بُزهای خشن، گرگ‌های ترسو


اخبار,اخبارفرهنگی وهنری,نمایش بی پدر

«ما بُزها اونقدر ترسیدیم، که می‌تونیم از گرگ‌ها خطرناک‌تر باشیم». .

(از دیالوگ نمایش «بی‌پدر»- اثر محمد سماوات)

«بی‌پدر» یک طنز آیرونیک در فرم فانتزی با استناد به قصه سنتی «شنگول، منگول، حبه انگور» است؛ نمایشی که هم در فضای بومی و هم در فضای جهانی قابل دیدن و لذت‌بردن است.

اگر در قصه سنتی «شنگول، منگول، حبه انگور»، حیوان‌ها انسان شده بودند و اضطراب‌های انسانی را تجربه می‌کردند، در این نمایش، این انسان‌ها هستند که حیوان می‌شوند و اضطراب‌های حیوانی را تجربه می‌کنند.

 

وقتی وضعیت تراژیک، طنز و آیرونی نمایش، به نحوی‌ است که یک گرگ و یک بُز با هم ازدواج می‌کنند و بُز (زن) می‌خواهد که گرگ (شوهر) را به بُز تبدیل کند تا او هم کمی بترسد تا بتواند بز و ترس بز را درک کند، تا اینکه گرگ هم بتواند کم‌کم به بز تبدیل شده و زندگی بهتری داشته باشند.

 

وقتی بُز هم می‌خواهد قدرت را تجربه کند، از ترس خود کمی بکاهد و به زورگویی گرگ هم خاتمه دهد، به‌همین‌دلیل از بُزبودن فاصله می‌گیرد و سعی می‌کند گرگ‌بودن را تجربه کند تا به‌تدریج او هم گرگ شود، فرمی است واجد این معنا که وضعیت نوینی برای تجربه اگزیستانس ایجاد شده که با آنچه در روایت سنتی قرن‌ها ذهن ایرانی با آن خو کرده، تفاوت اساسی و بنیادین دارد.

 

نتیجه، هم طنز است و مضحک، هم تراژیک است و جهنمی.

 

بچه‌هایشان نه می‌توانند صدای بع‌بع بُز بدهند، نه صدای زوزه گرگ. نه می‌توانند علف بخورند، نه به شکار گوشت بروند.

 

دعوای درونی آنها هم نه مثل بزهاست، نه مثل گرگ‌ها.

 

مهم‌ترین تجربه اگزیستانس انسان‌های حیوان‌شده که نمایش «بی‌پدر» آن را به درامی صحنه‌ای تبدیل می‌کند، جابه‌جایی نقش‌ها و به‌طور مشخص‌تر، جابه‌جایی ترس‌هاست. آن زمان که تراژدی جهنمی زمانی فرامی‌رسد و هر دو (بز و گرگ، بُززاده‌ها و گرگ‌زاده) گرسنه می‌شوند، آن زمان که «خانم‌بزِ گرگ‌شده»، دیگر علف نمی‌خورد و برای شکار بیرون می‌رود، ولی خرس به او حمله می‌کند و گرسنه و گریان و خونین به خانه برمی‌گردد، آن زمان که «آقاگرگِ بُزشده» هم دیگر نمی‌تواند علف بخورد، منتظر گوشت بوده که خانم‌بزِ برایش بیاورد، اما امیدش ناامید می‌شود، مهم‌ترین تجربه اگزیستانس انسان‌های حیوان‌شده که نمایش «بی‌پدر» آن را به درامی صحنه‌ای تبدیل کرده است، اتفاق می‌افتد؛ تجربه جابه‌جایی نقش‌ها و به‌طور مشخص‌تر، تجربه جابه‌جایی ترس‌ها.

