ريشه هاي نظري و روشي روش شناسي مردمي
2. فلسفه زبان
كرايب و بنتون معتقدند كه تفسير وينچ در پيشرفت اتنومتدلوژي نقش بسزايي داشته است (بنتون و كرايب، 1384 ، 184 و كريب، 1378، 124) بحث اول وينچ كه با موضوع ما ارتباط دارد مساله شناخت شناختي وينچ است.
وينچ معتقد است كه موضوع علم را فلسفه تعيين مي كند. روش علم نيز در فلسفه تعيين مي گردد. به عبارت ديگر، فلسفه، موضوع وموضوع روش را ديكته مي كند (سروش، 1379، 328). وي معتقد است كه بسياري از موضوعات نظري مهمي كه در آن تحقيقات مطرح شده اند به فلسفه تعلق دارند نه به علم. و به همين دليل با تحليل مفهومي پيشيني وضع آن ها را روشن كرد نه با تحقيق تجربي (وينچ، 1372، 22). براي تعيين موضوع جامعه شناسي، وينچ معتقد است كه موضوع مورد مطالعه رفتار معنادار است. اين امر كه رفتار معني دار رفتار قاعده دار است، متعلق به مكتب ويتكنشتاين است (سروش، همان، 329). مي توانيم ماحصل مباحث وينچ را درباره رفتار معني دار به قرار زير فهرست بندي كنيم:
وينچ معتقد است كه تبيين عمل اجتماعي بايد به وسيله فيلسوفان انجام شود. به نظر وي عمل اجتماعي يك عمل معنادار است. 1- معني در گرو فهميدن است.2- فهميدن در گرو تبعيت از قاعده است. 3-رفتار معني دار داراي قاعده است. ( سروش، همان، 127 ـ 126)
در مورد معني دار بودن رفتار يا عمل اجتماعي وينچ در تفسير، نقد و بررسي وبرمعتقد است كه براي فهم معناي عمل اجتماعي ابتدا بايد بر اين امر اصرار كرد كه رفتار طبق قاعده صورت مي گيرد. به عبارت ديگر قاعده اي وجود دارد كه مردم از آن پيروي مي كنند. وي راي دادن شخصي را مثال مي زند. فهم چنين عمل مبتني بر دو فرض است. اولا، شخص بايد در جامعه اي زندگي كند كه داراي بعضي نهادها سياسي خاص است. پارلماني كه به شكل خاصي تشكيل شده است و دولتي كه به شكل خاصي با آن پارلمان ارتباط دارد . اگر او در جامعه اي زندگي كند كه ساخت سياسي آن پدرسالار باشد، ديگر معني نخواهد داشت كه بگوييم شخص براي كار آمدن دولت خاصي راي مي دهد. ثانيا، آشنايي خاصي با آن نهاد داشته باشد. (آگاهي از ارتباط راي دادن و دولت انتخابي وي) (وينچ ، همان، 52). اين قواعد (وجود نهاد سياسي، پارلمان و . . .) متكي به جامعه است و شخص بايد از اين ها فهمي داشته باشد و از قواعد آن تبعيت كند: اگر شخصي از قواعد فهمي نداشته باشد رفتار او معني دار نيست هرچند كه طبق عادت عمل كند (سروش، همان، 128)
بحث ديگر وينچ، متعلق به حوزه انسان شناسي است. وي معتقد است كه انسان موجودي اعتبار ساز است. ما بايد از انسان تلقي اعتبار ساز داشته باشيم و اين تلقي را فلسفه مي دهد و علم نمي دهد و به دليل اعتبارساز بودن انسان، همه آثار او معني و فهم ديگري دارد (سروش، همان، 130). در تفسير سروش از وينچ اين مباحث به طور عمده اي مطرح شده است. وي معتقد است كه بر اساس نظر وينچ معاني كه ما در زندگي جمعي مان به كار مي بريم خودمان درست كرده ايم. ما در اين جهان پيش از هر چيزي با مفاهيمي سروكار داريم كه از جنس «محسوب مي شود» است (سروش، همان. 1354).
بحث ديگر وينچ مربوط به زبان است. در نظر وينچ زبان يك امر عرضي نيست كه به جامعه عارض شود بلكه به تفسير وينچ زبان عين حيات اجتماعي است و در نظر وينچ هيچ واژه اي معناي ويژه و قطعي ندارد بلكه فهم يك واژه بستگي به اين دارد كه چگونه آن را بكار بريم. حال چگونه ما مي فهميم كه واژه را در معناي درست آن بكار برديم وينچ پاسخ مي دهد كه از طريق قاعده و تبعيت ازقاعده مي توان اين را فهميد. به طور مثال :
معني كلمه Course در شكل هاي زندگي يا «بازي هاي زباني» متفاوت است. اين كلمه درمعناي دوره، مسير،گفتمان و . . . بكار مي رود. معني در شكل هاي زندگي، (قواعد اجتماعي) بوجود مي آيد (بنتون و كرايب، همان ، 183).
