به بهانه فیلم ملک سلیمان
کشتی سلیمان (؟!!)
ویرایش دوم
خورشید مرده بود
و هیچ کس نمی دانست
که نام آن کبوتر غمگین
کز قلب ها گریخته ایمان است
فروغ فرخ زاد
چند سال پیش که تمثال هایی از حضرت مریم و حضرت عیسی که توسط چینی ها به شکل و شمایل چینی نقاشی شده بود دیدم، تعجب کردم... اما چند وقتیه که سینما و فیلمسازان ما زوم کردن رو پیامبران الهی با فرهنگ و رسوم کاملاً ایرانی ! اوایل فیلم ملک سلیمان که ایلیا (الهام حمیدی)، همسر سلیمان نبی (امین زندگانی) فوت کرد، به بغل دستیم گفتم جون خودم کارگردان این رو کشته که با خیال راحت بلقیس* رو بیاره !!!
در روایات تاریخی، از ازدواج یوسف با زلیخا همسر عزیز مصر و سلیمان نبی با بلقیس ملکه سبا صحبت به میان اومده است... احتمالاً به دلیل تجربه یوزارسیف و انتقادها مبنی بر ترویج دو همسری، کارگردان مجبور شده است ایلیا رو از صحنه حذف کند... شاید هم به خاطر از دست ندادن بازار جهانی که دوهمسری را جرم می دانند باشد... البته کار خوبیه که پسرای جوون زیبا و پولداری مث یوزارسیف و سالامون (!) تو همون جوونی زن بگیرن... تا بخواد زلیخا جوون شه و بلقیس با تختش بیاد ممکنه کلی دختر زیپاشون بشینه و از راه به در بشن !
ملک سلیمان تجربه فیلم سازی خیلی جدیدی بود... اما چرا این تجربه باید از مقدّسات شروع بشه؟... آیا غیر از اینه که به بهانه ساختن یک فیلم قرآنی از پشتوانه و امکانات ملّی استفاده بشه؟... اما قرآنی نبود این اثر... من از خودم نمی گم... این حرف محمود پاكنیت از بازیگران این فیلمه: «به متنی كه داشتیم و كمكهای بحرانی و قدیریان بسنده كردم و معتقدم هر شخصیتی كه بازیگر آن را ایفا میكند، تفكراتی دربارهاش دارد و خود را برای ثبت لحظات مختلف آماده میكند و در نتیجه خلاقیتهایی پیش میآید»... اما خلاقیت تا چه حد؟... وقتی خدا باد رو مسخّر می کنه برای حضرت سلیمان، چه دلیلی داره که یه لشکر رو باهاش جابه جا کنیم؟... اصلاً لزومی داره صحنه کارتون یوگی و دوستان رو برای بیننده تدائی کنیم؟... حالا که زدیم تو نخ خلاقیت، بهتر بود یه مسابقه می ذاشتیم تو دبستان تا و به بهترین ایده جایزه می دادیم !!! شاید اگه از باد برای تشکیل ابر و ریزش باران و رونق بخشیدن به کشاورزی استفاده می شد، یا حداقل کشتی های لشکریان سلیمان رو در دریا با سرعت زیاد جابه جا می کرد زیباتر بود... اصلاً قالیچه سلیمان که از کودکی باهاش مأنوس بودیم چه ایرادی داشت؟ احتمالاً شرکت فرش "قالی سلیمان" کمکی به این فیلم نکرده بوده و کارگردان و تهیه کننده محترم جلوی هر تبلیغ احتمالی برای این شرکت رو گرفتن !!!
فیلم تجربه ای بود در استفاده از فنآوری های دیجیتال و پیشرفته روز دنیا... چرا ما نمی تونیم ابزار رو در خدمت خودمون دربیاریم؟... آیا این ابزارها فقط برای این منظور طراحی شدن که صحنه هایی مانند فیلم شایسته تعظیم "ارباب حلقه ها" رو خلق کنن؟... با تمام ارج نهادن به این جسارت، کاش اینهمه انرژی دست کم بر روی جلوه های صوتی و بصری این فیلم، قدری نیز در خصوص فیلمنامه اون وقت صرف می شد.
