نشانهشناسی و نشانه در زبانشناسی
نشانهشناسی و نشانه در زبانشناسی
۱۲ آذر ۱۳۸۹ منیژه نیکدلچکیده: واژه «سمیوتیک» از ریشه یونانی «سهمه یون» (Semeion) آمده است که به معنای علامت و نشانه است. این واژه در قدیم به دو صورت «سیما» و «سیمیا» وارد زبان عربی و فارسی شده بود، ولی آن واژهها دارای معانی خاص خود هستند. سمیوتیک را میتوانیم در فارسی علامتشناسی، نشانهشناسی یا نشانشناسی ترجمه کنیم از دهه ۱۹۵۰ به این سو نشانهشناسى همچون روش پژوهش بهویژه در دو قلمرو «شناخت دلالتها» و «ادراک ساز و کار ارتباطها» به کار رفته است. یونانیان قدیم را میتوان نخستین رهروان نشانهشناسى دانست.
فردینان دوسوسور، زبانشناس سوئیسى و چارلز ساندرس پیرس، فیلسوف آمریکایى، که تقریباً هم عصر بودند، بنیانگذاران علم نشانهشناسى محسوب میشوند. هر چند که پس از آنان، مباحث نشانهشناسى تحولات گستردهای پیدا کرد اما مبانى فکرى آنان و الگویى که از مفهوم «نشانه» ارائه داده بودند، کماکان ارزش و اعتبار خود را حفظ کرد و مبنایى براى تحولات بعدى قرار گرفت .
از دید سوسور نشانه از دو قسمت تشکیل شده است:
۱- دال (signifian) تصویرصوتی
۲- مدلول (signifie) مفهومیکه دال به آن دلالت میکند
از دیدگاه پیرس نشان از سه قسمت تشکیل شده است:
۱- شمایل
۲- نمایه
۳- نماد
این دو دیدگاه برجستهترین دیدگاهها درباره نشانه هستند که در اصل مقاله به آن خواهیم پرداخت.
مقدمه:
واژه «سمیوتیک» از ریشه یونانی «سهمه یون» (Semeion) آمده است که به معنای علامت و نشانه است. نشانهشناسی (در انگلیسی semiology، همچنین Semiotics و یا Semeiotics از ریشهٔ فارسی «سیمیا» یا «سیما» در فارسی نوین و نیز در نظری دیگر از واژهٔ یونانی σημείον (سِمِئیون) به معنی نشانه) مطالعه نشانهها و نمادها است.
این رشته با سخنرانیهای زبانشناس سوئیسی فردینان دو سوسور در دانشگاه شهر ژنو آغاز گشت. تنها پس از مرگ او بود که به کوشش همکارانش اندیشههای او در کتابی با نام «درس زبانشناسی عمومی» (۱) درسال ۱۹۱۶ به چاپ رسید. او با رد انگارهٔ سنتی که رابطهٔ میان واژه و شئ را یک رابطه حقیقی میدانست (به رساله کراتیلوس افلاطون رجوع کنید) برای نخستین بار به دلخواه بودن آن اشاره کرد. او هر پیوند ذاتی میان واژه و شئ و همچنین واژه و مفهوم را نادرست خواند و این پیوند را زادهٔ یک همگرایی و همرایی اجتماعی دانست. او جستار خود را اینگونه آغاز میکند: در همهٔ دانشها شئ مقدمترین بخش یک پژوهش است در حالیکه در زبانشناسی هنگامیکه به سراغ واژه میرویم متوجه میشویم که برای بررسی آن واژه نخست نیاز به شناختن دیدگاهمان داریم. آیا ما واژه را از دید معنایی بررسی میکنیم یا ریشهیابی یا تاریخی یا جز اینها. پس استواری که دانش باید به دنبال بیاورد در گام نخست به خطر میافتد. پس سوسور به دنبال ساختاری استوار به ساختار زبان میرسد آنچه بنیاد نشانهشناسی را خواهد ساخت.
از دهه ۱۹۵۰ به این سو نشانهشناسى همچون روش پژوهش بهویژه در دو قلمرو «شناخت دلالتها» و «ادراک ساز و کار ارتباطها» به کار رفته است. مفهومى که اینگونه از نشانهشناسى ارائه میشود، در برگیرنده دانش بسیار گستردهای است، به طورى که میتوان گفت تقریباً تمام حوزه علوم انسانى و علوم اجتماعى را فرا میگیرد یا بنا بر توصیف اکو؛ نشانهشناسى علمى است که با کل فرهنگ انسانى سرو کار دارد. اما بسیارى از منتقدان بر چنین «دیدگاه سلطه طلبانهای» از نشانهشناسى شدیداً معترض هستند و معتقدند که «یکى از وظایف نشانهشناسان این است که نشانههاى مختلف را از هم متمایز کرده و شیوههاى متفاوت مطالعه آنها را تدوین کنند چرا که در حوزههاى متفاوتى چون موسیقى، معمارى، ادبیات، تبلیغات، تلویزیون، سینما، رادیو، آداب و رسوم، مد، آشپزى و …پدیدههاى دلالتگر یک جور نیستند و اگر هم پدیدهها و رفتارها همه نشانه باشند، نشانههایى از یک نوع نیستند.
سرآغاز نشانهشناسی
یونانیان قدیم را میتوان نخستین رهروان نشانهشناسى دانست. از آن جمله افلاطون (۳۴۸-۴۲۸ ق.م) در کتاب کراتیلوس منشأ زبان را مورد تأمل قرار میدهد و ارسطو (۳۲۲-۳۸۴ ق.م) در کتاب بوطیقا به تأمل در باب تفسیر اسم میپردازد. در دوره باستان نیز فلوطین (۲۰۴-۲۷۰ ق.م) با نگارش کتاب درباب زیبایى شاخص نمادگرایى در هنر محسوب شد؛ او معتقد بود هر اثر هنرى باید یک «ایده» را ارائه دهد. به عنوان مثال «یک معمار» ایدهای را که در ذهن دارد به خانهای که بیرون از ذهن دارد تبدیل میکند. به نظر او، اثر هنرى نشانهای است که به دنیاى ایدهها اشاره دارد. در سدههاى میانه نیز نمادگرایى تمثیلى مورد توجه قرار گرفت. مردم در این عصر، علاقهمند بودند تا از موضوعات کتاب مقدس، کلیساها را بنا نهند، از آن جمله میتوان به «بام بهشت»، «اورشلیم بهشتى» یا «معبد سلیمان» اشاره کرد. به عنوان مثال، ستونهاى یک کلیسا، نمادى براى پیامبران یا قدیسان بود (پنتى روتیو۱۳۸۰،؛ صص۱۲۱-۱۲۰).
