اشعار حفظي ادبيات فارسي سوم انساني

 اشعار حفظي ادبيات فارسي سوم انساني

معني اشعار حفظي  ص 44

تاب بنفشه

قالب غزل از حافظ سبك عراقي      نوع ادبي : غنايي    نوع توصيف : نمادين – تخيلي

وزن : مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن بحر : رجز مثمن مطوي مخبون

رديف : تو قافيه مشك ساي ، دل گشاي ، دعاي ، براي ، گداي ، رضاي ، سراي ، جاي ، سخن سراي

حروف قافيه : حروف اصلي 1 (قاعده ي يك) الحاقي : «ي» تبصره يك

1- زلف خوشبو و معطر تو بنفشه را به پيچ و تاب مي اندازد و رنجه مي دارد و لبخند شادي بخش تو دهان تنگ غنچه را رسوا مي سازد.

آرايه : ايهام : تاب بنفشه مي دهد : 1- طره ي تو به بنفشه گوشمال مي دهد (بنفشه را به تب و تاب     مي افكند ) 2- طره ي تو تابدار است و گويي بنفشه را تاب مي دهد . طره ي خود را مفتول مي سازد (مفتول : تابيده شده ، تاب داده شده ، پيچيده )

ايهام پرده ي غنچه مي درد : 1- غنچه را رسوا مي سازد (كنايه)  2- خنده ي تو غنچه دهانت را باز و شكوفا مي كند .( خنده دل گشاي تو باعث شكوفايي غنچه مي شود .

تناسب : بنفشه و غنچه

2- اي گل خوشبوي من (معشوق) بلبل نغمه ساز خود (عاشق ) را در آتش جفا و هجران مسوزان زيرا هر شب تا بامداد صادقانه براي تو دست به دعا بر مي دارد .

تناسب : گل و بلبل        استعاره : گل (معشوق)   بلبل (عاشق خود شاعر )

كنايه : مسوز : نابود مكن

3- من كه از نازك دلي از دم فرشتگان هم آزرده مي شدم اينك در راه وصال تو خرده گيري و گفت و گوي جهاني را تحمل مي كنم .

اغراق      عالم : مجاز   مردم عالم        قال و مقال : جناس ناقص افزايشي

4- سلطنت و شكوه عشق را بنگر كه چگونه گداي اين آستان در عالم فقر با فخر و مباهات لبه ي كلاه سلطاني خود را به آئين سروري خم مي دهد . (در غزل ديگر خواجه مي فرمايد:

به باد ده سرو دستار عالمي يعني       كلاه گوشه به آيين سروري بشكن

دولت عشق : تشبيه         گداي تو   گوشه ي تاج سلطنت را مي شكند  : تناقص

استعلامي : دولت عشق خود عشق است كه حافظ آن را به دولت ، به بخت مساعد تشبيه كرده است . گوشه ي تاج يا كلاه را شكستن يعني تو (خم) دادن يك طرف كلاه كه در كلام حافظ تعبيري است به معني آسودگي خيال و بي اعتنايي .

عاشق تو ، خود چيزي ندارد اما از دولت عشق چنان مفتخر است كه گويي تاج سلطنت برسر دارد. مضمون حديث« الفقر فخري» نيز در ذهن حافظ بوده است و اگر اين بيت را داراي تفسير عارفانه بدانيم با آن حديث مربوط مي شود كه مردان حق ، از دولت عشق حق سلطنت معنوي دارند .

5- هر چند دلق زاهدانه و ساغر باده با هم سازگاري ندارد ، با اين همه براي خوشنودي تو اي محبوب من آن چه در تصور آيد خواهم كرد يعني گاه ساكن ميخانه مي شود و گاه مقيم دير .

تضاد: خرقه ي زهد و جام مي . نقش زدن كنايه از رل بازي كردن ، صورت سازي كردن ، حيله كردن .

6- آن زمان كه فداي تو شوم و سر پر آرزوي من خاك درگاه تو شود ، شور و هيجان  شراب محبت تو آن دم از سرم بيرون مي رود . (زماني عشق تو از سرم بيرون مي رود كه فداي تو  شده باشم )

متناسب با مصراع : دردل دوست به هر حيله رهي بايد كرد .

