موزه هنرهاي معاصر

مشاور طراح : مهندسين مشاور داض

تاريخ شكل گيري اثر : 1346-56

كارفرما : دفتر مخصوص فرح ديبا

گروهطراحي : كامران طباطبايي ديبا ، آنتوني ميجر ، پ.گوپتا

مجري : شركت ساختماني رس                

موقعيت تهران

مساحت بستر طرح : 16000مترمربع

مساحت زير بنا : 5000مترمربع

 

موزه هنرهاي معاصر در حاشيه شرقي خيابان كارگر شمالي و در جوار پارك لاله بنا شده است. پارك لاله و بازار هنر (مركز خود اشتغالي امروز ) همسايگان جنوبي و شرقي موزه هستند . اين بنا واجد دو ورودي است . ورودي اصلي آن در جانب غرب بنا از سوي خيابان كارگر در نظر گرفته شده است ؛ و ورودي دوم از سوي پارك لاله ، ورودي اي خدماتي محسوب مي شود . ساختمان موزه در جنوب بستر طرح ، و باغ مجسمه كه پهنه باز چمن كاري شده اي است در شمال آن قرار دارد . بناي موزه به صورت مجموعه اي از احجام كم ارتفاعي طراحي شده است كه نسبت به خيابان اصلي به اندازه 45 درجه چرخيده است . بر فراز اين احجام چرخيده ، نورگيرهايي همشكل واقع شده اند كه به جز چهار نورگير فراز ورودي همگي رو به سوي شمال شرق دارند . فضاهاي موزه عبارتند از سرسراي مركزي، بخش نمايشگاهي ، سينماتك ( سالن اجتماعات ) ، كتابخانه ، غرفه هروش كتاب ، غذاخوري ، بخش اداري و ثبت و نگهداري آثار ، و فضاهاي خدماتي و پشتيباني موزه .

فكر برپايي موزه اي كه آثار معاصر هنري در آن به نمايش عموم گذاشته شود در سال 1346توسط طراح پروژه مطرح شد . چنين بود كه وي طي دوره اي طولاني تا سالهاي 56-1355 در كار پروراندن و به ثمر رساندن فكر خود تلاش كرد ، حتي پس از گشايش موزه ، تا مدتي مديريت آن را بر عهده گرفت .

سيماي بيروني

400px-Contemporary_arts_tehran2.jpg

·        موزه هنرهاي معاصر در غرب پارك لاله ، در كنا خيابان كارگر شمالي بنا شده است . ورودي اصلي موزه متوجه خيابان كارگر است و به پارك توجهي ندارد .ورودي ديگري از موزه كه در داخل پارك قرار دارد تنها يك ورودي خدماتي است . ساختمان به جز در محل ورودي اصلي از خيابان كارگر فاصله مي گيرد ؛ با اين حاي از آنجا به خوبي ديده مي شود ، و حركت در اين محور شمالي –جنوبي ، مخصوصا از سوي شمال به جنوب تصاوير دلپذير و متنوعي از موزه را پيش چشم مي آورد . واقعيت اين است كه موزه هنرهاي معاصر با خيابان غربي خود بيشتر از پارك پيوند خورده و پارك را بيشتر بايد زمينه سبزي دانست كه به واسطه آن ، ساختمان جلوه بيشتري از سوي خيابان پيدا مي كند و نماي آن به سمت پارك اهميت زيادي ندارد .

·        باآنكه موزه هنرهاي معاصرازلحاظ عملكرد با فضاي شهري اطراف بسيارهماهنگ به نظرمي رسد، اما با هيچ يك اتصال قوي و روشني برقرار نمي كند . ظاهرا با وجود موزه فرش و بازارهنر و پارك لاله در اطراف ، مقدمات ايجاد محوري اجتماعي/فرهنگي به خوبي مهيا بوده است ، اما نحوه هم نشيني عوامل اين مجموعه ، نشانه آن است كه طراحان يا تصميم گيرندگان ، در پي ايجاد مجموعه اي به هم پيوسته ، يا يك ناحيه شهري فرهنگي /اجتماعي /تفريحي نبوده اند ؛ يا اگر هم چنين قصدي داشته اند ، در عمل چنين نتيجه اي حاصل نشده است .

