گفتگو با «حامد همایون»، خواننده جوان موسیقی پاپ
حامد همایون که خیلی زود با خواندن چند قطعه توانست برای خودش در بازار موسیقی و علاقه مندی های مردم جا باز کند، با ما از موسیقی، فکرها و علایقش ساده و صمیمی حرف زد، او که این روزها اولین آلبوم خود«دوباره عشق» را هم منتشر کرده، نخستین خواننده ای بود که بلیت های هر چهار اجرایش در جشنواره موسیقی فجر در چند ساعت به پایان رسید و قرار است در آینده نزدیک در دیگر شهرهای ایران هم روی صحنه برود.
ماهنامه دیار - هرچند کارش گرفته اما خدا را شکر خودش را نگرفته است. بسیار ساده و صمیمی است. همان مهربانی معروف شیرازی ها را دارد و می شود صمیمیت و صداقت را در کلامش حس کرد. حامد همایون که خیلی زود با خواندن چند قطعه توانست برای خودش در بازار موسیقی و علاقه مندی های مردم جا باز کند، با ما از موسیقی، فکرها و علایقش ساده و صمیمی حرف زد، او که این روزها اولین آلبوم خود«دوباره عشق» را هم منتشر کرده، نخستین خواننده ای بود که بلیت های هر چهار اجرایش در جشنواره موسیقی فجر در چند ساعت به پایان رسید و قرار است در آینده نزدیک در دیگر شهرهای ایران هم روی صحنه برود.
ما در عصری زندگی می کنیم که به شهرت رسیدن در عرصه به کاری بسیار دشوار تبدیل شده است. در همه زمینه ها هنرمندان برجسته ظهور کرده و آثاری ماندگار به جای گذاشته اند. اینها را بگذاریم کنار شرایط پیچیده امروز که به طنز می گویند در ایران تعداد خواننده ها از مردم عادی هم بیشتر است! هر خواننده که کارش را شروع می کند، از خودم می پرسم چطور جرات کرده در میان این همه خواننده وارد عرصه شود. شما چطور جرات کردید وارد این حوزه شوید؟
به نظرتان خیلی شجاع هستم؟!
برداشت من این است که خیلی محکم جلو آمده و می شود گفت شجاعانه حرکت کرده اید.
همیشه گفته ام حامد همایون یک شخص خاص نیست. ما یک مجموعه هستیم که کارش با عنوان «حامد همایون» منتشر می شود. درواقع قدم های محکم از یک گروه موفق شکل می گیرد و در این شرایط است که به قول شما، آدم جرات می کند محکم قدم بردارد.
شما پیش زمینه ای در عرصه موسیقی داشتید یا مثل بسیاری از خواننده های جوان به تصور اینکه صدایی خوب دارید وارد این عرصه شدید؟
به هیچ وجه جزو دسته دوم نیستم. من قبلا هم در این عرصه فعال بودم و به صورت حرفه ای با موسیقی آشنایی داشتم اما واقعیت این است که قصد نداشتم وارد بازار حرفه ای موسیقی شوم و جدی فعالیت کنم. هرچند کارهایی انجام داده بودم اما ورودم به بازار حرفه ای موسیقی از طریق آشنایی ام با آقای محسن رجب پور مدیر شرکت ترانه شرقی بود و آقای سامان امامی تنظیم کننده کارهایم هم بانی این آشنایی شد.
درواقع آقای رجب پور، پروژه استعدادیابی را آغاز کرده و من هم در قالب همین پروژه کارم را با ایشان آغاز کردم. باید بگویم جراتی را که می گویید آقای رجب پور به ما دادند. ایشان در اولین دیدارمان برای من کلاسی گذاشتند و سه ساعت نسخه نوشتند که چگونه می توانم موفق شوم. بعد به شوخی گفتند دوست دارم دیگر نبینمت ولی اگر دوست داری کار کنی، این راه موفقیت است. دو هفته به من مهلت دادند که بروم و فکر کنم.
