پاسخ به سخنان ناصر پورپیرار در خصوص شعر فارسی و مولانا
ناصر پورپیرار اینبار به سراغ شعر فارسی و شعرای ایرانی رفته است و کوشیده تا در پوشش موجه دلسوزی برای دین و آئین، با ردیف کردن چند جمله بی سرو ته بخش دیگری از خمیرمایه افتخارات فرهنگی و هویت ملی ایرانیان را مورد هجوم کینه جویانه خود قرار دهد. او در مقاله ای که به تاریخ 7/1/86 در وب لاگ خود قرار داده است چنین می نویسد:
<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />
جان مایه شعر فارسی ، دهن کجی به قرآن عظیم و سست کردن پایه های عقلانیت و دین است ( ایران شناسی بی دروغ و بی نقاب ۴۵ - ناصر پورپیرار )
او سپس ادامه می دهد :
اگر بگویم که شعر فارسی ، از مقام خیام تا مولانا، جز مقابله با دین و التجای به خرافات وظیفه ای به دوش نمی برد و مولانا، که جهان را تصنعا و با تبلیغ، از آوای او آکنده اند و در کلیساها هم چندی است که مولانا می خوانند، حق دارد و هنر می کند و اسرار می گشاید، اگر که می سراید: ما ز قرآن مغز را برداشتیم، پوست را پیش خران بگذاشتیم
و چون بپرسی که پوست خر خور قرآن، که مولانا می گوید، کدام آیه ی الهی است و خران کیان اند، فراوان کهنه اندیشان نشئه پسند، به خروش می روند که در و دیوار نان دانی ما، که مفاخر ملی می خوانند، فرو می ریزی ... ( ایران شناسی بی دروغ و بی نقاب ۴۵ - ناصر پورپیرار )
مقاله حاضر پاسخی است به این سخنان سرتاپا کذب ،سفسطه گرایانه و عوام فریب وی.
بحث در مورد دنیا و جهان مادی و چگونگی آن از مهمترین مباحثی است که همواره در ادب عرفانی ما مطرح بوده است و شاعران و اندیشمندان مکررا از آن سخن گفتهاند که این سخنان به قدری زیاد است که باید برای هر شاعری پروندهای جداگانه برای بررسی نگرش او به دنیا و جهان مادی و جسم تشکیل داد.
شاعران بزرگ ادب پارسی هر کدام تعابیر خاص و صفات گوناگونی برا ی دنیا برشمردهاند، مثلا حضرت حافظ میفرماید:
مرا به کار جهان هرگز التفات نبود
رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست
یا
مجو درستی عهد از جهان سست بنیاد
که این عجوزه عروس هزار دامادست
یا
خوش عروسی است جهان از ره صورت لیکن
هر که پیوست بدو عمر خودش کاوین داد
هر چند نزد عامه دنیا همواره تعبیر به عناصر مادی، لوازم زندگی و از این دست میشود اما دنیا در عرفان و حکمت و تصوف معنایی غیر از این دارد.
بسیاری هنوز گمان میکنند که ترک دنیا یعنی ترک زندگی کردن و ترک مواهب و لذتهای دنیوی. البته منکر این قضیه نمی توان شد که اهل تصوف و سلوک بسیاری از آنچه گفته شده را بر خود حرام و از نعمتها استفاده نمیکردند و بدن و روح را در آزمون قرار میدادند اما دنیای آنها با دنیای ما فرق بسیار دارد.
مرحوم دهخدا در مورد دنیا می نویسد:
(( تأنیث ادنى، به معنى نزدیکتر. (مهذب الاسماء) (از منتهى الارب). نزدیکتر. (ترجمان القرآن جرجانى ص 49). مقابل قُصْوى. (یادداشت مؤلف). السماء الدنیا؛ این آسمان به سبب نزدیکى آن از ساکنان زمین، و همچنین است سماء الدنیا به اضافه. (از منتهى الارب) (ناظم الاطباء). || زن بسیار نزدیکشونده. مشتق از دنو که به معنى قریب باشد چرا که دنیا اقرب است به سوى آدمى به نسبت عقبى. || زن سخت خسیس و ناکس، مشتق از دنائت که به معنى ناکسى و زبونى است. (از غیاث) (از آنندراج). || (اِ) کنایه از معاشرت و مجامعت. (لغت محلى شوشتر). || این جهان نزدیک. ج، دُنَّى. (منتهى الارب) (ناظم الاطباء). جهان. گیتى. این گیتى. جهانى که در آن هستیم. عالم مادى. عالم حاضر...........))
((چیست دنیا؟ از خدا غافل بٍدن ( بودن)
نی قماش و نقره و میزان و وزن
مال را کز بهر دین باشی حمول
نعم مال صالح خواندش رسول
آب در کشتی هلاک کشتی است
آب اندرزیر کشتی پشتی است
چونکه مال و ملک را از دل براند
زان سلیمان ، خویش جز مسکین نخواند
کوزه سر بسته اندرآب رفت
از دل پر باده ، فوق آب رفت
باد درویشی چو در باطن بود
بر سر آب جهان ، ساکن بود
گرچه جمله این جهان ملک وی است
ملک در چشم دل او، لاشی است
پس دهان دل ببند و مهر کن
پر کنش از بادگیر من لدن
استاد کریم زمانی در کتاب « میناگرعشق» از صفحات 792 تا 811 کلیه ابیاتی که مولانا در آنها در مورد دنیا سخن گفته است را جمع آوری کرده اند که دیدگاه مولوی را در مورد دنیا نشان می دهد که بسیار آموزنده و راهگشاست.