·        حجم بيروني ساختمان در نگاه كلي پايه توپر و بسته اي است كه نورگيرهاي متعددي بر آن قرار گرفته است . بخش پايه اغلب از سنگ بادبر نارنجي رنگ پوشيده شده است ، به جز در بالاي آن كه از همان بتن كرم رنگي است كه بر بدنه نورگيره هم ديده مي شود ، و به اين ترتيب ، خاتمه اي براي حجم سنگي مي سازد . بخش مدور نورگيرها با ورق هاي مسي پوشيده شده است و شيشه هاي ان تيره رنگ انتخاب شده اند . پايه بنا واجد پسو پيش نشستگي هاي متعددي است . اجزاي پايه را مكعب مستطيل هايي تشكيل مي دهد كه با دو نورگير بر بام و احجام نيم استوانه اي كه به بدنه پايه اتصال يافته اند كامل مي شوند .

پلان ورودی موزه هنرهای معاصر تهران

 



پلان اداری موزه هنرهای معاصر تهران

 

·        پس و پيش نشستن هاي احجام مشابه در بخش پايه ، حجم بيروني ساختمان را تكه تكه مي كند ؛ تكه هايي كه خود را به خوبي مي نمايانند و منظر بيروني ساختمان را مفصل جلوه مي دهند . از طرفي ، طراح با انتخاب شكل واحد براي قطعات پايه ، و يكسان گرفتن مصالح آنها ، ميان گونه گوني هاي سيماي بيروني بنا سازش به وجود مي آورد . حتي در مورد نورگيرها كه مهم ترين عامل در متكثر نماياندن بنا هستند با يكسان گرفتن انحناي آنها وحدتي در بنا ايجاد مي كند . در ميان اين جمع پر تعداد نورگيرها ، نورگير چهار گانه سرسراي اصلي با اندازه و صورت كاملا متمايزش تا حدود زيادي در به نظم كشيدن و هم صدا كردن اين مجموعه موفق است .

·        نورگيرهاي متعدد ساختمان رو به سوي شمال شرق دارند ، و شبيه به جمعيتي هستند كه توجهشان به ماجراي جالبي در دوردست جلب شده است و با اشتياق ان را تماشا مي كنند . چرخش نورگيرها و همچنين نحوه استقرار حجم هاي راستگوشه گالري ها سبب مي شود كه كل ساختمان چرخيده به سوي شمال شرق جلوه كند . اين چرخش نوعي اعراض از از معبر مهم غربي را به ذهن متبادر مي سازد . با اينكه در مقايسه ميان خيابان غربي و پارك ، اولي همسايه مهمتري براي موزه محسوب مي شود ، اما موزه از اين خيابان كه مي تواند " نماد شهر" ، " نماد جامعه و مردم" باشد نيز ماصله  مي گيرد ؛ ساختمان موزه اساسا به پيرامون خود كم اعتنا است ، و در عوض خود را متوجه مكاني نا معلوم در دوردست نشان مي دهد .

·        ديواره هاي ساختمان موزه ، بسته و كم روزنه است و به اين سبب احجامي توپر و سنگين و قلعه مانند مي سازد ؛ به اين خاطر بنا نفوذ ناپذير ، محكم ، رمز آلود و درونگرا جلوه مي كند . ساختمان موزه نيز مثل بسياري از ساختمان هاي درونگراي سنتي تنها از جانب ورودي خود به معبر شهري متصل است . منتهي اگر ساختمان هاي سنتي به لحاظ اتصال ديوارهاي بيروني به بناهاي همجوار غير قابل نفوذ مي شدند اين بار ، نوع خاص استقرار ساختمان در بستري باز و وسيع ايت كه اجازه نزديك شدن به آن را در بسياري از قسمتها نمي دهد . براي دستيابي به ورودي اصلي موزه بايد مسافتي طولاني را در خيابان غربي – به موازات بنا از شمال به جنوب – طي كرد . در آخر راه اگر چه كه محل ورودي به ساختمان به واسطه وجود نورگيرهاي چهارگانه سرسراي اصلي مشخص است و مراجعه كننده سر در گم نمي ماند ، اما اين ورودي تلاش زيادي هم براي دعوت مخاطب انجام نمي دهد ؛ و از اين بابت با ورودي ساختمان هاي سنتي كه براي جلب مخاطب تمهيدات زيادي فراهم مي آورد متفاوت است .