تشبيه : شراب عشق ، واج آرايي : ش و س ، سرمجاز از انديشه .  سرم خاك در سراي تو شود : كنايه   فداي تو شوم ، بميرم    تلميح به حديث پيامبر : كه از هردلي راهي به سوي خدا است .(الطرق الي الله بعدد انفاس الخلائق )

7-خيال تو در غرفه ي والاي ديده ي من جاي گزيده است ، اينك جاي دعا كردن است و مي گويم : جاي تو هرگز از وجود گرامي تود تهي مباد . مقصود آن كه هميشه تندرست بماني .

تشبيه : شاه نشين چشم من    تكرار (جا)

شاه نشين چشم من تكيه گاهي براي خيال تو است .

8- چهره ي تو گلزاري با صفاست به ويژه كه در اين بهار زيبايي ، حافظ خوش گفتار بلبل خوش نغمه ي تو گشت . (زيبايي تو چون بهاري است و من با اشعار خود زيبايي هاي تو را وصف مي كنم )

تشبيه : عارض به چمن خوش و خرم     بهار حسن             حافظ به مرغ سخن سرا

                                                     مشبه به     مشبه                   مشبه           مشبه به 

تناسب : چمن ، بهار ، مرغ

منابع : حافظ خطيب رهبر و حافظ نامه خرمشاهي

 

شعر حفظي         سلسله ي موي دوست  ص94

قالب غزل  از سعدي سبك عراقي   وزن : مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن   بحر منسرح مثمن مطوي مكشوف

نوع ادبي : غنايي   نوع توصيف : تخيلي

رديف: ست     قافيه : بلا ، ماجرا ، خون بها ، ما ، هوا ، چرا ، جفا ، روا ، دعا

حرف قافيه «1»  قاعده ي 1

1- زنجير گيسوي محبوب چون حلقه ي دامي است كه عاشق را گرفتار مي سازد ، هركس عاشق نيست و در حلقه ي عشق گرفتار نشده است .  از ماجراي عاشقي بي خبر است .

آرايه : تشبيه  : سلسله ي موي دوست       سلسله ي موي دوست   به حلقه ي دام بلا  /  دام بلا

                                                                  مشبه                                          مشبه به

2- اگر در برابر چشمانش مرا بي دريغ با شمشير بكشند  باز هم يك لحظه ديدن او براي صدها عاشق چون من خون بهاست يا صدها عاشق چون من خون بهاي يك نظر ديدن اوست (ديدن يك نظر او خون بهايي دارد كه مرگ و كشته شدن ما آن را مي پردازد . )

آرايه : صد چون من : كنايه از كثرت   زدن به تيغ : كنايه از كشتن

3- اگر جانم را در راه وصال يار از دست بدهم حيف نيست چرا كه يار از جانم هم براي من عزيزتر و دوست داشتني تر است .   تكرار : دوست

4- سرمايه ي انسان پرهيزگار نيروي صبر و عقل است اما عقل عاشق ، گرفتار عشق و صبر او اسير هواي عشق شده است .

مصراع دوم تشخيص

5- عاشق گرفتار ، تمام وجودش تسليم عشق است و جرئت سخن و اعتراض هم ندارد كه در كار عشق چون و چرايي كند .

دلشده كنايه از عاشق    پاي بند كنايه از گرفتار     گردن و جان مجازاً تمام وجود  كمند استعاره از عشق . زهره مجازاً جرئت .

6- معشوق مالك و صاحب اختيار ملك وجود آدمي است و حاكم رد و قبول همه چيز است . هركاري كند ستم نيست بلكه اگر تو شكوه و شكايت كني ستم است .

مالك و ملك   اشتقاق    رد و قبول : تضاد      ملك وجود : تشبيه      (مالك و حاكم ) ، (جور و جفا) : تناسب

7- اگر مرا از سر لطف و محبت مورد نوازش قرار دهي و اگر با خشم و عتاب مرا بسوزاني حكم و امر تو براي من مطاع است و هر تنبيهي كني برمن جاري و روان است .