البته در این میان، نقش سنت آگوستین (۴۳۰-۳۵۴) و آموزههاى او را نباید از خاطر برد. وى برخلاف مفسران کلاسیک، نشانه را موضوع خاص بررسى فلسفى قلمداد کرد و با توضیح این نکته که چگونه کلمات در ارتباطى متقابل با «کلمات ذهنى» قرار میگیرند، حوزه مطالعات نشانهشناختى را محدود کرد (پل و لیزایانس کابلى۱۳۸۰؛ صص۹- ۸).
در واقع باید سالهاى ۱۸۵۱-۱۹۱۳ را سر آغازى براى علم نشانهشناسى دانست، چرا که فردینان دوسوسور که دوره زبانشناسى عمومى را در خلال این سالها در ژنو تدریس میکرد، به نگرش تازهای در باب زبان و نشانهشناسى دست یافت
بنیانگذارن این رشته یعنی دانشمندان آمریکائی «پیرس» (Pears) و سپس «ماریس» (Morris) مؤلف کتاب «تئوریهای اساسی علامت» (۱۹۳۸) و نیز زبانشناسان سوئیسی و فرانسوی مانند «ف. سوسور» (Ferdinand Saussure) و «رلان بارت» (Roland Barthe) و واضعان دانش «سمانتیک» (مانند تارسکی و کارناپ و مکتب منطقیون شهر لووف Lwow)، جملگی کارشان در تسهیل ایجاد زبان مصنوعی برای دستگاههای سیبرنتیک، مؤثر بوده است و در واقع موضوع اساسی سمیوتیک بررسی زبانهای فرمالیزه و مصنوعی به عنوان علامات و عبارات است.
نشانهشناسی یا سمیوتیک:
سمیوتیک آموزش عام علامات زبانی و یا سلسله علامات (به آلمانی Zeichenreihe) است که به این علامت به ویژه از سه جنبه برخورد میکند:
۱- از جنبه ترکیب
این علامت (در فرانسه Syntactique یا در آلمانی Synctaktik) یعنی رابطه بین یک علامت و علامات دیگر یا رابطه بین یک سلسله و ردیف علامات با ردیف دیگر؛
۲- از جنبه معانی این علامات (Syntique)
3- از جنبه رابطه بین این علامات و آفرینندگان آنها
فرستندگان آنها، دریافتکنندگان آنها که پراگماتیک (Pragmatique) نام دارد.
علاوه بر این مباحث سه گانه، جنبه دیگری نیز قائل شدهاند به نام سیگماتیک (Sigmatique) در باره علامات و محتوی آن یعنی آنچه که آن علامات معلوم میسازند. ولی عملا این بحث به سمانتیک مربوط میشود.
تاریخ نشانهشناسی:
در طول صد سال شاهد سه رویکرد در این مقوله هستیم و سه شوک به این بحث وارد شده است. سه رویکرد عبارتند از:
۱) ذات گروی ۲) بینا متنیت ۳) مطالعه فرآیند نشانهای
در خصوص ذاتگروی گرایش به نفس و خود نشانه است و عموماً با تکیه بر روشهای علم زبانشناسی، کوششی برای مطالعه نشانهها و سعی در برقراری ارتباط گرامری انجام شده است. نمونههایی از این دست رویکردها را میتوان در برخی از کارهای بارت مشاهده کرد. در مورد عناصر نشانهای هم وضع به همین منوال است و تعدادی عناصر نشانهای در کنار هم قرار میگیرند و با استفاده از یک گرامر، مجموعه نشانهای را میسازند. عدم استفاده از این دستورالعمل و گرامر میتواند ناهنجاری شناخته شود. نشانهشناسان طرفدار این رویکرد در حوزههای مختلف نشانهها به دنبال کشف گرامرها هستند. نشانهشناسان ذاتگرا معتقدند در بحثی همچون کمدی و طنز، علت شاد بودن این فضا، ناهنجاری نشانهای است و اگر با یک مجموعه کاملاً صحیح و درست روبهرو باشیم به هیچ عنوان چنین محیطی به وجود نمیآید. از جمله محافلی که رویکرد بینامتنی (Intertextualism) دارد حلقه ترکل است. تودوروف بلغاری و رولان بارت از جمله شخصیتهای این رویکرد از مبحث نشانهشناسی هستند. در این رویکرد، توجه از مطالعه ذاتی به سوی مطالعه در رابطه بین متنها سوق مییابد. آنها معتقدند که متن از هیچ خلق نمیشود و این مسئله هم ارز با اصل بقای ماده و انرژی در فیزیک است. در آن جا ما با این مسئله رو به رو هستیم که انرژی از بین نمیرود و به وجود نمیآید، مگر آن که از گونهای به گونهای دیگر تبدیل شده باشد. در اینجا اهم تلاش بر این اصل استوار است که چگونگی ایجاد یک متن حائز اهمیت نیست، بلکه رابطه بین متنها پایه و ستون بحث است. به این ترتیب نشانهشناسان برخلاف گروه اول که معتقدند بایستی دنیال کشف ساختارها بود، به این اصل وفادارند که ساختار ذاتی وجود ندارد بلکه معناداری آنها نشانه تعامل بین متنها است و اساساً هر معناسازی در ارتباط بین متنها به وجود میآید زبانشناسی و بخصوص آموزش های زبانشناسی سوئیسی فردیناند دوسوسور تأثیر بسزایی بر نظریات ادبی در قرن بیستم داشته است. سوسور معتقد بود که زبانشناسی باید از بررسی «در زمانی» زبان ، یعنی بررسی چگونگی تحولات تاریخی زبان فراتر رفته و به بررسی «هم زمانی» بپردازد؛ یعنی زبان را در حکم نظامیکه در یک سطح زمانی عمل میکند تلقی کند. او زبان را به دو سطح «زبان» یعنی آن نظام زیرساختی که ناظر بر کاربرد زبان است و گفتار یعنی زبان آنگونه که در واقع و در عمل به کار گرفته میشود تقسیم کرد. بنیاد ساختار «زبان» آن است که کلمات نشانههایی اختیاریاند؛ یعنی تقریباً کلیهٔ این نشانهها بر مبنای نوعی قرارداد تعیین میشوند. پس معنا حاصل ارجاع کلمه به جهان خارج، و یا به افکار و مفاهیمی که در جهان خارج از زبان وجود دارند نیست؛ بلکه حاصل تمایز بین خود نشانههای زبانی است .
