نظریۀ آسیب شناسی آدلر
سبک زندگی نازپرورده ها زمانی ایجاد می شود که والدین شیفته فرزندان خود باشند، و کارهایی را برای آنها انجام دهند که کودکان خودشان توانایی انجام دادن آنها را دارند.. پیامی که این کودکان دریافت می کنند این است که قادر نیستند خودشان کاری انجام دهند. اگر کودکان نتیجه بگیرند که بی کفایت هستند، عقده حقارتی را پرورش می دهند که بیشتر از صرفا احاس های حقارت است؛ آنها خودپنداره کاملا بی کفایتی را اکتساب می کنند. عقده های حقارت باعث می شوند که شخصیت های نازپرورده از پرداختن به تکالیف اساسی زندگی یادگیری کارکردن، ارتباط برقرار کردن با جنس مخالف، و عضو سازنده جامعه بودن اجتناب کنند. آنها که علاقه اجتماعی ندارند، می کوشند از طریق توجه خواهی مداوم جبران کنند. افراد دارای سبک زندگی نازپرورده، با اینکه به جامعه خدمت نمی کنند، از دیگران انتظار دارند که از آنها مراقبت کرده و به آنها توجه کنند. این آدم های نازپرورده در جریان تلاش کردن برای اینکه کانون توجه باشند، می توانند به مزاحمی تبدیل شوند که تعامل های اجتماعی رضایت بخش را مختل می کنند. سبک زندگی ناز پرورده منفعل به تنبلی می انجامد، طوری که افراد دارای این سبک تمایل دارند برای مراقبت شدن به دیگران وابسته باشند. نوجوانان یا بزرگسالان تنبل عملا مورد توجه منفی زیاد خانواده و دوستانی قرار می گیرند که سعی دارند آنها را به سبک زندگی سازنده تری ترغیب کنند. اگر مزاحم یا تنبل بودن نتواند توجه یا محبت کافی را به بار آورد، آدم نازپرورده احتمالا از جامعه بیشتر کنار کشیده و عبوس می شود.
کودکانی که تحت سلطه والدین بزرگ شده اند نیز به خاطر احساس عمیق عاجز بودن در هدایت کردن زندگی، دچار عقده حقارت می شوند. آنها که در کودکی احساس عجز کرده اند، از تکالیف اساسی زندگی دوری کرده و به هدف مخرب تری روی می آورند. هدف نابودکننده کسانی که همواراه تحت سلطه بوده اند این است که به چنان قدرتی برسند که هرگز دوباره به حقارت شدیدی که از زیر سلطه بودن ناشی می شود، دچار نشوند. کسی که قدرت طلب فعال است، امکان دارد آدمی یاغی شود که برای توجیه کردن اعمال قدرت بر دیگران یا صاحبان قدرت جامعه از در کخالفت برآید. امکان دارد که افراد یاغعی پشت انواع شعارهای اجتماعی مخفی شوند، ولی هدف نهایی آنها این است که آنچنان قدرتمند شوند که هرگز دوباره تحت سلطه کسی قرار نگیرند. قدرت طلبان منفعل امکان دارد که با لجباز بودن و بی میلی به سازش کردن با حتی جزئی ترین خواسته دیگران، برای کنترل تلاش کنند.
یکی از رایج ترین سبک های روان رنجور که از سلطه گری والدین حاصل می شود سبک زندگی وسواسی است(آدلر1931). نق نق، سرزنش، تمسخر، و عیب جویی مداوم والدین سلطه گر می تواند به عقده حثارتی منجر شود که به موجب آن آدم وسواسی احساس می کند که از حل کردن مشکلات زندگی عاجز است. افراد وسواسی که می ترسند در نهایت نتوانند از عهده تکالیف زندگی برآیند، به شیوه تردیدآمیز به سمت آینده پیش می روند. وقتی که احساس می کنند نمی توانند آینده خود را کنترل کنند، دچار تردید شده و از شک و
دودلی برای پا پیش نگذاشتن استفاده می کنند. آنها برای جلوگیری از پیش روی هولناک زمان شاید به تشریفات نیز متوسل شوند. تشریفات علاوه بر اینکه با تکرار مداوم یک عمل احساس بی زمانی به فرد می دهد، حفاظی در برابر از دست دادن عزت نفس بیشتر نیز هست. آدم وسواسی همیشه می تواند بگوید اگر به خاطر وسواسی بودنم نبود، می دیدی که چه کارهایی می توانستم در زندگی انجام دهم .
