تورج اصلانی: سینمای ایران دیگر محراب نمازم نیست/فرکانس‌های منفی شیرینی تحویل سال را برایم تلخ می‌کنند


اخبار فرهنگی ,خبرهای فرهنگی, تورج اصلانی

تورج اصلانی هرگز پوشیدن لباس نو در سال نو را تجربه نکرده است. خودش می‌گوید: همیشه لباس‌هایم را کثیف می‌کردم تا به خاطر نو بودن؛ آن دسته از همکلاسی‌هایم که لباس نداشتند؛ دلشان نلرزد. دوست داشتم همرنگ کناردستی‌هایم بشوم برای نوروز. هنوز هم همینطورم. 

به گزارش ایلنا؛ تورج اصلانی؛ فیلمبردار و کارگردان سینمای ایران است. او که مدتی‌ست در عرصه‌های بین‌المللی کار می‌کند؛ ترجیح می‌دهد درباره سینمای ایران کمتر صحبت کند. اما خاطره‌ای از نوروز دارد که می‌تواند خواندنی و به‌یادماندنی باشد.

 

او ابتدا در رابطه با روند سینمای ایران در سال 95 می‌گوید: چون نبوده‌ام نمی‌توانم خیلی راجع به این قضیه نظری بدهم. درواقع آخرین کارم در سینمای ترکیه و بعد هم با آلمانی‌ها بود. امسال کاری هم از سینمای ایران ندیدم و تنها از صفحه مجازی جشنواره فجر را پیگیری کردم. نه به جشنواره سر زدم و نه علاقه‌ای به حضور در این جشنواره در من باقی مانده بنابراین شاید خیلی مناسب نباشم که درباره سینمای ایران نظری بدهم.

 

اصلانی درباره ادامه کارش در سینمای جهان می‌گوید: برای من فرقی نمی‌کند در کجا کار کنم. سینما برایم یک محراب است. اگر قرار باشد با محراب آلوده روبرو بشوم، در آن نماز نمی‌خوانم. محراب هر کجا باشد می‌توان در آن نماز خواند اما سینمای ایران امروز دیگر محراب من نیست.

 

او حال و هوای لحظه تحویل سال را نیز اینگونه توصیف می‌کند: تلخ‌ترین لحظه زندگی من لحظه سال تحویل است. پردلشوره‌ترین لحظات زندگی‌ام در همین ثانیه‌ها می‌گذرد. دلشوره‌ای به اندازه تمام 365 روز سال. بعد از این همه سال می‌توانم بگویم لحظه تحویل سال لحظه خوشایندی برای من نیست. در این لحظه به خیلی چیزها فکر می‌کنم مثلا  آدم‌هایی که نتوانسته‌اند اطرافیانشان را خوشحال کنند. یا آدم‌هایی که تمام تلاش‌شان را کردند تا زن و فرزندانشان را خوشحال کنند و سفره هفت سینی رنگین برایشان پهن کنند اما نتوانستند رنگی ایجاد کنند و رنگها به رنجها بدل شدند.

 

اصلانی چنین ادامه می‌دهد: موقعیت بسیار دردناکی‌ست. من در لحظه تحویل سال این فرکانس‌ها را دریافت می‌کنم و همین‌ها مدام آزارم می‌دهد. این فکرها در تمام سال‌های زندگی‌ام حتی از بچگی رهایم نکرده‌اند.

 

فیلمبردار "چند کیلوخرما برای مراسم تدفین" درمورد حس سال نو در دوران کودکی‌اش چنین می‌گوید: آن روزها از اینکه لباس نو می‌خرم؛ خیلی خوشحال بودم ولی هیچ‌وقت دوست نداشتم با لباس‌های نو و تمیزم به مدرسه یا هرجای دیگری بروم. برای همین همیشه لباس‌هایم را کثیف می‌کردم تا به خاطر نو بودن؛ آن دسته از همکلاسی‌هایم که لباس نداشتند؛ دلشان نلرزد. دوست داشتم همرنگ کناردستی‌هایم بشوم برای نوروز. هنوز هم همینطورم.