آموزش قرائت صحیح قرآن-بخش 1:تجوید

آموزش تجوید
به نام خدا
سلام
200px-Quran-cover.jpg

تعریف علم تجوید:
علمی ست که در آن از مخارج و صفات حروف تهجی و همچنین محل وقف و وصل و قوائد و دستورات قرائت صحیح بحث می شود
تعریفات دیگر:
-اعطای حقوق حروف و حفظ ترتیب و مرابت آنها و باز آوردن حرف به مخرج و اصل آن و پیوستن آن به نظیرش و تصحیح لفظ و تلطیف نطق با نظر به شکل و ساختمان هر کلمه بدون اسراف و تکلف و افراط
-اخراج هر حرف از مخرجش و واعطاءحق و مستحق آن حرف، از صفات، به آن
-ادای حرف از مخرجش همراه بااعطاء حق و مستحق حرف
منظور از حق حرف صفات لازمه حرف و منظور از مستحق حرف حالات حرف در ترکیب با حروف دیگر و حرکات می باشد.
-ادا کردن حرف از مخرجی که مخصوص به اوست با صفاتی که مخصوص به آن حرفند تاحروف متقاربه که در مخرج با هم نزدیکند از یکدیگر جدا شوند
-علم به قوائد و احکامی که کیفیت تلفظ کلمات قرآنی را همانگونه که بر پیامبر(ص) نازل شده است میسر می سازد
-عِلْمٌ بِقَوَاعِدَ ، وَأَحْكَامٍ لِكَيْفِيَّةِ النُّطْقِ بِالكَلِمَاتِ القُرْآنِيَّةِ عَلَى الكَيْفِيَّةِ الَّتِي أُنْزِلَ بَها عَلَى النَّبِيِّ الكَرِيمِ



نامگذاری حروف با توجه به مخارج آنها:
حروف حلقی (هاء، همزه،حاء، عین، خاء، غین)
حروف لهوي (قاف و کاف) لهات=زبان کوچک
حرف ضرسی (ضاد) چون تعداد زیادی از دندان ها در تلفظ آن دخالت دارند
حروف شجري (جیم،شین،یاء) شَجر یعنی سقف دهان
حروف اسلي (زاء،سین،صاد) اَسَلةُالّسان یعنی قسمت جلویی زبان(باریکه ی سر زبان)
حروف نطعي (تاء، دال، طاء) برجستگی های لثه در پشت ثنایای بالا را نطع می گویند.
حروف لثوي (راء، لام، نون) لثه در ایجاد این حروف نقش اصلی را دارد.
حروف ذلقي یا ذَولَقی (ثائ،ذاء،ظاء) ذلق به معنی تیزی نوک زبان است
حروف شفوی یا شفَهی (باء، فاء، میم، واو) شفوی یعنی لبی

حروف جوفی یا هوایی (الف، واو، یاء ) و همچنین همزه طبق نظر دیگری (در اصل فقط الف اگر حرف باشد حرف هوایی ست)

لفظ حروف:

بسياري از حروف عربي تقريباً به همان شكل فارسي تلفّظ مي‌شود و نيازي به آموزش ندارد و تنها ده حرف (ثاء، حاء، ذال، صاد، ضاد، طاء، ظاء، عين، غين، واو) در زبان عربي، تلفّظ آنها به گونة ديگري است كه به شرح آن مي‌پردازيم.



حرف ثاء

اين حرف در فارسي به صورت «سين» تلفّظ مي‌شود، براي تلفّظ صحيح اين حرف، بايد آن را از سر زبان و سر دندانهاي پيشين بالا و به حالت دميدگي ادا كرد.
تمرين
اِسْمَ اثْمَ
يَلْبَسُونَ يَلْبَثُونَ
مَثْواكُمْ ـ فَاثْبُتُوا ـ يَثْرِبَ ـ مِثْلَهُمْ ـ مُثْقَلُونَ ـ مَثْني ـ ثَلاثَ ـ ثَقُلَتْ ـ لَبِثَ ـ مِنَ الْمَثاني ـ ثامِنُهُمْ ـ فَاَثابَكُمْ ـ ثِيابَهُمْ ـ مَوْثِقا‌ً ـ جاثِيَةً ـ كَثيراً ـ جِثِيّاً ـ حَثيثاً ـ ثُمَّ ـ ثُبُوراً ـ ثُلُثُ ـ لَمَثُوبَةٌ ـ ثَلاثُونَ ـ مَبْثُوثَةٌ ـ اَلثِّقالَ ـ اَلثَّقَلانِ ـ مُنْبَثّاً ـ يااَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ ـ ثُمَّ بَعَثَهُ

حرف حاء

اين حرف در فارسي به شكل «هاء» تلفّظ مي‌شود و براي تلفّظ صحيح آن كافي است آن را از وسط حلق و با فشردگي اداء كنيم تا با حرف «هاء» اشتباه نشود.
تمرين:
اَهْوي اَحْوي
اُهِلَّ اُحِلَّ
اَحْسِنْ ـ فَاحْكُمْ ـ يُحْيي ـ مَحْياهُمْ ـ تَحْتِهِمْ ـ اِحْتَرَقَتْ ـ حَرَّمَها ـ حَسِبُوا ـ حسيسَها ـ يُحاسِبْكُمْ ـ تَحاوُرَكُما ـ دَحيها ـ رَحِمَ ـ حِسابُهُمْ ـ تَحِيَّتُهُمْ ـ‌حيتاهُمْ ـ نُوحيها ـ يَحيقُ ـ حُرِّمَتْ ـ حُلُّوا ـ حُنَفآءُ ـ مُفْلِحُونَ ـ يَحُولُ ـ يُسَبِّحُونَ ـ اَلرَّحْمنِ الرَّحيمِ ـ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ ـ اَوْحي لَها

حرف ذال

براي اداي حرف «ذال» از سر زبان و سر داندانهاي پيشين بالا استفاده مي‌كنيم تا از حرف «زاء» متمايز گردد، لازم به ياد سپاري است كه حرف «ذال» را بايد به صورت نازك و كم حجم ادا كرد.
تمرين
اَذْهَبَ ـ وَاذْكُرُوا ـ حِذْرَكُمْ ـ اِذْقالَ ـ يُذْهِبْكُمْ ـ عُذْراً ـ ذَكِّرْهُمْ ـ ذَهَبُوا ـ مُذَبْذَبينَ ـ ذآئِقُوا ـ ذلِكُمْ ـ أذاعُوا ـ تُذِلُّ ـ ذِكْريها ـ لِذِي الْقُرْبي ـ اَلَّذينَ ـ مَعاذيرَهُ ـ لِيُذيقَهُمْ ـ تُكَذِّبانِ ـ اَلذُّنُوبِ ـ فَاَذَّنَ مُؤَذِّنٌ ـ وَلا تُبْذِّرْ تَبْذيراً ـ لِيَذَّكَّرُوا

