اصولگرایان از درون فروریختند
به گزارش شهروند؛این درحالی بود که بنابر نظرسنجیهای معتبر تازمانی که مواضع روحانی کاملاً شفاف نشده و همچنان سعی داشت با رویکردی محافظهکارانه مسیر را پیش ببرد، بخشی از جامعه هنوز برای آمدن پای صندوقها متقاعد نشده بود. به این اعتبار به نظر میرسد روحانی از مقطعی در جریان رقابتهای انتخاباتی توانست بخشی از آرای خاکستری که با صندوقها قهر کرده بودند را نیز به خود جلب کند. نکته دیگر در رابطه با شفاف شدن مواضع روحانی این است که این مهم منجر به آشکارشدن تفاوتهای فراوانی شد که در بینش او و رقبایش وجود داشت و درنتیجه جامعه از بیتفاوتی خارج شد و برای حمایت از عقلانیت پای صندوقهای رأی آمد و حتی اگر مهلت اخذ رأی یکی دو ساعت بیشتر نیز تمدید میشد، شاهد ثبت رکوردی در تاریخ انقلاب میبودیم.
در ارتباط با تفاوتهایی که میان دیدگاههای دو کاندیدای اصلی این انتخابات وجود دارد نیز باید بگوییم اتفاقاً هرگاه انتخابات رقابتیتر شده یا به تعبیری دوقطبیتر شده، مشارکت نیز بالاتر رفته است. اتفاقی که در سال ٧٦ شاهد بوده و همچنین در سال ٨٨ نیز تکرار شد که البته در آن سال، مسائلی پیش آمد و مشکلاتی به بار آورد. اما همان اتفاق در سال ٩٦ نیز افتاد و با دوقطبی شدن فضا، مواضع نیز شفافتر شد.
اما شاید مهمترین مسألهای که باید در تحلیل انتخابات اخیر مورد توجه قرار داد، وضعیت نگرانکننده اصولگرایان است. متاسفانه این روزها چه در محیطهای دانشگاهی و چه بیرون دانشگاه، شاهد تغییرات عجیبی در جریان اصولگرایی هستیم. متاسفانه در این انتخابات دیگر خبری از آن علاقه و تحرکی که در تشکلهای اصولگرایی سراغ داشتیم، نبود و درحالی که زمانی در دانشگاهها، تشکلهای دانشگاهی اصیل، در حوزههای اجتماعی و مدنی، جامعه اسلامی مهندسین، در میان علما و روحانیون، جامعه روحانیت مبارز، و همچنین در حوزه زنان، جامعه زینب فعال بودند، در سالهای اخیر و بهویژه در این انتخابات دیگر شاهد آن سازمان رأی فعال و مشخص در جریان اصولگرایی نبودیم و از دیگرسو شاهدیم، آنها برای پر کردن این خلأ، به سمت پایگاههای مقاومت رفته و در دانشگاهها نیز تشکلهایی مثل بسیج این بار را بر دوش میکشند. نکته نگرانکننده دیگر آن است که جریان اصولگرایی همگام با تغییر و تحولات جامعه پیش نرفته و در اثر این تحولات به حاشیه رانده شده و اثرگذاری خود را از دست داده است.
همچنین شاهدیم طیف خاصی از اصولگرایان فرمان اصولگرایی را به دست گرفته که نه این طیف، جریان اصیل اصولگرایی را قبول دارد، و نه این جریان، به این طیف پیشرو باور دارد.
واقعیت این است که اصولگرایی دچار یک بحران داخلی شده و ارتباطش را با بدنه اجتماعی از دست داده است و آنچه تحتعنوان جمنا میشناسیم حتی از پایداری هم عبور کرده و از این تشکل سیاسی نیز استفاده ابزاری میکند و در چنین شرایطی، حزب باسابقهای مثل موتلفه که زمانی تاثیرگذار بود نیز دنبالهروی صرف جمنا شده است.
شاید مشکل اصلی اصولگرایان که مانع از پیشرفت آنها همگام با تحولات جامعه شده، همان خودنظامپنداری شدیدی است که متاسفانه از چندی پیش شکلی حادتر به خود گرفته و اصولگرایان را از اتکا بر زانوان خود ناتوان ساخته است. اصولگرایان این روزها به همهچیز نگاه ابزاری دارند. آنها در شرایطی خاص، بهدنبال قالیباف رفتند تا از او برای تخریب روحانی استفاده کنند و وقتی این پروژه به اتمام رسید، او را هم به سادگی کنار گذاشتند.
اگر این جریان سیاسی اصلاح نشود و به خود نیاید، حقیقتاً دچار مشکل میشود. اصولگرایان برای رسیدن به قدرت، از هر وسیلهای استفاده میکنند و میبینیم که حتی تخریب رئیسجمهوری وقت هم به بخشی از برنامه آنها تبدیل میشود. علاوه بر این، آنها دست به دامان افراد و چهرههایی میشوند که هیچ سنخیتی با باورهای این جریان ندارد و همینطور سوءاستفاده و تبلیغ از طریق آنتن صداوسیما هم بخشی از پروژه آنها میشود و در همین راستا، به خودشان اجازه میدهند
وعدههای غیرعملی و غیرقانونی بدهند. به نظر میرسد، وقتی قدرت اصالت پیدا میکند، مجوز استفاده از هر وسیلهای صادر شده و بعضاً میبینیم هیچ سنخیتی بین وسیله و هدف که همانا دستیابی به قدرت است، وجود ندارد. اخلاق یعنی پذیرفتن چارچوبهای عرفی. اخلاق یعنی پذیرش قانون و توجه به منابع ملی! و این همان حلقه مفقوده در اصولگرایی امروز است.