طنز در ادبیات تعزیه
حالات و حرکات نمایشی
حرکات نمایشی، عنوانی است که به اجبار برای تبیین مجموعهای از حرکات تکرار شونده در تعزیه انتخاب کردهایم. این حرکات در تعدادی از تعزیهها غالباً به صورت یک نفره، همراه با تکگویی - و ندرتاً به صورت دو نفره و بیشتر، همراه با مکالمه - انجام میشود. بخشی از این حرکات، سرشار از جنبههای طنز آمیز است و مطلوبیتی افزاینده و پایانناپذیر برای تماشاگر تعزیه دارد. در این بخش به تعدادی از فراگیرترین این حرکات پرداخته شده است؛ اما با توجه به اینکه نمایشدهنده این حرکات طنز آمیز، غالباً اشقیا و به ویژه سه تن آتش بیار وقایع کربلا: شمر و ابنزیاد و ابنسعد هستند، گزارش مختصری پیرامون این سه تن در ابتدای این مقال، البته خالی از فایده نخواهد بود
.
سه تفنگدار وقایع کربلا
شمر و ابنسعد و ابنزیاد را، به تعبیری میتوان سه تفنگدار وقایع کربلا به قلم آورد.
عبیدالله بن زیاد، پسر زیاد ابن ابیه که غالباً به نام پدرش، «ابن زیاد» و نیز از سر تحقیر به نام مادرش، «ابن مرجانه» و «فرزند مرجانه» خوانده میشود، در سال 28 هـ.ق متولد شد. پدرش «زیاد بن ابیه» که در اصل و نسبش اشکالاتی وجود دارد ولی به هر حال معاویه بن ابوسفیان او را به برادری قبول کرده، در زمان حکومت معاویه ابتدا فرمانروایی بصره را که شهری بسیار ناامن و دزد بازار بود، به دست آورد و چون خود را آدم با جربزهای نشان داد و با راه انداختن حکومت نظامی، امنیت را به شهر برگردانید، حکومت کوفه نیز به او داده شد و چندی بعد توانست فرمان حکومت مکه را هم از معاویه بگیرد.
ابنزیاد در سن بیستوپنج - شش سالگی از جانب ابوسفیان - که اگر اشکالات مربوط به اصل و نسب پدری را نادیده بگیریم - عموجان وی محسوب میشود، والی خراسان شد و بعد از مرگ پدرش در رمضان سال 53 هـ.ق (یا 54 یا 55 یا 56 یا 57!) به ولایت بصره رسید. بعد از اینکه معاویه در سال 60هـ.ق مرد و امام حسین(ع) از یک سو و عبدالله بن زبیر از سوی دیگر زیر بار بیعت با یزید که جانشین او شده بود نرفتند و قضیه دعوت کوفیان از امام حسین پیش آمد، یزید دستپاچه شد و با ابن زیاد همان رفتاری را کرد که معاویه با زیاد بن ابیه کرده بود: او را با حفظ سمت به امارت کوفه برگزید. ابن زیاد دوان دوان قبل از امام، خودش را به کوفه رساند و چنانکه میدانیم مسلم بن عقیل فرستاده امام را شهید کرد و آماده مقابله و مقاتله با امام حسین شد.
عمر بن سعد بن ابی وقاص، از بستگان پیغمبر اسلام و پدر او نوه عموی آمنه مادر حضرت رسول بود. شغل نظامیگری داشت و چهار هزار سواره نظام زیر تیول او بودند و خود او زیر تیول ابن زیاد بود. در راه عزیمت به طرف طبرستان و در دست گرفتن حکومت ملک ری بود که خبر حرکت امام حسین به سمت کوفه رسید. ابن زیاد او را برخلاف میلش مأمور مقابله با امام کرد و جنگ با امام را پیششرط حکومت ری قرار داد. ابن سعد با اما و اگر بسیار به هوای حکومت ری، مأموریت را قبول کرد. حر بن یزید تمیمی (=حر ریاحی) را که جزو ابوابجمعی او و «از اشراف عرب و بزرگان قبایل» بود، در طلیعه لشکر به مقابله امام فرستاد و خودش در دنباله رفت و کرد آنچه کرد.
