندازهعمر بشریت دارد.
در حقیقت، اعتقاد به روح یا نفس مجرد و عدم فناى انسان بهفناى تن، به معناى خودباورى انسان است. آنها كه از این اعتقادفاصله گرفتهاند، در حقیقت گرفتار ناخودباورى شدهاند. آنها خودرا فراموش كردهاند. چرا كه خدا را از یاد بردهاند. قرآن در یكىاز دستورات خویش فرمود:
(و لا تكونوا كالذین نسوا الله فانساهم انفسهم...) (5) .
«مانند كسانى كه خدا را فراموش كردند و خداوند -به كیفرخدافراموشى- خودشان را از یادشان برد، نباشید» .
هرچند عقیده به بقاى روح و عوالم پس از مرگ، انسانها راگرفتار كارهایى ناپسند و خرافى كرده و به اعمالى روى آوردهاندكه در خور شان انسان عاقل و مؤمن و متعهد نبوده، ولى اینها بهدلیل فاصله گرفتن انسان از مكتب انبیا بوده و سوء استفاده ازیك حقیقت، دلیل یا مجوز طرد آن حقیقت نمىشود، بلكه تلاش یاجهادى دیگر مىطلبد كه حقیقت از اوهام و خرافات پیراسته شود وجان و دل انسان از زنگار جهالت و عادات شوم و غلط و دست وپاگیر، پاك گردد.
هرگاه پادشاهى مىمرد، زنانش براى پیوستن به او و رفع تنهائىاو بر یكدیگر پیشى مىگرفتند.
در افریقا بستگان مرده، زنها و كنیزانش را با سم مىكشتند، تابه مرده بپیوندند و او را از وحشت تنهایى نجات دهند.
در برخى از مناطق، هرگاه پادشاهى از دنیا مىرفت، دوازده دخترجوان همراه او زنده به گور مىكردند، تا با او مونس و همدمباشند. شگفت این كه دخترهاى جوان، در این راه با یكدیگر بهرقابتبرمىخاستند واحیانا رقیب خود را مىكشتند، تا مانع از سرراه خود بردارند.
برخى از اقوام، عادت داشتند كه هرگاه فرزندى از آنها جوانمرگمىشد، مادر یا عمه یا جده او را مىكشتند و با او به خاكمىسپردند تا همدم او باشد.
به اعتقاد برخى، مردگان به جایى مىروند كه در آنجا شكارفراوان، و كالا ارزان، و سال طولانى، و چشمهها پرآب و جوشان است.
برخى دیگر براین باور بودند كه با فرا رسیدن تاریكى شب،ارواح مردگان بیدار مىشوند و به جستجوى غذا مىپردازند. بلكهبرخى معتقد بودند كه آنها هم كشت و درو دارند و همچون زندگانبه كار و تلاش مشغولند و احیانا با یكدیگر به جنگ و نبردبرمىخیزند (6) .
هرچند این اعمال و عقاید، رنگ خرافه دارد; ولى در عین حال،خبر از یك حقیقت مىدهد. پیامبران خدا همواره تلاش مىكردند كهحقیقت را از اوهام و خرافات، عریان كنند و كام بشر را با آبزلال، سیراب گردانند و او را از نوشیدن آبهاى آلوده و گندیده،برحذر دارند.
عقیده به روح و عوالم پس از مرگ، همان آب زلال است كه نبایدآلوده و گندیدهاش كرد.
رسالت فلسفه و كلام
بىجهت نیست كه از روزگاران باستان، اندیشمندان و خردمندان نیز به تحقیق عقلانى آنچه در تعلیمات همه انبیا و در متون دینىهمه ادیان بزرگ مطرح بوده، پرداخته و سعى كردهاند با براهینعقلى و منطقى، به اثبات آن بپردازند.
هرچند بحث ما به حوزه فلسفه و كلام مربوط نیست و نمىخواهیم بهتحلیل عقلانى مطالبى كه در فلسفه و كلام قدیم و جدید، در اینزمینه مطرح شده بپردازیم، بلكه بحث ما به فلسفه دین، یعنىتحلیل عقلانى آنچه در متون دینى آمده، مربوط است. ولى نادیدهگرفتن تلاش و كوشش مستمر فلاسفه و متكلمان، نامى جز ناسپاسى وقدرناشناسى ندارد و باید از چنین روشى خود را برحذر داریم. ازاین رو اعلام مىكنیم كه آنها دو دستهاند:
الف: قائلان به حسن و قبح عقلى
آنها كه قائل به حسن و قبح عقلى هستند، از راه براهین عقلى حركت كرده و كوشیدهاند كه مساله خلود نفس و جاودانگى روح وعوالم پس از مرگ را بر كرسى بنشانند و ضمن پرهیز از اوهام وخرافات، هرگونه گرد و غبار شك و شبههاى را از پیرامون آن،بزدایند. از اینرو نباید سوالات زیر بدون پاسخ بماند.