·        ساختمان موزه هنرهاي معاصر اب تركيب نورگيرها و همين طور حجم هاي پرتنوع و گونه گونش مخاطب را متوجه سيماي خود مي سازد و به تماشا وا مي دارد . حتي بسته بودن ساختمان و شكل قلعه مانندش نيز مي تواند ترفندي طراحانه براي اين منظور ، يعني آراستن بيرون نما ، تلقي شود .

·        شكل نورگيرها يادآور بادگيرها در شهرهاي سنتي است . فرو رفتن تدريجي ساختمان در دل زمين – امري كه در شهرهاي گرم وخشك كويري رخ مي دهد – و به تبع آن ، بالا و پايين رفتن احجام بيروني و نورگيرهاي متعدد آنه سيماي بيروني سختمان را به مجموعه اي از بناها در شهرخاي سنتي ، يا به عبارتي به يك بافت سنتي شبيه مي سازد – بافتي كه البته از نظم و انظبات برخوردار است . مصالح نماي ساختمان و نحوه تركيب بندي آنها نيز در ايجاد سيماي سنتي بي تاثير نيست .

A0184192.jpg


·        مصالح ديوارهاي ساختمان در منظر بيروني را سنگ هاي بادبر نارنجي تشكيل مي دهند . هختتام پايه بنا با بتن كرم رنگي است كه بر بدنه نورگيرها هم ادامه مي يابد . بخش مدور نورگير ها با رواق مسي پوشيده شده وشيشه هاي آن به رنگ تيره انتخاب شده است.انتخاب سنگ بادبر براي نما ،بنا را سنگين و سنتي نشان مي دهد و صبغه اي تاريخي به ساختمان مي بخشد. قاب بندي ديوارهاي سنگي با بتن ،بتن را لطيف تر از حالت معمول نشان مي دهد- مخصوصا كه در اجراي اين ماده نيز حسن سليقه كافي بخرج داده شده است.بتن –مصالحي كه يادآور معماري مدرن است- به رنگ كرم متمايل شده وبا سنگ هاي لاشه تركيب شده تا رنگ و بوي معماري قديمي ايران و رنگ وبوي كوچه باغ هاي شميران را به ذهن متبادر كند.بهره گيري از مس وشيشه رنگي در تضاد با سنگ  وبتن تركيب مطلوبي فراهم آورده است.

·        نكته قابل توجه در استفاده از مصالح نما بكار نبردن مصالحي مانند سنگ پلاك ،اندود سيماني وسراميك است كه به شكل پوسته اي بر جرز هاي افزوده مي شوند.بر اساس نوع بكارگيري مصالح،مي توان حدس زد كه طراح بنايي را مي پسندد كه نماي آن هر دو نوع وظيفه منظر سازي وباربري را توامان انجام دهد .

·        باغ مجسمه موزه سطح وسيع چمني است كه از شمال غرب به جنوب شرق شيب دار است .در داخل اين محوطه سبز تعداد محدودي تنديس فلزي از هنرمندان شهير معاصر –بزرگاني چون مجسمه ساز انگليسي "هنري مور"-قرارداده شده است. راه دست يابي به باغ مجسمه از طريق جلوخان ورودي است:ازجلوخان بايد گذشت ،به غرب گالري ها رفت،و معبر سبزي را طي كرد كه احجام پس وپيش نشسته گالري ها به آن پشت كرده اند. اين مسير،اگر نگوييم كه مانند راه هاي دسترسي پشت ساختمان است-از آنها كه درجلوي ساختمان قرارگرفته است – بخشي باقيمانده ازفضاي باز كه ضمنا به باغ مجسمه هم منتهي مي شود.از سوي ديگر،اختلاف سطح قابل توجهي كه ميان خيابان غربي مجموعه وباغ مجسمه وجود دارد،باعث مي شود ميان اين دو ،اتصالي قوي بوجود نيايد. از طريق فضاهاي بسته موزه نيز راهي به باغ مجسمه نيست .كانال آبي كه بين ساختمان وباغ مجسمه قراردارد – و به مثابه خندق ظريفي از غرب به شرق كشيده شده است- اين دو را از هم منفك مي سازد و بر عدم ارتباط آنها صحه مي گذارد. سطح چمن باغ مجسمه فاقد هرگونه سطح كف سازي شده با سنگ ،شن ،يا ديگر مصالح بنايي است- سطحي كه بتوان آن را معبر قرارداد يا در آن بيتوته كرد.

