زن جن زده در کرج

زن جوان وقتي پس از ماهها آزار واذيت توسط جن ها ناچارشد تن به خواسته هاي آنها بدهدو با چشماني اشكبار در دادگاه كرج حاضر شد. اين زن و شوهر جوان پس از چند سال زندگي براي اينكه زن جوان از شكنجه ها و آزار واذيت جن ها نجات يابد طلاق گرفت . 21 تير ماه سال 1383 زن وشوهر جواني در شعبه 17 دادگاه خانواده كرج حاضر شدند و درخواست شان را براي طلاق توافقي به قاضي اكبر طالبي اعلام كردند . شوهر 33 ساله اين زن به قاضي گفت : من وهمسرم از اول زندگي مان تا حالا با هم هيچ مشكلي نداشتيم ولي حالا با وجود داشتن دو دختر 10 و2 ساله به خاطر مشكلاتي كه همسرم به آن مبتلا شده است ناچار شده ايم كه از هم جدا شويم. مرد در ادامه حرفهايش گفت : هر شب جن ها به سراغ زنم مي آيند واو را به شدت آزار واذيت مي كنند من ديگر نمي توانم زنم را در اين شرايط ببينم . زن جوان به قاضي گفت : 13 ساله بودم كه در يك محضر در كرج مرا به عقد همسرم كه 9 سال از من بزرگتر بود در اوردند . درست يك هفته بعد از عقدمان بود كه خواب هاي عجيبي را ديدم .در عالم كودكي بودم و معناي خواب ها را نمي فهميدم ولي اولين خوابم را هرگز فراموش نمي كنم . آن شب در عالم رويا ديدم كه چهار گربه سياه و يك گربه سفيد در خانه مان آمده اند. گربه هاي سياه مرا به شدت كتك مي زدند ولي گربه سفيد طرفداري مرا مي كرد و از آنان خواست كه كاري به من نداشته باشند از خواب كه بيدار شدم متوجه خراش ها و زخمهايي روي بدنم شدم كه به آرامي از ان خون بيرون مي زد . ديگر ترس مرا برداشته بود حتي روزها وقتي جلوي آينه مي رفتم گربه ها را درچشمانم مي ديدم . از آن شب به بعد جنگ وجدال هاي من با چند گربه ادامه پيدا كرد . ( جنها در عالم انسانها و در كوچه و بازار ، معمولا به شكل گربه سانان ظاهر ميشوند . البته به هر شكل ديگري هم كه بخواهند،متوانند ظاهر بشوند ) در اين مورد ابتدا با هيچ كس حرفي نزدم وتنها خانواده من و خانواده او جاي زخمها را مي ديدند دوران عقد 9 ماه طول كشيد چون اين شكنجه ها ادامه داشت خانواده ام مرا نزد يك دعانويس در ماهدشت كرج بردند او در كاسه آبي دعا خواند و بعد كاسه را كنار گذاشت به آينه نگاه كردم گربه ها را ديدم آن مرد دعانويس دست وپاي گربه ها را با زنجير بسته بود بعد از آن به من گفت بايد چله نشيني كني وتا چهل روز از چيزهايي كه از حيوانات توليد شده استفاده نكني تا چند روز غذا رشته پلو و عدس پلو مي خوردم و اين مساله و دستوراتي را كه او داده بود رعايت كردم اما روزهاي بعد پدر شوهرم كه خسته شده بود اجازه نداد كه اين كار را ادامه بدهم . بعد از جشن عروسي ما، آن گربه ها رفتند .جاي ديگر يك گربه سياه با دوغول بياباني كه پشت سر او حالت بادي گارد داشتند سراغم آمدند . غولها مرا مي گرفتند و گربه سياه مرا مي زد . من با اين گربه 5 سال جنگيدم تا اينكه يكي از بستگانم ما را راهنمايي كرد تا مشهد نزد دعانويسي برويم. دعانويس مشهدي از ما زعفران - نبات -پارچه و كوزه آب نديده خواست. او به كوزه چاقو مي زد زمانيكه ما از خانه او خارج مي شديم ناگهان كوزه را پشت سرم شكاند و من ترسيدم .او گفت جن ها را از بين برده است . همان شب گربه بزرگ سياه در حاليكه چوبي در دست داشت به همراه 13 گربه كوچك سراغم آمدند و مرا به شدت كتك زدند حال يك گربه تبديل به 14 گربه شده بود .باز بستگان مرا راهنمايي كردند سراغ دعانويس هاي ديگري برويم. در قزوين پير مردي با ريش هاي بلند. در چالوس پير مردي .در روستاي خاتون لر. در تهران و.... حتي 40 هزارتومن پول داديم و دعا نويسي از اطراف اراك به منزلمان آورديم و 250 هزار تومن از ما دستمزد خواست اما او كه رفت همان شب باز من كتك خوردم. در اين 12 سال 10-15 ميليون تومن خرج كرديم اما فايده اي نداشت. حتي در بيمارستان نزد چند روانپزشك رفتيم ولي كاري از دستشان بر نيامد. چاقو قيچي سنجاق هرچه بالا سرم گذاشتم نتيجه نداشت. حتي دعا گرفتم. جن ها كيف دعا را برداشتند و چند روز بعد كيف خالي را در گردن دخترم انداختند . گربه سياه به اندازه يك ميز تلويزيون بود او روي دو پا راه مي رفت بيني بزرگ قرمز و گوشهاي تيز و چشمان براقي داشت و مثل آدم حرف مي زد اما گربه هاي كوچك چهار پا بودند و جيغ مي كشيدند.