1 - مگر ممكن است كه خداوند حكیم، میان نیكوكار و بدكار، فرقنگذارد و مؤمن و كافر را یكسان بنگرد؟ در این دنیا، چندان فرقىنیست. آیا نباید در جهان پس از مرگ فرق گذاشته شود؟
شاعرى عربزبان، در وصف زندگى پیش از مرگ چنین گفته است:
كم عالم عالم اعیت مذاهبه و جاهل جاهل تلقاه مرزوقا
«چه بسیار دانشمندى كه در زندگى دنیا راه به جایى نمىبرد و پریشان و تهیدست زندگى مىكند و نادان بىسوادى كه او را از رزقو روزى برخودار مىیابى» .
در جهان پس از مرگ، چنین نیست. نیكان ثمره نیكى را مىچینند وبدان، ثمره بدى را.
2 - خداوند بندگان را مكلف كرده است آیا ممكن است كه او میانبندگان مطیع و بندگان عاصى و سركش فرقى قائل نشود؟
3 - آیا ممكن است كه خداوند حكیم، جهان را بیهوده و عبثآفریده باشد؟ آیا خلقت انسان و جهان، بدون هدف و مصلحت است؟
آیا انسان فقط براى خور و خواب و خشم و شهوت، آفریده شده یابراى خلقت و آفرینش او هدفى والا در خور شان آفریننده حكیم،لازم است؟
4 - اگر براى انسان معادى نباشد، آیا او پستتر از حیواناتنخواهد بود؟ امتیاز انسان بر حیوانات، به عقل و خرد است.
حیوانات از لذات حسى برخودارند و به آلام عقلى گرفتار نیستند;ولى انسان گرفتار آلام عقلى است و اگر به سعادت جاودانى نرسد،حیوانات از او خوشبختترند.
5 - آیا بهتر است كه نعمتهاى الهى مشوب به آفات باشد یا ازآفات، پاك و خالص باشد؟ مسلم است كه در این دنیا هیچ نعمتىخالص از نقمت نیست. پس همان به كه در عوالم پس از مرگ، بهنعمتهاى خالص برسیم.
6 - آیا احتیاط اقتضا نمىكند كه جانب معاد و عوالم پس از مرگرا فروگذار نكنیم؟ تا اگر حق است، متضرر نشویم و اگر باطل است،متحمل ضررى نشده باشیم؟
7 - چرا كره زمین خزان و بهار داشته باشد و زندگى انسان فقطداراى خزان باشد و بهار و رویش جدید نداشته باشد؟
8 - چرا همانطورى كه انسان از خاك و عناصر آن آفریده مىشود،آفرینش مجدد آن از همین عناصر، محال و ممتنع باشد؟
9 - چرا ما كه خدا را به عنوان صانعى حكیم، قادر و قاهراثبات كردهایم، بر او روا داریم كه بندگان خود را رها كند وآنها را از پاداش و كیفر معاف دارد، تا هرگونه مىخواهند در ایندنیا زندگى كنند و حقوق یكدیگر را زیر پا بگذارند و با ظلم وستم و تعدى، زندگى را بر یكدیگر تاریك و وحشتناك سازند؟
ب: منكران حسن و قبح عقلى
هرچند اینان از دفائن عقول (7) بشرى غافل مانده و اعتبار عقل بشر را نادیده انگاشته و به راهى خطرناك رفتهاند، ولى در عینحال مىگویند: معاد امرى جایز و ممكن است چرا كه همانطورى كهیكبار نفس به بدن تعلق یافته، مانعى نیست كه پس از مرگ ومفارقت نفس از بدن، یكبار دیگر هم نفس به بدن تعلق یابد.
