سلامان واَبسال نمادعشق:ازخاک تا افلاک

                                                                                       

NNMPRN1279487185.jpg

 

   رامین یوسفی

ازاین داستان می توان به نتیجه ای دست یافت که دربیشتر داستان های عارفانه صوفیانه ی آریایی نیز یافت می شود .اگرچه این متن درنوشتار نویسندگان مختلف یکجور وشبیه به هم نمی نماید،امادربیشترآنها نتیجه رسیدن به وحد ت وجودی وعشق به افلاک است.درلغتنامه دهخدا آمده است:سلامان و ابسال . [ س َن ُ اَ ] (اِخ ) نام عاشق و معشوق . (غیاث ) (آنندراج ).داستانی است که اصل آن یونانی بوده . جامی یکی از هفت مثنوی مشهور خود را در باب همین داستان و بنام یعقوب بیک پسر اوزون حسن آق قویونلو بنظم درآورده است .
اصل و منشاء این داستان چیست ؟ در جزو نسخ خطی کتابخانه ٔ موزه ٔ بریتانیا نسخه ای از قصه ٔ سلامان و ابسال موجود است که ترجمه ٔ آن از یونانی به عربی به حنین بن اسحاق نسبت داده شده است . (تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی دکتر صفا ص 334).
شیخ الرئیس در اواخر کتاب اشارات درباره ٔ مقامات عارفین میگوید: و اذا قرع سمعک فیما یقرعه و سُرِدَ علیک فیما تسمعه قصةسلامان و ابسال فاعلم ان سلامان مثل ضرب لک و ان ابسالا مثل ضرب لدرجتک فی العرفان ان کنت من اهله ثم حل الرمزان اطقت . رمزی که ابن سینا در اشارات بدان اشاره کرده فخرالدین را متحیر ساخته و در شرح آن درمانده کرده . عاقبت برای رسیدن به یک نتیجه گوید سلامان و ابسال از امور عقلیه نیست تا بتوان او را بقوه ٔ عقلانی حل کرد و از وقایع مشهوره هم نیست تا ممکن شود که مراد شیخ را از او استنباط کرد بلکه اینها دو لفظی هستند که شیخ وضع نموده و ما را امر بحل آن کرد. سپس گوید: و ممکن است مراد از سلامان آدم علیه السلام باشد و مراد از ابسال بهشت مقصود از بهشت درجات سعادت او، چنانکه آدم بواسطه ٔ خوردن گندم از بهشت خارج شد نفس ناطقه هم از توجه بشهوات و منغمز شدن در مشتهیات حیوانیه متنزل میشود و از درجات عقلانی حرمانی یابد. نصیرالدین طوسی در شرح اشارات گوید: اولا ممکن است کلام شیخ ابوعلی سینا اشاره بقصه نباشد و ممکن است اشاره بیکی از قصص عرب باشد زیرا که سلامان و ابسال در امثال و حکایات مذکور شده است . شاهد بر این احتمال آن است که یکی از فضلای خراسان میگفت . ابن الاعرابی در کتاب نوادر قصه ای ذکر کرده نویسد: «طایفه ای از اعراب دوتن را از قبیله جرهم اسیر کردند. یکی بواسطه ٔ طینت پاک و سلامت نفس به سلامان موسوم گشته و دیگری متصف بصفات بد و خبث باطن بود و مدتی در حبس بماند و به ابسال معروف شد زیرا که ابسال به معنی حبس و رهن است . خواجه در پایان این حکایت گوید: این قصه مناسب با کلام شیخ نیست لیکن میرساند که مصنف قدس سره جعل لفظ نکرده وامر بحل مرموز موهوم نفرموده بلکه در قصص عرب بوده است . سپس گوید: پس از بیست سال که از تحریر این شرح گذشت دو قصه دیگر از سلامان و ابسال شنیدم ، اول آنکه میگوید در ممالک یونان و روم و مصر سلطانی بود موسم به «هرمانوس » سپس خواجه عیناً قصه ٔ منظومه ٔ جامی را با مختصر تفصیلی و چگونگی تولد سلامان از حکمت حکیم وبا این فرق که جامی سلامان و ابسال را در آتش می اندازد و خواجه در دریا غرق میکند، بیان مینماید و در پایان حکایت گوید: «و حکیم با فرهنگ دو هرم بنا کرد یکی برای خود و یکی برای سلطان و این قصه را با جسد آنان در آن دو گنبد نهاد و پس از چند قرن ارسطو بتعلیم افلاطون این حکایت را بیرون آورد و باز گنبد را مسدود کرد» اما قصه ٔ دوم که ابوعبید الجوزجانی در فهرست مصنفات شیخ الرئیس ابوعلی سینا نقل کرده و بخود شیخ نسبت داده این است : «دو برادر بودند، یکی سلامان صاحب تاج و تخت و دیگر ابسال که در حجر تربیتش میزیست چون بسن رشد رسید زن سلامان عاشق او شد و او را به بهانه ٔ تعلیم اطفال به حرمسرا دعوت کرد و اظهار عشق نمود. ابسال امتناع ورزید زن بحیله های دیگر از قبیل دادن خواهر خود به ابسال و خود بجای او در حجله رفتن و