بر اساس مطالب فوق، وينچ در كتاب خويش به فهم شيوه هايي براي نهادهاي اجتماعي مي پردازد و نشان مي دهد كه راي ميل درباره فهم نهاد اجتماعي از طريق مشاهده نظم هاي موجود در رفتار اعضا و بيان آن در قالب تعميمات در علوم اجتماعي نارسا است (وينچ. همان، 83) چراكه جامعه شناسي با قواعد سروكار دارد و علوم طبيعي با قانون. قاعده و قانون با هم تفاوت زيادي دارد. قاعده محسول جامعه است، قانون محصول طبيعت.
وينچ و روش شناسي مردمي
1- هر دو بين قاعده و قانون تمايز قائل مي شوند.
2- هر دو به زبان توجه دارند. اكثر كارهاي تحليل گفتگو مبتني بر زبان است.
3- نظم اجتماعي در هر دو از طريق انسان ها اعتبار ساز صورت مي گيرد.
3. انسان شناسي شناختي و کنش متقابل نمادين
سيلورمن در توصيف فراگرد مردم نگاري به سه رهيافت مرتبط به هم اشاره مي کند که از احاظ روش گروهبندي و اعتبار يابي مشاهداتشان با همديگر اشتراک دارند:رهيافتهاي انسان شناسي شناختي، همکنش کرايان وروش شناسي مردم نگارانه.
انسان شناسي شناختي با توصيفهاي صوري مردم نگارانه سر و کار دارد.در انسان شناسي شناختي محقق درصدد است تا درک و فهمي از مفاهيم مناسب فرهنگي ارايه دهد که کنشگران از طريق آنه زندگي اجتماعي شان را تنظيم مي کنند (سيلورمن ،همان:133).محقق با روش مشاهده مشارکتي و مصاحبه هاي عميق قادر به کشف قواعد و صورت هاي فرهنگي مي شود (همان :138).سيلور من در اين رهيافت به کار باسو . فريک اشاره مي کند که به ترتيب در صدد کشف "زمان سکوت "و "نحوه تقاضاي نوشيدني "در دو فرهنگ شده اند(همان:138)
در رهيافت تعامل گرايي روشه به عموان فنون محض وکم وبيش خنثي در نظر گرفته نمي شود .اينه خود تحقيق را به عنوان يک کنش متقابل در نظر مي گيرند که موجب خلق نظم هاي نمادين مي گردد.به نظر دنزين روش هاي تحقيق در رهيافت تعامل گرايي نمي توانند خنثي باشند ،زيرا مشخص مي کند که موضوع بررسي چگ.نه به صورت نمادين ساخته مي شود و يک محقق در برابر داده ها چه تعريف خاصي از خود را بر مي گزيند.اينها احتمالا خودشان را در يک رابطه شناسا با شناسا تعريف مي کنند . در حاليکه اثبات گرايان از الگوي شناسا – شناخته پيروي مي کنند(همان :140).سيلور من به تبعيت از دنزين پنج اصل روش شناختي تعامل گرايي را به قرار زير در نظر مي گيرد:
1- رابطه برقرار کردن ميان نمادها و تعامل
2- اتخاذ ديدگاه کنشگران
3- بررسي خصلت موقعيتي تعامل
4- بررسي فراگرد و نيز ثبات
5- از توصيف به نظريه رسيدن(همان:141).
در نظر تعامل گرايي ،مشاهده مشارکتي روشي يراي گردآوري داده ها است .اين روش تحقيق مستلزم سهيم شدن در زندگي مردم است.در اين رهافت از روشهاي تکميلي براي اثبات صحت مشاهده استفاده مي شود که شامل روشهاي تليل اسناد،مصاحبه ،مشارکت ، مشاهده مستقيم و نيز درون گري(تفهم) مي گردد(همان:145).سيلورمن در اينجا به تحقيق بکر در مورد معتاد شدن به ماري جوانا اشاره مي کند(همان:146).
روش شناسان مردمي در رابطه با" تعاملي بودن تحقيق "،"مساله ساز بودن مصاحبه براي گردآوريداده"،"کشف قواعد" "نبود فرضيه در ابتداي کار " واستفاده از مشاهده " با رهيافت هاي فوق اشتراک دارد.
