متن برنامه معرفت - هدف از خلقت
دیر آمدی این نگار سرمست زودت ندهیم دامن از دست
بیچاره کسی که از تو بُبرید آسوده تنی که با تو پیوست
یکی از سوالاتی که عزیزان زیاد کردند این بوده که ما چرا خلق شدیم واقعاً هدف از خلقت ما چه بوده آیا واقعاً آهنگ عالم آفرینش به سوی اون هدفی که خالقش مدنظر بوده پیش میره از کجا بدانیم ما مطابق خواسته او در حرکتیم؟ جا داد همین بحث را تحت عنوان مأموریت یا مسئولیت ما در عالم آفرینش از نگاه جناب مولوی بحث کنیم ایشون میفرماید:
ما در این دهلیز بازی و قضا بهر دعوی الستیم و بلا
دهیلز قاضی مدارش همین دنیایی است که باید ازش عبور کنیم این مأموریت اصلی ما این است آیه 172 اعراف الستُ بِرَّبِکُم قالوا بَلی: این بزرگوار این آیه را توضیح میدهد که:
بلا گفتیم و آن را ز متحان فعل و قول ما شهود است و بیان
یعنی هم قول ما، هم فعل ما، هم معرفت ما تأیید کنیم.
از چه در دهلیز قاضیش زنیم نی که ما بهر گواهی آمدیم
مگر نه این است که ما برای مأموریت آمدیم در کارگاه آفرینش که نه تنها خودمان شعار الست بربکم سر بدیم بلکه دیگران را هم به این پیمان ازلی دعوت کنیم که ما همه رند میپرستیم ...سر کرده پیمان الستیم.
ج= همان طور که فرمودید اشعار مولانا در این زمینه تفسیر الست بربکم است و شاید به جرأت بشه ادعا کرد که همه اشعار مولانا سند روایی یا قرآنی دارد. بیان دیگری از قرآن و روایات است به زبان فارسی.
این آیه شگفتانگیزی است که شما از علت واقعی خلقت پرسیدند و روز الست و تعبیری که ایشون کرده قاضی دهلیز. دهلیز معبری است که عبور میکنند وتنگ است و این عالم دهلیز عبور است. کلمه قاضی یعنی چه؟ کلماتی که به کار میبره حساب شده است قاضی قضا، قضا کی بوده و ما قاضی اون قضا هستیم. قاضی بودن از قضا میاد تازه ما میخواهیم قضا را قاضی بشیم. در روایات و آیات عالم الست یا روز نخست یا به تعبیر یکی از حکمای ما که خیلی هم مشهور نیست جلال الدین دوانی، نسبت نخست. اون از نسبت نخست صحبت میکنه و نسبت نخست را ما در همه نسبتها میداند. اون خالق و مخلوق، از علت و معلول، از سبب و مسبب از واجب و ممکن صحبت نکرده. همه حکما مثل ابن سینا اول از واجب و ممکن صحبت کردند متکلمین و متشرعین از خالق و مخلوق. این حکیم کمتر هم به حرفش توجه شده از نسبت نخست صحبت کرده و اون نسبت نخستین را ما در همه نسبتها دانسته. طرز تفکر عوض میشه عقاید همون است اما طرز بیان عوض میشه.