حرف صاد

حرف «صاد» مانند حرف «سين» از سر زبان و پشت دندانهاي پيشين پايين تلفّظ مي‌شود با اين تفاوت كه صدا در حرف «صاد» درشت و پر حجم مي‌باشد.
تمرين
عَسي عَصي
عَسَيْتُمْ عَصَيْتُمْ
قَسَمْنا قَصَمْنا
اَصْلَحَ ـ اَصْدَقَ ـ اَصْلاحِها ـ مِصْرَ ـ تُصْعِدُونَ ـ يُصْرَفُ ـ صَلاتي ـ قَصَصَ ـ صَدَقَ ـ مَصائِعَ ـ لَصادِقٌ ـ صالِحينَ ـ صِراطي ـ يَفْصِلُ ـ اَبْصِرْهُمْ ـ نَصيباً ـ مَصيرَكُمْ ـ يُوصيكُمْ ـ صُرِفَتْ ـ صُحُفِ ـ تَخاصُمُ ـ نَصُوحاً ـ تُوصُونَ ـ تَصُومُوا ـ فَصَّلْناهُ ـ فَالصّالِحاتُ ـ نُفَصِّلُ ـ يَخْتَصُّ ـ يَصَّدَّقُوا

حرف ضاد

حرف «ضاد» از تماس كنارة زبان (هر طرف كه ميّسر باشد) با دندانهاي كرسي بالا (همان طرف) و كشيده شدن بر آنها ايجاد مي‌شود و آن را بايد درشت و پر حجم ادا كرد.
تمرين
اَضْعَفُ ـ يَضْرِبْنَ ـ رِضْوانٌ ـ فَضْلُ ـ مُضْغَةَ ـ مُضْعِفُونَ ـ ضَلَّ ـ وَضَعَها ـ ضَرَبَ ـ ضاحِكَةٌ ـ لَضآلُّونَ ـ ضامِرٍ ـ نَضِجَتْ ـ فِي الْاَرْضِ ـ ضِعافاً ـ ضيزي ـ رَضيتُ ـ مُعْرِضينَ ـ ضُرِبَتْ ـ اُغْضُضْ ـ عَرْضُها ـ مَغْضُوبِ ـ مَخْضُودٍ ـ رَضُوا ـ يَنْفَضُّوا ـ نَضّاخَتانِ ـ فِضَّةٌ ـ يَحُضُّ ـ يَغُضُّوا ـ يَعُضُّ

حرف طاء
حرف «طاء» مانند حرف «تاء» از تماس روي سر زبان با ناهمواريهاي كام بالا ادا مي‌شود با اين تفاوت كه صدا در حرف «طاء» درشت و پر حجم مي‌باشد.
تمرين
تابَ طَابَ
قانِتينَ قانِطينَ
اَطْغي ـ تَطْغَوْا ـ فِطْرَةَ ـ خِطْبَةِ ـ مُطْمَئِنّينَ ـ يُطْعِمُونَ ـ فَطَرَ ـ طَفِقَ ـ اِسْتَطَعْتُمْ ـ طآئِفَتانِ ـ اَطاعُونا ـ بَطآئِنُها ـ وَلا تُطِعْ ـ سُطِحَتْ ـ طِفْلاً ـ اَساطيرُ ـ اَطيعُونِ ـ خَطيئاتِكُمْ ـ طُمِسَتْ ـ خُطُواتِ ـ طُغْياناً ـ طُوبي ـ يَطُوفُ ـ بُطُونِهِمْ ـ تُشْطِطْ ـ تَخُطُّهُ ـ لِلطّاغينَ ـ تَطَّلعُ ـ فَاطَّهَّرُوا ـ عُطِّلَتْ

حرف ظاء

براي تلفّظ حرف «ظاء» كافي است حرف «ذال» را درشت و پر حجم ادا كنيم.
تمرين:
مُنْذَرينَ مُنْظَرينَ
مَحْذُوراً مَحْظُوراً
اَظْلَمَ ـ يَظْلِمُونَ ـ يُظْهِرَ ـ حَفِظْناها ـ وَاغْلُظْ ـ مُظْلِمُونَ ـ ظَلَمُوا ـ ظَهَرَ ـ ظَلَّتْ ـ يُظاهِرُوا ـ ظالِمي ـ لَظالِمُونَ ـ ظِلالُها ـ ظِهْرِيّاً ـ مَحْفُوظٍ ـ كَظيمٌ ـ حافِظينَ ـ عَظيمٌ ـ ظُلِمُوا ـ يَظُنُّ ـ ظُلُماتٍ ـ تُوعَظُونَ ـ وَاخْفَظُوا ـ حافِظُونَ ـ يُعَظِّمْ ـ فَظّاً ـ حَظٍّ ـ اِنَّ الظَّنَّ ـ هُمُ الظّالِمُونَ ـ اِلَي الظِّلِّ

حرف عين

اين حرف در فارسي به صورت «همزه» تلفّظ مي‌شود. حال به تفاوت اين دو در عربي توجه فرماييد:
«همزه» ساده گفته مي‌شود و صدا در آن قطع مي‌گردد ولي حرف «عين» از وسط حلق اداء شده و صدا در آن قطع نمي‌شود.
تمرين:
اَجَل عَجَل
اَمَلاً عَمَلاً
اَمين عَمين
يَاْلَمُونَ يَعْلَمُونَ
اَعْلي ـ فَاعْلَمْ ـ نِعْمَ ـ اِعْلَمُوا ـ يُعْجِبُكَ ـ يَسْتَعْجِلُونَ ـ مَعَكُمْ ـ عَلَيْهِمْ ـ يَفْعَلُونَ ـ مَعايِشَ ـ عالِيَهُمْ ـ تَعالي ـ عِلْماً ـ فاعِلُونَ ـ اَلْعِزَّةَ ـ مَعيشَََتُهُمْ ـ فَاَعينُوني ـ نُعيدُها ـ عُلَمآءُ ـ عُقْباها ـ عُلِّمْنا ـ تَعُولُوا ـ عُوقِبْتُمْ ـ يَعُودُونَ ـ فَعّالٌ ـ سُعِّرَتْ ـ يَدُعُّ الْيَتيمَ ـ لااَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ

