مجله شماره 97
جواد یساری: آلبوم آخرم نگیره، خداحافظی می کنم
اکبر دلداده: در حالی که سال های اخير، رونق اقتصادی دبی، اين شهر را به فرصتی برای موسيقی ممنوع شده ايرانی بدل کرده، در کنار ستاره های محبوب موسيقی پاپ ايران، مردی فرصت ظهور دوباره يافته که در تمام سال های ممنوعيت خوانندگی اش، در تهران، يک مغازه سمساری را اداره می کرد: جواد يساری.
اين روزها، آنها که می خواهند با ترانه سپيده دم ساعتی خوش باشند می توانند در يک کلوپ شبانه در دبی، رو به روی صحنه جواد يساری بنشينند؛ او که حالا ديگر به يکی از نمادهای فرهنگ کوچه – بازاری ايران بدل شده و خود به اين موضوع می بالد.
آقای يساری اگر چه به گفته خودش، به دليل انقلاب سال ۵۷، فرصت معروف شدن را از دست داده، اما بی شک يکی از معروف ترين خواننده هايی است که آنها را با واژه هايی چون لاله زاری يا کوچه بازاری توصيف می کنند.
او در مصاحبه، شبيه ترانه هايش است: رک و پوست کنده، متواضع و کوچيک همه!
جواد يساری: اگه اجازه بديد اول از همه سلام عرض می کنم خدمت همه هموطنان عزيز. اميدوارم هر جای دنيا که هستند هميشه خرم و شاداب باشند. ما هم خيلی کوچکشون هستيم. من سال ۱۳۲۳ در ميدان شاپور، بخش چهار تهران به دنيا اومدم که تقريبا وسط تهرانه. بچه آخر خانواده بودم و همه کتک ها رو من خوردم و دو تا خواهر دارم با چهار تا برادر. ما هفت تا بوديم يعنی از نيم جين يکی بيشتر.
تحصيلات را تا کجا ادامه داديد؟
ببينيد من سواد خيلی کمی دارم و به خاطر همين هم شعر تمام آهنگ هام رو حفظ می کردم، چون که مث باقی خواننده ها و توی استوديو نمی تونستم از روی نت بخونم، ولی بالاخره اونقدری معلومات دارم که بتونم خودم رو جمع و جور کنم.
قبل از خوانندگی شغل شما چی بود؟
من اول تو بازار بودم و تمرين کشتی می کردم. بعدا از بازار اومدم بيرون و مغازه سمساری وا کردم و ورزش رو هم ادامه می دادم تا اينکه مشکل پا پيدا کردم و مصدوم شدم و گذاشتم کشتی رو کنار. اما کاسبی می کردم تا اينکه متاسفانه متاسفانه ورشکست شدم. پيله کردند و گفتند که عيب نداره بيا بخون. خلاصه بخون بخون، خنده خنده خنده، اينم که جلوت نشستم.
ولی يک ته صدائی داشتم و دوستان خيلی محبت کردند، پيله کردند و گفتند که عيب نداره بيا بخون.
خلاصه بخون بخون، خنده خنده خنده، اينم که جلوت نشستم.
دقيقا از چه سالی شروع به خوندن کرديد؟
من از پونزده شانزده سالگی می خوندم، اما به طور حرفه ای ۱۳۵۲، با آهنگی از آقای علی نودوست بود که تبديل به صفحه شد. بعد از اون آقای بدر يک آلبوم به من داد. ولی من اصل کارم غزل خونی بود تا اينکه دوستان تشريف آوردند و محبت کردند و آقای مهنازيان اومدند و شروع کرديم به کار خوانندگی.
کجا می خونديد در اون زمان؟
والله توی کافه های کوچيک. کافه هائی با کلاس خيلی پائين. البته برای من اونجا مث کافه ميامی بود اما در اصل سه راه شاه قديم، خيابون جمهوری الان، توی کافه هايی مثل لوکودوس و تئاتر پارس می خوندم.
می تونيد بيشتر از از اون فضاها و آدم ها برای ما بگيد؟
من خاطرات خوبی از دوستی که روحش شاد باشه، خدا بيامرز نعمت الله آقاسی دارم. من اول رفتم تئاتر دهقان، ديدم موفقيت نيست. با آقاسی دوست بوديم، هم ورزشی بوديم، ايشون بدنساز بود ورزشکار خيلی خوبی بود. خدا بيامرزتش، نور به قبرش بباره ايشاالله.
رفتم پيشش گفتم ميشه بيام تئاتر شما؟ گفت اول برو تئاتر دهقان خودت رو درست کن، بساز، بعد من ميارمت اينجا و همين هم شد و آقا نعمت من رو برد تئاتر پارس و با هم دوست بوديم تا آخرش که ايشون ... خدا بيامرزتش.
هيچ وقت به اين موضوع فکر کرديد که چرا موسيقی شما رو کوچه بازاری توصيف می کنند؟
خدمتتتون بگم که من وقتی اومدم توی لاله زار صد و هفتاد هشتاد تا خواننده توی اون خيابونی که سه هزار متر هم نبود می خوندن. من آخرين خواننده ای بودم که اومدم. فقط توی تئاتر ما علی نظری، جاش خيلی خالی، حسن شجاعی، خدا شفاش بده، استاد آقاسی خدا بيامرز، مجيد فرهنگ و ده پونزده تا ديگه می خوندن. من موقعی که اومدم تئاتر پارس به آقا نعمت گفتم که تئاتر شما يک کلاس ديگه ای داره، من يک مقداری می ترسم اينجا بخونم. خدا بيامرز گفت پنج تا صلوات بفرست و برو و همون شد که من تا زمانی که انقلاب شد اونجا موندم و خوندم.