شمر بن ذیالجوشن ضبابی کلابی، با نام شناسنامهای شرحبیل و کنیه ابوالسابقه، «از رؤسای هوازن و مردی شجاع بود». بیست و سه چهار سال قبل از واقعه کربلا در جنگ بزرگ صفین که بین حضرت علی(ع) و معاویه روی داد و طی 110 روز، حدود 70000 کشته از طرفین به جا گذاشت، در رکاب حضرت علی شمشیرزده بود، با «امالبنین» مادر حضرت ابوالفضل «همقبیلهای» و فامیل نزدیک بود. در کوفه برو - بیایی داشت و تیغش میبرید. به عنوان مشاور و رایزن و کارشناس، ابنزیاد را تحریض و تشویق به جنگ و رویارویی با امام(ع) کرد و او را واداشت که برای ابن سعد دستور کتبی صادر کند که به هیچ قیمتی در مقابل امام حسین کوتاه نیاید و با او به جنگ برخیزد. ابنسعد، شمر را در روز نهم محرم 61 هـ.ق به فرماندهی پیاده نظام لشکر کفر منصوب کرد و از این لحظه، شمر علیه ما علیه رسماً و علناً در سلک قتله امام و یارانش درآمد.
این سه تن، که اولی جوانتر و حدود سی و دو، سه ساله است و دومی و سومی سنی ازشان گذشته و در دهههای پنجم و ششم زندگیشان هستند و به نظر نمیرسد که سوابق همکاری قابل ذکری با یکدیگر داشته باشند، در یک موقعیت زمانی ویژه بنا به ضرورت، در انجام توطئهای که از جانب یزیدبن معاویه طراحی شده، با یکدیگر به همکاری میپردازند و آنچنان آتشی در دشت کربلا روشن میکنند که آن سرش ناپیدا.
در اکثر قریب به اتفاق تعزیهنامههایی که به نوعی پیرامون حوادث کربلا ساخته شده است، ابن سعد و شمر به نمایندگی از ابن زیاد حضور فیزیکی دارند و با توجه به اینکه ابن زیاد با سمت والی در دارالعماره کوفه مستقر بوده، هر جا که مستندات تاریخی و موقعیتهای جغرافیایی اجازه میدهد - مانند شهادت مسلم و شهادت طفلان مسلم - ابن زیاد نیز حضور پیدا میکند. در مواردی نیز تعزیهنویس از حد مستندات تاریخی کمی فراتر رفته و هر جا که این مستندات خبر از مکاتبه بین ابن زیاد و دیگران میدهد، به کمک شیوههای معمول نمایشی یعنی حذف فاصله زمانی و مکانی، مکاتبه را تبدیل به مکالمه کرده و پای ابن زیاد را به میدان کشیده است.
شیوههای «رجعت به گذشته» و «گذر به آینده» که این روزها به ویژه در سینما کاربرد فراوان دارد و فرنگیها به آن «فلاشبک» و «فلاش فوروارد» میگویند؛ در ساختار تعزیه جایگاه بسیار مستحکمی دارد و از نقاط قوت هنر تعزیهنویسی به شمار میرود، در مواردی نیز که موضوع تعزیه ظاهراً ارتباطی با وقایع کربلا ندارد، تعزیهنویس با گذر از زمان حال به زمان گذشته یا آینده و با گریز از محل نمایش به صحرای کربلا، پای این سه تفنگدار علیالخصوص شمر و ابن سعد را به میدان باز میکند و از حضور آنها در پیشبرد کار تعزیه بهره میگیرد.
این سه تفنگدار کذا، به ویژه شمر و ابن سعد، به همان اندازه که در ایجاد موقعیتهای تراژیک تعزیه نقش دارند، در خلق فضاهای طنزآمیز نیز دخالت میکنند و در طول اجرای تعزیه، هنگام برخورد با اولیا خوانها یا سایر اشقیا خوانها، جای به جای و گله به گله، لحظات شادی انگیز و خندهآوری را به وجود میآورند.
اسلحه پوشی / زره پوشی / خلعت پوشی
این یک رسم بسیار قدیمی است که والیان تازه ولایات و امرای جدید لشکر پس از انتصاب به سمت مورد نظر، هدیهای از جانب قدرت مرکزی دریافت میکردند که نشانه تأیید و پذیرش آنها در سمت جدید بود.
این هدیه میتوانست برحسب مورد، اسب سواری، شمشیر (مرصع، غیرمرصع، پراتیک یا تشریفاتی)، غلام، کنیز، ده ششدانگ یا هر چیز دیگری باشد.
شمر: از عبیدالله فرمان دارم و هم از یزید
هم رقم، هم منصب و هم مرکب زرین لجام
در دورانی که وسایل تبلیغات جمعی بسیار محدود بوده و به علت فقدان وسایل دیداری، گفتاری و شنیداری، رؤیت حکم و فرمان و منشور و ابلاغیه برای همگان امکان نداشته، چنین هدایایی، به ویژه اگر اسب شخصی، شمشیر خاصه، یا غلام و کنیز خانهزاد متعلق به اهداکننده بوده است، بسیار کار میدیده و هرگونه شک و شبهه را در مورد صحت انتصاب در نظر عامه مردم از میان برمیداشته است. به شهادت اسناد موجود «خلعت» کارسازترین هدیه از این نوع بوده است. خلعت لباسی - غالباً رسمی - بوده است که به مناسبتهای مختلف، از جمله هنگام انتصاب از طرف مقام بالا دست به مقام پاییندست داده میشده و اعطای آن، دلیل اعتبار و محبوبیت فوقالعاده مقام پاییندست و برا بودن تیغ وی در نزد مقام بالادست بوده است.
