گزارشی از زنان سپیدپوش شهر ملائک (اسفند 84)

به «ورزنه» رسیده ایم و به مزارع سفید پنبه، و با دیدن زنان و دخترکانی که چادر سفید ساده و یکدست بر سر دارند دیگر مطمئن شده ایم که در قلب این شهر هستیم، شهری کوچک و آرام در کنار زاینده رود، بدون هیاهو و ترافیک. ناگهان چقدر دل مان پَر می کشد برای چادرهای سفید احرام مان که اگر بود، ما هم دو سه روزی می شدیم یکی از زنان «ورزنه».

وقتی کانون امور بانوان را در کتابخانه عمومی شهر پیدا می کنیم، خانم «دستان»سفیدپوش هنوز باورش نمی شود که دعوتش را پذیرفته و پا در «ورزنه» گذاشته ایم.

جالب اینجاست که میزبان ما اهل«ورزنه» نیست. وی متولد شهر «انارک»است و از سال دوم دبیرستان آموزشیاری نهضت سوادآموزی را شروع کرده و پس از گرفتن دیپلم و تدریس در «انارک» به«ورزنه» آمده تا در این شهر به کارش ادامه دهد.

خانم «دستان» می گوید: «شهر ما حدودا دو ساعت با ورزنه فاصله دارد. مدت ها از این شهر و آداب و رسوم آن و چادر سفید زنان چیزهایی شنیده بودم و خیلی نظرم را جلب کرده بود. دلم می خواست از نزدیک با این شهر آشنا شوم تا اینکه از سوی آموزش و پرورش برای ادامه تدریس، چندین شهر پیشنهاد شد و من ورزنه را انتخاب کردم.»

بودن در ورزنه چه حسی به شما می دهد؟

اولین روزی که وارد ورزنه شدم ظهر بود و با تعجب دیدم همه در حال دویدن هستند. فکر می کردم حتما اتفاق خاصی افتاده ولی وقتی دنبال مردم راه افتادم متوجه شدم که همه برای شرکت در نماز جماعت عجله می کنند، چیزی که شبیه آن را در هیچ شهری ندیده بودم.

مردم ورزنه بسیار مذهبی و معتقد هستند و بسیار میهمان نواز. من در این شهر غریبه بودم ولی خیلی زود مردم مرا قبول کردند و مردها به همسران شان اجازه دادند تا در کلاس های نهضت سوادآموزی شرکت کنند.

الان شش سال است که در ورزنه هستم و علاوه بر کلاس های نهضت، کلاس قرآن هم برگزار می کنم. پنج سال مربی کانون بانوان بودم تا اینکه سال گذشته از سوی بخشداری و فرمانداری اصفهان مسئول کانون شدم.

وی در ادامه می گوید: «دوست دارم با توجه به مسئولیتی که در کانون دارم زنان و دختران ورزنه را در کارهای فرهنگی فعال کنم. تا به حال موفق شده ام بیست دختر ورزنه ای را تشویق کنم تا آموزشیار نهضت سوادآموزی شوند. تمام تلاشم این است که فرهنگ و شعور اجتماعی زنان ورزنه بالاتر برود. برای این کار هم کتابخانه کوچکی مختص کانون ایجاد کرده و کتاب ها را در اختیار اعضا می گذارم. البته دختران ورزنه هم می توانند در ساعاتی خاص از کتابخانه عمومی شهر که متعلق به اداره ارشاد است کتاب بگیرند ولی ترجیح می دهند عضو کتابخانه کوچک کانون باشند و کنار دختران دیگر.»

از بروشورها و پوسترهایی که به دیوارِ تنها اتاق کانون نصب شده است متوجه می شویم که خانم «دستان» واقعا تلاش می کند تا در محدوده یک اتاق با یک خط تلفن، یک کامپیوتر و چندین کتاب، کلاس ها و جلسات مختلفی برای دختران «ورزنه»برگزار کند و شعارش این است که کانون، محل آموزش مهارت های زندگی و حل مشکلات زنان است.

آموزش قرآن، احکام، اخلاق، بهداشت خانواده، کمک های اولیه، صرفه جویی و استفاده بهینه از آب، برق و گاز، تشویق زنان جهت شرکت در کلاس های نهضت سوادآموزی، برگزاری جشن ها و اعیاد، همایش ختم قرآن در ماه رمضان، ختم صلوات و زیارت عاشورا و دعای توسل در هر هفته؛ برگزاری مسابقه، شرکت در نمایشگاه، برگزاری روز جهانی خانواده، تقویت کتابخانه کانون، برگزاری اردوهای سیاحتی و زیارتی، تشکیل «NGO» خواهران جامعة الزهرا و ثبت آن در انجمن های غیر دولتی و ... از جمله فعالیت های فرهنگی کانون بانوان است.

فعالیت های بهداشتی و مشاوره ای نیز برای رعایت بهداشت جسم و روح از سوی این کانون با جلساتی تحت عناوین: ازدواج نامناسب یکی از عوامل اعتیاد، مسمومیت حاملگی در زنان چاق، سردردهای میگرنی، آموزش زنان برای دوران بچه داری، حاملگی های زودرس و سوء تغذیه، افسردگی، رنگ مو و خطر ابتلا به سرطان، آگاهی زوجین در تنظیم خانواده، لزوم مراقبت دختران نوجوان در برابر خشونت، اخلاق اسلامی، درک مشکلات همسر، سلامت محیط کار، شناخت ایدز و مبارزه با آن، پیشگیری از اعتیاد، مراقبت از پوست، اهمیت تحصیل دختران، حفظ فرهنگ چادر سفید، حقوق متقابل زن و شوهر، محبت به کودکان و عوارض تنبیه بدنی و ... برگزار می شود.

سرآمد تمامی این جلسات آموزشی و همایش های کوچک هم برگزاری همایش بزرگ چادر سفید به مناسبت تولد حضرت فاطمه(س) و روز زن است.

خانم «دستان» در مورد برگزاری همایش چادر سفید می گوید: «قبل از اینکه به فکر این همایش بیفتم در دو همایش ازدواج و حجاب شرکت کرده بودم و همان جا بود که فکر برپایی همایشی برای احیای سنت چادر سفید به ذهنم رسید. قبلاً تمام زنان ورزنه بدون استثنا چادر سفید سر می کردند ولی با گذشت زمان تعداد زنانی که چادر مشکی به سر می کردند زیاد شد. دوست داشتم به شکلی دختران این شهر را تشویق کنم تا چادر سفید را جدی تر بگیرند. اولش طرح را به امور بانوان فرمانداری اصفهان ارائه کردم و پس از کسب نظر مساعد آنها، همه ارگان های ورزنه همکاری کردند و این همایش با کمک اداره آموزش و پرورش، میراث فرهنگی، کانون شهید مطهری و اعضای کانون بانوان و مربیان آن برپا شد.