من شخصا افتخار مي کنم که خواننده لاله زارم، خيلی ها مثل بعضی از خواننده های معروف امروز که نمي خوام اسمشون رو بيارم از لاله زار به همه جا رسيند. ولی نمی دونم چرا دلشون نمی خواد اين موضوع رو بگن. بايد افتخارکنند که خواننده کوچه و بازارند.
چند تا آلبوم در مجموع داريد؟
پنج تا، الان ميگن سی دی ولی ما می گفتيم کاست، پنج تا کاست خوندم و آخريش سپيده دم بود که سال ۵۶ خوندم. من سالی يک کاست می خوندم ولی تا اومديم معروف بشيم انقلاب شد و ديگه نخونديم.
درآمد اصلی شما در آن زمان از چی بود؟ از خوندن توی تئاتر يا فروش کاست؟
اون موقع ها به کسی پول بابت ضبط کاست نمی دادند يا اينکه پول خيلی کمی می دادند. مثلا من بابت خواندن آهنگ سپيده دم در استديو سيصد تا تک تومانی پول گرفتم. يعنی هر آهنگی که می خوندم فقط سيصد تومن بهم می دادند.
فقط موقعی که سپيده دم گرفتش و اون همه فروش داشت، يک ماشين واسم کادو دادند. من هم چون وضع مالی خوبی نداشتم مجبور بودم هر جا برم و بخونم، اين کافه، اون کافه.
اون موقع به ما مي گفتند خواننده های کوچه بازاری ولی حالا که همه دارند از آهنگ های ما تقليد می کنند ما شده ايم خواننده های مردمی که اون هم به خاطر کلاس کار خودشونه که اين اسمو رو ما گذاشتند نه به خاطر ما.
خدا بيامرزتش خانم مهستی آهنگ سپيده دم ما رو خوند و حداقل نکرد يک زنگ به ما بزنه بگه اجازه ميدی يا نه. البته من ازش ممنونم، چون باعث شد کار من جاودانه بشه. ما رو نگه داشت با اين آهنگ. يعنی دست به کار نزد فقط تنظيم بهتری کرد که خيلی قشنگ شد. وقتی هم که ديدمش ازش تشکر کردم و دستش رو هم بوسيدم.
فکر می کنيد علت محبوبيت موسيقی شما بين بعضی ها، چيه؟ محبوبيتی که باعث می شه خواننده ای مثل مهستی کار شما رو بازخونی کنه؟
ببينيد کار موسيقی، کار کتاب نويسی و چيزهائی که مربوط به هنر ميشه، بايد عين کفش مشکی باشه، عين کت شلوار مشکی باشه. هم تو عروسی بپوشی هم تو عزا.
باور کنيد به قدری مردم استقبال کردن که من رفتم ۴۰ ميليون تومن پول خرج کردم تا يک آلبوم جديد بدم بيرون. کارهايی که ما داديم بيرون فقط سعی کرديم که درد دل مردم رو بگيم. الان درد دل مردم بيشتر شده و به همين خاطر من کارهام رو دوباره که تکرار می کنم باز هم می بينيد که مردم خوششون مياد.
ولی من توی اجراهای جديدم مثلا ارگ استفاده می کنم که مردم بيشتر بپسندند. ولی باور کنيد به قدری مردم استقبال کردن که من رفتم ۴۰ ميليون تومن پول خرج کردم تا يک آلبوم جديد بدم بيرون.
البته الان نمی خوام راجع به اين آلبوم هيچ حرفی بزنم ولی وقتی که اومد بيرون خودتون می بينيد که چقدر کار قشنگيه و اونهايی که کار کوچه بازار رو قبول ندارند هم با شنيدن اين آهنگ ها نظرشون عوض می شه. البته ادعا ندارم و پشتيبانيم هميشه به خدا بوده. ببينيد ما الان بايد بازنشسته باشيم نه اينکه بريم روی سن هر شب بخونيم توی اين شهر غريب.
توصيفاتی مثل موسيقی کوچه بازاری، بار منفی دارن، شما از اين موضوع ناراحت نمی شين؟
اون وقت ها راديو و تلوزيون از من دعوت نمی کرد و مثلا به خود من می گفتند که اين آدم لاته و همه مشتری هاش هم لاتند. در صورتی که همه، ميدونی ها و آدم های باشخصيت با زن و بچه شون می اومدند تئاتر ما.
من وقتی آهنگ بچه ها رو خوندم خيلی ها از طلاق منصرف شدند. خدا شاهده بعضی از بچه ها می اومدن تئاتر پارس و از من تشکر می کرن که با اين آهنگ از جدا شدن پدرمادراشون جلوگيری کرده بودم. اين يعنی موسيقی کوچه بازار. حالا هر کی هر اسمی که می خواد روش بذاره.
داستان آهنگ بچه ها چی بوده؟
نزديکی های کرج يه يتيم خونه بود که ما بعضی وقتها می رفتيم سر می زديم. بعضی از بچه ها خيلی خوشگل بودند که متاسفانه بابا ننشون ولشون کرده بودند به اميد خدا.