وسواس ها به عنوان وسیله جبرانی اهمیت خیلی بیشتری دارند، زیرا افراد وسواسی می توانند به وسیله آنها تقریبا احساس قدرت الهی کنند. تشریفات وسواسی به صورت عرصه ای برای کشمکش زیاد بین نیروهای خیر و شر جهان احساس می شوند که فقط آدم وسواسی قدرت کنترل کردن آن را دارد. آدم های وسواسی طوری عمل می کنند گویی قدرت آن را دارند که دنیا را از نیروهای خبیث، از مرگ یا بیماری های مخوف نجات دهند، و برای انجام این کار فقط کافیست که آنها تشریفات خود را انجام دهند.بنابراین بارها اجاق گاز را وارسی می کنند تا مطمئن شوند خاموش است یا چاقوها را در زاویه ای مناسبی روی میز می گذارند؛ یا با اتومبیل برمی گردند تا مطمئن شوند که کسی را زیر نگرفته اند. تکرار نکردن وسواس ها به معنی عواقب شوم برای دنیاست. اگر افراد وسواسی احساس کنند کهنمی توانند در صحنه زندگی موفق شوند، حداقل می توانند صحنه ای برای تشریفات نمایشی خودشان به وجود آورند. آدم وسواسی در نهایت می تواند اعلام کند که به پیروزی بزرگی دست یافته است: ببین من توانسته ام امیال خود را کنترل کنم .
کودکانی که مورد سوء استفاده قرار گرفته و کتک خورده اند، به جای کمک کردن به جامعه می خواهند از آن انتقام بگیرند. این افراد هنگام نوجوانی و بزرگسالی اغلب سبک زندگی تبهکارانه را پرورش می دهند که می خواهند با تعرض به جامعه ای که به نظر خیلی سرد و بیرحم می رسد، به برتری برسند. کسانی که سبک زندگی منفعل- پرخاشگر را اختیار می کنند، به صورت انفعالی انتقام می گیرند و از طریق بی توجهی دایمی به دیگران صدمه می زنند.
افرادی که مورد غفلت و بی تفاوتی قرار گرفته اند آمادگی دارند تا ابراز شکست کنند. آنها نمی توانند در جامعه ای که اهمیتی به آنها نمی دهد انتظار موفقیت داشته باشند. آنها می خواهند با کناره گیری و انزوا برتری شخصی خود را بر جامعه ثابت کنند. پیامی که در کناره گیری آنها وجود دارد این است که برتر از آن هستند که به دیگران نیاز داشته باشند. این گونه افراد منزوی برای تقویت کردن احساس برتری متزلزل خود دیگران را تحقیر کرده و خود را متقاعد می سازند که واقعاً چیز باارزشی را از دست نداده اند. افراد منزوی منفعل به خاطر این گونه کمبودهای شخصی ناامید شده و اعلام می دارند که راهی برای علاقه داشتن به دیگران یا خدمت کردن به آنها وجود ندارد.
هدف های مخرب شخصیت های بیمارگون، با توجه به جو خانوادگی که این گونه هدف ها را ترغیب می کند، معمولاً قابل درک هستند. با وجود قابل درک بودن این هدف ها، اشتباه هستند. شخصیت های بیمارگون با مرتکب شدن به اشتباهات اساسی، هدف های ناسازاگارانه تعیین می کنند. مثلاً براساس نمونۀ بسیار کوچکی که تجربه کرده اند، دربارۀ ماهیت جامعه جکم کلی صادر می کنند.