·        بنا بر آنچه آمد ،باغ مجسمه "فضاي سبز خلاصه شده اي " است كه از ورود افراد به درون خود استقبال نمي كند . باغ مجسمه را فقط بايد تماشا كرد و مجسمه هاي آن را از دور نظاره كرد.گويي باغ مجسمه بيش از آنكه براي مردم باشد براي خود مجسمه هاست ؛ زمينه سبزي است براي آنكه مجسمه هاي مدرن در آن بخوبي جلوه كنند و هيئتي استوره اي بيابند.

·        در باغ مجسمه درختان اندكي ديده مي شود . به اين سبب ساختمان موزه از سوي اين باغ كه در واقع باغ نيست بخوبي ديده مي شود و ريزه كاري هاي حجم هاي پر تكلف آن پيش چشم قرار مي گيرد . اگر ساختمان موزه قدري كوچكتر ،يا فضاي باز اطراف آن قدري وسيع تر مي بود ممكن بود تمام مجموعه را باغ مجمسه بخوانيم .در چنين وضعي ،ساختمان موزه به عنوان يكي از مجسمه هاي داخل باغ – و بزرگترين وتماشايي ترين آنها - مطرح مي شد؛امري كه در حال حاضر نيز كمابيش احساس مي شود. 

حسین بهرامی،تئاتر شهر، تقاطع

سازمان دهي فضايي ساختمان موزه

·        ساختمان موزه را در نگاه كلي مي توان به دو بخش تقسيم كرد :مجموعه اي از فضاهاي بسته وحياط مياني.

·        فضاي بسته موزه به صورت حلقه اي طراحي شده است .اين حلقه ،واجد هقت فضاي اصلي است اتصال اين فضاها در اين حلقه ،مانند اتصال حلقه هاي اي زنجير به يكديگر است .حلقه نخستين زنجير ،سرسراي اصلي ساختمان است كه گالري شماره يك خوانده مي شود.حركت بازديد كننده از اين گالري در تراز ورودي آغاز مي شود ؛ با طي مسير در گالري هاي بعدي ، فرد به تدريج در داخل زمين فرو مي رود و در نهايت به سطح زيرين گالري شماره يك بازميگردد – جايي كه بازديد از موزه خاتمه مي يابد . گويي كه زنجيري از گالري شماره يك به سوي باغ مجسمه پرتاب شده و بار ديگر توسط همان گالري ، منتهي در ترازي ديگر ، دريافت شده است .

·        طرح گالري ها بالنسبه شبيه هم است . در اين ميانه ، طرح گالري هاي يك و پنج كه محور اصلي ساختمان موزه را مي سازند با گالري هاي ديگر تفاوت دارد.

·        گالري ها گاه بر سر راه عبورند و به اين ترتيب نوعي راهروي پهن تلقي مي شوند ، و گاه دركنار مسير و متصل به آن قرار دارند . گالري هاي دوم وسوم مثالهايي از اين دو نوع سازماندهي فضايي هستند . راهروها، بخشي از فضاي نمايشگاهي موزه را مي سازند و در دو يا سه نقطه از مسير حركت خود پنجره هاي كوچكي به حياط مياني باز مي كنند .راهرو ها به صورت شيبراهه طراحي شده اند و حركت را در فضاي داخلي موزه پديد مي آورند . پي در پي آمدن گالري هاي موزه و شيبراهي كه در مسير ارتباطي وجود دارد سبب مي شود كه شخص بازديد كننده بي اختيار به حركت خود ادامه دهد ؛ فضا دعوت كننده است و به بازگشتن از ميانه راه و نيمه كاره گذاشتن بازديد آثار هنري تشويق نمي كند . به بيان روشن تر در حلقه زنجير گالري هاي موزه با لابيرنتي روبرو هستيم – لابيرنتي كه ارتباط آن با فضاي باز بسيار محدود است .