من در اونجا احساس کردم که اين سوژه خيلی جالبه و می تونه درد دل اين بچه ها رو بگه و همين شد که اين آهنگ رو که با يک دکلمه شروع می شه خوندم و خيلی خيلی ازش استقبال شد. درباره آهنگ مادر هم داستان تقريبا همين جوری بود و وقتی که رفته بودم خانه سالمندان اين ايده به ذهنم رسيد که يک آهنگ برای مادرها بخونم.
همه کارهای من داستان داره و بی دليل هيچ آهنگی رو نخوندم. حالا ممکنه که شاد باشه ولی مهم اينه که شعرش چی باشه. من هميشه سعی می کردم که شعرهای تاثير گذار انتخاب کنم.
شما از آخرين چهره های موسيقی کوچه بازاری ايران هستيد و بعضی از هم دوره ای های شما مثل سوسن و آقاسی فوت کردند. آيا هنوز مردم با اين نوع از موسيقی ارتباط برقرار کردند؟
بله. خوشبختانه مردم و به خصوص جوون ها خيلی به من محبت دارند. شما يک شب بيائيد به برنامه من و ببينيد مردم برای من چی کار می کنند. ببينيد من از نظر مالی مشکل آنچنانی ندارم و درآمدم نسيتا خوبه. البته اينکه می گم خوبه يعنی فقط يک خونه توی تهران دارم. آقای ابراهيم تاتليس در ترکيه برج دارد و ما خانه داريم. اما عشق هائی که در ايران است توی کشورهای ديگه نيست. ما با سختی و جون کندن خواننده شديم و الان موقع بهره برداری عشقی ماست.
ما بايد الگو بشيم برای جوون ها. من الان با ۶۳ سال سن يک دونه دندون خراب ندارم و همه عمرم رو ورزش کردم و تا حالا لب به سيگار نزدم. حالا الگو نشديم عيبی نداره، چون قسمتمون نبوده ولی من از مردم راضی ام، بيش از حد هم راضی ام، يعنی اصلا فکر نمی کردم يک روزی مردم اين همه به بچه های کوچه بازار احترام بگذارند. همون کوچه بازار قبوله، ما همين رو هم قبول داريم.
اون هايی که از سبک ما ايراد می گيرند بيايند و ببينند که چه آدم های با کلاس و کار درستی، شب ها برای ديدن برنامه من ميايند به کاباره. حتی خيلی ها از ايران ويزا و بليط می گيرند و ميان برای شنيدن آهنگ های من، که اين موضوع من رو خيلی ناراحت می کنه چون که مملکت ما هر ثانيه اش يک قشنگی داره و حيفه که اين برنامه ها توی کشور خودمون برگزار نمی شه.
چقدر به موفقيت آلبوم تازه خودتون اميد داريد؟
قسم خوردم اگه اين آلبوم آخرم نگيره، برای هميشه از اين کار خداحافظی کنم و همه چيز رو ببوسم و بگذارم کنار. ببينيد تلويزيون های لس آنجلسی درباره ما خيلی تبليغات بدی می کنند و من واقعا از اين بابت ناراحتم.
ما می گيم بابا خمس اين کار شما اينه که از ما آهنگ پخش کنيد و هوای قديمی ها رو داشته باشيد. همه چيز که پول نيست. حالا ما چون پول تبليغات نداريم بايد اينجوری پاسوز بشيم؟ هر کی به فکر خودشه. منبع
خاطره پروانه به خاطره ها پیوست
خاطره پروانه (خاوری) ردیفدان موسیقی ایرانی بامداد شنبه گذشته در سن 78 سالگی در گذشت. خاطره پروانه، خواننده موسیقی اصیل ایرانی به دلیل شکستگی استخوان پا که از سال گذشته در بستر بیماری به سر می برد پس از تحمل هشت ماه بیماری ساعت 3 بامداد در خانه خود درگذشت.
این هنرمند پیشکسوت موسیقی ایران در گفتگویی که بهار امسال در دیدار نوروزی با خبرگزاری مهر کرده بود آرزو داشت که می توانست در سال جدید باز دیگر در کنار سایر بانوان هنرمند، پیام صلح و دوستی ایرانیان را با زبان موسیقی به گوش جهان برساند که اجل مهلت نداد.
خاطره پروانه در سال 1309 در خانواده ای متوسط، اصیل و هنر دوست به دنیا آمد پدر او خیاط بود و مادرش پروانه از خواننده های عصر قاجار و به ویژه دوره ناصری بود و در حالی که کمتر از سی سال سن داشت به دلیل بیماری سل از دنیا رفت در آن زمان خاطره پروانه تنها چهار سال داشت.
وی در سال 36 به طور حرفه ای کار خود را با ارکستر استاد صبا آغاز کرد و در ادامه با زنده یاد حسن رادمرد، حسین دهلوی، فرامرز پایور و افلیا پرتو کنسرت های متعددی داد.