همایش را هم در مدرسه انقلاب شهر برگزار کردیم و صد و هفتاد خانم در آن شرکت کردند. شرط شرکت در همایش هم بر سر داشتن چادر سفید بود.

همایش بسیار خوب برگزار شد و زنان و دخترانی که به خاطر حرف دیگران چادر سفید را کنار گذاشته بودند، باز بنا به سنت دیرینه شهرشان چادر سفید سر کردند.»

نظر خودتان در مورد چادر سفید و استفاده از آن چیست؟

دیدن چادر سفید زنان به انسان آرامش می بخشد چرا که سفید نشانه پاکی و روشنی است. با اینکه دوست داشتم چادر سفید سر کنم، اما چون بومی ورزنه نبودم، تردید داشتم تا اینکه وقتی دختران را تشویق به سر کردن چادر سفید می کردم آنها گفتند خودتان هم چادر سفید سر کنید. با حمایت زنان ورزنه من هم چادر سفید سر کردم و آنها مرا پذیرفتند و من به آرامش واقعی رسیدم.بی دلیل نیست که ورزنه به شهر ملائک معروف شده است چون واقعا چادر سفید زنان انسان را به یاد ملائک می اندازد.

خاطره ای هم از اولین روز به سر کردن چادر سفید به خاطر دارید؟

زمستان سال گذشته بود و یادم است هوا خیلی سرد بود. آن روز یکی از سوادآموزانم مرا به خانه شان دعوت کرده بود.بوی غذا توی خانه شان پیچیده بود. اکرم، دختر سوادآموزم سفره انداخت و نان سنگک و آبگوشت را گذاشت توی سفره. هر دو چادر سفید سرشان بود ولی من چادر مشکی به سر داشتم. خیلی دلم می خواست مثل آنها باشم ولی هیچ کدام از معلم های غیر بومی ورزنه چادر سفید سر نمی کردند و من خجالت می کشیدم که بگویم دوست دارم از سنت زنان شهر آنها الگو بگیرم. بعد از جمع شدن سفره وقتی در اتاق تنها ماندم چادر سفید اکرم را روی جارختی دیدم. با اینکه کسی در اتاق نبود ولی پنهانی دور و برم را نگاه کردم و چادر را برداشتم و به سر انداختم. وقتی در آینه به خودم خیره شدم احساس غرور و خوشحالی می کردم. دلم می خواست همیشه همان طور باشم. همین که صدای پای اکرم را شنیدم فوری چادر را سر جایش گذاشتم و نشستم.

اکرم با سینی چایی آمد و وقتی متوجه اضطراب و هیجان من شد، علت را پرسید ولی چیزی نگفتم و ناراحت به خانه برگشتم.دلم می خواست من و همه معلم های دیگر هم چادر سفید سر می کردیم. رفتم جلوی آینه ایستادم و فکر کردم چادر سفید به سر دارم.خواهرم که برای همراهی با من به ورزنه آمده بود، پرسید چرا جلوی آینه ایستاده ام. بالاخره طاقت نیاوردم و آرزویم را به او گفتم. در چادر سفید وقار و بزرگی احساس می کردم. روز بعد در حسینیه امام حسن عسگری(ع) ورزنه نشستی با دختران داشتم. همه چادر سفید به سر داشتند و من از آنها پرسیدم چادر سفید سر کنم یا نه؟ که همگی گفتند بله و وقتی علت را پرسیدند، گفتم رنگ سفید شادترین رنگ هاست که پیامبر اکرم(ص) نیز به پوشیدن آن تأکید داشتند و می فرمودند که مسلمانان رنگ سفید بپوشند تا آلودگی و کثیفی آن سریع دیده شده و شسته شود.

بعد به آنها گفتم که علت شادی آنها به نظر من چادر سفیدشان است. از آن روز به بعد احساس می کنم بهترین حجاب را پیدا کرده ام و عاقبت من هم مثل تمام سوادآموزانم چادرسفیدی شدم.

خانم «دستان» که علاوه بر تدریس در نهضت سوادآموزی و قبول مسئولیت کانون بانوان ورزنه، به طور مکاتبه ای آموزش نهج البلاغه می بیند، دانشجوی رشته کتابداری و اطلاع رسانی در اصفهان است و دو روز در هفته برای گذراندن کلاس هایش به اصفهان می رود.

جالب اینجاست که وی با توجه به مشغله کاری و تحصیلی خود از مشکلاتی که پیش رو داشته نمی هراسد و دایم می گوید همه چیز خوب است. هر چند ما از زبان خواهرش خانم«مریم دستان» می شنویم که وی شش سال تمام در یکی از اتاق های اهالی «ورزنه» بدون لوله کشی گاز و آب گرم، با چراغ نفتی غذا درست کرده و زمستانش را تابستان و تابستان را زمستان کرده است. ولی او همچنان معتقد است که همراه با خواهرش خودشان را با شرایطی که در «ورزنه» دارند هماهنگ کرده اند و حتی از آنجایی که لهجه شهر خودشان نزدیک به گویش اهالی «ورزنه»است از این جهت نیز مشکلی نداشته و زود صحبت با زبان «ورزنه» را آموخته اند.

تنها مشکلی که در نظر خانم «دستان»بزرگ جلوه می کند و آرزوی حل آن را در سر می پروراند، بهبود یافتن وضعیت شغلی زنان در این شهر است چرا که زنان غیر از قالی بافی، سفره بافی و کمک به مردان در کشت، امکاناتی برای آموزش خیاطی، گلدوزی و ... ندارند تا درآمدی کسب کنند. لذا همیشه در خانه هستند و اغلب پای دار قالی.

پیرزنی از اهالی با گویش خاص شهرشان از قالی ها و سفره هایی که در طول سال های گذشته بافته است می گوید و ما جَسته و گریخته متوجه حرف هایش می شویم.