tehran-1220-mm2.jpg

حياط مياني

·        حياط مياني موزه ، شكل نامنظمي دارد . كشيدگي آن در امتداد شمال –جنوب ، يعني عمود بر محور ورود به موزه است . شكل حياط حاصل پس و پيش نشستگي هاي حجم گالري ها است . اين حياط از طريق دو در شيشه اي با گالري هاي شماره يك و شماره پنج مرتبط است . حياط – هماهنگي با فضاهاي تدريجا پايين نشسته گالري ها – واجد سطوحي در در تراز هاي مختلف است و به اين ترتيب داراي سكوهاي مختلف و پ1له هايي است كه اين سكوها را به هم پيوند مي دهد . حوضي چهارگوش نيز در وسط آن – در ميان پله ها – تعبيه شده است كه بر محور اصلي حيلط قرار دارد .

·        استقرار حياط در ميان فضاي بسته ياد آور طرح بناهاي سنتي است كه در آنها حياط اصل و اساس كار قرار مي گيرد و فضاهاي بسته را به دور خود شكل مي دهد – آثاري كه در آنها فضاهاي بسته طفيلي فضاي باز جلوه مي كنند ، و فضاي باز به لحاظ عنايت و توجه فضاي بسته رونق و هويت مي يابد. در طرح موزه هنرهاي معاصر اين تركيب بندي فضاي باز و بسته به شكل ديگري ظاهر مي شود و معاني ديگري را به ذهن متبادر مي كند . از يك سو ، جداره هاي طرفين حياط پس و پيش مي نشينند و جهات مختلف پيدا مي كنند چنانكه گويي شكل حياط در اثر بازيگوشي حجم هاي كناري به وجود آمده است . به بيان روشن تر ، شكل حياط اگر چه متقارن است اما كم هويت ، حادث شده و تصادفي به نظر مي رسد – گويي حياط باقي مانده يكه تازي هاي گالري ها در طرح است . از سوي ديگر ، جداره هاي گالري ها با گوشه ها و زواياي خود به اين فضاي باز مياني حماه مي كنند . نا آرامي اي كه به اين سبب حاصل مي شود ميل به نشستن و استقرار در حياط را كاهش مي دهد . ديواره هاي گالرها به جز دو در شيشه اي در سمت شمال و جنوب ، خالي از روزنه هاي وسيع است و جداره هاي سنگي حياط تمام بسته جلوه مي كند . به عبارتي فضاي بسته موزه نگاه و توجهي به حياط مياني ندارد . استقرار نورگيرهاي بالاي گالري ها نيز به گونه اي است كه گويي با حياط سر ناسازگاري دارند . مجموعه اين عوامل سبب مي شود كه فردي كه داخل حياط قرار مي گيرد كماكان خود را در بيرون بنا احساس مي كند . معماري كف حياط نيز به دليل اختلاف سطح ها و پله هايش مخاطب را به سكونت در حياط نمي خواند ؛ بلكه برعكس ، او را به طي كردن طول حياط تشويق مي كند . حوض آب كه معمولا در آثار سنتي وسيله اي براي نگه داشتن فرد در فضا و ايجاد آرامش و سكون است در اين طرح به لحاظ ابعاد كوچكش و به دليل محصور شدن به وسيله پله ها فاقد اين صفات است .