خاطره پروانه در خصوص چگونگی آشنایی خود با موسیقی چنین گفته است: با ساز و نوای مادرم موسیقی را شناختم و پس از آن آموختن در من نهادینه شد و در تمام دوران کودکی تا نوجوانی و جوانی با موسیقی همراه بودم. زمانی که ازدواج کردم و همسرم علاقه ام را به آواز دید راه را برای من هموار کرد. در همان دوران در مدرسه بنی احمد درس می دادم و در زمان بیکاری برای بچه ها مثنوی می خواندم. در همین بین مدیر مدرسه از من خواست تا سرود صبحگاهی برای بچه ها بخوانم من هم پذیرفتم و بعد از آن برای ضبط کار به استودیو رفتیم و از همان جا بود که با استاد صبا آشنا شدم.
خاطره پروانه یکی از لذت بخش ترین لحظه های زندگی خود را اجرای تصنیف هایی چون آب حیات، صبح شد می دانست که اغلب آنها با ارکستراستاد صبا اجرا شده است او همچنین تصنیف هایی چون دلم شکسته، من سروش آسمانم، نیمه شب ها با دعا را با گروه فرامرز پایور اجرا کرده و بهترین های این آثار را اجرای قطعاتی چون صبحدم ز مشرق در دستگاه سه گاه از آثار درویش خان و همچنین نادیده رخت در آواز اصفهان می دانست.
لازم به ذکر است خاطره پروانه همراه با گروه موسیقی یاران در بیست و چهارمین جشنواره موسیقی فجر (امسال) اجرای کنسرت داشت و قرار بود جمعه 17 آبان ماه نخستین تمرین خود را با این گروه آغاز کند. منبع
افلیا پرتو: پروانه بخشی از فرهنگ موسیقی را برد
پیكر خاطره پروانه به قطعه هنرمندان بدرقه شد
پیكر خاطره پروانه ردیفدان و خواننده موسیقی ایرانی به سمت قطعه هنرمندان بهشت زهرا (س) تشییع شد.
صبح 19 آبان ماه 1387 تالار وحدت میزبان هنرمندان و علاقهمندان موسیقی ایرانی بود كه آمده بودند، خاطره پروانه را به سمت آرامگاه ابدیاش بدرقه كنند. در این مراسم كه با حضور محمد سریر رئیس هیات مدیره خانه موسیقی، انوشیروان روحانی، عباس سجادی مدیر موسسه نغمه شهر، افلیا پرتو، نسرین ناصحی، حسین دهلوی، فریدون شهبازیان، داود گنجهای، بابك رضایی مدیر عامل انجمن موسیقی، محمد حسین احمدی مدیر كل دفتر موسیقی ارشاد و تنی چند از هنرمندان موسیقی برگزار شد، محمد سریر گفت: خاطره پروانه با عشق زندگی كرد با عشق خواند و تا آخرین لحظات زندگی موسیقی را عاشقانه دنبال كرد و من متاسفم كه امروز ارتباط و شناخت درستی میان نسل امروز و هنرمندان نسل او وجود ندارد.
مجری مراسم برنامه را با این قطعه شعر آغاز كرد كه:
این حنجره، این باد، صدا را نخراشید این پنجره، این خاطرهها را نفروشید
در ادامه محمد سریر رییس هیئتمدیره خانه موسیقی گفت: شاید در این سالهای اخیر كه عاشقانه زیستن به هنر و زندگی فراموش شده باشد و همه در فكر نان روز و شهرت هستند، او یگانه بود.
او در ادامه با اشاره به عدم شناخت نسل جدید از موسیقی دانان و هنرمندان قدیم تصریح كرد: روز گذشته در كلاس دانشگاه یكی از دانشجویان دربارهی خاطره پروانه و حضور او در موسیقی پرسید و من متأسف شدم كه ما به عنوان اصحاب موسیقی شناخت مناسبی از موسیقیدانان و هنرمندان گذشته به نسل جدید ندادهایم و هیچ پُل ارتباطی میان این دو نسل ایجاد نكردهایم.
سریر خاطرنشان كرد: خاطره پروانه به دلیل پایبندی كه به موسیقی ملی و ردیف دستگاهی داشت، موفق به انتشار آثارش نشد. در حالی كه اجراهای او در صحنه كارهای جاودان و البته سخت بود، چه بسا كه این هنرمند گرامی تنها خواننده موسیقی ملی بود كه توانایی اجرا با اركسترهای بزرگ را داشت و سالها در كنار صبا، دهلوی، پایور و ... آموزش دید و كارهای بزرگی را اجرا كرد كه الگویی برای خوانندگان بعد از او شد. رییس هیئتمدیره خانه موسیقی در پایان با تأكید بر وظیفه سنگین این مجموعه بعد از مرگ خاطره پروانه گفت: جمعآوری آثار پراكنده او اعم از موسیقی و آثار مكتوب او بر عهده ماست، تا بعد از مرگش غرفهای را در موزه موسیقی به یاد او ایجاد كنیم و این ورق مهم از تاریخ موسیقی ایران را زرین نگه داریم.
در ادامه این مراسم افلیا پرتو سرپرست گروه یاران با اشاره به مرگ ناباورانه خاطره پروانه گفت: خاطره تنها برای ما نبود، بلكه او یك هنرمند بینالمللی محسوب میشد كه هیچیك از ما باور نمیكردیم در این شرایط ما را تنها بگذارند. به همین دلیل هم در وصف مقام این بانوی آواز ایران نمیتوانم سخنی بگویم، هرچند كه او با رفتنش یك بخش از فرهنگ موسیقی ایران را برد و ایكاش از این پس قدر آنها را كه باقی ماندند، بدانیم.