آرايه : لطف و قهر ، بنوازي و بگذاري تضاد      روان ، روا    جناس

متناسب با ابيات :

1- اگر تو زخم زني به كه ديگر ي مرهم            وگرتو زهر دهي به كه ديگري ترياك

2- آشنايان ره عشق گرم خون بخورند              ناكسم گر به شكايت سوي بيگانه روم

3- هرچند بردي آبم روي از درت نتابم              جور از حبيب خوش تر كز مدعي رعايت

4- به تيغم گر كشد دستش نگيرم                        وگر تيرم زند منت پذيرم      

8- اي سعدي اخلاق دوست به هر شيوه اي باشد خوشايند و نيكوست حتي اگر دشنام و ناسزا بگويد . از لب شيرين او هم چون سخني خوب و مثل دعا شنيدني است .

آرايه : دشنام و دعا : تضاد   لب شيرين : حساميزي                   تشبيه : دشنام او مثل دعاست .

متناسب با بيت 6

 

شعر حفظي      مردان خدا       ص 103

قالب غزل شاعر: ميرزا عباس بسطامي معروف به  فروغي  قرن 13 (1274-1213 هـ . ق) از بزرگ ترين غزل سرايان دوره بازگشت ، شاعر دوره ي قاجار

نوع ادبي : غنايي (عرفاني)   نوع توصيف : نمادين       وزن مفعول مفاعيل مفاعيل فعولن  بحر هزج مثمن

اخرب مكفوف محذوف   قافيه : دريدند ، نديدند ، شنيدند ، تنيدند ، طلبيدند ، گرويدند ، خريدند، نبريدند ، پريدند  .    حروف قافيه : اصلي : يد ( قاعده 2 )      الحاقي -  ند تبصره 1

1- صاحب دلان و انسان هاي كامل پندارها و اوهام را كنار زدند يعني همه جا غير از خدا چيز ديگري را نديدند . آرايه : تشبيه  پرده ي پندار     پرده را دريدن : كنايه از كنار زدن (در اينجا )

2- آن ها هرگونه عمل كردند همان گونه نيز پاداش آن را ديدند و هر كلامي بر زبان آورند نتيجه آن را نيز به چشم ديدند  (تجربه كردند)

تكرار دست و نكته : كنايه مصراع اول    پاداش مطابق عمل است

3- افسوس كه در سر راه انسان دام ها و جاذبه هاي بسياري براي فريب او قرار داده اند .

دانه و دام : تناسب و استعاره از فريب هاو جاذبه هاي كاذب دنيوي .

4- از ذات انسان هاي با صفاي سحرخيز همت طلب كن زيرا آنان از دنيا و آخرت تنها خداوند يگانه را برگزيده اند .

منظور از يكي : خداوند يكتا

5- آگاه و برحذر باش به دامن آن كساني كه از حق و حقيقت بريده اند و به باطل رو آورده اند چنگ مزن و به آنان متوسل نشو.

 زنهار : صوت (شبه جمله ) جمله ي يك جزئي ،   حق و باطل : تضاد     دست نزدن : كنايه از متوسل نشدن  بريدن از حق  كنايه : روي برگرداندن و جداشدن از حق .

6- وقتي مردم در قيامت كه بازار عرضه ي حقيقت است حاضر شوند يقين دارم كه از شرمساري      نمي توانند اعمالي را كه در دنيا كسب كرده اند در پيشگاه خدا عرضه دارند .

بازار حقيقت : تشبيه        كنايه از روز قيامت    متاع استعاره از اعمال

 نفروشندكنايه از عرضه نكردن و خريدند كنايه از كسب كردن     مراعات : بازار ، متاع و فروختن

7- انسان سطحي نگر از وجود عالي خداوند غافل است زيرا هركس شايستگي درك عشق و معرفت الهي را ندارد .

كوتاه نظر كنايه از افراد سطحي نگر ، سرو بلند استعاره از خداوند   مصراع دوم تمثيل و ضرب المثل و كنايه

8- اي فروغي ، عارفان و عاشقان همچون پرندگان تندپرواز از قيد وبند دنياي خاكي خود را به اوج آسمان كمال رسانيدند.

