زیباکلام: اگر قرارداد با توتال در زمان احمدینژاد بسته میشد، اینطور تفسیر میشد که مشت محکمی در دهان آمریکا بوده
«مشکلی که پیدا کردهایم این است؛ اگر یکسری حرفها را عده خاصی بگویند یا یکسری کارها را عده خاصی انجام دهند، میشود گِرا دادن به دشمن و اگر همان را عده دیگری بگویند یا انجام دهند، میشود دلسوزی».
بیشتر دنبال آتشبازیاند و علیالحساب با کلمات بازی میکنند. در حالت آتش بس خودخوانده هم تاب نمیآورند و با یک بسمالله، پا به میدان تخریب میگذارند.
دولت و بالاخص وزارت نفت را به بهانه بیکاری جوانان از جمله در مناطق نفتخیز مواخذه میکنند؛ اما زمانی که پای قرارداد، سرمایهگذاری، رونق تولید و اشتغالزایی به میان میآید، ذوق ادبی- ژورنالیستیشان گل میکند و به سیاق قیاس، به کلماتی مثل «توتالچای» متوسل میشوند که البته چه ترکیب نامتجانس و بی ربطی است در شکل و معنا.
هر جا میرسند از ضرورت توسعه میدانهای مشترک نفت و گاز میگویند و وقتی از کمبود منابع مالی در داخل کشور و ناگزیری از جذب سرمایه خارجی صحبت میشود، فکر توطئه و خیانت اجنبیها بیخوابشان میکند.
به الگوی جدید قراردادهای نفتی و بیش از آن، به هر قراردادی که رد پایی از توتال داشته باشد میتازند؛ و اگر بپرسی با فرض بد بودن الگوی قراردادهای نفتی و با فرض فاسد و رشوهبگیر و شریکِ دزد و رفیقِ قافله بودن توتال و شرکتهای امثالهم، راهکار شما برای برونرفت از چالشهای کنونی بخش بالادست صنعت نفت چیست؟، از توانمندیهای داخلی دم میزنند.
اشکالی ندارد؛ دم بزنند. در قابلیت شرکتهای ایرانی، توان پیمانکاران صنعت نفت و ضرورت بهرهمندی از این همه قابلیت و توانمندی که تردیدی وجود ندارد. اصلا برای همین بود که فکر ایجاد شرکتهای E&P ایرانی در وزارت نفت پا گرفت؛ اما کیست که نداند مصادیق اتکا به توان داخلی در دوران مسندنشینیهای برخی دلواپسان امروز، به پرورش پدیدههایی مثل بابک زنجانی منحصر شد و بس.
جالبتر آنجاست که شرکتها و پیمانکاران ایرانی به عنوان مصداق بارز توانمندی داخلی و نه ابزار دلالی کاسبان تحریم، از منتقدانِ همیشه در صحنه قراردادهای نفتی یا بهتر بگویم منتقدانِ همیشه در صحنه وزارت نفت، به عنوان «دایهی مهربانتر از مادر» یاد میکنند و بر این باورند که حرکت روانِ چرخ توسعه میادین، منوط به حضور شرکتهای بینالمللی است. آنها خود پیشگامند تا در سایه تعامل با صاحبان دانش و فناوری بیش از پیش بیاموزند و توانمند شوند.
توهّم توطئه در میان ما ایرانیان خیلی عجیب نیست؛ مهربانتر از مادر بودن هم خصلت بدی نیست؛ دغدغه منافع ملی داشتن که اتفاقا خیلی هم پسندیده است؛ اما آنچه هم عجیب، هم بد و هم ناپسند است، کمرنگ دیدن واقعیتها و تناقض و بیانصافی در رفتارها، مطالبهها و قضاوتهاست؛ ویژگیهایی که بدون شک بر فضای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور بیتاثیر نبوده و نخواهد بود.
صادق زیباکلام، استاد دانشگاه به مصادیق مواجهه جامعه با چنین تناقضهایی اشاره میکند و در واکنش به هجمههایی که بعضا هنوز به الگوی جدید قراردادهای نفتی و قرارداد با توتال فرانسه وارد میشود، میگوید: «قبلا هم در جمعی تعریف کردم و الان هم پرداختن به آن موضوعیت دارد.
تابستان سال ۹۳ بود فکر کنم؛ همزمان با مذاکرات ایران و ۵+۱ و در شرایطی که وزارت امور خارجه فشارهای زیادی را تحمل میکرد از جمله اینکه مثلا چرا آقای ظریف با آقای کری دست داد یا چرا آقای ظریف به آقای کری فحش نداد و ...، همایشی با موضوع سیاستهای هستهای دولت برگزار شد.