چه مانعى دارد كه خداوند بتواند با قدرت بىكران خویش اجزاىبدن انسان را كه با آب و خاك و هوا و بخار درآمیخته، تمیز دهدو بار دیگر آنها را جمع كند و بدن را دوباره خلق كند؟ انبیاىالهى -به حكم دلیل- راستگویند و قرآن سخن راستین خداست و باطلدر آن، راه ندارد. این مطلب، قطعى است و آیات بعث و جزا و معاددر قرآن فراوان است.
شبهههاى منكران
آنان كه راه انكار پیمودهاند، برد و دستهاند: قدما و متجددان. جا دارد كه در اینجا به شبهههاى آنها نظرى بیفكنیم،تا بر خواننده موشكاف معلوم شود كه آنها تا چه اندازه بهگمراهى افتادهاند.
الف: شبهات متقدمان
1 - آنها مىگویند: اگر عالمى یا عوالمى پس از مرگ وجود دارد و از عالم دنیا برتر و بهتر است، چرا خداوند آن عالم یا عوالمرا به جاى این عالم دنیا نیافرید؟ اگر قدرت نداشت، عجز است واگر قدرت داشت و نیافرید، سفاهت است.
پاسخ این است كه خداوند خلقتخود را بر طبق نظام احسن، قرارداده است. اینجا دار عمل است و آنجا دار حساب. ظرفیت عالم دنیابه قدرى تنگ و محصور است كه نه گنجایش پاداش همه اعمال نیكان ونه گنجایش كیفر همه اعمال بدان دارد. باید عالمى برتر و فراترو وسیعتر باشد كه داراى چنین گنجایشى باشد.
2 - آفرینش دوباره بدن، اعاده معدوم است و اعاده معدوم،ممتنع است.
پاسخ این است كه درست است كه فلاسفه اعاده معدوم را ممتنعمىشمارند، ولى خلقت مجدد بدن و تعلق دوباره نفسى كه خلود وجاودانگى دارد، به بدنى كه بار دیگر خلق شده، مصداق اعادهمعدوم نیست و البته توضیح این مطلب، در كتب فلسفى آمده و دراینجا مناسب نیست.
3 - شبهه دیگر، شبهه «آكل و ماكول» است. اگر انسانى;انسانى دیگر را بكشد و بخورد، چه خواهد شد؟ اگر این بدن را درمعاد، به آكل بدهند، ماكول بدون بدن مىماند و اگر به ماكولبدهند، آكل بدن نخواهد داشت.
پاسخ این كه اجزاى اصلى بدن هیچ انسانى با اجزاى اصلى بدنانسانى دیگر مخلوط و مشتبه نخواهد شد.
ب: شبهات متجددان
قرن نوزدهم، قرن شك و الحاد بود. عقاید دینى مورد چون و چرا واقع شدند و حملهها و هجمهها از هرطرف، فزونى یافت.
متجددان مىگفتند: چه فرقى میان انسان و حیوان است؟ به چهدلیل، انسان داراى روح مجرد و جاودانى است؟ چه كسى روح را دیدهاست؟ در كدام لابراتوار، روح انسان مورد آزمایش قرار گرفته وكدام ابزار آزمایشگاهى توانسته است ما را از وجود موجودى غیرمادى به نام روح، آگاه سازد؟
ولى باید توجه كنیم كه استبعاد غیر از استدلال است. اینها دراین شبههپراكنى خود از یكسو به جاى استدلال، به استبعاد روىآوردهاند و از سوى دیگر، فكر كردهاند كه مسائل مابعد الطبیعىرا باید مانند مسائل طبیعى اثبات كرد.
اگر آنها بر مسائل ما بعدالطبیعى جفا كردند و خواستند بهدلیل این كه نمىشود روح را در زیر تیغ آزمایشگاه قرار داد و بهتشریح و كالبدشكافى آن پرداخت، انكارش كردند.
خداوند هم براى غلبه بخشیدن به حقیقت، دو راه تازه گشود تامنكران روح مجرد، ناچار باشند با پیمودن این دو راه، سر تعظیمفرود آورند و وجود آن را اذعان كنند:
1 - خواب مغناطیسى
در عصر ما میلیونها تن از دانشمندان و صاحبنظرانى كه در برابر براهین فلسفى سر فرود نمىآوردند و وجود موجودات مجرد رابعید یا غیر ممكن مىشمردند، از راه مراجعه به خواب مصنوعى ومغناطیسى و حقایق فراوان و بىشمارى كه از این راه به دست آمد،تسلیم حقیقتشدند و تجرد روح را تصدیق كردند.