گویش مردم «ورزنه» و روستاهای اطراف آن بسیار جالب است و عجیب تر، اسامی است که ریشه در این گویش خاص دارند. اسامی مکان ها و مزارعی چون:«پینارت»، «دنارت»، «اسپارت»،«تیمیارت»، «اسپینا»، «ایچی»، «اژیه»،«برسیان»، «جوزدان»، «جندیج»،«طالجرد»، «فرچویز»، «جبشت»،«هینی جرد»، «یسنا» و ... و ما می دانیم که«مزدیسنا» به معنی نماز و سرود و نیایش از یشت های اوستاست و «یسنا» در حال حاضر معروف ترین مزرعه «ورزنه» است.

گویش اهالی این شهر شاخه ای از زبان پهلوی، ساسانی و پارسیک جنوبی است و عده ای بر این باورند که زبان شان زرتشتی است چرا که بسیاری از واژه های متداول در زبان آنها در اوستا موجود می باشد.

«ورزنه» نیز یکی از همان واژه هایی است که از همان بدو ورود به این شهر می خواهیم مفهومش را دریابیم.

از آنجایی که این شهر سابقه تاریخی دارد و برپایی آن به قبل از اسلام می رسد، می توان حدس زد که این نام هم زرتشتی باشد. در مورد این نام نظرات مختلفی موجود است؛ یکی اینکه، نام «ورزنه» از «وَرزنا» که جزو تقسیمات اجتماعی و کشوری زمان ساسانیان بوده به جا مانده است. برخی معتقدند در عهد حکمرانان سلجوقی، سیستان میراث خانوادگی آنان بوده و واژه«ورزنه» که معادل کلمه سیستانی «ورغنه» به معنی گسترده بوده، می باشد و این واژه تحت ادبیات زرتشتی تبدیل به «ورژنه» و سپس«ورزنه» شده است.

برخی «ورزنه» را به معنای ورزیدن و کشت دادن می دانند و از آنجایی که در روزگاران قدیم در این منطقه کشاورزی بسیار مطرح بوده، لذا به این نام معروف شده است.نظر دیگر این است که زرتشت سه گروه یار داشته به نام های «خطیب»، «اثیرمن» و«ورزندگان»، که گروه آخر، یاران کشاورز زرتشت بوده اند و این نام از آنها به جا مانده است. اما آخرین نظر این است که «ورزنه» از دو بخش «ور» به معنی «کنار» و «زنه»مخفف «زاینده رود» تشکیل شده است.«زاینده رود» یا همان «زنده رود» نهایتا به«زنه» تبدیل شده و «ورزنه» همان«ورزندک رود» می باشد یعنی «در کنار زاینده رود» و این مفهوم به چشم و گوش ما بیشتر آشناست چرا که زاینده رود از میان شهر می گذرد و پلی قدیمی که مربوط به زمان دیلمیان و سلجوقیان است با 67 متر طول و5/6 متر عرض بر فراز آن است. هر چند برای عبور و مرور ماشین ها، پل جدیدی نیز ساخته شده است و پل قدیمی با سنگفرش های آجری اش گذرگاهی است برای تماشای زاینده رود و شهری رؤیایی که در کنار آن دل به دشت سپرده است.

در مورد سنت چادر سفید که شاید به قدمت پیدایش «ورزنه» باشد، نظرات متفاوتی است و برخی معتقدند گرمای شدید تابستان در این شهر کویری دلیل استفاده از رنگ سفید است.

دکتر «سیروس شفق» در کتاب«جغرافیای اصفهان» در این باره نوشته است: «زنان ورزنه بدون استثنا چادر سفید به سر می کنند که معرّف گرمای شدید تابستان است. عقیده بعضی نیز بر این هست که چون همیشه پنبه موجود بوده امکان تهیه چادر سفید از نخ آن به راحتی میسر بوده است.

در اظهار نظر دیگری پیرامون علت پوشش سفید زنان ورزنه چنین آمده است: از آنجا که ورزنه در گذشته یار زرتشتیان بوده است، این رسم بنا به اظهار نظر برخی از نویسندگان از رسومات آنها بوده است، چرا که روحانیون زرتشتی لباسی از پنبه می پوشیدند و نوار مقدسی در تشریفات مذهبی به گردن می آویختند که از جنس پنبه بوده است.»

همین که به مفهوم و معنی شهر«ورزنه» پی می بریم، همصحبتی با اهالی و دانستن حکایت چادر سفید از زبان اعضای سفیدپوش کانون بانوان نیز شنیدنی است.

«فرزانه حیدری» می گوید: «من خودم ابتدا چادر مشکی را انتخاب کردم اما بعد به خاطر گرمی هوا و احساس شادی با رنگ سفید، تصمیم گرفتم چادر سفید سر کنم و خانواده ام هم خوشحال شدند. بعضی دوستانم چادر سفید را دوست ندارند و حتی ما را مسخره می کنند ولی من دوست دارم از چادری که سال های سال زنان شهرم سر می کردند استفاده کنم.»

وی در مورد زبان اهالی شهرش اضافه می کند: «زبان ورزنه ای زبانی قدیمی است و ما به خاطر اینکه این زبان جزو عقاید و رسومات ماست آن را حفظ می کنیم. حتی گاهی در کلاس درس، به زبان ورزنه ای درس جواب می دهیم هر چند معلم های غیر بومی از این کار خوش شان نمی آید.»

«سمانه زارعی» که اول دبیرستان است می گوید: «من دقیقا از روز زنِ سال گذشته چادر سفید سر کردم. بعد از برگزاری همایش چادر سفید در روز زنِ امسال نیز بیشتر تشویق شدم و سعی کردم دوستانم را هم تشویق کنم تا بیشتر چادر سفید سر کنند.وقتی چادر مشکی سر می کنم، دلم می گیرد و چهره ام غمگین می شود. دلم می خواهد لباس هایم همیشه رنگ های متنوع و شادی داشته باشند.»

وقتی به مسافرت می روید باز هم از چادر سفید استفاده می کنید؟

نمی شود در شهرهای دیگر چادر سفید سر کرد چون مردم که نمی دانند رسم و رسوم ما چیست و ممکن است مسخره مان کنند.

آرزویت چیست؟

وضعیت مردم ورزنه روز به روز بهتر می شود ولی دلم می خواهد بهتر از این باشد.مثلاً در رشته کار و دانش کلاس های فیلمبرداری، موسیقی و نقاشی بگذارند چون من و دوستانم به این رشته ها علاقه داریم.

«فرشته صفری» کلاس دوم راهنمایی می گوید برخی دوستانش به او می گویند وقتی چادر سفید سر می کند مثل پیرزن ها می شود ولی چادر سفید او را شاد و سرزنده نگه داشته است و به خاطر همین علاقه، هرگز چادرش را عوض نمی کند.