مفاهيم
به نظر ما مفاهيم اساسي روش شناسي مردمي در توجه آنها به واقعيت و کنش اجتماعي قرار دارد.گيدنز در تفسير روش شناسي مردمي بر پنچ نکته زير توجه مي کند که اين نظريه را ازساير نظريه هاي اجتماعي متمايز مي کند.1) اهميت کنش انساني يا فاعليت در اين نظريه ، 2)بازتابندگي ،3) زبان،4)تعيين موقعيت زماني و زمينه اي کنش و5)توجه به دريافت هاي ضمني يا "مسلم فرض شده" وسکوت ها است(گيدنز،1381:262).با توجه به چنين تمايزي مي توانيم مفاهيم اساسي اين نظريه را در توجه به واقعيت اجتماعي و کنش اجتماعي توضيح دهيم.
واقعيت اجتماعي در نظر روش شناسي مردمي داراي خصايل زير است:
1- واقعيت فعاليتي باز انديشانه است. بدين معنا که کنشگران خود ،از طريق کنشها و انديشه هايشان واقعيت را مي آفرينند و در جريان کنش متقابل هر روزه بر جريان آفرينش واقعيت نظلرت دارند.
2- واقعيت مجموعه اي از معرفت ها و شناخت هاي منسجم است که در خلال کنش متقابل به دست مي آيد و جهارچوب کنش را تعيين مي کند.
3- واقعيت فعاليتي مبتني بر کنش متقابل بي وقفه است و از پيش حاضر و آماده نيست.
4- (در نتيجه ويژگي هاي اول و سوم) واقعيت شکننده است و به طرق مختلف مي توان آن را دچار اختلال نمود.
5- واقعيت تحرک پذير است ،چون انسانها در انواع عرصه هاي اجتماعي زندگي مي کنند ومي وانند ازواقعيتي به واقعيت ديگر حرکت کنند .(ريتزر ،همان:384-385).
کنش نيز در اين نظريه داراي ويژگي هاي نمايگاني توضيح پذيري، بازتابندگي است [1][1] .
جامعه تباني و توطئه اي بيش نيست(کرايب،1378:119.گارفينگل بين منبع و موضوع مورد مطالعه تمايز قائل ميشود.(سيلورمن،همان،226 و کرايب،همان ، 126).ولي معتقد است که هنجارها ، قواعد حاکم بر رفتار خود موضوع مطالعه هستند نه منبع مطالعه (همان).
تفسير وينچ از زبان با يکي است(کرايب ، 127).که در فارسي به برگه دان يا بازتابي يا نمايگاني ترجمه شده است. به اين معني است که معناي يک واژه در جمله بر حسب قواعد است .و معني جملات در محيطهاي متفاوت مي توانند معاني متفاوتي داشته باشند.(رتيزر،همان ،386).که در فارسي به بازانديشي يا بازتابندگي و بازتابي ترجمه شده است به اين معني است .
وقتي که وضعيتي را توصيف مي کنيم در عين حال آن وضعيت را به وجود مي آوريم يعني جسم و جان به آن مي دهيم و معني دار و معقولش مي کنيم .وقتي اين جمله را مي نويسيم که مشغول نوشتن کتابي درباره نظريه اي اجتماعي هستيم فقط کاري را که مي کنيم توصيف نمي کنيم بلکه در عين حال عمل خود را توصيف مي کنيم .(کرايب، همان، 127). انتظارات زمينه اي با شکل هاي پذيرفته عرف عام که همان هنجارها هستند (کرايب، 128). زيمرمن و پولنز ماديگو به واقعيت هاي اجتماعي علاقه نداريم بلکه مي خواهيم خصلت بالفعل فراگردهاي اجتماعي را باز شناسيم(سيلورمن،همان،227).
در استفاده رايج بازتابي به قابليت چيزها براي برگشت ، خود ش ارجاع داده ميشود. توضيح پذيري در اين معنا بازتابي هستند(تونر ،1974).
خاصيت مبهم برخي کلمات که نياز به متن دارند اگر ما بخواهيم به آنها ارجاع دهيم (ترنر،1974).روش شناسي مردمي اين مفهوم از وينچ را به شدت عمق مي بخشد .و معتقدند که گفته ها هم در درک و هم در ارجاع (توسعه) بازنمايي دارند و نياز به متن دارند (ترنر،1974).
روش شناسي
موقعيت فنون تحقيق (مصاحبه)، روش گردآوري و تفسير داده ،اثبات صحت تحقيق(اعتبار) ، و نحوه انجام تحقيق در بحث روش شناسي اين ديدگاه ضروري به نظر مي رسد.