دامنه مطالعاتى حوزه نشانهشناسى و جایگاه آن در میان علوم
حدود یکصد سال پیش در سال ،۱۹۱۰ فردینان دوسوسور در دوره زبانشناسى عمومى شکلگیرى علمى را پیشبینى میکند و آن را semiologie یا «علم نشانهشناسى» مینامد و این علم را اینچنین توصیف میکند:
« زبان دستگاهى است از نشانهها که بیانگر افکارند و از این رو با خط، الفباى کر و لالها، آیینهاى نمادین، شیوههاى اداى ادب و احترام، علائم نظامى و …قابل قیاس است. هر چند فقط زبان مهمترین این دستگاهها است. به این ترتیب میتوان دانشى را در نظر گرفت که به بررسى نقش نشانهها در زندگى جامعه میپردازد؛ این دانش بخشى از روانشناسى اجتماعى و در نتیجه بخشى از روانشناسى عمومى خواهد بود که ما آن را «نشانهشناسى» (semiologie) مینامیم. نشانهشناسى براى ما مشخص میسازد که نشانهها از چه تشکیل شدهاند و چه قوانینى بر آنها حاکم است. زبانشناسى تنها بخشى از این دانش عمومى است. قوانینى را که نشانهشناسى کشف خواهد کرد میتوان در زبانشناسى به کاربرد و به این ترتیب زبانشناسى در مجموعه رویدادهاى بشرى، به قلمرو کاملاً مشخصى تعلق خواهد داشت (فردینان دوسوسور ۱۳۷۸،؛ صص۲۳- ۲۴).
از تعریف فوق میتوان چند نکته مهم و قابل تأمل در خصوص تعیین حدود و چارچوب حوزه نشانهشناسى و جایگاه آن در میان علوم بیرون کشید و به نقش و جایگاه زبان در این علم دست یافت؛ اساسیترین نکتهای که سوسور بیان میکند این است که مدلول یک کلمه با عین خارجی یا مصداق آن تفاوت دارد. او معتقد است هر نشانه در درون خود شامل دو بخش است: دال و مدلول. در مورد کلمه، صورت نوشتاری یا گفتاری آن دال محسوب میگردد و مدلول برآیندی ذهنی است از تمام مصداقهای ممکن در جهان خارج که به واسطه کاربرد کلمه در ذهن تداعی میشود. سوسور زبان را به مثابه یک سیستم از نشانهها تعریف میکند که ارتباطهای آنها با یکدیگر بهگونهای انتزاعی قابل مطالعه میباشد، به گفته خود وی مطالعه زبان نه به گونه شناخت در بستر تاریخ و با ارجاع به جزئیات و استلزامات تاریخی یک زبان به صورت درزمانی (diachronically) بلکه به صورت همزمانی(synchronically ) صورت میگیرد.
هنگامیکه یک کلمه در کلامی به کار میرود دو تاثیر یا نتیجه آمیخته به یکدیگر دارد. یک الگوی صوتی فیزیکی هست – دال -که توسط تلفظ صوتی تولید میشود و توسط مغز یا ذهن دریافت میگردد- و یک مفهوم یا ایده هست- مدلول- که نشانه، باز نمایاننده آن است. هر دو به عنوان نتایج یک رخداد کلامیواحد «در ذهن تهنشین» میشوند. دال و مدلول به گونهای جداییناپذیر به هم مرتبط میباشند. آنها شبیه پشت و روی یک ورق کاغذ میباشند. کلید ورود به این مفهوم این ادعا است مبنی بر اینکه دال و مدلول به گونهای کامل از کلمه بیان شده، یا به زبان آورده شده (نشانه) متمایز میباشند. اولی (نشانه) علت دو تای دیگر که رخدادهای روانشناختی محسوب میشوند میباشد. سوسور تاکید دارد که ارتباط بین الگوی صوتی انتزاعی و مدلول کاملا دلبخواهی و انتخابی میباشد. اما ارتباط بین الگوهای صوتی در هر زبانی میتوانند صورتبندی و قالببندی شوند. سوسور چنین قالببندی را (langue) مینامد – یک سیستم مشترک اجتماعی از نشانهها که از سوی افراد جامعه به منظور شکلگیری کلام به کار میرود.
۱- سوسور نشانهشناسى را بخشى از روانشناسى اجتماعى میداند و مینویسد: «روان شناسان ساخت و کار نشانه را نزد فرد بررسى میکنند.» اما در ادامه به دیدگاه آنان اینچنین خرده میگیرد که؛ «ولى آنان از محدوده اجراى فردى پافراتر نمیگذارند، و به خود نشانه، که ماهیتى اجتماعى دارد، نمیپردازند.» (فردینان دوسوسور۱۳۷۸،؛ ص ۳۳)
۲- سوسور نشانهشناسى را به مثابه دانشى پیشبینى میکند که به بررسى نقش نشانهها در جامعه میپردازد. لازم به ذکر است که، سوسور نشانهشناسى را علم بررسى نظامهاى نشانهای میداند، نه بررسى نشانههاى منفرد و نظامهاى نشانهای پدیدهای اجتماعىاند. «نشانه بیرون از نظام نشانهای بى معنى است و تلقى کارکردى بیرون از زندگى اجتماعى براى نظام نشانهای به همان اندازه بى ربط است.» (فرزان سجودى ۱۳۸۲،؛ ص۲۵)
۳- زبان نظامى نشانهای است و از این لحاظ با دیگر نظامهاى نشانهای قابل قیاس است. «سوسور زبان را مهمترین نظام نشانهای میداند و آن را «الگوى جامع» نشانهشناسى توصیف میکند. الگویى که زمینه مطالعه سایر نظامهاى نشانهای محسوب میشود.» (جاناتان کالر۱۳۷۹،؛ ص۱۰۷) او بر این نکته تأکید میکند که «مسأله زبان براى من فراتر از تمامى مسائل نشانهشناختى است … اگر کسى به دنبال ماهیت حقیقى نظام زبان است، باید در قدم اول به مطالعه وجوه مشترک این نظام و دیگر نظامهاى از این دست بپردازد.» (فردینان دوسوسور۱۳۷۸،؛ ص ۱۷)
اما این راهنمایى سوسور را زبانشناسان نادیده گرفتند و در حالى که دیگر مفاهیم سوسورى را سرلوحه مطالعات نشانهشناختى خود قرار داده بودند ولى از مفهوم نشانه و زبان به مثابه نظامى از نشانهها غافل شدند. هر چند در این باره بسیار سخن گفتند اما کاربرد قطعى آن را در تحلیل زبان جایز ندانستند.