خیال های غایی که افراد آشفته سعی می کنند به آنها تحقق بخشند نیز حداقل از نظر دیگران، اشتباهات اساسی انگاشته می شوند. در طول زندگی، معلوم خواهد شد که سبک زندگی بیمارگونی که آنها برای تحقق بخشیدن به هدف مخرب خود ساخته اند به زندگی عالی منجر نمی شود. برای مثال، مزاحم روان رنجور در نهایت ممکن است متوجه شود که به جای اینکه آدمی عالی شود، مزاحمی عالی شده است. و الکلی های منفعل که کناره گیری کرده و سعی کرده اند از طریق الکل برتر از جامعه باشند، امکان دارد که خشنودی کامل را فقط در مستی کامل بیابند.
یکی از خدمتهای مهم آدلر در روانشناسی، ارائه نظریه «ترتیب تولد فرزندان و شکلگیری شخصیت آنان» میباشد. آدلر معتقد بود که ترتیب تولد، عامل
اجتماعی تأثیرگذار و مهمی در کودکی است؛ عاملی که سبک زندگی شخص را
شکل میدهد. به نظر
آدلر عامل
دیگری که در تعیین شخصیت فرزندان مهم است، جنسیت آنان است. پسری که در خانوادهای پُرپسر بهدنیا میآید، بسته به نوع برخوردی که با او میکنند، خصوصیاتی بهشدت مردانه یا بهشدت زنانه مییابد.
در این قسمت به خصوصیات شخصیتی
فرزندان از نظر ترتیب تولد میپردازیم:
فرزند اول
فرزند اول برای مدتی موقعیتی بیهمتا و حسادتبرانگیز دارد. معمولاً پدر و مادر از تولد
فرزند اول خوشحالند و وقت و توجه زیادی را صرف او میکنند؛ در نتیجه این کودک تا زمانی که
فرزند دوم بهدنیا نیامده
است، وجود شاد و ایمنی دارد. ناگهان با تولد فرزند دیگر، فرزند اول محبت پدر و
مادرش را تقسیمشده میبینید. ممکن است فرزند اول تا مدتی سرکش و
بدرفتار شود و حتی از خوردن یا خوابیدن خودداری کند. در اینجا اگر والدین مقابلهبهمثل کنند، فرزند به تلافی پرداخته و از
خواهر یا برادر خود متنفر خواهد شد.
آدلر معتقد بود که
تمام فرزندان اول، ضربه تغییر جایگاه خود را در خانواده احساس میکنند، اما آنان که بیش از اندازه
نازپرورده بار آمدهاند، بیشتر لطمه میخورند. همچنین میزان این لطمه، به سن فرزند اول
بستگی دارد. بهطورکلی هرچه فرزند اول بزرگتر باشد، لطمه کمتری خواهد خورد.
آدلر دریافت که
فرزندان اول، معمولاً بهسمت گذشته گرایش دارند، حسرت آن را میخورند و به آینده بدبین هستند. بااینحال، فرزند اول بودن امتیازاتی هم دارد.
وقتی کودکان بزرگ میشوند، فرزند
اول اغلب نقش معلم، مربی، رهبر و ناظم را ایفا میکند؛ زیرا پدر و مادر از او انتظار دارند
که به مراقبت از خواهر و برادرهای کوچکتر از خود بپردازد. این تجربهها معمولاً به فرزند اول کمک میکنند که از لحاظ عقلانی، از بقیه فرزندان
پختهتر شود.
فرزندان اول علاقه زیادی به حفظ کردن نظم و اقتدار دارند. آنان سازماندهندگان خوب، آدمهای باوجدان و وظیفهشناسی هستند و از لحاظ نگرش، خودکامه و
محافظه کارند.
تحقیقات نشان میدهند که تعداد فرزندان اول در بین
دانشجویان مقطع کارشناسی و تحصیلات تکمیلی، اعضای هیأت علمیدانشگاهها و انسانهای برجسته در دو حوزه علم و حکمت بیشتر است.
