سفرنامهی حجاز بیهقی
سفرنامهی حجاز بیهقی
از راه روسیه و عثمانی در 1289
سیدحسن امین
1- جهات اهمیت سفرنامهی بیهقی
1- نخستین جهت اهمیت این سفرنامه، اشتمال آن بر گزارشهای عینی و آفاقی از وقایع و اوضاع و احوال عمده در ایران و کشورهای همجوار در سال 1329 قمری است و این سال به علت وقوع حوادث عظیم تاریخی، اهمیت خاصی دارد. زیرا از جهت تاریخ عمومی و جهانی، آن سال مصادف با جنگ جهانی اول بود و از جهت تاریخ داخلی و ملی، مصادف با بازگشت محمدعلیشاه قاجار از روسیه برای باز پس گرفتن تخت و تاج از دست رفتهاش بود. محمدعلیشاه مخلوع پس از اینکه در جمادیالثانی 1327 قمری از ایران فرار کرده بود، در رجب 1329 قمری برابر 1289 شمسی به همراه سردار بزرگ خود به نام علیخان ارشدالدوله قرهباغی (سردار ارشد یا ارشدالسلطان) از روسیه از راه گمشتپه (ترکمن صحرا) و استرآباد (گرگان) به ایران بازگشت و در سواحل بحر خزر مستقر شد.
سردار ارشد از طریق گرگان به قصد تصرف تهران حرکت کرد و شاهرود و دامغان را گرفت و چون به سمنان رسید، با رشیدالسلطان (سردار دیگر محمدعلیشاه) که در سبزوار بود، متحد شد. رشیدالسلطان در رجب 1329 سبزوار را گرفته بود و لذا از طریق شاهرود فاتحانه به طرف مازندران و گرگان حرکت کرد. اما یکی از مشروطهطلبان به نام سالارالدوله (ایل بیگی ساوجبلاغ شهریار تهران) به کمک مشروطهطلبان محلی در اواخر رجب 1329 به سبزوار آمد و رشیدالسلطان ناچار از سبزوار فرار کرد و در 14 شعبان 1329 از سردار محیی و معین همایون که در دفاع از دولت مشروطه میجنگیدند، شکست خورد و کشته شد. در چنین شرایط غیرعادی است که نویسندهی سفرنامه حاضر در 27 شعبان 1329 قمری زاد و بوم خود را در شهر سبزوار به قصد سفر دور و دراز حجاز ترک می کند.
در طول این مدت، خراسانیها عموماً ضدّ مشروطه بودند. سیدعلی سیستانی مجتهد خراسان فتوی داده بود که «المشروطه کفر و المشروطهطلب کافر، ماله مباح و دمه هدر». طالبالحق واعظ در مسجد جامع گوهرشاد بر سر منبر میگفت که هر کس صدبار بگوید «اللهم العن الدموکرات» بهشت بر او واجب میشود. عوام خراسان هم از پای منبر او، فریاد میزدهاند:
ما دین نبی خواهیم، مشروطه نمیخواهیم. آیتالله حاج میرزا حسین مجتهد سبزواری در سبزوار - همآواز و همصدا با عوام – فریاد میزده است:
هله ای گروه مجاهدان! انا مستبد، انا مستبد ز برای وطی زنانتان، انا مستعد، انا مستعد! آری در چنین شرایطی است که نویسندهی این سفرنامه، سبزوار را که به تصرف رشیدالسلطان درآمده بود، بلافاصله بعد از فرار او و غلبهی مشروطهخواهان، ترک کرد. یعنی دقیقاً دو هفته قبل از حرکت نویسندهی این سفرنامه از سبزوار، رشیدالسلطان از نیروهای نظامی دولت مرکزی، شکست میخورد. اما اردوی محمدعلی شاه مخلوع در جبههی دیگر به سرداری علیخان ارشدالسلطان از سمنان به طرف تهران در حال پیشروی است و لذا شهر سبزوار بلکه تمام خراسان عملاً در تصرف قوای شاه مخلوع، است. چنانکه ملکالشعرای بهار گفته است:
خاک ایران، بوم و برزن، از تمدن خورد آب، جز خراسان خراب / هرچه هست از قامت ناساز بیاندام ماست کار ایران با خداست.
آری نویسندهی سفرنامه، تقریباً سه هفته بعد از آنکه سبزوار را ترک کرده است، از شکست قوای شاه مخلوع مطلع میشود که ارشدالسلطان قرهباغی در اوایل ماه رمضان 1329 هـ.ق. در حالی که تا حدود جعفرآباد ورامین به طرف تهران پیشروی کرده بود، از یپرمخان ارمنی و قوای مشروطه شکست خورده است.
نویسندهی این سفرنامه، از حسن تصادفهای زیادی در طی این مسافرت برخوردار شده است. در «راستو» به سراغ «قنصر» [چنین] یعنی قونسول ایران میرود. و از نزدیک رفتار قونسول ایران را با اتباع ایرانی تجربه میکند و آن را صادقانه گزارش میکند. بعد در همین شهر تصادفاً به یک تن از «کسان شاه مخلوع» برمیخورد. باز در شهر عدسه در «بازار واستفکه که هر چند سال یک مرتبه در روسیه اتفاق میافتد»، یکی دیگر از کسان شاه مخلوع به نام حاجبالدوله را میبیند و از جلو منزل شاه مخلوع محمدعلی میرزا عبور میکند و تبلیغات روسیه را نسبت به اوضاع ایران و پیشرفت قوای شاه مخلوع گزارش میکند. تا آنکه بعد در اسلامبول (استانبول) خبردار میشود که اعلانات و اطلاعات شایع در روسیه درست نبوده است، بلکه ارشدالسلطان سردار شاه مخلوع را در ایران کشتهاند... باز در بیروت با جریان جمعآوری اعانه برای دولت عثمانی در شرایط واپسین جنگ جهانی اول مواجه میشود.