حرف غين

اين حرف در فارسي به صورت «قاف» تلفّظ مي‌شود، حال به نحوة اداي هر يك در زبان عربي دقت كنيد.
حرف «قاف» به كمك زبان كوچك و با شدت و سختي گفته مي‌شود به طوري كه صوت قطع مي‌گردد ولي حرف «غين» از انتهاي حلق و با سستي تلفّظ شده و صدا در آن كشيده مي‌شود.
تمرين
أقْني اَغْني
قَدْ غَدْ
نَغْفِرْ ـ يَغْلي ـ اَفْرغْ ـ اُغْشِيَتْ ـ يُغْنيهِمْ ـ فَاسْتَغْفَرَ ـ تَغَشّيها ـ غَيْري ـ غَنِمْتُمْ ـ اَلْغافِرينَ ـ وَالْمَغارِبِ ـ فِي الْغارِ ـ غِلِّ ـ غِسْلينٍ ـ بُغِيَ ـ اَبْغيكُمْ ـ نَبْتَغي ـ فَالْمُغيراتِ ـ غُفْرانَكَ ـ يَنْزَغُ ـ غُلِبَتْ ـ غُدُوُّها ـ يَبْغُونَ ـ لُغُوبٌ ـ سَواءٌ عَلَيْهِم اَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ اَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ يَغْفِرَ اللهُ لَهُمْ

حرف واو

در اداي حرف «واو»، لب‌ها بدون برخورد با دندانها به حالت غنچه در مي‌آيد و اين حرف از ميان دو لب تلفّظ مي‌شود.
تريمن:
بَلَوْناهُمْ ـ اَوْجَفْتُمْ ـ تَوْبَتُهُمْ ـ لاتَوْجَلْ ـ قَوْمي ـ يَوْمِهِمْ ـ وَجَدَها ـ ياوَيْلَنا ـ وَجْهَها ـ وارِدُها ـ وارِدَهُمْ ـ والِدَتي ـ وِزْرَاُخْري ـ شاوِرْهُمْ ـ تُوَسْوِسُ ـ تَاْويُل ـ يُسَوّيكُمْ ـ تَسْتَوي ـ وُفِّيَتْ ـ وُجُوهَكُمْ ـ وُجْدِكُمْ ـ تَلْوُوا ـ داوُودَ ـ وُورِيَ ـ اَوَّلينَ ـ قُوَّتِكُمْ ـ اَوَّبي ـ فَسَوّي ـ لَوّوْا ـ تَزَوَّدُوا

استعلا و استفال

معناى استعلا

استعلا در لغت ، به معناى (برترى طلبى ، ميل به بلندى ) مى باشد، و در اصطلاح ، عبارت است از (ميل ريشه زبان به طرف سقف دهان در هنگام تلفظ حرف ).
در اثر اين صفت ، حرف حالت پرحجم و درشتى به خود مى گيرد.

حروف استعلا

حروف استعلا عبارتند از:
(خ ـ ص ـ ض ـ ط ـ ظ ـ غ ـ ق ).
در هنگام اداى چهار حرف (ص ـ ض ـ ط ـ ظ) قسمتى از سطح زبان ، سقف دهان را مى پوشاند و در نتيجه ، اين حروف درشت تر و غليظتر از سه حرف ديگر تلفّظ مى شوند.
تمرين :
صَلِّ ـ صَوْتُ ـ صَبِيًّا ـ صَدْرى ـ صُرِفَتْ ـ يَصْبِرْ ـ ضَنْكاً ـ اِلى ضُرٍّ ـ يُضْلِلْ ـ يَضْرِبُ ـ ضـيـزى ـ نَضِجَتْ ـ بَطَشْتُمْ ـ طُمِسَتْ ـ طُوبى ـ يُطْفِئُوا ـ يُشْطِطْ ـ طِفْلاً ـ ظَلَّ ـ ظَلَمَ ـ ظَهيرٍ ـ مـُنـْظـَريـنَ ـ فَظًّا ـ ظِلالُها ـ خَشِىَ ـ خَتَمَ ـ خَسَفَ ـ خَبَرٍ ـ يُخْرِبُونَ ـ اَخْبارِها ـ غَنِمْتُمْ ـ غُلِبَتْ ـ يَبْغُونَ ـ يَغْلى ـ نَغْفِرْ ـ اَبْغيكُمْ ـ قَريباً ـ قَبْلُ ـ بِقَدَرٍ ـ نُقَدِّسُ ـ نَقْتَبِسْ ـ لا اُقْسِمُ


معناى استفال

اسـتـفـال در لغـت ، بـه معناى (پايين آمدن ، پست شدن ) مى باشد، و در اصطلاح ، عبارت است از (پايين آمدن سطح زبان از كام بالا).
در اثر اين صفت ، حرف ، نازك و كم حجم تلفّظ مى شود.

حروف استفال

بجز هفت حرف استعلا، بقيّه حروف داراى صفت استفال مى باشند.
# يـادسـپـارى : در تـلفـّظ كـلمـات بـايد دقّت شود كه هر حرف با صفت خود اداء شود و حالت حرف مجاور را به خود نگيرد.

قلقله ولين

معناى قلقله

قـلقـله در لغـت ، بـه مـعـنـاى (اضـطراب ، جُنبش ) مى باشد، و در اصطلاح ، عبارت است از (آزاد نمودن صداى حرف در هنگام سكون ).

حروف قلقله

حروف قلقله عبارتند از: (ب ـ ج ـ د ـ ط ـ ق ) كه در عبارت (قُطْبُ جَدّ) گرد آمده اند.
در حـالت سـكـون (اعـم از ايـنـكـه ذاتـى بـاشـد يـا عـارضـى )، صـداى حـرف ، بـطـور كامل متوقّف مى گردد و تنها راه تلفّظ، آزاد نمودن صداى آنهاست .
صداى ايجاد شده ، بيشتر ميل به فتحه دارد.
قلقله اى كه در آخر كلمه و هنگام وقف پديد آيد، آشكارتر از موردى است كه در وسط كلمه باشد و چـنـانـچه مشدّد نيز باشد، قلقله از حالت قبل نيز آشكارتر مى شود. بايد در قلقله غير مشدّد، دقّت نمود كه بصورت مشدّد تلفّظ نشود.
تمرين :
(ق ): خـَلَقـْنـا ـ نـَقـْتـَبـِسْ ـ فـَواقٍ (فـَواقْ) ـ اَلْحـَريـقِ (اَلْحـَريقْ) ـ بِالْحَقِّ (بِالْحَقّْ) ـ تَنْشَقُّ (تَنْشَقّْ)
(ط): يَطْمَعُ ـ وَ لا تُشْطِطْ ـ لُوطٍ (لُوطْ) ـ مُحيطٌ (مُحيطْ)
(ب ): يُبْصِرُونَ ـ اِبْراهيمَ ـ وَاكْتُبْ ـ مُريبٌ (مُريبْ) تَبَّ (تَبّْ) ـ اَلْجُبِّ (اَلْجُبّْ)
(ج ): تَجْرى ـ مُجْرِمُونَ ـ فَاخْرُجْ ـ بَهيجٍ (بَهيجْ) ـ وَالْحَجِّ (وَالْحَجّْ) ـ حآدَّ (حآدّْ)
(د): لِيُدْ حِضُوا ـ اَرَدْنا ـ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ ـ لَكَنُودٌ (لَكَنُودْ) ـ نُمِدُّ (نُمِدّْ) ـ نَعُدُّ (نَعُدّْ)