کالر به نقل از کلود لوى استروس، مردم شناس برجسته فرانسوى، مینویسد: «مردم شناسى همچون زبانشناسى شاخهای از دانش کلى ترى به نام نشانهشناسى است. همان طور که زبانشناسى به بررسى نظامى بنیادى میپردازد که درکى صرفاً ناخودآگاه وجود دارد، در مردم شناسى نیز میتوان وجود نظام زیربنایىای از روابط را مفروض دانست و سعى در کشف این نکته داشت که آیا معنى عناصر یا اشیا ناشى از تباینشان با عناصر و اشیا در نظامى از روابط نیست که اعضاى یک فرهنگ به طور ناخودآگاه از آن باخبرند؟» (۱۳۷۹؛ ص۱۱۰)
در واقع مردم شناسان و جامعه شناسان نیز همچون زبانشناسان به دنبال کشف قواعد حاکم بر آن نظام ضمنى و نهفتهای هستند که ایجاد ارتباط و درک رفتار را میان مردم یک جامعه ممکن میسازد (فرزان سجودى۱۳۸۲،؛ ص۴۹).
این اعتبار، «براى درک جایگاهى که سوسور براى علم نشانهشناسى قائل بود، میبایست مطالعه زبان به شیوه رایج کنار گذاشته میشد، تا مطالعه دیگر پدیدههاى اجتماعى و فرهنگى به مثابه «زبانها»، یعنى همان نظامهاى نشانهای، در کانون بررسى قرار گیرد.» ( جاناتان کالر۱۳۷۹،؛ ص ۱۰۳)
نسبت نشانهشناسى با زبانشناسى
در دیدگاه سوسور زبانشناسى بخشى از «علم همگانى نشانهشناسى» است، اما بخشى بسیار مهم.سوسور بر اهمیت روشهاى زبان شناسى در مباحث نشانهشناسى تأکیدى ویژه دارد.او پس از توصیف منش اختیارى نشانههاى زبانى تأکید میکند که زبان به این دلیل که نظامى متشکل از نشانههاى اختیارى است مهمترین نظام از انواع نظامهاى نشانهشناسى و الگو و نمونه اصلى محسوب میشود.این حکم سوسور پایه اصلى پژوهشهاى رولان بارت در مورد نسبت زبان و نشانههاى دیگر شد که سرانجام نه فقط زبانشناسى را همچون الگوى اصلى مطرح کرد، بلکه حکم داد که نشانهشناسى بخشى از زبان شناسى است و نه بر عکس.بارت در کتاب عناصر نشانهشناسى از این حکم خود اینچنین دفاع میکند: «نشانهشناسى در برخورد با پدیدارهایى که غیر زبان شناختى هستند، دیر یا زود ناگزیر میشود که زبان را در نظر گیرد، نه همچون یک الگو، بلکه به مثابه محتواى بحث خود.این زبانها [ى جدید] زبانشناختى نیستند، زبانهایى درجه دومند که واحد آنها نه واجها و تکواژها بلکه قطعههایى وسیعتر از سخن هستند، قطعههایى که به موضوعها یا دورهها مرتبط میشوند که معناى آنها فراتر از زبان میرود، اما هرگز از آن مستقل نمیشود. بنابراین تقدیر نشانهشناسى حل شدن در زبانشناسى است … در واقع باید حکم سوسور را واژگون کرد: زبانشناسى پارهای از علم همگانى نشانهها نیست، حتى بخش ممتاز و اصلى آن هم نیست، بلکه نشانهشناسى بخشى از زبانشناسى است.» (۱۳۷۰؛ ص،۴۳ تأکیدها از نگارنده است)
نشانهشناسان سه نظریه متفاوت پیرامون این بحث ارائه کنند، که احمدى در کتاب از نشانههاى تصویرى تا متن(۱۳۸۳؛ ص ۱۵) این سه را این گونه توصیف میکند:
۱- زبانشناسى الگوى اصلى و «مادر» نشانهشناسى است، نشانهشناسى مفاهیم و قاعدههایى را در گستره ارتباطهاى غیرزبانى به کارمیگیرد که در زبان شناسى مورد استفاده بودهاند. آگاهى به زبان طبیعى در حکم ضمانتى است براى آگاهى از کارکرد هر شکل دیگر ارتباط.
۲- نشانهشناسى قاعدهای اصلى و بنیادین را در بر میگیرد که اصول زبان شناسى یکى از انواع و اجزاء این «فرا- قاعدهها» یند. افق زبانشناسى با نشانهشناسى تعیین میشود، و دانستن قاعدههاى زبان طبیعى به معناى آگاهى از تمامى قاعدههاى نشانهشناختى نیست.
۳- زبانشناسى و نشانهشناسى دو علم کاملاً متفاوت هستند؛ این دو از یکدیگر مستقل هستند و حداقل نسبتها را میتوان در میان روشها و مفاهیم و احکام آنها یافت.
در این بین میتوان دیدگاه دوم را معقولتر دانست، در میان انواع نشانهها، نشانههاى زبان شناختى اهمیت استثنایى و ویژهای دارند.
مفهوم نشانه به روایت بنیانگذاران نشانهشناسى
فردینان دوسوسور، زبانشناس سوئیسى و چارلزساندرس پیرس، فیلسوف آمریکایى، که تقریباً هم عصر بودند، بنیانگذاران علم نشانهشناسى محسوب میشوند. هر چند که پس از آنان، مباحث نشانهشناسى تحولات گستردهای پیدا کرد اما مبانى فکرى آنان و الگویى که از مفهوم «نشانه» ارائه داده بودند، کماکان ارزش و اعتبار خود را حفظ کرد و مبنایى براى تحولات بعدى قرار گرفت.
