زندگی بعد از درمان سرطان
به قول
انیستیتوی ملی سرطان، هفت میلیون
آمریکایی بالغ، که 4% کل جمعیت بالغ آمریکا را
تشکیل میدهند. با سرطان زندگی میکنند. تعدادی از
این افراد سرطانشان معالجه شده، حتی بیماری عدهای
دیگر پسرفت داشته و تعدادی هم سرطانشان فعال است. اگر شما جزء آن دسته
از بیمارانی هستید که یا کاملاً معالجه شده و یا
بیماریتان پسرفت داشته و درمانتان پایان گرفته، وضعیتتان
با افرادی که سرطانشان فعال بوده و به درمان متناوب و یا دائمی
که تا پایان عمر ادامهدار است احتیاج دارند، تفاوت فاحش دارد.
ولی به طور کلی همه بیماران سرطانی پس از تشخیص و
درمان آن، مسائل و نگرانیهای مشابهی دارند. زندگی کردن
همراه سرطان به قول یکی از اعضای یک تیم
پژوهشی «بدون مشکل نیست». در حقیقت دوران بیماری
دشوارترین مرحله زندگی است که با آن مواجه میشوید و
احتیاج مبرم به مبارزه دارد.
حتی اگر
بیماریتان عقبنشینی داشته و یا کاملاً معالجه شدهاید
باز هم زندگیتان تغییرات دائمی پیدا میکند.
چنانچه «سوزان شیم»، بیمار معالجهشده مینویسد: «با آنکه
من سرطان را شکست دادهام، ولی از شرش خلاص نیسم. برای رها شدن
از آن و عدم برگشتش، خیلی کارها علاوه بر درمان لازم است که انجام
گیرد. پایان درمان، در حقیقت شروع یک مبارزه جدید و
روز از انتظار بوده و باید خود را با زندگی پس از سرطان وفق میدادم».
برای
شخص من، بالاخره آخرین جلسه شیمیدرمانی فرارسید و
مثل همه بیماران نمیتوانم احساس خود ار در پایان آخرین
جلسه شیمیدرمانی با کلمات بیان کنم. با آنکه
شیمیدرمانی به آن بدی که فکر میکردم نبود،
ولی واقعاً خوشحال بودم که این مرحله را به اتمام رساندهام. پزشکم پس
از انجام آخرین تزریق، با من دست داد و گفت: «تبریک میگویم.
موفق شدی. حالا برو و تفریح کن.» با تمام عوارض سوء شیمیدرمانی
و نگرانیها، من موفق شده بودم درمان را تمام کنم احساس میکردم کار
دشواری را با موفقیت به پایان رساندهام. حالا آزاد بودم.
دیگر نه حالت تهوعی، نه خستگی مفرط، نه تزریقی. آن
روز را جشن گرفتم. روز پایان درمان 3 جولای بود و فردایش روز
استقلال آمریکا. من و همسرم به شهر ساحلی مونتاک سفر کردیم تا
موفقیتم را جشن بگیریم. پس از آن با یکی از دوستانم
برای اولین بار به مکزیک رفتم. و پس از آن نیز یک
ویلا در شهر نیوجرسی اجاره کرده و با چند نفر از دوستان به آنجا
رفتیم. بعد از مدتها احساس سرحالی میکردم این احساس هم
ظاهری و هم باطنی بود. دیگر میتوانستم راحت غذا بخورم و
نهتنها وزنهای از دست داده را به دست آوردم، بلکه چاقتر هم شدم.
بعد از آن
هفتههای سرخوشی و سبکبالی، متوجه شدم حس غریبی
آرام آرام در من به وجود میآید، حس تشویش و اضطرابی گنگ
و نامعلوم. دوران تفریح به پایان رسیده و وقتش بود که به
زندگی معمولم برگردم. ولی من عوض شده بودم، زندگیم عوض شده بود.
احساس میکردم برگشت به زندگی سابق امکان ندارد. فکر کردم حالا
باید چه کار کنم؟
با آنکه
واقعاً از پایان شیمیدرمانی خوشحال بودم، ولی
خیلی از بیماران مثل من یک دوره انتقالی و جابهجایی
ناهموار و دور از انتظار را تجربه میکنند. مرحله به حالت عادی درآمدن
میتواند به واسطه اثرات باقیمانده از عوارض سوء درمان، به طور مداوم
تحت نظر پزشک بودن آزمایشات مختلف و ترس از بازگشت بیماری،
بسیار دشوار باشد. ممکن است به دست آوردن مجدد زندگی «معمولی»
قبل از بیماری امکانپذیر نباشد، ولی ما میتوانیم
سعی کنیم یک زندگی «معمولی» جدید برای
خود به وجود بیاوریم. زندگی بعد از شیمیدرمانی
به دلایل متعددی با زندگی قبلی فرق دارد، ولی از
بعضی لحاظ میتواند از زندگی قبلیمان بهتر باشد.
همانگونه که برخوردتان با شیمیدرمانی تأثیر
زیادی در چگونه سپری کردن این دوران داشته، اداره کردن
زندگی پس از درمان نیز به شما و رفتارتان مربوط میشود.
دکتر
«مایکل وان اسکوی- موشر»، دکتر شیمیدرمانی مرکز
پزشکی لسآنجلس معتقد است زندگی پس از شیمیدرمانی
به تطبیق است. او چنین ادامه میدهد:
«از عهده
کاری برآمدن با وفقدادن خود با یک وضعیت جدید فرق
میکند. از عهده برآمدن به نظر من، کاری است که شما در یک
موقعیت حساس انجام میدهید. ولی وفق دادن عملی است
که شما در یک تغییر «دائمی» آن را انجام میدهید.
در مورد این بیماری، شما باید خودتان را با اتفاقی
که برایتان رخ داده است وفق بدهید. زیرا خواه ناخواه این
مسئله جزئی از زندگیتان شده است.»
اینگرید
برگمن هنرپیشه معروف سینما که 2 تا از دشوارترین بازیهایش
در فیلمهای «سونات پاییزی» و «زنی به نام
گلداد»، را در طول هشت سال مبارزهاش با سرطان پستان انجام داد در یک مصاحبه
اعلام کرد که هرگز اجازه نداده بیماریش باعث شود که او نتواند از سالهای
باقیمانده عمرش لذت ببرد. او گفت: «آن دسته از مبتلایان سرطان که
یاد نگرفتهاند که با سرطان زندگی کنند فقط عمری را که
برایشان باقی مانده از بین میبرند.»
پیمودن
دوره انتقال و جابجائی
شما با
پایان درمان و شروع کاهش عوارض جانبی، احساس نشاط و شعف میکنید.
چه کسی با بازگشت اشتها، نیرو و انرژی، موها و کلیه
فعالیتهای بدنی شادمان نمیشود؟ یک بیمار با
خوشحالی تأیید میکند که:
«من از
اینکه با چه سرعتی به وضعیت عادیام برگشتم متعجم، 2 مال
بعد از آخرین مرحله درمان، دوباره روزی 2 مایل میدویدم.
ولی اصلاً برایم مهم نبود. خوشحال بودم که دوباره به وضعیت
سابقم برگشتهام.