«زهره قطبی» هم معتقد است سیاه، رنگ اندوه و افسردگی است و در مقابل سفید، رنگ شادی و آرامش. او مدتی چادر سفید سر کرده ولی پشیمان شده و پس از تجربه چادر سیاه، دوباره به چادر سفید روی آورده است.

«مهری کاظمی» شاگرد دوم راهنمایی هم می گوید: «چادر سفید باعث می شود رنگ و روی شهر باز شود. مادرم از اول چادر سفید سر می کرد من هم سر کردم اما فامیل هایمان که در شهرهای دیگر هستند چادر سفید را دوست ندارند. بعضی ها هم می گویند با دیدن زنان چادر سفید فکر می کنند روح دیده اند!»

«اشرف آهکی» هم اعتراف می کند از وقتی در همایش چادر سفید شرکت کرده و صحبت های خانم «دستان» و دیگر سخنرانان را شنیده است، تصمیم گرفته که نگذارد سنت دیرینه شهرشان از بین برود.

«فریبا غنی» هم می گوید: «چادر سفید از نظر اقتصادی به نفع مردم است چون قیمتش چهار هزار تومان می شود و اگر جایی از آن پاره شود، زنان آن قسمت را قیچی می کنند و تکه چهارگوش دیگری به آن قسمت می دوزند که به آن «سِرگه» می گویند و این تکه ها همیشه در اطراف سر است که زودتر پاره می شود. از طرفی دیگر از نظر اسلام سفید رنگ بسیار خوبی است و حرارت کمتری جذب می کند. با کشت پنبه در اطراف شهر هم مردم به پارچه بافی روی آورده و چادر سفید می دوختند که کم کم تبدیل به سنت شده است.»

«مهین جمالی» نیز معتقد است چادر حضرت فاطمه(س) سفید بوده و به همین خاطر دلش می خواهد چادر او هم سفید باشد.

«زهرا عطایی» چادر سفید را جزء افتخارات شهر «ورزنه» می داند و اینکه سفیدی نشانگر تمیزی است پس هر کسی واقعا تمیز باشد از چادرش مشخص می شود.

«آتنا غنی» دوم راهنمایی نیز از تشویق خانم «دستان» در مورد پوشیدن چادر سفید می گوید و اینکه سفید شادابی و طراوت به همراه دارد و مسئولین نیز به بچه ها چادر سفید هدیه می دهند.

«مریم جمالی» نیز از رسم دیگری به جز چادر سفید می گوید. از مراسمی که در شب نیمه شعبان اجرا می شود و جوانان به نیت جمع کردن عیدی پشت در خانه مردم می روند؛ و دمی نمی گذرد که اعضای کانون همه با هم این شعر را به زبان محلی خود می خوانند: «جیر جیرونّی، هویا؛ مالَک گرونّی، هویا؛ وِر دِلمون نّی، هویا؛ اگه دمون نخوا گوشِمو بِبُنّی، هویا؛ یوزگردو، هویا؛ واهام نوکچی دارو، هویا؛ گندم کوپچی دارو، هویا؛ زومامون تخت ناشت، هویا؛ آروسمون وِرُش ناشت، هویا؛ دستبنده مون دسوش کَ، هویا؛ پابندمون ناش کَ، هویا؛ اُشتر قطار هر چی داری بردار بیار، هویا.»

«آهای خبردار شوید نان گران است، به ما بدهید، اگر دلمان نخواست گوش مان را ببرید، گردو گرد است، بادام نوک تیز دارد، با گندم نان درست می کنند، داماد بر تخت نشست، عروس کنار او نشست، دستبند به دستش کردیم، پابند به پایش کردیم، اینجا ایستاده ایم هر چی دارید بردارید و بیاورید.»

«هویا» نیز شبه جمله ای است که همگی به معنی هشدار با هم تکرار می کنند.

بعد از شنیدن حرف های اعضای کانون به سراغ مسئولان شهر می رویم.

آقای «ماشااللّه طحانیان زاده مهابادی»بخشدار «بن رود» در مورد «ورزنه» و ویژگی های این شهر می گوید: «قبل از شروع خدمتم در ورزنه مشغول مطالعه فرهنگی در باره این شهر و تالاب گاوخونی که در مجاورت آن است بودم. بعد از اینکه به ورزنه آمدم و از نزدیک با آداب و رسوم مردم و فعالیت های فرهنگی اجتماعی آشنا شدم، دیدم در این شهر کمبود مدرسه و بخصوص دبیرستان وجود دارد لذا برای مدرسه سازی تأمین اعتبار کردیم و مدرسه ساختیم.

کتابخانه عمومی شهر فعال شد. به اهالی تلفن واگذار شد. توجه استانداری و میراث فرهنگی اصفهان را به این شهر و قدمت آن جلب کردیم تا گردشگران به اینجا بیایند. همکاران هم آمدند و یک همایش گردشگری برگزار کردیم در مورد صنایع دستی و آداب و رسوم ورزنه که حتی معاون رئیس جمهور وقت هم آمد و اعتبارات خوبی داد.

قلعه قورتان پس از ارگ بم، دومین بنای خشتی از لحاظ وسعت و قدمت در جهان است و قرار شده قلعه ترمیم شده و گردشگری در این منطقه فعال شود تا درآمد مردم نیز افزایش یابد.

احیای تالاب گاوخونی با وجود خشکسالی در منطقه و همچنین ساخت یک جاده برای تالاب از دیگر کارهای ماست.حتی قصد داریم برای ساخت یک راه از تالاب به یزد هم تأمین اعتبار کنیم و این کار باعث می شود راه یزد و ورزنه نزدیک تر شود و علاوه بر جذب گردشگر بیشتر به اقتصاد هر دو منطقه کمک شود.»

پس از آشنایی مختصر از فعالیت های کلی شما در ورزنه، چه کاری در مورد چادر سفید و دیگر سنت های این شهر انجام داده اید؟

ورزنه شهری کویری است و گاه حرارت آن به 47 درجه بالای صفر می رسد.مردم ورزنه هم احتمالاً به خاطر این گرما و با توجه به کشت پنبه از قدیم الایام و تهیه پارچه سفید از آن، به چادر سفید روی آورده اند. مردم ورزنه اعتقاد دارند وقتی انسان به دنیا می آید لباس سفید می پوشد و وقتی از دنیا می رود سفید می پوشد پس سفید رنگ مقدسی است. البته بعد از انقلاب در مورد چادر سفید تبلیغات منفی شد تا همه زنان یکدست چادر سیاه سر کنند، طوری که این سنت در حال از بین رفتن بود اما با برگزاری همایش چادر سفید و تشویق دختران جوان توانستیم در احیای این سنت موفق باشیم.

