سایه35

Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin-top:0cm; mso-para-margin-right:0cm; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0cm; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin;}

28 اردیبهشت ماه

خودمو توی اینه نگاه کردم باورم نمیشد که این منم سایه ی اسدی چشام کشیده تر به نظر میومد ابروهام کوتاه تر شده بود و با ارایش ارایشگر یه چیز دیگه شده بود صدای ارایشگر منو به خودم اورد:برگرد عزیزم تورتو وصل کنم ماشاااله چه ماه شدی

لبخندی زدم و پشتمو کردم بهش بعد از وصل کردن تور  ازش تشکری کردم صدای زنگ ارایشگاه بلند شد سیما جون (ارایشگر) به سمت در رفت و درو باز کرد رو بهم گفت اماده باش که اقاتون اومد رفتم چلوی در ایستادم همون چیزایی که فیلم بردار گفته بودو اجرا میکردیم خنده م گرفته بود:منو چه به این کارا؟

با علامت دست فیلم بردار بهراد خم شد و دستمو بوسید و منم دسته گلو ازش گرفتم

هر دو سوار ماشین شدیم و ماشین فیلم بردار جلومون اروم حرکت میکرد تازه فرصت کردیم با هم حرف بزنیم

صدای بهراد بلندشد:چه خوشکل شدی سایه؟

کمی به سمتش خمو شدم و خودمو لوس کردم:خوشگل بودم

ضبطو کمی بلند کردو بشکنی زدو گفت:اون که بلهههههههه

یهو قلبم شروع کرد به تپش تازه یاد قلبی افتادم که تو سینه م میتپید و من الان به خاطرش زنده بودم دستمو گذاشتم رو سینه ی چپم و برای لحظه ای چشممو بستم به فضای سبزی رسیدیم که قرار بود کیلیپمون اونجا گرفته شه

با هر حرکت فیلم بردار یه ژست میگرفتیم به عکسی که قرارر شد روی چوب بزنن و تو تالار بیارن رسید  سامو حالت کجی کرد و به من گفت که یه دستمو بزارم روی سینه ش و دست دیگم رو اون شونه ش کمی سرم جلوی صورتش لبخند و عکس گرفته شد

ساعت 8 شب بود که به تالار رسیدیم  همه بلند شدن بعد از احوال پرسی از همه به جایگاه عروسو دوماد رفتیم

خیلی تشنه م بود کمی اب خوردم که صدای ارکس بلند شد لطفا حلقه بزنین نوبت رقص عروس دوماده همه دختر پسرا جمع شدن و منو سام وسط قرار گرفتیم

با هماهنگی ارکس قرار بود اول رقص تانگو باشه و بعد یهو تند شه

حالتو گرفتم و دستامو انداختم دور شونه ی سام و اون هم کمرمو گرفت و با اهنگ ضرب گرفتیم

رقص نور زیبایی بود که تدارک دیده شده بود نفسای سام تو صورتم پخش میشد و من سرمو گذاشتم روی سینه ش جیغ همه بلند شد




کنار تو فقط آروم میشم

پُر از دلشوره ام هر جای دیگه

تو تقدیر منی بی لحظه ای شک

چشات اینو بهم هر لحظه میگه

تو می خندی پُر از لبخند میشم

تمومِ زندگیم خوشرنگ میشه

صدای پای تو تو خونه هر روز

واسه من بهترین آهنگ میشه

تو که باشی همه دنیا شبیه آرزوم میشه

روزای سرد تنهایی

تو که باشی تموم میشه

 

صدای جیغ با خاموش شدن چراغا بلند شد

چقدر خوشبختی نزدیکه

کنار من که راه میری

از این دنیا رها میشم

تو که دستامو می گیری

تو که خوشحال باشی

خوبه خوبم

دیگه از زندگی چیزی نمی خوام

حالا که دستِ تو تو دستامه

چه فرقی می کنه کجای دنیام

کنار تو فقط آروم میشم

 دستامو جدا کردیم و اهنگ عوض شد

تو هستی تنها عشقم تو دنیا
نباشی میمونم بی تو تنها
نگی که یک روز از من دلگیری
دوسِت دارم تورو قد دنیا
واسه دیدنت قلبم میلرزه
وجود تو به دنیا می ارزه
برای لحظه های شیرینم
لب تو داره بهترین مزه

چقدر دوست داشتن تو شیرینه
تو رنگ چشمات به دل میشینه
تو رو من دوست دارم تا اونجایی
که آدم واسه حوا میمیره
چقدر دوست داشتن تو شیرینه
تو رنگ چشمات به دل میشینه
تو رو من دوست دارم تا اونجایی
که آدم واسه حوا میمیره
که آدم واسه حوا میمیره

واسه داشتنت جونمم میدم
تو چشمای تو من عشق و دیدم
کنار تو دنیا چه جذابه
تو رو من تو آغوشم میگیرم
تو خوبی که دنیا واسم خوبه
نباشی تو دنیام،چه آشوبه
تو تنها دلیلی واسه قلبم
که تو سینه هر لحظه میکوبه
که تو سینه هر لحظه میکوبه

چقدر دوست داشتن تو شیرینه
تو رنگ چشمات به دل میشینه
تو رو من دوست دارم تا اونجایی
که آدم واسه حوا میمیره

چقدر دوست داشتن تو شیرینه
تو رنگ چشمات به دل میشینه
تو رو من دوست دارم تا اونجایی
که آدم واسه حوا میمیره