نسبت نخستین چیه؟ به مناسبت روز الست نسبت نخستین را عرض میکنم تا بدانیم نسبت نخستین چیه؟ همون عالم قضا. نسبت نخستین ذات باری تعالی که بیچون است و قابل درک هم نیست یه صفاتی دارد و با صفات خودش یه نسبتی دارد و صفات هم عین ذات است و افعال هم به دنبال صفات است. صفات و افعال و شئون ذات از خود ذات نشأت میگیرن. به عبارت دیگر خود ذات هستند اما چون یه تکثیری ظاهراً پیدا میشه یه نسبتی پیدا میشه این نخستین نسبت هستی است. در هستی از خواسته باشیم دنبال اولین نسبت بگردیم ببینید همه عالم نسبتهاست ما نسبتها را چیزهای فرعی میگیریم ما دو نفر یه نسبتی با هم داریم ما با این میز یه نسبتی داریم با هوا، با آسمان، زمین و ... خود اشیا و اعیان در نظرمون مهم است اما نسبت میان اعیان و اشیا در نظرمون ناچیز است. در حالی که چون نیک بنگری شاید جز نسبتها چیزی نباشه. اعیان هم هست اما بین اعیان نسبت است اگر نسبت نباشه هیچ چی نیست. یه لحظه فکر کن هیچ نسبتی در عالم نیست شما یه موجودی را به من نشان بده هر موجودی با هیچ چیز نسبت نداشته باشد میتونی همچین موجودی را نشان بدی؟ نه با خودش نسبت دارد با صفاتش نسبت دارد و صفاتش هم عین ذات است زائد بر ذات نیست بین صفت حق و خود حق هیچ فاصله نیست. ولی در عین حال بین صفات نسبت است این جهان چیزی است که دوانی میگه نسبت نخستین. این ما در همه نسبتهای اصلی است. هر نسبتی در عالم باشد فرزند اون نسبت است. حالا اگر این نسبت نخستین رو فهمیدیم کم کم میرسیم به عالم الست.
عالم الست وقتی میگیم عالم ما عالم را فکر میکنیم چیزی است که در مقابل ما قرار گرفته. فکر میکنیم عالمی که توش زندگی میکنیم در کره زمین، مجموعه این موجودات را عالم میگن اینها عالمند یا در عالمند؟ در عالمند. خود عالم کو که اینها در عالمند. خود عالم یه فضای خالیه؟ ما فضای خالی نداریم عالم یک موجودی در میان موجودات نیست این اشتباه را اغلب میکنن فکر میکنند عالم یه موجودی است مثل سایر موجودات. مثلاً این دیوار، زمین، آسمان دریا و... یه موجوده عالم همه یه موجوده مثل سایر موجودات همچین چیزی نیست عالم جدا از ما فی العالم نیست. عالم افق دید ماست. به همین جهت شاید خیلی از موجودات دیگر عالم نداشته باشن با موجودات دیگه نسبت دارن اما عالم ندارن خود عالم از آن ماست. انسان عالم داره.
حالا بریم عالم الست اونم همین طوره عالم یه افق دیده، من یادم میاد که یه شعری از حکیم نظامی بخوانم که این نظامی در واقع حکیم بوده. در عالمِ آفریدن زین نتوان رقم کشیدن ...مصرع اول برای من مهم است در مصرع دوم میگه که زیباترین عالم همین است که خدا آفریده زیباتر از این نمیشه. اگه بگیم نه پس یعنی خدا نعوذبالله یا بخل داشته یا قصور که هیچ کدومش نیست. عالم بهتر از این نمیشه که خدا آفریده.
