مختصري از زندگي و اشعار صهیدی ههورامی
صيدي كيست وچند نفر با تخلص صيدي شعر گفته اند ؟
در خصوص اينكه صيدي كي بوده و نام اصلي او چيست و نيز زادگاهش كجاست و در چه سالي به دنيا آمده و چند سال زندگي كرده و از همه مهمتر چند نفر شاعر به همين نام تخلص كرده اند ، اتفاق نظري وجود ندارد . آقاي بابا مردوخ روحاني در كتاب تاريخ مشاهير كرد چاپ 1364 انتشارات سروش جلد اول صفحه 147 مي نويسد : « دو شاعر اورامي كه هر دو صيدي تخلص مي كرده اند به زبان كردي اورامي شعر مي گفته اند صيدي اول و صيدي دوم » دليل خود را نيز چنين ذكر مي كند كه « دليل آن آثارو اشعاري است منصوب به صيدي كه برخي به شيوه اورامي كهن و بعضي به شيوه اورامي جديد است . اين دو شيوه به اندازه اي با هم فاصله دارند كه مشكل است قبول كنيم هر دو شيوه از يك شاعر باشند . » و در ادامه از صيدي اول نام مي برد كه نام او «سيد محمد صادق فرزند سيد علي بوده » و مردي آشنا به فن طبابت قديم و گياه شناسي بوده كه اشعاري به كردي اورامي كهن ، فارسي و نيز ملمعاتي به فارسي، عربي و اورامي از وي بجا مانده است و مي افزايد كه « وي در قرن دهم هجري و در روستاي رزاو مي زيسته است » و اشعاري از وي را نيز ذكر مي كند از جمله يك تركيب بند 28 بندي ـ به تعداد حروف هجاـ كه حروف آغاز و پايان ابيات هر بند يكي است و با بند زير شروع مي شود :
برگٌشا از رخت اي دلبر گلچهــــــــــره نقاب
حيف باشد چو تو ماهي شودش ابر نقاب
بي رخت ديدة من اشـــك فشاند به زمين
همچو باران بهــــاران كه بريزد ز سحـــاب
بخت بد بين كــــــه به بيــدار مرا مي دارد
همه شب تا كه تو را ديده نبيند درخــواب
و در صفحه 374 همان كتاب مي نويسد « صيدي دوم نامش ملا محمد سليمان فرزند حاج سيد محمود از سادات ده خانگاه از قراي اطراف شهر پاوه است . وي كه در حدود سال 1185 هـ . ق متولد شده است تحصيلات خود را در مدارس ديني اورامان و شهرزور به پايان رسانيده و پس از خاتمه تحصيل به اورامان تخت برگشته و به باغداري پرداخته است »
آقاي علاءالدين سجادي در كتاب مێژووی ئهدهبی کۆردی چاپ دوم سال 1970 صفحه 582 مي نويسد : (ترجمه با تخليص) « صيدي اورامي در حدود 1520 م زندگي مي كرده و ديوان اشعارش در روستاي رزاو موجود مي باشد » . آقاي محمدبهاءالدين در كتاب پیشالیاری زهردهشتی چاپ سال 1968 صفحه 25 مي نويسد : ( ترجمه با تخليص) « نام صيدي هورامي سيد محمد صادق پسر سيد علي بوده » كه او نيز همان تاريخ را از كتاب ماموستا سجادي گرفته و به شرح خود اضافه نموده است و براي ( صيدي دوم ) نيز نام « محمد لطيف » را انتخاب كرده است . آقاي محمد صديق صفي زاده (بۆرهکهیی) در كتاب مێژووی وێژهی کوردی چاپ سال 1375 جلد اول صفحه 400 مي نويسد ( ترجمه با تخليص )« صيدي اورامي اول، درسالهاي 850 تا 918 هجري قمري مي زيسته ، نام او سيد محمد صادق بوده و در روستاي رزاو سروآباد به دنيا آمده و در همانجا نيز به خاك سپرده شده است » و بعد از آن در صفحه 488 همان كتاب مي نويسد ( ترجمه با تخليص ) « صيدي هورامي دوم در سالهاي 1189 تا 1271 هجري قمري مي زيسته است » و نام وي مكان زندگي اش را آنچنان كه در مقدمه ديوان صيدي نوشته محمد امين كاردوخي آمده ذكر مي كند .
آقاي سيد عبدالحميد حيرت سجادي در كتاب شاعران كرد پارسي گوي چاپ 1364 سنندج صفحة 172 مي نويسد « ملا سليمان اورامي متخلص به صيدي در اوايل قرن يازده يا پيش تر مي زيسته است . ناگفته نماند آقاي محمد امين كاردوخي اشعار ملا سليمان را كه به لهجه اورامي قديم است با اشعار سيد محمد صيدي كه از مردم نيمه دوم قرن سيزدهم است و داراي اشعار كردي اورامي به شيوه بيساراني است و با اشعار ولي ديوانه و ميرزا شفيع به هم آميخته و همه را به نام ملا سليمان به چاپ رسانيده است .! ! »
اما :
در اين ميان فقط دو نفر اشعار صيدي را جمع آوري نموده و آن را به صورت ديوان چاپ كرده اند آقايان محمد امين كاردوخي و عثمان محمد هورامي كه سالهاي زيادي از عمر خود را صرف جمع آوري اشعار صيدي نموده و در اين راه به تحقيقات عمده اي پرداخته اند و چنانكه آقاي كاردوخي در مقدمه ديوان اشعار صيدي هورامي مي نويسد 27 سال در خصوص جمع آوري اشعار صيدي كار كرده و چندين بار به شهر« اورامان تخت » و روستاي « سهروو پیری » مراجعه كرده است . ايشان معتقدند كه صيدي يك نفر بوده كه به دو لهجه اورامي كهن و اورامي جديد آشنا بوده و به هر دو لهجه شعر مي گفته است . آقاي عثمان محمد هورامي نيز در گفتاري تحت عنوان صهیدی ههورامی و چهند لایهنێکی جیهانهکهی كه در ماهنامة « رامان » شماره103 صفحات 92 تا 98 به چاپ رسيده است ضمن تأييد نظر آقاي كاردوخي به شبهات برخي از كساني كه صيدي را دو نفر دانسته اند پاسخ مي دهد .اينجانب نيز ضمن تأييد نظر اخير در ابتدا به مواردي چند از شبهات موجود در اين خصوص اشاره نموده و در حد توان دلايلم را براي رفع اين شبهات ارايه مي نمايم :
1ـ بيشتر كساني كه صيدي را دو نفر دانسته اند خود در اين زمينه به تحقيق نپرداخته و بر اساس گفته هاي ديگران نظر خود را اعلام كرده اند . كه ظاهراً مرجع اكثر اين اساتيد ، كتاب مێژووی ئهدهبی کۆردی آقاي آقاي علاءالدين سجادي بوده است كه آقاي عثمان محمد هورامي در مقاله خود مي نويسد كه در « در سال 1975 در بغداد به نزد آقاي علاءالدين سجادي رفته و درباره محور اين بحث به گفتگو نشستيم ، ايشان فرمودند من روزگاري طولانيست كه از منطقه اورامان دور افتاده ام شما خودتان رفتيه ايد ، ديده و شنيده ايد ، بيشتر دانسته هاي من در اين خصوص از طريق نامه به دستم رسيده است » . كه از اين مطلب در مي يابيم كه حتي خود آقاي سجادي نيز در اين زمينه به تحقيق نپرداخته است و اطمينان كاملي مبني بر اينكه دو نفر با تخلص صيدي شعر مي گفته اند ، ندارد . بنابراين نمي توان نوشته هاي ايشان را در اين زمينه سندي قاطع دانست .