فرزند دوم
فرزند دوم نیز موقعیت بیهمتایی دارد. او هرگز موضع قدرتمندی را که
زمانی فرزند اول اشغال کرده بودند، تجربه نمیکند. حتی اگر فرزند دیگری به خانواده
آورده شود، فرزند دوم احساس عزلی را که فرزند اول داشت، متحمل نخواهد شد. او از
همان ابتدا خواهر یا برادر بزرگتر را بهعنوان پیشتاز میداند و همیشه سرمشقی از رقابت با او، میتواند فرزند دوم را که میکوشند به فرزند اول برسد و حتی از او جلو
بزند، با انگیزه کند؛ هدفی که رشد زبانی و حرکتی را در فرزند دوم تحریک میکند.
برخی ویژگیهای فرزندان دوم عبارتند از: رقابتجویی، خوشبین بودن در مورد آینده، جاهطلبی و...
فرزند آخر
فرزند آخر با ضربه عزل فرزند دیگری روبهرو نخواهد شد و اغلب عزیزدردانه خانواده میشود. او بهخاطر اینکه میخواهد از خواهر یا برادرهای خود جلو
بزنند، بهطور معمول با
سرعت زیادی رشد میکند. اگر
فرزند آخر بیش از اندازه
نازپرورده بار آید، معمولاً دچار درماندگی و وابستگی میشود.
تک فرزند
تکفرزند هرگز جایگاه قدرت و برتریای را که در خانواده دارد، از دست نمیدهد و همواره کانون توجه است. تکفرزندان که زمان بیشتری را با والدین میگذرانند، اغلب زود پخته میشوند و رفتارها و نگرشهای بزرگسالی را نشان میدهند. این کودکان در محیطهای خارج از خانه که دیگر کانون توجه
نیستند، همچون مدرسه،
باشگاه ورزشی و... دچار مشکلاتی میشوند.
تأثیر نظریات آدلر بر روانشناسی
آدلر، در روانشناسی نفوذ قابلملاحظهای داشته است. این خدمات، نظریه شخصیت آدلر را یکی از ماندگارترین نظریهها میسازد. او از زمان خود جلوتر بود و تأکیدهای شناختی و اجتماعی او با گرایشهای امروزی در روانشناسی دوران وی هماهنگ هستد.
تاکید آدلر بر نقش نیروهای اجتماعی در شخصیت را میتوان در آثار کارن هورنای و اریک فروم مشاهده کرد. همچنین تاکید وی بر وحدت شخصیت و کلیت فرد، در آثار بعدی گوردون آلپورت انعکاس یافته است. جولیان راتر، نظریهپرداز یادگیری اجتماعی، چنین نوشت: "من تحت تأثیر بینشهای آدلر در مورد ماهیت انسان قرار داشته و هنوز هم قرار دارم."
همچنین، میتوان به تأثیر آن در سایر نظریات و کارهای دیگران اشاره کرد، به طوری که اندیشههای آدلر حتی به روانکاوی فرویدی نیز سرایت کرد. این آدلر بود که برای اولینبار، 12 سال پیش از اینکه فروید پرخاشگری را به عنوان یک "نیروی انگیزشی نخستین" در کنار پدیده جنسی قرار دهد، وجود سائق پرخاشگری را مطرح کرد. مطالعات طرفداران جدید فروید موسوم به "روانشناسان خود" که بیشتر بر بخش هشیار فرد، فرایندهای منطقی و کمتر بر بخش ناهشیار تاکید میورزیدند، به دنبال رهنمودهای آدلر آغاز شد.
آدلر، اراده و وسیله تصمیمگیری در مورد خود و همچنین موثرترین چارچوب را برای درک رفتار خود و دیگران ارائه داد. یکی از برجستگیهای درک غایتشناختی رفتار بشر، مشکل و پیچیده نکردن مشاوره و درمان است. به جای اینکه به توضیحات افسانهای رفتار پناه ببریم، فقط احتیاج داریم که بپرسیم، شما از این کار چه به دست میآورید.