كسى كه به وسیله عامل خواب مصنوعى، خواب مىشود، حالاتى پیدامىكند كه هرگز در حالت عادى برایش ممكن نبوده است. او بهاندیشههاى افراد پى مىبرد و اعمال گذشته افراد برایش مكشوفمىشود و چهبسا مسائل مشكل علمى را كه هیچ آگاهى از آنهانداشته، پاسخ صحیح و دقیق مىگوید.
2 - احضار یا ارتباط با ارواح
در این كه برخى از افراد با ارواح مردگان ارتباط پیدا مىكنند، نمىتوان شك كرد. منظور این نیست كه هرگونه ادعایى راصحه گذاریم و باب سوء استفاده را بر روى فرصتطلبان بگشاییم.
ولى اجمالا نمىشود انكار كرد كه برخى -بدون هیاهو و جار وجنجال- از اینگونه كارها انجام مىدهند.
دوستى كه اكنون بر بستر خاك آرمیده و روحش به عالم برزخشتافته، اهل ادب بود. مىگفت: بارها اتفاق افتاده كه در مثنوىمولوى با مشكلى لاینحل مواجه شدهام. ولى از راه ارتباط با روحمولوى، مشكل را از خود او سؤال كردهام و جوابى دقیق و صحیحدریافت كردهام.
او مىگفت: فرزندان میتى از من خواستند كه با روح پدرشانمرتبط شوم و از او سؤال كنم كه آیا توصیهاى به فرزندانش ندارد؟
نقل مىكرد كه ارتباط برقرار شد و پدر سفارش كرد كه بدهى داردكه فرزندانش باید بپردازند. من از روح میت، نشانه خواستم. اونشانهاى داد كه درستبود و خواستهاش برآورده شد.
دوست مزبور -كه رحمتخدا بر او باد- اهل جار و جنجال و هیاهوو سوء استفاده نبود. مطالب را فقط براى دوستان نزدیكى كه بهآنها اطمینان داشت، نقل مىكرد.
آنان كه وجود روح مجرد و عوالم پس از مرگ را انكار مىكنند،نمىتوانند در برابرپدیده خواب مغناطیسى و ارتباط با ارواح مردگان بىتفاوت باشندو چارهاى جز تصدیق و تسلیم ندارند.
بقای روح پس از مرگ از دیدگاه قرآن
در مقاله گذشته گفتيم كه مساله بقاى روح بعد از مرگ انسانها از جمله مسائل و معارف اسلامى بوده، همه مسلمين اعم از شيعه و سنى و همه متكلمين اسلامى اعم از فرقه شيعه و معتزله و حتى اشاعره و ... اين حقيقت را از ديدگاه اسلام و قرآن و احاديث پذيرفتهاند . اينك در اينجا اضافه مىكنيم كه:
«غزالى» بر دلايل «ابن سينا» در مورد خلود نفس چند دليل شرعى مىافزايد (1) و آيه: «و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا . ..» (2). را ذكر كرده، ذيل آن روايتى از رسول خدا چنين نقل مىكند:
«ارواح الشهداء فى حواصل طير خضر تسرح فى رياض الجنة برحمة» «ارواح شهدا در باطن پرندگان سبز رنگ در استراحتبوده، در باغهاى بهشتى در سايه رحمت الهى زندگى مىكنند» .
سپس مىگويد: عقيده به بقاى روح در تمام انديشههاى اسلامى و عرفانى موج مىزند، پيامبر صلى الله عليه و آله ميفرمايد: «مغفرت و رحمتبراى كسى است كه باقى است نه براى كسى كه فانى است» . براهين عقلى غزالى جملگى ماخوذ است از ابن سينا چنانكه گويد: روح ناطق، فساد نمىپذيرد و دستخوش اضمحلال نمىشود و فانى نمىگردد و نمىميرد، بلكه جوهرى است ثابت، دائم و فساد ناپذير» (3).
جالب اين است كه قرآن به دنباله آيه مذكور در بالا چنين مىفرمايد:
«فرحين بما آتاهم الله من فضله و يستبشرون بالذين لم يلحقوا بهم من خلفهم الا خوف عليهم و لا هم يحزنون» (4). «شهداء بعد از شهادت زنده بوده، به افرادى كه پشتسر آنان قرار دارند و به آنها پيوستهاند، بشارت مىدهند و مىگويند كه براى آنان ترس و اندوهى نيست» .