1- موقعيت فنون تحقيق(مصاحبه)
روش شناسي مردمي با طرز تلقي خاص خويش از نظم اجتماعي و واقعيت اجتماعي نگرش هاي خاصي به ابزارهاي تحقيق دارند. در بخش بررسي رابطه تعامل گرايي و روش شناسي مردمي به اين امور اشاره كرديم كه مصاحبه و مشاهده مشاركت آميز از ابزارهاي مهم در رهيافت تعامل گرايي است. مصاحبه در روش شناسي مردمي به عنوان يك روش ايجاد نظم اجتماعي (واقعيت جديد) مطرح است ولي به عنوان يك روش پژوهشي براي يك روش شناس نمي تواند اهميت زيادي داشته باشد . روش شناسي مردمي در مورد داده هاي كه از محيط هاي ساختگي جمع آوري مي شود ـ مانند مصاحبه ـ ترديد دارد و بيشتر بر محيط هاي طبيعي كه داده هاي دست اول مشاهده و ثبت مي شود تاكيد مي كند. اين ها به مصاحبه به علت اينكه خود محل تعامل است و واقعيت جديد را خلق مي كند، نگاه مي كنند. هيوز در اين باره معتقد است: خود سوال كردن به فرد فشار ميآورد تا در چهارچوب موضوع مطرح شده پاسخ گويد (سيلورمن، همان، 229). بنابراين در اين رهيافت به مصاحبه به عنوان يك روش گردآوري داده، اهميت چنداني داده نميشود.
هر چند برخي از روش شناسان مردمي از اين مصاحبه استفاده كرده اند ولي اكثر آن ها با اين امر موافق نيستند. سيكورل از روش مصاحبه استفاده كرده است ولي روش شناسان مردمي در بررسي هاي خود اين ديدگاه را تنگتر كرده اند. حتي تحليل هاي سكز از رشته توالي گفتگو جايگزين گفته هاي كلي شوتس (در مورد مصاحبه) شده است. (سيلورمن، همان، 228). مصاحبه ها تنها مي توانند موضوع تحقيق باشند و هرگز منبعي براي تحليل جامعه شناختي نيستند (همان، 217).
روش شناسان مردمي تلاش مي كنند تا به عمد در حواشي يك جمع قرار گيرند تا آن ها (جمع) بتواند قالبهاي فرهنگي را رد و بدل كنند. اين امر به عنوان غربيگي انسان شناختني معروف است كه با تفهيم، رابطه چالش برانگيز دارد. دينگوال در زمينه بكارگيري غريبگي انسان شناختي ميگويد كه مفهوم همدلي تفهيم همكنش گرايان (باكنشگران) مفهوم مبهمي است و روش شناسان مردمي بايد از روش تفهم استفاده كنند. (سيلورمن، همان، 150).
تحقيق پديدارشناختي مستلزم عملي است كه تقليل گرايي يا تقليل پديدار شناختي ناميد مي شود، تلاش براي كنار گذاشتن آن چه از پيش در مورد چيزي مي دانيم و توضيح آن كه چگونه سرانجام آن را مي شناسيم؛ د راين جا مساله رديابي فرايندهاي معنا دادن ما به جهان است. اين امر متضمن تعليق باورهاي روزمره عقل متعارف ما و تلاش براي توضيح آن است كه چگونه باورها را پيدا كنيم، تبديل اين فلسفه آگاهي به فلسفه علم اجتماعي در وهله اول از طريق كار شوتس انجام گرفت (نبتون و كرايب، همان، 161)
2- روش گردآوري و تفسير داده
از آنجائيکه درک معناي عمل ديگران بخشي از فرايند کنش متقابل روزانه است .لازم است که آنچه اين کنشها را مي سازند از طريق مشارکت و مشاهده مستقيم مورد مطالعه واقع شود تا ماهيت عمل براي ما روشن شود.از اين جهت يکي از روشهاي معمول روش شناسي مردمي ،روش مشاهده و مشاهده همرا با مشارکت در حين بررسي فعاليت هاي روزانه است،تا به وسيله آن بتوان به برداشتهاي مختلف انسان در شرايط متفاوت پي برد(توسلي،1370:459). موارد غير قابل مشاهده(اختلاف شوتز و گارفينکل) از طريق اختلال نظم قبلي کشف مي گردد ،که از طريق توضيح خواستن بيشتر ،سوال پيچ کردن و قطع مکالمه و ... انجام مي پذيرد.