نویسنده در مراجعت از سفر حج، در جریان مرگ آخوند ملا محمدکاظم خراسانی (مرجع تقلید مدافع مشروطیت) قرار میگیرد. بعد چون به حوالی هارونآباد کنگاور میرسد، با برادر شاه مخلوع یعنی ابوالفتح میرزا سالارالدوله (حاکم اسبق کرمانشاه) که پس از شکست شاه مخلوع، به نام خود سکه زده و مدّعی تاج و تخت سلطنت بوده است و کسان او برخورد میکند. بالاخره در شاهرود، از ترس ترکمانان که به قافلهی قبلی حمله کرده و عدهیی را کشته و اموال زیادی را غارت کرده بودند، چندین روز در باغی میماند که از قضا محمدتقی میرزا رکنالدوله هم که از والیگری خراسان معزول شده است و از مشهد به تهران میرفته است، به همان باغ وارد میشود و بعد این والی معزول، طی سه روز اقامت در آن باغ، شرح هجوم «تراکمه» را به قافلهیی که او خود همراه آن بوده است، برای مسافران مقیم در آن باغ بازگو میکند و نویسنده آن داستان را نیز در سفرنامهی خود ذکر میکند. و بالاخره وقتی که از شاهرود به طرف سبزوار حرکت میکند، قافلهی نویسندهی سفرنامه در منطقهی «میاندشت» با یک یاغی محلی به نام اسکندرخان مواجه میشود که والی جدید خراسان = نیرالدوله هفتاد و دو قبضه تفنگ او را از او گرفته است و به اصطلاح او را خلع سلاح کرده. معذلک این یاغی سر راه را بر مسافران میگیرد و اثاثیه و اسباب ایشان را بازدید میکند و یک قبضه تفنگی که همراه یک تن از مسافران است، ضبط میکند.
در همین اوقات است که اهالی مشهد به طرفداری از شاه مخلوع و شکست خورده و فراری، در مسجد گوهرشاد و عمارات آستانه جمع شدند و در آنجا سنگر گرفتند. والی وقت از تفرقهی آنان خودداری کرده بود و بالاخره در روز دهم ربیعالثانی 1330 هـ.ق. که مصادف با مراجعت نویسندهی این سفرنامه از سفر حج به خراسان است، قوای روس به حرم مطهر رضوی توپ انداختند و آن را به گلوله بستند؛ چنانکه ملکالشعرای بهار در این باب گوید:
نک بیایید و ببینید که در کاخ رضا توپ ویرانگر روس است که افکنده شرر
هشتصد مرد و زن از بومی و زوّار و غریب داده جان از یورش لشکر روس کافر
نیز سالک سبزواری گوید:
چو روس روسپی توپ شربنل بست بر مشهد ربیع دومین، روحالامین در عرش گریان بین
2- نویسندهی این سفرنامه، در عین آنکه به حد کافی آگاهی و شعور سیاسی – اجتماعی داشته است، از لحاظ طبقهی اجتماعی، یک مسافر عادی و معمولی بوده است و مسافرتی عادی و غیررسمی و غیرتشریفاتی در پیش داشته است ساده و بیغرضانه. لذا ضمن تماسهای عادی با مردم معمولی کاملاً در جریان امور جاری و مسائل عمومی قرار میگرفته است و آنها را همانطور که خود دیده و شنیده، به صداقت ثبت و ضبط میکرده است. لذا این سفرنامه برخلاف دیگر نوشتهها که یا عنوان گزارش رسمی داشته یا برای قشر معینی از خوانندگان تهیه و تألیف شده است، از اغراض خاص سیاسی و طبقاتی پاک است؛ بلکه گزارشی است ساده و پوست کنده، صادقانه و بیریا که نویسندهی سفرنامه آن را برای خود و خانوادهی خود و دوستان محدود خود نوشته است.
3- از آنجا که رفتار، گفتار، طرز لباس، پوشاک و آداب و اطوار نویسندهی این سفرنامه و همراهان او طی این سفر، نمونهی عادی یک ایرانی در یکصد سال پیش بوده است، عکسالعمل بیگانگان – مخصوصاً در روسیه، با این گروه کوچک ایرانی، به خوبی نمایان و قابل مطالعه و بررسی است. مثلاً نویسنده مینویسد که در شهر «راستو» به محض ورود، مردم آنجا اطرافشان را میگیرند و مثل اینکه با «موجودات عجیبالخلقه»یی مواجه شده باشد، آنان را به همدیگر نشان میدهند و بعد هم دنبالشان راه میافتند تا بهتر این جماعت ایرانی را با لباسهای محلیشان ورانداز کنند.
4- اعجابی که نویسندهی سفرنامه از دیدن ساختمانهای روسیه و عثمانی و پیشرفتهای صنعتی این کشورها که رهآورد اروپاست، در لابهلای گزارشهای خود اظهار میکند، نمایشگر فاصلهی فرهنگی و اختلاف توسعهی صنعتی و اقتصادی ایران با همسایگان شمالی و غربی این کشور است، بلکه نشان میدهد که ایرانیان از همان زمان خود را در برابر صنایع و علوم غربی، عقبمانده احساس میکردند.
5- اطلاعات جالبی که نویسندهی سفرنامه از جزییات وسائل حمل و نقل و نرخ کرایه حمل و نقل مسافرین و کالا در ایران و روسیه و عثمانی ذکر میکند، از جهت تاریخچهی صنعت حمل و نقل در ایران و کشورهای مجاور حائز اهمیت است.
2- معرفی نویسندهی سفرنامه
نویسندهی سفرنامه حاج محمدعلی بیهقی معروف به حسینزاده فرزند حسین تاجر سبزواری است. حاج حسین بیهقی (پدر نویسندهی این سفرنامه) از اعیان و ثروتمندان سبزوار بوده است که برادر ارشد او مرحوم حاج حسن بیهقی یعنی عموی نویسندهی این سفرنامه)، ابوالزوجه مرحوم آقا میرسید محمد حسینی سبزواری معروف به «آقای عراقی» (پدر امینالشریعه و نظامالعلما و آقا سیدعلی سپهر و آقا سیدرضا لسان) بوده است1 و به همین دلیل است که سیدعلینقی امین، نویسندهی این سفرنامه را در تاریخ سبزوار از خویشان خود معرفی کرده است.2
تاریخ دقیق تولّد او را به قرائن زیر میتوان حدود 1250 شمسی (حوالی 1290 قمری) حدس زد، چرا که:
1- بنابر نوشتهیی که از او در دسترس است، وی در سال 1300 هجری قمری برای یادگیری قرآن به مکتبخانهی زنی به نام عیال محمدحسین میرفته است. پس سنّ او در آن تاریخ (1300 قمری) باید کمتر از هفت یا هشت و بیشتر از ده یا دوازده نباشد و گرنه او را در مکتب زنانه نمیپذیرفتهاند.
