فصل جدید همکاریهای درون تشکیلاتی «داعش و القاعده»
چندی قبل گزارش تحلیلی با عنوان « از خیزش مجدد القاعده و داعش در منطقه و اروپا تا عملیات بهاری طالبان» توسط سرویس بینالملل خبرگزاری کار ایران (ایلنا) منتشر شد و در آن گمانهزنیهایی از احتمال بیعت مجدد گروهک تروریستی داعش و سازمان تروریستی القاعده تشریح شد. صرفنظر از اینکه چرا برخی از صاحبنظران و کارشناسان، همچنان ارتباط بین این دو تشکیلات تروریستی را جدی نمیگیرند و حتی اطلاعات غلط و نادرست را به رشته تحریر در میآورند باید بگوییم که متغیرهای موجود که برخی از آنها تابع روندها هستند و بخشی دیگر از منحنی تحولات میدانی تبعیت میکنند، روز به روز این پیام را مخابره میکند که جبهههای جدید در حال فعال شدن (قرمز شدن) توسط گروهکهای تروریستی مختلف هستند.
آنچه که همانند بسیاری از اخبار حوزه بینالملل روز به روز توسط تمامی رسانهها، ترجمه و تولید شده و در میان انبوهی از خبرها (خصوصاً با نزدیک شدن به دوازدهمین دوره از انتخابات ریاست جمهوری) دفن میشود، مسائل مرتبط با خط و ربطهای مرتبط با جریانهای رادیکال و افراطگرا در سطح جهان است. در امتداد این موضوع، بدون تردید اظهارنظرها و همچنین موضعگیریهای سیاسی شخصیتها و مقامهای امنیتی و سیاسی کشورها حائز اهمیت است. البته تنها نمیتوان به مواضع کشورهای حاضر در غرب آسیا دلخوش کرد؛ چراکه فعالیتهای تروریستی در حالت فعلی تنها در خاورمیانه خلاصه نمیشود و باید معادلات این جریان را از آسیای میانه تا قلب اروپا و آفریقا هم مورد واکاوی قرار داد.
از این رو آنچه که روز گذشته به عنوان یکی از اخبار مهم، نخست توسط آژانس خبری رویترز منتشر شد و پس از آن از سوی رسانههای داخلی در حد چند پاراگراف انتشار یافت، سخنان «ایاد علاوی» نخستوزیر اسبق و معاون رئیسجمهوری عراق بود. وی در مصاحبه خود اظهار کرده بود که همزمان با پیشروی نیروهای عراق در موصل، نمایندگان «ابوبکر البغدادی» رهبر گروهک تروریستی داعش برای تشکیل یک ائتلاف احتمالی با سازمان تروریستی القاعده در حال مذاکره هستند.
فارغ از این که ایاد علاوی در جوانی عضو حزب بعث عراق بوده و احتمالاً ریشههایی از این جریان در وی زنده است، باید گفت که بررسی و امکان سنجی بیعت مجدد داعش و القاعده که در سال ۲۰۱۴ به صورت یکطرفه از سمت «خلیفه» شکسته شد را باید از چند منظر و در قالب سه سناریو بررسی کرد.
سناریوی اول: تقویت خطوط درگیری در خاورمیانه
شروع درگیریهای سوریه در سال ۲۰۱۱ اگرچه نقطه ابتدایی و اولیه پرونده تکفیر و تروریسم در منطقه به شمار میرود اما باید کمی به قبل و زمانی که «ابومصعب الزرقاوی» یعنی شخصی که از سوی القاعده مامور تشکیل هستههای اولیه و مرکزی داعش در عراق شد، بازگردیم. زرقاوی در اوایل دهه ۹۰ میلادی «جماعت توحید و الجهاد» را در عراق راهاندازی کرد. البته عدهای معتقد هستند که ابومصعب پس از تاسیس این جریان بنیادگرا در اواسط دهه ۹۰ به جرم اقدامهای تروریستی در اردن به زندان افتاد و جماعت توحید و الجهاد را از راه دور و از زندان رهبری میکرد. پس از آن شاهد بودیم که زرقاوی در سال ۲۰۰۴ با «اسامه بن لادن» رهبر سابق سازمان تروریستی القاعده بیعت کرد و یکی از اهداف اصلی جریان منتسب به وی مبارزه و مقابله با نیروهای آمریکایی حاضر در عراق بود.
«ابومصعب الزرقاوی/ مسئول سابق شاخه القاعده در عراق»
این روند ادامه داشت تا اینکه عملیاتهای زیادی با طراحی از سوی ابومصعب در خاک عراق و علیه مواضع آمریکاییها صورت گرفت و در آنجا بود که بحث شکلگیری داعش در عراق به وجود. در اینجا نکته قابل اشاره این است که پس از بیعت زرقاوی با بن لادن قرار بر این نبود که تشکیلاتی مانند داعش رونمایی شود بلکه پس از بیعت عبارتی با عنوان «تنظیم قاعده الجهاد فی بلاد الرافدین» یا همان «شاخه القاعده در عراق» شکل گرفت. تا به اینجا، هیچ نامی از داعش در عراق نیست؛ تا جایی که پس از کشته شدن زرقاوی در سال ۲۰۰۶ «ابو ایوب المصری» با حکم القاعده به ریاست شاخه این گروه در عراق منصوب شد که او هم در سال ۲۰۱۰ توسط ائتلاف آمریکایی کشته شد.