با خلعت، غالباً یادداشتی، دستخطی، ابلاغی یا حکمی فرستاده میشده که به ارزش و اعتبار آن میافزوده و به آن رسمیت بیشتری میبخشیده است.
نمونهای از این خلعت دادنها را که از روی مراسم معمول در زمان قاجاری گرتهبرداری شده است، در ابتدای مجلس تعزیه حُر ریاحی میبینیم.
قاصد: ای والی عراق! من از شام میرسم
از جانب خلیفه ایام میرسم
این بقچههای خلعت و این جعبه نشان!
این حکمهای عزلی و نصبی حاکمان!
ابن زیاد: ای اهل کوفه پیر و جوان جمله بشنوید
این نامه آمده است کنون از سوی یزید
بیا خطیب! تو این نامه را ز من بستان
برو به منبر و از بهر من بلند بخوان
خطیب: نامه است این از یزید کج نهاد
جانب والی کوفه، بن زیاد
....................................................
پنج خلعت دادهام با پنج شهر
ابن زیاد: پنج خلعت از که باشد ای خطیب؟
خطیب: هر که ریزد خون سلطان غریب
ابن زیاد: نام هر یک را بگو اندر برم
خطیب: اولین از توست ای تاج سرم
ابن زیاد: دومین خلعت که پوشد از وفا؟
خطیب: دومین باشد ز بن سعد دغا
ابن زیاد: سومین خلعت که در بر میکند؟
خطیب: حر نامآور مسخر میکند
ابن زیاد: چارمین خلعت که گردد در برش؟
خطیب: خولی، آن سر کرده نامآورش
ابن زیاد: پنجمین خلعت که را بر تن بود؟
خطیب: پنجمین از شمر ذیالجوشن بود
سوار شدن اسب و پوشیدن لباس و حمایل کردن شمشیر و سایر خرت و پرتهای اهدایی، معمولاً طی مراسم ویژهای توأم با جشن و سرور انجام میشده و از این طریق به رؤیت عموم میرسیده و به چشم مردم کشیده میشده است.
شمر بن ذیالجوشن جنگجوی سالخوردهای است که به روایت تعزیهنویس هنگام ورود ابنزیاد به کوفه، در این شهر بساط تدریس گسترده و مکتبداری میکند.
شمر: منم مدرس تدریس علمهای قبیح
به درس نیست مرا یک قرین به صوت فصیح
منم که چشم ضلالت ز من بود روشن
منم که نام، مرا هست شمر ذیالجوشن
هنگامی که ابنزیاد به کوفه میآید، به دنبال شمر میفرستد و او را دعوت به کار میکند.
ابنزیاد: شنیدهام که در این شهر شمر ذیالجوشن
بود به علم فصاحت شهیر کل بلاد
یکی رود ز غلامان من کنون بر شمر
بیاورد سوی من تا شوم از او دلشاد
غلام: سلام من به تو ای شمر مرتد کافر
طلب نموده امیرم تو را کنون در بر
شمر کلاس درس را تعطیل میکند و به شغل سابق خود، سپاهیگری و جنگاوری برمیگردد.
شمر: بس است درس، مرخص شوید ای طلاب
روید جمله پیکار خویشتن به شتاب
اگرچه ما قبلاً شمر را در تعزیه شهادت مسلم مشغول شمشیرزنی دیدهایم، اما اشتغال رسمی او در وقایع کربلا از لحظه ورود به دشت کربلا و با انتصاب به سرکردگی رجاله سپاه ابن سعد آغاز میشود.
تعزیهساز چنین فرض کرده است که این انتصاب میتواند با دریافت هدایای بسیاری - مرکب از خلعت و لوازم گوناگون رزم - همراه باشد و بر این اساس، نمایشی از مسلح شدن شمر ترتیب داده است که در ضمن میتواند نشاندهنده عزم راسخ شمر به آغاز درگیری با خاندان آلعبا باشد.
مراسم مسلح شدن شمر که در متنهای تعزیه با عنوان سلاحپوشی، اسلحهپوشی، زرهپوشی و خلعتپوشی از آن یاد میشود، نمایشی است بسیار گیرا و جالبتوجه که معمولاً به صورت تکگویی (مونولوگ) و همراه با موسیقی رزمی و به همراهی طبل اجرا میشود و شمر تعزیه، طی اجرای آن با جست و خیز فراوان و فعالیت بسیار به میدانداری میپردازد و مجلس را گرم میکند.