2- سند نکاحیهی مورخ 14 ذیحجه 1327 قمری که مربوط به پسر نویسندهی این سفرنامه و مشتمل بر امضا نویسندهی این سفرنامه و جمعی از عالمان و نخبگان از جمله مرحوم میرسید جعفر نظام العلما است، میتواند سنّ او را به ما نشان دهد. به این معنی که اگر بگوییم نویسنده خودش در سنّ کمتر از بیست سالگی (مثلاً نوزده سالگی) ازدواج کرده است و بعد از یک سال هم نخستین فرزند او متولد شده است و باز بگوییم که همین فرزند، نخستین فرزند اوست که در 1327 هجری قمری در سنّ مثلاً بیست سالگی ازدواج کرده است، باید حداقل نویسندهی سفرنامه در تاریخ ازدواج اولین پسرش چهل ساله باشد و به این تقریب، تاریخ تولد او باید در حدود 1288 هجری قمری اتفاق افتاده باشد.
3- سند دیگری به خط نویسندهی این سفرنامه به نظر نویسندهی این مقاله رسیده است که مربوط به حادثهی قتل ناصرالدینشاه قاجار و جشن تاجگذاری مظفرالدین شاه قاجار و اشعار مرحوم میرزا اسماعیل افتخارالحکمای طالقانی به مناسبت این حادثه است. با توجه به اینکه قتل ناصرالدینشاه و جلوس مظفرالدینشاه در تاریخ 1313 هجری قمری اتفاق افتاده است و با عنایت به نوشتار نویسندهی این سفرنامه که از شرکت خود در جلسهی ترحیم ناصرالدینشاه و مراسم جشن تاجگذاری مظفرالدینشاه حکایت دارد، نویسنده باید در آن تاریخ حداقل بیست و چند ساله بوده باشد تا لیاقت شرکت در چنین مجلس مهمی را بیابد. لذا اگر او را در آن تاریخ، جوانی بیست و پنج ساله تصور کنیم، تاریخ تولد او باید در حدود 1288 هـ.ق. باشد.
4- نویسنده این سفرنامه، راجع به مرافعهی مرحوم امینالشریعه (وفات 1318) با مرحوم ملکالتجار یزدی، اشعاری سروده است که مرحوم سید یحیی نظامزاده وکیل پایهی یکم دادگستری (فرزند نظامالعلمای سبزواری و برادرزادهی و داماد امینالشریعه) آن اشعار را از حفظ داشت. با توجه به اینکه این حادثه در سال 1316 هجری قمری در دورهی استانداری محمدتقی میرزا رکنالدوله اتفاق افتاد و به عزل والی منجر شد، نویسندهی این سفرنامه باید در آن تاریخ، مردی بیست – سی ساله بوده باشد که باز هم، قرائن سابقالذکر را تایید میکند.
5- در سند نکاحنامهی مورخ 14 شهر ذیحجه 1327 مربوط به ازدواج پسر ارشد نویسندهی سفرنامه، مرحوم نظامالعلما در حاشیهی سند مرقوم فرموده است: «اعترف الناکح و اعترف جناب مجدت نصاب آقا کربلائی محمدعلی بالصلح. حرره میرسید جعفر (مهر: نظامالعلما)» از این عبارت مختصر چند نکته معلوم میشود. اول آنکه نویسندهی سفرنامه (پدر داماد) در آن تاریخ (1327 هـ.ق.) مردی محترم و موجه بوده است و لذا نظامالعلما تعبیر محترمانهی «جناب مجدت نصاب» را در حق او به قلم آورده است. ثانیاً اینکه یاد شده در آن تاریخ به «کربلائی محمدعلی» نامبردار بوده است و با توجه به اینکه کربلائی (در سلسله مراتب! عناوین عام آن عصر که شامل مشهدی، کربلائی، حاجی میشد) کسی را گویند که به زیارت کربلا رفته باشد و با عنایت به اینکه تاریخ این نکاحنامه دو سال مقدم بر تاریخ سفرنامهی حاضر است، باید حدس زد که نویسندهی این سفرنامه، باید چندین سال قبل از تاریخ نکاحنامهی پسرش (1327 هـ.ق.) به زیارت کربلا رفته باشد.
و لذا تعبیر «مجدت نصاب» توأم با عنوان «کربلائی» برای «پدر داماد» (نویسندهی این سفرنامه) در 1327 هـ.ق. او را دست کم مردی چهل و چند ساله مجسم میکند و لذا همان تاریخ 1288 تا 1290 هـ.ق. را برای ولادت نویسندهی سفرنامه تایید میکند.
6- به علاوه اسناد یاد شده در بالا، در متن خود سفرنامهی حاضر نیز اطلاعاتی یافته میشود که مستقلاً حدس ما را در باب سن و سال نویسندهی آن تایید میکند.
از جمله اینکه نویسنده مینویسد که «جنابان ... و نورچشمی میرزا مهدی با درشکه الی آزاد منجیر» مشایعتاش کردهاند. و باز اینکه در جای دیگر مینویسد که وی چندین سال قبل از سفر حاضر در 1329 قمری (یعنی در حدود 1323 هـ.ق.) به عشقآباد و بادکوبه سفر کرده است و اینها همه نشانههایی از سوابق و تجارب و سن و سال او به دست میدهد.
هرچه باشد، نویسندهی این سفرنامه در حدود سال 1290 هـ.ق. یا 1250 شمسی در خانوادهیی مرفه که اعضای آن مالک و تاجر بودند در شهر سبزوار (در اول کوچهی پامنار جنب مسجد قدیمی پامنار) دیده به جهان گشود. وی برابر روش معمول عصر خود، برای یادگیری قرائت قرآن به مکتب رفت و از آن پس، خواندن و نوشتن آموخت. وی پس از فراغت از تحصیل مقدمات ادبیات فارسی و عربی، به شیوهی عهد خود از معلمان محلی، مراسلات (نامهنگاری) و محاسبات (حسابداری) یاد گرفت و آنگاه در تجارتخانهی پدر و عمویش (حاجحسین و حاجحسن بیهقی) شروع به کار کرد.
نویسندهی این سفرنامه، دارای ذوق ادبی و طبع شعر بود و تحتتاثیر فرهنگ عصر خود، اشعار بسیاری در مصائب حضرت خامس آل عبا سرود که اکثر آنها برای مجالس تعزیه، سینهزنی و زنجیرزنی محل استفاده واقع میشده است. نامبرده همچنین این اشعار را شخصاً در مجالس سینهزنی و زنجیرزنی در ماههای محرم و صفر قرائت میکرده است و لذا از اوائل عمر تا پایان عمر و حتی بعد از وفات به «کربلائی محمدعلی نوحهخوان» و بعدها به «حاج محمدعلی نوحهخوان» معروف بوده است. تخلّص شعری او، به مناسبت همین نوحهخوانی او «محزون» بوده است.