2ـ بيشتر كساني كه اشعار صيدي را كه به شيوه اورامي كهن است بنام صيدي اول شناخته اند نام او را « سيد محمد صادق » دانسته اند ( البته همچنانكه اشاره شد برخي نيز اسامي سيد محمد ، محمد لطيف و . . . را براي او برگزيده اند )كه در روستاي « رزاو » مريوان زندگي مي كرده و در همانجا نيز مدفون است . اگر به اشعار اورامي كهن صيدي نظري افكنيم مي بينم كه صيدي در هيچ كجاي اين اشعار نامي از اين روستا به ميان نياورده و حتي اشاره اي به مناطق دور و بر آن نيز نداشته است در حالي كه در همين اشعار در چندين جا به « اورامان » و روستاي « سه روو پيري » اشاره مي نمايد و حتي مي گويد كه اورامان منزل و مسكن من بود و خداوند روستاي « سه روو پيري » را به من ارزاني داشت و همچو درويش مناطق زيادي را گشتم اما در هيچ جا آرام نگرفتم ( مگر در همان روستا ) توجه كنيد :
ئهز ( ئورۆمۆن ) مهکانم بی و وهڵاتم
(سهروو پیری ) خوای گێرهن خهڵاتم
برۆ دهروێش لڤۆ سهیـــــــــــرۆ وهڵاتۆ
نه نیشتۆ هیچ وهڵاتێونه نهساتــــم
حال اگر ما كلمة « اورامان » را به معني عام آن ( كل منطقه اورامان ) در نظر بگيريم و بگوييم كه منظور صيدي آن بوده و « رزاو » نيز جزئي از اورامان است . با نام روستاي « سه روو پيري » چكار كنيم كه ديگر نمي توان آن رابه معني عام در نظر گرفت .
3ـ آقاي عبدالحميد حيرت سجادي ضمن اينكه نام صيدي اول را « محمد سليمان » ! ! دانسته اند معتقدند كه آقاي كاردوخي اشعار ايشان را با اشعار صيدي دوم ( سيد محمد صيدي ) و نيز اشعار وهلي دێوانه و بێساراني به هم آميخته و به چاپ رسانده . با استناد به مقاله آقاي عثمان محمد هورامي بايد بگويم كه محمد سليمان نام اصلي همان فردي است كه ايشان آن را به نام صيدي دوم ( سيد محمد ) دانسته اند و شجره نامه اين فرد هم اكنون در روستاي « سه روو پيري » نزد نواده هايشان موجود مي باشد و در خصوص اينكه ايشان در مورد اسامي صيدي ( ! ) دچار اشتباه شده اند جاي هيچ شكي نيست . اما در مورد اينكه آيا آقاي كاردوخي اشعار صيدي را با اشعار وهلي دێوانه و بێساراني به هم آميخته و چاپ كرده است يا نه ؟ بايد بگويم كه شعر « سهنگی ههواران» كه در صفحه 122 ديوان صيدي به چاپ رسيده و با بيت زير شروع مي شود :
سهنگی ههواران ، سهنگی ههواران
سهنگی سیا رهنگ کــــۆنه ههواران
و بعد از آن صيدي به گفتگو با اين سنگ مي نشيند و دليل سياه رنگ بودن را از او مي پرسد و . . . در ديوان « وهلي دێوانه » نيزكه آقاي محمد صديق صفي زاده آن را جمع آوري و توسط انتشارات كردستان به چاپ رسيده است در چاپ دوم آن صفحه 129 شعري به همين نام منسوب به وهلي دێوانه نوشته شده كه آن هم با بيت زير شروع مي شود
سهنگی ههواران ، سهنگی ههواران
سهنگی سیا رهنگ سفتهی ههواران
و تنها وجه اشتراك اين دو شعر همان بيت اول است البته از نظر مضمون و محتوا تشابهاتي دارند ولي اين نمي تواند دليلي براي آن باشد كه شعر مذكور شعر صيدي نيست . ولي با توجه به اينكه وهلي دێوانه قبل از صيدي بوده ( تولد : 1180 هـ ق ) مي توان گفت كه صيدي با الهام از شعر او اين شعر را سروده است . بجز اين شعر ديگر هيچ شعر مشتركي در دو ديوان وجود ندارد . البته اين مسئله را بايد از آقاي عثمان محمد هورامي نيز پرسيد زيرا ايشان اشعار هر دو شاعر را جداگانه جمع آوري و به چاپ رسانده اند و ايشان بهتر مي دانند كه آيا آقاي كاردوخي دچار اين اشتباه شده اند يا نه ؟
در مورد « بێساراني » نيز شعر « قيبلهم چي دونيا » كه در صفحه 165 ديوان صيدي به چاپ رسيده در صفحه 118 ديوان بێساراني كه توسط آقاي حكيم ملا صالح مورد تصحيح و بررسي قرار گرفته و در سال 1375 خورشيدي در سنندج به چاپ رسيده به نام « چراغ جهی دنيا » آمده است البته با اندكي تغييرات و با توجه به اينكه بێساراني سالها پيش از صيدي مي زيسته ( 1053-1113) مي توان آن را متعلق به او دانست كه به اشتباه توسط آقاي كاردوخي به چاپ رسيده . شعر ديگري با نام « ياران كێ ديهن » در صفحه 211 ديوان صيدي به چاپ رسيده كه آن هم متعلق به بێساراني مي باشد و در صفحه 481 ديوان بێساراني و با همان نام وبا تغييراتي جزئي نوشته شده است ، در زير اصل شعر از ديوان بێساراني نوشته شده است :
ياران كێ ديـــــهن ، ياران كێ ديـــــــــهن
سهر رشتهی خهمان چوون من كێ ديهن
قامهتم وه خــــــــهم رێزهی خــــــــهم بيهن
رۆحم وه خــــــــــهمناك نه قاڵب شيــــــهن
ئۆستادم خــــهمهن جه مهدرهسهی خهم
دهرسی خـــــــهم وانان،جهلام بيهن جهم
دهرسم ههر خهمهن ههر خـــــهم مهوانوو
غـــــــــهير جه خهم فێشتهر هيچ نمهزانوو
ئهسڵی مــــــــن خهمهن ، جهخهم بيهنان
بابۆی من خـــــــهمهن خـــــــــهمان ديهنان
ههر كـــــــهس خهمبارهن بهيۆ جه لای من
خـــــهم چهنی خــــــهمان زوو مهبۆ ساكن
4ـ آقاي بابا مردوخ روحاني در كتاب تاريخ مشاهير كرد ضمن اينكه صيدي را دو نفر دانسته و همان اسامي آقاي علاءالدين سجادي را براي ايشان ذكر كرده اند در صفحه 148 جلد اول اين كتاب تركيب بندي را از صيدي اول به زبان فارسي نوشته اند . اگر به دقت به اين تركيب بند توجه كنيم مي بينيم كه اين تركيب بند هم از نظر محتوا و هم از نظر وزن و قافيه شباهت زيادي به ترجيع بند معروف « شكوائيه » شاعر فارسي زبان « وحشي بافقي » دارد به گونه اي كه نمي توان اين شباهت را ناديده گرفت بنده معتقدم صيدي نيم نگاهي به ترجيع بند مذكور داشته و سپس اقدام به سرودن اين تركيب بند نموده اند ابتدا بندي از تركيب بند صيدي :
اي پريچهره كه ديوانه چـــــو ما نيست تورا
خبــــــر از حال اسيـــــــران بلا نيست تو را
اين دل شيفته از عشق تو سرگردان است
رحم با خسته بيچاره چـــــــــرا نيست تورا
انــــدر اين عهــــــد به خوبيت نباشد دگري
حيف اي نادره دهـــــــــــــــر وفا نيست تورا
آنچه درهـــــردو جهان،بهر بهاي توكم است
كــز بهــــــا ماه تمامي و بهـــــا نيست تو را
از جهان«صيـــــــدي»اگر خاك درت كرد وطن
تو از اين كــــوي مرانش كه روا نيست تو را
* * *
و بندي از ترجيع بند « وحشي بافقي » :
اي گل تازه كه بويي زوفــــا نيست تورا
خبر از سرزنش خار جفـــا نيست تورا
رحم بر بلبل بي برگ و نوا نيست تورا
التفاتي به اسيـــــــران بلا نيست تورا
ما اسير غم و اصلاً غم ما نيست تو را
با اسيـر غم خود رحم چرا نيست تورا
فارغ از عاشق غمنــــاك نمي بايد بود
جان من اينهمه بيبــــاك نمي بايد بود
وحشي بافقي در سالهاي 925 تا 991 هـ . ق مي زيسته و صيدي اول بنا بر نوشته هاي كساني كه معتقد به دو صيدي بوده اند در سالهاي 850 تا 918 هـ . ق . قضاوت بيشتر را در اين خصوص بر عهده خوانندگان عزيز مي گذارم .