اشعار مربوط به اسلحهپوشی، مانند اشعار سایر بخشهای تعزیه، از جهت قالب محدودیتی ندارد، بنابراین ممکن است در قالب قصیده سروده شود.
شمر: صد شکر کز عنایت خود شهریار شمر
بر آسمان رساند سر اقتدار شمر
هان ای غلام! اسلحه رزم من بیار
پوشم به تن که شاد شود قلب زار شمر
پوشم چو بر بدن زره، باشد مرا ضرور
بستن کمر به قتل شه شهریار شمر
ای «خود» زرنگار که رخشنده چون خوری
شایستهای به تارک خورشیدوار شمر
احسنت بر تو خنجر خونریز آبدار
جانهای پر دلان ز تو باید شکار شمر
ای تیغ کج نهاد، چو ابروی دلبری
جایی گزین تو بر کمر زرنگار شمر
پوشم به پای چکمه، کنم رو سوی سفر
چون اوفتد به کرب و بلا رهگذار شمر
رو ای غلام بهر سواری برای شمر
آور تو رخش سخت سم راهوار شمر
اما به منظور تقویت جنبههای نمایشی و تأثیرگذاری بیشتر و نیز با هدف ایجاد توازن در حرکات شمر هنگام پوشیدن قطعات مختلف لباس و اسلحه، اشعار مربوط به اسلحهپوشی در بیشتر موارد در قالب ترجیعبند سروده میشود که قالب بسیار مناسبی برای نمایش اسلحهپوشی به شمار میرود و شکل اجرایی مطلوبی به این بخش از تعزیه میدهد. استفاده کامل از آلات موسیقی تعزیه به ویژه بانگ دهل که در هنگام تکرار برگردانها (ترجیعات) به اوج خود میرسد، به جذابیت اسلحهپوشی میافزاید:
زیباییهای اسلحهپوشی به حدی است که گاهی تعزیهساز را از خود به در میکند و او را وا میدارد تا مقهور و مسحور لحظههای ناب تفکر شاعرانه شود و جوهر شعر را در ابیات مربوط به اسلحهپوشی به نظم بکشد.مقایسه ابیات مربوط به اسلحهپوشی با ابیات مربوط به سایر بخشهای تعزیه، میزان این شیفتگی و از خودشدگی تعزیهساز را به خوبی مشخص میکند:
شمر: شب است و شاهد مقصود چون عنقای زرین پر
گرفته اوج، بر اوج سپهر و گنبد اختر
شده خیل کواکب شرمسار چرخ بازیگر
بپوشم جوشن خود را نمایم این زمان در بر
بزن طبال نامآور
غلاما آر در نزدم که میخواهم زره پوشم
چو قلزم در تکاپوی جهانم میزند جوشم
که چشم از مرتضی و مصطفی یکبارگی پوشم
که تا رو آورم اکنون به جنگ سبط پیغمبر
بزن طبال نامآور
زکین آل پیغمبر به دل پیچیدهام دودی
که خواهم تن بیارایم بدین خفتان نمرودی
زره بر تن نمایم من کنون از مال (درع؟) داوودی
هزاران لعنت حق باد بر آن شمر بد اختر
بزن طبال نامآور
کمر را تنگ باید بست از بهر سریر جان
اگر خواهم کنم خدمت به اولاد ابوسفیان
اگر چه دانمی بخت بد و اقبال بیپایان
به گردابم بخواهد برد این کشتی بیلنگر
بزن طبال نامآور
زنم اندر کمرمن از جفا این خنجر خونریز
که کجکج چون بنان ابروی مهرویان شوخانگیز
بنازم دست استادی که صیقل داد و کردش تیز
به دستم گر فتد این خنجر اندر روز رستاخیز
بدرم پهلوی سهراب و سر برگیرم از نوذر
بزن طبال نامآور
همین شمشیر باشد در صف هیجا مدد کارم
ببندم بر کمر تا من صف پیکان به کار آرم
غزالان حریم مصطفی را من به دام آرم
که در جنت بگرید حضرت زهرا و پیغمبر
بزن طبال نامآور
اسلحهپوشی شمر بهطور معمول در تعزیه شهادت حر که سرآغاز مجموعه تعزیههای دشت کربلاست، اجرا میشود و محمل آن این است که شمر پس از شروع به کار در سپاه ابن سعد، برای اولینبار برای مقابله با حر، به میدان میآید و قبل از ورود به میدان، لازم است که حاضر کار و مهیای رزم باشد. این، اگرچه یک قاعده کلی است اما مثل هر قاعده دیگر، استثنائاتی هم دارد. تعزیهسازانی که پایبندی و الزام بیشتری نسبت به اسناد و مدارک مربوط به وقایع کربلا از خود نشان دادهاند در تعزیه حر به شمر میدان ندادهاند و تنها از تعزیه حضرت ابوالفضل به بعد است که براساس روایات غالب در مقاتل، شمر به میدان میآید و به تبع آن اسلحهپوشی وی نیز در این تعزیه انجام میگیرد.