غیره متشبث شد و ابسال اطلاع یافته بهانه ٔ جنگ با دشمنان از مملکت خارج گردید و چون مراجعت کرد عشق زن برادر لشکریان را به رشوت بفریفت تا ابسال را در جنگ دشمن گذاشتند ابسال مجروح در میدان جنگ افتاد و عاقبت بوطن آمد و دشمنان غالب را از مملکت خارج کرد این بار زن سلامان بکمک طباخ و خوانسالار ابسال را مسموم کرد. سلامان غمناک شد عزلت گزید و باو الهام شد که قضیه ٔمرگ برادرش چه بود. بازآمد و زن و طباخ را بخوردن همان زهر مجبور ساخت ». ابن سینا خود رساله ای بنام حی بن یقظان تألیف کرده که یکی از شاگردان وی آنرا ترجمه و شرح نموده و این هردو در تهران بطبع رسیده است . ابن طفیل رساله ای بنام «حی بن یقظان » دارد که به فارسی ترجمه و طبع شده و خلاصه ٔ آن از اینقرار است «سلطان یکی از جزایر هند راضی نمیشد که خواهر صاحب جمال خود را شوهر بدهد. یکی از نزدیکان شاه سراً او را بعقد مشروع خود درآورد، طفلی تولد یافت که از ترس سلطان اورا در صندوقی نهاده به دریا افکندند. امواج صندوق را بساحل جزیره ٔ دیگر انداختند و جزر و مد دریا آن رابر روی ریگ استوار کرد؛ آهویی از آنجا گذشت و تخته ای از صندوق را که امواج خرد کرده بودند عقب زد و طفل را یافته بدایگی او همت گماشت این کودک حی بن یقظان نام داشت . نزدیک این جزیره جزیره ای دیگر بود که مردمان موحد و مؤمن داشت از برجستگان آنان دوتن بودند یکی بنام «آسال » عالم بعلوم باطن و دیگری موسوم به «سلامان » عالم بعلوم ظاهر. آسال (یا ابسال ) از خلق کناره میجست و رخت بجزیره ای غیرمسکون که حی بن یقظان در آن بحال توحش زندگی میکرد کشیده بعبادت اشتغال ورزیده و در اینجا شرحی مفصل از وحشت ابسال در دیدن این حیوان ژولیده موی دهشت انگیز که حی بن یقظان باشد و طریق انس گرفتن آنها با یکدیگر و آوردن ابسال او را به جزیره ٔ خود دیده میشود. حی بن یقظان در این جزیره بنای موعظه را گذاشت و اسرار مکشوف بر خود را نشر دادن گرفت ، ولی این سخنان از درجه ٔ فهم اهالی جزیره بالاتر بود و درصدد آزار او برآمدند. سلامان که رفیق ابسال بود او را از کشف اسرار بر عوام کوته نظر مانع شد و حی بن یقظان رنجیده و افسرده با ابسال به جزیره ٔ نخستین مراجعت کرد». خلاصه داستان جامی از اینقرار است : سلامان فرزند اومانوس پادشاه روم بود که بر کشورهای یونان و مصر فرمانروایی داشته و زنی هیجده ساله بنام «ابسال » دایگی او را بعهده گرفت و او را شیر میداده . سلامان عاشق آبسال میشود و آن دو باهم فرار میکنند و بغربت می افتند و سختیها می بینند، بدریا میزنند ولی ابسال می میرد و سلامان زنده میماند. فیلسوف یونانی فیلقوس بمداوای او می پردازد و بدوستی زهره او را علاج میکندتا عشق ابسال از یاد ببرد. (از فرهنگ فارسی معین ).
من بنده گمان میکنم این قصه را باید در روایات بنی اسرائیل یافت مثلاً در تلمود یا جاهای دیگر چه شباهت کلمه ٔ سالامان به سلیمان و شباهت کلمه ٔ ابسال و ابسالن و ابی شالیوم نهایت غریب و انسب از همه ٔ احتمالات سابقه است . و قصه نیز این است که این دو برادر از دو مادر از داود بودند و ابسالن بخواهر امی خود عاشق شده و با او خفت و سپس او را براند و این معنی سبب خشم برادران دیگر شده از طرفی نیز ابسال در حیات پدر بدعوی سلطنت برخاست و پدر به گرفتاری او لشکر فرستاد و او در جنگ کشته شد و سلیمان به پادشاهی رسید بحکم پدر، ولی مقصود شیخ الرئیس چیست البته باز روشن نیست ولی شاید این قصه از قصه های واقع در زمان هرمانوس مجعول اوفق بفهم مقصود باشد. (یادداشت مؤلف ).