5ـ مهم ترين و تقريباً تنها دليل كساني كه تاكنون عقيده بر اين داشته اند كه دو نفر شاعر با تخلص صيدي شعر گفته اند اين است كه اشعار صيدي به دو لهجه اورامي كهن و جديد مي باشد و به قول بابا مردوخ روحاني « اين دو لهجه به قدري از هم دورند كه نمي توان قبول كرد كه دو دسته شعر مربوط به يك نفر باشند » . در جواب اين شبه بايد گفت كه اولاً : تقريباً در هيچكدام از اشعاري كه به اشعار اورامي كهن مشهورند صرفاً از لهجه اورامي كهن استفاده نشده است بلكه از تركيب دو لهجه استفاده شده نمونه هاي زيادي در اين زمينه وجود دارد به چند بيت از شعر زير توجه كنيد :
دڵبهر دڵ ئهستانی جه من ، شهرت ئی دڵستانی نيۆ
جهورش مـــــــهدهی رهنجش مهكهر،خۆ كافرستانی نيۆ
شهرتهن بكێشۆ دڵ جـــــــــهفات، با يادگار مانۆ جه لات
تۆ بۆت نه دڵ خهوفی خـــــــــودات ، خۆ كافرستاني نيۆ
ههي نهونهمامی باغی دڵ ، پی تۆ سيان بهيداخي دڵ
سا مهرهـــــــهمێ پهی داخی دڵ ، خــۆ كافرستاني نيۆ
ههی رندی تۆحفهی نازهنين،خاڵت جهعهنبهرگوڵ جهمين
سا مـــــهرههمێ دهر پهی بــــــرين ، خۆ كافرستاني نيۆ
وێڵ وێڵ مهگێڵام كـــۆبه كــــــۆ ، دهردم گران بی رۆ به رۆ
سا حاڵــــــوو دهردێم پهرســـــه تۆ ، خۆ كافرستاني نيۆ
ثانياً :با توجه به اينكه صيدي مردي با سواد و درس خوانده بوده حتماً نوشته هاي پيشينيان خود را از قبيل نوشته هاي پير شهريار زردشتي مطالعه كرده و به لهجه اورامي كهن كه بنا بر قولي تا آن زمان نيز كم و بيش حداقل ضرب المثل هايي به آن زبان در بين مردم رايج بوده ، آشنا شده و بر اين لهجه تسلط پيدا كرده است و اشعاري را كه بيشتر براي خود و متناسب به حال و هواي دروني خود نوشته به اين شيوه سروده است . كه بيشتر اين اشعار داراي اوزاني است مخصوص اشعار گوراني قديم و تعدادي از آنها نيز اوزان عروضي دارند .
6ـ يك ديگر از سولاتي كه در اين زمينه مطرح مي شود اين است كه چرا در اشعار اورامي كهن ، صيدي به كرات از محبوبان خود همچون ( نشاط ) و ( ريۆن ) نام مي برد و مستقيماً و با نام به آنها اشاره مي كند اما در اشعار اورامي جديد فقط از كلماتي همچون ( چراغ ) و ( شيرين ) به صورت عام به توصيف و بحث و گفتگو با آنها مي پردازد . در پاسخ اين سوال بايد گفت كه صيدي اشعاري را كه متناسب با حال و هواي درونيش بوده به لهجه اورامي كهن مي سروده و اين اشعار را به دليل مرسوم نبودن لهجه بكار گرفته شده در آنها بيشتر نزد خود نگاه مي داشته ،براي مردم نمي خوانده و در دسترس ديگران قرار نمي داده است ، چه بهتر كه جهت جلوگيري از لو رفتن نام معشوقه اش با توجه به شرايط سنتي و مذهبي حاكم بر جامعه آن زمان در اورامان ، سوز درون خود را در اين دسته از اشعار سروده و در آنها مستقيماً به اسامي محبوبانش اشاره كند . وگرنه صيدي همان صيدي عاشقي است كه به دليل اينكه مرتكب گناه عاشقي شده اورا تكفير مي كنند و از او به نزد شيخ عثمان تويله اي شكايت مي برند و همچنانكه در ادامه خواهد آمد صيدي نيز در دفاع از خود ، شعر معروف « يا شيخ صه نعانم » را مي سرايد و براي شيخ مي فرستد و جالب اينكه اين شعر به شيوه اورامي جديد است و شاعر مي بايد صيدي دوم بوده باشد كه اگر صيدي آن عارفي است كه برخي ها معتقدند در اشعار تازه اش نمايان است و تنها در تعدادي از آنها آنهم با كلي محافظه كاري و با بكار بردن كلماتي چون ( چراغ ) و ( شيرين ) و ( ليلا) به معشوقش اشاره مي كند و به بقيه رنگ و بوي عرفاني مي دهد ، به كدام گناه تكفير شده است . آيا ساير شعراء همچون مولوي ، بيساراني و . . . از اين كلمات استفاده نكرده اند ؟ و آيا كسي آنها را تكفير كرده است ؟
7ـ شبهه اي ديگر كه اين زمينه وجود دارد اين است كه چرا اشعاري كه به شيوه اورامي كهن هستند و نيز ملمعات صيدي بيشتر به شكل غزل و داراي اوزان عروضي مي باشند اما اشعار جديد او به شكل مثنوي ده هجايي اند . در پاسخ به اين شبهه بايد گفت كه در آن زمان گفتن شعر با لهجه اورامي و به شكل غزل مرسوم نبوده و اشعار ساير شعراي اورامي هم دوره او ، دليل بر اين مدعاست بنابراين صيدي اشعاري را كه براي ديگران نوشته و آنها را در دسترس همه قرار داده است به همان شكل مرسوم ( مثنوي ) نوشته ، كما اينكه صيدي به لهجه اورامي جديد هم ملمع و هم غزلياتي دارد ، شعر « شيرين پهیوهندهن » هرچند ده هجايي مي باشد اما به شكل غزل سروده شده ، به چند بيت از اين شعر توجه كنيد :
شيــــــرين پهيوهندهن ، شيرين پهيوهندهن
دوو ئهبرۆی سيات به هـــــــــهم پهيوهندهن