معناى لين

ليـن در لغـت ، بـه مـعناى (نرمى ) (ضد خشونت ) مى باشد، و در اصطلاح ، عبارت است از: (به نرمى ادا شدن حرف ).
دو حـرف واو سـاكـن مـا قبل مفتوح و ياء ساكن ما قبل مفتوح را كه به نرمى اداء مى شوند (حروف ليـن ) نـامـنـد و بـايـد دقـّت نـمـود كـه فـتـحـه مـاقـبـل آنـهـا بـطـور كامل ، واضح و آشكار شده و ميل به ضمّه و كسره پيدا نكند.
تمرين :
يـَوْمـِهـِمْ ـ قَوْمَنا ـ حَوْلَهُ ـ فَاخْشَوْا ـ سَوْفَ ـ يُحَلَّوْنَ ـ كَيْفَ ـ لِكَيْلا ـ اَيْديهِمْ ـ عَلَيْهِمْ ـ كامِلَيْنِ ـ اُنْثَيَيْنِ

تفخيم و ترقيق

معناى تفخيم

تـفـخـيـم در لغـت ، (مـتـرادف كـلمـه (تـسمين ) به معناى (تعظيم و بزرگداشت ) مى باشد، و در اصـطـلاح ، عـبـارت اسـت از: (درشـت و غـليـظ اداء كـردن حرف بطورى كه دهان از صداى آن پر شود).

معناى ترقيق

تـرقـيـق در لغـت ، (ضـد تفخيم ) به معناى (رقيق كردن و از غلظت چيزى كاستن ) مى باشد، و در اصطلاح ، عبارت است از: (نازك و رقيق ادا كردن حرف ).

موارد تفخيم و ترقيق

تمام حروف استعلا بدون استثنا تفخيم مى گردند و اين حالت در چهار حرف (ص ـ ض ـ ط ـ ظ) قويتر است .
لازم بـه يـادسـپـارى اسـت كه تفخيم ، در حرف مفتوح ، بيشتر بوده و در حرف مضموم و ساكن ، متوسط، و در حرف مكسور، اندك است .
هـمـه حـروف اسـتـفـال ، تـرقـيـق مـى شـونـد بـجـز دو حـرف آخـر (ر ـ ل ) كه در برخى موارد تفخيم مى گردند. احكام هر يك بيان خواهد شد.
لازم بـه يـادسـپـارى اسـت كـه الف مـدّى تـابـع حـرف مـاقـبـل است و چنانچه حرفى تفخيم شود، الف مدّى بعد از آن نيز تفخيم و در غير اين صورت ، ترقيق مى گردد.
تمرين :
كلمات زير بر اساس مراحل تفخيمِ حروف استعلا انتخاب شده است ؛ در تلفّظ آنها دقّت كنيد.
(خ ): يـَخـافـا ـ خـانـَتـاهـُما ـ خالاتِكُمْ ـ خَفَّتْ ـ خَسَفْنا ـ خُلِقَتْ ـ خُذُوهُمْ ـ فَاخْشَوْهُمْ ـ اَخْبارِها ـ خِفْتُمْ ـ اخِرينَ ـ اَخى
(ص ): اَصابَها ـ مِنَ الصّالِحاتِ ـ اَصابِعَهُمْ ـ صَدْرى ـ صَدَقُوا ـ تَصُدُّونا ـ صُرِفَتْ ـ اَصْحابُ ـ تَصْبِرُ ـ يَصِدُّونَ ـ تُصِبْهُمْ
(ض ): قـَضـيـهـا ـ يـُضـاعـِفـْهـا ـ اَضاءَ ـ اَضَلُّوا ـ ضَرَبُوا ـ ضُحيها ـ يَضُرُّهُمْ ـ يَسْتَضْعِفْ ـ يُضْلِلْ ـ نَضِجَتْ ـ فِى الاَْرْضِ
(ط): اَطاعُونا ـ يُطافُ ـ طآئِفَتَيْنِ ـ طَيِّباتِ ـ طَفِقَ ـ خَلَطُوا ـ طُوبى ـ تَطْغَوْا ـ يَطْمَعُ ـ لا تُطِعْ ـ سُطِحَتْ
(ظ): ظالِمُونَ ـ تَظاهَرا ـ ظالِمى ـ حَفِظَ ـ ظَهْرَكَ ـ يَظُنُّ ـ ظُلِمُوا ـ يُظْهِرَ ـ اَظْلَمَ ـ ضِلالُها ـ يُعَظِّمْ
(غ ): اَلْغـافـِلاتُ ـ فـِى الْغـارِ ـ وَالْمـَغـارِبِ ـ غـَيْرى ـ غَنِمْتُمْ ـ غُلِبَتْ ـ يَنْزَغُ ـ نَغْفِرْ ـ اَفْرِغْ ـ غِطاءٍ ـ غِشَاوَةٌ
(ق ): قـاتـَلُوا ـ قـاسـَمـَهـُمـا ـ قـادِرُونَ ـ قـَبـْلَكَ ـ قـَدِّمـُوا ـ قـُلْنَ ـ قـُرِى ءَ ـ لاتَقْنَطُوا ـ يَقْبَلُ ـ بِالْقِسْطِ ـ نُقِرُّ


تفخيم حرف راء

حرف (راء) در شرايط زير (تفخيم ) مى شود.
1 ـ راء مفتوح يا مضموم ، مانند:
رَحيمُ ـ فَرَضَ ـ قُدِرَ ـ اَرادَ ـ رُزِقَ ـ حُرُماتِ ـ تَذَرُ ـ رُوحُ
2 ـ راء ساكن كه ماقبل آن مفتوح يا مضموم باشد، مانند:
مَرْعى ـ نَهَرٍ (نَهَرْ) ـ اُرْسِلَ ـ فَاهْجُرْ ـ حُمُرٌ (حُمُرْ)
3 ـ راء ساكن ماقبل ساكن كه قبل از آن مفتوح يا مضموم باشد (در هنگام وقف پيش مى آيد)، مانند:
وَالْفـَجـْرِ (وَالْفـَجـْرْ) ـ وَالْعـَصـْرِ (وَالْعـَصـْرْ) ـ عُسْرٍ (عُسْرْ) ـ لَفى خُسْرٍ (لَفى خُسْرْ) ـ فِى الْغارِ (فِى الْغارْ) ـ شَكُورٌ (شَكُورْ).

