ناگفتههای خاطره هاشمی از همسر امام
غلامعلی رجایی، مشاور رئیس مجمعتشخیصمصلحت در شرق نوشت:
این روزها بعد از حرفهایی که آقای هاشمی در هفته گذشته در مراسم سالگرد و بزرگداشت بانوی امام، خانم خدیجه ثقفی زد، حملات تبلیغی رسانهای دلواپسان نسبت به حقیقتهای تاریخی که ایشان گاهوبیگاه مطرح میکنند- و میدانند پس از طرح آنها مورد آماج حملات بعضی که طرح این مسائل را به نفع خود و جناح و منافعشان نمیدانند قرار خواهد گرفت و درعینحال با شهامت حرفشان را میزنند واِلا هاشمی نیستند!- بسیار گسترده شده است.
بهنظرم رسید باید به این تهمتها به این یار دیرین امام از دهه ٣٠ پاسخی داد. قبل از ظهر چهارشنبه لابهلای دو ملاقات، برای طرح مسئله و کسب نظر، خدمتشان رسیدم و لبخندزنان گفتم: مثل اینکه این دفعه سیل حملات به شما خیلی دامنهاش بیشتر از قبل است! تبسمکنان گفتند: آره! ادامه دادم: حدس میزدید گفتههایتان این تبعات را داشته باشد؟ با همان تبسم که حالتی بالاتر از تحمل نسبت به این همه اهانت در آن دیده میشد و پیدا بود باران اهانت و بیانصافی و تهمت بعضیها را به چیزی نگرفتهاند، گفتند: حرفها، راه خودش را پیدا کرده و میکند. نیازی نیست.
از خدمتشان مرخص شدم و با خود گفتم چگونه در این باران تهمت به ایشان که از استوانههای اصلی انقلاب و نظام است برای نقل یک خاطره تقریبا غیرمهم که از همسر امام نقل کردهاند -که در سال ٨٤ به ایشان گفته است چرا در انتخابات ریاستجمهوری نامنویسی نمیکنید - متهم به دروغ شده است، میشود ساکت ماند؟ حدس میزدم هرچند در صداقت هاشمی تردیدی نیست اما برای اسکات تهمتزنندگان باید نظر و شهادت دیگرانی از بیت امام را که علیالقاعده در این ملاقات حضور داشتهاند جویا شوم.
دست به کار شدم تا با استفاده از روابطی که با بیت محترم امام داشته و دارم درباره جزئیات این خاطره جستوجویی کنم. از سرکار خانم فاطمه هاشمی شماره تلفن خانم لیلی بروجردی- نوه گرامی امام- را پیدا کردم که شنیدم هم در آن جلسه و هم در ملاقات احمدینژاد و همسرش با خانم حضور داشته است.
ساعت ٩:٤٥ دقیقه شب به نوه گرامی امام خانم لیلی بروجردی تلفن زدم و گفتم هرچند آقای هاشمی گفتهاند نیازی به پاسخ به این اهانتها و تهمتها نیست ولی برای درج در تاریخ و افشای تهمت تخریبگرانی که منتظرند ایشان چیزی بگوید تا همه با هم به نفی آن بپردازند، قصد دارم دراینباره از زبان شما حقیقت امر را بیان کنم. گفت: اتفاقا همسرم دکتر طباطبایی- برادر کوچک مرحوم دکتر صادق طباطبایی- هم الان میگفت آقای هاشمی اینقدر بزرگ است که نیازی به دفاع از خود ندارد. گفتم نظر و شهادت شما بهعنوان شاهد این قضیه مهم است. گفت: حاضر هستم مصاحبه کنم. پرسیدم: شما هم در این ملاقات بودید؟ جزئیات این ملاقات چیست؟ نوه گرامی امام ضمن تأیید گفتههای آقای هاشمی گفت: آن شب من و دختر خردسالم و مادرم در خدمت خانم امام بودیم. خانم، میهمان داشتند.
غروب که میهمانان رفتند و هوا تاریک شد جناب آقای هاشمی و خانمشان به منزل امام آمدند. وقتی آقای هاشمی و خانواده تشریف آوردند، پس از احوالپرسی متعارف، خانم به ایشان گفت شما نمیخواهید برای ریاستجمهوری اسمنویسی کنید؟ آقای هاشمی گفتند: نه، من چنین قصدی ندارم. افرادی هستند و من هم کمکشان میکنم. خانم خیلی محکم به آقای هاشمی گفتند: آقا- امام- به امید شماها بودند.