پیروان آدلر مانند بسیاری از روانکاوان و متخصصان بالینی اروپایی نسبت به روشهای تحقیق آماری با شک و تردید نگاه میکنند. در نتیجه تحقیقاتی که صورت گرفت، مبنی بر بررسی موارد بالینی بود. اخیرا کسانی که پیرو آدلر نبودند تحقیقات آماری در این مورد انجام دادهاند که بخش اعظم رویکرد آدلر را معتبر دانستهاند. الیس، تأثیر شیوههای روانکاوی، التقاطی و درمان منطقی – هیجانی را با یکدیگر مقایسه نمود. قسمت اعظم درمان نوع اخیر که به وسیله الیس تدوین شده، بر اصول آدلری استوار است و بسیار بیشتر از دو رویکرد دیگر موثر بوده است.
انتقادات وارده بر نظریه آدلر
با اینکه عقاید آدلر مقبولیت عام یافت ولی شهرت آدلر بعد از مرگ او در سال 1937 افت کرد و بعدا کمتر از خدمات او تجلیل شد. مفاهیم متعددی از نظریهی او اقتباس شده، بدون آنکه به آن اعتراف شده باشد. نمونهای از این فقدان شهرت را میتوان در آگهی ترحیم زیگموند فروید در روزنامه تایمز لندن یافت که از فروید به عنوان مبتکر اصطلاح عقدهی حقارت نام برد.
با اینکه نظریهی آدلر بسیار بانفوذ بود اما منتقدانی نیز داشت. فروید، این اتهام را به آدلر زد که روانشناسی او سادهانگاری بیش از حد است و به این علت برای خیلی از افراد جالب است که ماهیت پیچیده ناهشیار را حذف کرده، مفاهیم دشوار ندارد و مسایل جنسی را نادیده گرفته است. فروید، اظهار داشت که برای آگاهی از روانکاوی او 2 سال یا قدری بیشتر زمان لازم است، در حالی که عقاید و فنون آدلر را میتوان به راحتی ظرف دو هفته یاد گرفت؛ زیرا در نظریهی آدلر چیز چندانی برای دانستن وجود ندارد. اتهام دیگر این است که به نظر میرسد مفاهیم آدلر قویا بر مشاهدات عقل سلیم از زندگی روزمره استوار هستند.
آیا روانشناسی فردنگر، همسانی درونی دارد؟ آیا اصطلاحاتی را دربردارد که به صورت عملیاتی تعریف شده باشند؟ نظریهی آدلر فاقد تعریفهای عملیاتی دقیق است. اصطلاحاتی چون هدف برتری و نیروی خلاق، تعریف علمی ندارد. اصطلاح نیروی خلاق بسیار موهوم است. این نیروی سحرآمیز چیست که مواد خام وراثت و محیط را میگیرد و شخصیت منحصر به فردی را از آن شکل میدهد؟ متأسفانه، روانشناسی فردنگر تا اندازهای فلسفی است و حتی اخلاقباورانه است و برای این سوالها جوابی ندارد. بنابراین، به خاطر فقدان تعاریف عملیاتی، روانشناسی فردنگر به لحاظ همسانی درونی، ضعیف ارزیابی میشود. آخرین ملاک برای نظریهی مفید، سادگی یا ایجاز است. روانشناسی فردنگر، از این نظر، متوسط ارزیابی میشود.