# چند نكته

1 ـ راء ساكن كه ماقبل آن ، ياء ساكن باشد ترقيق مى شود (در هنگام وقف پيش مى آيد)، مانند:
خَيْرَ (خَيْرْ) ـ سَيْرَ (سَيْرْ) ـ غَيْرِ (غَيْرْ)
2 ـ در كلمات (يَسْرِ ـ اَسْرِ ـ نُذُرِ) كه در اصل (يَسْرى ـ اَسْرى ـ نُذُرى ) بوده است ، در هنگام وقف ، ترقيق حرف راء بهتر است .

ترقيق حرف راء

حرف (راء) در شرايط زير (ترقيق ) مى شود.
1 ـ راء مكسور، مانند:
رِزْقاً ـ ريحٌ ـ حَرِّقُوهُ ـ اَنْذِرِ النّاسَ ـ نُذُرِ
2 ـ راء ساكن كه ماقبل آن مكسور باشد، مانند:
مِرْيَةٍ ـ اُحْصِرْتُمْ ـ عَسِرٌ (عَسِرْ) ـ قُدِرَ (قُدِرْ)
3 ـ راء ساكن ماقبل ساكن كه ماقبل آن مكسور باشد (در هنگام وقف پيش مى آيد)، مانند:
سِحْرٌ (سِحْرْ) ـ ذِكْرٌ (ذِكْرْ) ـ خَبيرٌ (خَبيرْ)

چند نكته

1 ـ راء ساكنى كه بعد از همزه وصل قرار مى گيرد، تفخيم مى شود، مانند:
اِرْجِعُونِ ـ لِمَنِ ارْتَضى ـ اِرْحَمْ ـ اِنِ ارْتَبْتُمْ
2 ـ راء سـاكـن مـاقـبـل مـكسورى كه قبل از حروف استعلا واقع شود (در صورتى كه در يك كلمه باشند) نيز تفخيم مى شود، مانند:
قِرْطاسٍ ـ مِرْصاداً ـ فِرْقَةٍ ـ لَبِالْمِرْصادِ ـ اِرْصاداً
تمرين :
موارد تفخيم و ترقيق حرف (راء) در كلمات زير را مشخّص كنيد.
بـِنـَصـْرِهِ ـ فـِى الاَْرْضِ ـ حـَرِّضِ الْمُؤْمِنينَ ـ عِشْرُونَ ـ صابِرَةٌ ـ مَعَ الصّابِرينَ ـ اَسْرى ـ غَفُورٌ رَحيمٌ ـ خَيْراً ـ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ـ وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّكَ ـ بِاِخْراجِ الرَّسُولِ ـ فَاصْبِرْ صَبْراً ـ اَرْسَلْنا


تغليظ و ترقيق حرف لام

اصـل ، در تـلفـّظ (لام ) تـرقـيـق اسـت و تـغـليـظ(21) آن تنها در لفظ جلاله (اللّه ) صورت مى گيرد، به شرط آنكه ماقبل آن ، حرفِ مفتوح يا مضموم قرار گيرد.
اگر ماقبل لفظ (اللّه ) حرف مكسور باشد، ترقيق مى گردد.
تمرين :
فـَاللّهُ ـ هـُوَاللّهُ ـ اِنَّ اللّهَ ـ فـَرَضَ اللّهُ ـ اَرِنـَا اللّهُ ـ عـَبـْدُاللّهِ ـ رَسـُولُ اللّهِ ـ وَاتَّقـُوا اللّهَ ـ نَصْرُاللّهِ ـ فى سَبيلِ اللّهِ ـ بِسْمِ اللّهِ ـ بِاللّهِ ـ لِلّهِ ـ عَلَى اللّهِ

احكام نون ساكن و تنوين


تنوين و نون ساكنه ، حُكمش بدان اى هوشيار

كز حكم آن زينت بود اندر كلام كردگار
در يرملون ادغام كن ، در حرف حلق اظهار كن
در نزد (باء) قلب به ميم ، در (مابقى ) اخفا بيار
نـون سـاكـن و تـنـويـن در مجاورت 28 حرف زبان عرب ، چهار حكم پيدا مى كند كه عبارتند از: اظهار، ادغام ، اقلاب ، اخفا.

اظـهار

اظـهـار يـعـنـى آشكار نمودن . اگر نون ساكن و تنوين به حروف حلقى برسد، بطور عادى و واضح تلفّظ مى شود و نبايد روى آن مكث نمود.
حرف حلقى شش بود اى باوفا
همزه ، هاء و عين و حاء و غين و خاء
مانند:
(همزه ): يَنْاَوْنَمَنْ امَنَرَسُولٌ اَمينٌ
(هاء): مِنْهُمْاِنْ هُوَقَوْمٍ هادٍ
(عين ): اَنْعَمْتَمِنْ عِلْمٍسَميعٌ عَليمٌ
(حاء): وَانْحَرْمِنْحَكيمٍعَليماً حَكيماً
(غين ): فَسَيُنْغِضُونَيَكُنْ غَنِيّاًاِلهٍ غَيْرِهِ
(خاء): وَالْمُنْخَنِقَةٌمِنْ خَيْرٍقَوْمٌ خَصِمُونَ