من هم با تفکر جدید برگشتم و کارمان را شروع کردیم. این جرات حاصل تفکر ایشان است. من مجری کار هستم و می توانم بگویم خدا خیلی به من لطف داشته که توانایی خلق موسیقی، نوازندگی و خوانندگی را دارم اما در هر صورت خواستم بگویم ماحصل یک فکریم و به این افتخار می کنیم.
شرکت های موسیقی و تهیه کننده ها در موارد زیادی با خواننده ها درگیری و چالش داشته اند. فکر نمی کنید اگر خودتان تنهایی کار را شروع می کردید، ممکن بود بهتر و بی حاشیه تر پیش برود؟
من قبلا هم چند کار خوانده بودم، چرا آنها موفق نشدند؟ مسلما کارکردن با تهیه کننده ها امکان خوبی برای خواننده هاست و به نظرم اگر قرار باشد یک بخش از این چرخه را حذف کنیم، به کار خودمان لطمه وارد می شود. خود من قبلا زمانی که شیراز بودم و در آموزشگاه ها تدریس می کردم، قطعاتی را منتشر کردم که دیده نشدند. می دانید چرا؟ چون جامعه شناسی هنر، کار من هنرمند نیست، کار تهیه کننده است. او می داند چگونه می شود در بازار موسیقی موفق بود و بنابراین با قطعیت می گویم به تنهایی از پس این کار بر نمی آیم.
تا جایی که می دانم شیراز نسبت به دیگر شهرها از نظر موسیقی وضعیت بهتری دارد.
شیراز در موسیقی قطب است و در اغلب خانواده ها به نوعی موسیقی حضور دارد. پدر بنده صدایی خوب داشت و من هم پیانو و تار می زدم. با شما موافقم اما هر چند در شیراز موسیقی قوی است اما هنوز بازار آن حرفه ای نیست و به چشم صنعت به موسیقی نگاه نمی شود.
فکر می کنم دیر یا زود این اتفاق هم رخ بدهد. چون در جشنواره های موسیقی می بینیم گروه هایی که از شیراز می آیند اجراهایی قوی دارند و موسیقی را خوب می فهمند.
شیراز رکورددار تعداد آموزشگاه موسیقی در ایران است. همیشه گفته می شود ما در ایران ضعف علمی داریم و مردم موسیقی آکادمیک نمی شنوند. در شیراز کمتر این طور است. مردم با موسیقی برخورد جدی تر دارند و آموزش برایشان مهم است. کلاس های موسیقی کودک پررونق ترین کلاس ها در شیراز است اما هنوز راه هست تا به بازار موسیقی برسد. البته آقای رجب پور به خواهش بنده، دو جلسه رایگان برای فعالان موسیقی در شیراز گذاشته و سعی کرده اند آنها را راهنمایی کنند.
و به همین دلایلی که مطرح کردید، فکر می کنید اگر شیراز می ماندید امکان پیشرفت کمتر بود؟
دو سال است به تهران آمده ام و ارتباط خیلی خوبی با این شهر دارم. چیزی که تهران به من منتقل می کند محیط فعال برای رقابت کاری است. وقتی شما شیراز زندگی کنی، خیلی کمتر کار جدی می کنی. تهران محیط رقابت و کار است. بسیاری از چهره های شناخته شده موسیقی از شهرستان به تهران آمده اند؛ رضا صادقی و ناصر عبداللهی هم همین کار را کردند و از بندرعباس به اینجا آمدند. محسن یگانه از گنبد کاووس آمد تهران و خواننده شد.
در شهرستان ها هنوز این مشکل وجود دارد که هنر را با نگاه های خیلی قدیمی و باستانی می بینند و به روز نشده اند. به همین دلیل هم هنرمند جرات پیدا نمی کند چارچوب های موجود را بشکند و کارش را جدی تر ادامه دهد.
زندگی در تهران، سر و کار داشتن با فضای مدرن است و از طریق همین امکانات است که مردم درباره همه چیز حتی هنر تصمیم می گیرند و گوشی شان نقشی مهم در این زمینه دارد. اگر هم قرار باشد چیزی ارائه شود که مردم آن را بپذیرند، باید در همین فضای جدید بتواند خودش را نشان بدهد. اگر قرار باشد با همان شکل و روش قدیمی گفته شود که فایده ندارد.