مصرع اول میکه در عالم عالم آفریدن... : یعنی خود عالم آفریدن یه عالم میخواد. اگر آفریدن این عالم در عالم است پس عالم اندر عالم اندر عالم داریم ما. ببین چه نکتهای را نظامی اشاره میکند تو در تو عالم، افقها گشوده و گشودهتر تا به اون عالمی که شما از آیه استخراج کردی و عالم الست گذاشتی. الست هم از خود آیه گرفتیم چون خداوند میگه الست بربکم الست عربی است یعنی آیا من نیستم پروردگار شما؟! این زبان زبان لفظ و صوت نبود اون افق انقدر گشوده بود عالم الست پیش از این عالم ضیق اینجا دهلیز است اونجا دهلیز نبود بسی گسترده بود. افق بسی وسیع. اونجا به زبان بیزبانی یعنی زبان وجود اصلاً زبان خانه وجود است. اصلاً زبان از آن وجود است. اگر زبان نبود وجود نبود زبان مظهر وجود است. به قول مارتین هایدرگر که البته عرفا و حکمای ما سالها به این مسأله رسیده بودند فیلسوف آلمانی حالا داره میگه با تمام هستی خودشون درک کردند این صدا را به زبان بیزبانی، زبان وجود، وجود خودشون گوش بود واین ملاصدرا از ممکن غیب شنیدن الست بربکم شما پرتو من هستید آیات من هستید ذات من که نیستید همه قالوا بلی. همه هم بودند در ازل همه چیز هست. در این عالم و در این زمان همه چیز است در یک دهلیز است دهلیز باید به ترتیب عبور کنند از دهلیز همه آدمها در یک لحظه نمیتوانن عبور کنن. یکی یکی باید عبور کنن یعنی یکی یکی، دو تا دو تا تدریج است زمان تدریج است. یعنی در این زمان که ما هستیم همه ازل نیست همه ابد نیست ما در لحظه هستیم. این لحظه میره یه لحظه دیگه میاد همیشه ما در بیش از یک لحظه زندگی نمیکنیم شما در دو لحظه در آن زندگی نمیکنی همیشه در لحظات لحظه پس از لحظه، لحظه پس از لحظه، زندگی میکنی اما در ازل همه لحظهها جمع است لحظه پس از لحظه نیست. در ابد همه لحظهها جمع است یعنی لحظه پس از لحظه نیست در این زمان که دهلیز است لحظه پس از لحظه است ولی در ازل و ابد همه زمان یکجاست. همه لحظهها در واقع در یک لحظه جمع شده اول الست است و همه انسانها حضور دارن هم انسانها که در زمانهای مختلف از بدو پیدایش تا انقراض عالم هر چه بودند همان طور که کل زمان اونجا جمع است ما فی الزمان نیز اونجا جمع است. ببینید اون عالم چقدر افقش گسترده است این عالم الست است اونجا زبان حال وجود این است. زبان وجود شاید صریحتر از زبان ما باشد زبان ما لفظ و حرف است زبان ما از نَفَس و صوت و الفاظ تشکیل شده اون زبان زبان موجود است خیلی صریح است آشکارترین، بلیغترین، رساترین زبان است. با وجودتون شنیدم که الست بربکم همه بیدرنگ قالو بلی گفتند. تو پروردگار ما هستی به زبان وجود اعتراف کردند اونجا اعتراف کردند. حالا تنزل کردند و آمدند در این دنیا که دهلیز است که باید عبور کنن از منفذ تنگی باید عبور کنن اینجا باید قضاوت کنند مولوی اینجا قاضی قضا به کار برده.
استاد اینحا یک سوال پیش میآید اینکه تفاوت عالم ازل والست چه میشه؟
ج= همونه همون الست عالم ازل است خمیرمایه ازلی انسان. الست که میگیم یعنی آیا ما نیستیم چون این کلمه در قرآن به کار رفته ما اسم عالم را گذاشتیم عالم الست الست همان ازل است پس میشه گفت پرسش ازلی است. حالا اون پرسش ازلی را در دهلیز زمان ما باید قضاوت کنیم.
استاد فکر نمیکنید این پرسش همین طور بیپاسخ مونده؟
ج= این پرسش را پاسخ مثبت دادن گفتند بلی.
بله این دنیا اسرار ازل را نه تو دانی و نه من.
ج= بله حالا یه سری اسرار است شما این پاسخ را نمیخواد چون یه اسراری هست که شاید بعضی را شما ندانی ولی به این سوال یه وقت از اسرار صحبت میکنی یه وقت از پرسش این پرسش ازلی پاسخ داده شده بلی گفتند اون روز به قول شیخ بهایی.