مسئله دیگر در مورد زنان، عدم فعالیت آنان در عرصه های اجتماعی است. با توجه به حساسیت های مردم منطقه، زنان ورزنه فعالیت کمی در بیرون از منزل دارند و من دوست داشتم آنان وارد عرصه های اجتماعی و فرهنگی شوند که با وجود کانون بانوان و خانم «دستان» و جلساتی که دارند فعالیت های خوبی شروع شده است و خانم ها فعال تر شده اند.

صحبت های آقای «طحانیان زاده» ما را نسبت به دیدار از قلعه و تالاب گاوخونی تحریک می کند. با ماشینی که از سوی بخشداری در اختیار ما قرار داده می شود در جاده ای خاکی به سوی تالاب پیش می رویم.جاده بسیار ناهموار است و ما در تمام مدت که فاصله سی کیلومتری «ورزنه» تا تالاب را پشت سر می گذاریم دایما در ماشین بالا و پایین می پریم تا به تالاب برسیم. جالب اینجاست که «ورزنه» نزدیک ترین شهر به گاوخونی است و آن جاده بهترین جاده.

از دویست تالاب موجود در کشور نوزده تالاب بین المللی هستند که در سال 1354 در کنوانسیون رامسر ثبت شده اند و گاوخونی یکی از آنهاست و به اسامی «گودخونی»،«گاوخانه» و «گاوخانی» هم نامیده می شود.گاوخونی تنها تالابی است که در دل کویر، حیات را جاری کرده است.

پاییز و زمستان هر ساله هزاران پرنده از نقاط سردسیر داخل و خارج از کشور به تالاب گاوخونی مهاجرت می کنند. پرندگانی چون فلامینگو، حواصیل، سرحنایی، سرسبز، اردک مرمری، غاز خاکستری، مرغابی، عقاب و درنا، که ما فقط مرغابی و عقاب ها را می بینیم و بس.

این پرندگان علاوه بر ایجاد چشم اندازی زیبا در تالاب و شهر ورزنه، در تعادل محیط زیست نقش مهمی دارند و آفت های گیاهی و جانوری حاشیه تالاب را از بین می برند و موجب حفظ تداوم حیات بشر می شوند.

زاینده رود که تنها منبع آب تالاب است، از ارتفاعات زردکوه بختیاری در چهارمحال و بختیاری سرچشمه می گیرد و پس از طی مسیر در شهر و دشت، از «ورزنه»و زیر پل قدیمی آن می گذرد و به تالاب می ریزد. هر چند به دلیل کمیِ آب، در حال حاضر تالاب خشکیده و آب شیرین آن از بین رفته است و می رود که به شوره زاری تبدیل شود. مساحت واقعی تالاب 50 در 35 کیلومتر است با عمقی حدود یک متر که به صورت گلابی از شمال به جنوب در نقشه کشور دیده می شود.

در مجاورت تالاب، منطقه ریگ های روان است. جایی که شن های رونده با وزش بادی روی هم می غلتند و هر دم به شکلی در می آیند. جایی که مردم معتقدند شهر نفرین شده سبا زیر این شن ها مدفون شده است و با هر حرکت باد دیواره های شهر نمایان تر می شود.

البته ما فقط عکس های ریگزار را می بینیم و نه خودش را، عکس هایی که با مهارت تمام از تالاب و مناطق اطراف آن گرفته شده است و عکاس کسی نیست جز آقای «رضا خلیلی» دبیر آموزش و پرورش و سرگروه آموزش جغرافیای منطقه «بن رود»که در حال حاضر مسئول انجمن دوستداران میراث فرهنگی و گردشگری ورزنه است. این انجمن وابسته به دولت نیست و آقای«خلیلی» می کوشد با کمک های مردم، سنت چادر سفید را که مانع ورود تهاجم فرهنگی و بی حجابی است زنده نگاه دارد و همچنین به احیای تالاب کمک کند.

وی در مورد چادر سفید می گوید: «مردم ورزنه از سال های دور به دلیل دور بودن از اصفهان و محدود بودن، مجبور بودند خودشان پنبه را به نخ و نخ را به کرباس تبدیل کنند و با آن برای زنان پوششی درست کنند. علاوه بر کاهش گرما توسط چادر سفید، استفاده از این رنگ به اعتقادات مردم در قبل و بعد از اسلام هم مربوط می شود.

قبل از ورود اسلام به این منطقه، در زمان ساسانیان دین زرتشت رواج داشته و این مهم از گویش محلی مردم که ریشه در زبان اوستایی دارد و همچنین آثار تاریخی به جا مانده چون «تَل گبرها» مشهود است. رنگ سفید، رنگ مورد علاقه زرتشت بوده و این سنت از آن دین و آن زمان برای مردم ورزنه به یادگار مانده است.

بعد از اسلام آوردن مردم ورزنه، با توجه به تأکید اسلام بر استفاده از رنگ روشن و مکروه بودن رنگ سیاه و دستورات بهداشتی در مورد این رنگ ها، به دلیل مذهبی بودن مردم ورزنه موجب شده که چادر سفید رواج پیدا کند. اما اینکه کدام یک از این دلایل بر دیگری برتری داشته تا این سنت به زمان حال رسیده، نمی توان نظری داد.»

آقای «خلیلی» همچنین معتقد است در«بحارالانوار» آمده روزی یک ایرانی از اصفهان به نزد حضرت علی(ع) می رود و از ایشان می خواهد تا وی را نصیحتی کند. مرد پس از شنیدن سخنان حضرت باز اصرار می کند تا امیرالمؤمنین(ع) پند دیگری بفرماید ولی حضرت به زبان ورزنه ای می گویند:«اروت رَوس» یعنی برای امروز کافیست.

جدای از سنت چادر سفید، مردم ورزنه چه سنت هایی دارند؟

سنت های ورزنه بسیار است که اغلب آنها از بین رفته و یا در حال از بین رفتن هستند و ما سعی می کنیم آنها را شناسایی کرده و در حفظ شان کوشا باشیم. یکی همان مراسم عید نیمه شعبان است که مردم با خواندن شعر «جیر جیرونّی» تا نیمه های شب به درِ خانه های همدیگر می روند و طلب عیدی می کنند.