تا اینجا هم بسنده نشده... یه نگاه کوتاه به شیوه تبلیغات فیلم ملک سلیمان مؤید گوشه چشم این سه گانه ایرانی-چینی، به سه گانه آمریکایی هست! البته شاید تعبیر انگشتر قدرت، از داستان سلیمان به فیلم هایی چون ارباب حلقه ها راه یافته باشه... هر چی هست متون مذهبی و تاریخی در الهام بخشیدن به چنین فیلم هایی مؤثر هستند...
خیلی حرفا در مورد این فیلم وجود داره... خسته شدم از نوشتن... بقیه اش مال بقیه... فقط حرف آخر: اگه صرفاً به نبوت و سلطنتش سلیمان بسنده می کردند و تو جومونگ بازی واردش نمی کردن، می گفتن سلیمان بی دست و پا بود؟! ... مجبورم یه حرف دیگه بزنم... سلیمان این فیلم واقعاً بی دست و پا بود... دقیقاً اوج بحران، از خدا طلب کمک مستقیم می کرد ! اصلاً قصد اهانت به این پیامبر بلندمرتبه رو ندارم... سلیمانی که در قرآن با اون برخورد می کنیم در اوج شوکت و قدرت هست... همونجور که حضرت یوسفی که باهاش مأنوس بودیم هیچ شباهتی با یوزارسیف نداشت...
* بلقیس نام ملکه کشور سبا است که سلیمان تخت وی را پیش از حضور وی به نزد خودش با یک چشم به هم زدن حاضر کرد و در تاریخ آمده است که با همدیگر ازدواج کردند !
پانوشت ۱: تا آخر فیلم هر چی منتظر موندیم بلقیس نیومد... گمونم باید پول ملک سلیمان ۲ و ۳ رو هم بدم !
پانوشت ۲: دیدن این فیلم رو به همه توصیه می کنم... ضمناً سینمایی رو انتخاب کنین که تجهیزات دالبی قدرتمندی داشته باشه و هر چه بیشتر لذت ببرین !
پانوشت ۳: فیلم که می دیدم بی اختیار این شعرگونه زیبای فروغ فرخزاد که بخشی از اون رو در ابتدای مطلب آوردم تو ذهنم چرخ می خورد... تصویرسازی ها و مفاهیم مشابهی با این فیلم در اون وجود داره... توصیه می کنم این شعرگونه زیبا رو با صدای خود شاعر با کلیک بر این لینک:- آیه های زمینی گوش بدین:
آنگاه
خورشید سرد شد
و برکت از زمین ها رفت
و سبزه ها به صحرا ها خشکیدند
و ماهیان به دریا ها خشکیدند
و خاک مردگانش را
زان پس به خود نپذیرفت
شب در تمام پنجره های پریده رنگ
مانند یک تصور مشکوک
پیوسته در ترکم و طغیان بود
و راهها ادامه خود را
در تیرگی رها کردند
دیگر کسی به عشق نیندیشد
دیگر کسی به فتح نیندیشید
و هیچ کس
دیگر به هیچ چیز نیندیشید
در غارهای تنهایی
بیهودگی به دنیا آمد
خون بوی بنگ و افیون می داد
زنهای باردار
نوزادهای بی سر زاییدند
و گاهواره ها از شرم
به گورها پناه آوردند
چه روزگار تلخ و سیاهی
نان نیروی شگفت رسالت را
مغلوب کرده بود
پبغمبران گرسنه و مفلوک
از وعده گاههای الهی گریختند
و بره های گمشده
دیگر صدای هی هی چوپانی را
در بهت دشتها نشنیدند
در دیدگان اینه ها گویی
حرکات و رنگها و تصاویر
وارونه منعکس می گشت
و بر فراز سر دلقکان پست
و چهره وقیح فواحش
یک هاله مقدس نورانی