مفهوم نشانه از دیدگاه سوسور
الگوى سوسور از نشانه، الگویى «دو وجهى» است. در الگوى سوسورى هر نشانه تشکیل شده از:
* «دال» (signifiant )؛ تصویر صوتى
* «مدلول»(signifie) ؛ مفهومى که دال به آن دلالت میکند.
از دید سوسور، نشانه زبانى نه یک شىء را به یک نام، بلکه یک مفهوم را به یک تصور صوتى پیوند میدهد و نشانه کلیتى است ناشى از پیوند میان دال و مدلول که رابطه بین دال و مدلول را اصطلاحاً «دلالت» (signification) مینامد.
سوسور متذکر میشود که این دو وجه نشانه، وابستگى متقابل به یکدیگر دارند و هیچکدام مقدم بر دیگرى نیستند. دال بدون مدلول، یا به عبارتى دالى که به هیچ مفهومى دلالت نکند، صدایى گنگ بیش نیست و مدلولى که هیچ دالى (صورتى) براى دلالت بر آن وجود نداشته باشد، قابل دریافت و شناخت نیست. در واقع، محال است که نشانه از لفظ بدون معنى و یا معنى بدون لفظ تشکیل شده باشد. سوسور تأکید میکند که دال و مدلول (یا صدا و اندیشه) همچون دو روى یک کاغذ از هم جدایى ناپذیر هستند. این دو وجه نشانه به واسطه یک «پیوند متدایى» ارتباط تنگاتنگ ذهنى دارند؛ «هر یک، آن دیگرى را راه میاندازد.»
به باور سوسور، دال و مدلول جنبه روانشناختى دارند و هیچ یک بعد مادى ندارند، هر دو از نوع «صورت» هستند و نه جوهر و به نظامى انتزاعى و اجتماعى تعلق دارند که سوسور آن را «لانگ»(langue) مینامد.
نشانه زبانى رابطه بین یک شىء و یک نام نیست، بلکه رابطهای است بین یک مفهوم و یک الگوى صوتى. الگوى صوتى به واقع از نوع صوت نیست؛ چرا که صوت مادى (فیزیکى) است در حالى که الگوى صوتى، پنداشت (impression) روانشناختى شنونده از صوت است آنگونه که از طریق حواس دریافت میکند. الگوى صوتى را تنها از آن جهت میتوان «مادى» تلقى کرد که بازنمود دریافتهاى حسى ما هستند. بدین ترتیب، الگوى صوتى را میتوان از «مفهوم»، بازشناخت. مفهوم نسبت به الگوى صوتى از نوع انتزاعى تر است (فردینان دوسوسور۱۳۷۸،؛ ص ۶۶).
در الگویى که سوسور از نشانه ارائه میدهد، «مصداق» جایى ندارد. به بیانى دیگر، در دیدگاه سوسور، ارجاع به اشیاى موجود در جهان خارج در نظام زبان و فرایند دلالت جایگاهى ندارد و در این الگو مدلول برابر با مصداقى مادى در جهان خارج نیست، بلکه مفهومى ذهنى است. در چنین نظام زبانىای، نشانهها به مفاهیم دلالت میکنند و نه به چیزها، و زمانى که درباره چیزها صحبت میکنیم، در سطح مقولههاى مفهومى آن «چیزها» با هم ارتباط برقرار میکنیم. بنابراین، در دیدگاه سوسور نشانه به طور کلى «غیر مادى» است و این نکتهای است که باید به آن توجه داشت.
جایگاه نشانه در کلیت نظام زبان از دید سوسور:
تا به اینجا به ساختار نشانه از دیدگاه سوسور اشاره شد، و حال به جایگاه نشانه در کلیت نظام زبان از دید سوسور میپردازیم. به عقیده سوسور، نشانهها فقط به مثابه واحدهاى یک نظام صورى، کلى و انتزاعى معنا پیدا میکنند. برداشت او از معنا کاملاً ساختارى و مبتنى بر رابطه است: اولویت به روابط نشانهها در درون یک نظام داده میشود تا به چیزهاى جهان خارج (معناى نشانهها ناشى از رابطه نظام یافته آنها با یکدیگر است تا ویژگیهاى ذاتى نشانهها یا هر گونه ارجاع به چیزهاى مادى در جهان خارج). سوسور نشانهها را بر اساس نوعى ماهیت «جوهرى» یا ذاتى تعریف نمیکند. به عقیده او نشانهها در اصل به یکدیگر ارجاع میدهند. در درون نظام زبان «همه چیز وابسته به روابط است.» هیچ نشانهای قائم به خود معنا نمییابد، بلکه ارزش آن ناشى از رابطه آن با نشانههاى دیگر است. هم دال و هم مدلول مفاهیمى تقابلى و مبتنى بر جایگاه و رابطهشان با دیگر اجزاى نظام هستند. فردریک جیمسون در این باره میگوید: «این واژه یا جمله منفرد نیست که شىء یا رویدادى در جهان خارج را «بازمیتاباند» و یا «جایگزین» آن میشود، بلکه این کل نظام نشانهها، کل دامنه لانگ است که به موازات واقعیت جریان دارد؛ به عبارت دیگر این کلیت نظام یافته زبان است که با هر ساختار جهان خارج قابل قیاس است، و درک ما، از این کلیت یا گشتالت به کلیت دیگرى در جریان است و مبتنى بر تناظرى یک به یک نیست.» (فرزان سجودى۱۳۸۲،؛ ص۲۵ )
سوسور به مفهومى به نام «ارزش» نشانه اشاره میکند. ارزش هر نشانه به روابط آن نشانه با دیگر نشانههاى درون نظام وابسته است. سوسور براى نشان دادن مفهوم ارزش، بازى شطرنج را مثال میزند. او میگوید که ارزش هر مهره در شطرنج وابسته به جایگاهى است که آن مهره در شطرنج (و در روى صفحه شطرنج) در تقابل با مهرههاى دیگر دارد و جنس و شکل مهرهها بر ارزشى که هر مهره در نظام انتزاعى بازى شطرنج دارد، تأثیر نمیگذارد. نشانه چیزى بیش از مجموع اجزاى آن است. در عین آن که فرایند دلالت به وضوح به رابطه بین دو جزء نشانه وابسته است، ارزش نشانه را رابطه بین نشانه با دیگر نشانههاى درون نظام (که یک کلیت است) تعیین میکند. به بیانى دیگر، از طرفى ما رابطه درونى نشانه را داریم و از سویى دیگرشاهد رابطه بیرونى نشانه با نشانههاى دهد که اشتباه بزرگى است اگر نشانه را صرفاً ترکیب صدایى بخصوص با مفهومى بخصوص بدانیم. اگر نشانه را حاصل این ترکیب بدانیم آن را منفرد تلقى کردهایم و از نظامى که به آن تعلق دارد جدایش کردهایم؛ یعنى به عبارتى پذیرفتهایم که میتوان از نشانه هاى منفرد شروع کرد و نظام را با کنار هم قرار دادن آن نشانهها ساخت. در حالى که برعکس، نظام به مثابه کل همگن و واحد، نقطه آغاز است، و از آنجاست که میتوان از طریق روندى تحلیلى اجزا و عناصر سازنده اش را شناخت» ( فردینان دوسوسور، ۱۳۷۸؛ ص۱۱۲). به این اعتبار میتوان گفت که سوسور بین آنچه که در درون نشانه اتفاق میافتد یعنى دلالت دال به مدلول، و مفهوم ارزش (که به رابطه نشانهها با یکدیگر در درون نظام مربوط میشود) تمایز قائل میشود.