او سپس با اشاره به اجرای گروه یاران در جشنواره موسیقی امسال توضیح داد: به پیشنهاد كامبیز روشنروان قرار بود بزرگداشت خاطره پروانه امسال در جشن موسیقی برگزار شود و به بهانهی آن تصمیم گرفتیم تا اجرای مشتركی با هم داشته باشیم، زیرا كه خاطره پروانه همیشه عنوان میكرد كه تا لحظهای كه نفس بكشد برای مردم ایران و بانوان میخواند. به همین دلیل هم با تمام سختی كه برای ایشان داشت تمرین میكردیم تا روز 22 آذر برنامه داشته باشیم و دلم میسوزد كه آن روز این مسئله را به او نگفتم و او بدون اینكه بداند همه ما چهقدر او را دوست داشتیم از دنیا رفت.
پرتو اضافه كرد: خاطره پروانه عاشق مردم و تماشاگرانش بود و برای آن ها كه ساعتها در صف میایستادند تا صدای او را بشنوند ارزش قایل بود و از دل و جان میخواند و به گفته خودش در هر برنامه مثل یك شمع بخشی از او كم میشد كه من هنوز هم نفهمیدم این همه عشق از كجا آمده بود و افتخار میكنم كه طی ده سال اخیر در كنار او بودم، از او آموختم و راهنمایی گرفتم. پس دعا كنیم تا روحش شاد باشد و در رحمت الهی غرق شود. منبع
ایرج قادری: هنوز تصمیمی برای حضور پاتو زمین نذار در جشنواره فیلم فجر نگرفته ام
ایرج قادری گفت: فعلا شرایط نامعلومی وجود دارد که به تبع این شرایط، هنوز تصمیمی درباره حضور یا عدم حضور پاتو زمین نذار در جشنواره فیلم فجر نگرفته ام.
ایرج قادری در خصوص زمان اکران فیلم پاتو زمین نذار گفت: هنوز هیچ چیز مشخص نیست. ماه محرم زمان مناسبی برای اکران فیلم نیست و بعد از آن هم جشنواره فیلم فجر و و بعد هم خرید عید و سال جدید که هیچ کدام نمی تواند زمان مناسبی برای اکران فیلم پاتو زمین نذار باشد. در حال حاضر وضعیت نامعلومی است و اصلا نمی توانی و نمی دانی که باید چکار کنی و چه کاری بهتر است.
این کارگردان در خصوص اینکه تا چه اندازه از تولید کار راضی است گفت: می توانم بگویم که از تولید این فیلم راضی هستم. از طرف دیگر این نکته برایم مهم است که همیشه مورد لطف مردم کشورم واقع می شوم و مردم همیشه به من محبت می کنند این مسئله برای من بسیار راضی کننده است.
قادری تازهترین فیلم سینماییاش را براساس فیلمنامهای از سیروس تسلیمی نوشته است که داستان مردی است که قدرت و پول زیادی دارد اما اتفاق کوچکی باعث متحول شدن زندگی او می شود.
پاتو زمین نگذار چهلمین فیلم بلند سینمایی ایرج قادری در مقام کارگردانی است. همچنین، این فیلم پس از محاکمه و آکواریوم سومین فیلمی است که وی در سالهای اخیر و دوره فعالیت مجدد خود به عنوان بازیگر در آن ظاهر شده است و هفتادمین فعالیت بازیگری وی محسوب میشود. منبع
دوئل فرزان دلجو و سامان سالور در برنامه نگاه تازه رادیو فردا
در یکی از برنامه نگاه تازه رادیو فردا به بحث کهنه، اما هميشه جذاب جوانی و جوانی کردن پرداختند. به سراغ چند جوان ايرانی و غير ايرانی رفته و به تفاوت های اجتماعی و فرهنگی پرداختند؛ تفاوت هايی که باعث می شود تعريف جوانی کردن در ايران با ساير نقاط جهان کاملا فرق کند.
در برنامه نگاه تازه، دو مهمان ويژه هم داشتند، دو سينماگر از دو نسل گوناگون سينمای ايران، فرزان دلجو و سامان سالور؛ يکی از نسل ديروز و ديگری از نسل امروز. يکی، ساکن لس آنجلس و ديگری، ساکن تهران.
اين دو کارگردانِ نسل ديروز و امروز در اين برنامه به پرسش و پاسخ با يکديگر نشستند و دوئلی شرافتمندانه ميان دو نسل را به نمايش گذاشتند.
فرزان دلجو و سامان سالور با نگاهی به فراز و نشيب های سينمای ايران درگذشته و امروز، نيم نگاهی هم به بحث جوانی کردن داشتند.
سامان سالور: خدمت همه سلام عرض می کنم و به رسم ادب دوست دارم ابتدا آقای دلجو صحبت کند، زيرا بزرگ ما هستند. البته اگر قرار است کارهای سخت را من انجام دهم و از آقای دلجو سؤالی بپرسم. می خواهم بدانم که در آن دوران، فضای تنفس برای فيلم سازان جوانی مانند شما چگونه بود؟
فرزان دلجو: با سلام به همه شما شنوندگان رادیو فردا و خوانندگان خوب وب سايت این رادیو. بايد بگويم که سينما هميشه تحت فشار بوده است.