از زندگي با شوهرم راضي بودم و همديگر را بسيار دوست داشتيم . اما جن ها از من مي خواستند كه از همسرم جداشوم .اوايل فقط شب ها آنها را مي ديدم اما كم كم روزها هم وارد زندگي ام مي شدند . گربه بزرگ مرا بسيار دوست داشت وبا من حرف مي زد به من مي گفت از شوهرت طلاق بگير او شيطان وبد دهن است به تو خيانت مي كند . شبها كه شوهرم مي خوابيد آنها مرا بالاي سر شوهرم مي بردند به من مي گفتند اگر با ما باشي و از همسرت جدا شوي ارباب ما ميشوي اما اگر جدا نشوي كتك خوردنها ادامه دارد . آنها دو راه پيش پايم گذاشتند به من گفتند نزد دعانويس نرو فايده اي ندارد فقط يا از همسرت جدا شو و يا با ما بيا . آنها شب ها مرا بيرون مي بردند وقتي با آنها بودم پشتم قرص بود و از تاريكي نمي ترسيدم چون از من حمايت مي كردند . آنها مرا به عروسي هايشان مي بردند فضاي عروسي هايشان سالني تميز شفاف و مرتب بود در عروسي هايشان همه نوع ميوه بود در عروسي ها گربه بزرگ يك سر ميز مي نشست ومن سر ديگر ميز و پذيرايي آنچناني از ميهمانان مي شد آنها به من طلا و جواهرات مي دادند . در حاليكه ساز ودهل نمي زدند اما صداي آن به گوش مي رسيد در ميهماني ها همه چيز مي خوردم و خوش مي گذشت اما وقتي پاي حرف مي رسيد آنها مرا به شدت كتك مي زدند فضايي كه مرا در آن كتك مي زدند با فضاي عروسي شان زمين تا اسمان فرق داشت . محله اي قديمي مثل ارگ بم با اتاق هاي كوچك در فضايي مه آلود و كثيف كه معلوم نبود كجاست در آن فضا فقط گربه بزرگ روي صندلي مي نشست و گربه هاي كوچك همه روي زمين روي كول هم سوار بودند بيشتر ساعاتي كه مرا كتك مي زدند 3 صبح بودحدود 2 ساعت مرا مي زدند اما اين دو ساعت براي شوهرم شايد 20 ثانيه مي گذشت او با صداي ناله هاي من بيدار مي شد و مي ديد از زخم ها خون بيرون مي زند . زخمها رابا بتادين ضد عفوني مي كردم وقتي گربه بزرگ مرا مي زدجاي زخمها عميق بود اما تعداد زخمها كمتر بود . گاهي كه او نمي زد وبه گربه هاي كوچك دستور مي داد آنها خراشهاي زيادي به شكل 7 را روي تنم وارد مي كردند حتي صورت مرا با اين خراشها شطرنجي مي كردند حتي گاهي شبها مرا تا صبح مي زدند . شبهايي كه قرار بود كتك بخورم كسل مي شدم و مي فهميدم مي خواهند مرا بزنند. آن ها سه سال مدام به من مي گفتند بايد از شوهرت طلاق بگيري . در حاليكه دختر بزرگم 7 ساله بود من دوباره باردار شدم . آن ها بقدري عصباني بودن كه مرا تا حد بيهوشي كتك زدند.در 9 ماه بارداري بارها آنها به من حمله مي كردند تا بچه را از شكمم بيرون بكشند واو را از بين ببرند شبها همسرم بالاي سرم مي نشست تا آنها مرا كتك نزنند اما او فقط پنجه هايي كه به بدنم كشيده مي شد را مي ديد وكاري نمي توانست بكند . زماني كه منزل مادرم مي آمدم جن ها با من كاري نداشتند و سراغم نمي آمدند اما به محض آنكه پا در خانه شوهرم ميگذاشتم آنها اذيت وآزار را شروع مي كردند . يك شب پدر شوهرم گفت تا صبح با قمه بالاي سرت مي نشينم و هر چند وقت قمه را از بالاي سرت رد ميكنم تا آنها كشته شوند. نزديكيهاي صبح پدر شوهرم چند لحظه چرت زد كه با صداي فرياد من بيدار شد وديد بدن من به شدت زخمي و خون آلود است . پدر شوهرم سر اين قضيه 4 ماه مارا به همراه اثاثيه مان به منزل خودش برد اما شب كه خوابيده بود آنها سراغش آمده و گفته بودند عروست كجاست و او گفته بود در ان اتاق با دخترم خوابيده است. صبح كه از خواب بيدار شدم ديديم صورتم خون آلود است . ديگر كمتر كسي به منزل ما رفت وآمد داشت . يكبار برادرم آمد به منزلمان و ديد دخترم مشقهايش را مي نويسد ومن حمام هستم اما صدايي از حمام نمي آيد بعد از 20 دقيقه كه در را باز كرد مي بيند من در حمام زير دوش غرق در خونم .