دوو شيرازهی قهوس ئۆسای غهيب ژهندهن
ههر يهك سهد پهيكان وه جهرگـم شهندهن
جهو دهستهی زوڵفــــــان حهيران مهندهنان
دامــــهن يا شامـــــار يا خـــــــــۆ كهمهندهن
خاڵی جـــــــهمينت ، زوڵفــــی چين چينت
چــــــــــوون دانه و دامهن سهيادان تهندهن
و نيز شعر « شهرابوو عهشقوو تۆ» كه چند بيت از آن در زير آمده است:
شهرابـــــــــــوو عهشقــــوو تۆ ساف و زۆڵاڵا
به لهزهت وهش بنــــــــــۆشيش تۆنــد و تاڵا
مهدهينهش پهی كـــــهسێ ، تۆ دڵ نهوازی
به بێ مننهت چ مــــــــــــــــۆحتاجی سواڵا
مهبۆ مهستی ئهبهد ههركهس مهنۆشۆش
كه ساقی پادشــــــــــــــــــــاهی زۆلجهلالا
كهسێـــــــــــــــوهن ئا كهسه لێوهن بهزاهێر
به باتن عاقڵ و ساحێب كــــــــــــــــــــهماڵا
و در ميان ملمعاتش از اورامي جديد نيز استفاده كرده است . دقت كنيد :
به بالينــــــــــــم اگر ( تۆبهينه ئهی حوور)
( نهداروو بێ ته تاقهت ، ئهر گــنوو دوور)
چـــــــــــرا (جارجار) نمي آيي به خوابم
(مـــــــــــهپهرسی چهينهني ) بيمار رنجور
نگــــــار من به رخ گلگـــــــــــــــــــونه داده
(مهواچی هوون و وهروهن چــــهرمهوسوور)
دو زلف عنبــــــــرين پخشان و روشـــــــــــن
به هم ( تێكهڵ بيهن ) چوون صبح و ديجـور
(وهش) عاشق می كشد چشم سياهش
بهشاباشش سيهســـــــــــرمه(كلهی توور)
چهسود ار بعد از اين ( تۆ بهينـــــه لاو من )
نمـــــــانده چون تــن و ويرانه معمـــــــــــــور
(جــــهكۆنه بژنهڤــــــوو دهنگت نيهنم گۆش)
چه سان بينم رخت (ديدهم نيهنش نـــوور)
(تهمــــاعۆ وهشبيهيما كێشه« صه يدی »)
دوای درد عـــــــــاشق نيست دستــــــــــور
در اينجا ما نيز ضمن اعتقاد به اينكه تنها يك نفر با تخلص ( صيدي ) شعر مي گفته و با تأييد گفته هاي آقايان كاردوخي و عثمان محمد هورامي و با تكيه بر ديوان صيدي كه توسط آقاي كاردوخي جمع آوري و منتشر شده است به ذكر مطالبي چند راجع به زندگي و اشعار صيدي مي پردازيم . لازم به ذكر است كه متأسفانه آقاي كاردوخي در بازنويسي اشعار دچار اشتباهاتي شده اند كه اگر به اشعاري از ديوان جمع آوري شده توسط ايشان اشاره شده است ، اشتباهات مذكور تا حد امكان مرتفع گرديده اند :
زندگي صيدي :
نام او « ملا محمد سليمان » فرزند سيد محمود بوده است . در سال 1199 در روستاي « خانگاه » از توابع شهرستان پاوه متولد شده و جهت تحصيل به اكثر شهرهاي اورامان رفته و از جمله در « شاره زور » درس خوانده است . بعد از اتمام تحصيلات ديني نزد « ملا جلال خورمالي » ، به شهر « اورامان تخت » بر مي گردد و در آنجا ازدواج كرده و به كار تبليغ ديني مي پردازد . در جواني معلم ديني « شيخ عثمان تويله اي » بوده است . و البته قريحه شاعري وي باعث مي شود كه همزمان با تدريس علوم ديني اشعاري را نيز بسرايد . وي در اشعارش به « صيدي » تخلص مي كرده كه با حرف « ص » نوشته مي شود به معني «گرفتار در دام ]عشق[ » ، كه خود او نيز در شعري كه دو بيت آن در زير آمده ، ضمن گله مند بودن از بي وفايي يار به آن اشاره مي كند :
عهرزه داشت بهندهي دڵ مهند و رِهنجـــــــــــوور
صهيدی دامی عهشق بة (صهيدی) مهشهــوور
جه ژههـــــــراوي عهشق شــــهربهت چهشيده
هـــــهرگێز شــــادی و زهوق به چـــــــهم نهديده
. . .
به طور كلي اشعار وي را مي توان از نظر مضمون به سه قسمت تقسيم كرد:
الف) عارفانه
ب) عاشقانه
ج) اشعاري در توصيف طبيعت زيباي اورامان
از نظر زبان سرودن اشعار، همچنانكه در سطور پيشين از كتاب تاريخ مشاهير كرد نقل شد چهار نوع شعر در ديوان اشعر وي به چشم مي خورد: اورامي كهن ، اورامي جديد ، فارسي و ملمعاتي به زبانهاي عربي ، اورامي و فارسي از نظر سبك سرودن اشعار نيز مي توان اشعار وي را به دو گروه اصلي 1ـ مثنويات ده هجايي ( كه اكثراً به زبان اورامي جديد سروده شده اند ) و 2ـ غزليات ( شامل غزلياتي به اورامي كهن ، فارسي و ملمعات ) تقسيم نمود .. در ادامه به نمونه هايي از اين اشعار اشاره شده است .
الف) اشعار عارفانه
در اينكه صيدي انساني متدين بوده و نقش عمده اي را در تبليغ و تدريس علوم ديني در آن زمان در شهر اورامان ايفا كرده كسی شكی ندارد . اشعار عرفاني زيباي اين شاعر گواه اين مدعاست . صيدي همچنانكه قبلاً ذكر شد اينگونه اشعار را كه در دسترس همگان قرار مي داده به شكل اورامي جديد سروده البته در ميان ملمعات و اشعار فارسي وي نيز از اين دسته اشعار يافت مي شود .به نمونه هااي از اين اشعار توجه كنيد .