نامبرده علاوه بر طومار اشعار تعزیهاش، آثار مکتوب دیگری نیز از خود برجای گذاشته است که راجع به تاریخ سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، صنعتی، تجاری و سوابق طبقاتی و خانوادگی و حوادث مختلف عمومی و محلی ایران در اواخر قاجار (از قتل ناصرالدینشاه در 1313 هـ.ق.) تا اواخر عصر پهلوی اول (شهریور 1320 شمسی) بسیار مفید و باارزش است. فیالجمله، نویسندهی این سفرنامه بر اثر آثار مکتوبش در تاریخ و ادب ایران برای خود جایی باز کرده است و آثار او یکی همین سفرنامهی حجاز اوست و دیگری سفرنامهی عراق او، به علاوه یادداشتهای متفرقهی تاریخی و ادبی توأم با وقایعنگاری عمومی و مجموعهی اشعار.
نویسندهی این سفرنامه تا پایان عمر دراز هشتاد و چند ساله خود در شهر سبزوار با عزت و احترام زیست و عاقبت در حدود سال 1328 شمسی برابر 1368 هجری قمری در سبزوار فوت کرد و از او سه پسر ماند که ارشد ایشان مرحوم حاح میرزا مهدی بیهقی (پدر آقای محمود بیهقی نویسندهی کتاب سبزوار شهر دیرینههای پایدار دبیر بازنشستهی آموزش و پرورش) بود.
آقای محمود بیهقی در کتاب سبزوار: شهر دانشوران بیدار شعر زیر را از پدربزرگ خود، در رثای مرحوم حاج محمدصادق توحیدی (وفات 1351 قمری / 1311 خورشیدی) نقل کردهاند3 و این شخص همان کسی است که مرحوم نظامالعلما (وفات 1358 هـ.ق. ) او را برابر وصیتنامهی مورخ سال 1366 قمری که ما آن را در تعلیقات تاریخ سبزوار تألیف زندهیاد استاد سید علینقی امین چاپ کردهایم، وصی خود قرار داده است.4
سمیّ حضرت صادق، مجسّم اخلاق به نام صادق و مصداق آیهی قرآن
به خلق و حلم و وفا، منکری نداشت به دهر به جود نادرهی عهد خود در این دوران
نمود داعی حق را اجابت از ره شوق بساخت مسکن و مأوا به قصر باغ جنان...
به سال سیصد و پنجاه و یک ز بعد هزار مه صیام سفر کرد و شد به باغ جنان
3- مسیر سفر
مبدأ نویسندهی این سفرنامه، شهر سبزوار و مقصد نهایی او مکه بوده است. مسیر سفر او نخست از سبزوار به قوچان و از آنجا به عشقآباد و شهرهای روسیه و عاقبت بادکوبه است. یعنی در آغاز قصد داشتهاند از طریق «ویانه» (وین) به اتریش (نمسه) بروند، ولی در نهایت مجبور شدهاند، از طریق بادکوبه به ترکیه و از آنجا به حجاز و عراق بروند. در بازگشت نویسنده پس از زیارت مکه و مدینه، برای زیارت قبور ائمه به کربلا و نجف و کاظمین رفته و سپس از راه کرمانشاهان به تهران و از آنجا به محل اقامت خود سبزوار مراجعت کرده است.
4- متن سفرنامه
اینک به ملاحظهی مزایای مختلف و نکات جالب این سفرنامه، بخش نخستین آن را عیناً در این مقاله میآوریم و امیدواریم در آینده بتوانیم تمام این سفرنامهی مفید را به صورتی کتابی منفرد به دست چاپ بسپاریم:
[دیباچه]
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین. والصلوه والسلام علی خیر خلقه و اشرف بریته ابی القاسم محمد بن عبدالله، صلی الله علیه و آله و سلم؛ و علی ابن عمه و صهره و وزیره و خلیفته بلافصل امیرالمومنین علی بن ابیطالب علیهالسلام، و علی اولاده المنتجبین الطیبین الطاهرین علیهم السلام.
و بعد. چون توفیقات سبحانی و تأییدات یزدانی، شامل حال این بندهی حقیر، الواثق الی ربّه الغنی، محمدعلی سبزواری حسینزاده، گردید، نظر به مدلول آیهی شریفه «ولله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلاً»5 سفر زیارت مکه معظمه – زادها اللّه شرفاً و تعظیماً – را قسمت و مقدر گردانید، به رفاقت جنابان آقامیرزا عبدالله ولد جناب حاج محمدرضا آقا تاجر تبریزی6 و آقا مشهدی رسول دلال تبریزی مشهور به امیر بالاسی،7 در یوم سهشنبه بیست و هفتم (27) شهر شعبان المعظم 1329 مطابق اول سنبله، چهار ساعت به غروب از سبزوار حرکت نموده، آقایان دوستان، رفقا، اقوام الی مقبرهی سرکار حاجی مرحوم [حاج ملّاهادی سبزواری] اعلی الله مقامه، مشایعت نمودند.
[آغاز سفر]
پس از وداع با آقایان، در کالسکهی چهار اسبه8 - که از کربلایی علی بادکوبهای کرایه شده بود، به بیست و هفتم تومان الی قوچان – نشسته و عازم راه شدیم. جنابان نایب حسین و حاج غلامرضا دلال و نور چشمی میرزا مهدی با درشکه الی «آزاد منجیر»9 مشایعت و از آنجا مراجعت داده روانه شدیم.
[کل خسرو]
یک ساعت به غروب به قریهی «کل خسرو» رسیدیم. چون هوا هنوز گرم [بود] و منزل خوبی هم ممکن نشد، بالای بام مسجد را اختیار و منزل نمودیم. به ملاحظهی استرخ [استخر] آب و چند درخت اطراف، بیصفا نبود. پس از صرف چایی [چای] و شام و ادای فریضه، خوابیده، اذان صبح حرکت نمودیم. نماز خوانده قدری دعا و قرآن تلاوت نمودیم تا سورچی «مال»ها10 را بسته حاضر نمود. اول آفتاب، حرکت نمودیم.