ادغام

نـون سـاكـن و تـنـويـن در شش حرف (يرملون ) ادغام مى شود و اين ادغام در دو حرف (راء و لام )، بدون غُنّه و در چهار حرف بقيّه (يَنْمُو) با غُنّه است .
غُنّه : صوتى است كه از خيشوم (فضاى بينى ) خارج مى شود.
دو حـرف (مـيم ) و (نون ) داراى اين حالت هستند، بويژه چنانچه مشدّد باشند و نيز در هنگام ادغامِ با غُنّه و اخفاى اين دو حرف ، غُنّه به ميزان دو حركت ادامه دارد، مانند:
(راء): مَنْ رَحِمَغَفُورٌ رَحيمٌ
(لام ): مِنْ لَدُنْرِزْقاً لَكُمْ
(ميم ): مَنْ مَعِىَفَتْحاً مُبيناً
(نون ): اِنْ نَشَاْحِطَّةٌ نَغْفِرْ
(واو): مِنْ وَلَدٍاُمَّةً واحِدَةً
(ياء): مَنْ يَقُولُيَوْمَئِذٍ يَصَّدَّعُونَ
# يـادسـپـارى : در كلمات (قِنْوان ـ صِنْوان ـ دُنْيا ـ بُنْيان ) به سبب آنكه نون ساكن و حروف يرملون (واو، ياء) در يك كلمه قرار گرفته اند، ادغام انجام نمى شود.
تمرين :
فى لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ ـ كُلُّ اَمْرٍ حَكيمٍ ـ رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ ـ وَ اِنْ يَرَوْا ـ فى شَكٍّ يَلْعَبُونَ ـ عَذابٌ اَليمٌ ـ فـَوَيـْلٌ يـَوْمـَئِذٍ لِلْمـُكـَذِّبينَ ـ وَ لكِنْ لا ـ فَقالُوا اَبَشَراً مِنّا واحِداً نَتَّبِعْهُ اِنّا اِذاً لَفى ضَلالٍ وَ سُعُرٍ

اقلاب يا قلب

در اينجا مراد تبديل نون ساكن و تنوين به حرف (ميم ساكن ) است و آن هم در صورتى است كه نون ساكن و تنوين پيش از حرف (باء) واقع گردند، با توجّه به اين نكته كه ميم ساكن ايجاد شده ، در نزد باء (اخفاء) مى شود كه باغُنّه همراه است ، مانند:
اَنْبِئْهُمْ ـ سَميعاً بَصيراً ـ مِنْ بَعْدِهِمْ ـ واقِعٌ بِهِمْ
تمرين :
حِكْمَةٌ بالِغَةٌ ـ مُنْبَثًّا ـ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ ـ فَانْبَجَسَتْ ـ اَمَدًا بَعيداً ـ مِنْ بَعْدِهِمْ ـ مَشّآءٍ بِنَميمٍ ـ اَنْ بُورِكَ ـ سَميعٌ بَصيرٌ ـ فَانْبِذْ ـ مِنْ بُطُونِ ـ بَصيرٌ بِالْعِبادِ ـ مِنْ بَقْلِها ـ مَنْ بَعَثَنا

اخفـا

اخفا به معناى (پوشاندن )، حالتى است ميان اظهار و ادغام ، همراه با غُنّه بگونه اى كه تشديد ايجاد نشود.
نون ساكن و تنوين در نزد پانزده حرف باقيمانده (اخفا) مى شوند.
در هنگام شروع اخفا بدون اينكه زبان به محلّ اداى نون برسد، حرف بعدى به محلّ تلفّظ خود نزديك شده ، در اين حال ، صوت بصورت غُنّه دو حركت ، ادامه پيدا كرده و آن گاه حرف مابقى به سهولت و آسانى تلفّظ مى گردد.
لازم بـه يـادسـپـارى اسـت كـه كـيفيت اخفا بستگى به نوع حرف مابقى دارد، بدين معنا كه اگر حـرف مـابـقـى از حـروف اسـتـعـلا بـاشـد، اخـفـاى نون ساكن و تنوين ، درشت و پرحجم بوده و چنانچه از حروف استفال باشد، اخفا رقيق و نازك خواهد بود.
از مـطـالب فـوق ، روشـن مى شود كه اخفاى نون ساكن و تنوين در نزد هر يك از اين حروف با ديگرى تفاوت دارد و چه بسا فردى اخفا در نزد حرفى را صحيح انجام دهد، ولى در نزدِ حرف ديگر نتواند بخوبى اخفا نمايد. بنابراين ، بايد تمامى موارد حروف پانزده گانه ، تمرين شود.
(ت ): اَنْتُمْمَنْ تابَجَنّاتٍ تَجْرى
(ث ): وَالاُْنْثى اَنْ ثَبَّتْناكَخَيْرٌ ثَواباً
(ج ): اَنْجَيْتَنااِنْ جَعَلَخَلْقٍ جَديدٍ
(د): عِنْدَهُمْمِنْ دُونِهِكَاْساً دِهاقاً
(ذ): فَاَنْذَرْتُكُمْمِنْ ذَهَبٍفى يَوْمٍ ذى مَسْغَبَةٍ
(ز): اَنْزَلَفَاِنْ زَلَلْتُمْنَفْساً زَكِيَّةً
(س ): فَاَنْسيهُمْوَ لَئِنْ سَاَلْتَهُمْفَوْجٌ سَاءَلَهُمْ
(ش ): يَنْشُرْاِنْ شآءَرُكْنٍ شَديدٍ
(ص ): فَانْصُرْناوَ لَمَنْ صَبَرَقَوْماً صالِحينَ
(ض ): مَنْضُودٍمَنْ ضَلَّعَذاباً ضِعْفاً
(ط): قِنْطاراًاِنْ طَلَّقَكُنَّكَلِمَةٍ طَيِّبَةٍ
(ظ): يَنْظُرُونَمِنْ ظَهيرٌقَوْمٍ ظَلَمُوا
(ف ): اَنْفُسَهُمْكُنْ فَيَكُونُخالِداً فيها
(ق ): تَنْقِمُونَمِنْ قَبْلُسَميعٌ قَريبٌ
(ك ): اَلْمُنْكَرِمَنْ كانَعُلُوّاً كَبيراً

احكام ميم ساكن
ميم ساكن نزد حروف الفبا سه حالت پيدا مى كند: (ادغام ، اخفا، اظهار).

ادغام

مـيـم سـاكـن در حـرف (ميم ) بعد از خود ادغام مى شود (ادغام متماثلين بوده و با غُنّه همراه است )، مانند:
وَ هُمْ مُهْتَدُونَ (وَ هُمُّهْتَدُونَ) ـ كَمْ مِنْ (كَمِّنْ)

اخفـا

ميم ساكن قبل از حرف (باء) اخفا مى گردد.
در هـنـگـام اخـفـاى مـيـم ، لبـهـا را به هم نزديك مى كنيم ، بحدّى كه فاصله اندكى بين دولب ، موجود باشد. در اين حال ، صوت به حالت غُنّه به ميزان دو حركت ، كشيده مى شود، مانند:
رَبَّهُمْ بِهِمْ ـ اَمْ بِهِ جِنَّةٌ ـ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ
يـادسـپـارى : مـيـان مـيـم سـاكـن اصـلى و نـون سـاكـن و تـنـويـن كـه قبل از حرف باء تبديل به ميم ساكن مى گردد، تفاوتى وجود ندارد.
تمرين :
نـَجَّيـْنـاهـُمْ بِسَحَرٍ ـ صَبَّحَهُمْ بُكْرَةً ـ اَنْتُمْ مُدْهِنُونَ ـ اَنْتُمْ بِهِ ـ رَبَّهُمْ مُشْفِقُونَ ـ هُمْ مِنْها ـ وَ هُمْ بـارِزُونَ ـ اَنَّهـُمْ بـادُونَ ـ لَهـُمْ مـُوسـى ـ هـُمْ بـَدَؤُوكُمْ ـ جُلُودُهُمْ ـ بَدَّلْناهُمْ ـ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ ـ يُمَتِّعْكُمْ مَتاعاً