سوسور بر افتراق بین نشانهها تأکید دارد
برداشت سوسور از معنى (که حاصل شبکه روابط درون نظام است) جنبه افتراقى دارد. از دید او زبان نظامى از تمایزها و تقابلهاى نقش مند است. جان استروک در توصیف اهمیت نظام تقابلى نشانهها مینویسد؛ «زبان یک واژه ناممکن است چرا که همین یک واژه براى همه چیز به کار خواهد رفت و هیچ چیزى را متمایز نخواهد کرد؛ پس دست کم یک واژه دیگر لازم است تا امکان تمایز و در نتیجه تعریف به وجود آید.» (به نقل از فرزان سجودى۱۳۸۰،؛ ص۴۴)
هویت نسبى نشانهها در ارتباط با یکدیگر در درون نظام، اصل اساسى نظریه ساختگرایى است و با توجه به اینکه در تحلیلهاى ساختگرایانه تأکیدبر روابط ساختارى است اصل بر تقابلهاى دوتایى گذاشته میشود (مثل مرگ/ زندگى، روبنا/ زیربنا، طبیعت/ فرهنگ). سوسور در این باره مینویسد: «مفاهیم … به گونهای اثباتى و ایجابى و به موجب محتویاتشان تعریف نمیشوند، بلکه به گونهای سلبى و از طریق تقابل با دیگر اجزاء همان نظام ارزش مییابند. آنچه مشخص کننده هر نشانه است، به بیان دقیق، بودن آن چیزى است که نشانههاى دیگر نیستند.» (فردینان دوسوسور۱۳۷۸،؛ ص۱۱۵)
مفهوم نشانه از دیدگاه پیرس
چارلزساندرس پیرس، منطق دان و فیلسوف پراگماتیست آمریکایى، تقریباً همزمان با سوسور، الگوى متفاوتى از نشانه تدوین کرد. او در مقابل الگوى دو وجهى سوسور از نشانه الگوى سه وجهىای را ارائه کرد:
* نمود(representamen): صورتى که نشانه به خود میگیرد (و الزاماً مادى نیست).
* تفسیر(interpretant): نه تفسیرگر، بلکه معنایى که از نشانه حاصل میشود.
* موضوع (object): که نشانه به آن ارجاع میدهد.
پیرس تعامل بین نمود، ابژه و تفسیر را «نشانگى» مینامد. (که میتوان آن را کلیت فرایند معنى سازى نامید.) وى مینویسد: «نشانه . . . [در شکل نمود] چیزى است که از جهتى یا بر حسب ظرفیت خود به جاى چیز دیگرى مینشیند. کسى را مخاطب قرار میدهد، یعنى، در ذهن آن شخص نشانهای برابر یا شاید نشانهای بسط یافته تر به وجود میآورد. آن نشانهای را که نمود در ذهن مخاطب میآفریند، تفسیر نخست نامیدهام. نشانه به جاى چیزى قرار میگیرد، که همان موضوع یا ابژه نشانه است. نشانه از همه جهات به جاى موضوع یا ابژه نمینشیند، بلکه در ارجاع به نوعى اندیشه (ایده) که من گاهى زمینه نمود نامیدهام، جانشین ابژه میشود.» (چارلزساندرس پیرس۱۳۸۰،؛ ص ۵۷)
در چارچوب الگوى پیرسى از نشانه، چراغ قرمز راهنمایى و رانندگى در حکم نمود است، و توقف خودروها ابژه (موضوع) آن محسوب میشود و تفسیر آن این است که چراغ قرمز بر سر چهار راه به این معناست که خودروها باید متوقف شوند.
حال اگر بخواهیم در مقام مقایسه این دو الگو (یعنى نشانه از دیدگاه سوسور و نشانه از دیدگاه پیرس) برآییم، باید گفت که در الگوى پیرس، نمود کمابیش شبیه دال سوسورى است و تفسیر نیز بى شباهت به مدلول سوسورى نیست. هر چند تفسیر کیفیتى دارد کمى متفاوت با مدلول: تفسیر پیرسى خود نشانهای است در ذهن تفسیرگر (فرزان سجودى۱۳۸۲،؛ ص،۳۱ تأکیدها از نگارنده است). در واقع ما با چرخهای از تفسیر مواجه هستیم که این تفسیرهاى پیاپى و (بالقوه) نامحدود را اکو «نشانگى نامحدود» مینامد که بعدها این مفهوم، به صورت افراطىتر در تفکر پساساختارگرایى بسط داده شد.
اما وجه تمایز الگوى سوسورى نشانه با الگوى پیرس در عنصر مصداق است. همانطور که پیشتر اشاره شد، مصداق در الگوى سوسور جایگاهى ندارد، در حالى که پیرس ابژه (که چیزى شبیه مصداق است) را در الگوى خود لحاظ میکند.