مسايل، گرفتاری ها و سانسور در دوران گذشته هم وجود داشت. به عنوان مثال، موضوع سناريوها بسيار محدود بود و بخش عمده آن درباره جاهل محل، رقاصه و کافه بود و اگر می خواستيم کمی دست بالاتر برويم، بايد به زندگی يک فرد ساده می پرداختيم که نه کارمند باشد، نه افسر، نه مهندس، نه وکيل و نه وزير.
اولين فيلم من ياران، با دست های خالی و با ۶۰ هزار تومان سرمايه شخصی خودمان درست شد که در سينما کاپری (بهمن) به نمايش درآمد و مورد استقبال جوانان قرار گرفت. صدای موزيک متن اين فيلم را آقای فريدون فروغی می خواند و در شب نهم اکران گفتند، اين شعر سياسی است. ما شعر را برداشتيم و جای آن سوت گذاشتيم. سپس گفتند اين سوت پيام دارد و ما سوت را هم برداشتيم. بعد گفتند روی ديوار نوشته شده است که خوشبختی دور نيست، آن را هم برداشتيم. ولی باز هم شب هفدهم اکران، اين فيلم را توقيف کردند و پايين آوردند.
اما امروز مشکلات به گونه ای ديگر است. من در بطن ماجرا هستم و خوب می دانم که فيلم امروز بايد خالی از احساس باشد. درست می گويم يا اشتباه می کنم، آقای سالور؟
سامان سالور: آقای دلجو طوری صحبت کرديد که ما کمی اميدوار شديم و ديديم فضای تنفسی آن دوران هم برای تمام کسانی که حرفی داشتند و سينما برايشان فقط جنبه سرگرمی و تفنن نداشته، تنگ بوده است.
به قول شما، اين محروميت ها به ذات سينما برمی گردد که به يک معنا هميشه در تعارض با کسانی قرار می گيرد که سردمدار سياست در مملکت ما هستند. حرف های شما درست است، هر چند که به نظر من، علی رغم محدوديت هايی که ما داريم و شما نيز در آن زمان داشتيد، فيلمساز به عنوان يک موجود متفکر و خلاق هميشه بايد راه هايی را پيدا کند.
البته مسئله مهم اين است که فيلم های شما با تمام تلخی، متفاوت بودن و اعتراض هايی که دولت می کرد و باعث توقيف فيلم می شد، به هر حال اکران می شد. ولی امروز متاسفانه فيلم های متفاوت و انديشمند، دچار اين مشکل هستند که اصلا اکران نمی شوند.
فرزان دلجو: فيلم ساز همواره چه ديروز و چه امروز، بر لبه تيغ راه می رود. بايد از سينمای قبل از انقلاب دفاع کنيم، زيرا بسياری از فيلم های آن دوران در جشنواره ها شرکت می کردند و اگر سينمای ديروز ادامه می يافت، شايد امروز وضعيت بهتری داشت.
فيلم ساز همواره چه ديروز و چه امروز، بر لبه تيغ راه می رود. بايد از سينمای قبل از انقلاب دفاع کنيم، زيرا بسياری از فيلم های آن دوران در جشنواره ها شرکت می کردند و اگر سينمای ديروز ادامه می يافت، شايد امروز وضعيت بهتری داشت.
همان طور که شما گفتيد، امروز فيلم پروانه ساخت و نمايش می گيرد، ولی اکران نمی شود و اين مسئله ای بسيار عجيب و غريب است که در وزارت ارشاد انجام می گيرد. بيشتر فيلم های بعد از انقلاب فرمايشی بوده اند و اگر مروری بر اين فيلم ها بکنيم، می بينيم در هر دوره ای، فيلم ها تاريخ مصرف داشته اند و امروز ديگر تماشاگری ندارند.
اگر ديروز احساس و عشقی در فيلم ها وجود داشت که تماشاگر با آن ارتباط برقرار می کرد، امروز اين احساس و عشق را هم نداريم.
سامان سالور: دقيقا حرف شما درست است. نمی دانم فيلم های شما در چند سينما و در چه شرايطی اکران می شدند، ولی حداقل چيزی که وجود داشت، اين بود که فيلم ها جايی ديده می شدند. سينمای ايران هرگز جهانی نشده است.
فرزان دلجو: بله، وقتی فيلم اجازه نمايش می گرفت، در ۳۰ تا ۴۰ سينما در سطح کشور اکران می شد و يا فيلم های تک سينمايی که مورد استقبال هم قرار می گرفت.
می گوييم سينمای ما جهانی شده، ولی سينمای ايران هرگز جهانی نشده است. اين که يک فيلم را در يک سالن سينمای خارج نمايش دهند، جهانی شدن نيست. جهانی شدن يعنی اين که مانند ايتاليا، بلغارستان و مصر، فيلمی در ايران ساخته شود و مردم جهان در کشورهای مختلف پشت گيشه صف بکشند، بليت بخرند و آن فيلم را ببينند. متاسفانه طی يکی دو سال گذشته ديگر از جوايز جهانی نيز خبری نيست.
سامان سالور: آقای دلجو! فکر می کنم اين مسئله، نتيجه منطقی روندی است که بايد اتفاق می افتاد. البته من هم بايد حمايتی از سينمای بعد از انقلاب بکنم. اين که سينمای بعد از انقلاب به عنوان يکی از مؤلفه های سينمای انسانی و شريف، با تمام سادگی اش توانسته بود با مخاطبان ارتباط برقرار سازد و در فستيوال های مختلف شرکت کند.