مرغان نظر باز ... استعاره از عارفان و عاشقان و سالكان حقيقت   دامگه خاك تشبيه

خاك مجازاً دنيا   خاك و افلاك : تضاد

 

شعر حفظي  ص 119    ميلاد آدم  

از اقبال لاهوري شاعر فارسي زبان پاكستاني    معاصر   از رهبران اصلاحات ومنادي بازگشت به خويشتن در هند و پاكستان    قالب : غزل    نوع ادبي : غنايي      توصيف : نمادين

وزن : فاعلاتن   (فعلاتن) ، فعلاتن فعلاتن فعلن  رمل مثمن مخبون محذوف

رديف پيدا شد    قافيه : خونين جگري ، صاحب نظري ، خود نگري ، پرده دري ، دگري ، دري

حروف اصلي قافيه - ر  (قاعده ي 2)   الحاقي : ي     تبصره ي يك

1- عشق ( با آفرينش انسان ) فرياد كشيد كه موجود رنج كشيده اي آفريده شد و زيبايي برخود لرزيد كه انسان صاحب  بصيرتي به وجود آمد .

تشخيص ، كنايه : خونين جگر(دردمند )   ، صاحب نظر (بصيرو آگاه)

2- سرشت از اين كه در اين دنياي مجبور (دنيايي كه اصولش بر جبر بنا شده است ) فرد به خود پردازنده ، مبارزه كننده با غرور و در عين حال خودشناسي پديد آمد ، آشفته و نگران شد .

هم سازي ناسازها  : خود نگر     خود شكن     پارادوكس  و تشخيص    خودگر و خود نگر : جناس

خودشكن كنايه از متواضع

3- در لحظه ي خلقت انسان خبري به سوي ساكنان عرش رفت كه : اي ساكنان حرم آسمان برحذر(به هوش) باشيد كه آشكار كننده ي اسرار ، آفريده شد .

آرايه : تشبيه : شبستان ازل ، پرده دركنايه از افشاگر / پردگيان استعاره از ملكوتيان

4- آرزو بي توجه و بي خبر از خود قدم به هستي نهاد و (درهمان حال) جهان ديگري به وجود آمد .

آغوش حيات : تشخيص ،  آرزو چشم واكرد : تشخيص و كنايه از به وجود آمد ، هست شد .

5- زندگي گفت در تمام عمر رنج كشيدم تا بالاخره دري (درعشق) به سمت گنبد آسمان گشوده شد .

گنبد استعاره از آسمان ، در : عشق واميد / زندگي گفت : تشخيص

در خاك تپيدم كنايه : رنج كشيدم و انتظار كشيدم

محور كلي شعر خلقت انسان

شعر حفظي   ص 148   باز آمدم چون عيد نو

غزل از مولوي    نوع ادبي : غنايي (عرفاني)   سبك عراقي

وزن مستفعلن   مستفعلن   مستفعلن   مستفعلن   بحر رجز

رديف بشكنم  قافيه زندان ، دندان ، پادشاهان ، شيطان ، دربان ، گردان ، نان ، فرمان 

حروف قافيه : ان        قاعده ي 2

1- دوباره مثل عيدنو برگشتم تا از زندان نفسانيات خود را رهايي بخشم و چنگال و دندان روزگار كشنده و قاتل را بشكنم (قدرت او را نابود كنم و تحت تسلط خود در آورم )

آرايه : تشبيه بازگشت خود به آمدن عيد   قفل زندان : استعاره از نفسانيات دنيوي

چرخ استعار  از فلك    چرخ مردخوار : استعاره مكنيه   چنگال و دندان : مراعات   چنگال و دندان چرخ استعاره ي مكنيه      چنگال و دندان چرخ را بشكنم : كنايه از برآن پيروز شوم   نوع را : فك اضافه

2- هفت ستاره ي بي آبرو و عناصر اربعه كه سرنوشت آدميان را تعيين مي كنند و آنان را نابود مي كنند بساطشان رابر چينم و غرور و قدرتشان را از بين ببرم . (آمده ام تا تاثير و نفوذ آنان را بر سرنوشت از بين ببرم )

آرايه : تلميح به باور پيشينيان بر تاثير ستارگان بر سرنوشت آدم ها

هفت ستاره عبارت انداز : 1- قمر (=ماه)  2- عطارد (تير)  3- زهره (ناهيد )   4- شمس (خورشيد)

5- مريخ (بهرام)    6- مشتري (اورمزد)    7- زحل (كيوان)

بي آب كنايه از بي آبرو و بي رونق     خاكيان مجازاً آدميان     خاك (درخاكيان ) ، آب ، آتش و باد

مراعات نظير   شكستن باد ، زدن آب بر آتش   كنايه از نابود كردن و دگرگون كردن .