شمر: شمر! برون کن ز سر تو حسرت و افسوس
افسر شاهی طلب نما و دف و کوس
شهره شو اندر جهان چو خسرو و کاووس
خوف به دل ره مده، مخور دگر افسوس
مطرب حربی بر آر غلغله کوس
«خود» من، ای آهنین کلاه نکوفر
کرده شیاطین به دست خویش مدور
حافظ سر باش زیر تیغ دو پیکر
تا که زنم بر تو ابلق از پر طاووس
مطرب حربی بر آر غلغله کوس
ای «زره» تنگ حلقه در بر من باش
گر که بمیرم مرا به جای کفن باش
در همه حالات، ساتر تن من باش
دور بزن در برم چو پرده فانوس
مطرب حربی بر آر غلغله کوس
«تیغ» من، ای آنکه زهر داده به الماس
خوف و هراسم، همی ز حضرت عباس
قلزم قهر خدای، سرو خوش انفاس
پاره کنم پیکرش چو قطعه کرباس
جسم دلیران شود ز ضرب تو منکوس
مطرب حربی بر آر غلغله کوس
«خنجر» من، دسته و دم تو بنازم
چونکه تویی در بلیه محرم رازم
از ستمت قلبها بسی بگدازم
جایزه گیرم من از یزید،ری و توس
مطرب حربی بر آر غلغله کوس
«چکمه» بپوشم به پای خویش در این دم
تا که شوم من برای حرب مصمم
بلکه شود راه خیر و صلح فراهم
گرچه به کلی منم ز معرکه مأیوس
مطرب حربی بر آر غلغله کوس
مرکب هشیار! ای همای نکوفر
خوف به دل ره مده ز کثرت لشکر
میخ تو سازم ز سیم و لعل تو از زر
بوسه زنم من تو را ز مهر به قربوس
مطرب حربی بر آر غلغله کوس
هنگام اسلحهپوشی، شمر ابتدا با لباس معمولی و غیرمسلح به میدان میآید و ضمن اجرای هر یک از بندهای ترکیببند مربوط به اسلحهپوشی – که گاهی بسیار مفصل و مطول سرود شده است – یکی از قطعات لباس رزم، مانند کلاهخود، زره و چکمه را، برمیدارد و پس از خواندن بند مربوط، آن قطعه را میپوشد و به سراغ قطعه بعدی میرود و این کار را آنقدر ادامه میدهد تا کاملاً مسلح و مهیای جنگ شود. گاهی تعزیهنویس ذوق اضافی به خرج میدهد و برای اینکه اسلحهپوشی شمر را دیدنیتر جلوه دهد، قبل از شروع به اسلحهپوشی، شمر را وا میدارد که بخشی از لباس خود را از تن بیرون بیاورد و سپس اقدام به اسلحهپوشی کند.
شمر: شب است و بسته از انجم، سپهر نیلگون زیور
زره در بر، قبا بر تن، قبا بر تن زره در بر
فلک نیلی به بر، چون اهل بیت شاه لبتشنه
سپهر اخترفشان، چون دیده اولاد پیغمبر
بیا ای شمر بدگوهر، بگستر رختخوابت را
بشو آسوده امشب را، زمانی بر سر بستر
نمیدانم شوم فردا به میدان ستم کشته
و یا غالب شوم آنگه، به این شاه ملک لشکر
خوش است اینک به کام دل، روم در خواب آسوده
برای استراحت من، لباسم را، کَنم یکسر
شوم یکتای پیراهن، کَنم من چکمه را از پا
در این شب باز بردارم همایون بُرنُسم از سر
ایا طبال روحانی، بزن طبل سلیمانی
دل زینب به درد آرم، اگر بختم شود یاور
نمیدانم چرا امشب، پریده خواب از چشمم
خوش است از جای برخیزم، شبیخون آورم اندر
به خرگاه حسینبنعلی آرم یورش امشب
که تا عباس را آرم از آن لشکر به این لشکر
ولی ای شمر، پرهیز کن از شیران این وادی
مرو در بیشه شیران، مرو در جنگل اژدر
نمیدانی مگر عباس باشد ضیغم غُژمان
مگر نشنیدهای آواز شمشیر علیاکبر؟
اگر خواهی زنی شبخون، مسلح شو تو در اول
سلاح رزم در بر کن، پس آنگه رو بر قَسْوَر