این جهان زندان و ما زندانیان
حفره کن زندان و خود را وارهان
مثنوی، که مولانا جلالالدین بلخی آن را به منظور آموزش روندگان طریقت برای رسیدن به معرفت و نیل به حقیقت سروده است، در نوع خود تفسیری به نظر میرسد بر آیاتی گزیده از قرآن کریم و دارای ویژگیهایی است که آن را از سبک و سیاق معمول در تفاسیر معروفی که میشناسیم متمایز میسازد.
در تفاسیری که از دانشمندان مسلمان به یادگار مانده رسم معمول بر آن است که در زیر هر آیه معنی لغوی ظاهری آن را مینویسند و در باب معنی لغوی کلمات قرآنی و اشتقاقات آنها سخن میگویند، شان نزول آیات را میآورند و حکایات مربوط به آنها را نقل میکنند. چنانکه مثلاً در تفاسیر ابوالفتوح میبینیم و گاهی مانند تفسیر خواجه عبدالله انصاری، معروف به تفسیر میبدی.
علاوه بر اینها تفسیری عرفانی نیز از آیات قرآن را بیان میکردند که دریچهای دیگر از مفاهیم قرآنی را برخواننده میگشاید. مسلم است که منظور مولانا به واقع نوشتن تفسیر قرآن نبوده – چه اگر میخواست میتوانست – اما ماهیت هدفی که او در سر داشت ایجاب میکرد که جز به سخن خدا و قول رسول توسل نجوید ، و جز این انوار پاک معارف حقیقت را برای گشودن اسرار معرفت وسیلت نسازد.
از این است که میبینیم نزدیک به شش هزار بیت ، یعنی نزدیک به یک چهارم ابیات مثنوی مشتمل بر ترجمه صریح و توضیح و نقل معانی قرآنی است. بیجهت نیست که جامی گفته :
مثنوی معنوی مولوی
هست قرآنی به لفظ پهلوی
مولانا گاه بخشی کامل و ظاهراً مستقل را به تفسیر آیهای خاص اختصاص میدهد و آن آیه را در قسمت عنوان میآورد؛ مانند تفسیر آیه 30 از سوره محمد، یا تفسیر آیه 4 از سوره حدید. که تفسیر این آیات بیتردید با مطلب قبل و بعد از خود ارتباط مستقیم دارد و گاه تنها یک یا چند کلمه از آیه قرآن را، حتی با تغییری دلخواه ضمن بیتی از مثنوی میآورد که نمونههایش بسیار فراوان است.
طیبات را از بهر کی؟ للطیبین
یار را برکش، برنجان و ببین
که هر دو کلمه «طیبات» و «طیبین» از آیه 26 سوره نور گرفته شده یا بیت معروف:
ما رمیت اذ رمیت خواجه است
دیدن او دیدن خالق شده ست
که قسمتی از آیه 17 سوره انفال است. گاهی نیز ترجمه فارسی آیهای را در یک یا چند بیت مثنوی میگنجاند:
داد خود را از کس نیابن جز مگر
زان که او از من به نزدیک تر
که اشارت است به آیه 16 از سوره ق: «و نحن اقرب الیه من حبل الورید».
این نحوه کاربرد مولانا از آیات قرآنی احاطه وسیع او را بر معانی لغوی، ترکیبات نحوی و بلاغی و معانی باطنی قرآن نشان میدهد. تردید نیست که مولانا مانند هر مسلمان مؤمن، قرآن را چراغ تابان راه هدایت میداند و از همین روست که گفتههای خود را به آیات قرآنی مستدل میدارد. منتها، تفاوت کار او در این است که در اصل نه به معانی ظاهری که منحصراً به مفاهیم باطنی قرآن توجه دارد.
مولانا قرآن را، از نظر معانی مندرج در آن، «هفت تو» میداند و در تفسیر این حدیث که «للقرآن ظهر و بطن و لبطنه بطنّ الی سبعه ابطن» همین قدر میگوید:
حرف قرآن را بدان که ظاهری است
زیر ظاهر باطن بس قاهری است
زیر آن باطن یکی بطن سوم
که در او گردد خردها جمله گم
بطن چهارم از نبی خود کس ندید
جز خدای بینظیر بیندید
چنانکه از این ابیات پیداست ، مولانا تنها به چهار بطن از قرآن اشاره میکند، خردها را در بطن سوم گم میبیند ، یعنی که اهل خرد در آن معانی سرگشتهاند و حیران، و افزونتر آنکه به بطن چهارم قرآن کسی جز خدای یگانه آگاهی ندارد. آنچه میماند بطن اول و دوم است. به همین سبب است که قرآن را به شخص آدمی مثال میزند که جز نقوش ظاهری او به چشم ما نمیآید و جان او از دیدگان ما پنهان است:
ظاهر قرآن چو شخص آدمی است
که نقوشش ظاهر و جانش خفی است
از اینرو است که میبینیم مولانا در مثنوی بهمعانی ظاهری کلمات و قالب نحوی صناعات بلاغی قرآن توجه نشان نمیدهد، بلکه میکوشد مفاهیم باطنی قرآن و طبعاً همان مرتبه دوم از بطون هفتگانه قرآن هفت تو را با استفاده از تمثیلات و حکایات و حتی احادیث و اقوال و اشعار صاحبان معرفت تفسیر کند و یا برای تأیید اندیشههای خود از اسرار بطن دوم آیاتی را که برمیگزیند، آشکار سازد.