[مشکان = روستایی بین سبزوار و نیشابور]
دو ساعت از روز گذشته، وارد «مشکان» شده. تازه هندوانه دست آمده بود. دو سه دانه خریده، رد شده.
[کلاتهی حاج رضاقلی]
زوال ظهر به «کلاتهی حاج رضاقلی» رسیدیم. پایین آمده، «مالها» را قرموت دادند. از شدت گرمی و کثافت و نبودن آب، چندان توقف ننموده، حرکت نمودیم.
[کلاتهی حاج عباس]
یک ساعت به غروب، رسیدیم به « کلاتهی حاج عباس»، جای آباد باصفایی است. باغات اشجار زیادی دارد. در منزل ملامحمدحسن عطار منزل نموده، شب را راحت نمودیم.
[اکبرآباد قوچان]
صبح فریضه به جای آورده، سوار شدیم به طرف قوچان. در دو فرسخی قوچان قلعهیی است «اکبرآباد»، مال «مدیر دیوان». قلعهی خیلی آبادی است. لکن از راه، ربع فرسخ دور است. کنار راه، کاروانسرای بارانداز و منزلهای خوبی ساخته است. قهوهخانهی بزرگی دارد. استرخی [استخری] ساخته بزرگ، اطرافش را اشجار بید و سفیدار غرس نموده. [درختان] به قسمی سایه انداخته[اند] که آفتاب به هیچ وجه دیده نمیشود. تختهای متعدد کنار استرخ [استخر] جهت راحت نمودن ترتیب دادهاند. هوای دلگشا و فرحافزایی داشت. خیالمان گرفت تفنناً چائی [چای] صرف شود. پایین آمده چائی [چای] ترتیب دادیم. چند نفر اهل قلعه آمده چایی به آنها دادیم با هندوانه، خوردند. قدری کردی11 خواندند. یکی دو ساعت توقف نموده بعد سوار شدیم.
[قوچان]
یوم اول رمضان، چهار ساعت به غروب، وارد قوچان شده در منزل جناب «حاج عبدالوهاب رفیعاف» تاجر قوچانی وارد شده. به واسطهی ماه رمضان، اسباب زحمت فوقالعادهی ایشان فراهم شد. جناب «حاج علیاکبر آقا حسیناف» هم در قوچان تشریف داشتند. یک شب را دعوت فرمودند، جمعی را هم دعوت نموده بودند به افطاری. آخر شب را هم آنجا بودم. صحبت مینمودیم. از جناب امیربالاسی، خطائی سر زد که... خیلی اسباب خجالت شد در نزد رفیعاف و آقایان.12
به هر جهت، یک شب هم منزل جناب «آقا محمدحسن قاضیزاده» مهمان بودیم. در این بین، کاغذ از مشهد از جنابان میلانی13 و اسکوئی14 رسید که دو سه روز توقف نمایید تا ما از مشهد برسیم. دو سه روز هم به واسطهی ایشان معطل شدیم. خبری نشد. آخر دیدیم ماندن ما اسباب زحمت جهت جناب رفیعاف است، مجبوراً با گاری پست بلیط گرفته به هر نفری 24 هزار [یعنی بیست و چهار قران؟] الی عشقآباد. اضافه بار پوطی [پوط (روسی واحد وزن، معادل پنج من و نیم تبریز] پنج هزار. یوم سهشنبه، پنجم شهر رمضان ساعت سه از روز گذشته حرکت کردیم...
قوچان شهری است معظم، بیلان [خیابان، بلوار]های وسیع این طرف [و] آن طرف اشجار غرس نمودهاند، لکن آبادی چندانی ندارد. به اندازهی نقشهی شهر که برداشتهاند، صد هزار جمعیت لازم دارد، علاوه بر اهل خودش، تا آباد شود. خیابان عشقآباد،15 آباد است. طرف مشهد و سبزوار تا نصفهی خیابان، دکان و آبادی است. مابقی ویران افتاده است. لکن از شدت اشجار فرسخ در فرسخ مثل یک پارچه زمرد [است]. اهالی اسمش را گذاشتهاند «شهر سبز».
با وجود اقتدار حکومت «عبدالرزاقخان» و کردخانی، ادارات و مدارس منظمی داشت که رفتیم و بازدید نمودیم.
[اولین منزل پس از قوچان] به هر جهت پس از قوچان، منزل اول «تارهکند» است، پنج فرسخ مسافت است. مال16 عوض نموده، آمدیم. [در] «امام قلیها» توقف ننموده، رد شدیم. «داش آراسی»17 [که] در میان کوه واقع است و پای کوتل [کتل] است در قهوهخانه پایین آمده پلو از قوچان همراه بود، شام صرف شده، خوابیدیم. صبح حرکت نموه پیاده به طرف کوتل [کتل] به تخمین دو فرسخ پیاده رفتیم به واسطهی خرابی راه، واهمه کردیم، سوار شدیم. راه که قدری بهتر شد، سوار شده دو ساعت به ظهر مانده رسیدیم به «باجگیرها» [باجگیران].
[باجگیران] باجگیر ایران، قریهیی است در کمال آبادی، پانصد (500) خانوار جمعیت دارد. بازار سرباز،18 از همه قسم کسبه دارد. قهوهخانههای مفصل، ادارات از تلگرافخانه، پستخانه، نظمیه، بلدیه و غیره دارد. گمرکخانه مفصل دارد.
تمام بازار [و] کوچهها [را] چراغ زدهاند. پلیسهای منظم، از هر جهت بد نیست. در مدت پانزده سال قبل [اینجا را] دیده بودم.19 جای خرابی بود. آبادی و سکنه نداشت. ولی حالا از هر جهت آباد است. پس از یکی دو ساعت که در قهوهخانه راحت نمودیم، به نایب گاریخانه اظهار شد که «مال» بسته، ما را حرکت بدهند. با کمال بیاعتنایی، فرمودند:
- 24 ساعت باید در اینجا بمانید.
ما هم اطاعت امر نموده دیگر حرفی نگفته، شب را با کمال خفت در قهوهخانه به سر بردیم. فردا دو ساعت از روز گذشته، «مال» بسته سوار شدیم.
[سرحدّ ایران و روس]
یک نفر [از] اجزای گمرک که عیالش مریضه بود، با ما سوار شد که به «دکتر خانه»20 در سرحدّ روس برود جهت معالجه. بین راه قدری صحبت نمودیم تا رسیدیم به محلی که آن شخص اظهار نمود که این سنگ که در بغل کوه نصب است، نشانهی خاک روس و ایران است.