یکی هم همکاری اهالی برای برداشت پنبه و گندم است. زنان هم رسم هایی برای بافتن پارچه و سفره دارند. مثلاً میزبان در یک روز زنان را دعوت می کند که برای مراسم «کارتینی» و یا همان کار تنیدن بیایند.آن وقت زنان جمع می شوند و کار بافت پارچه را شروع می کنند.

وی در مورد خدمات میراث فرهنگی در این منطقه می گوید: «انجمن هایی که از فرهنگ و آثار باستانی ورزنه حمایت می کنند تازه تأسیس هستند و با مشکلات زیادی گریبانگیرند. ما سایتی را با نشانی WWW.varzaneh miras. irبرای معرفی جاذبه های ورزنه ایجاد کرده و سنت ها و بناهای تاریخی شهر را با بودجه محدود خودمان معرفی کرده ایم. مثل مسجد جامع ورزنه که قدمتش به 600 سال پیش و زمان شاهرخ بهادرخان تیموری در سال 848هجری قمری می رسد و محمود بن مظفر ورزنه ای آن را بر خرابه های آتشکده ای بنا کرده است. اما مناره های مسجد در دوران سلجوقی ساخته شده است.

شهر مدفون شده سبا در ریگزار هم بسیار مهم است. سال گذشته کاوش هایی در این منطقه داشتم و توانستم سفالینه هایی پیدا کنم که مربوط به هزاره هفتم قبل از میلاد بود. وقتی با اداره باستان شناسی تماس گرفتم آنها هم آمدند و ابزارآلات سنگی و غیر سنگی پیدا کردند که همه مربوط به همان زمان بود. به زودی ناگفته های بسیاری از آثار باستانی اصفهان بازگو می شود.

کاروانسرای شاه عباسی که یکی از 999رباطی است که توسط شاه عباس صفوی در راه جاده ابریشم برای استراحت مسافرین ساخته شده است.

علاوه بر بادگیرهای قدیمی، برج ها و آب انبارها و آسیاب های آبی، کبوترخانه ها که متعلق به سه قرن قبل هستند، برای نگهداری کبوتران و استفاده از گوشت و فضله آنها به عنوان کود فعال بوده است.

چاههای آرتزین (جهنده) هم یکی از زیبایی های این منطقه است. امامزاده شاه زین العابدین نیز در نزدیکی شهر، محل زیارت مردم است.

قلعه قورتان هم در دوره دیلم سلجوقی بنا شده و متعلق به قرن چهارم هجری قمری است. برخی معتقدند این قلعه با وجود چهار هکتار مساحت، پانزده برجک و دیوارهایی با قطر 3 الی 5 متر می تواند جای ارگ بم را بگیرد.»

در دیداری که از قلعه داریم، متأسفانه مشاهده می کنیم که قسمت های عمده خانه ها و بازار قلعه تخریب شده و تنها چهار خانوار با وجود امکانات بسیار محدود مجبور به زندگی در قلعه هستند و اکثر خانه ها و حیاط های نیمه مخروبه محل زندگی مرغان و چارپایان مردم شده اند. هر چند راهنمای ما معتقد است که به زودی میراث فرهنگی، آنجا را بازسازی خواهد کرد.

و جالب تر اینکه یکی از جوانان خوش ذوق روستای قورتان به نام «جواد مولودی» در مجاورت این قلعه فیلمی از آن ساخته که اثرش را به ما تقدیم می کند. هر چند قلعه و آن فیلم دیدنی است ولی ساکنان قلعه پوشیده در فقر، دیدار ما را به قول خودشان از خرابه ها بیهوده می دانند.

کارخانه پنبه در نزدیکی قلعه جای دیگری است که ما را بر آن می دارد تا دیداری از آنجا داشته باشیم. کارخانه ای که مسیرش پر از کامیون هایی است که تمام پنبه های مزارع اطراف «ورزنه» را در خود جمع می کند تا غوزه و پنبه دانه را از سفیدی پنبه جدا کند و آماده ریسیدن کند. پنبه ای که به قول آقای«حسن طالبی» کشاورز «ورزنه»ای، هفت ماه تمام باید مواظبش بود تا وقت چیدنش فرا برسد.

وی در باره کاشت و برداشت پنبه می گوید: «موقع کاشت، اواخر فروردین است. ابتدا باید زمین را سه بار شخم بزنیم تا خاک نرم شود بعد کود شیمیایی می ریزیم و پنبه دانه ها را روی زمین می پاشیم و زمین را به شکل کرت کرت در می آوریم. پس از آن زمین را پر از آب کرده و می گذاریم زمین خشک شود و بعد دوباره خاک را نرم می کنیم تا جوانه های پنبه بتوانند سر از خاک بیرون بیاورند. پس از اینکه پنبه دانه ها سبز شدند و چند برگ در آوردند ده روز به ده روز به آنها آب می دهیم. تا هوا سرد نشده، محصول گل می دهد و کم کم پنبه از گل ها که نام شان غوزه است بیرون می آید.

اگر تابستان گرم باشد گیاه از بین می رود و اگر آفتی نداشته باشد اواخر آبان ماه وقت چیدن غوزه هاست. بعد هم که دانه و غوزه در کارخانه از پنبه جدا می شود و به شهرستان های مختلف ارسال می شود.»

با توجه به زحماتی که کشت پنبه دارد، آقای «طالبی» در مورد درآمد ناچیز آن اضافه می کند: «کشت پنبه سود قابل توجهی ندارد.ما پنبه دانه را کیلویی سیصد و پنجاه تومان می خریم ولی خودِ پنبه را کیلویی سیصد تومان می فروشیم. به همین خاطر برخی کشاورزان از کشت پنبه ناامید می شوند و به کشت گندم و جو روی می آورند. کمی هم یونجه و چغندر برای علوفه دام کاشته می شود.

نبود امکانات باعث شده تا جوانان ورزنه ای کار نداشته باشند و درخواست ما از مسئولان این است که فکری به حال اشتغال جوانان بکنند.»

همین پنبه های سفید اطراف «ورزنه» و چادر سفیدهای زنان آن است که باعث شده از زبان اهالی شهر، «ورزنه» سفیدترین شهر جهان نامیده شود.