اين آيات از حيات شهيدان در راه خدا خبر مىدهند كه هم آثار جسمانى حيات را دارا هستند (آنجا كه مىخورند) و هم آثار روحى و نفسانى را دارا مىباشند آنجا كه مىگويد: «فرحين بما آتاهمالله» يعنى به آنچه خدا داده است، شادمانند (5).
بقاى روح منحصر به شهيدان نيست، بلكه يك مساله اصلى و كلى در كل خلقت انسانى است چنانكه در قرآن حالات فرعونيان را نقل مىكند كه بعد از مردن در آتش جهنم وارد مىشوند:
«النار يعرضون عليها غدوا و عشيا و يوم تقوم الساعة ادخلوا آل فرعون اشد العذاب» (6). «آل فرعون بامداد و عصر به آتش عرضه مىشوند و روزى كه قيامتبرپا مىشود، حكم مىشود كه آل فرعون را به سختترين عذاب وارد كنيد» .
واضح است كه منظور از آتش كه آل فرعون صبح و شام بر آن عرضه مىشوند، آتش برزخى است چرا كه آنها از دنيا رفتهاند و هنوز هم قيامتبرپا نشده است همانگونه كه ذيل آيه گواهى مىدهد، اين تعبير شاهد زنده ديگرى استبر بقاى روح چرا كه اگر روح باقى نباشد، چه چيزى را صبح و شام بر آتش عرضه مىكنند؟ آيا تنها جسم بىجان و خاك شده را؟ اينكه تاثيرى ندارد پس بايد روح آنها باقى بماند و داراى درك و شعور باشد و در عالم برزخ هر صبح و شام گرفتار عذاب الهى گردد .
تعبير به «غدو» و «عشى» (صبح و شام) ممكن استبه خاطر آن باشد كه موقع صبح و شام از مواقع قدرتنمائى طاغوتيان و عيش و نوش آنها است، درست در همين ساعات گرفتار مجازات الهى مىشوند!
تعبير به «يعرضون» (عرضه مىشوند) مسلما با داخل شدن در آتش كه در ذيل آيه آمده، تفاوت دارد و ممكن است اشاره به نزديك شدن آتش به آنها باشد، يعنى در برزخ نزديك آتش دوزخ مىشوند و در قيامت داخل آن!
بسيارى از مفسران اين آيه را دليل بر عذاب قبر و برزخ گرفتهاند (7) و مسلم است كه عذاب قبر و برزخ بدون بقاى روح معنى و مفهومى نخواهد داشت .
در حديثى از پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله مىخوانيم كه فرمود: هر يك از شما كه از دنيا مىرود، صبح و شام جايگاهش را در قيامتبه او عرضه مىكنند اگر بهشتى باشد، جايش را در بهشت و اگر دوزخى باشد، در جهنم به او نشان مىدهند و به او گفته مىشود: «اين جايگاه تو است در قيامت و همين امر مايه نشاط يا شكنجه و عذاب او است» (8).
اين حديث نشان مىدهد كه پاداش و كيفر برزخى، منحصر به شهيدان يا آل فرعون نيست و ديگران را نيز شامل مىشود (9).
چنانكه خوانندگان توجه دارند، اين آيه از حيات مجرمانى مانند آل فرعون گزارش مىدهد كه هم پيش از وقوع آخرت زندهاند و هم پس از برپائى آن، چيزى كه هست، كيفر آنان پيش از برپائى آخرت، نشان دادن آنان بر آتش است، چنان كه كيفر آنها پس از برپائى آخرت، ورود به خود آتش است (10).
اصولا اين نكته بسيار جالبى است كه از كلمات گهربار امام على عليه السلام نقل شده است:
«واعلموا انكم خلقتم للبقاء لا للفناء» (11). «بدانيد كه شما انسانها براى جاويد ماندن آفريده شدهايد، نه براى از بين رفتن» .
راستى اگر تمام مردم به اين مساله اعتقاد داشته باشند، ديگر هيچگونه فساد و تباهى در دنيا به وجود نمىآيد و ديگر ظلم و ستمى بر كسى روا نخواهد شد، اگر انسانى علم پيدا كند كه روز جزا و سزا براى هر كسى در انتظار است اين، معلوم مىدارد كه حيات دائمى است و بقاى روح امر مسلم و پابرجاستخداوند در قرآن مجيد مكرر مىفرمايد: «من عمل صالحا فلنفسه و من اساء فعليها و ما ربك بظلام للعبيد» (12). «كسى كه عمل صالحى انجام دهد، سودش به خود او باز مىگردد و هركسى بد كند، به خويشتن بدى كرده است و پروردگارت هرگز به بندگان ستم نمىكند» .