اورامي :
ياران دێـــــــوانه ، ياران دێــــــــــوانه
ئهبڵه كهسێوهن ،شێت و دێـــــوانه
چی دونيای فانی بســـــــــــازۆ يانه
به ئاوايش وانۆ مــــــــــــــاوای وێرانه
دونيا مهنزڵێن وێــــــــــــــــرانه فانی
يانهش ساز نهدان كهس جه وێرانی
. . .
فارسي :
يا رب به روح احمد صلوات صـــــــد هزاران
بر شاه دين محمد صلوات صـــــــد هزاران
بر ساكــــــــن مدينه آن ، پاك دل ، زكينه
زين بنده كمينـــــــــــه صلوات صد هزاران
بر شاه تاج لــــولاك ، سلطان عرصة خاك
هر لحظه از دل پاك صلـــــوات صد هزاران
بر نور پاك ياسين ، ختم رســــل شه دين
بادا به روحش آمين ، صلـــوات صد هزاران
برجد هردو سبطين،شب گردقاب قوسين
في الغار ثاني أثنين ، صلــوات صد هزاران
آن پيشواي عالــــــــــم ، مختار نسل آدم
بر مقدمش دمـــــادم ، صلوات صد هزاران
بر آن شفيع امت ، كــــــان سخا و رحمت
سالار دين خلوت ، صلـــــــوات صد هزاران
چون بشنوي تو نامش ، از بهـــر احترامش
بفرست صد سلامش ، صلوات صد هزاران
آن صاحب وسيله ، وآن مـــــــــادح فضيله
بر تربتش رسيده ، صلوات صـــــــد هزاران
آن امي سخن دان ، داناي ســـــــــر قرآن
بادا بروحش از جان ، صلوات صــــد هزاران
چون دين زچاريارش، دائم قــويست كارش
بر هر يكي نثارش ، صلوات صــــــد هزاران
(صيدي)درود احمدخوش دولتيست سرمد
بفرست بر محمد ، صلوات صـــــــد هزاران
ب) اشعار عاشقانه
غير از چند شعر عارفانه و توصيف طبيعت بقيه اشعار صيدي عاشقانه بوده و نمي توان برداشت ديگري از آنها داشت حتي خود صيدي نيز نخواسته كه كسي از آنها برداشتي غير از اين داشته باشد چون در شعري به مجازي بودن عشق خود اشاره مي كند و از خدا مي خواهد اين عشق مجازي را به عشق حقيقي تبديل كند و مي گويد :
مهجازين عهشقوو صهيدی يا الهي
به لطف خــــود حقيقي كن مجازم
آنچنانكه از ذكر مستقيم نام ، در اشعاو وي بر مي آيد به نظر مي رسد صيدي در جواني عشق دو دختر را به دل داشته است . اولي دختري بوده به اسم « نشاط » فرزند بهرام نامي كه در ده « ژيوار » كه از قراي اورامان است زندگي مي كرده و صيدي با رفتن به آنجا دل به عشق او باخته و در چندين شعر مستقيماً از وي نام مي برد . به نمونه اي از اين اشعار توجه كنيد :
1ـ ئهز ( ئورۆمۆن ) مهکانم بی و وهڵاتم
(سهروو پیری ) خــــوای گێرهن خهڵاتم
2ـ برۆ دهروێش لـــڤۆ ســــــــهيرۆ وهلاتۆ
نهنيشتـــۆ هيچ وڵاتێونه ، نــهســـــاتم
3ـ لڤۆ (ژيوار) مهبوو شێتوو(نيشــاتێ)
(نيشاتێ) شێــوناش عهيش ونشاتم
4ـ (نشاتۆ كاكــه بارۆمي ) خجـــــــڵنۆ
خهمێش بهرگم پهژارهش بۆخـــــــهڵاتم
5ـ چهنۆ ئاخ و خهمۆ من پهی(نيشاتێ)
سيــــواو ئاخۆ ، نيۆهيچ دهســـــــهڵاتم
6ـ(نيشات) ئهرميرو مهڵاي پهرسه دادم
شكاتوو تـــــۆن شكاتوو تۆن شكــــــاتم
7ـ نهژيڤـــانۆ مــــــــهژیڤۆ بێ ته ساتێ
حهياتهمنی ، حـــــهياتهمنی ، حهياتـم
8ـ نيا پهی تــــــــۆ قــــــــهرار و ژیوه تاڵا
بهرێنی شـــــهككهرم قــــــــهندم نهباتم
9ـ تهخۆ نهبيه وهفات ههرگێزچهني من
بيناييم! ، بۆ وهفـــــايێت بهر وهفــــــاتم
10ـئهز ئهردێوانه وئهرشێت و سهرسام
پهكهم تــۆنی ته ڤستهن مۆشــــكڵاتم
11ـ تهمهم بهستێنهنه ئا چاڵــــۆ زنجێ
كهدهی چا كهوسهرهی ئاڤۆ حــــــــهياتم
12ـ لڤــــۆنۆوه ســـهروو تۆفوو جهحێڵی
دهرهك پيرنۆ شيهن وهخت وســـــهعاتم
13ـ ته فهرزا ، دهی زهكاتوو نازهنينيت
ئهزيچ دهروێش وته، سا ده زهكــــــــاتم
ترجمه شعر :
1ـ شهر اورامان وطن من بود و خداوند روستاي « سروو پيري » را به من ارزاني داشت . 2ـ من همانند درويشان به مناطق مختلفي سفر كردم و در هيچ جا آرام نگرفتم . 3ـ به ژيوار رفتم و ديوانه «نشاط» شدم و او عيش و نشاطم را بر هم زد .4ـ نشاط دختر كاك بهرام مرا سرگردان خود كرد و غم او لباسم شد و ناراحتي و افسوس همچون هديه اي از طرف او به من پيشكش شد .5ـ با وجود آه و درد من براي نشاط ، بجز درد و آخ هيچ كاري از دستم بر نمي آيد 6ـ نشاط! اگر امير و اگر ملا هستي به شكايت من رسيدگي كن كه همانا تنها شكايت من ، شكايت از دست توست 7ـ زندگي كردن براي من بي تو غير ممكن است و تو براي من خودِ زندگي هستي 8ـ براي تو بي قرارم وزندگيم تلخ است ، تو شيريني(شكر و قندو نبات ) زندگي مرا برده اي 9ـ تو كه هميشه نسبت به من بي وفا بوده اي ، نور ديدگانم ! قبل از مردنم ، وفايي داشته باش 10ـ من اگر ديوانه هستم يا سرسام گرفته ام همه اين مشكلات را تو برايم بوجود آورده اي11ـ من همچنان به انتظار آن چاه زنخدان تو هستم كه آب حيات را از آن سرچشمه كوثر به من بچشاني 12ـ با اين كار جوان مي شدم هرچند كه پير هستم و ايام از دستم رفته است 13ـ بر تو فرض است كه زكات نازنيني خود را پرداخت كني ، من هم درويش تو هستم پس بيا و زكاتت را به من بده .