يكبار به دستشوئي رفته بودم و تا 3 ساعت بيرون نيامدم. خواهرانم كه نگران بودند در را بازكرده و ديدند تمام بدنم چنگ خورده و جاي خراش است . گربه بزرگ دوپا علاقه زيادي به من داشت او فقط فرداي من را به من مي گفت او در مورد من بسيار تعصب داشت و اگر كسي به من توهين مي كرد او مي گفت تو چيزي نگو تلافي اش را سرش در مي آورم . هميشه همه مي گفتند آه و نفرين تو مي گيرد . من كاره اي نبودم فقط حمايت و تعصب جن ها بود بيشتر اوقات مي فهميدم بيرون چه اتفاقي مي افتد حتي خيلي وقتها كه قرار بود جايي دعوايي شود من خودم را قبل از آن ميرساندم تا جلوي دعوا را بگيرم . همه به من ميگفتند اگر از آنها جواهرات بخواهي برايت مي آورند .يكبار از آنها خواستم آنها يك انگشتر بزرگ مرواريد كه حدود 30 نگين اطراف آن بود برايم اوردند اما گفتند تا يك هفته به كسي نگو و بعد آشكارا دستت كن اما شوهرم آنرا در جيبش گذاشت وبه همه نشان داد .جن ها آمدند آنرا بردندوبه من گفتند لياقت نداري . ديگر كم كم نيرويي مرا به خارج از خانه هدايت مي كرد و بي هوا بيرون از منزل مي رفتم اما نمي دانستم كجا بروم . اين اواخر به مدت سه ماه زني جوان و بسيار زيبا با موهاي بلند و طلايي رنگ در حاليكه چكمه اي تا روي زانوهايش مي پوشيد از اوپن آشپزخانه وارد منزلمان مي شد .دختر كوچكم او را ديده و ترسيده بود. روي چكمه هايش از پونز پوشيده شده بود او روزها به خانه ما مي امد و بسيار كم حرف مي زد و زيبايي و قدرت اين زن حيرت اور بود او بدون انكه چيزي بگويم ذهن مرا مي خواند و كارها را انجام مي داد حتي دكور منزل را تغيير مي داد و لباسهاي او مانند لباسهاي من بود اگر من در منزل روسري به سر داشتم اوهم روسري به سر داشت. او در منزل همه كارها را مي كرد اما وارد آشپزخانه نمي شد و چيزي نمي خورد .يكبار براي من گوشت قرباني آورد . تا اينكه همسرم به خانه برگشت و از تغيير دكوراسيون اتاق خواب ناراحت شد و آن را مانند اولش كرد. زن چكمه پوش ديگر سراغم نيامد ولي گربه بزرگ گفت همسرت تاوان كارش را مي دهد و همسرم به زندان افتاد. اين روزهاي آخر سه زن ويك مرد به سراغم آمدند و در اتاق پرستاري مرا اذيت مي كردند يكي از زن ها شبيه من بود آزار آنها كه تمام مي شد گربه ها مي آمدند . از شوهرم خواستم كه از هم جدا شويم ديگر توان مبارزه با آنها را نداشتم روز ها در حين جمع وجور كردن خانه ناگهان بويي حس كردم بويي عجيب بود مي فهميدم الان سراغم مي آيند و مرا به قلعه مي برند و كتك مي زنند. ناگهان بيهوش مي شدم گاهي تا 48 ساعت منگ بودم راه ميرفتم و غذاي زيادي مي خوردم اما خودم چيزي نمي فهميدم. صبح روز بعد زوجين در دادگاه حضور يافتند روي صورت زن جوان زخم عميق سه چنگال با فاصله اي بيشتر از دست انسان وجود داشت و صورت و دست هاي زن خون آلود بود . در 10 مرداد حكم طلاق صادر شد. زن جوان گفت جن ها ديشب آمدند ولي ديگر مرا نمي زدند آنها خوشحال بودند و گفتند اقدام خوبي كردي آن را ادامه بده اين زن جوان گفت : راي طلاق را دوماه بالاي كمد گذاشتم و اجرا نكرديم آن ها شب سراغ من آمدند ومرا وحشتناك كتك زدند طوريكه روي بدنم خط ونشان كشيدند. با همسرم قرار گذاشتيم ساعت 19 عصر روز بعد براي اجراي حكم طلاق به دفترخانه برويم و حضانت دو دختر م به همسرم سپرده شد . ساعت 17 آنروز قبل از مراجعه به محضر همسرم مرا نزد دعانويسي برد. مرد دعانويس به همسرم گفت : اگر زنت را طلاق بدهي جن ها او را مي برند و از ما 10 روز مهلت خواست تا جن ها را مهار كند. خانواده ام گفتند تو كه 12 سال صبر كردي اين 10 روز را هم صبر كن اما در اين ده روز كتك ها شديدتر بود طوري كه جاي زخمها گوشت اضافه مي آورد حتي سقف دهانم را زخم كرده بودند و موهاي سرم را كنده بودند . چند بار مرا كه كتك مي زدند دختر كوچكم براي طرفداري به سمت من دويد اما آنها دخترم را زدند.پس از اجراي حكم طلاق جن ها خوشحال بودند بعد از آن چند بار به منزل همسرم رفتم تا كارهايش را انجام دهم و خانه اش را مرتب كنم اما جن ها با عصبانيت سراغم آمدند و دندان قروچه مي كردند . بعد از طلاق كه به خانه پدرم به همراه دو دخترم برگشتم ديگر آنها سراغم نمي آيند ومرا نمي زنند. تا چند وقت احساس دلتنگي به آنها دارم اگر بخواهم مي توانم آنها را ببينم .


