حدیث مکرر زنانگی...

از زن بودن خودم متنفرم.

سومین بار است دخترک را  می‌بینم. قبل از اینکه روی صندلی بنشیند، اسمش را توی دفتر می نویسم و جلوی آن می‌نویسم: حمله هیستری. می گذارم حرف بزند. از قلبش بگوید که درد می کند. از اینکه نفس اش بالا نمی آید. از اینکه دارد می میرد. فشارش را می گیرم. آرام بخش را نسخه می کنم و  دفترچه را به شوهرش می دهم. او هم بی تفاوت است. انگار عادت کرده. بار اولی که آمد، پرستارمان گفت حامله نمی شود...شوهرش قصد کرده دوباره ازدواج کند... اون هم سلاحی ندارد به جز... 

 

زن بودن خودم را دوست دارم.

ساعت 1 نصفه شب است که نیروی انتظامی دو زن افغانی را می آورد. باید برایشان نامه پزشکی قانونی بنویسم... ضرب و شتم. فارسی را سخت حرف می زنند. معاینه شان می کنم و مینویسم. هر دو حسابی کبود و زخمی اند... می پرسم چه کسی کتک تان زده؟ می گویند: شوهرمان! میفهمم هووی هم هستند... می فرستم شان اتاق پانسمان. صدای گریه می آید. می آیم بالای سرشان و می بینم زنی که کمتر زخمی است گریه میکند. می پرسم: چی شده؟ جاییت درد میکنه؟ سرش را بالا می آورد و به زن دیگر اشاره می کند. آن یکی روی تخت است و دارند سرش را بخیه میکنند. لب اش را گاز می گیرد و این یکی اشک می ریزد... به خاطر هوویش که درد می کشد...

 

از زن بودن خودم متنفرم.

دنباله ابرو های زن به وسط پیشانی اش رسیده. کفش هایش گمانم 10 سانتی پاشنه دارند و موهایش از زردی به سفیدی می زنند. آزمایش بارداری را نشانم می دهد:

-         منفیه.

-         چرا؟؟

-         !!!؟؟

-         خب چرا حامله نشدم؟؟

-         چد وقته ازدواج کردین؟

-         دو ماه.

-         خب طبیعیه باردار نشین.

-         یعنی من نازام؟؟

-         نه خانوم. تا یک سال طبیعیه. روش جلوگیری که نداشتین؟

-         نه. خب مگه وقتی نزدیکی داریم نباید حامله بشم؟

-         !!

خدایا. من شروع می کنم به توضیح پروسه تخمک گذاری و لقاح و احتمال و ... تا بالاخره کمی آرام می شود. من و من می کند:

-         میشه این ها رو برای شوهرم هم بگین؟؟ آخه مادر شوهرم...

و من همه را برای مردی که تا بناگوش قرمز شده است توضیح می دهم.  زن می پرسد:

-         خب من کی حامله میشم؟

-         !!! خانوم مگه نعوذ بالله من خدام؟؟؟  برین این کارایی که گفتم بکنین اگه خدا بخواد حامله میشین. به سلامت.

موقع رفتن شان صدای زن را می شنوم: به مامانت بگی ها...

 

زن بودن خودم را دوست دارم.

از پارسال یاسمن حسابی قد کشیده. هنوز چهار سالش تمام نشده ولی به اندازه بچه 6 ساله می فهمد. شیفت عصر با مادرش که پرستارمان است می آید درمانگاه. از دور می بیندم و می دود: خاااله.... و می پرد بغلم...: تو امروز شیفتی؟

-         بع...له.

-         برام لاک نارنجی آوردی؟

-         بع...له. بیا تو اتاق پزشک تا برات بزنم.

لاک زدن تمام شده و حالا داریم دکتر بازی می کنیم. یاسمن دکتر شده و دارد فشارم را می گیرد. معصومه می آید تو. دختر خدمتکار اینجاست. نفس نفس می زند: خاله پیکم رو آوردم  گفتین با هم حلش کنیم...

هر مریضی که می آید معصومه یک کمی دورتر می ایستد... یاسمن ولی توی بغلم می ماند...مریض ها حتمن فکر میکنند دخترم است...مهم نیست. مهم لذتی است که می برم... وقتی محکم می بوسدم و توی بغل کوچکش فشارم میدهد....

 

از زن بودن خودم متنفرم.

وارد کوپه که میشوم مرد مسن ای را می بینم که نشسته و تسبیح می اندازد. سلام میکنم. با اکراه جوابم را میدهد. کفش هایم را در می آورم و میروم روی صندلی تا چمدانم را بگذارم بالا. وسط راه گیر میکند. مرد به روی خودش نمی آورد. آخر خواهش میکنم که اگر می شود کمکم کند. چمدان را هل میدهد. هنوز مسافر های دیگر نیامده اند. من هدفون توی گوشم است و به پنجره تکیه داده ام. مرد انگار معذب است. می رود بیرون. زن و شوهر جوانی می آید. موقع خواب زن می گوید اگر اشکالی ندارد با همسرش روی تخت های بالا بخوابند. من که خوابم نمی برد ترجیح می دهم پایین باشم و می گویم اشکالی ندارد. وسط های شب، تازه خوابم برده که با صدای متناوب عجیبی بیدار می شوم. چشم هایم را باز می کنم و ... پشت اش به من است، اما از حرکاتش پیداست چه میکند... نفس ام بند می آید. سرم را می برم زیر ملافه و نمی توانم حتا آب دهانم را قورت بدهم. آخرش بلند می شوم، میروم توی رستوران قطار. هیچ کس نیست. سرم را روی میز می گذارم و یک دل سیر گریه می کنم.

و این داستان ها هر روز تکرار می شوند....




مطالب مشابه :


حامله ام!

حامله ام! حامله شده تا دیروز نمی دانستم چرا هربار می بینمت این گونه دگرگون می شوم. تا دیروز




چگونه حامله شوم ؟

چگونه حامله شوم ؟ نمی توان با متهم کردن گوگل، فساد جنسی کشور را چرا همسرم چشم چرانی




چه مدت طول مي كشد تا حامله شوم؟

چه مدت طول مي كشد تا حامله شوم؟ چرا برخی خیانت می دردهایی که زنان به زبان نمی




چگونه حامله شوم ؟

چگونه حامله شوم قاعدگی به صورت منظم و یکی در میان، بین تخمدانها تقسیم نمی شود. چرا؟ علت




بامداد خمار

چرا نمی گذارید حرمتتان را نگه پسرم پنج ساله بود و من حامله نمی شدم. من ناراحت نمی شوم.




حدیث مکرر زنانگی...

بار اولی که آمد، پرستارمان گفت حامله نمی خب چرا حامله متناوب عجیبی بیدار می شوم.




مردی که حامله شد همراه با عکس های جالب حاملگی!!!!!!!!!!

دخترمان می شوم. نمی تواند درک کند چرا او و مصنوعی حامله شود ۵ سال پس




چگونه حامله شویم

در سیکلهای قاعدگی به صورت منظم و یکی در میان، بین تخمدانها تقسیم نمی حامله شوم چرا




برچسب :