با آنکه دوره
به وضعیت عادی برگشتن بیشتر اوقات با خوشحالی و
راحتی خیال همراه است، ولی گاهی اوقات مانند همه دورههای
انتقالی و جابجائی، پر از فشارهای تطبیق با شرایط
موجود برای بیمار و افراد خانواده است. با کاهش عوارض سوء درمان، همه
باید فراموش کنند که بیمار بوده و مجدداً باید عهدهدار
وظایف و مسئولیتهایشان شده و در مورد آیندهشان، برنامهریزی
کنند.
رئیس
سابق مددهای اجتماعی «اسلون کترلینگ نیوبورک»
تعدادی از مشکلات عملی و روانی برگشت به زندگی عادی
را به شرح زیر تعیین کرده است:
«انواع مشکلات
و مقاومتها بر سر راه بیمار وجود دارد، مانند مشکلات شغلی،
بیمهای، سختیهای رویارویی با
زندگی و یا نیاز به تغییرات در اهداف. بعضی
اوقات در حین درمان شما باید اولویتهای خود را
تغییر دهید. شما یاد میگیرید که فقط
روز به روز فکر کنید که این روش در گذر از یک تجربه سخت در
زندگی بسیار مفید است. ولی بعد از پایان درمان،
مجدداً شروع به برنامهریزی برای آینده میکنید.»
من بعد از آن
همه مشغولیت مانند درمان، آزمایشهای متعدد خون و عوارض سوء
درمان، با کمال شگفتی متوجه شدم که زندگی من در مقایسه با دوران
معالجه، کسکننده به نظر میرسد. بعد از آن همه نیرو و انرژی که
صرف مبارزه با سرطان کرده بودم، کاری نکردن به نظرم عجیب میآمد.
حالت یک سرباز را داشتم که بعد از مبارزات فعالانه در جنگ خسته به خانه
برگشته، و به دلیل تمام شدن هیجان و خطر، مأیوس و افسرده به نظر
میرسد. گاهی اوقات بعد از درمان، احساسات ضدونقیضی سراغ
فرد میآید. ممکن است تعجبآور باشد، ولی بعضی از
بیماران از پایان شیمیدرمانی در هراسند.
زیرا پایان درمان به معنای اتمام مراقبت مداومی است که
بیمار در دوران درمان دریافت داشته است. در دوران معالجه، شما مرتب
توسط پزشکان معاینه شده و اطمینان دارید که به محض بروز حادثهای،
او به کمکتان میآید. حتی بعضی از بیماران از
پزشکشان درخواست میکنند که درمانشان را بدون اینکه لازم باشد ادامه
دهد. زیرا فکر میکنند که مادامی که شیمیدرمانی
میکنند، در حال مبارزه با سرطان هستند که در صورت توقف آن ممکن است
بیماری برگشت داشته باشد.
دکتر
«مایکل وان اسکوی- موشر» در این رابطه میگوید:
«در اواخر
درمان بیمارم، من درباره احساسات افراد در اتمام معالجه با او صحبت میکنم.
به آنها میگویم که آنها هر وقت نیاز داشته باشند میتوانند
مرا ببینند. به آنان میگویم که ترس از برگشت
بیماری در افراد عادی است و به مرور از بین میرود.
برای آنها برنامهای جهت آزمایشات تنظیم میکنم،
لذا بیماران میدانند که اگرچه درمانشان تمام شده، ولی تحت نظر
هستند. خارج از این حد، دیگر به عهده بیمار است که بتواند با
این نگرانیها تا جایی که امکان دارد به نحود مطلوب کنار
بیاید. جالب است شیمیدرمانی در مرحلهای است
که بیمار باید ابتدا با شروع آن و در خاتمه با اتمامش کنار
بیاید.
در موقع قطع
درمان ترکیبی یکی از بیمارانم که شش ماه طول
کشیده بود، با مقاومت او روبرو شدم. او اصرار داشت که درمان را تا
زمانی که امکان دارد ادامه دهم. او از اتمام درمان با وجود عوارض فراوانش،
وحشت داشت. او میترسید که به محض اتمام درمان، سرطان مجدداً ظاهر
شود. البته من او را متقاهد کردم که ادامه درمان موقعی که سرطان را کنترل
کردهایم به ضرر اوست و بدین ترتیب معالجه را قطع کردم.»
مبارزه با
مرور زمان ادامه خواهر یافت. افرادی که در مبارزه با سرطان
پیروز شده و آن را از بین بردهاند، کماکان باید مراحلی
را که مملو از تغییرات و دستاندازهای
فیزیکی، روانی، اجتماعی و اقتصادی است
سپری کنند و این مراحل تا آخر عمر با آنها همراه خواهد بود.
عوارض طولانیمدت
بیشتر
عوارض سوء ناشی از درمان، پس از اتمام آن فروکش میکند. با این
وجود امکان از بین رفتن تعدادی از آنها طولانیتر بوده و ماهها
یا سالها طول میکشد و بعضی از این عوارض ممکن است
هیچ وقت به طور کامل از بین نرود. عدهای هم ممکن است بعدها
دوباره بروز کند. با آنکه بیشتر عوارض طولانی مدت معمولاً فقط ناراحتکننده
و آزاردهنده هستند، تعداد نادری هم وجود دارد که ممکن است ناتوانکننده و
خطرناک باشند. امروزه محققان در حال جمعآوری اطلاعات در رابطه با اثرات
سرطان و درمان آن در بیماران معالجهشده هستند.
امکان از کار
افتادن سیستمهای مختلف در بدن میتواند باعث مشکلاتی
مانند، عدم باروری، نامرتب بودن عادت ماهیانه، نشانههای زودرس
یائسگی، ناتوانی جنسی، کاهش ظرفیت ریه، کاهش
قدرت و فعالیت ورزشی، خستگی مفرط، افزایش عفونت،
خشکی پوست، یبوست، حملههای زودگذر قلبی و یا سکته،
اختلالاتی در خون، مثانه و کلیه، کاهش شنوایی، امکان
پیدایش سرطان دوم یا سوم و درد شود. به اضافه آنکه ممکن است
مجبور باشید با عوارض به وجود آمده بر اثر جراحی و یا
رادیوتراپی (اشعه درمانی) کنار بیایید. ممکن
است احساس کنید که خیلی نسبت به اعضای بدنتان حساس شدهاید.
اکثر بیماران به علت عدم وجود اطلاعات کافی در مورد اثرات
جانبی، همه تغییرات به گردن شیمیدرمانی
میاندازند.
دکتر «چارلز
وُگل» رئیس مرکز جامع سرطان میامی تأیید میکند
که جامعه پزشکی جدیداً به مفهوم اثرات زیانبار سرطان و درمان آن
در طولانی مدت پی برده است. امکان عوارض سوء در درازمدت باید در
موقع اتخاذ تصمیم در مورد نوع درمان توسط پزشک و بیمار در نظر گرفته
شده و بعد از بررسی نکات مثبت و منفی، درمان آغاز شود. آگاهی از
عوارض سوئی که دیرتر بروز میکنند، میتوانند باعث
جلوگیری از این عوارض یا کاهش شدت آنها بشود. در صورت
امکان، با صلاحدید پزشک داروهای قدیمی یا
داروهای جدیدی که عوارض سوء کوتاه و درازمدت کمتری دارند
میتواند جایگزین شوند.