آقای عراقچی (معاون امور حقوقی و روابط بینالملل وزارت خارجه) آخرین سخنران آن همایش بود که علاوه بر ارائه توضیحات مبسوط، به سوالات حاضران هم پاسخ داد. یکی از سوالکنندهها من بودم. پرسیدم اگر ۲۰، ۳۰ یا ۴۰ سال بعد، نوه سوگلیتان از شما بپرسد -بهتر نبود در زمانی که در این مملکت اختیاراتی داشتید، ثروت مملکت را به جای انرژی هستهای، صرف تامین آب میکردید-، شما چه جوابی خواهید داد؟! بعد از آن همایش نقدهای بسیاری به من شد مبنی بر اینکه صحبت از بحران آب در حکم گرا دادن به دشمنان است و ...؛ اما از آقای بروجردی (رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس) که اخیرا درباره بحران آب هشدار دادهاند و اعلام کردند این بحران وارد مقوله امنیتی شده، کسی سئوال نکرد چرا از بحران آب میگویید یا کسی نگفت چرا به دشمنان گرا میدهید؟!»
مثالش به حد کافی روشن است. موضوع، بحران آب یا انرژی هستهای، آقای بروجردی یا آقای عراقچی یا ... نیست. اشاره زیباکلام به موضعگیریهای متفاوت در قبال واکنشهای نه چندان متفاوت در جامعه است. میگوید: «مشکلی که پیدا کردهایم این است؛ اگر یکسری حرفها را عده خاصی بگویند یا یکسری کارها را عده خاصی انجام دهند، میشود گرا دادن به دشمن و اگر همان را عده دیگری بگویند یا انجام دهند، میشود دلسوزی.»
تازه متوجه میشوم چرا خاطره همایش تابستان سال ۹۳ را تعریف کرده است. میگویم، حالا قصه توتال هم همین است.
تایید میکند و ادامه میدهد: «اگر قرارداد با توتال در زمان احمدینژاد بسته میشد، اینطور تفسیر میشد که مشت محکمی در دهان آمریکا بوده. استکبار به زانو درآمده. مبارزات و مقاومتهای ما جواب داده. توتال به شرایطِ ایران تن داده و همه این پیروزی را به هم تبریک میگفتند؛ اما چون فردی مثل زنگنه این کار را کرده، میگویند تداعیکننده قرارداد دارسی و قراردادهای استعماری است.»
خوب که فکر میکنم، در نفت از این مصادیق زیاد است. اتفاقا بارزترینش به همین قراردادهای نفتی برمیگردد. مگر نه اینکه در دولت قبل، بررسی قراردادهای مشارکت در تولید برای تسریع توسعه در میدانهای مشترک در دستور کار قرار داشت و حتی به میز مذاکرات هم کشیده شد. چرا جماعتی که از مذاکره برای امضای قرارداد «مشارکت در تولید» دلواپس نمیشدند، اینگونه از امضای قراردادهای بیع متقابل پیشرفته برآشفتهاند؟
«این روزها مهم نیست چه گفته میشود؛ مهم این است چه کسی میگوید»؛ این مخلص کلام زیباکلام است. بیش از دو دهه پیش در کتاب «ما چگونه ما شدیم»، نوشت: «کسی از بیرون نمیتواند ما را عقبمانده کند» و هنوز بر این باور تاکید دارد.
سوال آخر را او از من میپرسد: «شکی نیست که تحریم مانع شتاب در توسعه پارس جنوبی شد؛ اما چه کسی بابت عقبماندگیهای ایران از قطر و هزاران میلیارد تومان ارزش افزودهای که به واسطه تحریم در این میدان از دست رفت، تاکنون پاسخگو بوده؟»
شامگاه ۱۱ تیرماه. خیابان ایرانشهر. نشر ثالث. پایانِ همراه با تاخیرِ مراسمِ رونمایی از «مستند قابها» و سوالاتی که ناتمام ماند. پیش از راه افتادن، به یاد دوران دانشجویی و کلاس تاریخ استاد زیباکلام، «ما چگونه ما شدیم» را که روی میزی بزرگ، جلو درب ورودی نشر خودنمایی میکند برمیدارم و ورق میزنم. بیراه ننوشته است: «اگر عباس میرزا پس از گذشت ۲ قرن در میان ما ظاهر میشد، به احتمال زیاد احساس میکرد هنوز به پرسشهای بنیادی در رنجنامهاش خطاب به فرستاده ناپلئون پاسخ چندانی داده نشده است.»
اخبار سیاسی - ایرنا