سرسراي اصلي

·        در سازماندهي فضاهاي بسته موزه ، سرسراي اصلي (يا همان گالري شماره يك ) نقطه آغاز و همين طور پايان حركت بازديدكننده است .به اين ترتيب ، اگر چه اين فضا در مركز هندسي ساختمان واقع نيست مي توانيم آن را با قدري اغماض فضاي مركزي موزه بناميم . سرسراي اصلي ، قاعده اي از هشت ضلعي نيمه منتظم ، و طاقي بلند دارد ؛ نورگير سقفي بزرگ آنم در بالاي حفره و شيبراهه مياني نشانه اهميتي است كه طراح براي فضاي مياني و به تبع آن براي كل سرسرا قائل بوده است . تشخص يافتن فضاي مياني – همچنانكه ذكر شد – هويتي براي اين گالري عظيم به همراه مي آورد و به آن استقلال مي بخشد ، و آن را به محلي براي توقف و تامل تبديل مي سازد. اين همه ، صورت هاي فضايي سنتي را به ذهن متبادر مي سازد ، و سرسراي اصلي را به هشتي هاي ساختمان هاي قديمي ايراني نزديك مي كند : فضاهايي مقدماتي كه بر سر راه مخاطب واقع مي شوند و او را به فضاهاي اصلي هدايت مي كنند . اما ديگر فضاهاي نمايشگاهي موزه با آنكه خالي از لطف نيستند، در مقايسه با سرسراي اصلي رويداد معماري مهمي نيز محسوب نمي شوند ، و لذا از فضاي مقدماتي خود كم اهميت تراند . حياط مياني نيز آن چنان كه آمد نمي تواند در تركيب با فضاهاي بسته موزه چندان تاثير گذار باشد. لذا سرسرا ، در تركيب با فضاهاي وابسته ، به تنهايي هر دو نقش مقدمه و موضوع را بر عهده مي گيرد ، و به نقطه اوج داستان مجموعه تبديل مي شود  نقطه اوجي كه البته قدري زود هنگام ظاهر مي شود و باقي داستان را كم اثر جلوه مي دهد .

·        سرسراي اصلي ،آنچنانكه گفته شد ، گالري شماره يك نيز هست ؛ و در عين حال گره ارتباطي مهمي نيز به حساب مي آيد ؛ چرا كه علاوه بر پيوند با ورودي و زنجيره گالري هاي ديگر ، ارتباط با طبقه پايين ، ارتباط با كتابفروشي ، دسترسي به حياط ، و دسترسي به رستوران نيز از همين مكان ميسر مي گردد . ارتباط سرسراي اصلي با طبقه زيرين آن نيز واجد نكته قابل توجهي است . اين ارتباط قوي توسط فضاي تهي مياني(void)  و يك شيبراهه پر اهميت صورت پذيرفته است . شيبراهه عزت خود را مديون شكل خاص و وسعتش ، فضاي تهي با ستون هاي هشت گانه اش ، و بالاخره نورگيرهاي مرتفع بالايش و نوري است كه از سقف بر آن مي پاشد . بدين گونه است كه شيبراهه شخصيت اول قصه سرسراي اصلي مي شود ، و يك بار ديگر طراح به ما يادآوري مي كند كه در دل معماري ساكن سنت گراي خود به اصل حركت بيش از هر چيز ديگر اهميت مي دهد ؛ همينطور خاطر نشان مي سازد كه در عين دلبستگي به الگوهاي سنتي ، مكتب معماري مدرن را نيز خوش مي دارد – مكتبي كه در آن پله ها و شيبراهه ها نقش مهمي در فضاي اصلي يادمان ها ايفا كرده اند . اغراق نيست اگر بگوييم شيبراهه در فضاي داخلي (همچون بناي موزه در باغ مجسمه ) مهم ترين مجسمه موزه است .

·        عملكرد فضاي مركزي موزه جاي تامل دارد . از يك سو همه چيز حاكي از آن است كه اين فضا سرسرايي براي موزه است و از سوي ديگر وظيفه اي نمايشگاهي بر دوش آن گذاشته شده است . اين اتفاق ما ار متوجه ميل طراح به بهربرداري كامل از هر فضا و همچنين تنظيم مسايل عملكردي فضاها و هدايت صحيح رفتارهاي مخاطب در داخل ساختمان مي سازد . چنانچه بار ديگر به سازماندهي فضايي گالري ها توجه كنيم متوجه مي شويم كه طراح در آنجا نيز فضاها را به دقت قطعه قطعه ، و مسيرها را با برنامه ريزي كامل با فضاهاي تماشاي آثار هنري تركيب كرده است . به بيان ديگر ، طرح موزه هنرهاي معاصر طرحي خياطي شده است كه در آن همه چيز از قبل فكر شده و براي بازديدد كننده مهيا است .