تشخیص
اینکه در چه جایی آسیبهای روحی و
روانی پایان یافته و زیانهای جسمی شروع
میشود، بسیار مشکل است. به نظر یک بیمار: «من هنوز هم که
چندین سال از اتمام درمانم میگذرد گاهی اوقات حالت تهوع دارم،
ولی تمام وزن از دست داده را به دست آوردهام. مردم با دیدنم میگویند
چقدر خوب شدهام. ولی من تقریباً به خاطر احساس خستگی
دائمی همیشه احساس عذاب میکنم. بیشتر مردم قضاوتشان در
مورد احوال یکدیگر از روز ظاهر آنهاست و این باعث تعجب من است،
چون من اصلاً آنطور که آنها میگویند خوب نیستم.» گاهی
اوقات مردم شک میکنند که آیا واقعاً شما مشقاتی را که میگویید
طی کردهاید یا نه؟
من شخصاً با
آنکه الان حالم کاملاً خوب بوده و به فعالیت معمولم ادامه میدهم،
ولی از اینکه هیچ کس نمیتواند با اطمینان به من
بگوید که چه اندازه بدنم به خاطر شیمیدرمانی آسیب
پایدار دیده، دلواپسم. ولی خوشبختانه حالت تهوعام از بین
رفته و موهایم پرپشتتر از سابق است. شمارش گلبولهای سفیدم که
سالها پایینتر از حد نرمال بوده، به حد عادی رسیده است.
عادت ماهیانهام دوباره شروع شده هرچند که همیشه بسیار نامرتب
است. دفعات گرفتگی و انقباظ ران و پایم کاهش پیدا کرد و بدون شک
نصیحتهای فیزیوتراپیست و انجام یوگا و
بدنسازی هم تأثیر مثبت زیادی داشته است. به هر حال
بسیاری از این عوارض ناخوشایند در حالی که قابل لمس
و آزاردهندهاند قابل تحمل هستند.
تنها
چیزی که برایم سخت است با آن کنار بیایم،
حالتی است که من به آن «مغز شیمیدرمانی شده» میگویم.
یک حالت خوابآلودگی که به تناوب ادامه داشته و احساس میکنم که
قدرتهای جسمی و فکریم کند شده است. و اغلب اوقات و البته نه
همیشه احساس کندی میکنم. فکرم مثل گذشته شفاف و هوشیار
نیست. با آنکه اثرات شیمیدرمانی روی فعالیت
ذهنی در حین درمان، ثابت شده است، ولی هنوز نتایج پژوهشهای
علمی بر روی اثرات درازمدت آن روی مغز در دسترس نیست و
تنها گفتگوهایم با دیگر بیماران سرطانی بر این
مشاهداتم صحه میگذارد. ما به خاطر «مغز شیمیدرمانی» با
یکدیگر همدردی میکردیم. همه ما این حالت، که
وسط حرف زدن، ناگهان یادمان میرفت که چه میخواستیم
بگوییم را تجربه کرده بودیم.
به خاطر
شکایات ما بیماران در مورد عوارض طولانی مدت شیمیدرمانی
به پزشکانمان، مسئولین بهداشت و سلامت، کم کم توجهشان به این موضوع
جلب شده است. در سال 1992 دکتر «مری وینکه»، یکی از
متقاضیان پُست روانشناسی بالینی در دانشکده
روانشناسی کالیفرنیا موفق به اتمام یک تحقیق مشروع
در رابطه با اثرات شیمیدرمانی در بیماران مبتلا به سرطان
پستان شده و طبق این مطالعه، آمار قابل توجهای در نحوه قابلیت
تغییرپذیری مغزی، سرعت عملکرد، حافظه و جنبش
بدنی بین یک ماه تا یک سال پس از پایان
شیمیدرمانی وجود دارد. در افرادی که مدت درمانشان
طولانیتر بوده و یا مقدار دارویشان زیادتر بوده،
تأثیرات بیشتر بوده است.
مطالعات
بعدی نیز نتایج مطالعه «خانم وینکه» را تأیید
کرده است. به عنوان مثال، مطالعات انجامشده در کشور هلند، حاکی از آن است
که مقدار زیاد و نوع قوی داروی شیمیدرمانی
در بیماران سرطان پستان، در 32% موارد باعث مشکلات تمرکز و کاهش حافظه شده
است. یک مطالعه دیگر که توسط دانشکده پزشکی شهر دارموت انگلستان
انجام شده، نشان میدهد که بیمارانی که از داروهای
شیمیدرمانی استاندارد استفاده کرده بودند، حتی 10 سال
بعد از خاتمه درمان، عملکردشان در تستهای هوش دوبرابر بدتر از
بیماران دیگر بوده است.
من بعد از
شیمیدرمانی، و پس از گذشت 20 سال هنوز هم زود خسته میشوم.
ممکن است زیاد محسوس نباشد، ولی وجود دارد. گاهی اوقات فکر
میکنم که این تصورات ذهن من است. شاید من قبلاً هم آنجور که
فکر میکنم هوشیار و سرشار از انرژی نبودهام. یا
شاید دلیل آن افزایش سن است. شاید من دنبال بهانهای
برای کوتاهیهای واقعی یا ذهنیام هستم.
شاید هم این نشانهها به دلیل دیگری به غیر
از شیمیدرمانی باشد. باید صادقانه بگویم من با
دیدن همسن و سالانم که به مراحل یائسگی رسیده و از همان
ناراحتیها و کمبود انرژی که من سالها قبل به خاطر شیمیدرمانی
آن را تحمل کرده بودم شکایت دارند، احساس آسودگی میکنم.
خانم «سوزان
نیسم» در کتاب بسیار مفیدش به نام «بازماندگان سرطان- مبارزه با
زندگی پس از سرطان» مینویسد، به جای آنکه بیماران
پس از اتمام درمان، مجدداً انرژی خود را به دست آورند، ممکن است ماهها و
یا حتی سالها بعد احساس بیحالی و بیقدرتی
کرده و به سختی بتوانند روز را به شب برسانند. طبق گفته یک
بیمار سرطانی پستان که مددکار اجتماعی بوده، و با سوزان
نسیم مصاحبه کرده است، خستگی مزمن و دامنگیر تازگیها به
عنوان یکی از اثرات درازمدت شیمیدرمانی که
بسیار ضعفآور و ناتوانکننده است شناخته شده است. در گذشته خستگی
مفرط را نشانه افسردگی میدانستند که این نظریه الان رد
شده است. دلایل اصلی خستگی مفرط معلوم نیست، ولی
طبق تئوری عدهای از دانشمندان، یکی از علل آن میتواند
جلوگیری دائمی تشکیل گلبول قرمز توسط مغز استخوان باشد که
سبب کمخونی میشود و با کمبود گلبولهای سفید باشد که در
این حالت سیستم دفاعی بدن برای بازسازی بدن و
مبارزه با عفونتها تحت فشار شدید قرار میگیرد. یک امکان
دیگر میتواند وجود سموم باقیمانده در بدن به خاطر
شیمیدرمانی باشد کبد که مسئولیت دفع سموم را بر عهده
دارد، ممکن است به خاطر شدت فعالیت، مقداری از قدرت سمزدایی
کامل خود را از دست داده، در نتیجه مقدار از این سموم در بدن
باقی بماند. شما میتوانید با پیگیری
یک برنامه سالم سمزدائی، سموم مزبور را که به بافت سالم زیان
میرساند، از بین ببرید. درمانهای مکمل، میتواند
در انتخاب برنامه مورد نظرتان، شما را راهنمایی کند.