اظهـار

ميم ساكن در نزد بقيّه حروف ، اظهار مى گردد. بايد دقّت نمود كه ميم ساكن ، حركت نگرفته و روى آن مـكـث نـيز نشود و در نزد دو حرف (فاء ـ واو) توجّه بيشترى لازم است تا ميم ساكن ، اخفا يـا ادغـام نـشـده و صـوت نـيـز قطع نگردد. بدين منظور پس از تلفّظ ميم بدون اينكه صوت ، قـطـع گـردد يا لبها بشدّت از يكديگر جدا شود لبها با ظرافت به حالت اداى حرف (فاء و واو) درآيد، مانند:
لَكُمْ فيها ـ يَمُدَّهُمْ فى ـ اَنْفُسَهُمْ وَ اَمْوالَهُمْ
جمع بندى موارد غُنّه
در پـايـان ، مـوارد غُنَّه را كه در درسهاى گذشته بطور پراكنده تشريح شده ، جمع بندى مى كنيم .
1 ـ نون و ميم مشدّد، مانند:
اِنَّ ـ كُنّا ـ عَمَّ ـ اُمَّةً
2 ـ ادغام ميم ساكن در ميم ، مانند:
لَهُمْ مُوسى ـ وَ هُمْ مِنْها
3 ـ ادغام نون ساكن در چهار حرف (يَنْمُو) يا (يَمُون ) مانند:
مَنْ يَشاءُ ـ مِنْ نَفْسٍ ـ مِنْ مالٍ ـ مِنْ وَلِي
4 ـ كلّيّه (اخفا)ها (كه شامل اخفاى نون ساكن نزد (حروف مابقى ) و همچنين اخفاى ميم ساكن در نزد حرف (باء) مى باشد)، مانند:
عَنْكُمْ ـ كُنْتُمْ ـ مِنْ بَعْدِ ـ اَمَدًا بَعيداً

مدّ و قصر

مـدّ در لغـت ، بـه مـعـنـاى (زيـادت )، (افزونى و كشش ) مى باشد، و در اصطلاح عبارت است از: (امتداد و كشيدن صوت در حروف مدّى بيش از مقدار طبيعى ).

قـصـر در لغـت ، بـه مـعناى (كوتاهى ) و ضد مدّ مى باشد، و در اصطلاح ، عبارت است از: (اداى حروف مدّى به اندازه طبيعى و معمولى آن ).


حروف و سبب مدّ


براى مدّ، حروف مدّى و سبب مدّ لازم است .

الف ـ حـروف مـدّى : عـبـارت اسـت از: (الف مـاقـبـل مـفـتـوح ، يـاء ماقبل مكسور، واو ماقبل مضموم ).
ب ـ سـبـب مـدّ: عـبـارت اسـت از (هـمـزه و سكون ) و تشديد هم به خاطر آنكه يك حرف ساكن در آن نهفته است ، سبب مدّ به حساب مى آيد.
چـنـانچه حروف مدّى ، بدون سبب باشد، يعنى بعد از آنها همزه يا سكون نباشد، (مدّ ذاتى ) نام دارد و به ميزان دو حركت كه حداقلِ كشش حروف مدّى است ، كشيده مى شود، مانند:
اتُونى ـ اُوذينا
كـشـش صـوت را در حروف مدّى به ميزان دو حركت (24) (قصر)، و سه حركت را(فوق قـصـر) و چـهـار حـركـت را(تـوسـّط) و پـنـج حـركـت را (فـوق تـوسـّط) و شـش حـركـت را(طول ) نامند.
مقدار مدّ از دو حركت ، كمتر نبوده و از شش حركت نيز بيشتر نمى باشد.

انواع مدّ

مـدّى كـه سـبـب آن هـمـزه بـاشـد، بـر دو قـسـم اسـت : (مـدّ متّصل ) و (مدّ منفصل ).
مدّى كه سبب آن سكون باشد نيز بر دو قسم است . (مدّ لازم ) و (مدّ عارض ).
الف ـ مدّ متّصل : آن است كه حرف مدّ و همزه در يك كلمه باشد و مقدار مدّ آن از چهار تا شش حركت خواهد بود، مانند:
يَشاءُ ـ سيئَتْ ـ سُوءُ
ب ـ مـدّ منفصل : آن است كه حرف مدّ در آخر كلمه و همزه در ابتداى كلمه بعد قرار گيرد و مقدار آن از دو تا پنج حركت مى باشد، مانند:
بِما اُنْزِلَ ـ فى اَنْفُسِهِمْ ـ كَفَرُوا اِلى ـ عِلْمِهِ اِلاّ ـ مَا لَهُ اَخْلَدَهُ
در دو مـثـال اخـيـر، حـرف مـدّ از اشـبـاع (سـير كردن ) هاء ضمير، توليد شده است كه آنها را (مدّ اشباع ) نيز ناميده اند.
چند نكته
1 ـ ميزان مدّ منفصل نبايد بيشتر از ميزان مدّ متّصل باشد.
2 ـ در مـيـزان كـشـش مـدّهـاى مـتـّصـل و مـنـفـصـل ، رعـايـت توازن لازم است ، بدين معنى كه اگر مدّ مـتـّصـل را بـه طـول خـوانـديـم ، بـايـد تـمـام مـدّهـاى مـتـّصـل را بـه طـول بـخـوانـيـم و يـا اگـر بـراى مـثال ، مدّ منفصل را به قصر خوانديم ، در مورد ساير مدّهاى منفصل نيز به همين طريق عمل كنيم .
3 ـ در مـوارد فـوق بـراى راهـنـمـايـى قـارى قـرآن ، عـلامـتـى بـه ايـن شكل (َّ ) بالاى حروف مدّى قرار داده اند.