ایا طبال روحانی، بزن طبل سلیمانی
دل زینب به درد آرم، اگر بختم شود یاور
به این ترتیب، شمر که در غروب روز تاسوعا خودش را به دشت کربلا رسانده و دل دل میکند که فردا چه پیش خواهد آمد؟ به بهانه خواب شبانه خودش را خلعسلاح میکند و چرت نیمبندی هم میزند و پس از دلمشغولی و بیدار – خوابی بسیار، نیمهشب از جای برمیخیزد و دست به کار اسلحهپوشی میشود:
شمر: ازاری پوشم و آنگه، بپوشم هفت پیراهن
به روی هفت پیراهن، قبا را میکنم در بر
دگر پوشم به تن جوشن، به نام شمر ذیالجوشن
نمایم آتشی روشن، که سوزد جمله خشک و تر
ایا طبال روحانی، بزن طبل سلیمانی
دل زینب به درد آرم، اگر بختم شود یاور
الا ای درع زرینم، تویی پرویزن دینم
تویی محبوب دیرینم، تویی مطلوب این کافر
بیا ای درع داودی، دمی از مهر و خشنودی
برم من بهره و سودی، در این شب اندر این محضر
ایا طبال روحانی، بزن طبل سلیمانی
دل زینب به درد آرم، اگر بختم شود یاور
به بالای زره بس به، که بندم هفت قلابه
مرا نه عجز و نه لابه، نه عجز از کهتر و مهتر
ببندم من کمر اینک برای کشته گردیدن
اگر سالم بماندم من، زهی بخت و زهی افسر
کمر را تنگ میبندم، به عزم جنگ میبندم
به نام و ننگ میبندم، در این شب با دل مضطر
ایا طبال روحانی، بزن طبل سلیمانی
دل زینب به درد آرم، اگر بختم شود یاور
الا ای «خود» محبوبی، ز محبوبی تو مطلوبی
ز بس نیکویی و خوبی، گذارم من تو را بر سر
بیا ای مغفر زرین، به فرق شمر بد آیین
مکان کن از ره تمکین، تویی افسر، تویی مغفر
به دور مغفر دارا، بپیچم شَدّه خارا
که در میدان کین ما را، به کار آید چنین افسر
ایا طبال روحانی، بزن طبل سلیمانی
دل زینب به درد آرم، اگر بختم شود یاور
مریزا دستت ای استاد، کاین شمشیر پروردی
دمش آتشفشان، چون آب میریزد از آن جوهر
شعاعش بر سما خندان، زمین از بیم او لرزان
برای رزم در میدان، ببندم هیکل اژدر
تویی حافظ به جان من، تویی روح و روان من
تو نور دیدگان من، ز هر چیزی تو بالاتر
ایا طبال روحانی، بزن طبل سلیمانی
دل زینب به درد آرم، اگر بختم شود یاور
بیا در دستم ای خنجر، که هستی ضارب حنجر
ز تو بُرّم ز دشمن سر، زهی ای نازنین خنجر
از این خنجر من از لیلا برآرم بانگ واویلا
از این خنجر ببُرّم سر ز عون و قاسم و جعفر
دمت نازم که بس تیزی، نوکت نازم که خونریزی
هزاران فتنهانگیزی، جداسازی سر از پیکر
هلالی یا که ابرویی، به نزد شمر نیکویی
نسازم یک سر مویی، سوایت از کمر دیگر
ایا طبال روحانی، بزن طبل سلیمانی
دل زینب به درد آرم، اگر بختم شود یاور
سپر، ای جلد کرک آگین، تویی اسباب رزم و کین
ز «توسی» یا که از «گرگین» و یا از «سام» و «گیو» نر؟
به میدان حافظ جانی به هیکل بدر میمانی
انیس من به میدانی، بیا در کتفم ای اسپر
ایا طبال روحانی، بزن طبل سلیمانی
دل زینب به درد آرم، اگر بختم شود یاور
نمایم چکمه اندر پا، که از میخش در این صحرا
تن فرزند زهرا را، کنم پامال کین آخر
ز تو ای چکمه خرسندم، تویی محبوب و دلبندم
چه زانوبند میبندم، که باشد جسم را لنگر
ایا طبال روحانی، بزن طبل سلیمانی