در روز الست بلی گفتی امروز در بستر لا خفتی
حالا بعضیها امروز خوابشون برده اگر خوابشون نمیبرد این بلی را داشتن این بلی همیشه با ماست. بلی یعنی بلی این بلی در نهاد همه انسانهاست همه اعتراف به ربوبیت حق کردند و من فکر نمیکنم هیچ کس بتونه انکار ربوبیت حق بکنه. اونها که انکار میکنن به زبان انکار میکنن یا عناد دارن عناد با چیزی و الا در ما فی ضمیر هر کسی هست که یک مبدأیی داره. خودش مبدأش را نمیتونه شناسایی کنه در مصداق اشتباه میکنه. ملحدین اشتباه مصداقی دارن ولی اونها به مبدأ خودشون واقفند ازشون بپرسی یا میگن نمیدونیم یا یه چیز اشتباه میگن. اون بلی با ما هست منتهاش یه غباری روش است یا در مصادیق ما اشتباه میکنیم این قاضی قضا همینه یعنی اون قضا را الان باید قضاوت کنیم ما قاضی اون قضا هستیم در این دهلیز.
استاد روشن شد که ما در این دهلیز قاضی قضا دنیایی که محل عبور است برای این آمدیم که الست بربکم را اینجا گواهی بدیم. تحقق ببخشیم. هم خودمان هم دیگران را.
چند در دهلیز قاضی ای قوا حبس باشی ده شهادت از پگاه
پگاه یعنی صبح یعنی از صبح تولد و ورود آفرینش گواهی در جبلی انسان است باید بالغ باشی.
زان بخوندندت بدین جا تا که تو اون گواهی بدهی و ناری او تو
یعنی لجاجت نکنی. اصلاً تو به خاطر همین گواهی در این عالم خوانده شدی.
ج= دقیقاً همین است همون فطری بودن توحید است. پگاه صباح است حالا این صبح به یه معنی صبح ازل است به یه معنی صبح ولادت فرق نمیکنه. پگاه یعنی نخستین. ببینید بچه وقتی میاد همان فطرت توحیدیاش است که دنبال پستان مادر میگرده. دنبال چیزی میگرده. اون خواستن است دیگه دلیل نمیخواد. در جبلی آدم است وقتی ما اسم میگذاریم البته این اسم در کلام انبیا آمده قشنگ است خوبه و مبدأشناسی آغاز شناسی، نخست شناسی، هر موجودی آغازی داره، و آغازش را میخواد بفهمه این در جبلت آدمی است در فطرت آدمی است منتها خواستههای زودگذر و اغراض میاد شهوات میاد کم کم، کم کم روی اون خواسته اصلی را میگیره همون لجاجتها که بعد است. این آدم با یه چیزی دشمنی پیدا میکنه اتفاقاً یه وقت من گفتم بیشتر ملحدین بزرگی که در غرب پیدا شدن اینا بیش از اونا که با خدا مخالفت داشته باشن با کلیسا مخالف بودن. یه دلخوردگی از کلیسا، تعلیمات، یا کسی داشتن لج میکنن. و الا اگر اون لجبازی را نداشته باشن در جبلت آدمی است در اصل است مگر میشود کسی اون اصل خودش را گم کند اصلاً مولانا، تمام مثنوی و شمس بازگشت به اصل است. در چند بیت اول مثنوی صحبت کردیم دعوت و بازگشت به اصل.
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش
بنابراین پگاه همان صبح تولد است و انسان به اون پگاه میخواد برگرده ولی خوب آلودگیها میاد روی اون ضمیر را میپوشاند و گرفتار میشه و اونجاست که باید تلاش کنه اون زنگار و غبارها که روی قلبش رو گرفته بزداید، تأمل، تفکر، انصاف، صداقت لازم است. در مرحله اول صداقت است با خودش قهر نکنه، با خودش لج نکنه، حتی اگر با خود قهره یا لجه. صداقت پیشه کنه و تفکر به پگاه باز میگردد.
این نماز و روزه و حج و جهاد خود گواهی دادن است از اعتقاد
بعضیها میگن چرا نماز میخونیم چرا روزه میگیریم اصلاً اقتضای اون الست بربکم توحید فکری این است که انسان نماز بخوانه روزه بگیره.