و در جايي ديگر مي گويد :
كاتێت زانـــــــا گێــــــرهم قاره
پێسهو مووسای عهسام شاره
( ژيــــوارم) كــــــهرد (زرێبار) ه
(نيشات)ئهربهی تۆم پهی ناره
ترجمه: هرآن ديدي غضبناك شدم و همچون موسي عصاي خود را بر زمين كوبيدم و روستاي«ژيوار» را تبديل به درياچه « زريوار» كردم ، نشاط ! اگر چنانچه تو را به من ندهند .
دومين دختري كه نامش در اشعار صيدي آمده « ريحان » نامي بوده كه با نام « ريۆن » از وي ياد مي كند . به شعر زير توجه كنيد :
1ـ ريۆن داخــــــــــــۆ باڵا تهڤه ، هـــــــــــــهزارێــو دهردهدارێنێ
گرد كۆشتهو ئا ديــــــدهيتهنێ ، تهديدێت جادووكــــــــــــارێنێ
2ـ باڵات نهمـــــــــــامی نهوبهرۆ، ديدێت نهرگسي مامــــــهرِۆ
كۆڵمێت ساڤـــــــــــۆدلێ دهرۆ، مـــهمێت مـــــــهرهجيۆنارێنێ
3ـ زوڵفێت گـــــــرنج و خاوهنێ ،سهرلــــــــــوولهنێ سياوهنێ
چنووروو رِاگــاو كـــــــــــاوهنێ ، كهمـــــــــــــهنده يا شامارهنێ
4ـ گهرلـــــــــۆمهنۆ، ئهگهر مهنۆ ، ئهزعاشقـــــــــــــۆ باڵاو تهنۆ
پی دينه با تهپڵــــــــــــــم ژهنۆ ، وهس نيا خاســـــــــم يارهنێ
5ـ ئهشكت پێسهش وستهن كهلێم،بيهن باعێس پهی خجڵنێم
سهر تا واروو نه تۆ زێڵێــــــــــم حهرفــــــــــــێ تۆنـــــێ ديارهنێ
6ـ بي مێرغوزار دونيا تهمۆم ،چهنی ئاڤۆ ههرســـــۆ چهمــۆم
كهي مهينه تۆ ، ياگـــــــۆ خهمــــــــــۆم ،ديدێ من ئێنتێزارهنێ
7ـ زيدم چۆڵــــــۆ ماوام بهڕۆ ، پیمهینهمــــــۆ پهی ته هـــــــهڕۆ
تا كهی ئهڤــــــــداڵ مشيۆ بهرۆ، بهرگــــــــوو لهشيم دهوارهنێ
8ـ تاڵهم كهمــــــۆ ، خهمێم فرۆ ، پهی تهم پۆشان بهرگوو كفۆ
من ئادوو بهينهم ههر يڤــــــۆ ، بهڵام تۆ مــــۆڵـــــــهت دارهنێ
9ـ ئهز مهجنـــــوون ووێڵـــــوو تهنۆ ، شێت وئهراگێڵـــــــوو تهنۆ
دايم چــــــهنی خێڵۆ تهنۆ، كــــــۆمێم چنـــــــهم بێــــــزارهنێ
10ـ تۆنی حهيات و نهفــــــهسم ،ساسێ مهنام كهرا كهسم
كهلامۆڵاو بابۆيــــــم قهســــهم ، من ههرئێدهم گـــــۆفتارهنێ
11ـ سا وهس چهنيم تۆنــــدي كهره ،دالێوه خهمخواريم كهره
بافتهن كهروو راتنه سهره ، ئهرته قسێت هــــــــــــهموارهنێ
12ـ ئهگـــــــهر تۆ قـــــــــــهوڵت سادقۆ ، پێسهو ياران موافقــۆ
وهس دهره ،جــــــهفاو عاشقــــــۆ ، فهقيــــــرهنێ ، ههژارهنێ
13ـ (صه يدي) فدێو سيمين لهشۆن ، گرفتاروو باڵا وهشــۆن
خهياڵش لاو ديده رِهشـــــۆن چهم سياوێش دهكــــــــــــارهنێ
ترجمه شعر :
1ـ ريحان ! به خاطر قد و بالاي تو هزاران نفر دردمندند ، همه كشته چشمهاي تواند و چشمان تو جادوكارند2ـ قد و بالاي تو چنان نهالي نورس است و چشمهايت همچون گلهاي نرگس منطقه مامَرو( نام منطقه ايست در اورامان ) ، گونهايت مانند سيبهاي سرخي است در دره (كه قسمتي از آن با نور آفتاب سرخ شده ) و سينه هايت انگار دو انار هستند . 3ـ زلف تو پيچيده است و به پايين ريخته و سر زلفت پيچ در پيچ و سياه ، همانند گياه چنور كه بر راه كوه درآمده باشد ، نمي دانم كمند است يا شاه مار ؟ 4ـ اگرچه مرا مورد سرزنش قرار دهند يا از اين كار منعم كنند ، من عاشق قد و بالاي تو هستم ، بگذار بخاطر اين مسلك طبل رسوايي مرا به صدا درآورند ، اين برايم كافيست كه تو يار خوب من هستي . 5ـ عشق تو ذهنم را مشغول كرده و باعث سرگرداني من شده است ، اگر سرتاسر قلبم را بگردي فقط سخنان تو در آن وجود دارند 6ـ از اشك چشمان من سراسر دنيا به مانند سبزه زاري شده است ، اي سنگ صبورم تو كي مي آيي ؟ ديدگانم به انتظارت نشته اند 7ـ موطنم خالي از سكنه و مأوا و منزلم بيابان است ، به خاطر تو گِل بر سرم ريخته ام ، تا كي بايد خانه بدوش باشم و لباس تنم سياه چادر ؟ 8ـ طالعم كم و غمم زياد ، به خاطر تو كفن پوشيده ام ، من بر سر قول خود هستم ولي افسوس كه توعهدشكني . 9ـ من همچو مجنون به دنبال تو مي گردم و ديوانه و سرگردان شده ام ، هميشه با ايل و طايفه تو هستم و اقوامم از من بيزارند . 10ـ زندگي و نفس من تو هستي بگذار كسانم به خاطر اين مرا مورد سرزنش قرار دهند ، به كلام الله(قرآن) پدرم قسم كه اين، تنها حرف من است .11ـ پس بيا و كمتر با من تندي كن ، ذره اي غمخوارم باش ، اگر حرفهاي تو هم كمي آرام تر باشند من سرم را در راهت فدا مي كنم .12ـ اگر در قول صادق و مانند يارانِ موافق هستي كمتر اين عاشق را جفا بده ، فقير و بي كس و كارم .13ـ (صيدي ) فداي آن سيمين بدن است و گرفتار آن خوش قد و بالاست ، هميشه فكر و ذكرش پيش سياه چشمان است و اين چشمان سياه او را به اين وضع انداخته اند .
صيدي در اشعارش به دو نام « شيرين » و « وه نه وشه » نيز اشاره مي كند ولي به نظر من اين دو نام اسامي خاصي نيستند همانند اسامي ( چراغ ) و ( ليلا ) فقط براي اشاره به محبوب ، مورد استفاده قرار گرفته اند .