منتقدان، آدلر را متهم میکنند به اینکه از لحاظ تفکر بیثبات و نامنظم بوده و نظریهی او شکافها و سوالهای بدون جوابی را دربردارد. آیا احساسات حقارت تنها مشکلی هستند که در زندگی با آنها روبرو میشویم؟ آیا میتوانیم با درجاتی از حقارت خود را سازگار کنیم که دیگر برای جبران کردن آن تلاش نکنیم؟ به این سوالها و سوالهای دیگری که مطرح شدهاند، نمیتوان با سیستم آدلر به نحوه شایسته جواب داد؛ با این حال، اغلب نظریهپردازان سوالهای بدون جوابی را برای ما باقی گذاشتهاند. برخی روانشناسان، موضع آدلر را درباره مساله جبرگرایی در برابر اراده آزاد زیر سوال بردهاند. آدلر در اوایل زندگی حرفهای خود با مفهوم جبرگرایی مخالف نبود. جبرگرایی در علم آن زمان بهطور گسترده پذیرفته شده بود و مشخصه نظریهی روانکاوی فروید نیز بهشمار میرفت. بعدا آدلر احساس کرد که بهتر است خودمختاری بیشتری به خود(self) بدهد و در تدوین نهایی، جبرگرایی را رد کرد. دیدگاه او درباره خودخلاق اعلام میدارد که قبل از 5 سالگی، سبک زندگی را از موادی که وراثت و محیط در اختیار ما قرار داده است، میسازیم. با این حال، معلوم نیست که چگونه کودک میتواند چنین تصمیم بسیار مهمی بگیرد. میدانیم که آدلر طرفدار اراده آزاد و مخالف این عقیده بود که ما قربانی نیروهای فطری و رویدادهای کودکی هستیم. این موضع روشن است ولی جزئیات شکلگیری سبک زندگی روشن نیست.
محدودیت عمدهای که به نظر میرسد در تکنیک آدلر وجود داشته باشد این است که آدلر و شاگردانش وقت بسیار کمی را به نظریه و اصول درمان روانشناسی فردی و همینطور به تحقیق و تجربه دربارهی این شیوه اختصاص دادهاند. خوشبختانه بسیاری از پیروان جدید آدلر شروع به پرکردن این شکاف کردند و آنها به نظر میرسد که از اعتراف به کمکهایی که غیر پیروان آدلر به نظام آدلر کردهاند، ابایی ندارند.
تفاوت دیدگاه آدلر با فروید
فروید و آدلر از طبقه متوسط بوده و هر دو پیشینه یهودی داشتند. هر دو، بخش عمدهای از زندگی خود را در وین گذراندند و هر دو پزشک بودند. با این حال، اختلافات بین فروید و آدلر از این شباهتهای سطحی بسیار فراتر بودند.
· فروید، کل انگیزش را به میل جنسی و پرخاشگری کاهش داد، در حالی که آدلر معتقد بود انسانها عمدتا با تأثیرات اجتماعی و با تلاش برای برتری یا موفقیت برانگیخته میشوند.
· برداشت فروید از انسان اصولا بدبینانه بود، در حالی که آدلر نظر خوشبینانهای در مورد انسان داشت.
· فروید، فرض کرد افراد در شکل دادن شخصیت خود حق انتخاب کمی دارند یا هیچ انتخابی ندارند، در حالی که آدلر باور داشت افراد عمدتا مسئول شکل دادن شخصیت خود هستند.
· فرض فروید مبنی بر اینکه تجربیات گذشته، رفتار جاری را به وجود میآورند، با دیدگاه آدلر مبنی بر اینکه نظر افراد درباره آینده، رفتار موجود را شکل میدهد، کاملا مخالف بود.
· برخلاف فروید که بر عناصر ناهشیار رفتار خیلی تأکید داشت، آدلر معتقد بود افرادی که از لحاظ روانی سالم هستند، معمولا از آنچه انجام میدهند و اینکه چرا آن را انجام میدهند، آگاهند.[15]
زمینه اجرای درمان
درمان در هر محلی، اعم از مطب خصوصی، بیمارستان، زندان و یا مدارس امکانپذیر است. مراجعان یا شخصا برای درمان مراجعه میکنند و یا توسط متخصصان دیگر و احتمالا توسط کسانی که قبلا در جریان درمان قرار گرفتهاند و یا از نتایجش راضی بودهاند، ارجاع داده میشود. دفتر کار از هرگونه تجمل و تزئین خاص به دور است. ضبط کردن صدا امری الزامی نیست، ولی توصیه میشود برای استفاده خود از مراجع و یا مقاصد آموزشی به این کار اقدام شود. در مصاحبه اولیه باید نحوهی مراجعهی مراجع، علل امتناع از صحبت کردن، علل مراجعه، انتظارات او از درمان و خودش، هدفهای مراجع از مراجعه و غیره مشخص شود.