ج= در یک مقیاس گستردهتر هر عمل عبادی به ما هو العمل این نشانه اعتقاد است و اعتقاد نشانه معرفت است و معرفت همون پگاه ازل است. اگر اعتقادی پشت این عمل نباشه فرض کن شما روزه بگیر ولی باور نداشته باش اعتقاد رحمانی نداشته باشن. یا نماز بخوانی ولی اعتقاد و باور معرفت نداشته باشی. هیچ اثری ندارد یک زحمتی است یک خم و راست شدنی است این نشانه اون باور است و اون باور نشانه معرفت است و اون معرفت بازگشت به اصل است. هم نشانی دادن است از اعتقاد، اگر نشانی از باور نداشته باشد و چیزهای دیگه رو نشون بده. خدا آن روز را نیاورد که اعمال ما چیز دیگهای نشون بده نه اعتقاد راستین ما را. این صادق است. یعنی به تعبیر دیگر عمل ظهور اندیشه است. اندیشه وقتی میاد در رفتار و کردار بدن و عمل به صورت عمل ظاهر میشه اندیشه را چطور میتوانی ظاهر کنی یا به گفتار یا به کردار. اندیشه ربانی و رحمانی شما در کردار ظاهر میشه. هم گواهی دادن است از اعتقاد یعنی عمل ظهور اندیشه است و این اصل مهمی است جناب ملاصدرا هم تعبیر لطیفی دارن. إنَّ الإدراکَ الحَق تعالی عَلی وَجه البَسیط حاصِلٌ لِکُلِ أحَدٍ فی أصلِ فِطرَتِه.
ج= کاملا درسته وجه بسیط یعنی رنگ و لعابی که دیگران میدن. دیدید در بسیاری از ادیان رنگ و لعاب پیدا کرده. مثلاً آیین هندو اصلش توحید بوده اما رنگ و لعاب دادن سر از بت پرستی در آورده. در یهود در مسیحیت هم همین طوره. چه بسا بعضی از فرقههای اسلامی هم یه چیزهایی گفتن که شاید خیلی مناسب ساحت مقدس حق نباشد. این علی وجه البسیط یعنی بدون رنگ و لعابی که دیگران اضافه کردن بسیط بازگشت به اصل است. اصلِ اصل اصل چه موجودی است که اصل ندارد و چه موجودی است که از اصل خود بیزار است؟ این همون علی وجه بسیط ملاصدراست. هیچ موجودی بدون اصل نیست و هیچ موجودی از اصل خودش بیزار نیست اصل را میجوید.
نکته زیبای دیگری که جناب مولوی دارن اینه که:
تا بِنَدهی اون گواهی ای شهید تو از این دهلیز کی خواهی رهید
این تکیه مهمی کرده همان طور که آنجا به زبان وجود بلا گفتی شاید حالا این زبان نبود شاید این زبان عضله نبود زبان وجود بود که شهادت دادی حالا هم همان شهادت را با این زبان باید بدی. ببین تو ظهور همان حقیقتی این ظهور با اصلش نباید تفاوت داشته باشد. تو همانی و همان باش. اون شهادتی که اونجا دادی اون شهادت را اینجا ظاهر کن. شهادت خود را اظهار کن هم به لفظ گفتن هم به عمل آوردن..
یک زمان کار است بگذار و بتاز کار کوته را مکن بر خود دراز
خواه در صد سال خواهی یک زمان این امانت واگذار و وارهان
ج= بسیار عالی است یعنی خودت را معطل نکن به هلاکت نینداز. نگذار زمانش بگذره از فرصتی که داری استفاده کن اگر استفاده کنی زمان کوتاه زمان بلند نمیشه این تقریباً مضمون همان حدیث است که حضرت ختمی مرتبت: و إنَّ الله فی أیام دَهرِکُم نَفَحات ...: در مدت عمر شما لحظهها و فرصتهایی برای شما پیش میاد که تنبه پیدا میکنی بیدار میشی یه لحظه متوجه حق میشی. اون لحظه را از دست مده لحظههای طلایی یک چشم زدن غافل از اون ماه نباش / شاید که نگاهی کند آگاه نباشی.