سوسور و پیرس واژه «نماد» را به دو معناى متفاوت به کار میگیرند. بر اساس رویکرد پیرسى، زبان یک نظام نشانهای نمادین است. سجودى در کتاب نشانهشناسى کاربردى خود به نقل از کتاب مجموعه آثار Collected Writings پیرس مینویسد؛ «نماد نشانهای است که به موجب یک قانون بر ابژه خود دلالت میکند» (ص ۳۵) نمادها بر مبناى «یک قاعده» یا «یک ارتباط همیشگى (مبتنى بر عادت)» تفسیر میشوند. نماد به موجب ایده حیوان نمادساز، به ابژهاش مربوط میشود و بدون آن هیچ ارتباطى بین نماد و ابژهاش وجود ندارد. نماد صرفاً از آن جهت نشانه است که به مثابه یک نشانه دریافت و به کاربرده میشود. اگر تفسیرى در کار نبود نماد ویژگى نشانهای خود را از دست میداد. نماد یک نشانه قراردادى است، یا نشانهای که به عادت (اکتسابى یا فطرى) وابسته است. همه واژهها، جملهها، کتابها و دیگرنشانههاى قراردادى، نماد هستند.
اما سوسور براى نشانههاى زبانى واژه «نماد» را به کار نمیبرد؛ چرا که از نظر او این واژه در اصطلاح عامیانه براى نمونههایى چون «ترازو نماد عدالت است» به کار میرود. به عقیده سوسور نشانههاى نمادین هرگز به طور کامل دلبخواهى نیستند و دست کم نشانى از ارتباط طبیعى را با خود دارند، که سوسور این ارتباط طبیعى بین دال و مدلول را «پیوند عقلانى» مینامد.
پیرس در خصوص کیفیت قراردادى بودن نمادها بر این باور است که نمادها عمدتاً قراردادى یا دلبخواهى هستند، نماد فارغ از هر نوع تشابه یا قیاس با ابژهاش و همچنین فارغ از هر نوع ارتباط واقعى با آن، صرفاً به دلیل آنکه در حکم یک نشانه تفسیر میشود، به نقش خود عمل میکند و در این مورد اینگونه مثال میآورد که واژه «مرد» متشکل از سه حرف «م، ر، د» هیچ شباهتى به یک مرد ندارد و صداى این حروف نیز به هیچ وجه تداعىگر جنس مذکر نیست.
بعدها بسیارى از نظریهپردازان از این دیدگاه پیرس تأثیر پذیرفتند و الگوهاى متفاوتى را با توجه به آن ارائه کردند. از جمله آگدن و ریچاردز که نظریه خود را تحت عنوان «مثلث معنایى» مطرح کردند، به نظر میرسد تنها واژگان پیرس را تغییر داده اند. به این اعتبار، نه در الگو سه گانه پیرس و نه در مثلث معنایى آگدن و ریچاردز، تفسیرگر جایى ندارد. در حالى که بسیارى از نظریهپردازان ارتباطات و رسانهها که بر نقش فعال تفسیرگر تأکید دارند و برابرى «معنا» و «محتوا» را نمیپذیرند، مثلث معنایى را پیشنهاد میکنند که در آن تفسیرگر یا کاربر نشانه، به جاى تصور ذهنى یا «تفسیر» مینشیند و بدین ترتیب فرایند «نشانگى» را (که مفهومى پیرسى است) برجسته میکنند. به عقیده این گروه از تئوریسینها، معناى یک نشانه، را محتواى درون آن نمیسازد بلکه از تفسیر آن نشانه است که معنایش حاصل میشود. پس، چه در الگوى دو وجهى نشانه و چه در الگوى سه وجهى، هیچگاه نمیتوان تفسیرگر یا کاربر نشانهها را از نشانهها و ارجاعات نشانهها جدا کرد و نادیده گرفت. سخن گفتن درباره یکى از این مؤلفهها، بى تردید پاى آن دو مورد دیگر را به میان میکشد. به عقیده پل تیبو، حتى در الگوى دو وجهى سوسور نیز تفسیرگر حضورى ضمنى دارد (فرزان سجودى۱۳۸۲،؛ ص۳۲).
تقسیمبندى نشانه از دیدگاههای مختلف:
از جمله سوزان لانگر که ۵۹۰۴۹ نشانه را از هم متمایز میکند و در یک تقسیمبندى کلىتر این تعداد را به ۶۶ نوع فرو میکاهد. بدیهى است که پیچیدگى و گستردگى این نوع تقسیمبندیها عملاً طبقهبندى نشانه را بى ثمر و بدون کاربرد میکند.
مفهوم نشانه از دیدگاه باختین:
میخائیل باختین، فیلسوف و نظریهپرداز ادبى روس، با نشان دادن واکنشى شدید علیه زبانشناسى «عین گرایانه»ى سوسور از یک طرف و اتخاذ موضعى انتقادى در مقابل راهحلهاى «ذهنگرایانه» از سوى دیگر، در سال ۱۹۲۹ بررسى تازهای را که خود فتح بابى نوین بود، ارائه کرد. او توجه خود را از نظام انتظاعى «لانگ» به گفتههاى ملموس افراد در شرایط اجتماعى مشخص معطوف کرد.
به عقیده باختین، زبان باید ذاتاً پدیدهای «گفت و شنودى» در نظر گرفته شود و صرفاً بر حسب جهتگیرى ناگزیر آن به سوى دیگرى درک شود. نشانه باید بخش فعالى از گفتار تلقى شود (نه واحدى ثابت) که معنى آن در نتیجه آهنگها، ارزیابىها و دلالتهاى اجتماعى بازنمایانده میشود.
از آنجا که «اجتماع زبانى» در واقع جامعهای ناهمگون است که تضاد و منافع بسیارى را در خود جاى میدهد، نشانه از دیدگاه باختین کانون مبارزه و تناقض محسوب میشود و نه عنصرى خنثى در ساختارى مشخص. بنابراین، صرفاً دانستن معنى نشانه کافى نیست بلکه باید ببینیم چگونه گروههاى اجتماعى، طبقات، افراد و حتى گفت و شنودها کوشیدهاند بار معنایى مطلوب خود را به آن بدهند.
در مجموع، باختین زبان را عرصه مجادله ایدئولوژیک میداند نه نظامى یکپارچه. درحقیقت، نشانهها خود محیط مادى ایدئولوژى هستند. زیرا بدون آنها هیچ ارزش و اندیشهای نمیتواند وجود داشته باشد. به عبارت دیگر، زبان بیشتر نوعى ابزار مادى تولید است تا نظامى مجرد که از رهگذر آن پیکره مادى نشانه در فرایندى از کشمکش و گفت وگو به معنا تأویل شود (ترى ایگلتون۱۳۶۸،؛ صص۱۶۱-۱۶۲).