شما میخواهید این مملکت و این انقلاب را به دست کیها بسپارید؟ شما اینها را میشناسید؟ بعد از این جملات آقای هاشمی گویی یکهای خوردند و برای لحظاتی سکوت سنگینی بر اتاق و جمع حاکم شد. چون اساسا خانم کم حرف میزد. بعد از دقایقی که آقای هاشمی و خانمشان رفتند، به خانم گفتم: خانم، شما چرا اینقدر قرص و محکم با آقای هاشمی حرف زدید؟ گفتند: برای این انقلاب دلم میسوزد. آخر من میدانم آقا – امام- چقدر برای این انقلاب خون دل خورد.
انقلاب مثل بچه برایش عزیز بود. گفتم: تا بهحال ندیده بودم اینقدر نگران درباره انقلاب حرف زده باشید و به شوخی گفتم معلوم میشود شما انقلاب را بیشتر از آقا -امام- دوست دارید! خانم بروجردی درباره ملاقات احمدینژاد با همسر امام در سال ٨٤ هم گفت: پس از اینکه او رئیسجمهور شد با همسرش غروب به ملاقات خانم آمد. خانم خیلی صریح به ایشان گفت من به شما رای ندادم؛ البته من به آقای هاشمی رأی دادهام و شما را نمیشناختم. شما هم جوان هستید و انشاءالله بتوانید به کشور خدمت کنید. این هم ماجرای دیدار ایشان با خانم بود. از خانم بروجردی تلفن مادرشان خانم زهرا مصطفوی را گرفتم
چون دیروقت بود صبح پنجشنبه ساعت ١٠صبح به دختر گرامی امام تلفن زدم و ماجرا را پرسیدم. گفتند: بله، من در آن ملاقات حاضر بودم. دخترم لیلی هم بود. من در آن جلسه این جمله را از خانم شنیدم که به آقای هاشمی گفتند: آقا این انقلاب را به شما سپرده است. چرا شما میخواهید کنار بکشید. این، همه ماجرا بود. نیازی به راستآزمایی گفتههای هاشمی نبود اما بهتر بود حقیقت آشکار شود.
اما دو نکته. پیداست منتقدان با هدف رویگردانی مردم از هاشمی به وی تهمت دروغ میبندند و آخرت خود را تباه کرده و میکنند و آب در هاون میکوبند. چون بالاخره دیر یا زود خورشید حقیقت خود را از پس ابرهای تیره تهمت و اتهام نشان خواهد داد و مردم هم نشان دادهاند این گفتهها را باور نمیکنند. اگر باور میکردند پس از تخریب این همه هاشمی در سالهای قبل، مردم برای تعیین رئیس دولت جدید به انگشت و نگاه او و رئیس دولت اصلاحات نمینگریستند. دلواپسان به جای اینکه به منافع انقلاب و نظام بیندیشند و از محبوبیت یاران امام در بین مردم خوشحال باشند، نگران محبوبیت هاشمی- که معلوم است با منافع جناحیشان در تضاد است- در میان مردم هستند! خوشبختانه این محبوبیت رو به تزاید است.
منتقدان و مخالفان هاشمی که به هر بهانه بهدنبال تخریب ایشان هستند، امیدوارم حال که حقیقت ماجرا از سوی دختر ارجمند و نوه گرامی امام روشن و معلوم شد هاشمی برخلاف ادعای آنان خلافی به مردم و تاریخ نگفته است اینقدر شهامت داشته باشند که: اولا از دروغی که به یک مؤمن بسته و آن را رسانهای هم کردهاند – و حرمت آن را نزد حق تعالی میدانند توبه و طلب حلیت نمایند. ثانیا از تهمت دروغی که به هاشمی زده و تکرار کردهاند در پیشگاه ملت و تاریخ عذرخواهی کنند و فرمایش رسول گرامی اسلام در آخرین روزهای عمر مبارکش که صلوات بیمنتهای خدا بر او و آل پاکیزهاش باد: زنهار، رسوایی دنیا بهمراتب کمتر از رسوایی آخرت است.
اخبار سیاسی - شرق