از دهه 50 بهترین های پاپ و بعدتر هم بهترین های موسیقی سنتی را داشته ایم و البته کماکان موسیقی سنتی ما به حیات خود ادامه داده است؛ چون برای خودمان است، صاحبش هستیم و در خون مردم ایران است، به همین دلیل به قوت خودش مانده است.
البته موسیقی ایرانی با انتقادهای فراوان مواجه است و استادان این عرصه از شرایط موجود راضی نیستند.
اعتقاد من این است هرجا موسیقی پاپ قوی تر شده یا توجه را به خود جلب کرده، از ابزار موسیقی سنتی بهره برده است. من هم سعی کردم همین کار را بکنم. با اینکه خواننده موسیقی ایرانی نیستم و درس آواز کلاسیک خوانده ام ولی به جرات می گویم لحنی که استفاده کردیم، لحن فردوسی در شاهنامه است. خوانش من در کارهایم حماسی است که همراه با لحنی ویژه خودمان پیش می رود.
این ریشه ها هستند که هرچیز را نگه می دارند. موسیقی سنتی ما خیلی عمیق و در رگ و ریشه ماست. به همین خاطر خواننده سنتی خوب خیلی زیاد داریم. چون مال خودمان است و می شود خواننده عجیب و غریب از آن بیرون بیاید اما موسیقی پاپ مال ما نیست. فواصلش غربی است و خیلی کم پیش می آید بتواند قدرت زیادی داشته باشد. شک نکنید هر چیزی هم که در موسیقی ما جذاب می شود، یک ریشه هایی از موسیقی سنتی در خود دارد.
البته همیشه توجه ها به موسیقی پاپ بیشتر بوده، زور بیشتری داشته و البته کمتر هم ماندگار شده است.
اقبال با پاپ است اما این اقبال از موسیقی ایرانی عاریه گرفته می شود.
پس قبول دارید عمر پاپ کوتاه است؟ کار خودتان هم به نوعی پاپ است. فکر می کنید چقدر عمر کند؟
به عنوان کسی که اگر بشود نامم را هنرمند گذاشت، تنها کارم تلاش کردن است و مثل یک سرباز واقعا در حال تلاش هستم. اینکه تا چه اندازه مردم ما را قبول داشته باشند و گوش کنند و نگاه مهربان داشته باشند، نمی دانم اما همیشه از خدا می خواهم این اتفاق ها بیفتد. چون شاهد مواردی هستیم که خواننده پاپ ماندگار شده و مردم آثارش را فراموش نکرده اند. هرچند اکثر موارد این طور نبوده است؛ خواننده های پاپ مثل یک موج آمده و مثل یک سیل رفته اند.
کارهایی که مانده اند، چه شرایطی را رعایت کرده اند؟
عوامل زیاد است و نمی توان در حال حاضر به همه آنها پرداخت اما کاری که کلام ماندگار داشته باشد می ماند. مثلا یک شعر از مولانا بخواند، می شود. کارهایی هست که قبلا از آدم های بزرگ شنیده ایم، پاپ بوده اما هنوز زمزمه می شود. به خاطر اینکه چارچوب ها را رعایت کرده بودند. کلام راحت و ماندگار بوده، نوع گفتارشان از عشق یا هر موضوعی، طوری بوده که با نسل ها و دوره های مختلف ارتباط برقرار کرده و زنده مانده است. از بچه هفت ساله آن نوع گفتار را دوست داشته تا آدم 50 ساله.
به نظرم این نوع خواننده ها می مانند اما خواننده هایی که برای یک قشر خاص می خوانند ممکن است همان قشر یک خواننده دیگر را پیدا و او را فراموش کند. اگر 20 تا 30 ساله ها فقط من را گوش کنند، ممکن است سنشان برود بالاتر و نخواهند مرا بشنوند و اینگونه فراموشم کنند.