مانند چتر مشتعلی می سوخت
مرداب های الکل
با آن بخار های گس مسموم
انبوه بی تحرک روشن فکران را
به ژرفنای خویش کشیدند
و موشهای موذی
اوراق زرنگار کتب را
در گنجه های کهنه جویدند
خورشید مرده بود
خورشید مرده بود و فردا
در ذهن کودکان
مفهوم گنگ گمشده ای داشت
آنها غرابت این لفظ کهنه را
در مشق های خود
با لکه درشت سیاهی
تصویر می نمودند
مردم
گروه ساقط مردم
دلمرده و تکیده و مبهوت
در زیر بار شوم جسد هاشان
از غربتی به غربت دیگر می رفتند
و میل دردنک جنایت
در دستهایشان متورم میشد
گاهی جرقه ای جرقه ناچیزی
این اجتماع سکت بی جان را
یکباره از درون متلاشی می کرد
آنها به هم هجوم می آوردند
مردان گلوی یکدیگر را
با کارد میدریدند
و در میان بستری از خون
با دختران نا بالغ
همخوابه میشدند
آنها غریق وحشت خود بودند
و حس ترسنک گنهکاری
ارواح کور و کودنشان را
مفلوج کرده بود
پیوسته در مراسم اعدام
وقتی طناب دار
چشمان پر تشنج محکومی را
از کاسه با فشار به بیرون می ریخت
آنها به خود فرو می رفتند
و از تصور شهوتنکی
اعصاب پیر و خسته شان تیر میکشید
اما همیشه در حواشی میدانها
این جانیان کوچک را می دیدی
که ایستاده اند
و خیره گشته اند
به ریزش مداوم فواره های آب
شاید هنوز هم در پشت چشمهای له شده در عمق انجماد
یک چیز نیم زنده مغشوش
بر جای مانده بود
که در تلاش بی رمقش می خواست
ایمان بیاورد به پکی آواز آبها
شاید ولی چه خالی بی پایانی
خورشید مرده بود
و هیچ کس نمی دانست
که نام آن کبوتر غمگین
کز قلب ها گریخته ایمان است
آه ای صدای زندانی
آیا شکوه یأس تو هرگز
از هیچ سوی این شب منفور
نقبی به سوی نور نخواهد زد ؟
آه ای صدای زندانی
ای آخرین صدای صدا ها ...
مطالب مشابه :
معرفی قالی سلیمان
فرشکده - معرفی قالی سلیمان - اخبار و اطلاعاتی جامع و کامل راجع به فرش ماشینی - فرشکده
به بهانه فیلم ملک سلیمان
احتمالاً شرکت فرش "قالی سلیمان" کمکی به این فیلم نکرده بوده و کارگردان و تهیه کننده محترم
مسجد سلیمان
قالی وگلیم مسجد سلیمان شهری است سرمایه شرکت که در انگلیس تشکیل شده بود تا
تاریخچه فرش ماشینی در ایران
این امر تا اواخر سال ۵۷ به طور معمول ادامه داشت و شرکتهای از قبیل قالی سلیمان
ثبت برند نقشه فرش دستباف تکاب
طبیعت تکاب - ثبت برند نقشه فرش دستباف تکاب - جاذبه های طبیعی تاریخی شهرستان تکاب|تخت سلیمان
طرح توجیهی احداث کارخانه تولید فرش ماشینی
متعاقب آن شرکتهای دیگری از جمله شرکت و کارخانجاتی از قبیل قالی سلیمان، فرش
کارخانه طلای پویا زرکان آق دره
عملیات اکتشافی کارخانه طلای آق دره در سال 1374 توسط شرکت تخت سلیمان قالی افشار کد
مسجد سلیمان
وبلاگ تخصصی دانشجویان نفت مسجد سلیمان قالی وگلیم انگلیسی با شرکت خود به نام
برچسب :
شرکت قالی سلیمان