سلامان و ابسال درمتون مختلف ، متفاوت است.در داستانی که ابو علی سینا ارایه می دهداین دورا برادر معرفی می کند ودر«حی بن یقظان»(زنده ی بیدار )اثر ابن طفیل نیز این دو برادرانی خداشناس ونیکومعرفی شده اند .در اورنگ دوم «هفت اورنگ»جامی نیزسلامان وابسال با نسخه ی یونانی آن تفاوت های بسیاری به چشم می خورد.تلخیص داستان یونانی آن چنین است:هرمانوس پسر هرقل(هراکلیتوس)-شاه یونان وروم ومصر بنیانگذار اهرام- که شاهی دانا وراز آشنا بود ،مشاوری دیده ور ،اقلیقولاس نام داشت که در غار ساریکون (سراپیون)به ریاضت  ومکاشفه ومراقبه پرداخته واسرار علوم خفیه رابه شاه آموخته بود،شاه روزی نزد محرم فرزانه وروشن ضمیرش نا لید که فرزندی ندارد، زیرا شاه به زنان رغبتی نداشت .اقلیقولاس ناگزیر در ساعتی سعد برمردم گیاه یا مهرگیاه اندکی از آب پشت شاه ما لید وآنقدر به پرورش گیاه پرداخت تا آن که گیاه مستعد قبول جان شد وفرزندی که از این کیمیاگری در وجود آمد سلامان نام گرفت وآنگاه دایه ای ابسال نام را که دختر هجده ساله ی بسیار زیبایی بود ، به تربیت سلامان گماشتند . هرمانوس به پاس این نعمت  از اقلیقولاس پرسید که برای قدردانی از وی چه می تواند کرد ووزیر صاحبدل پاسخ داد که بهتر است شاه بنایی عظیم واستوار بنا نهد که از آب وآتش گزند نیاید ... اما کودک با آبسال روز به روز بیشتر انس می گرفت تا آن جا که سرانجام به وی سخت دل بست وکوشش های شاه برای جدا کردن فرزند دلبند از دایه همه بی اثر ماند آن گاه شاه چاره ی کار را در کشتن ابسال دید ، سلا مان وابسال از این گفتگو آگاه شده بودند به آن سوی دریای مغرب گریختند. جامی این واقعه را به زبانی زیبا توصیف کرده است :کرد زورقی  پیدا چون ماه نو/برکناربحراخضر،تیزرو/هردو رفتند آسوده حال /شدمه وخورشید را منزل هلال...شاه با نیروی طلسم (نگاه کردن در«آینه گیتی نمای » به گفته ی جامی)پناهگاهشان را دانست واز سر خشم بران شد تا روحانیات عشقشان را زایل سازدودرنتیجه،عشاق به نیرنگ شاه ،گرفتار این درد توانفرسا شدندکه درآرزوی وصال هم می سوختند،اما مهرورزی وکامگیری نمی توانستتند،به قول جامی: برسلامان قوت همت گماشت/تا زابسال اش بکلی بازداشت/لحظه لحظه جانب او می شتافت/لیک نتوانستی از وی بهره یافت/روی او می دید وجانش می تپید/ لیک با وصلش نیارستی رسید...دراین هنگام سلامان توبه کار وعذرخواه وعفو جوی برای فرونشاندن خشم پدر به بارگاهش رفت،اما باز اندرز های شاه در وی اثر نکرد.سرانجام عشاق نگونبخت،دست در دست،خودرابه دریا (به گفته ی جامی:درآتش)انداختند تاغرق شوند ویکباره از غم دربه دری برهند.اما شاه به ذات روحانی آب فرمان دادکه سلامان زنده ماند ،ولی ابسال غرق شد.و اما سلامان چون از مرگ ابسال آگاهی یافت،خواست خودرابکشد،ولی حکیم اقلیقولاس به درخواست شاه برای تسلای سلامان ازدر فقدابسال وی را باخودبه غارساریکون(سراپیون) برد،با این وعده که پس ازچهل روزذکر،ابسال بر  وی ظاهرشود،منتهی ازوخواست که سه شر رارعایت کند.نخست:اینکه سلامان هیچ چیز از حال وروز خویش برحکیم پوشیده ندارد.دوم:آنکه سلامان جامه ای عین جامه ی ابسال به تن کند.سوم:انکه سلامان درهمه عمر ،جزآبسال ،هیچ زنی را نخواهد.سلامان هرسه شرط راپذیرفت.آنگاه حکیم چهل روز تمام به درگاه زهره(ونوس)دعا ونیایش کردودرنتیجه سلامان هروزصورت آبسال را می دیدودرکنارش می نشست وبا وی سخن می گفت.تاآنکه درچهلمین روز ،صورتی با زیبایی سحرآمیز شگرفی ظاهر شد وآن صورت زهره بود وسلامان چنان به وی دل بست که ابسال را ازیادبرد.در واقع عشق ناب به این صورت مثالی جمالی حقیقی،در دل وجان سلامان کارگرافتادوشبح ابسال را زایل ساخت ویا با والایِش عشق،ابسال درونی و روحانی وهمچون نامزدآسمانی،یارومصاحب جاودانی سلامان شد.آنگاه تضادوتخالف میان ابسال وسلطنت برخاست،چون اینک آن دو یکی بودندوسلامان انسان کامل شده جانشین پدرگردید.علی اکبر دهخدا ریشه های این داستان را از روایات بنی اسراییل می داند...  البته این داستان مارا به اسطوره ی ریواس ومشاومشیانه که اسطوره ای آریایی ست رهنمون می سازد وهمچنین می توان از آن تحلیلی روانشناختی فرویدی داشت(نیما وآنیما) ،باری آنچه که این داستان را زیبا وجالب می نماید اینست که از عشقی اَبسا لی به عشقی افلاکی رسیدن ویگانه شدن ورسیدن به وحدت است ودرهمین یگانگی ست که ازپس ریاضت وذکر ،سلامان استعداد سلطنت می یابد وعشق او به آبسال درجوانی ازقبیل عشق هایی ست که گذرنده اند ونه پایا ،چرا که: عشق هایی کز پی رنگی بود/عشق نبود ،عاقبت ننگی بود.