اینجا راجع به شهید تعبیر لطیفی دارد جناب ملاهادی سبزواری: شهید کسی است که شهد معرفت را میچشد از ظرف تجلی حق اولین کسی که این ظرف را چشید خود حق است.
ج= البته این هنر مضاعفی بود که حاجی به کار برده که شهید با شهد شهادت چشیدن یکی دانسته. استناد میکند به آیه بِرَّبِکَ إنَّهُ علی کُلِ شیءٍ شَهید: ولی شهید به حسب لغت همان مشاهده است همون دیدن است حالا شهد شهادت هم چشیده یه ظرافت دیگه است. مشاهده و دیدن است شهید کسی است که میبینه و اولین شهید موحد خود خدا بود ابن عربی: هیچ موحدی در هستی مثل خود خداوند نیست. إنَّهُ لا اله الا هو خود خداوند به درستی آنچنان که باید خود را میشناسد پس اولین موحد خود حضرت باریتعالی است و از پرتو توحید او که خود خود را میشناسد انبیا به توحید میرسن و تعلیمات انبیا به دیگران میرسد. بله اون اولین شهادت اولین شهید اولین شاهد و اولین مشهود هُوَ الشاهِد وَ هُوَ المَشهود وَ هُوَ الشهاده: خداوند هم شهیده، هم مشهود، هم شهادت، هم شاهد. خودش خودش را میبیند و این پرتو ذات حق نسبت به خودش انعکاس پیدا میکنه در انبیا و اولیا تا به ما میرسه.
همه عالم چو یک خم خانه اوست دل هر ذرهای پیمانه اوست
خودش خم خانه و هر ذرهای پیمانهای از اون خم خانه. هوَ الذی لا اله الا هو ألمَلِکُ القُدوسُ السلام... من شمردم بعد از مقام هو که ذات است بعد میاد تو صفات. 8 صفت شمرده است 4 صفت جمالی است 4 صفت جلالی است. ملک، قدوس، سلام، مومن، اداره کننده، سلام. سلامت است مومن است ایمنی است مهربانی دوستی صلح، صفا، قرب، ایمنی. المهیمن، العزیز، الجبار، المتکبر. هیمنه قهاریت است عزیز عزت. الجبار المتکبر. درست معادل کرده این 8 صفت درست تقسیم عادلانه شده.
مولوی هم تسلط داشته به آیات قرآن زیاد میخونده یعنی تعلیماتش از تعلیمات قرآن است.
جنبش ما هر دمی اشهد است خود گواه ذوالجلال سرمد است
یعنی شهادت حتی زبانی هم نیست در عمل ما. حالا چرا هر عمل ما اشهد است؟
ج= هر عمل ما یعنی هر جنبش ما توجه کن پلک چشم زدن، یه نگاه را این طرف و اون طرف کردن یک حرکت دست یک حرکت نبض، اینها اشهد است چرا؟ این جنبش خود به خود نیست قائم به ذات نیست. قلب درسته خودش میزنه اما قلب بیخود میزنه هیچ ملاکی نداره زدن قلب چشم حرکت میکنه، پلک حرکت میکنه بیخود حرکت میکنه؟ دلیلی داره یه چیزی پشتش هست چه بسا ناآگاه چه بسا آگاهانه، بعضی وقتها ما جنبشهایی داریم که ناآگاهانه است بعضی وقتا جنبش آگاهانه داریم چرا من اراده میکنم چرا من میخو.اهم من فقط خواستن خودم را میفهمم اما چرا میخوام نمیفهمم. این چرا نداره چرا این احساس هست به جای اینکه نباشم اصلاً چرا خودمون من هستم به جای اینکه نباشم میتونستم نباشم میتونستم اینجا نباشم یا اصلاً در وجود نباشم. ممکن بود من به وجود نیامده باشم مثل خیلی موجودات پس اگر امکان داشت به وجود نیایم و اکنون به وجود آمدهام و اگر امکان داشت فلان جنبش را انجام ندهم و میدهم دلیلی پشتش هست. دلیلی که پشت جنبش هست حتی پشت وجود پیدا کردن من هست همان اشهد است. اشهد یعنی شهادت میدهم که این جنبش مبتنی است بر یک جنبانندهای. جنبش جنباننده میخواد شما جنبش بدون جنباننده داری؟ حرکت بدون محرک داری؟ نه
ما چو نائیم و نوا در ما ز توست ما چو کوهیم و صدا در ما ز توست
ما چو شطرنجیم اندر برد و مات تو وجود مطلقی این خوش صفات
ما چو شیریم و شیران الم حملشون از باد باشد دم به دم
حملمون پیدا و ناپیداست باد جان فدای آنکه نا پیداست باد
هیچ جنبشی بدون جنبنده و هیچ حرکتی بدون محرک نیست اصلاً معقول نیست. یعنی میتونیم نتیجه بگیریم در واقع آنچه در عالم آفرینش است یک الست بربکم یعنی یه شهود تکوینی دارن؟
ج= هر جنبشی به زبان حال الست داره میگه. دل هر ذره که بشکافی آفتابیش در میان بینی.