 صدای ارکس اومد مرسی مرسی لطفا بفرمایین سر میزا تا شام بیارن

شب خوبو خاطره انگیزی بود موقع عروس کشون بود ایستاده بودیم تا مهمونارو بدرقه کنیم همسر سهیل اومد تازه 7 ماهش شده بود بغلم کرد  و زیر گوشم زمزمه کرد ایشالله خوشبخت باشین و نامه ای رو گرفت سمتم :اینو هر وقت تنها بودی بخونه بعد رو به سام کرد:با اجازه تون خوشبخت باشین

سوار ماشین عروس شدیم و توی خیابونا شروع کردیم به چرخیدن

دستمو گذاشتم رو سرم نامه فکرمو مشغول کرده بود رو به سام گفتم:اه خسته شدم

فرمونو چرخوند و به سمت خونه حرکت کرد تقریبا یکی یکی مهمونا جدا میشدن جلوی در خونه ایستادیم جز مادر پدر منو سام کسی نبود  سام دست بابا رو بوسید و بابا زل زد بهش دخترمو اول به خدا بعد به تو میسپارم خوشبخت باشین

منم بابا رو بوسیدم و خودمو تو بغل مادر رها کردم  صدای پدر سام بلند شد:بسه خوبیت نداره گریه کنین برین سر خونه زندگیتون

لبخندی زدمو گفتم:ممنونم پدر جون با رفتن مامان اینا ما هم داخل شدیم سوار اسانسور شدیم و سام دکمه ی اسانسورو زد صدای ضبط شده بلند شد طبقه ی دوم با باز شدن در بیرون اومدیم سام در واحدو باز کرد و داخل شدیم چراغوزدیم با دیدن خونه یهو جیغ کشیدم:وااااااای سام چه خوشگله اینجا

صدای سام اومد:چه کنیم دیگه

و به سمت اتاق رفت که داد زدم:ااا کجا میری؟

تا تو یه چایی بزاری برم دوش بگیرم

_بدجنس

با رفتن سام نامه رو باز کردم و شروع کردم به خوندن

سایه جون سلام با خودم کلی کلنجار رفتم تا این نامه رو نوشتم فکر کنم وقت این رسیده باشه که سهیلو ببخشی

میدونم شما ها مال هم بودین و تو چه قدر دوسش داشتی اما میخوام بدونی سهیل به خاطر خودش ولت نکرد من باعث شدم وقتی که به دروغ گفتم از سهیل باردارم

همه چیز مال اون شب شد که سهیل منو با اون اشغال دید

هر خطی که میخوندم لرزش دستم بیشتر میشد

سایه سهیل دیر رسید و قتی که..... اما اینو من میدونستم بعد از خوردن سیلی از سهیل تازه به خودم اومدم

التماسش کردم به پاش افتادم اونقدر که مجبور شدم و به دروغ گفتم تورو با یکی دیگه دیدم و...

وقتی با سهیل عقد کردم پیگیر شد و فهمید دروغ گفتم خواست برگرده خواست برگرده وقتی خبر خواستگاریتو شنید اما من بهش گفتم باردارم  از اون باردارم و دیگه نمیشد برگرده

این بچه مال سهیل نیست منو ببخش سایه ببخش

صدای سام بلند شد:سایه سایه؟

صورتم خیس بود نامه رو از دستم کشید و خواست بخونه که داد زدم:تورو خدا نخونش بندازش بره پاره ش کن

_باشه باشه اروم باش و منو در اغوش گرفت

باید اعتراف کنم اغوش سام اون لحظه امن ترین جا بود  موهامو باز کرد و من روی کاناپه به خواب رفتم


مطالب مشابه :


کویر تشنه

رمان بسیار زیبای کویر تشنه نویسنده: مریم اولیایی شرح پشت جلد کتاب: سعی کن هیچوقت عاشق نشی.




کویر تشنه-قسمت1

رمان کویر تشنه نویسنده: مریم اولیایی از هفت هشت سالگی یادم می آید هر وقت سر خاک پدر می رفتیم




کویر تشنه-قسمت19

*بهترین رمان های عاشقانه ی ایرانی* - کویر تشنه-قسمت19 - رمان های عاشقانه ی ایرانی و هر آنچه شما




کویر تشنه-قسمت13

*بهترین رمان های عاشقانه ی ایرانی* - کویر تشنه-قسمت13 - رمان های عاشقانه ی ایرانی و هر آنچه شما




رمان تشنه آزادی -نوشته محمدرضا عباس زاده -پست های 131-132-133

همه چیز در باره قصه و داستان - رمان تشنه آزادی -نوشته محمدرضا عباس زاده -پست های 131-132-133 - آموزش




رمان بگذارامین دعایت باشم(14)

رمــــان ♥ - رمان بگذارامین دعایت باشم(14) صیام تو بغلم جم میخورد و من هنوز هم تشنه خواب بودم.




33 سایه

رمان خانه - 33 از طرف دوتامون واقعیه واقعیه بود نشون از این داشت که واسه ی هم تشنه ایم یهو به




شب نیلوفری 11

رمان خانه - شب نیلوفری 11 - من تشنه ام باران، تشنه تر از همیشه. می دونی چند ماه




سایه35

رمان خانه خیلی تشنه م بود کمی اب خوردم که صدای ارکس بلند شد لطفا حلقه بزنین نوبت




شب نیلوفری 3

رمان خانه اما نه، این بارانی نبود که وجود تشنه او را سیراب می کرد.این باران تشنه




برچسب :