کاربرد درمان آدلری
درمان آدلری را میتوان در موارد زیادی بهکار بست و در مسائل کلینیکی، امور تربیتی و اجتماعی و روانپزشکی از آن استفاده کرد. آدلریستها حتی بیماران سایکوتیک را هم به دفعات معالجه کردهاند و آدلر از جملهی اولین کسانی بوده است که به معالجهی جنایتکاران دست زده است. الگوی رشد مطرحشده در نظریهی آدلر، مسائل انسان را از دیدگاه بیماری نمینگرد، بلکه معتقد است که مردم میخواهند خود را بازیافته و همنوع خوبی برای یکدیگر بشوند. بنابراین، بسیاری از فعالیتهای درمانی در موارد افراد عادی و مسائل عادی زندگی آنها اعمال شده است. به عقیدهی آدلر، درمانی که هر کار دیگری انجام دهد، از قبیل رفع مشکل و یا تخفیف علایم مرضی، تغییر رفتار و یا ایجاد بصیرت، ولی مراجع را به فلسفهی خاصی از زندگی مجهز نکند، درمان ناقصی خواهد بود. از اینرو، آدلریستها به مسائل زندگی و مسائل وجودی فرد توجه بیشتری دارند و معتقدند که کسی میتواند وارد مرحلهی درمان شود که بخواهد دربارهی خودش، رشدش و تحقق وجودش چیزهایی بیاموزد. آدلر، در زمینهی تعلیم و تربیت به پیشگیری علاقهمند است، نه به شفا دادن و به همین دلیل، مراکز تربیت خانوادگی را تأسیس کرده بود تا روش تربیت صحیح را به والدین بیاموزد.
روش درمانی آدلر :
در کمک به بیماران و برای تسلط بر احساس حقارتشان «تشویق » بود .
مشاوران و درمانگرانی که رویکرد آدلری را بکار می گیرند ،از فنون التقاطی گوناگون مانند مهارت های مربوط به بیان مجدد ، بازتابش و نیز فنون خاص آدلری ، مثل تف کردن در سوپ و اجتناب از کودک آزرده بهره می گیرند . همه این فنون برای تشویق مددجو و جهت دادن به تلاش های او برای دوباره هم سو سازی هدف های خود با منافع جامعه و فعالیت برای یافتن سبک های زندگی رضایتبخش تر به کار گرفته می شوند. هر چند این انتقاد بر روانشناسی فردی وارد آمده که هدف آن فقط پرورش نوعی عقل سلیم در مددجوست و در کاربرد آن نیز نوعی ساده انگاری مشاهده می شود ، اما به نظر می رسد قابلیت کاربرد و نیز عملی بودن و سودمندی آن در زندگی روزمره ی افراد درست به همان میزانی است که آدلرمی توانست انتظار داشته باشد.
منبع :
1-نظریه های روان درمانی، ترجمه یحیی سید محمدی
2-نظریه های مشاوره و رواندرمانی دکتر عبدالله شفیع آبادیمطالب مشابه :
رمان پسران بد (16)
همه مدل رمان را در اینجا بخوانید و دانلود آگهی ترحیم اون دکتر تونه همه رو با حرف خام
چند داستان آموزنده
شدی ، آن آیین ، تو را در باور نبود ، زبان ریا را کنار گزار ، من دیگر خام آگهی ترحیم
نظریۀ آسیب شناسی آدلر
دانلود آهنگ جدید | میتوان در آگهی ترحیم زیگموند فروید در که مواد خام وراثت و محیط را
برچسب :
دانلود آگهی ترحیم خام