همچنین
در بعضی کتابها مثل «برنامه پاک کردن چربی» نوشته «آن مویلز
گیتمن» متخصص معتبر تغذیه، نکات سالمسازی کبد که در
نتیجه تمام سموم انبار شده در بدن را از بین برده و باعث بازگشت قدرت
و انرژی و بهبود سیستم دفاعی بدن میشود، شرح داده شده که
مطالعه آنها بسیار کمککننده است.
همانگونه که
پزشک معالج گفته، تجربه سرطان و درمان آن یک خلأ در فرد ایجاد
میکند و من هنوز آن خلأ را احساس کرده و شاید تا حدودی
برای من همیشگی باشد. البته با آنکه ممکن است من هرگز به سلامت
و شادابی گذشته نشوم، ولی گذشت زمان و تلاش خودم، کمک مؤثری در
بهبودم بوده و در نهایت وضعیت خیلی بهتر و دور از انتظار
نسبت به گذشتهام پیدا کردهام.
نتایج
در مورد یائسگی
یائسگی
و اثرات آنی و درازمدت آن از مسائل مشکلساز عموم زنان است. ولی در
زنانی که سرطانشان در رابطه با هورمون است، مشکلات عدیدهای به
همراه دارد که تحمل آ در طول درمان ممکن است با مشکلاتی همراه باشد.
فردی که در حال گذراندن یائسگی طبیعی و یا
شیمیائی است، نیاز به آگاهیهایی دارد
که بتواند با تغییرات هورمونی و اثرات آن روی بدن و
کیفیت زندگی برخورد صحیح بنماید. زنانی که
سرطان پستان ندارد، در مورد استفاده از هورمون درمانی
جایگزینی که درصد امکان ابتلاء به سرطان پستان را ممکن است
افزایش دهد شک و تردید دارند و این نگرانی در مورد
زنانی که سرطان پستان دارند چند برابر میشود. تمام زنان در
ایام یائسگی در معرض ریسک پوکی استخوان،
ناراحتی قلبی و گرگرفتگی قرار دارند. ولی در
یائسگی ناشی از جراحی یا شیمیدرمانی،
اثرات و عوارض بسیار شدیدتر است. در ضمن ممکن است بیماران سرطان
پستان از درمان هورمونی استفاده کنند که این به پوکی استخوان و
از دست رفتن آن سرعت میبخشد. پس بیمار پس از پایان درمان چه
راهی دارد؟ زنان جوانی که به خاطر سرطان، در عنفوان جوانی
یائسه شدهاند و در معرض خطر پوکی استخوان سالهای
زیادی را باید با این مشکل سپری کنند، چه
باید بکنند؟
این
سؤالات یکی از مهمترین موضوعاتی است که بعد از اتمام
درمان باید با آن روبرو شویم. خوشبختانه، راههای مطمئن
زیادی جهت کنترل علائم یائسگی ناشی از
شیمیدرمانی وجود دارد. مشکلات من گرگرفتگی و عادت ماهانه
نامرتب یود. حالا که به آن روزها فکر میکنم، میبینم
بیخوابی و خستگی شدیدم در آن دوران مربوط به اختلال هورمونی
بوده است. من مطمئنم که تغذیه و یوگاه و ورزش عوارض آن دوران را به
حداقل رساند. از آن تاریخ به بعد مرتب تست تراکم استخوان دادهام که
خوشبختانه خطرات جدی را نشان ندادهاند ولی شروع مجدد عادت
ماهیانهام با علامتها و دردهای شدید توأم بوده است. پس از
مدتی تنها حالت گرگرفتگی برایم باقی مانده بود، اضافه
کردن ویتامین E به برنامه غذائیم معجزه کرده است.
ولی وقتی مقدار ویتامین E را کاهش
میدهم. گرگرفتگی شروع مجدد داشته به محض افزایش
ویتامین E ناپدید میشود. من از
سبزیجاتی که در آن هورمون «فیتواستروژن» به کار رفته استفاده
نمیکنم، چون تحقیقات نتوانسته با اطمینان در مورد اثرات آن
روی سرطان پستان به نتیجه برسد.
همه پزشکان در
مورد عدم استفاده از هورمون درمانی در زنانی که سرطانشان در رابطه با
هورمون است منفق القول نبوده و هم چنین تعداد زیادی داروی
غیرهورمونی جهت استفاده در بازار وجود دارد. به عنوان مثال، طبع
مطالعات انجام شده استفاده از قرص فلوکستین (Fluoxetine) با نام
تجاری پروزاک تأثیر مثبتی روی کاهش گرگرفتگی در
زنان 18 تا 49 ساله داشته است. هم چنین داروهای بدون استروژن مثل
ترکیبات کلسیمی که به نظر میرسد باعث کاهش پوکی
استخوان میشوند نیز میتواند مفید واقع شود. حتماً در
این زمینه با پزشکتان صحبت کرده و نظرات او را درباره
داروهایی که میتواند به شما کمک کند، جویا شوید.
اثرات
روانی
بیماران
پس از اتمام درمان با مشکلات روحی/ روانی، ترس و اضطراب بازگشت
بیماری، مرگ، افسردگی، تغییرات ظاهری، کم شدن
علاقه به روابط زناشوئی و نگرانی عوارض درازمدت درمان مواجه هستند.
بعضی افراد اعتماد به نفس خود را از دست داده و برعکس اعتماد به نفس عدهای
دیگر افزایش یافته است. در تحقیقاتی که روی
زنانی که معالجه شده بودند انجام گرفت، نشان داده شد که این
بهبودی سبب آرامش بیمار نشده است که میتواند به دلیل عدم
اطمینان از آینده و اینکه ممکن است هر لحظه بیماری
عود کرده و یا سر از جای دیگر درآورده باشد. بیماران پس
از اتمام درمان، احساس سردرگمی و بیهدفی کرده، فکر برگشت
بیماری آزارشان میدهد. بعضی بیماران ممکن است در
صحیح بودن نوع درمانشان دچار تردید شوند. یکی از دوستانم
که اخیراً مبتلا به سرطان پستان شده، بعد از مدت یک سال از زمان
جراحی و 6 ماه بعد از اتمام درمان، از اینکه اجازه داده بود که تمام
پستانش برداشته شود، پشیمان شده بود. حتی دانستن اینکه بهترین
کار همان برداشتن کل پستان بوده و توسط پزشک دومی هم تأیید شده
بود، کمکی در حالت پشیمانی او نداشت. دوستم احساس میکرد
که فشار پزشک باعث شده که در اتخاذ تصمیم عجله کند و از این رو فکر
میکرد که دکترش این تصمیم را به او تحمیل کرده است.
درمانی
که من انجام داده هنوز هم دلواپسیهای مخصوص به خودش را دارد، الان
که این کتاب را مینویسم، 22 سال از زمانی که
بیماریم تشخیص داده شد میگذرد و هیچ اثری از
بیماری در من دیده نشده است. 2 پزشک شیمیدرمانی
گفتهاند که مدت زندگی 22 ساله بعد از درمان بیشتر از مدتی است
که در شروع درمان، پزشکان برای زندهماندنم پیشبینی کرده
بودند، لذا دلیل عدم وجود بیماری و طول عمر طولانیتر
نتیجه عمل جراحی است و شاید حتی بعد از جراحی
نیاز به شیمیدرمانی نداشتهام. شاید هم من جزء آن
10% بیماران سرطانی جوان باشم که درمان ترکیبی به طول
عمرشان افزوده است.