تمرين :

اِنْ هِىَ اِلاَّّ اَسْم آءٌ سَمَّيْتُمُوه آ اَنْتُمْ وَ ا ب آؤُكُمْ م آ اَنْزَلَ اللّ هُ بِه ا مِنْ سُلْط انٍ ـ وَ م ا تَش آؤُونَ اِلاّ اَنْ يَشآءَ
اللّهُ ـ عـَسـى رَبُّنـا اَنْ يـُبـْدِلَنـا خـَيـْراً مـِنْهآ اِنّا اِلى رَبِّنْا راغِبُونَ ـ اَمْ لَهُمْ شُرَكآءُ فَلْيَاْتُوا بِشُرَكآئِهِمْ
اِنْ كانُوا صادِقينَ ـ اِنَّ هؤُلاَّء يُحِبُّونَ الْع اجِلَةَ وَ يَذَرُونَ وَ ر آءَهُمْ يَوْماً ثَقيلاً ـ قُلْ اِنَّم آ اَدْعُوا
رَبّى وَ لاَّ اُشْرِكُ بِهِ اَحَداً


مدّ لازم
مدّ لازم ، مدّى است كه سبب آن (سكون ذاتى ) باشد.
سـكون ذاتى آن است كه هميشه جزو كلمه بوده باشد، مانند سكون (لام ) در كلمه (آلاْ نَ) در مقابلِ سـكـون عـارضـى كـه بـه هـنـگـام وقـف ايـجـاد مـى شـود، مثل (نَسْتَعينُ) كه هنگام وقف ، آن را (نَسْتَعينْ) مى خوانيم .
مدّ لازم فقط به طول خوانده مى شود.
مدّ لازم گاهى حرفى است ، يعنى در حروف مقطّعه آغاز سوره ها قرار دارد، و زمانى كلمه اى است ، يـعـنـى در كـلمـات قـرآن يـافـت مـى شـود و سـبـب مـدّ لازم ، گـاهـى مـُخـفَّف (سـكـون ) و زمـانى مُثَقَّل (تشديد) مى باشد.
بنابراين مدّ لازم چهار نوع است :
1 ـ مدّ لازم حرفى مخفَّف ، مانند: نَّ (نُوَّنْ) ـ قَّ (قآفْ)
2 ـ مدّ لازم حرفى مُثقَّل ، مانند: الَّمَّ (الف ، لام مّيم )
3 ـ مدّ لازم كلمه اى مُخفّف ، مانند: آلاْ نَ
4 ـ مدّ لازم كلمه اى مُثقَّل ، مانند: حآجَّ ـ اَتُحاجُّوَّنّى

مدّ عارض
مـدّ عارض ، مدّى است كه سبب آن سكون عارضى باشد كه در اثر وقف پديد مى آيد و جايز است از دو تا شش حركت كشيده شود، مانند:
تُكَذِّبانِ (تُكَذِّبانْ) ـ تَعْلَمُونَ ـ (تَعْلَمُونْ) ـ عَليمٌ (عَليمْ)
در مدّهاى عارضى رعايت توازن ، لازم نيست .

مدّ لين
در صـورتـى كـه بـعـد از حـروف ليـن (واو سـاكـن مـاقـبـل مـفـتـوح ، يـاء سـاكـن مـاقـبـل مفتوح ) حرف ساكنى واقع شود، مى توان حروف لين را تا شش حركت امتداد داد، (فرقى نمى كند كه سكونش ذاتى باشد يا عارضى ).
مثال سكون لازم : (عَيْنْ) در (كهيعص ) و (حم عسق )
مثال سكون عارضى : خَوْفٍ (خَوْفْ) ـ خَيْرٌ (خَيْرْ)
تمرين :
وَ حـآجَّهُ قـَوْمـُهُ قـالَ اَتـُحـاجُّوَّنـّى فـِى اللّهِ وَ قَدْ هَدينِ ـ كَّهيعَّصَّ ـ يُوآدُّونَ مَنْ حآدَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ ـ وَاللّهُ خَلَقَ كُلَّ دآبَّةٍ مِنْ مآءٍ ـ ذلِكَ بِاَنَّهُمْ شآقُّوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ يُشآقِّ اللّهَ فَاِنَّ اللّهَ شَديدُ الْعِقابِ ـ وَالصّآفّاتِ صَفًّا ـ وَ لَيْسَ بِضآرِّهِمْ شَيْئاً ـ اَلْحآقَّةُ، مَاالْحآقَّةُ
# يـاد سـپـارى : از مـجـمـوع چـهارده حرف مقطّع قرآن ، پنج حرف (حَىُّ طُهْر) داراى مدّ ذاتى و هفت حـرف (سـَنـَقُصُّ لَكُمْ) داراى مدّ لازم و يك حرف (عَيْن ) داراى مدّ لين مى باشد و الف ، فاقد مدّ است .

به نقل از انجمن قاریان قرآن

ادامه دارد..........


مطالب مشابه :


تشدید در زبان فارسی

در میان حروف فارسی، سه حرف «ر بخشیدن به تلفظ یک حرف و شدیدتر تصحیح و توضیح




آموزش نحوه تولید آوا ها (واج ها) در تلفظ زبان روسی

همه شما دوستان می توانید با ارسال سوال و یا تصحیح تلفظ درست این حرف ( ر ) است. مانند حرف




عروض و قافیه در شعر فارسی

و بعد از آن حرف تلفظ پیش از آن حرف بی صدایی مانند "ر می توان تصحیح




نکات تجویدی قرآن

براي تلفّظ حرف «ظاء» كافي آن به نظیرش و تصحیح لفظ و تلطیف نطق و آن مخصوص حرف ( ر )




سوالات مسابقه کتابخوانی حلیه القران

مسامحه در تصحیح اغلاط وارسال مصاحف به بلاد مختلف قبل از تصحیح حرف در تلفظ حرف "ر




آموزش قرائت صحیح قرآن-بخش 1:تجوید

مرابت آنها و باز آوردن حرف به مخرج و اصل آن و پیوستن آن به نظیرش و تصحیح تلفظ حرف ر




تفاوت واژگان فارسی و عربی و چگونگی تشخیص واژه‌های فارسی از غیرفارسی

شـیوه نـامـه ی تـصـحـیـح هرچند در فارسی کهن تلفظ این حرف مانند تلفظ مانند حرف ر




حروف مقطعه قرآنی

تصحیح متون فارسی هرسوره با تلفظ : حرف های تکراری را حذف کنیم 14 حرف باقی می ماند: ا ح ر س ص




نارسا خوانی

1- اشكال در تلفظ م ر د ß مرد. درك خوب گوش كن و هرگاه به واژه ی برخورد كردی كه حرف چ داشت به




آموزش تجوید قرآن

آن به نظیرش و تصحیح لفظ و تلطیف نطق تلفّظ حرف «ظاء» كافي است (ر) براى اداء حرف




برچسب :