قتل داماد با آخرین گلوله پدرزن


اخبارحوادث,خبرهای   حوادث , حوادث  روز

مردی که به‌دنبال دریافت پیامک تهدیدآمیز، خواهرزاده خود را با شلیک گلوله به قتل رسانده است، در جلسه دادگاه ضمن اظهار پشیمانی، گفت اگر دوباره به آن روز برگردد، هرگز دست به اسلحه نمی‌زند.

 به گزارش جام جم، متهم 46 ساله از چهار سال پیش در زندان است و در این مدت به سرطان مبتلا شده به نحوی که در جلسه رسیدگی توان ایستادن نداشت. زمانی که او قصد داشت در جلسه دادگاه، لحظه وقوع قتل را شرح دهد، مادر مقتول ـ خواهر متهم ـ ناگهان از حال رفت و عروس سابقش با چشمانی گریان او را از جلسه بیرون برد.

 

شلیک گلوله به سوی داماد

رسیدگی به این پرونده از 28 اسفند 91 با اطلاع پلیس از وقوع یک فقره تیراندازی خانوادگی منجر به قتل در روستای اکبرآباد شهریار آغاز شد. در بررسی صحنه جرم مشخص شد مقتول، داماد 20 ساله خانواده است که هنگام برگرداندن همسرش از خانه پدرزنش، با شلیک گلوله اسلحه کلت کشته شده و پدرزنش فرار کرده است.

 

یکی از شاهدان حادثه به کارآگاهان گفت: قاتل، دایی ‌یزدان (مقتول) است و هشت ماه پیش دخترش را به عقد او درآورده بود اما پس از مدتی، یزدان و همسرش با هم به اختلاف خوردند و همسرش قهر کرد و به خانه پدرش رفت . روز حادثه، یزدان به خانه من آمد و قرار شد همراه یکی دیگر از افراد فامیل به خانه پدرزنش برویم تا همسرش را برگردانیم. وقتی وارد آنجا شدیم، درگیری پیش آمد و متهم با شلیک چند گلوله از اسلحه کلت، یزدان را کشت و خودش فرار کرد.

 

سرانجام پس از یک سال جست و جو، متهم که به یکی از شهرهای کرمانشاه گریخته بود، دستگیر شد و در بازجویی به قتل اعتراف کرد و پرونده‌اش برای صدور حکم در اختیار شعبه 113 سابق دادگاه کیفری استان تهران قرار گرفت.

 

نقص حکم قصاص

متهم در نخستین جلسه دادگاه با درخواست قصاص اولیای‌دم (خواهر و شوهرخواهرش) روبه‌رو شد و قضات نیز با توجه به مدارک موجود، حادثه را قتل عمد تشخیص داده و حکم قصاص را صادر کردند. قضات دیوان عالی کشور اما با نقص این حکم، خواستار بررسی بیشتر اظهارات شاهدان حادثه مبنی بر عمدی بودن تیراندازی شدند و پرونده را برای رسیدگی دوباره به شعبه دهم دادگاه کیفری استان تهران ارجاع دادند. صبح دیروز در ابتدای جلسه رسیدگی، مادر مقتول (خواهر متهم) بار دیگر خواستار قصاص شد و گفت: برادرم مدعی شده که یزدان در زمان حادثه مشروب خورده و با قمه به خانه او رفته است در حالی که این حرف دروغ است. پدر یزدان هم پیش از این درخواست قصاص کرده بود.

 

سپس متهم 46 ساله که به دلیل ابتلا به سرطان فک، غده‌ای سمت چپ صورتش را پوشانده و توانایی ایستادن نداشت، وقوع قتل را ناخواسته اعلام کرد و گفت: «من هیچ مشکلی با یزدان نداشتم. او خواهرزاده ام بود و من خودم او را بزرگ کرده و دخترم را به عقدش درآورده بودم. اما چند هفته قبل از حادثه، دخترم را اذیت کرد و باعث قهر او شد. دخترم می‌گفت در هشت ماه زندگی با یزدان، فقط زجر کشیده و یزدان با ارسال پیامک‌هایی تهدیدش کرده که نمی‌گذارد آب خوش از گلویش پایین برود و عید را برای ما سیاه می‌کند. وقتی از ماجرا باخبر شدم، به پاسگاه رفتم و شکایت کردم اما آنها گفتند که هر وقت دامادت مزاحمت شد، ما را خبر کن.»

 

قصد کشتن نداشتم

متهم قصد داشت لحظه وقوع قتل را توضیح دهد که ناگهان خواهرش (مادر مقتول) از حال رفت و با کمک عروسش به بیرون منتقل شد. سپس متهم گفت: «حدود ساعت 12و30دقیقه شب بود که رحیم (یکی از طرفین درگیری) در خانه‌ام را زد. وقتی در را باز کردم، ناگهان یزدان و رحیم و یک نفر دیگر یک دفعه داخل حیاط ریختند. شیشه‌ها را شکستند و داد و فریاد کردند. هرچقدر گفتم شما بروید، من خودم یک ساعت دیگر دخترم را برمی‌گردانم، قبول نکردند. مجبور شدم برای ترساندنشان، دست به اسلحه ببرم و چند تیر شلیک کنم. کلت، شش گلوله داشت که آخرین آن به یزدان اصابت کرد و باعث فوتش شد در حالی که من متوجه حادثه نشدم و قصد کشتن نداشتم.» او در پاسخ به این سوال قاضی که چرا تیر هوایی شلیک نکردی نیز گفت: هنگام تیراندازی، آن‌قدر داد و فریاد بود که هل شدم و برای همین فقط شلیک کردم. نمی‌دانستم تیر به کجا اصابت می‌کند.

 

متهم در آخرین دفاع خود نیز اظهار پشیمانی کرد و گفت: کلت را از پدربزرگم به ارث برده بودم. اشتباه من این بود که از آن استفاده کردم. اگر دوباره به آن روز برگردم، هرگز دست به اسلحه نمی‌برم و به پلیس خبر می‌دهم.

 

در لحظات پایانی دادگاه نیز وکیل متهم خواستار بررسی پرینت تلفن همراه مقتول و همسرش برای روشن شدن موضوع پیامک‌های تهدیدآمیز شد.

 

قاضی دادگاه اما پس از قرائت پیامک‌های مربوط به روز حادثه، دستور داد تا منشی در صورتجلسه بنویسد: «از بررسی مکالمات، هیچ‌گونه تهدیدی استنباط نمی‌شود.» براساس محتویات پرونده، مقتول چند ساعت قبل از حادثه در پیامکی برای همسرش نوشته بود: «می‌خواهم بیایم آنجا ... شاید برگشتی...»

 

قضات برای صدور حکم وارد شور شدند.