چه کسی
حقیقتاً میداند که اگر شیمیدرمانی
دیگری را انتخاب کرده بود، وضعیت بهتری میداشت؟ و
یا اگر اصلاً درمان نمیکرد چه اتفاقی میافتاد؟ چگونه
میشود به سوالاتی که جواب ندارد، پاسخ داد. چگونه میتوانید
به دنبال اطمینان باشید وقتی اطمینانی وجود ندارد؟
ما هرگز پی نخواهیم برد که آیا تصمیممان در مورد انتخاب
درمان صحیح بوده است یا خیر. ما فقط میتوانیم طبق
شرایط موجود در زمان بیماری، بهترین تصمیم را
بگیریم.
عارضه پشت سر
گذاشته خطر
شاید
مهمترین مانع برخورداری از یک زندگی کامل و بانشاط پس از
پایان درمان، ترس از برگشت بیماری است. خواه ناخواه در مورد هر
بیماری، دلواپسی عود وجود دارد. به خصوص در گذشته که اثرات
شیمیدرمانی تأثیرپذیری کمتری داشت،
بیماری در اکثر موارد عود میکرد و در بعضی موارد درست پس
از پایان درمان این اتفاق میافتاد. ولی با بهبود
کیفیت داروهای شیمیدرمانی فعلی، تعداد
افرادی که بیماریشان عود میکند، خیلی کمتر
است و این نکته باعث پیدایش پدیدهای به نام «عارضه
پشت سر گذاشتن خطر» است. این عارضه بدان معنا است که بیماران
نمیدانند چه موقع مممکن است دوباره درگیر بیماری شوند.
بیماری که به علت سرطان، پستان خود را از دست داده است میگوید:
«گاهی وقتها از نگاه کردن به پستان دیگرم میترسم. البته خودم
را معاینه میکنم، ولی مدام نگرانم که غدهای پیدا
کنم همیشه پستانم را پوشیده نگه داشته و یا در
تاریکی دوش میگیرم. من از قطع پستانم خجالتزده
نیستم، بلکه ترسک از پیدا کردن غده در پستان دیگر است.»
مراجعات مداوم
جهت معاینه و آزمایشات مربوطه فشار اضافهای روی افراد
وارد کرده و مدام دوران درمان در گذشته و امکان تکرار آن در آینده در
خاطرشان زنده میشود، چیزی که افراد ترجیح میدهند
هرگز به آن فکر نکنند. گاهی اوقات یک مشکل جسمی هر چقدر هم که
بیاهمیت باشد زنگ خطر را به صدا درمیآورد. هر دفعه که من
برای معاینه به مطب دکتر میروم، به دلیل مراجعه فکرکرده
و میترسم که دوباره مشکلی را در بدنم پیدا کند.
پزشکم هر بار
به طور خیلی دقیق مرا معاینه میکند و گاهی
اوقات همین دقت او در معاینه مرا میترساند. حالتی 2 گانه
که از طرفی دلتان میخواهد اگر چیزی هست او متوجه شود
ولی در عین حال امیدوارید که او موفق نشود.
من
تبدیل به یک آدم خیالاتی شدهام و هر چیز
کوچکی مرا نگران میکند. یک شب وقتی در رختخواب روی
شکم غلت زدم، متوجه دردی در ناحیه دندهام شدم، شروع به فشار دادن آن نقطه
کردم که ببینم آیا هنوز درد میکند یا خیر. هرچه
بیشتر به آن دست میزدم، درد بیشتر میشد و هنوز یک
ماه به چک آپ بعدیم که شامل ماموگرام و عکس سینه و تست تراکم استخوان
بود مانده بود ولی وقتی با دکترم تماس گرفتم و او نگرانیم را
دید، گفت به جای آنکه یک ماه صبر کنم، بلافاصله آزمایش و
عکسبرداری را انجام دهم.
من
آزمایش و عکسبرداری را انجام داده و منتظر شدم که مسئولین جوابها
را بررسی کنند. به محض آماده شدن جوابها، از پزشک مربوط سوال کردم که
نتیجه چطور است و او جواب داد هیچ چیز غیرعادی
دیده نشده است.
نمیتوانم
احساسی را که در اثر آن جواب حس کردم، برایتان شرح دهم. وقتی به
اطاق انتظار که شوهرم در آن انتظارم را میکشید رفتم، شوهرم فقط نگاهم
کرد و نمیدانست که چه بپرسد. با لبخندی که تمام صورتم را پوشاند به
او گفتم که همه چیز نرمال است. او همزمان میخندید و میگریست.
در آن زمان فهمیدم که او چقدر نگران و مضطرب بوده است.
فواصل
معاینات و آزمایشات بین متخصصین قابل بحث است. بعضی
از بهبودیافتگان هرچه زودتر معاینه شوند، احساس امنیت
بیشتری پیدا میکنند. ولی آیا
پیگیری معاینات به طول عمر میافزاید؟
طبق گفته دکتر
«ماریکا جکوب»، سرپرست تیم مطالعاتی، پژوهشهای انجام شده
نشانگر تأثیر اندک معاینات مستمر بر طول عمر بوده است. افراد
این تیم با استفاده از آماد به این نتیجه رسیدند که
4/45 از بیماران مبتلا به سرطان پستان با معاینات مستمر بعد از درمان،
در مقایسه با 8/45 از بیمارانی که بعد از درمان، هیچ
معاینات و آزمایشات مربوطه را انجام ندادهاند، به خاطر سرطان پستان
جان خود را از دست دادهاند و این اختلاف فاحشی نیست.
ولی به
عقیده دکتر «کارلا فالکسون»، پزشک بیمارستان آلابامای
بیرمنگهام، این حالت در مورد همه بیماران صدق نکرده و در
بیمارانی که به نشانههای برگشت بیماری توجهی
ندارند، معاینات مرتب و پیگیری، بسیار مؤثر است.
«گریس
گرایست» دریافته که اغلب بهبودیافتگان، واکنش شدیدی
در سالگرد تشخیص بیماری، جراحی و یا شروع
شیمیدرمانی نشان میدهند. نزدیک شدن به سالگردها،
مانند اولین، دومین، پنجمین و دهمین هم میتواند
بسیار مضطربکننده باشد.
گاهی
اوقات مراحلی مثل ازدواج کردن و یا بچهدار شدن به خاطر
اثرگذاریشان میتواند بسیار با اهمیت و در عین حال
مشکل باشند. در مورد افرادی که سرطان را شکست دادهاند، سالگردها نشانگر
تمام خاطرات و تجربیات بد و سختی است که پشت سرگذاشتهاند.