مطالب مشابه :


رييس محاكم كرج در گفت‌وگو با ايسنا: 70 درصد طلاق‌ها ريشه اقتصادي دارد

ريیس دادگاه‌هاي عمومی و انقلاب کرج گفت: در سال گذشته 10 هزار و 42 فقره دادخواست طلاق به




داستان جن

21 تیر ماه سال 1383 زن وشوهر جوانی در شعبه 17 دادگاه خانواده کرج حاضر شدند و درخواست شان را برای




قانون حمایت خانواده (مصوب 1391/12/1)

دفتر رسمی ازدواج 70 کرج - قانون حمایت خانواده (مصوب 1391/12/1) فصل اول ـ دادگاه خانواده.




جن ها هرشب کتکم می زنند(داستان ترسناك)+18+!!!

طلاق گرفت . 21 تیر ماه سال 83 زن وشوهر جوانی در شعبه 17 دادگاه خانواده کرج و خانواده او جای




مراکز قضائی استان البرز

دادگاه انقلاب اسلامی کرج مجتمع قضایی خانواده کرج آدرس: کرج،بلوار ملاصدرا،روبروی پارک




زن جن زده در کرج

زن جن زده در کرج. زن وشوهر جواني در شعبه 17 دادگاه خانواده كرج حاضر شدند و درخواست شان را




این داستان باور نکردنی اما واقعی را بخوانید!!

21 تیر ماه سال 1383 زن وشوهر جوانی در شعبه 17 دادگاه خانواده کرج حاضر شدند خانواده ام گفتند




جن وطلاق

21 تیر ماه سال 1383 زن وشوهر جوانی در شعبه 17 دادگاه خانواده کرج حاضر شدند و درخواست شان را




برچسب :