 

نمایش «بی‌پدر» با تمرکز بر نقش‌های تاریخی یک قصه قدیمی، فقط آن را به‌روز نمی‌کند، بلکه نوعی خاص از روایت صحنه‌ای را هم ارائه می‌کند؛ روایتی که نه شخصیت‌محور است، نه حادثه‌محور است و نه متن‌محور؛ بلکه روایت «نقش‌محور» است؛ نقش‌هایی که دیگر نه با طراحی کاراکتر آنها که با نام‌هایشان شناخته می‌شوند؛ نام‌هایی که هویت دارند اما شخصیت ندارند و نیازی هم به داشتن شخصیت ندارند. هرچند هویت اين نقش‌ها در بی‌هویتی‌شان باشد. به‌عبارت‌دیگر روایت نمایش «بی‌پدر»، روایت «انسان در موقعیت» است، هرچند با نقش‌های «حیوان در موقعیت» به صحنه آمده باشند. نمایش «بی‌پدر» با فرم «حیوان در موقعیت» به نقد آیرونیکی «انسان در موقعیت» می‌رسد و این نقطه اوج ابتکاری و کم‌سابقه نمایش «بی‌پدر» است. به‌ویژه آن زمان که همگان می‌بینند دست یکی از بچه‌ها کنده شده، چراکه آنها در موقعیتی گیر افتاده‌اند که مجبور به خودخوری شده‌اند؛ موقعیتی که یکی از بچه‌ها (شنگول) تکه‌تکه شده و خورده شده است. در چنین موقعیت تراژیکی هرکس دیگری را به خوردن شنگول محکوم می‌کند، ولی نهایتا مشخص نمی‌شود کدام‌یک از آنها شنگول را خورده است، ‌‌هرچند دیگر تفاوتی هم نمی‌کند که بدانند، زیرا علیه تک‌تک آنها مدرک وجود دارد، آن‌هم درست در زمانی که از دست و دهان همه آنها خون می‌چکد؛ خونِ شنگول.

 

و چند نکته دیگر:

۱- «بی‌پدر» روایتی از بی‌هویت‌شدن انسان سنتی و مدرن است. روایتی از اضمحلال انسان است. روایتی انتقادی و آیرونیک، هرچند فانتزی، از خشونت‌های پنهانی ا‌ست که به‌تدریج آشکار می‌شود و در میان شعارهای بهشتی آدمیان، جهنم به‌پا می‌کند.

۲- در نمایش «بی‌پدر»، بازی‌ها، طراحی صحنه، رنگ‌آمیزی نور، افکت‌های صوتی و موسیقی با متن نمایشی و با اجرای صحنه‌ای هماهنگ است که به تمرکز مخاطب بر متن اثر می‌افزاید.

۳- متن نمایش از دقت مناسبي در روایت برخوردار است و استفاده نویسنده از قصه سنتی شنگول و منگول در فرمی فانتزی، آیرونیک و مرتبط با مسئله‌ انسان مدرن، به صورتی ابتکاری انجام شده است.

۴- «بی‌پدر» یک اتفاق خوب در تئاتر امروز است و محمد مساوات (نویسنده، کارگردان و طراح کاتالوگ زیبای نمایش) از استعدادهای خوب و مستعد تئاتر ایران است.

۵- اما مهم‌ترین اتفاق، حضور روایت بومی و جهان‌پسندِ «نقش‌محور» است که هرچند در تئاتر ایران و جهان کم‌سابقه است و مورد بی‌توجهی فعالان تئاتر، اما می‌تواند (و بلکه باید) از ناحیه نویسنده همین نمایش و نیز از طرف فعالان جوان آثار نمایشی ایران جدی گرفته شود که اگر چنین شود، این سبک از روایت می‌تواند در فرم ایرانی‌اش و با پشتوانه آثار غنی داستانی ایرانی که بازمانده قرن‌های پیشین ایران است، به نام ایران در جهان ثبت و مطرح شود و ایران از این طریق آثار زیبای نمایشی را به جهان نمایش ارائه کند؛ آثاری در خدمت نقد و تحلیل انسانِ معاصر در جهانِ معاصر.

 

اخبارفرهنگی وهنری_روزنامه شرق