جوانانی
که به بیماری«لنفوم هوچکین» مبتلا هستند اغلب با این
سوالات مواجه هستند که: چه موقع باید به افرادی که از آنها
تقاضای ازدواج کردهاند، موضوع را بگویند؟ چطور موضوع را مطرح کنند؟
اگر تصمیم دارند ازدواج کنند باید به این سؤالها که چقدر زنده
میمانند روبرو شوند. آیا قادر خواهند بود بچهدار شوند. شک و
تردیدهای زیادی در این مورد وجود دارد. وضعیت
زناشوئیشان چگونه خواهد بود؟ و اگر قادر به بچه دار شدن باشند،
بیماری چه اثراتی روی آنها دارد؟
اضافه
بر ترس بروز مجدد بیماری، شما ممکن است نگران به وجود آمدن سرطان در
ناحیه دیگری از بدنتان باشید. با آنکه آمار درصد ابتلاء
به سرطان دوم متغیر است، ولی بیمارانی که یک سرطان
را پشت سرگذاشتهاند، ریسک ابتلایشان به سرطان دوم از افرادی که
برای نخستین بار سرطان میگیرند، بیشتر است.
تئوریهای متعددی در مورد دلیل این وضعیت
وجود دارد.
امکان
دارد دلایلی که باعث ایجاد سرطان اولیه بوده، مجدداً باعث
شروع و رشد سرطان بعدی باشد. بدون توجه به نوع درمان، افرادی که
مبتلاء به انواع معینی از سرطان شدهاند به نظر میرسد که
آمادگی بیشتری برای ابتلاء به سرطانهای دیگر
دارند. از آنجایی که به نظر میرسد وراثت در تولید سرطان
نقش داشته باشد، شما ممکن است در مورد ابتلاء دیگر افراد خانواده
دلواپسی داشته باشید. این موضوع در زنانی که سرطان پستان
داشته و نگران ابتلاء دخترشان هستند، بسیار مشهود است.
آمارهای
دیگری نشان میدهد، افرادی که شیمیدرمانی
و یا رادیوتراپی شدهاند، بعدها امکان ابتلاءشان به سرطان، به
خصوص سرطان خون بیشتر است. این موضوع بیشتر در رابطه با
بیماری «هوچکین» و داروهای مربوط به آن دیده شده
است.
طبق
نتایج یک مطالعه که در سال 2000 در مجله شیمیدرمانی
بالینی به چاپ رسیده، زنانی که رادیوتراپی
شده و از داروی «Mitoxantrone و Novantrone» استفاده کردهاند، 28 برابر بیشتر از
افراد معمولی در معرض خطر سرطان خون قرار دارند که معلوم نیست به
دلیل متوقف شدن فعالیت سیستم دفاعی توسط شیمیدرمانی
بوده و یا اینکه خود دارو در حین درمان، خاصیت سرطانزایی
هم داشته و یا هر دو حالت سببساز بودهاند.
به
طور کلی، اغلب افراد یا امکان مراجعت سرطان را دست کم گرفته و
یا برعکس مبالغه میکنند. بعضیها تمام مدت به آن فکر کرده و
عدهای دیگر تقریباً هیچ وقت به آن نمیاندیشند.
به نظر میرسد آن دسته از افرادی که برگشت بیماری را دست
کم میگیرند، و امکان شواهد آشکار مراجهت بیماری را
نادیده میانگارند با این حال خوششانستر از دسته دیگر
هستند. به نظر میرسد که آنها قدرت پذیرش شوک وارده را داشته و به
زندگی کامل و عادیشان به نحو احسن ادامه میدهند.
در
حالی که به نظر میرسد که دسته دیگر که مدام نگران هستند، قدرت
فراموش کردن سرطان را حتی برای لحظهای ندارند. مغزشان فقط و
فقط درگیر بیماری و سلامتشان بوده و نمیتوانند از
بقیه زندگیشان در کنار عزیزانشان لذت ببرند. دکتر «ریچارد
گرالا»، دکتر شیمیدرمانی میگوید:
«قسمتی
از کنار آمدن و تطبیق با شیمیدرمانی، به معنای
سرحال بودن، همه کارهای معمولی و روزمره زندگی را ادامه دادن و
در عین حال سرطان را مانند شمشیری روی سر حس کردن
میباشد. البته با اینکه این حالت معمولاً در افرادی که
به تازگی شیمیدرمانیشان را تمام کردهاند صدق میکند،
ولی من هنوز هم این شمشیر را بالای سرم حس میکنم.
به عنوان یک انسان که در اجتماع مدرن کنون زندگی میکنم، هر
لحظه ممکن است دوباره با بیماری سرطان مواجه شوم و مجبور شوم با آن
کنار بیایم.
ولی
معتقدم که در مجموع بهتر است زندگیتان را با آرامش ادامه داده ولی در
عین حال حواستان به بیماری هم باشد و آن را نادیده و
فراموششده تلقی نکنید.
دکتر
«وان اسکوی-موشر» اشاره میکند که ترس برگشت بیماری به
مرور زمان کاهش مییابد:
«با
آنکه این نگرانی هیچ وقت کاملاً از بین نمیرود،
ولی کاهش یافته و قابل تحمل میشود. در حقیقت به
میزان قدرت انکار افراد بستگی دارد. بعضی از افراد بیدفاع
بوده و نمیتوانند از قدرت انکارشان استفاده کنند. آنها نمیتوانند
موضوع بیماری را کنار بگذارند و این عده سختی
بیشتری را متحمل میشوند.»
خانم
«ناتالی اسینگارن» که روزنامهنگار است سالها قبل از چاپ کتابش به
نام «سرپا ایستادن» به بیماری سرطان مبتلاء شده بود. او در
کتابش به فصاحت چگونگی سرپاایستادن و ادامه زندگی پس از درمان
را شرح میدهد. او مینویسد که با تمام دشواریها به
زندگیاش ادامه داده و با امید داشتن به آینده، ترسهایش
را کنار گذاشته است. او اینطور ادامه میدهد:
«برعکس
افراد معمولی، ما باید با آگاهی از امکان کشنده بودن
بیماریمان، به زندگی عادیمان ادامه دهیم. در
حقیقت به ترس ناشی از بیماری باید «موزیک
متن» لقب داد. زیرا وقتی مشغول انجام مسئولیتهایم هستم،
این ترس به عقب رانده میشود و مشکلی ایجاد نمیکند.
هرچند که گاهی اوقات دوباره پیدایش شده و قدرت ادامه
زندگی و سرحال بودن را از من میگیرد. تنها چیزی که
بیشتر از هر کاری به من کمک کرده قدرت اعتقادم به نجات یافتن
بودن است.»
به
نظر من هر فرد باید با تلاش و کمک گرفتن از درمانهای مکمل و افراد
خانواده و غیره حداکثر استفاده را از زندگیش ببرد و نگذارد ترس برگشت
سرطان از موسیقی ملایم متن به موسیقی پر سر و صدا
تبدیل شود. اشخاصی که قبل از بیماری، مشکلات و بدشانسیهای
زیادتری را تجربه کردهاند، خواه ناخواه قدرت کمتری در برخورد
صحیح با بیماری نسبت به افرادی که زندگی مطلوبتری
را تجربه کردهاند، دارند.
مسائل
اجتماعی و اقتصادی
نگرانی
درباره مخارج اولیه درمان و پس از آن معاینات و آزمایشهای
مربوط به اندازه کافی اضطرابآور نگران گننده هستند. ولی نجاتیافتگان
ممکن است با مشکلات عدیده بیمه برای پوشش دادن هزینه و
افزایش حق بیمه یا مسائل اقتصادی نیز روبرو باشند.