دل زینب به درد آرم، اگر بختم شود یاور
سنان ای افعی ارقم، که پیچی مارسان بر هم
تو بزدای از دل من غم، مرا شو مونس و یاور
خدایا کن نصیب من، که با فتح و ظفر باشم
مکن امشب تو مأیوسم ز راه لطف ای داور
ایا طبال روحانی، بزن طبل سلیمانی
دل زینب به درد آرم، اگر بختم شود یاور
چنان آراستم خود را، که از بیمم به هر ساعت
به خود پیچد، به خود لرزد، دو صد دارا و اسکندر
مسلح ساختم خود را، چنان آراستم خود را
که گر بر جنگ رو آرم، زنم آتش به خشک و تر
ایا طبال روحانی، بزن طبل سلیمانی
دل زینب به درد آرم، اگر بختم شود یاور
اسلحهپوشی انگ شمر است، اما مختص شمر نیست. از دیدگاه تئوری هر یک از مخالفخوانها که در وقایع عاشورا – فیالمجلس – مأمور مقابله با لشکر امام حسین شده باشند، میتوانند اسلحهپوشی کنند. این امکان، در عمل منحصر به حر ریاحی میشود که ابتدا بهعنوان مخالفخوان بنا به فرمان ابنسعد در مقابل امام میایستد و اندک زمانی بعد، تغییر موضع میدهد و در رکاب امام شمشیر میزند و شهید میشود:
حر: هان ای غلام پیش بیاور سلاح کار
از گرز و برز و نیزه و شمشیر آبدار
نوازید طبل ای نوازندگان
که باشد زرهپوشی پُردلان
چه جوشن؟ که داود در روزگار
کشیدهست زحمت بر او بیشمار
بپوشند بر تن که در کارزار
بیاید به رزم دلیران به کار
تو طبال طبل فرنگی بزن
گهی رومی و گاه زنگی بزن
کمربند زرین ببندم کمر
شوم من کنون عازم این سفر
به بند کمرگاه خنجر زنم
گمانم که بر قلب اکبر زنم
چو رستم که پهلوی سهراب را
بدرّم به مثل یکی اژدها
نوازید طبل و نوازید کوس
رسانید بر گنبد آبنوس
عرق چینکی زیر مغفر نهم
پس آنگه «کُلَهخود» بر سر نهم
چه خودی؟ که در روم و چین و فرنگ
گرو مانده در نزد من روز جنگ
نوازید طبل ای نوازندگان
که باشد زرهپوشی پُردلان
بگیرم به کف تیغ مصرینژاد
که جوهر گرفت از کف اوستاد
چه خونها بریزم ز تو بر زمین
که گویند لشکر همه آفرین
تو طبال طبل فرنگی بزن
گهی رومی و گاه زنگی بزن
بیا ای سپر همچو قرص قمر
به کتفم بیندازمت ای سپر
به هنگام هیجا امثال هژبر
که پنهان شوم زیر تو مثل ابر
اسلحهپوشی که برگرفته از مراسم معمول در دم و دستگاه حکومتهای شرقی به ویژه ایرانی در طول سدههای متمادی است و ورود آن به تعزیه زاییده ذوق و تخیل تعزیهسازان است، از حد تعزیههای مبتنی بر مدارک تاریخی فراتر رفته و به حیطه تعزیههای دستساز که صرفاً محصول تخیل و ذوق قصهپرداز تعزیهساز است کشیده شده و در این عرصه جدید با چاشنی طنز بیشتری گسترش یافته است. نمونهای از این شیوه اسلحهپوشی، در تعزیه فضل و فتّاح ارائه شده است. فضل و فتّاح دو پسرعموی پهلوانپنبه هستند که برای کشتن حضرت علی به سرزمین بطحا میروند و ماجراهایی را از سر میگذرانند و در انتها به لطف کرامات حضرت(ع) هر دو مسلمان میشوند. این اسلحهپوشی برخلاف معمول، نه به صورت مونودرام، که به شکل نمایش دو نفره و با برقراری گفتوگو بین دو پسرعمو اجرا میشود و به علت دارا بودن ظرفیتهای بسیار برای بازیسازی دو نفره، از جذابیتهای قابل توجهی برخوردار است.