آقای «مجتبی مهروریان» رئیس آموزش و پرورش «ورزنه» که اصفهانی است و هر روز از اصفهان تا «ورزنه» رفت و آمد می کند، در مورد چادر سفید زنان می گوید: «وقتی به ورزنه آمدم اولش فکر می کردم کارم سخت باشد ولی صداقتی که در اهالی بود، راه را برای من هموار کرد و حالا فکر می کنم ترک ورزنه خیلی سخت است چون به آداب و رسوم و فرهنگ این مردم خو گرفته ام و رفتارشان روی من تأثیر گذاشته است.مهم ترین رسم شان هم همان چادر سفید ساده و بدون طرح است. هر چند در درجه اول، تلاشم برای سوادآموزی و فرستادن دانش آموزان باهوش به دانشگاه است تا بتوانند به شهر خودشان خدمت کنند ولی زنده نگه داشتن چادر سفید در ورزنه هم خیلی مهم است چون معتقدم وقتی کسی چادر سفید سر می کند امکان اینکه چادر را کنار بگذارد خیلی کم است ولی ممکن است کسی که چادر مشکی سر می کند روزی آن را کنار بگذارد. واقعا در چادر سفید خاصیتی است که بیشتر از چادر سیاه، زنان را پای بند حجاب می کند. به همین خاطر رفت و آمد به مدارس را با چادر سفید بلامانع اعلام کرده ایم هر چند معلمین غیر بومی ممکن است از این کار خوش شان نیاید. اما خانم«دستان» اولین معلمی بود که فرهنگ«ورزنه» را پذیرفت و نه تنها چادر سفید به سر کرد بلکه دانش آموزان را نیز تشویق کرد.»

امکانات آموزشی ورزنه در حال حاضر به چه صورتی است؟

چهار سال پیش که به ورزنه آمدم تنها یک کلاس آمادگی برای کودکان داشتیم اما در حال حاضر تمام مدارس کلاس آمادگی دارند. بعضی مدارس حتی دیوار نداشتند.دوازده دبیرستان، هنرستان و پیش دانشگاهی ساخته شد. همچنین خانه معلم ساختیم تا معلم های غیر بومی مشکلی برای اسکان نداشته باشند.

در حال حاضر هم با راه اندازی چهل کلاس نهضت سوادآموزی و انتخاب آموزشیاران نهضت از میان خودِ اهالی که توانسته اند با وجود دبیرستان دیپلم شان را بگیرند، سعی داریم با بی سوادی مبارزه کنیم.

وی در انتهای سخنش به مناسبت اینکه سال آخر خدمتش است و در حال بازنشسته شدن می باشد شعری برایمان می خواند:

به پنجاه شد ار چه ویستم

نخارانده سر پنج ده زیستم

تو گویی به مکتب هم امروز بود

که گوشم بگرفتند و بگریستم

به یک لحظه از عالم نیستی

کشاندند تا عالم نیستم

چه پرسی ز کارم در این نیم قرن

سرم را ببین پنبه می ریستم

دلم دیشب از خانه ام می شنید

که ارباب من خانه کیستم

وقتی می خواهیم به کلاس نهضت خانم«دستان» هم سری بزنیم ابتدا به نزد آقای«رضا یاران» کارشناس امور تربیتی و مسئول نهضت سوادآموزی «ورزنه» می رویم. وی نیز در باره مردم «ورزنه» و فرهنگ شان می گوید:«دلم می خواهد در راه خدمت به مردم شهرم کوشا باشم و فرهنگ خودمان را که مربوط به قبل از اسلام است زنده نگه دارم و آن را به عنوان یک افتخار ملی بدانم. اما اکثر مردم کشور از ورزنه و جاذبه های آن بی اطلاع هستند. اهالی ورزنه بسیار میهمان نوازند و حتی اگر تنها غذایشان ماست و نان باشد، آن را هم با میهمان می خورند و این نشانه احترام بسیار به میهمان است.

اینکه بعضی ها فکر می کنند عرب ها مسلمانی را جدی تر می گیرند، درست نیست چرا که مسلمانان ایران بیشتر از دیگر مسلمانان جهان به سفارش های پیامبر اکرم(ص) و ائمه(ع) اعتقاد دارند که استفاده از همین رنگ سفید در چادر زنان نشانه ای از همان اعتقادات است. امیدوارم که مسئولان هم به این مردم و اعتقادهای آنها بیشتر توجه کنند.»

البته میهمان نوازی اهالی «ورزنه» امری پوشیده نیست و از همان بدو ورود به این شهر با اینکه اهالی ما را نمی شناسند به گرمی پیش می آیند و ما را به خانه هایشان دعوت می کنند.

کلاس خانم «دستان» در آبدارخانه حسینیه امام حسن عسگری(ع) که گرم تر از خودِ حسینیه است، برگزار می شود. «طاهره آقاجانی» بیست سال دارد و در طول سه سال گذشته توانسته است خود را تا مقطع پنجم ابتدایی برساند. آرزویش هم این است که بتواند به درسش ادامه دهد چون سواد برای هر انسانی خوب است. او در مورد چادر سفید می گوید: «چادر سفید را دوست دارم و قصد دارم تا آخر عمر چادر سفید سر کنم چون روحیه آدم را زنده نگه می دارد.»

خانم «محترم طاهری» که بیست و دو سال دارد و با چادر سفید به کلاس آمده است و در خانه قالی بافی می کند، برای ادامه تحصیل در مقطع راهنمایی امیدی ندارد چون نهضت سوادآموزی فقط در مقطع دبستان فعال است.

«اعظم یزدی» و «بتول قطبی» نیز دو دختر جوانی هستند که مرتب در خانه نقش لچک و ترنج بر قالی می زنند و می خواهند تا جایی که امکان دارد درس شان را بخوانند.خانم «زهرا شفیعی» 33 سال دارد و در تمام مدت عمرش در خانه قالی بافته و تمایلی به کار و فعالیت اجتماعی در بیرون منزل ندارد.

خانم «خاتون میرزایی» تنها بزرگسال کلاس است که با وجود ده فرزند تحصیل کرده تصمیم گرفته است پس از بافتن شانزده قالی بالاخره به سراغ تحصیل بیاید. او درس را مهم تر از همه چیز می داند و دایم به بچه هایش توصیه می کند تا درس شان را ادامه دهند.

«فرشته غفوری» نیز دختر نوجوانی است که با نهضت سوادآموزی تحصیلاتش را شروع کرده و دلش می خواهد بتواند به دانشگاه برود.

«کلثوم محمدی»، «ذاکره محمدی»،«مریم فارسی» و «ذلیخا فارسی» نیز هر چهار نفر، ده ساله هستند و از مهاجران افغانی«ورزنه» که از طریق نهضت سوادآموزی درس می خوانند.