80% بیماران سرطانی به کارشان مراجهت میکنند، ولی بر طبق
آمار از هر چهار نفر، یک نفر در سر کارش به علت سابقه بیماریش
مورد تبعیض قرار میگیرد. بعضیها ناچار میشوند به
خاطر مسئولیتهای زیاد شغل سابقشان، تغییر شکل
دهند. ولی بعضیها هم به راحتی کارشان را با قدرت تمام با
برخورداری از حمایت رؤسا و همکارانش و یا بدون آن ادامه
میدهند. تعدادی هم مدتی طول میکشد تا موفق به انجام
فعالیتهای شغلی سابقشان بشوند.
تحقیقات
نشان میدهد که بهبودیافتگان در روابطشان، تغییراتی
را که گاهی وقتها بهتر و مثبتتر بوده و در پارهای از اوقات بدتر،
مشاهده کردهاند. البته اغلب اوقات به خاطر نزدیک شدن افراد به
یکدیگر، در هنگام ابتلا به سرطان، امکان بهتر شدن روابط زیاد
است. البته گاهی اوقات ممکن است فکر کنید که افراد فامیل
زیادی هوای شما را داشته و یا حس کنید که به شما
ترحم میکنند.
حمایت
از بهبودیافتگان
از
آنجایی که تعداد بهبودیافتگان افزایش مییابد،
لذا مطالعات بیشتری برای بهبود بخشیدن به زندگی
این افراد و نه اینکه فقط توانسته باشند از بیماری نجات پیدا
کنند، مورد نیاز است. ما هم نیاز داریم که احتیاجات خود
را شناخته و برای برطرف کردن آن از کمکهای در دسترس استفاده
کنیم.
دکتر
«یاکبرگ» میگوید:
«همه
باید بدانند که افرادی که از سرطان نجات پیدا کرده، به کمکهای
زیادی نیاز دارند. من فکر میکنم شرکت در گردهمائی
گروههای حمایتی و استفاده از تکنیکهای آرام بخش
بسیار مهم هستند. اگر شما اضطراب داشته و میخواهید آن را از
بین ببرید، روان درمانی بهترین وسیله است.»
هرچند که
گاهی اوقات میتوان به وسیله ورزش، یوگا و تکنیکهای
آرامکننده از شدت اضطراب کاسته و باعث کم شدن مشغولیتهای شدید
ذهنی و ایجاد آرامش شد، ولی در صورت عدم تأثیر مثبت
این تکنیکها، بهترین راه حل روان درمانی است.
با آنکه طبق
تحقیقات چاپ شده در سال 2002، مبتلایان سرطان پستان که پس از برداشتن
غده و یا کل پستان و رادیوتراپی، بهبود کامل یافته و به
زندگی معمول خود با کیفیت عادی ادامه دهند، زنانی
که از درمانهای ترکیبی و یا هورمون درمانی استفاده
کردهاند، نظریه دیگری دارند. مطالعات انجام شده در مرکز جامع
سرطانشناسی دانشگاه کالیفرنیا و لس آنجلس، نشان میدهد
که امکان کاهش قدرت بدن در اثر درمانهای ترکیبی، در درازمدت
وجود دارد. در ضمن این مطالعات، حاکی از تأثیرات زیاد
استفاده از حمایتهای اجتماعی، برای بهبود بخشیدن
به کیفیت زندگی در سالهای بعد از درمان است.
مطالعات انجام
شده توسط «لوک لوسچر» نشان میدهد که نیاز به مشاوره و حمایت،
بعد از پایان درمان منتفی نمیشود. اضافه بر این، او
متوجه شد که بهبودیافتگان از گفتگو و مباحثه با دیگر افراد نجات
یافته و مطلع شدن از تجربیات آنان و شرکت در برنامههایی
که مخصوص این افراد بوده سود بسیار میبرند. اثرات مثبت نوشتن
روزانه تجربیات و حالات و حسها به روی کاغذ، ثابت شده و میتواند
در آرامش فرد بسیار اثرگذار باشد. نقاشی، طراحی، مجسمهسازی،
ورزش و موزیک نیز روشهای خوبی برای تخلیه
احساسی و حالات منفی بیمار است و بیشتر از کلمات،
میتواند احساسات واقعی فرد را بیان کند. یکی از
دوستان بعد از پایان درمان، در یک کلاس نقاشی اسم نوشت. اوایل
فقط میتوانست خطوطی را روی کاغذ رسم کند ولی به مرور
زمان توانست نقاشیهای زیبایی را روی کاغذ به
تصویر بکشد و به گفته خودش موقع نقاشی آرامش بسیاری احساس
میکرد.
من در طول
شیمیدرمانی لحظات سختی را با افکار سیاه و
تاریک گذراندم. خیلی طبیعی است که در این
شرایط افراد نگران باشند. من تمام نگرانیها و دلشورهها را در دلم
میریختم، چون مطمئن بودم میتوانم این دوران را گذرانده
و پس از اتمام درمان، همه چیز خوب و عادی بشود. ولی حدود 5/2
سال بعد از اتمام درمان، متوجه شدم که به سختی میتوانیم
نگرانیها، ترسها و دلواپسیهایم را در مورد آینده تحمل
کنم. به طوری که حتی گاهی اوقات در حال انجام یک کار
معمولی مثل خرید کردن، غم شدیدی سراسر وجودم را
فرامیگرفت.
از خود
میپرسیدم اگر شیمیدرمانی نتوانسته باشد سرطان را
برای همیشه ریشهکن کند چه میشود. به سختی
میتوانستم گریهام را مهار کنم. افکار سیاهی مانند «اگر
نتوانم به کارم ادامه بدهم؟» «اگر نتوانم کارهای خودم را خودم انجام بدهم؟»
وجودم را فرا گرفته بود و نوشتن این کتاب هم که در آن نوشتنش را آغاز کرده و
هر روز باید این خاطرات تلخ را در ذهنم دوبارهسازی میکردم
نیز به این افکار سیاه پر و بال میداد.
من به نوع
خوشحالی که این افکار ناراحت کننده به اوجه خود رسید چون اگر
مستأصل نشده بودم، به فکر چاره نمیافتادم و سالهای زندگیم را
با نگرانی و دلشوره ادامه میدادم. لذا تصمیم گرفته که مشاورات
رواندرمانی را آغاز کنم. روانشناسم خواب مصنوعی و
هیپنودرمانی را هم در برنامه درمان من گنجاند و در نتیجه من
موفق شدم بسیاری از مسائل حل نشده گذشته که در ضمیر ناخودآگاهم
مخفی شده بود را حل کرده و یا به نوع درستی با آن کنار
بیایم. باید بگویم روان درمانی باعث شد که حالم
بهتر شده و با آرامش بیشتری سرطان را بپذیرم.
من اغلب با
گروهی از دوستانم که یا قبلاً سرطان داشته و یا در حال انجام
درمان هستند، به طور مرتب دور هم جمع میشویم. با وجود آنکه من از
ادامه دوستی با دوستانی که سرطان ندارند کماکان لذت میبرم
ولی به قول یکی از دوستان سرطانی کهنه کارم «همدرد آن است
که بدون اینکه چیزی را به ایشان شرح دهی، تو را
بفهمند.»