3- اثبات صحت تحقيق(اعتبار)
تحقيقات بايد بتواند واقعيت را همان طوري كه هست شرح دهند و تا حدودي از پيش بيني وقايع درآينده خير دهند. از اين رو، اثبات صحت تحقيق موضوع بسيار مهمي است. منظور از اثبات صحت تحقيق اين است كه چگونه مي توانيم از صحت نتايج يك تحقيق اطمينان داشته باشيم يك روش براي انتقادي ساختن تحقيق، جستجوي مدام در جهت تشخيص و توضيح موارد انحرافي است. اين روش در جهت ابطال نظريه حركت مي كند. اين روش كه در علوم مختلف رايج است، در رهيافت تعامل گرايي به كار گرفته مي شود. (ليندز اسمتيت ، 1952/ به نقل از، سيلورمن، همان، 154).
بر اين اساس، هر كجا داده مورد بررسي در طرح قبلي جا نيفتاد، طرح را بايد چنان تغيير داد كه همه داده ها را در برگيرد. بدين شيوه، باز شناخت موارد انحرافي مي تواند اعتمادپذيري و گنجايش شمول طرح هاي تحليل را افزايش دهد. (سيلورمن، 136). اين روش نقش مهمي در تحليل گفتگو دارد. (داگلاس و همكاران، 2003، 179) در تحليل شگلوف از آغاز كردن گفتگو، يك مورد انحرافي خاص در تحليل وي، اثبات تحقيق وي را به مخاطره ميانداخت. وي براي پاسخ به اين نقد، طرح اوليه خود را چنان بازسازي كرد تا بتواند مواد انحرافي را تبيين كند.(همان)
آزمايش ها نقص كننده كارفينگل نيز با فروپاشي قاعده كلي قبلي، درصد اثبات تحقيق خويش است. تكميل طرح قبلي به گونه اي كه مورد انحرافي فعلي را دربرگيرد، خود شيوه اي براي انتقادي كردن تحقيق و اعتبار تحقيق است. (همان)
در روش شناسي مردمي، توجه به دانش روزمره به عنوان منبع، مساله ديگري را براي اعتبار تحقيق فراهم مي سازد . افراد معمولي نيز مانند جامعه شناسان روش شناسي مردمي هر دو از روش هاي يكساني استفاده مي كنند. به گفته ترنر، اين قضيه كه تجهيزاتي كه اعضاي عادي جامعه براي يافتن راه روزانه شان در جهان به كار مي برند در دسترسي كساني نيز است كه مي خواهند كار عملي درباره همين جهان انجام دهند. بيش از پيش به عنوان يك قضيه جامعه شناختي تشخيص داده مي شود (سيلورمن، همان، 230) هرچند كه باور داشت هاي مردمي منزلت محترمانهاي دارند ولي جاي تحليل علمي دائمي گيرد (همان،231). بنابراين بررسي اعتبار اين دانش از سوي افراد بومي خود نيز بي معني است، اين روش كه به اعتباريابي از سوي افراد مورد بررسي معروف است. در اين رهيافت اهميت خود را از دست مي دهد.
براي بررسي اعتبار يك تحقيق مورد چند روش وجود دارد كه عبارت است از:
اعتبار يابي از طريق انجام تحقيق توسط محقق دوم
اعتباريابي به وسيله افراد معمولي
اعتباريابي از طريق اجماع و فعاليت گروهي.
روش شناسان مردمي از طريق فعاليت گروهي، اعتبار تحقيق خود را نشان مي دهند. اتكينسون و هريتيچ به نشست هاي گروهي تحليل داده ها اشاره مي كنند كه در آن ها توليد و استفاده از يادداشت ها ذاتا فعاليت هاي تحقيقي اند.