منابع:

1-    لغت نامه ی دهخدا

2-    فرهنگ معین

3-    هفت اورنگ عبدالرحمان جامی/تلخیص:کرامت الله تفنگدار

4-    سلامان واَبسال/حسن امین


مطالب مشابه :


سلامان واَبسال نمادعشق:ازخاک تا افلاک

ابسال امتناع ورزید زن بحیله های دیگر از قبیل دادن خواهر خود به ابسال و خود بجای او در حجله




کولرآبی آبسال قیمت جدید

آبسال. مدل های کم مصرف رده انرژی a مدل ۸۰۰۰ قیمت۱۲۱۰۰۰۰ تومان. مدل ۶۰۰۰ قیمت ۱۰۵۰۰۰۰تومان




آبسال

افزایش قیمت ها در ارائه محصولات شامل حال ابسال نیز شده است از سوی دیگر گذر آبسال از مقاومت




لباسشویی آبسال سیلور مدل 7513

کولر آبسال، لباسشویی آبسال%نمایندگی فروش - لباسشویی آبسال سیلور مدل 7513 - نمایندگی فروش کولر




شرکت آبسال

سلام درمورد سهام شرکت آبسال با توجه به قیمت فعلی سهم واخباری که از تعدیل مثبت سهم به گوش




مدیریت مشارکتی

مدیریت دبیرستان آبسال - مدیریت مشارکتی - سخنانی در باب مدیریت آموزش و مدارس هوشمند




هوش معنوی و مدیریت

مدیریت دبیرستان آبسال - هوش معنوی و مدیریت - سخنانی در باب مدیریت آموزش و مدارس هوشمند




کاربرد فناوری اطلاعات

مدیریت دبیرستان آبسال - کاربرد فناوری اطلاعات - سخنانی در باب مدیریت آموزش و مدارس هوشمند




برچسب :