شما و گروه در کلام کارهایتان تا چه اندازه این موضوع ها را رعایت می کنید؟
روزی که قرار شد من بشوم خواننده ترانه شرقی، یک ایدئولوژی و تفکر تصویب شد؛ قرار شد ما به جامعه مان عشق و امید بدهیم، عشق را از نگاه مثبت و خدایی نگاه کنیم. هر چند قبل از ما هم این کار شده بود اما غلب کارها آه و ناله و خواندن از غم بوده اند. من دوست داشتم کار جدید انجام بدهم اما خیلی جراتش را نداشتم. کسانی که موسیقی حرفه ای کار می کنند، خیلی در چارچوب قرار می گیرند و شکستن این چارچوب هم برایشان دشوار است. آقای رجب پور این اعتماد به نفس را به من داد که مردم کار جدید می خواهند و کارم را می پذیرند. بعد هم با گروه کارکردیم و فعلا نتیجه اش خوب بوده است.
خیلی از خواننده های جوان آمده و ابتدا مثل شما پرشور و موفق بوده اند اما حالا کارهایشان چنگی به دل نمی زند. فکر نمی کنید ممکن است سرنوشت به تکرار افتادن در انتظار شما هم باشد؟
این عزیزانی که شما می گویید، کسانی هستند که به هر دلیل تمایل ندارند با تهیه کننده کار کنند. حالا هر دلیلی که دارند... ما در مرحله ای هستیم که فکر نمی کنم به تکرار بیفتیم، گروه هستیم و این یعنی بیشتر از یک فکریم. چند نفریم و سعی می کنیم تکراری نشویم. من معتقدم هر قدر اطلاعات در یک جمع بیشتر شود، امکان تکراری شدن کمتر خواهدبود. چون افراد می توانند از سواد خودشان و دیگر اعضای گروه استفاده کنند. خواه سواد موسیقایی، خواه اجتماعی.
سواد اجتماعی را هم تهیه کننده دارد و خوب می داند باید چه کرد که هم موسیقی خوب داشت، هم نظر مردم را جلب کرد. من فکر می کنم همه بچه هایی که گرفتار این اتفاق شدند، یک ضلع شان می لنگد... از منیت و فردگرایی دل خوشی ندارم، همیشه مسیر آدم را سد می کنند.
اگر روزی کارهایتان تکراری شود، جرات خداحافظی دارید؟
اگر روزی کارهایم تکراری شود... نمی خواهم فعلا به این اتفاق فکر کنم. قول می دهم اگر این طور شد درباره اش حرف بزنیم. حالا که خدا برایم خواسته، به همه آرزوهایم رسیده ام و همه تلاشم را می کنم در روحیه جامعه تاثیر مثبت بگذارم و به آنها عشق و انرژی مثبت بدهم، این فکر برای بعد بماند.
امیدوارم بخشی از میراث بزرگان ادبیات ایران را که همشهری هایتان هم هستند با خودتان از شیراز آورده باشید و واقعا بتوانید عشق و زندگی را با صدایتان به گوش همه برسانید.
خودم هم امیدوارم این اتفاق بیفتد. البته من برعکس حافظ کوچ کرده ام.
پس روش سعدی را انتخاب کرده اید.
همیشه معتقدم عمق کلام سعدی بیشتر است، چون خیلی سفر کرده و سفر آدمی را می سازد.
اما نکته پایانی، گفتید در اوج هستید، به همه آرزوهایتان رسیده و دوست دارید به مردم عشق و انرژی بدهید. کمی صریح بگویم؛ در تمام این سال ها مقابل خواننده های جوان نشسته ام که در قدم های ابتدایی حال و رزوشان مثل شما خوش بوده اما بعد باد شهرت، آنها را با خودش برده است. در چند ماه شده اند یک آدم دیگر و هیچ کس را نشناخته اند. البته به شدت هم افت کرده اند. آیا سال آینده همین موقع اگر خیلی موفق و مشهور باشید، همین حامد همایون مهربان و خوش برخورد امروز خواهید بود یا باد شما را هم می برد؟
(با خنده) من به شما قول می دهم هرگز این اتفاق نیفتد. اگر می خواهم بمانم، باید همین باشم. عاشق کارم، عاشق مردم و بدون غرور و منیت... و یادم بماند هر چه دارم از خداست.