گرد آوري و تحليل يادداشتها از طريق يك چنين كارگروهي، معيار اعتبار مورد استفاده را مشخص ميسازد. توافق ميان تحليل گران، نخست مقرر مي سازد كه داده ها اصيل اند (و براي مثال به غلط يادداشت نشده اند) دوم، يك چنين اجمالي مبنايي است براي اين ادعا (از طريق مقايسه با داده هاي ديگر) كه آنچه مشاهده شده نمونه اي از يك نوع خاص است (سيلورمن، 230). اسكيدمورمورد معتقد است كه يكي از مشكلات روش شناسي مردمي ابطال ناپذير بودن تحقيقات آن ها است. در واقع، اتنومتدولوژي اصلي است در مورد كاركرد ذهن انساني در كنش متقابل و هنگام گزارش هاي لفظي.چون اين موضوع در اساس اصلي غيرقابل سنجش است، محقق مي تواند بدون رعايت استانداردهاي روايي و اعتبار، تبيينهاي متقاعد كننده اي ارائه دهد. اگر تبيين هاي دو اتنومتدولوژيست متعارض باشد، چه پيش خواهد آمد؟ هيچ راهي براي قضاوت بين آن ها وجود ندارد. احتمالا دو اتنومتدولوژيست تبيين مشابهي ارائه دهند اما . دليل آن چيست؟ (اسكيدرمور، 1375، 306)
4- نحوه انجام تحقيق (روش تحقيق)
برنامه پژوهشي روش شناسي مردمي بر اين امر توجه مي کند که مکانيسم هاي ايجاد و زندگي در جهان اجتماعي چيست؟در پاسخ به اين سوال روش شناسي مردمي معتقد است که فهم هاي مشترک از تمام ابعاد جهان بر اساس مجموعه اي ازمفروضات ،روش ها و رويه ها(قواعد) استوار است . روش شناسان مردمي درصدد کشف اين مفروضات هستند .روش شناسي مردمي درصدد اين است که روشهاي ايجاد نظم اجتماعي (کرايب ،همان،126)راکشف کند . اين روش ها توسط افراد معمولي بکار گرفته مي شود .کشف اين مفروضات به روش هاي گوناگوني انجام مي شود . ايجاد روش پژوهش في البداهه در اين جا توسط روش شناسان مردمي توصيه مي شود (سگردال،1998:279).گارفينکل نيز در اين زمينه تمرين هاي را براي دانشجو ها توصيه کرده است که چگونه يک خيابان را توصيف کنند يا از آن عکس تهيه نمايند و يا از آزمايشهاي نقص کننده استفاده کنند.(لانچ،1999).آزمايشهاي نقض کننده به عنوان يک روش پژوهش نمي تواند مطرح باشد .اين فن يا مهارت تنها براي نشان دادن انتظارات زمينه اي در سالهاي نخستين پيدايش اين ديدگاه توسط گارفينکل مطرح شد.شيوه تفسير اسنادي يکي ديکر از روش هاي ايجاد واقعيت و فهم آن است .تنها روشي که جامعه شناسان مي توان در ديدگاه روش شناسي مردمي از آن استفاده کنند ،تحليل کفتگو است.در زير به بررسي اين سه روش مي پردازيم.
1- 4- آزمايشهاي نقض کننده
در مطالعات اوليه گارفينکل هدف آزمون فرضيه و يا اثبات فرضيه نيست،بلکه هدف آن است که بدين وسيله داعيه هاي روش شناسي مردمي مدلل و روشن شود .اول آنکه وابستکي افراد به دانش مبتي بر بديهيات مسلم نشان داده شود و دوم اينکه کاري که کنشگران مي کنند،يعني سعي در ايجاد نظم و جهت دادن به آن، به هم مي خورد (توسلي،1370:458)
2- 4- شيوه تفسير اسنادي
شيوه تفسير اسنادي گارفينگل اين اصطلاح را وامدارکارل مانهايم است .و تعريف او را اقتباس مي کند :جستجو براي يک الگوي همسان حاکم بر گسترهاي از ادراک هاي کاملا متفاوت معني(افروغ ،1372:33)
روش اسنادي :تشخيص يک الگوي مسلط در وراي يک رشته نمودها ،بدان سان که هر نمود نشانگر ،بيانگر يا سندي بر وجود الگوي مسلط است و سند بر حسب اين الگو تفسير مي شود ودر همان زمان شاهدي براي آن الگو ارايه مي گردد(ترنر ،1974).
يکي از تحقيقات انجام شده بر حسب اين روش تحقيق دي لارنسن ويدر است .وي به عنوان يک مشاهدگر مشارکتي در يک منزل بين راه بعد از چندين ماه اقامت و محاوره زياد با ساکنين آنجا يک قاعده را کشف نمود.اين قاعده شامل منع و تحريمهاي عليه سخن چيني ،سوءاستفاده از ديگر ساکنين بود. با استناد به اين قاعده ساکنين رفتار يک ديگر را هدايت مي نمودند.(افروغ،همان).