ج) غزليات فارسي
همانگونه كه قبلاً ذكر شد در ميان غزليات صيدي غزلهايي به زبان فارسي وجود دارد در اينجا به ذكر نمونه اي از اين غزليات مي پردازيم : ( شعر زير با الهام از شعري از جامي سروده شده است )
غزل فارسي :
باز نــــــــواي سخنـــــم آرزوست
نظم خوش سحر وفنــم آرزوست
خــــــواندن شعر مَلَكِ شاعـــــران
«جامي» جامي وطنـــم آرزوست
شاد برحمت بود آن كس كه گفت
« باز هــــواي چمنـــم آرزوست »
خاطـــــــرم از مدرســه دلگير شد
جلـــــوه ســـرو و سخنم آرزوست
ساقي مــــي ريز و مي اندركفش
ساقـــــي سيمين بدنــم آرزوست
انجمني جمـــــع ، درآن دوستـــان
عيش در آن انجـــمنــــــم آرزوست
باز پـــــــريوار بتــــي ،ديـــــــــده ام
عاشــق و شيــــدا شدنم آرزوست
از هـــــوس قامــت چـــــــــــالاك يار
ســـــرو سهـــــي ، نارونم آرزوست
سوختـــــم از حســـرت آن خال رخ
مشك غــــــزال ختنــــــــم آرزوست
هست عقيــــــق يمنـــــي لعــل او
لعل و عقيـــــــق يمنـــــــم آرزوست
چــــون به رخ سيب زنم بوســـه اي
عيب مكـــــن كان زقنـــــــم آرزوست
گر بكشــــــــــــد يار مـــــــرا با طناب
از ســـــر زلفش رسنــــــم آرزوست
( صيدي)! از آن برقــــــــع گل رنگ او
از پس مـــــردن كفنـــــــــــم آرزوست
* * *
د) ملمعات
از انواع قالبهاي شعري صيدي مي توان به ملمعات جالب وي اشاره كرد كه به زبانهاي عربي و فارسي و اورامي ( هر دو شيوه ) مي باشد به عنوان نمونه به شعر زير كه ملمعي به عربي و فارسي است توجه كنيد :
1ـ تا شد غم تو يارم در دل نمـــــــــاند شادي
الآنَ غيرٌ حًبِك لا شيءَ في الفــــــــــــــــؤادي
2ـ عــــــــــزم سفر چو كردم از كوي تو بناچار
ما حــاجتي بــــــــــــزادٍ الحُبُ مِنــــــــكَ زادي
3ـ بس روزها كه تا شب نالــــم من از فَراقت
كَــــم ليلهً الي الصبح مِن هجــــــــــركَ اُنادي
4ـ با عاشقــان به كويت خوش بود گفتگويت
يا ليتَ كُنتُ منهــــــــم اذ قُلـــــــــتَ يا عبادي
5ـ مارااميد وصل است چون قصدتو فراق است
اني لاَجــــلِ قَصــــــدِك جاوَزتُ مِن مُــــــــرادي
6ـ (صيدي) نوازشش كن چــون بندگان وگرنه
بالحُــزنِ وَالتأسُف قــــــد تاهَ في البـــــــــوادي
معني مصرعهاي عربي :
1ـ اكنون بجز عشق تو چيزي در قلب من نيست 2ـ هيچ نيازي به توشه راه ندارم چون عشق تو توشه راهم است 3- چه شبها كه تا صبح من از هجر تو مي نالم . 4ـ اي كاش من نيز جزء آنهايي بودم كه خطابشان قرار دادي «اي بندگانم» 5ـ من به خاطر قصد تو از مراد و منظور خودم گذشتم 6ـ صيدي را همچون بندگان بنواز وگرنه با اندوه و تأسف سر بر بيابان خواهد گذاشت .
دوران پيري صيدي :
صيدي علاوه بر كار تدريس علوم ديني جهت امرار معاش خود به باغداري نيز مي پرداخته ، محل زندگي او در شهر اورامان تخت بوده و باغ وي نيز در اطراف محلي بوده كه هم اكنون روستاي « سه روو پيري » در آنجا واقع است . در مورد وجه تسميه اين روستا دو روايت وجود دارد : قول نزديك آن است كه به دليل اينكه اين روستا تقريباً در پشت مقبره و زيارتگاه « پير شهريار» واقع شده است آن را به اسم « سه روو پيري » خوانده اند . اما داستان ديگري در اين خصوص وجود دارد كه آقاي عثمان محمد هورامي در مقاله خود چنين از آن ياد مي كند : صيدي در دوران پيري توانايي سركشي مرتب به باغ خود را نداشته و در محلي كه اكنون روستاي مورد اشاره آنجا واقع شده اقدام به ساختن يك خانه مي نمايد با توجه به اينكه در آن محل كس ديگري منزل نداشته مردم از او مي پرسند « سهروو پیری چێش کهری ؟» و او در جواب مي گويد : مي خواهم خانه اي در اينجا بسازم و به اينجا كوچ كنم . به همين دليل مردم اين مكان را « سهروو پیری » خوانده اند . بعداً نيز تعدادي از باغداران اورامان كه باغاتشان در آن محل واقع بوده به آنجا آمده و خانه اي براي خود ساخته اند و به اين ترتيب اين روستا شكل گرفته . البته خانه اي كه صيدي ساخته هم اكنون نيز وجود دارد و نواده هاي وي در آنجا ساكن هستند و داستان مذكور را نيز قبول دارند( ترجمه و نقل از نوشته هاي عثمان محمد هورامي ) . دليل نامگذاري روستاي « سه روو پيري » هر چه باشد واقعيت امر آن است كه صيدي در اواخر عمر خود به آنجا كوچ كرده و تا آخر عمر در آنجا مانده و در قبرستان اين روستا نيز مدفون است . هنگامي كه به سن 60 سالگي مي رسد از گذشت ايام جواني اش شكايت مي كند و به دنبال كسي مي گردد كه به عنوان استاد ، او را ارشاد كند تا راه طريقت را برگزيند . صيدي اين مباحث را در شعري به صورت زير مطرح مي نمايد :
1ـ جهڤۆنيم شي مهزوون لاو كێ بهروو داد
خـــــــــلل اندر اســـــــــاس عمـــــــــر افتاد
2ـ سهروو پيـــري نيۆ پيرێ ، بلـــــــوو لاش
كــــــــهما را تـــــــــوبه تقـــــــــوی دهد ياد
3ـ چوار پۆزێــــم ژمۆرێ ساڵۆ ئهمــــــــريم
گهـــــــــي با شـــادی وگــــــاهی بهناشاد
4ـ گـــــر از احسان و طاعــــاتم تو پرسي
سهروو پووشی نهئێـــــــدم ههن نهخۆ ئاد
5ـ بهرهم ئهمـــــــرێ فـــــــراوان پێسه زۆنه
از اين (شصتــــه ) رسيــــدم تا به (هفتاد)
6ـ خڕه پهی دونيهي ، مــــايهي بێ وهفانه
كــــــه هيچست و نـــــدارد هيـــــــــچ بنياد
7ـ كهها كۆچ كهرمێ ، كوچێ دونياي ئاخر