مولانا با کمال صراحت از معانی ظاهری درمیگذرد و حتی معتقد است که اگر کسی از قرآن غیرقال یعنی بجز کلمات ظاهری را نبیند از «اصحاب ضلال» است؛ زیرا دیده کور از آفتاب جز گرمای آن را درک نمیکند:
خوش بیان کرد آن حکیم غزنوی
بهر محجوبان مثال معنوی
که ز قرآن گر نبیند غیر قال
این عجب نبود ز اصحاب ضلال
کز شعاع آفتاب پر ز نور
غیر گرمی می نیابد چشم کور
در اوایل کار، بر مثنوی به طعنه خرده گرفته بودند که در آن سخن بلند و پرمایهای – از قبیل اندیشههای دور پرواز اولیاء که شامل اسرار اعراض از دنیا و فنا و بقای در حق باشد، یعنی:
از مقامات تب تبتّل تا فنا
پله پله تا ملاقات خدا
خبری نیست و نوری از مراتب و منازل طریقت که صاحبدلان را به حقیقت برساند به چشم نمیآید، بلکه سراسرش «قصه پیغمبر است و پیروی»، و ضرورت پیروی از پیمبر هم حرف بس سادهایست .
مولانا در پاسخ این عیب جویان ظاهربین، که معانی باطنی مثنوی را درک نمیکردند، مثال میآورد که چون قرآن، کتاب خدا نازل شد، کافران دوران جاهلیت طعنه میزدند که در این کتاب جز اساطیر، قصههای اولین، و افسانههای نژند و پراکنده مطلبی دیده نمیشود؛ و چون از درک معانی باطنی قرآن – یعنی دست کم، همان بطن دوم که به آن اشاره کردیم – ناتوان بودند، تنها صورت ظاهر آن را میدیدند و میگفتند که قرآن درباره زیبایی یوسف و پریشانی یعقوب و عشق زلیخا سخن میگوید و علاوه بر آن مناسب حال کودکان است که بیاموزند کدام کار پسندیده است و کدام ناپسند؛ وگرنه، تحقیق و تعمیقی در آن به چشم نمیخورد.
مولانا با کمال ظرافت، به بدگویان مثنوی میفهماند که شما هم مانند همان کافران دوران جاهلیت از مفاهیم بلند و معانی متعالی نهفته در بطن دوم مثنوی بیخبرید و اگر این مثنوی به نظرتان ساده و پیشپا افتاده میآید، بیتی نظیر آن بیاورید، و آنگاه کلام خدا را در جواب طاعنان قرآن به ترجمه رسای فارسی شاهد میآورد. گفت:
اگر آسان نماید این به تو
این چنین آسان یکی سوره بگو
جنتان و انستان و اهل کار
گو یکی آیت از این آسان بیار
مطالب مشابه :
اهمیت نماز و صبر در قرآن ( سوره بقره آیه 153 )
با سلام بنده حقیر در تاریخ 12 شهریور 1387 مطابق با 1 رمضان 1429 تصمیم بر آن گرفتم آیاتی از قرآن را
احادیث در مورد صبر
در مورد آیه: انسان آزاده همیشه آزاده است ، اگر حادثه ای برای او پیش آید ، صبر و شکیبایی
آیات و احادیث درباره صبر
در مورد آیه: انسان آزاده همیشه آزاده است ، اگر حادثه ای برای او پیش آید ، صبر و شکیبایی
بحث احادیٍث درمورد صبر
در مورد آیه: صبر در کارها انسان آزاده همیشه آزاده است ، اگر حادثه ای برای او پیش آید
صبر در قرآن
وقتی به کلیه آیات الهی در قرآن دقت میکنیم و مورد قرآن نیز برای بیان مفهوم صبر ، در آیه ای
صبر - غزل سومم
تا نشوی سر به دار، صبر بدار. آتش غم دیده ای خون به آیه ان در مورد پیوندهای
قرآن: صبور و شکیبا باشید
درباره صبر هم مقاله ای بنویسم در سوره ص، آیه 44 خداوند در مورد بنده و پیامبرش ایوب که در
پاسخ به سخنان ناصر پورپیرار در خصوص شعر فارسی و مولانا
او در مقاله ای و چون بپرسی که پوست خر خور قرآن، که مولانا می گوید، کدام آیه بحث در مورد
برچسب :
آیه ای در مورد صبر