یه پرنده بود یه درخت
یکی بود یکی نبود...
روی این زمین خدا ، یه جای دور ، وسط یه دشت خالی و وسیع ، یه درخت زندگی میکرد.
تک و تنها و دور از همه ی موجودات هستی.
یه روز مثل بقیه ی روزای خدا ، درخت یه سایه رو حس کرد که از کنارش رد شد! به آسمون نگاه کرد ، دید یه پرنده ی قشنگ و تنها داره بالای سرش پرواز میکنه.
دشت خیلی بزرگ بود و پرنده خسته. پرنده رو شاخه ی درخت نشست تا خستگی در کنه. دید درخت هم مثل اون تنهاست ، شروع کرد باهاش صحبت و درد و دل کردن...
مدتی گذشت... پرنده تو تنه ی درخت لونه کرده بود و دیگه با هم حسابی قاطی شده بودن
درخت همه ی روزای تنهایی و غصه هاش رو داشت یواش یواش از یاد میبرد، آخه یه قلب داشت میون سینش میتپید.
اما درخت قصه ی ما یه اصل رو فراموش کرده بود! پرنده باید بپره! بالاخره یه روز میره! یادش رفته بود یا نمیخواست باور کنه رو هیشکی نمیدونه اما عاقبت اون روز رسید...
پرنده بهش گفت که باید بره. گفت میره تا توی بیشه ای که اون طرف کوه کنار دشت هست زندگی کنه. گفت هر چند وقت یه بار یه جوری از هم خبر میگیرن و همدیگه رو میبینن، گفت ...
درخت کاری نمی تونست کنه جز اینکه تا اونجا که چشماش قدرت داشتن پرنده رو تو آسمون بدرقه کنه.
هراز چند گاهی باد خبر از پرنده واسه درخت میاورد و پیغام درخت رو به پرنده میرسوند ، چند بار هم همدیگه رو دیدن اما کم کم درخت میدید که داره واسه پرنده بی ارزش میشه
تقصیر پرنده نبود. دور و برش پر بود از گل و درخت و... خلاصه همه چیز بود. اون درخت هم خیلی دور بود. دلش براش میسوخت اما خوب زندگی همینه دیگه!
بعد از مدتها یه روز پرنده خاست بره یه سر به درخت وسط دشت بزنه و واسش بگه که بیشه چقدر خوب و با طراوته ، چقدر دوست داشتنی و قشنگه ، چقدر...
پرنده به وسطای دشت رسیده بود اما خبری از درخت نبود! علف ها بلند و سبز و قشنگ با نوازش باد مثل یه دریای مواج به نظر میرسیدن، اما درخت نبود!!!
خواست برگرده اما بال های کوچیکش خسته بود از اومدن اون راه طولانی ، چشمش به چیزی افتاد که میون علف ها میشد روش نشست و خستگی در کرد، بدون درنگ رفت و روش نشست
یکم که نشست ، باد ازش پرسید که چرا الان اومدی؟ با تعجب گفت مگه چی شده؟ اصلا درخت کجاست؟ باد گفت : تو بازم خستگی هات رو روی شونه ی کسی در کردی که اصلا به چشمت نیومد! خیلی منتظر شد تا دوباره ببینت ، اما وقتی دید که وقت رفتنش رسیده ، از هیزم شکن خواست تا اون رو از بالا تر قطع کنه تا روزی که یه پرنده ی خسته به اینجا میرسه ، روی کنده ی به جا موندش بشینه و...
مطالب مشابه :
دید پـرنده 2
توضیح : بخش نخست این مقاله حدود 6 ماه پیش تقدیم حضور خوانندگان محترم گردید که با توجه به
تعبیر دیدن ' پرنده ' در خواب
تعبیر دیدن ' پرنده ' در براورده می شود و اگر دید پرنده پرید و برنگشت قسمتی از مالش را
عکاسی از ماکت
در این روش عکس از بالا و به صورت دید چشم پرنده گرفته می شود و تصویری کلی از مجموعه یا شی مورد
عادات و رفتار - بینایی
کلیات و اصول پرنده شناسی مقابل دشمنان نقش قابل ملاحظه ای دارد ، قدرت و وضعیت دید پرنده است .
طرح یک برج توریستی
دید پرنده. دید
یه پرنده بود یه درخت
به آسمون نگاه کرد ، دید یه پرنده ی قشنگ و تنها داره بالای پرنده به وسطای دشت رسیده بود اما
برچسب :
دید پرنده