فضل: میروم بر تن نمایم رخت رزم
بعد بهر رزم سازم عزم جزم
اشکبوس: مهلتت دادم ایا نور بصر
رو لباس رزم خود را کن به بر
فضل: الا ای غلامان من حالیا
بیارید بهرم سلاح مرا
تو هم ای پسر عم من، حالیا
بیا جامه رزم بر تن نما
نوازید طبل ای نوازندگان
که باشد زرهپوشی پُردلان
فتّاح: دلیران! نوازید و آواز کوس
رسانید بر گنبد آبنوس
بپوشید ای همرهان رخت جنگ
که دیگر نماندهست جای درنگ
بکوبید طبل طلاکوب را
نوازید شیپور آشوب را
فضل: بپوشم زره را به تن این زمان
روم جنگ حیدر، شه انس و جان
کمر تنگ بندم من از بهر جنگ
که شاید علی را بیارم به چنگ
دگر تیغ مصری ببندم کمر
روم جنگ حیدر، شه بحر و بر
نوازید طبل ای نوازندگان
که باشد زرهپوشی پُردلان
فتّاح: چو داود بر تن بپوشم زره
زنم بند او بر گریبان گره
کمر تیغ بندم کنون بیدرنگ
که شاید علی را بیارم به چنگ
نوازید طبل ای نوازندگان
که باشد زرهپوشی پُردلان
فضل: زنم خنجر مصری اندر کمر
روم جنگ حیدر، شه بحر و بر
بگیرم به کف گرز آتشفشان
روم سوی میدان آن پُردلان
نوازید طبل و نوازید کوس
رسانید بر گنبد آبنوس
پدر! هر کجا من شدم مبتلا
بُت اعظمم را نمایم دعا
فتّاح: زنم خنجر هندی اندر کمر
کُلَهخود زرین گذارم به سر
روم چون به پیکان آن شیر نر
به کتف افکنم این زمان من سپر
نوازید شیپور و کوس این زمان
که باشد زرهپوشی پُردلان
ذیلاً این خرق عادت را هم از تعزیهنویس ببینیم و بخوانیم که ابراهیم مالک اشتر بهعنوان یک اولیاخوان در تعزیه خروج مختار، قبل از شروع به گرفتن انتقام از عاملان واقعه کربلا، ضمن پوشیدن لباس رزم، نمایشی از اسلحهپوشی را، به سیاق اشقیا، به مرحله اجرا میگذارد.
ابراهیم: همچو زال، از ماه و پروین، خود و خفتان میکنم
حال تن از بهر جنگ امروز عریان میکنم
گشته بال افشان همان صبح؟ یا سیمرغسان
پر زنان خود را به کوه قاف پنهان میکنم
طبل زن طبال! من جنگ نمایان میکنم
و نیز:
ابراهیم: بر تنم مانند رستم من بپوشانم زره
همچو زال زر به تن من خود و خفتان میکنم
شیر و قلاب کمربندم ببندم بر کمر
بر کمر بند این زمان من عطف دامان میکنم
بر کمر خنجر زنم من، تا بُرم سر از یلان
حال، سیرابش من از خون دلیران میکنم
همچو ابروی نگاران تیغ بندم در کمر
رأس سرداران کوفه زیب چوگان میکنم
مثل رستم بر سر خود میگذارم خودِ زر
بر سر نی جلوهگر من رأس گردان میکنم
مثل سهراب افکنم بر دوش خود من این سپر
اهرمن را خارج از تخت سلیمان میکنم
تو بدان مختار! هر حکمی به من سازی بیان
من به لطف حق بدان! اجرای فرمان میکنم
مطالب مشابه :
صدای محرم در راسته ناصر خسرو
صدای طبل و دهل راسته برخلاف پرچمفروشها در دو ماه محرم و صفر تغییر کاربری می
گزارشي از بازار فروش لوازم عزاداري
گزارشي از بازار فروش رنگ محرم از پرچم، كتيبه، زنجير، طبل، سنج، لباسسقايي
عزاداری با طبلهایی که برچسب «MadeinChina» دارند!
سرزمین جاوید - عزاداری با طبلهایی که برچسب «MadeinChina» دارند! - جامع ترین سایت آسیب های
صدای طبل چینی در عزاداری ایرانی! واردات سه هزار دلار طبل چینی
همزمان با نزدیک شدن به ماه محرم نگاهی به طبلهای در معرض فروش در حوالی راسته پارچه فروشی
دو نكته از محرم
دو نكته از محرم؛عزاداري عربها و فروش غذاي نذري محرم سال 86 گرچه همراه با سرما و يخبندان بود
بوی عزای حسین علیه السلام در شهر
در دهه محرم هر کسی با توجه به سن و سال و قشری که ناصر خسرو و گرمی بازار خرید و فروش طبل و
30-عزای حسین (ع)
نزدیک محرم که میشود، هیئتیهای محله از ناصر خسرو و گرمی بازار خرید و فروش طبل و
طنز در ادبیات تعزیه
فروش نسخه تعزیه ابنسعد، شمر را در روز نهم محرم 61 و همراه با موسیقی رزمی و به همراهی طبل
لباس تعزیه-09138900420عباسی
خرید و فروش انواع ترمپت.نی.طبل ریز و . نسخه تعزیه و با تخفیف ویژه به مناسبت ماه محرم
بوی محرم آمد
بوی محرم آمد. چند روز مغازههای فروش سیاهی و پرچم بچهها با طبل و سنج و یا با یک پرچم در
برچسب :
فروش طبل محرم