از نظر گارفينگل کنشگران براي شناخت و فهم تمتم اشياء و رويدادها از عادي ترين و پيش پاافتاده ترين ويژيگيها روزمره تا غامض ترين دستاوردهاي علمي و هنري به اين اصل توجه دارند.در اين فرايند با استفاده از مجموعه اي از پيش فرضها و رويه هاي استنباط ،بين رويدادها و بسته هاي فيزيکي . اجتماعي شان پيوند برقرار مي شود. طبعا هم افراد معمولي و هم جامعه شناسان بايد آن رامورد استفاده قرار دهند(ريتزر ،همان :387)
سوالاتي از قبيل
چه وقت نبايد صحبت کرد؟(باسو)
چگونه مي توان تقاضاي نوشيدني کرد؟(فريک)
چگونه شخص معتاد مي شود؟(بکر،1953)
بررسي گفتگو ضمن کار (جانسون رکاپلان،1980)
چه ويژگيهاي افراد را مناسب عضويت در هيئت منصفه مي سازند ؟ گارفينگل خرد چه ويژگيهايي بايد از خود ارائه دهد تا نشان دهد که زن است ؟
مردم چگونه راه ميروند ؟
افراد چگونه تلفن مي زنند ؟
سخنران از چه طريق شنوندگان را به تشويق ،خنده و ... وادار مي سازد ؟
مردم چگونه دوچرخه سواري مي کنند؟
3- 4- تحليل کفتگو
تفاوت تحليل گفتگو با تحليل گفتمان ،تحليل محتوا و تفهم
روش شناسي مردمي اساسا به ايجاد برنامه پژوهشي تجربي گرايش دارد در حاليکه جامعه شناسي پديداري در سبک فلسفه انتزاعي است(گيدنز،همان:262)
افروغ مصاحبه هاي عميق و باز را يکي از فنون گردآوري داده ها و روشي براي تفسيردر روش شناسي مردمبي مي داند(افروغ،همان:32).وي به کار گارفينکل و مهان اشاره مي کند .به نظر مي رسد که مصاحبه در کار گارفينکل و مهان به عنوان روش مکمل بکار رفته است.گارفينکل بعد از شنيدن نوارهاي ضبط شده با افراد از روش مصاحبه استفاده مي کند(اسکيدمور،همان:296).
دانشمد اجتماعي با اتخاذ نگرش علمي ،الگو هاي کنش متقابل انساني و پيامدهاي آن را تا جايي که مشاهده پذير بوده و امکان تفسير داشته باشد بررسي کند . در هر صورت ،او اين الکوهاي کنش متقابل را بايد بر حسب ساختار معنايي ذهني تفسير کند .مشاهده گر علمي کار خود را مانند مشاهدهگر الگو کنش متقابل اجتماعي درزندگي روزمره پيش مي برد(شوتز،1378:247)
گزارش هاي گفتگوهاي که در نوشته هاي مربوط به روش شناسي مردمي مشاهده مي شوند ،ماهيت و خصلتي تهي دارند:گفتگوها در رابطه با هدف ها يا انگيزه هاي گفتگو کنندگان توصيف نشده اند و همچون مبادله کلامي مجردي به نظر مي رسند(گيدنز،همان:269).
تفهم
يکي از مسايل مورد چالش در جامعه شناسي ،مسال تفهم است .ماکس وبر تفهم را به عوان مقدمه اي در نظر مي گرفت تا از طريق آن به تبيين علي دست بزند.تفهم در نزد وبر در معناي درک ذهني به کار مي رود تفهم متضمن فهميدن آن چيزي است که در ذهن کنشگر مي گذرد .در اين جا مي توان معناي عمل کسي را که بر اساس جهت گيري ذهني عامل نسبت به ديگريدرک کرد.به عنوان مثال کمک شخص به ديگري را مي توان از طريق معناي ذهني عامل فهميد .تفهم در معناي وبري شامل کنش اجتماعي است .در حاليکه همه کنشهاي منحصر به کنش اجتماعي نيست.به عنوان مثال تصادف دو دجرخه سوار قابل فهم نيست .چ.ن که نسبت به ديگري جهت گيري نشده است . امري که در نزد شوتز مشکل ساز است ،مربوط به همين امر است .در نزد شوتز تصادف نيز قابل فهم است .چون بر حسب قواعد اجتماعي حاکم بر رفتار عبور و مرور جهت گيري شده است(گيدنز،همان:265).اين معناي از"معني" در نزد وينچ نيز وجود دارد(سروش،همان: ).
تفهم علاو برمعناي ذهني(وبر) و معناي عينيشوتز و وينچ) که به عنوان روش استفاده مي شود ،در نزد برخي از جامعه شناسان به عنوان يک امر هستي سناختي به کار مي رود نه به عنوان روش خاص جامعه شناسي و يا مورخ(گيدنز،گارفينکل) .تفهم در کارهاي روش شناسي مردمي به عنوان يک وضعيت هستي شناسانه جامعه انساني در نظر گرفته مي شود.تفهم وسيله اي است که به وسيله آن زندکي اجتماعي را کنشگران عادي غير حرفه اي مي سازند....هرمنوتيک صرفا حق انحصاري پژوهشگر اجتماهي نيست بلکه هر کسي مي تواند آن را انجام دهد(گيدنز،همان:265).