از این خبر خیلی پریشان شده، افسوس خوردیم. با هزار حسرت و اندوه وطن عزیز را وداع گفته وارد خاک روسیه شدیم، نه خاک روسیه بلکه خاکی که از ایران به جبر و تعدی تصرف کرده. قدری راه که آمدیم در اول خاکش، «دکترخانه»ی مفصلی ساخته. یک نفر دکتر روسی با چند نفر اجزا نشسته بودند. به رسیدن ما21 آمدند «باشبلیط» ما را گرفته امضا نمودند.
[ادارهی بهداشت و درمان]
خودمان را هم بازدید نموده، نوشتهی صحیحه به ما داده، رد شدیم. [به] تخمین نیم فرسخ از دکترخانه که رد میشود، میرسد به باجگیر روس.
این نه خاک روسیه بلکه قسمتی از خاک ایران است که روسیه به زور تصرف کرده است.
[باجگیر روسیه]
باجگیر روسیه، آبادی چندانی ندارد. جمعیت به قدر بیست خانوار دارد. بعضی روس هستند، بعضی ایرانی و قفقازی که قهوهخانه و دکان دارند جهت مسافر. به رسیدن، اسبابهای ما را باز نموده، تفتیش نمودند. «باشبلیط» را قَل [به فتح اول تصویب و امضا کردن سند را قل کشیدن میگفتهاند] کشیده، رد شده، آمدیم. آمدیم، یک فرسخ به «قورت شو» گاری شکست به قسمی که پرهای تکر 22 تمام ریخت. ماندیم معطل. علاجی ندیده. آقا میرزا عبدالله به اسب گاری سوار شده رفت خبر نماید، گاری بیاورند. بنده قدری مانده، دیدم خبری نشد، پیاده راه افتادم در آن هوای گرم که مغز سر آدم را خبر مینماید، مشهدی محمدحسین را گذاشتیم سر اسبابها، آمدم، به چه فلاکت، از تشنگی زبان از دهان بیرون آمده، دیدم نه اسب است و نه گاری. بعد از جنجال زیاد، یک نفر حرکت نموده چوب و ریسمان زیادی برداشته رفت. بعد از دو ساعت گاری را وارد کردند. گفتند باید شب را در این جا بمانید، برویم از عشقآباد گاری بیاوریم.
[قورت شو]
«قورت شو»، جایی است آباد. از ایرانیها ندارد. سوای گاریخانه که دو کمند اسب و دو نفر مهتر روس دارد. آبی که بشود خورد، ندارد. گرم و متعفّن است و پشهی زیادی دارد که شخص نمیتواند یک ساعت تاب بیاورد. دیدیم فایده ندارد. نه گاری هست و نه اسب.
رفتیم پستخانهی روس. یک کروت، کرایه کرده، هر آدمی یک منات و 15 کپک، سوار شدیم. سه فرسخ راه است تا عشقآباد. یک ساعت و نیم راه را طی نموده، دو ساعت به غروب یوم 7 رمضان وارد عشقآباد شدیم.
[عشقآباد]
عشقآباد، بالنسبه به سابق که دیده بودم، خیلی آباد شده. تمام خیابانها را مستوه [کذا! مسطوح؟ مسطح؟] نموده تا وغزال
[ایستگاه] راهآهن، خرابه و بایر بود. حال تمام، منزل و کاروانسرا و مغازه ساختهاند. خیلی ترقی نموده، باری در سرای «حاج محمدتقی میلانی» یک اتاق گرفت با دو قروات [تختخواب]، شبی یک منات کرایه گرفتند. پنج شب توقف نموده.
[سینمای عشقآباد]
دو سه شب تئاتر رفته. بلیط سی (30) کپک. سیموتوگراف [سینماتوگراف]23 و بعضی نمایشهای دیگر دادند.24
[ملحقشدن همسفران]
یوم نهم رمضان جنابان میلانی25 و اسکوئی26 وارد شدند. در خصوص حرکت از کدام طریق، گفتوگو شد. جناب حاج محمدجواد تاجر هم تشریف داشتند. رأی از طریق سمرقند و تاشکند به طرف ویانه [وین]27 رأی داده شد.
[نقشهی سفر به وین و اسلامبول]
دوازده روز از عشقآباد الی ویانه [وین] راه است، تمام خط آهن. از ویانه به اسلامبول هم با خط آهن 24 ساعت. دریا را به هیچ وجه نمیبیند. کرایه تا «ولادچسکی»، پروا: 90 منات، افرای: 47 منات و نیم، تریت: 31 منات. از ولادچسکی به ویانه افرای: 21 منات.28
قرار شد که از طریق ویانه حرکت نماییم. باش بلیطها را بردیم قنصر [قونسول] خانه که قل بکشند. بلیطهای ما را قل کشیده هر آدمی یک منات دادیم. نیم منات جهت قل کشیدن و نیم منات جهت اعانهی مدرسهی ایرانیان. از قضا درباش بلیط جناب اسکوئی که در مشهد گرفته بودند، اسم عیال ننوشته بودند. قنصر [قونسول] اظهار کرد:
- در آخر جنگ روس، اسباب زحمت جهت شما خواهد شد. بعد از مذاکرات زیاد، قرار شد که باشبلیط تازهیی بگیرند. [قونسول]، باشبلیط تازه نوشته، داد. باید پلیس مستر [Police Master] عشقآباد، قل بکشد؛ در شهر نبود. رفته بود فیروزه. سه چهار روز طول داشت تا به قل برسانند. به این واسطه، نقشهی طریق ویانه به هم خورد. [سفر از راه بادکوبه] قرار شد که از طریق بادکوبه مسافرت نماییم. و ما حرکت نموده و در بادکوبه منتظر حضرات باشیم.
لهذا یوم چهارشنبه 12 رمضان ساعت ده روس، و غزال رفته، با ماشین پشتوای بلیط کرسناوادسکه گرفته حرکت کردیم. کرایهی ماشین: پروای: 12 منات، افرای 8 منات و 70 کپک.
تریت: 5 منات و 80 کپک. بلیط افرای گرفته، روانه شدیم. دو استانسیه [Station: ایستگاه] که مسافرت نمودیم؛ استانسیه به کوک تپه میرسد.