و همچنين مىفرمايد: «ان احسنتم احسنتم لانفسكم و ان اساتم فلها ...» (13). «اگر نيكى كنيد به خودتان نيكى مىكنيد و اگر بدى كنيد، بازهم به خودتان بد مىكنيد» .
اين مساله كه سود و زيان داشتن اعمال نيك و بد در پايان كار زندگى انسانها، امرى مسلم است، خود دليل استبراى آدمى كه مراحلى در پيش رو دارد كه در هر حال نتيجه كار و رفتار خود را خواهد يافت و اين معنا نشانگر اين حقيقت است كه بعد از مرگ روح آدمى در جهان، ماندگار است تا صحت گفتار الهى ظاهر و آشكار گردد .
پس بقاى روح پس از مرگ امرى مسلم است كه امروزه از طرف دانشمندان علوم روحى و فلاسفه شرق و غرب مورد تاييد قرار گرفته و بزرگان اسلام هم با دلائل روشن اين امر را ثابت كرده و حكماء و عرفا مانند شيخالرئيس و صدرالمتالهين و ديگران هركدام در اثبات اين، بحثهاى مفصلى آوردهاند كه هيچگونه شك و ترديدى براى اهل تحقيق باقى نمىگذارد (14).
در كتاب «روح، ماده، كائنات» نوشته دكتر «محسن فرشاد» پس از شرحى پيرامون اين معنا كه اطلاق كلمه «من» همان اشاره بر روح است، چنين مىنويسد:
«هرجا كه شخصيت اشخاص ارائه مىشود و يا آن كه كسى بخواهد اظهار وجود نمايد، با تلفظ كلمه «من» وجود روحى خود را اثبات يعنى اشاره به شخصيت روحى خود مىنمايد .
پس اعتقاد به وجود يك روح مطلق كه «من» است، و يك شكل «اترى» دارد، و كاملا از بدن «من» جدا است، در قرن نوزدهم قابل قبول نبوده اما امروزه بيشتر قابل قبول است . سابقا عقيده داشتند كه روح در بعضى از قسمتهاى بدن قرار دارد مانند عضو صنوبرى قلب يا مخچه، اما امروز پذيرفتهاند كه هر قسمتى از بدن يعنى تمام قسمتها، به نحوى در زندگى همه قسمتهاى بدن كه زندگى روحى را مىسازند، مؤثر است . و «من» به اعتبار اين قسمتها و اندامها باقى بوده و اگر آنها از بين بروند، آيا مىتوان گفت كه باز روحى باقى خواهد ماند؟
براى پاسخ به اين سؤال بايد ديد بعد از مرگ، از بدن ما چه چيزى باقى مىماند؟
اگر ذرات ما باقى مىماند علم فيزيك مىگويد اين ذرات داراى زندگى نامتناهى هستند . پس به اين معنا مىتوان گفت كه ماجراى روح در جهان كائنات ماجراى ميلياردها الكترونيكى است كه اين جهان را پر نموده و مىتوانند در اين دستگاه چهار بعدى مخصوص، اطلاعات ذخيره نمايند و آنچنان اين اطلاعات را براى امور خود بكار برده و تركيب نمايند كه پيشرفتهترين مغزهاى ما را متحير مىسازد بنابراعتقاد فلاسفه فيزيكدانان، هر يك از سلولهاى بدن ما داراى حدود صد ميليارد الكترون روحى است كه حاصل «من» يا روح انسان است و سلولهاى بدن ما طبيعتا به ميلياردها مىرسد احتمالا همانقدر در بدن خود براى حمل در جهان الكترون داريم كه در جهان كائنات ستاره و سياره وجود دارد باز صنعت، ما را در برابر ارقام نجومى قرار داده است چه در سطح روح و چه در سطح ماده» (15). پس مىتوان اين ادعا را دقيق دانست كه جدائى روح از بدن موجب فناى او نخواهد بود و هرگاه فساد و تباهى بدن موجب فساد و از ميان رفتن روح نباشد، از هيچ راه ديگرى فساد و تباهى بر او راه نخواهد يافت .