مفهوم نشانه از دیدگاه اکو:
به باور امبرتو اکو، ما واقعیتى به نام نشانه نداریم بلکه هر آن چه که هست فقط «نقش نشانهای» است. اکو در توضیح و تبیین نقش نشانهای مینویسد: «نقش نشانهای زمانى تحقق مییابد که «بیانى» به «محتوایى» مرتبط شود و این دو، «نقشگرهاى» (عوامل نقشى) این ارتباط به شمار میروند. نقش نشانهای زمانى حاصل میشود که محتوا و بیان (نقشگرها) به رابطه همبسته دوسویه دست یابند اولى به بیان دومی و دومى به محتواى اولى بدل شود؛ همین نقشگر میتواند با نقشگر دیگرى رابطه همبسته دوسویه بر قرار کند و به این ترتیب نقش نشانهای تازهای بیافریند. به این اعتبار میتوان گفت که نشانهها نتیجه مشروط قوانین رمزگردانى هستند که همبستگىهاى گذرا و ناپایدار بین عناصر را موجب میشوند و هر یک از این عناصر میتوانند در رابطه همبسته دیگرى وارد شوند تا نشانهای تازه شکل گیرد.» (۱۹۷۹؛ ص۳۶) به این ترتیب اکو، نشانه در مفهوم کلاسیک آن را نفى میکند و عنصرگذرا و پویاتر «نقش نشانهای» را جایگزین آن میکند. این نظریه اکو همسویى او را با دیدگاه یلمسلو نشان میدهد چرا که او نیز معتقد به نقش نشانهای است. یلمسلو در این زمینه مینویسد: «بهتر است واژه نشانه را به مثابه نامى براى واحدى به کار بریم که خود حاوى صورت محتوایى و صورت بیانى است و به موجب نوعى به هم پیوستگى که ما آن را نقش نشانهای مینامیم، تحقق یافته است.» (فرزان سجودى۱۳۸۲،؛ص۴۴)
تقسیمبندى دیگرى که اکو در حوزه نشانهشناسى ارائه میکند؛ تمایز بین «دلالت» و «ارتباط» است. به باور او نشانهشناسى ارتباط و نشانهشناسى دلالت، هر چند که متفاوتند اما مانعه الجمع نیستند: «میتوان نشانهشناسى دلالت را مستقل از نشانهشناسى ارتباط بنا نهاد (هر چند که مطلوب نیست)، اما بنا نهادن نشانهشناسى ارتباط بدون نشانهشناسى دلالت امکان ندارد» (امبرتو اکو، ۱۹۷۹؛ ص۹) نشانهشناسی میتواند دانش نشانهها یا نظام های نشانهای باشد. در تعریفی دیگر آن را کاربرد روشهای زبانشناسی برای موضوعاتی فراتر از زبان کلام میدانند.
منابع:
۱- طبری احسان،شمهای در باره نشانهشناسی یا سمیو تیک،شورای گسترش زبان فارسی، ۱۳۸۴
۲- پاکتچی ،هنر نشانهشناسی ،خبرنامه فرهنگستان هنر، ۱۳۸۳
۳- کلاس برن نیس، ترجمه حمیدرضا شش جوانی،سر چشمههای نشانهشناسی اجنماعی
۴- صادقی لیلا، سبک ایدئولوژی و نشانهشناسی، سایت شورای گسترش زبان فارسی
۵- فخرى، لیدا، مفهوم نشانه به روایت بنیانگذاران نشانهشناسی، روزنامه ایران، ۱۱ آبان ۱۳۸۵
۶- فخرى، لیدا، زبانشناسی مدرن، روزنامه ایران، ۱۰ آبان ۱۳۸۵
۷- سجودی، ف، نشانهشناسی کاربردی، نشر قصه، ۱۳۸۲
۸- ضمیران، م، درآمدی بر نشانهشناسی، نشر قصه، ۱۳۸۲
۹- مارگ گوتدینر، ترجمه سمیه جیریایی، موسسه کیمیای مهر، ۱۳۸۴
۱۰- ویکی پدیا، نشانهشناسی، ۱۳۸۵
برچسبها: Semeion، Semeiotics، semiology، درس زبانشناسی عمومی، فردینان دوسوسور، منیژه نیکدل، نشانهشناسی، چارلز ساندرس پیرسمطالب مشابه :
معرفی کتاب « مباني نشانه شناسي»
معرفی کتاب « مباني نشانه شناسي دانلود چامسکی راه پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامي حوزه
معرفی کتاب : نشانه شناسی
نشانه شناسى علمى است كه به شناختى، هنر و ادبيات دانلود مقالات و کتاب
نشانه شناسی کاربردی/ فرزان سجودی
هنر در نظر دانلود pdf کتاب البته جندين كتاب با موضوع نشانه شناسي دارم اما اين يكي
فراخوان مقاله
همانديشي انسانشناسي هنر(2) همانديشي نشانهشناسي هنر(5) کتاب هنر متوسطه
نشانهشناسی و نشانه در زبانشناسی
دانلود چامسکی راه و نه بر عکس.بارت در کتاب عناصر نشانهشناسى از این حکم هنر نشانه
تأملى بر نظريه «بينامتنيت» رولان بارت
شناسى، نشانه شناسى، مطالعات هم اندیشی نشانه شناسی هنر" بحث پیرا دانلود کتاب
باستان شناسی پیش از تاریخ ایران
موسسه نشانه شناسي. دانلود کتاب کاوش ترجمه تخصصی مقالات و کتب باستان شناسی ، تاریخ ، هنر
انسان شناسی هنر (6)
موسسه نشانه شناسي. دانلود کتاب کاوش های چغامیش هنر مِند (Mende)
ليست كتب زبانشناسي داخلي
دانلود کتاب. مارکسيسم در زبانشناسي، تهران : هنر 1383، نشانه شناسي
نگاهی به کتاب هنر و معماری اسلامی
موسسه نشانه شناسي. دانلود کتاب کاوش های باستان کتاب هنر و معماری اسلامی یکی از مراجع
برچسب :
دانلود کتاب نشانه شناسي هنر