[کوکتپه]
کوکتپه،29 از شهرهای ترکمانان بوده در آن جا مدتی روس دعوی نموده تلفات زیادی از روس شده. پس از فتح کوکتپه، مجسمهی ترکمنها، و سالدات را از جودن [چدن] ریختهاند که با هم مشغول محاربه هستند. اتاق دیگری از اسلحههای انتیقه [عتیقه] قدیم مثل زره، کلاهخود، شمشیر، سپر و غیره نصب نمودهاند. باغی مفصل، گلکاری، مستحفظ در آنجا قرار دادهاند. ماشین به قدر یک ربع ساعت توقف نموده پایین آمده تماشا نمودیم.
[حرکت به طرف کارسناوادسکه]
بعد حرکت نموده بین راه هر نیم ساعت راه، نیم استانسیه دارد که در آنجا توقف نمینماید. یک ساعت که سیر مینماید، استانسیه است که به ملاحظهی آبادی محل و گرفتن بار، از ده دقیقه الی یک ربع، توقف مینماید. تمام استانسیهها آباد، رستورن (رستوران) ها از همه قسم مأکولات، مطبوخات، مشروبات، فواکه موجود، شیر، کره، هرچه شخص خیال نماید، حاضر است. مخصوصاً هندوانههای خیلی خوب دارد. هر دانه که نیم پوط وزن دارد، یک عباسی مناط میدهند.
[ورود به کرسناوادسکه]
به هر جهت، سیر از عشقآباد الی کرسناواد سکه، 18 ساعت شد. یوم پنجشنبه سیزده رمضان، یک ساعت از روز گذشته، وارد کرسناوادسکه شدیم. کرسناوادسکه شهری است کوچک، در دامنهی کوه سیاهی که اصلاً گیاه نمیروید و از شدت گرمی، سنگهایش سوخته و سیاه شده و آب هم ندارد. از یک وغزال [ایستگاه] آن طرف، با لوله آب کشیده، آوردهاند، کنار بحر خزر واقع است که دو طرف آب است، دو طرف کوه. جای تعیش نیست. ولی ظاهرش را خوب ساختهاند که در نظرها جلوه مینماید. خیابانها در دامنهی کوه کشیدهاند. این طرف[و] آن طرف مغازهها، هوتیل[هتل]ها ساختهاند. قازارمه جای سالدات30 و توپخانه و ذخیرهخانهها و آلات حربیهاش به ظاهر زیاد است. اشجار و باغهای قشنگ خوب، گُلکاری- با این که کوه است و آب ندارد- ساختهاند. از استانسیه، الی جلو دریا- که محل اقامت مسافر است- یک ربع فرسخ شرعی است. درشکه دیده، نشستیم، رفتیم جلو دریا. شخص ترکی هست«امین الرعایا» لقب دارد. قهوهخانه دارد. خوراک هم دارد و جای اقامت مسافر هم دارد. ولی خیلی کثیف. هر که«بیاید، برود» است که شخص مطمئن به خودش و اثاثیهاش نیست. چون وضع را برخلاف میل دیدم. بنده رفته در «هوتل[هتل] لندن» یک نمره گرفته اسبابها را کشیده بردیم. بعد از چائی[چای] و ناهار سه ساعت به غروب به کانطور [counter] رفته، بلیط پراخود پشتوای گرفته مراجعت به هوتل نموده، یک مناب و نیم کرایه هوتل را داده حرکت نمودیم. آمدیم به پراخود. قیمت بلیط پروای: 12 منات، افرای:8 منات و یک عباسی، تریت:3 منات و نیم. بلیط افرای گرفته یک ساعت و نیم به غروب، حرکت کرده:
سربادبان بر ثریا زدیم سراپرده بر روی دریا زدیم
ساعت چهار به آن طرف، قدری کولاک شد. پراخود، این طرف و آن طرف وولای31 نمود. حال بعضیها را به هم زد. همه سرجای خود افتادند. ما هم گرفته خوابیدیم راحت، تا صبح شد. پا شدیم.
[ورود به باکو]
دیدیم بادکو به نمایان است. مدت سیرمان هیجده ساعت. سه ساعت از روز گذشته،14رمضان، وارد بادکوبه شدیم. از«کریی مبرکوری» عبور نموده، با درشکه حرکت نمودیم، رفتیم سرای حاج. در اطاقی که منظرههایش رو به خیابان دروازه قبه مشهور است، منزل نمودیم.
پینوشتها
1- سید علینقی امین (ابن امین) در تاریخ سبزوار، غلامحسین رضانژاد (نوشین) در حکیم سبزوار، منوچهر صدوقی(سها) در تاریخ حکما و عرفای متأخر از میرسیدمحمد سبزواری معروف به«آقای عراقی» یاد کردهاند.
2- امین، سید علینقی، تاریخ سبزوار، تهران، دایره المعارف ایران شناسی، 1382،ص538.
3- بیهقی، محمود، سبزوار: شهر دانشوران بیدار، دانشگاه آزاد اسلامی، 1376،ص 290.
4- امین، سیدحسن،«تعلیقات:بخش اسناد»، در تاریخ سبزوار، تصنیف سید علی نقی امین، تهران، دایره المعارف ایران، 1382،ص 612؛ دیوان حاج ملاهادی سبزواری، انتشارات وحید، چاپ دوم، ص262.
5- قرآن،3/97(سورهی آلعمران،آیهی97).
6- نام این پسر و پدر را استاد سید علینقی امین در ذکر مدفونین در آرامگاه حاج ملاهادی حکیم سبزواری به این عبارت آوردهاند: «17- حاج محمدرضا تبریزی تاجر روز جمعه8 شعبان 1345 فوت ودر حجرهای از در ورودی در سمت راست رو به قبله دفن گردید. ولی فعلاً آن حجره را خراب و جزء صحن کردهاند. 18- حاج عبدالله تبریزی تاجر فرزند حاج محمدرضا سابقالذکر در یکشنبه 26 بهمن 1331 برابر 29 جمادیالاول 1372 به مرض قلبی در سرِ«حمام حکیم» سبزوار از دنیا رفت و پهلوی پدر خویش در مقبرهی اسرار دفن گردید.»(امین، سید علینقی،تاریخ سبزوار،ص357).
7- حاج محمدحسین ترک تبریزی(میربالاسی) پدرِ احمد فرزین(ناظم مدرسهی خیریهی سبزوار).
8- کالسکه، یک اطاق چهار چرخه برای حمل مسافر(در مقابل«درشکه» با یک اطاقک دوچرخه) که با دو یا چهار اسب حمل میشده است، در برابر درشکه که با یک یا دو اسب حمل میشده.