هر چند بی سوادی دختران چادر سفید جوان جای تأسف دارد ولی همین که با نهضت سوادآموزی به جرگه باسوادان پیوسته اند جای تقدیر دارد و ما هم آرزو می کنیم که تمامی این دوستان بتوانند به تحصیلات عالیه دست پیدا کنند.

آقای «حسین ابراهیمی» معاون آموزش و پرورش «ورزنه» در باره شهرش و زنان آن می گوید: «من به فرهنگ وطنم علاقه مندم چرا که دوست دارم نامی را که ورزنه به آن شناخته شده است همیشه زنده نگه دارم.ورزنه به شهر کبوتران سفید معروف است بخصوص در شب های جمعه که زنان سفیدپوش بسیاری به گلزار شهدا و بر سر مزار 92 شهید شهر می آیند و صحنه ای بس زیبا خلق می شود. ما همه سعی داریم این سنت را زنده نگه داریم چون این سنت به مذهب، کشت و کار و هنر این منطقه برمی گردد.»

آقای «رضا فاضلی» کارشناس فن آوری اطلاعات که کارمند آموزش و پرورش است و در برگزاری همایش چادر سفید زحمات بسیاری را متقبل شده است نیز می گوید:«بهترین راه آشنایی و تبلیغ در مورد چادر سفید، همین همایش بود که باعث شد بسیاری از زنان دوباره به آن روی بیاورند. به نظر من بهترین خصوصیت زنان ورزنه، چادر سفید آنان است که سمبل تمدن و فرهنگ آنان است و همه ورزنه را با همین چادر سفیدش می شناسند.»

هر چند زنان «ورزنه» به دلیل عدم فعالیت اجتماعی کمتر در خیابان ها و کوچه های خلوت «ورزنه» رفت و آمد می کنند ولی همین که زنی پوشیده در چادر سفید که رویش را محکم گرفته است از کنارمان می گذرد حس خاصی پیدا می کنیم. نکته جالب هم این است که زنان هرگز در خیابان چادر گلدار و یا حتی چادر سفیدی که خال داشته باشد به سر نمی کنند چرا که این پوشش را برای خیابان سبک می شمارند.چادر سفیدِ یکدست، مختص خیابان است و چادر گلدار مخصوص خانه.

یکی از زنان «ورزنه» نیز می گوید در چادر سفید احساس امنیت می کند چون هیچ کس حق ندارد مزاحم آنها شود. با وجود احداث دانشگاه پیام نور «ورزنه»حضور دانشجویان دختر و مانتویی غیر بومی امری عادی در شهر شده است و به فرض اگر پسری مزاحم آن دختران شود حق ندارد مزاحم دختران «ورزنه» شود چون همه چادر سفید سر می کنند و آن فرد می داند که آن دختر «ورزنه»ای است و حتما با وجود کوچک بودن شهر او را می شناسد.

آقای «حسین فاضلی» مسئول دبیرخانه بخشداری که خود اهل «ورزنه» است و همسرش چادر سفید به سر می کند، می گوید:«چادر سفید سنت اهالی ورزنه است ولی سنت دیگر، بافت همین چادر به دست خودِ زنان است. هر چند در حال حاضر چادربافی در منازل از بین رفته است ولی سفره بافی مرسوم است و زنان سفره های چهارخانه و رنگی می بافند که بسیار مورد توجه گردشگران است.»

وقت وداع که می رسد میهمان نوازی خانم «دستان» هنوز به پایان نرسیده است و سفره در سفره است که روی میز کانون می گسترد و برای هزارمین بار وعده می گیرد که دوباره به «ورزنه» برویم و همچنین شهرش «انارک».

ما هم چاره ای جز عذرخواهی و تشکر به خاطر دو شب اقامت در تنها اتاق ایشان نداریم؛ تشکر از خانم «دستان» و خواهرش و تمام مسئولانی که امکان دیدار از شهر و بناهای آن را برایمان فراهم کردند و تشکر از همکاران دفتری مان آقایان«مُهری» و «ربانی» که در این سفر ما را همراهی کردند.

وقت برگشتن فرا رسیده و خانم«دستان» با کاسه سفالین آب، قدم های ما را می شوید به این امید که بار دیگر قدم بر«ورزنه» بگذاریم و شاهد باشیم تمام زنان شهر چادر سفید پوشیده اند.

بخش «بن رود» یک شهر دارد و هفده روستا.

«ورزنه» مرکز این بخش است با حدود دوازده هزار جمعیت.

به «ورزنه» رسیده ایم و به مزارع سفید پنبه، و با دیدن زنان و دخترکانی که

چادر سفید ساده و یکدست بر سر دارند دیگر مطمئن شده ایم که در قلب این شهر هستیم،

شهری کوچک و آرام در کنار زاینده رود، بدون هیاهو و ترافیک.

خانم دستان:

مردم ورزنه بسیار مذهبی و معتقد هستند و بسیار میهمان نواز.

من در این شهر غریبه بودم ولی خیلی زود مردم مرا قبول کردند

و مردها به همسران شان اجازه دادند تا در کلاس های نهضت سوادآموزی شرکت کنند.

خانم «دستان» واقعا تلاش می کند تا در محدوده یک اتاق با یک خط تلفن،

یک کامپیوتر و چندین کتاب، کلاس ها و جلسات مختلفی برای دختران «ورزنه» برگزار کند

و شعارش این است که کانون، محل آموزش مهارت های زندگی و حل مشکلات زنان است.

دیدن چادر سفید زنان به انسان آرامش می بخشد چرا که سفید نشانه پاکی و روشنی است.

با حمایت زنان ورزنه من هم چادر سفید سر کردم و آنها مرا پذیرفتند

و من به آرامش واقعی رسیدم. بی دلیل نیست که ورزنه به شهر ملائک معروف شده است

چون واقعا چادر سفید زنان انسان را به یاد ملائک می اندازد.

تنها مشکلی که در نظر خانم «دستان» بزرگ جلوه می کند و آرزوی حل آن را در سر می پروراند،

بهبود یافتن وضعیت شغلی زنان در این شهر است.

گویش اهالی این شهر شاخه ای از زبان پهلوی، س


مطالب مشابه :


گزارشی از زنان سپیدپوش شهر ملائک (اسفند 84)

ناگهان چقدر دل مان پَر می برگزاری جشن ها و بیند، دانشجوی رشته




عملکرد یکسال 92

ویژه برنامه سالروز ازدواج برگزاری مراسم جشن عید با حضور 46 نفر ز دانشجویان




برچسب :