تفهم در آثار گادامر دچار دور هرمنوتيکي مي گردد [2][2].به عبارت ديگر ،فهم کنشگران تنها از طريق فهم فرهنگ و معاني بسته قابل فهم است و فهم فرهنگ و معاني نيز از طريق فهم کنشگران انجام مي گيرد.در نزد گادامر تفهم عيني نيست .زيرا تفهم نمي تواند از پيش فرض ها رهايي يابد.تفهم در محدوده بازيهاي زباني قابل کاربرد است.از طريق گفتگو مي توان به چنين دوري فايق آمد.به عبارت ديگر در نظر گادامر وساطت بازيهاي زباني از طريق گفتگو نقطه آغاز است نه نقطه پايان و نتيجه گيري .گيدنز به شباهت گفتگو در فلسفه گادامر و کارهاي گارفينکل اشاره مي کند. (گيدنز،همان:266).
پایان
منابع :
اسکيدمور،ويليام(1375)،نظريه هاي جامعهشناسي ،تفکر نظري در جامعه شناسي ،ترجمه عليمحمد حاضري ،احمد رجب زاده ،سعيد سبزيان ،علي اصغر مقدس ،علي هاشمي گيلاني ، تهران:انتشارات تبيان،چاپ اول
افروغ،عماد(1372) ،روش شناسي مردمي ،پايه نظري ديدگاه نوين توسعه،فرهنگ توسعه،سال دوم ،شماره 10
بنتون ،تدکرايب ،يان(1384)،فلسفه علوم اجتماعي ،بنيادهاي فلسفي تفکر اجتماعي ،شهناز مسمي
پرست و محمود متحد،تهران:آگاه چاپ اول
توسل،غلامعباس(1370)،نظريه هاي جامعه شناسي ،تهران:سمت،چاپ اول
ريتزر،جورج(1374) نظريه هاي جامعه شناسي در دوران معاصر ،محسن ثلاثي تهران:انتشارات علمي ،چاپ اول
کرايب ،اين(1379) نظريه هاي جامعه شناسي مدرن از پارسونز تا هابرماس،محبوبه مهاجر ،تهران:انتشارات سروش،عبدالکريم(1373)
سيلورمن،ديويد(1382)،روش تحقيق کيفي در جامعه شناسي، ترجمه محسن ثلاثي،تهران :تبييان،چاپ اول
گيدنز،آنتوني(1381)،سياست ،جامعه شناسي و نظريه هاي اجتماعي،ترجمه منوچهر صبوري،تهران:نشر ني ،چاپ اول
شونز ،آلفرد(1378)،اصل تفسير ذهني ،در نظريه هاي بنيادي جامعه شناختي لوئيس کوزر و برناد روزنبرگ،ترجمه فرهنگ ارشاد،تهران:نشر ني،چاپ اول
Lynch,M. (1999). Silence in context: Ethnomethodology and social theory. Human
Studies, 22(2), 211-233
Segerdahl , par(1998) ,scientific studies of aspects of every life:the example of conversation analysis :language &communication,18275-323
TURNER R. (1974) (ed.), Ethnomethodology, Penguin Books
مطالب مشابه :
ريشه هاي نظري و روشي روش شناسي مردمي
سيلورمن در توصيف فراگرد مردم نگاري كه آنچه مشاهده شده نمونه اي از يك نوع خاص است (سيلورمن
هیچ کس به دخترها از این واقعیت ها چیزی نگفت
دانيل سيلورمن و همسران دیگران پاک بماند و تو اجازه نده توجه مردانی که باید خاص همسرشان
تئوريهاي مديريت/بخش هیجدهم : « پل لارنس وجي لورش و رويكرد اقتضايي)»
« ديويد سيلورمن هريك ازواحدها بايد به عنوان وظيفه خطير خود پاسخ گويي به شرايط خاص
نکات کتابی - شایستگی برلبه آتشفشان بودن - بيوتن رضا امیرخانی
او حتي از جنس خاص به معني يا حتي شبه مصاديق بيروني مي رسند مثل عبدالغني، خشي، سيلورمن
بزه شناسى و بزه ديده شناسى
در سالهاى دهه 1970 مطالعات فردى قربانيان جرائم خاص تحت كورتيس، سيلورمن، و فتاح
برچسب :
سيلورمن خاص