3-وقتي اراده و عزم او را در لطف برخود ديدم مطيع و پيرو او شدم  حقير و تسليم او شدم تا شيطان را نابود كنم .   بيت قافيه دروني دارد     آرايه : شكستن ساق شيطان : كنايه   بزم و عزم : جناس

4- اگر محتسب بخواهد مرا منع كند و براند با جامي شراب او را نيز مست مي كنم و اگر نگهبان مانع ورودم شود دست او را مي شكنم (او را از سر راه دور مي كنم )

آرايه : جناس   : هي   : مي           دستم كشد   كنايه : مانعم شود

5- اگر فلك و روزگار فرمان بردار دل نشود با آن مبارزه مي كنم و ريشه ي آن را مي كنم و اگر آسمان تسليم و رام نشود آن را هم نابود مي كنم .

آرايه : واج آرايي ، گ ، د   تشخيص    گردون گردان : جناس ، تكرار گردون

چرخ اگر گرد دل نگردد كنايه از مطيع آن نشود     تشخيص و استعاره مكنيه

چرخ برهم زنم ار غير مرادم گردد          من نه آنم كه زبوني كشم از چرخ فلك

6- كرم و لطف و بخشش خود را بر ما گسترانيده اي و مرا به مهماني خود دعوت كرده اي و نعمت هاي بسيار به من بخشيده اي اگر من توجه نمي كنم و غافلم چرا مرا گوشمالي مي كني ؟

م: مفعول         آرايه :    خوان كرم : تشبيه         گوشم گوشه : جناس

ماليدن گوش : كنايه از تنبيه      شكستن گوشه نان كنايه از غفلت و ناسپاسي و بي توجهي

7 - اي كسي كه در ميان باطن و جان من به من اشعارم را تلقين مي كني  (اشعارم همه از توست )

  اگر سكوت كنم و سرباز زنم مي ترسم كه نافرماني  كرده و رسالتم را انجام نداده باشم .

م در شعرم  : متمم ( شعر را به من )

آرايه : تن زدن كنايه از استنكاف و خودداري كردن      شكستن فرمان كنايه از نافرماني كردن 

با استفاده از گزيده ي غزليات دكتر شفيعي كدكني

 

شعر حفظي  ص 184  چند دوبيتي از باباطاهر  عريان همداني    از شاعران و عارفان اواسط قرن پنجم معاصر طغرل سلجوقي

وزن كليه ي دو بيتي ها مفاعيلن مفاعيلن فعولن بحر هزج مسدس محذوف

نوع ادبي : غنايي (عارفانه – عاشقانه )

دو بيتي اول : اي محبوب و معبود من  الهي بدون تو در گلستان هيج گلي نرويد  اگر هم برويد اميدوارم هيچ كس آن را نبويد.

بدون اعتقاد به تو هركس بخندد چهره اش از اشك (خون اندوه و رنج دل) هيچگاه پاك نباشد

فعل دعايي :  مرويا ، مبويا ، مشويا (جناس)  مرويا ورويا : تضاد 

خون دل استعاره از اشك ، مراعات ، رخش را مشويا : كنايه از غم آسوده نباشد.

دوبيتي دوم : 1- كشاورزي در دشت زندگي با چشمان گريان گل آلاله مي كاشت .

 2- مي كاشت و مي گفت : اي افسوس كه بايد بكاريم و آن را در اين دنيا رها كنيم و خود برويم             ( بميريم )  

آرايه : خون استعاره از اشك ، واج آرايي ، كشتن و هشتن  : جناس    اشتقاق همي كشت و كشتن

دشت استعاره از دنيا

دوبيتي سوم

1-  گل لاله اي را ديدم كه در دامن خار روييده است گفتم اي گل لاله كي شكوفه ي ترا مي چينم ؟(كي بار مي دهي )  گفت : اي باغبان  مرا ببخش  زيرا گل عشق و محبت  دير محصول مي دهد(بايد صبورباشي)

آرايه : آلاله و خار : تضاد     درخت دوستي : تشبيه        خار وبار : جناس      آلاليا : تشخيص

دوبيتي چهارم

1- خداي من شرار عشق را چون آتش به جان من زن (مرا عاشق كن ) و شراره ي آن آتش را به استخوانم بزن (عشق تا اعماق وجودم رسوخ كند )

 2- مرا مانند شمع از آتش عشق برافروزان و نوراني كن .