ولي مشكـــــل بود بي توشـــــــــــــه و زاد
8ـ فره گێڵــوو حهكيمــــــــێ يۆزوو پهی وێم
كه حاذق باشــــــــــــــــد انــــــدر فن ارشاد
9ـ وزوو جهمـــــرێوه وێم نهی ئاستـــــۆنهش
چـــــو شاگردان كنم خدمـــــــــت به استاد
10ـ ملــــــــوو بهڵكم به من كێشۆ چلێـــــوه
شـــــــود پاك اين تن مـــــــردار فســــــــــاد
11ـ مهبۆ پۆك ،پی چلێ من زێڵ و جهستهم
به آتش نـــــــرم خـــــــــــواهــــد گشت فولاد
12ـ حهكيمێو ههن پێسةو لوقمۆن ملوو لاش
كــــــــه پيش او مـــــــــــــريدانند زهـــــــــــاد
13ـ ئهگــــهر ته پير و پيـــــرێت بؤ تكــــــــاكار
شـــــوي ( صيــــــــــــــــدي ) ز نار دوزخ آزاد
ترجمه:
1ـ جوانيم رفت نمي دانم دادم را پيش چه كسي ببرم ؟ و خلل اندر اساس عمرم افتاد 2ـ سر پيري ، پيري نيست كه پيش او روم كه به من توبة تقوي ياد دهد 3ـ چهار (15) از عمر خودم را شمردم ( يعني 60 سال ) گاهي با شادي و گاهي بناشاد 4ـ گر از احسان و طاعاتم تو پرسي ، سر مويي ( كاهي) نه از اين دارم و نه از آن 5ـ گيريم عمر زيادي داشته باشم اينطور فكر كن كه از اين 60 سالگي به هفتاد سالگي برسم 6ـ مشغول شدن به اين دنيا نتيجه اي جز بي وفايي آن ندارد كه هيچست و ندارد هيچ بنياد 7ـ هرآن ، امكان دارد به سراي آخرت كوچ كنيم ولي بدون توشه و زاد سفر اين كوچ كردن مشكل است 8ـ بسيار مي گردم تا حكيمي را براي خودم پيدا كنم كه در فن ارشاد صادق باشد 9ـ مدتي خودم را در آستانش اندازم و همانند شاگردان به استاد خدمت كنم . 10ـ مي روم شايد كاري كند كه من چله اي بكشم ، تا اين تن مردار فاسد پاك شود 11ـ با اين چله دل و بدن من پاك خواهد شد همچنانكه فولاد با آتش نرم مي شود 12ـ حكيمي همچون لقمان وجود دارد و پيش او خواهم رفت كه زاهدان مريد اويند . 13ـ صيدي اگر تو پير باشي و پيري هم شفيع تو باشد ، از آتش دوزخ رها خواهي شد .
منظور صيدي از پير در اين شعر « شيخ عثمان تويله اي » بوده است . بعد از اين صيدي به پيش استاد مي رود و خليفه شيخ در اورامان تخت مي شود . اما اگر به شعري كه صيدي براي « نشاط» گفته بود نظري دوباره افكنيم مي بينيم كه اين شعر در دوران پيري صيدي سروده شده است دليل آن نيز اين است كه صيدي اشاره مي كند كه :
لڤـــــۆنهوه ســهروو تۆفوو جه حێڵی
دهرهك پيرنۆ شيهن وهخت وسهعاتم
( يعني : به دوران جوانيم برمي گشتم ، به درك كه پير هستم و زمان جوانيم گذشته است )
بنابراين صيدي در دوران پيري نيز همچنان اشعار عاشقانه مي سروده است . ساير علماء ديني و دراويش كه در اورامان بوده اند از دست او به « شيخ عثمان تويله اي » شكايت مي برند كه صيدي ( همان ملايي كه در جواني مدرس ديني شما بود و اكنون نيز خليفه شماست ) سر پيري با سرودن اشعاري كه در آنها نام دختران را هم ذكر مي كند ، آبروي ما و شما را برده است . صيدي پس از شنيدن اين ماجرا نامه اي منظوم به شيخ مي نويسد و درآن با ظرافتي خاص ضمن اشاره به اسامي تعدادي از عشاق معروف به دفاع از خود مي پردازد كه ذكر آن در اينجا خالي از لطف نيست :
يا شێخ صهنعـــانم ، يا شێخ صـــهنعـــانم
عــــاشق پهی تهرسا ، من چوون صهنعانم
بێ باك جــــــه تانهی مـــهنا و مهنــــــــعانم
چوون(يهعقوب)داغدار پهی (مــاي كهنعانم)
(وامێق ) پهی ( عوزرا ) زوڵف عــــــهنبهرينم
(فـــــهرهاد)جه حهسرهت خاڵی(شيرين)م
جه(بههـــــــــــــرام )بهدتهر من نمــهدپۆشم
(گوڵـــــهندام) سهندهن فام چهني هۆشم
(مهجنــــــوون)ی (لـــــهيل)م بيابــــان گێڵم
عــــــالـــــــهم مهزانان پهی لـــــــهيلێ وێڵم
زهدهی ( گوڵجـــــــــــهمين ) وهنهوشه خاڵم
هــــــا جـــــــهلاش هۆشم ، فكرم ، خياڵم
من چــون سالێكان رِای عــهشقم دايێم
يا شێخ لاقـــــــــهيدم جه لـــۆمهي لايێم
نهواچــان پی دهرد هــــــــهر من مۆبتهلام
سهدكهس ههن چـوون من به ئايهی كهلام
ههزار كهس وهی تهور شێــوهش ئی بازين
نيـــــــم به حهقيقهت نيم به مــــــــهجازين
تا مـــــــهجاز نهبـــــۆ حـــــــــهقيق نمــــهبۆ
حــــــــهقيق بێ مـــــــهجاز تهحقيق نمهبۆ
ئهر حـــــهقيقهتهن ئهر مــــــــهجازی يهن
دڵـو من پهی ئهو به خــــــــــــــــوا رازي يهن
گــــرد جه من فێشتـــــــــهر حاڵشان فهنان
داخــــم ههر ئێدهن هــــــهر پهی من مهنان
گــــرد جه هام دهردي من حاشا كـــــــهران
سا خـــــــــهڵقان بهيان تهمــاشا كـــــــهران
ئهر عـــاشق
مطالب مشابه :
دليل ايجاد كيست مويي، کیست پیلونیدال
دليل ايجاد كيست مويي طبّ سنّتي کیست، درمان هایی کمکی و درعین حال
کیست مویی
كيست پيلونيدال از منظر طبّ سنّتي دليل ايجاد كيست مويي، تجمّع سودا Coccydynia و درمان
موهای زاید(هیرسوتیسم)
* قرصهاي ضد بارداري به ميزاني كه پزشك توصيه مي كند، در درمان پُر مويي كيست هستند و
چند موردسوال آزمون تیزهوشان
در شعر سنتي رديف،اجباري دردم از يار است و درمان اگر به هر مويي زباني باشدت
بررسي خط به خط شعر عاشقانه از مجموعه ي تولدي ديگر فروغ فرخزاد
بي ترديد تبديل شده اند بتوان حساسيت فروغ نسبت به درد و امكان درمان، و سنتي ما و كيست
مختصري از زندگي و اشعار صهیدی ههورامی
درمان دیسک کمر صيدي كيست وچند نفر با اش با توجه به شرايط سنتي و مذهبي حاكم بر جامعه آن
برچسب :
كيست مويي و درمان سنتي