مراقبتهای
بعدی
بعد از خاتمه
شیمیدرمانی، برای همیشه افراد باید تحت
مراقبت و معاینههای ضروری قرار بگیرند. معاینات و
آزمایشات لازم باید طبق برنامه انجام بگیرد. ممکن است دلمان
نخواهد که دوباره به بیمارستان یا مطب پزشکان مراجعه کرده و ساعتهای
زیادی از عمرمان را در آن سپری کنیم. ولی انجام
این مراقبتها بسیار ضروری است. ممکن است این کار باعث
نگرانی و اضطراب شود ولی در عین حال باعث دلگرمی و قوت
قلب است.
معاینه
دنبالهدار باعث میشود که اگر مشکلی در ارتباط با سموم
باقیمانده از شیمیدرمانی بروز کند، فوراً بررسی و
اقدامات لازم انجام شود. با آنکه بدن انسان از قدرت خارقالعادهای
برای التیام و بهبود یافتن برخوردار است، ولی بعضی
اوقات کمکهای پزشکی این التیام و بهبودی را
تسریع میکند.
پزشکتان
میتواند کمک مؤثری در کاهش ابهامات و نگرانیهایی
که فکرتان را مشغول کرده داشته باشد. بعد از اتمام درمان، ممکن است هر سرفهای
شما را به فکر سرطان ریه و یا هر جوش و برآمدگی شما را به فکر
سرطان پوست انداخته و با هر دردی در استخوان، حس کنید که سرطان به
استخوانهایتان سرایت کرده. و یا یبوستتان به دلیل
سرطان معده و هر سردردی نمایندهی تومور مغزی باشد. لذا
صحبت با پزشکان برای اطمینان خاطر بوده و دریافت اطلاعات لازم
که چه مشکلاتی دال بر برگشت سرطان است، میتواند بسیار مؤثر
باشد. شما میتوانید مستقیماً از او درباره درصد امکان پخش
بیماری و عضوی که در درجه اول ممکن است مورد حمله قرار
بگیرد و اینکه نشانههای آن چگونه قابل شناسایی است
سؤال کرده و لذا از فکر کردن در مورد شرایطی که ممکن است هرگز اتفاق
نیفتند رنج نبرید.
طی
مراجعات مرتب، چنانچه سرطان دومی بروز کرده باشد، زودتر تشخیص داده و
درمان خواهد شد. همانطور که مشاهدات نشان داده، بیماری سرطان به طور
اتوماتیک مرگ همراه نداشته و یا الزاماً برگشت مجدد ندارد. اگر در
مورد سرایت سرطانتان به دیگر قسمتهای بدن تردید
دارید، بدون تلف کردن وقت به پزشکتان مراجعه کرده و آزمایشات و
معاینات لازم را انجام داده و اطمینان حاصل کنید که سرطان
مجدداً برنگشته است. حتماً نظر پزشک دیگری را هم جویا
شوید. در صورت حتمی بودن عود بیماری، مشاورات
درمانی بیشتر از هر زمان دیگری عاقلانه به نظر میرسند.
با رواندرمانی، فرد میتواند با احساس شوک، خشم، ناباوری، ترس
از درد و ناتوانی و مرگ مقابله کرده و راه کنار آمدن با آن را
بیاموزد. بیمار ممکن است خودش و یا خانوادهاش را مقصر بداند و
یا احساس کند که پزشک در تشخیص و درمان سهلانگاری کرده است.
یک مددکار سلامت روانی درباره اثرات زیانبار برگشت سرطان
روی افراد، چنین میگوید:
«این
مسئله برای افرادی که فکر میکردند حالشان خوب شده و سرطان را
مغلوب کردهاند فاجعهای سنگینتر از ابتلای اولیه به
بیماری است.»
در چنین
وضعیتی، همانند گذشته از حق انتخابهایی که دارید
آگاهی کامل به دست آورید. غالب اوقات در این مرحله
رادیوتراپی برای کاهش درد بسیار مؤثر است. بعضی
مواقع، عمل جراحی بسیار خوب عمل میکند. معمولاً
شیمیدرمانی در مراحل دوم و یا سرم فقط قادر به
ایجاد وقفه در پیشرفت سرطان و یا تسکین اثرات آن است و با
آنکه درمان مجدد معمولاً باعث از بین رفتن بیماری و شفای
بیمار نمیشود، ولی به صورت بارزی باعث افزایش طول
عمر و بهبود کیفیت زندگی خواهد بود.
«ویلیام
گریس» پزشک بیمارستان «سنت وینسنت» نیویورک به طور
مثال میگوید:
«بعضی
اوقات، پزشکان شیمیدرمانی، در پیدا کردن راهی
برای درمان بیمار به بنبست رسیده و گاهی دسترسی به
داروهای جدید ندارند. لذا تحقیقات گسترده در مورد درمانها،
داروها و بیمارستانها بسیار لازم است. من بیماری با
سرطان پستان داشتم که هر مداوایی را انجام داده بود. در نهایت
دارویی را که دیگر روی او اثر نمیکرده، به
طریقهی جدیدی برای او تجویز کردم که واقعاً
تأثیرگذار بود.
بنابراین
همیشه راههایی برای درمان مناسب وجود دارد، هرچند که در
همه موارد در پیدا کردن راهکار لازم موفق نیستیم ولی مهم
این است که بهترین راهی را که ممکن است انتخاب میکنیم.
اگر خوششانس باشید، برگ برنده را خواهید داشت.»
در
عودهای دوم و سوم، فرد باید تمام جوانب را از جهت ادامه درمان و
یا عدم آن و منافع و مضرات هرکدام بررسی کرده و با آگاهی کامل
تصمیم صحیح را تا جایی که امکا دارد اتخاذ کند.
بعضی از افراد چون قبلاً تمام مراحل سخت درمان را انجام دادهاند دیگر
مایل به شروع مجدد آن نیستند. ولی باید در نظر داشت که
اگر درمان واقعاً کیفیت زندگی را بهبود میبخشد، از آن
بدون توجه به تکرار سختیهای گذشته استفاده کرد.
در این
مرحله، بعضی بیماران به سوی درمانهای مکمل که در سرطان
اولیه به آن توجه نش
مطالب مشابه :
تهیه ی پمفلت
تهیه ی پمفلت. پمفلت نوعي رسانه آموزشي است . طریقه ایجاد این رسانه : 1. Word. 2.
مراقبتهای چست تیوب
منجر به جلوگیری از تخلیه میشود باید چست باتل عوض شود که پس از کلمپ کردن درست و در سطح ی
اصول گزارش نویسی در پرستاری
از پاک کردن و لاک گرفتن Ø چارت or در با لا ی علائم حیاتی با رنگ ( شفاهی ، پمفلت و
احیای قلبی ریویcpr
« مهم است که آرام باشید و مطمئن شوید وقتی که قصد کمک کردن درست در ناحیه وسط طریقه کنترل
زندگی بعد از درمان سرطان
زندگی کردن همراه سرطان به در بعضی موارد درست پس از کرده، به طریقهی جدیدی برای
آموزش CPR
پمفلت و اسلاید
قدم یک در معتادان گمتام
یکی از آسانترین راه ها برای اینکه تشخیص دهیم که آیا در مرحله ی انکار درست فکر کنیم کردن
جواب سوالات قدم دوم در معتادان گمنام
من به خاطر ارتباط غلط من با نیروی برترم است و باید این ارتباط را درست کردن را شروع و
برچسب :
طریقه ی درست کردن پمفلت