·        در اينجا لازو است به نكته اي در مورد اين نظم عملكردي يا رفتاري از پيش انديشيده شده توجه شود:طراح در طبقه زيرين فضاي مركزي فضاهايي مانند سالن اجتماعات ، كتابخانه ، سرويس هاي بهداشتي و ... را مستقر ساخته است . در اين وضعيت بازديد كننده كه در مسير گالري ها با هدايت جدي طراح همراه بوده است در آخر سفر خود ناگهان با مجموعه اي از فضاهاي غير نمايشگاهي موزه روبرو مي شويم ، و پس از آن دوباره به يكي از گالري هاي موزه ، و در واقع بزرگترين آنها بر مي گردد . اين عمل به ناگاه تمامي مرز بندي هاي عملكردي موزه را بر هم مي ريزد . مشكل حادث شده بيش از هر چيز به چند گانگي عملكرد فضاي مركزي مربوط مي شود . اگر فضاي مركزي موزه گالري شماره يك باشد مشكل خوانا نبودن طرح از بابت عملكرد به شكلي كه ذكر شد پابرجا است ؛ و چنانچه فضاي مركزي تنها عهده دار وظيفه سرسراي ورودي باشد بايد پرسيد كه چرا فضاي ورودي تا اين حد وسيع و بزرگ است ؟حتي اگر تغير نام فضاي مركزي به سرسراي ورودي بتواند اين مشكل را حل كند ، و ابعاد وسيع فضاي ياد شده نيز مورد اغماض قرار گيرد ، شيبراهه وسيع وبزرگ كه سرسراي ورودي را مقدمه اي براي ورود به طبقه پايين مي كند كماكان مشكل آفرين خواهد بود .استقرار شيبراهه در ميانه فضا علاوه بر اينكه بيش از پيش فضارا از هيئت يك گالري خارج ساخته و به گره ارتباطي موزه تبديل مي كند ، از جهت ديگري نيز اهمكيت دارد : چهره طناز و فريبنده آن مخاطب را به خود مي خواند ؛ دامي مي شود و فرد را به پايين مي كشاند –عملي كه تمامي قصه اي كه براي مكاشفه فرد بازديد كنند هبا حركت در زنجيره گالري هاي موزه در نظر گرفته شده است را به هم مي ريزد . به عبارتي اين شيبراهه با وضع و حالي كه دارد بيشتر مناسب پايين رفتن است تا بالا آمدن ؛ زيرا استفاده از شيبراهه اين شان و وجاهت براي بازگرداندن فردي كه در خاتمه مسير بازديد مي خواهد به سرسراي اصلي بازگردد و محتملا ساختمان را ترك كند قدري عجيب به نظر مي رسد . گويي در طراحي مجموعه ، ميل طراح به استفاده از فرم ها و تركيب هاي دل انگيز بر انتخاب كاركرد صحيح و سازماندهي هاي كارا غلبه كرده و به اين خاطر يكي از اين دو مجبور به ترك ميدان طراحي شده است .

موزه هنر معاصر

 


مطالب مشابه :


پلان شماتیک موزه فرش

پلان شماتیک موزه فرش از این موزه فقط همین دو تا پلان رو داشتم




پلان معماری موزه ۳

نقشه میدان کتابی تهران 3.0 پلان معماری موزه 3. پلان معماری موزه رساله موزه (آب،هنر،فرش




موزه هنرهاي معاصر

ظاهرا با وجود موزه فرش و پلان ورودی موزه پلان اداری موزه هنرهای معاصر تهران




موزه معماری

نماي شرقي رو به طرف جنوب ساخته شده است و پلان کاخ موزه فرش تهران مجتمع




برچسب :