بنابر گفته برخى از حكما، روح و ساير مجردات قابل هيچگونه عدمى نيستند مگر عدم ذاتى و اين كه در قرآن مجيد آمده است: «... كل شى هالك الا وجهه ...» (16) «همه چيز جز ذات (پاك) او فانى مىشود» . در نزد اهل تحقيق اين معنا حمل بر عدم ذاتى است (17). برخى از روانپژوهان چنين قائلند كه چون روح از بدن مفارقت كند، پس به ذات خود قائم باشد و آزادى و استقلال خود را حفظ مىنمايد (18).
شايد اين اشاره به اين حقيقتباشد كه چنين قائلند: چون روح جزئى افاضه شده از كل است و كل، فناپذير نيست، لذا از اين هتبقاى روح ثابت است چنانكه در قرآن اين آيه وارد شده است . . «... . و نفخت فيه من روحى ...» (19). «. . در او از روح خود دميدم ... » . و برخى ديگر از مفسران بقاى روح را اينگونه معنى مىكنند كه هر چيزى كه به نحوى با ذات پاك باريتعالى پيوند و ارتباطى داشته باشد از آن نظر فنا و هلاك براى او نيست (20)
پىنوشت:
1) علمالنفس از ديدگاه دانشمندان اسلامى و تطبيق آن با روانشناسى جديد، ص 18، تاليف دكتر حسن احدى، و شكوهالسادات جمالى، تاريخ نشر سال 1363، چاپ دوم .
2) آل عمران، 169 .
3) منبع قبل، به نقل از حنا الفاخورى و خليل البحر، ص 71 .
4) آل عمران، 170 .
5) منشور جاويد، تاليف استاد جعفر سبحانى، ص 222 .
6) سوره غافر، 46 .
7) مجمعالبيان، ج7، ص 535 - تفسير فخر رازى، ج27، ص 73 - قرطبى، ج8، ص 573 - الميزان، ج17، ص 354 .
8) مجمعالبيان، به نقل از صحيح بخارى و مسلم، ص 7 و 8 و ص 526 .
9) پيام قرآن، ج7، ص 282 .
10) منشور جاويد، ص22 و 223 .
11) نقل از كتاب حقيقت روح، دانشى اندك از علم الارواح، تاليف احمد زمرديان، ص 90 .
12) فصلت، 46 .
13) اسراء، 7 .
14) حقيقت روح دانشى اندك از علمالارواح، ص 91 و 92 .
15) منبع قبل، ص 92 و ...
16) قصص، 88 .
17) منبع قبل، ص 95 .
18) منبع قبل، ص 95 .
19) ص، 72 .
20) منبع قبل ، ص 95 .
منابع و ماخذ:
مجموعه مقالات دكتر زهره توازياني عضو هيأت علمي
مجله مکتب اسلام، شماره 9، دكتر حسين حقانى
مقاله دكتر احمد بهشتى
www.azardoc.tk
www.hawzah.net
مطالب مشابه :
مقاله درباره معاد.....
مساله معاد در ميان قدماي مقاله درباره معاد مقاله ولایت فقیه در جمهوری اسلامی
مـــعـــاد
10 مقاله در مورد اندیشه معاد کامل کننده خلقت است و جزیی از خلقت است که با نبودن آن
مقاله معاد
مقاله معاد از وادي كفر در آورده اند، كه يكي از آنها نظر ايشان در مورد معاد جسماني
سوال و جواب های موجود در مورد معاد
معاد. حضرت علی(ع). مقاله در مورد ائمه .ائمه اطهار(ع).دين اسلام.امامان معصوم.مذهبي .
معاد و جاودانگی انسان - مقاله 6
باشند و عملى خالص قربة الى الله تحقیق در مورد انواع معادمقاله درباره معاد, مقاله
معاد و جاودانگی انسان - مقاله 1
یک فیلسوف مسلمان است در مورد مرگ و معاد نیز بررسی های در فصل چهارم از مقاله
معاد در ادیان مختلف.
معاد در ادیان مقاله خدا شناسی و معاد : نظریه مذهب یا حقی در مورد معاد: گرچه در این مذهب
شبهه :در مورد معاد
در مورد معاد مقاله خانم نوروزی باعنوان بررسي جايگاه چادر در حجاب الامي و اديان
برچسب :
مقاله در مورد معاد