آرايه : تشبيه  آتش عشق  مرا چون شمع . دلم را چون پروانه ( سان ادات تشبيه )  دلم را چون پروانه اي درآتش عشق بسوزان كنايه هم دارد مرا عاشق كن

آتش به جانم زن : كنايه        شرر به استخوان من بزن : كنايه  (مرا نابودكن ) آتش در مصراع چهارم  استعاره ، شعله در مصراع دوم استعاره از عشق    تناسب : شرر ، شعله ، شمع ، آتش ، پروانه

 

 نيايش (از خسرو شيرين نظامي ) ص 195     نوع ادبي: غنايي (منظومه عاشقانه )   وزن مفاعيلن مفاعيلن فعولن  بحر هزج مسدس محذوف

1- خدايا روزگار تاريك مرا به روز پيروزي تبديل كن و مرا مانند روز روشن بر جهان پيروز و موفق بگردان.  تضاد ، استعاره ، كنايه

2- روزگاري مانند شب دارم كه از صبح كاميابي نااميدم در اين حال نااميدي مرا چون خورشيد رو سپيد و كامياب بگردان .

تضاد ، استعاره ، تشبيه ، كنايه

3- اي خدايي كه ياري كننده هر فرياد و استغاثه اي هستي به فرياد من كه ترا مي خوانم برس .

تكرار ، جناس

4- (خدايا ) تورا سوگند مي دهم به اشك كودكان يتيم و به آه سينه ي پيران ستمديده ،

موازنه ، تضاد

5- تورا سوگند مي دهم به زماني كه مظلومان و فرياد خواهان داور داور و گناهكاران يارب يارب       مي كنند.

6- ترا سوگند مي دهم به نيازمنداني كه از مردم كمك نمي خواهند و به مجروحاني كه در درد ورنج و سختي گرفتارند ،     كنايه

7- ترا سوگند مي دهم به كساني از خاندان و ديار خود دور افتاده اند و به كساني كه از قافله ي خود عقب مانده اند ،

خان ، مان    جناس 

8- ترا سوگند مي دهم به دعايي كه نوآموز و تازه قدم در راه گذاشته اي مي خواند وبه آهي كه كسي از سر سوز دل  مي كشد ،

موازنه

9- ترا سوگند مي دهم به اشك خوشبوي خداجويان گريان و به قرآن و چراغ انسان هاي سحرخيز،

10- ترا سوگند مي دهم به آن كساني كه مقبول درگاه تواند و گوشه نشيني اختيار كرده اند و به پاكان و معصوماني كه دست به گناه آلوده نكرده اند  ،   موازنه

11- ترا سوگند به هر اطاعت و عبادتي كه در نظر تو درست و به جاست و به هر دعايي كه در درگاه تو پذيرفته شده است ،

12- كه بر دل رنج كشيده ي من رحمي كن و از غرقاب غم واندوه مرا نجات بخش . دل پرخون كنايه: دل رنج كشيده غرقاب غم : تشبيه  .

 

پيروز باشيد

 

 

 

 

 

 

 


مطالب مشابه :


قیمت لپ تاپ

computer,لیست قیمت لب تاب,قیمت قیمت لپ تاپ دست دوم که قراره قیمت لپ تاپ در




نصب ویندوز ایکس پی بر روی لب تاپ های جدید

نصب ویندوز ایکس پی بر روی لب تاپ در این قیمت بهترین دانشگاه شیراز




گلچين اشعار زيبا در باره باب الحوائج قمر بني هاشم حضرت ابوالفضل العباس (ع)

گر چه بي دستم ولي من دستگير دست قنداقه ام را دور بيرق تاب داده زده زان تشنه لب بی




سفرهای برون مرزی (27): خاطرات سفر لبنان (1) - فرودگاه بین المللی بحرین

امید از فرودگاه شیراز قیمت اجناس در آنجا به یقین لب تاب و دوربین های




اشعار حفظي ادبيات فارسي سوم انساني

گروه آموزشی ادبیات دبیرستان طوبی 2 شیراز در راه وصال يار از دست در مصراع دوم




من یک دختر فراری هستم؛ نام من آرزوست!

بابا اصلا رگ و ریشه اش کرمانی بود اما می گفت در شیراز در مسافرخانه زیر لب قیمت از دست




برچسب :