ما اصلا يادمان رفته است که هر سال چهار پنج فيلم خوب و ديدنی مانند هامون، روسری آبی، باشو غريبه کوچک، سارا و پری داشتيم و متاسفانه امروز ديگر فراموش شده است.
سامان سالور: متاسفانه روند عدم حمايت از اين گونه فيلم ها به جايی رسيد که ظرف دو سه سال اخير شاهد اين بوديم که سينماهای ديگری مانند سينمای مکزيک، آرژانتين و سينمای آسيای جنوب شرقی در فضاهای فستيوالی ظاهر شدند و جای سينمای ايران را گرفتند.
من امسال خوشبختانه اين شانس را داشتم که جزو هيئت انتخاب فيلم های کوتاه برای جشن خانه سينما باشم. بايد بگويم که حتی فيلم های کوتاه ما تبديل شده اند به سه چهار سکانس از همان فيلم های دختر- پسری به معنای سينمای بدنه اش.
متاسفانه فيلم های کوتاه که بايد پر از جذابيت و جسارت باشد، در حقيقت، کوتاه شده همان تفکری است که از آن حمايت می شود.
فرزان دلجو: آقای سالور! يادمان باشد که قبل از انقلاب، بليت سينما پنج تومان بود و ۴۰ ميليون جمعيت داشتيم. امروز ۷۰ ميليون جمعيت داريم و قيمت بليت را هم که می دانيد. اگر بخواهيم مقايسه کنيم، می بينيم فيلم هايی که امروز بر پرده سينما می آيند، موفق نيستند و شخصيت ها يک بعدی هستند، زيرا دست فيلم ساز بسته بوده است.
سامان سالور: ما اصلا يادمان رفته است که هر سال چهار پنج فيلم خوب و ديدنی مانند هامون، روسری آبی، باشو غريبه کوچک، سارا و پری داشتيم و متاسفانه امروز ديگر فراموش شده است.
به عنوان آخرين کلام هم بايد بگويم در دوران نوجوانی ما، فيلم های بتامکس خيلی مد بود، ولی دو تا از فيلم هايی که به دلم نشست و يکی از آنها خيلی بيشتر، هر دو ساخته شما بودند، فيلم شب غريبان و ماهی ها در خاک می ميرند. شايد يکی از دلايل گرفتاری ما امروز، فيلم سازی خوب شماست که باعث شد به سينما بياييم و دوست داشته باشيم فيلم بسازيم.
راديو فردا: ممنون از آقايان سالور و دلجو. ما هم يک سؤال سينمايی از آقايان بپرسيم، اگر شما می خواستيد جوانی کردن را در سينما نشان دهيد، چگونه آن را به نمايش در می آورديد؟ تعريف شما از جوانی کردن چيست؟
فرزان دلجو: جوانی کردن يعنی عاشق شدن، يعنی عشق. امروز متاسفانه يک ضربدر روی آن است و امروز نمی توانيم عشق را حس کنيم، لمس کنيم و ببينيم. در حالی که روی عشق نمی توان ضربدر کشيد.
سامان سالور: آقای دلجو گفتند جوانی کردن يعنی عشق. من در تکميل حرف ايشان می گويم جوانی کردن در سينما يعنی جسارت. اين که هر چه فيلم ساز فکر می کند درست است به تصوير بکشد و بعد شاهد باشد که اين تصاوير در کشورش ديده می شوند و با تماشاگر ارتباط برقرار می کنند. منبع
آیا واقعا بیژن مرتضوی در فرودگاه امام دستگیر شده است؟
سایت پارسینه نوشت: بیژن مرتضوی عصر جمعه هنگام ورود به تهران در فرودگاه امام خمینی تهران دستگیر شد. این خواننده هنگام ورود به فرودگاه توسط مامورین حفاظت دستگیر شد.
در حال حاضر اطلاعات بیشتری از نحوه و علت دستگیری وی در دست نیست. اگر عبارت "بیژن مرتضوی+دستگیر" را در سایت گوگل سرچ کنید، لینک های متعددی می بینید که همه خبر از دستگیری بیژن مرتضوی در فرودگاه امام داده اند. ولی تمام این لینک ها که یکی از معتبرترینش مربوط به سایت روزنامه ی اطلاعات توسط مخابرات فیلتر شده است. در اینکه بیژن مرتضوی به ایران رفت و آمد داشته، شکی نیست چون عکس هایی از آقای مرتضوی در شمال (سرخرود) وجود دارد که این مطلب رو تایید می کنه ولی اینکه دستگیر شده یا نه هنوز معلوم نیست!
و اما سایت ایرانیان مالزی اعلام کرده، بعد از شنیدن خبر دستگیری بیژن مرتضوی، با پدر ایشان تماس برقرار کرده و پدر بیژن این خبر را تکذیب کردند و اعلام نمودند آقای بیژن هم اکنون در لاس وگاس بوده و کنسرت دارند.
بدینوسیله خبری که در سایت های اینترنتی درج شده بدین وسیله تکذیب می گردد. البته لازم به ذکر است که آقای مرتضوی برای ورود و خروج از کشور هیچ گونه مشکلی ندارند و آخرین بار نیز حدود 45 روز پیش در ایران حضور داشته اند.