ما در این دعوی دهلیز قضا ...: استاد این قضا را یه کم بیشتر توضیح بدید.
ج= همون الست است اونجا بلی را گفتیم حالا قاضی اون قضا هستیم قاضی به اون قضا هستیم نیست در لوح جز الف قامت یار همون است. توجه کنید ما قضا را میخواهیم قاضی باشیم خیلی سخته. خیلی تنبه و آگاهی میخواد.
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من این حرف معما نه تو خوانی و نه من
اندر پس پرده گفتگوی من و توست چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من
مطالب مشابه :
تقدیر از قضات و کارکنان نمونه دادگستری استان
تقدیر از قضات و کارکنان نمونه قاضی انوری و رجایی نیا قضات شعبه 17 تجدید نظر متن دلخواه
رییس دادگستری جوانرود قاضی نمونه شوراهای حل اختلاف استان کرمانشاه شد
هفته گذشته رییس قوه قضاییه با اهدا لوح تقدیر از قاضی خسرو آبادی از قضات گفت .متن پیام به
انتشار دوعکس کمتردیده شده از مترجم نامدار "محمد قاضی"
که در مراسم تقدیر از خدمات استاد قاضی پس از تشییع جنازه متن کامل زندگی
متن جوابیه ارسالی به روزنامه وارش
شد متن منظور از وبلاگ حذف گردیده می باشد در تقدیر از تا صدور حکم قاضی
متن برنامه معرفت - هدف از خلقت
قاضی بودن از قضا میاد تازه ما تقدیر ویژه رسانه ملی از استاد دکتر دینانی متن کامل
در دادسرا و دادگاه چگونه رفتار كنيم (پیشنهاداتی برای مراجعه کنندگان به دادسرا)
» متن قانون چنانچه به حق خود رسیدید، نیازی به تقدیر از قاضی نیست، زیرا احقاق حق
اختتامیه بیستمین جشنواره تئاتر استانی فارس
آتوسا قاضی سعید حسن لو برای نمایش"پرسههای موازی" از شیراز متن: تقدیر تقدیر از
نامه 15 نماینده به رئیس مجلس در مورد استنکاف فانی از اجرای قانون استخدام مربیان پیش دبستانی+متن و اس
در مورد استنکاف فانی از اجرای قانون استخدام مربیان پیش دبستانی+متن و قاضی پور 3
نماینده ای مثل قاضی پورم آرزوست!!
تقدیر ،با پخش مستقیم مذاکرات مجلس باعث بالا رفتن حساسیت و پیگیری متن قاضی پور از
متن بیانیه هادی قاضی پور برای انتخابات شورای اسلامی شهر ارومیه منتشر شد + عکس
شخصی برخی از افراد از متن قانون سبب قاضی پور ضمن تقدیر و تشکر از تمامی
برچسب :
متن تقدیر از قاضی