9- ناصرالدین شاه قاجار در سفرنامهی خود به خراسان، این روستا را«آزاد منجیل» ضبط کرده است:«بعد به آزاد منجیل رسیدیم که ده بسیار معتبری است و مال حاجی میرزا ابراهیم مجتهد است»(سفرنامهی خراسان ناصرالدین شاه(سفر دوم، 1300ه.ق.)، تهران، سنگی،1306 ه.ق، صص 125-126). ولی ضبط صحیح تاریخی، همین است که در تاریخ سبزوار(ص42) و نیز سفرنامهی بیهقی«آزاد منجیر» معنایی نداشته، ناصرالدین شاه به قیاس با منجیل در شمال ایران، آزاد منجیر را با توجه به قریب المخرج بودن دأ و لام، آزاد منجیل نوشته است.
10- «مال؛ یعنی مرکوب(اعم از الاغ،قاطر و اسب).
11- یعنی آواز کُردی؛ موسیقی آوازی به زبان کُردی.
12- تسمیهی افراد در اواخر قاجاریان به نامهای خانوادگی که به «اف» ختم میشود، مانند حسیناف، رفیعاف که در پاراگراف حاضر ضبط است، نشانهی تأثیر فرهنگ روسی در این منطقه از ایران از طریق عشق آباد و بادکوبه و ... بوده است و نوعاً نیز کسانی که این اسامی را برای خود انتخاب میکردهاند، بازرگانانی بودهاند که با روسیه روابط تجاری داشتهاند و لذا به تقلید از همتایان برون مرزی خود قبل از الزام قانونی ایرانیان به داشتن نام خانوادگی،«اف» روسی را که به معنای«زاده» است، به آخر نام پدر خود اضافه میکردهاند. بنابراین در متن حاضر«حاج عبدالوهاب رفیع اف» یعنی رفیع زاده،«حاج علی اکبر آقا حسین اف» یعنی حسین زاده و...
13- حاج علی اکبر میلانی معروف به «شیطو»[شیطان] از «تبارزه» (تبریزیان) مقیم سبزوار، از بازرگانان موفق و متعین عصر خود.
14- حاج محمدتقی اسکویی(تاجر و مالک تبریزی تبار ساکن سبزوار) که به همگامی تنی چند از بازرگانان از جمله حاج علی اکبر میلانی، عبدالرزاق قاضی زاده و نویسندهی همین سفرنامه(حاج محمدعلی بیهقی) در شمار مشروطهطلبان انگشت شمار سبزوار(به رهبری شاهزاده محمدهاشم میرزا افسر، میرسید حسن امین الشریعه، عبدالله سجادی(شمشیری) متخلص به جلوه و رجبعلی تجلی)بودهاند.
استاد سیدعلینقی امین ضمن شرح حال سیدعبدالله برهان از این حاج محمدتقی اسکویی چنین یاد کرده است:«برهان... در چهارم دی ماه 1343 بدرود حیات گفت و در مقبرهی حاج محمدتقی اسکویی که از تجار و بازرگانان سبزوار بود، مدفون گردید.»(تاریخ سبزوار،ص 488).
15- مقصود از«خیابان» در اینجا، جادهی شوسهی قوچان از ایران به طرف عشق آباد (ترکمنستان) است.
16- یعنی مرکب
17- شبیه«داش رباط» و «داش کرپی» که در سفرنامهی مرو تألیف محمد لشکرنویس نوری مذکور است.
18- یعنی بازار غیر مسقف (بازارِ سرباز در برابر بازار پوشیده)
19- پانزده سال قبل از تاریخ نگارش این سفرنامه، مطابق 1313ه.ق.(سال قتل ناصرالدین شاه) میشود.
20- «دکترخانه»، یعنی محل کار پزشک: مطب/ درمانگاه
21- «به رسیدن ما» یعنی به«محض رسیدن ما»
22- پرهای تکر، چرخهای گاری.
23- در عصر قاجار به سینما«سینماتو گراف» میگفتهاند و املاء این واژه در متون مختلف متفاوت بوده است. برای مثال، در سفرنامهی مظفرالدین شاه به اروپا که با عنوان سفرنامهی مبارکهی شاهنشاهی(به اهتمام احمد صنیع السلطنه و پسرش(ابراهیم خان عکاسباشی) چاپ شده است، سینما«سینهماتوگرافِ» و در گزارش همان سفر به قلم کوریلن(ترجمهی نیرالملک)«سینوماتوگراف)ضبط شده است.
24- رفتن به تئاتر و سینما در آن زمان که در ایران چنین امکاناتی نبوده است، برای مسافران ایرانی اهمیتی داشته است.
25- حاج علی اکبر میلانی تاجر مقیم سبزوار.
26- حاج محمدتقی اسکویی تاجر مقیم سبزوار.
27- ویانهvienna (وین)، پایتخت اتریش.
28- پروای، افرای، تریت(به ترتیب) نرخ قطار مسافربری درجه یک و دو و سه.
29- کوک تپه محلی است در یک فرسنگ و نیمی قلعهی مرو .ر.ک. لشکرنویس نوری، سیدمحمد،«سفرنامهی مرو»، در سه سفرنامه چاپ قدرت الله روشنی زعفرانلو، تهران، انتشارات توس،1356،ص 135.
30- سالدات: سرباز
31- و ولای (به ضم واو اول): حرکت ناخواسته و هیجان آور
مطالب مشابه :
لیست بیمارستانهای طرف قرارداد بیمه تکمیلی فرهنگیان
تهران ، خ آیت اله بهشتی ، میدان تختی ، خ شهید خلیل حسینی مطب دکتر دکتر فرید
آنچه که درباره سید مجتبی حسینی (خامنه ای) باید بدانیم ...
آنچه که درباره سید مجتبی حسینی مطب فوق اوج بی در وکیل آباد مشهد است، اسب
لیست کانون آگهی و تبلیغات استان سنندج
صلاح حسینی فرید گستر طبقه فوقانی مطب دکتر ناصری
از مالکیت ایرانسل تا فروش نفت قاچاق به انگلیس
سید مجتبی داماد دکتر فرید حداد عادل نیز درباره مطب فوق اوج بیاطلاعی
سفرنامهی حجاز بیهقی
میرزا رکنالدوله هم که از والیگری خراسان معزول شده است و از مشهد حسینی سبزواری
برچسب :
مطب دکتر فرید حسینی مشهد