و حالا به گزارش سایت انتخاب – که خبر جدید تری دارد – رییس مركز اطلاعرسانی نیروی انتظامی خبر دستگیری بیژن مرتضوی ویلنیست، خواننده و ترانهسرای ایرانی مقیم آمریكا را تكذیب كرد. پیش از این برخی رسانه ها خبر از دستگیری بیژن مرتضوی را در فروداه بین المللی امام خمینی تهران داده بودند.
سرهنگ احمدی گفت: بیژن مرتضوی در تاریخ 28 شهریور امسال از كشور خارج شده و تا این تاریخ ورود مجددی به ایران نداشته است. بیژن مرتضوی ویلنیست، خواننده و ترانهسرای ایرانی است. سبک موسیقی او در آثار بیکلامش ترکیبی از موسیقی سنتی ایرانی و موسیقی پاپ است.
تاکنون ۸ آلبوم از وی منتشر شده است و با وجود این که آلبوم های او حق انتشار در ایران را ندارند قطعات بی کلام او بارها از تلویزیون ایران پخش شده است. در سال ۱۹۷۹ میلادی به ایالات متحده آمریکا مهاجرت کرد و به تحصیل در رشته موسیقی در دانشگاه ایالت تگزاس ادامه داد. سپس در سال ۱۹۸۵ در کالیفرنیا سکونت کرد و اولین آلبومش را عرضه کرد.
مشخصه ای که او را از نوازندگان دیگر متمایز می کند توانایی او در نواختن همه سازهای به کار رفته در آثارش است. تور داخلی و بین المللی که از سال ۱۹۹۰ آغاز شد برای او مخاطبان فراوانی در سر تاسر جهان فراهم کرد.
اکنون او به عنوان اولین هنرمند ایرانی که تحت حمایت شرکت هایNederlander Productions Jeep Eagle New Dodge Chrysler می باشد شناخته شده و مورد احترام است.
در سوم ژوئیه ۱۹۹۴ بیژن مرتضوی اولین هنرمند ایرانی بود که در Greek Theater به اجرای برنامه پرداخت. یکی از قطعاتی که او در این کنسرت اجرا کرد حماسه (Epic) نام داشت که در یازده سالگی ساخته بود.
نیكو خردمند در سیسییوست
حال عمومی نیكو خردمند بازیگر سینمای ایران كه این روزها در بخش CCU بیمارستان قائم كرج بستری است، خوب است. یكی از مسوولان بخش CCU گفت: حال عمومی ایشان خوب است اما زمان ترخیصشان از بیمارستان هنوز مشخص نیست.
این بازیگر و دوبلور پیشكسوت به دلیل ناراحتی قلبی در بیمارستان بستری شده است. نیكو خردمند متولد 1311 درتهران و فارغالتحصیل رشته كارگردانی از رویال تئاتر است. او فعالیت هنری خود را با گویندگی رادیو در سال 1337 آغاز كرد و به جای بازیگرانی همچون كلودیا كاردیناله، اوا گاردنر، الیزابت تیلور، فخری خوروش و ... صحبت كرده است.
او فعالیت خود را در زمینه بازیگری سینما با بازی در فیلم پرده آخر به كارگردانی واروژ كریم مسیحی در سال 1369 آغاز كرد و تاكنون در آثاری همچون باغ گیلاس، آوای فاخته، كت جادویی، آپارتمان، دزدان مادربزرگ، سفر پرماجرا، دختری بهنام تندر، كاغذ بیخط، صبحانه برای دو نفر، كافه ستاره و ... ایفای نقش كرده است. او همچنین به خاطر بازی در دوفیلم پرده آخر و بازیچه موفق به دریافت سیمرغ بلورین بهترین بازیگری جشنواره فجر شده است. منبع
مطالب مشابه :
سفر به مالزی 46- لباس
دکتر رامبد باران دوست - سفر به مالزی 46- لباس - وبلاگ شخصی
رونق گرفتن پديده "تعويض همسر" در ايتاليا
هزار تعویض همسر نیز در اماکنی غیر کلوپها مانند یکی از کلوپهای شبانه که مخصوص مالزی
سفر دریائی با کشتی کروز
تیک تاک کلوپ. از کشورهای مالزی سنگاپور و و بار کلوپ شبانه و سالنهای رقص و
پاسخ نقد به ساخت ضریح امام حسین علیه السلام
و کلوپ های شبانه مالزی و ترکیه و هزینه می کنند! کاش می شد به ایرانی ها فهماند که پولشان را
سفرنامه سلیمانیه
سفرنامه مالزی این خیابان بسیار زیبا چندین کلوپ شبانه و بار وجود دارد چون قسمت مرفه شهر
ضریحی که دوست و دشمنش را می سوزاند !
کی می رسیم؟ - ضریحی که دوست و دشمنش را می سوزاند ! - اسلام، زیباترین دین خدا
مجله شماره 97
که می خواهند با ترانه سپيده دم ساعتی خوش باشند می توانند در يک کلوپ شبانه در مالزی اعلام
سفربه مالزی
کلوپ سنگنوردان مالزی آب یک روزازتورعقب باشیدولی ازکسانی که رفته اندموقع برگشت شبانه
برچسب :
کلوپ شبانه مالزی