یک سال بعد، کارزار سوریه رخ عیان کرد و داعش در آنجا رسماً کار خود را کلید زد. در آنجا بود که شاهد بیعت القاعده و داعش با یکدیگر بودیم. حتی شاخه القاعده در عراق هم به همین روال کار خود را آغاز کرد. چندی بعد یعنی در سال ۲۰۱۴ به یکباره خبر شکسته شدن بیعت میان «ایمن الظواهری» رهبر سازمان تروریستی القاعده و «ابوبکر البغدادی» رهبر گروهک تروریستی داعش بودیم. اینکه چرا چنین بیعتی شکسته شد، دلایل گوناگونی را میتوان برای آن نام برد. به گونهای که دو مغز متفکر نظری و ایدئولوژیک القاعده که اتفاقاً رابطه خوب و نزدیکی با ظواهری داشتند به انتقاد از اعمال و خشونتهای داعش پرداختند. این دو نفر کسانی نیستند جز «ابومحمد المُقدسی و ابو قَتاده الفلسطینی» که در تشکیلات القاعده و حتی در سرویسهای اطلاعاتی غربی، اروپایی و منطقه از آنها به عنوان «تاثیرگذارترین نظریهپردازان جهادی و بنیادگرایی» یاد میشود.
«سمت چپ: ابومحمد المُقدسی/ سمت راست: ابو قَتاده الفلسطینی»
به گونهای که این دو نفر رسماً تحرکات و خشونتهای داعش اعم از گردن زدن، سر بریدن، سوزاندن و غیره را نفی میکردند. حتی ابومحمد المقدسی در اواخر دهه ۹۰ میلادی شاگر خود یعنی ابومصعب الزرقاوی را به خاطر اعمال خشونتهای فرقهای در عراق مورد انتقاد قرار داد و در اینجا بود که زمینههای بدبین شدن القاعده به وی و پس از آن به داعش کلید خورد که نهایتاً این تضاد ایدئولوژیک موجب شد تا بغدادی در سال ۲۰۱۴ بیعت خود با ظواهری را بشکند و از تاسیس «خلافت اسلامی جهانی» سخن بگوید.
به موازات این موضوع و با توجه به درگیر بودن القاعده و داعش در سوریه با ارتش این کشور و محور مقاومت، شاهد بودیم که تفکیک نقشه عملیاتی تا حدودی نمایان شد. یعنی جبهه النصره (شاخه القاعده در سوریه) به رهبری «ابو محمد الجولانی» پس از ۲۰۱۴ به بعد در محورهای مختص به خود اقدام به اجرای عملیات میکرد و داعش هم در محورهای مشخص. اما این دلیل نمیشد که در برخی از عملیاتها این دو جبهه به یکدیگر یاری نرسانند. به عنوان مثال ممکن بود در یک عملیات فرایند شناسایی منطقه عملیات توسط داعش صورت بگیرد اما شروع عملیات توسط النصره صورت بپذیرد که این موضوع پس از جدا شدن داعش از القاعده کمرنگ و حتی لغو شد.
«ابومحمد الجولانی/ رهبر شاخه القاعده در سوریه»
در حالت فعلی که بحث احتمال بیعت مجدد داعش و القاعده برجسته شده، باید بگوییم به دلیل اینکه داعش در عراق ضربات سختی را متحمل شده و خلافت موصل هم برچیده شد؛ بحشی از این نیروها به داخل مرز سوریه منتقل شدهاند و به این دلیل است که ما شاهد هستیم برخی نقاط سوریه مانند دیرالزور که در گذشته از حضور داعش پاکسازی شده است مجدداً فعال شده و درگیری میان نیروهای سوری با عناصر داعش شروع شده است. از این رو و با توجه به اینکه النصره هم به دلیل ضربات زیادی که در حلب دیده است، با چند گروهک دیگر اقدام به برپایی ائتلاف با عنوان «هیئت تحریر الشام» کرده و برای ادامه حیات خود نیاز به اجماع با داعش دارد تا بتوانند جبهههای دیگری در سوریه علیه ارتش این کشور باز کنند. در اینجاست که سناریوی اول آنها با نگاهی به تقویت خطوط خود در منطقه و اجماع حداکثری برای بهرهبرداری از قوای متفرق شده نمایان میشود.
سناریوی دوم: تثبیت و فعال شدن ولایت خراسان در آسیای مرکزی
در خصوص پیدایش داعش در افغانستان و خصوصاً در نوار شمال و شمال غربی و در بخشهای جنوبی افغانستان و خصوصاً در ولایت ننگرهار در شرق این کشور در گذشته به وفور توضیح داده شده است. اما در یک کلام باید گفت که پروژه «ولایت خراسان» یا همان پایهگذاری شاخه داعش در افغانستان به رهبری «حافظ سعید خان» موضوعی است که از دو سال قبل به صورت خاموش در افغانستان پیگیری شده است که نهایتاً شاهد پایهگذاری این خلافت و در سطح بعدی بیعت عناصر تندرو و جدا شده از طالبان با داعش بودیم. البته ریشههای اقتصادی و ایدئولوژیک از اصلیترین دلایل این بیعت در افغانستان به شمار میرود اما کادر مرکزی طالبان و شورای کویته همچنان بر این عقیدهاند که داعش هیچ جایگاهی در افغانستان ندارد.
«حافظ سعید خان/ رهبر شاخه داعش در افغانستان (ولایت خراسان)»
عمده این اختلاف و عدم تطابق داعش با جغرافیا و فرهنگ افغانستان را میتوان وارداتی بودن عناصر این گروهک تروریستی دانست. به گونهای که کادر مرکزی طالبان معتقد هستند که عناصر داعش همان تروریستهای اروپایی و آفریقایی هستند که از سوریه و عراق و با شکست در جبهههای آنجا به افغانستان منتقل شدهاند تا بتوانند بر اساس راهبرد بغدادی که به پس از سال ۲۰۱۴ و جدایی از القاعده مربوط میشود، مقابل القاعده ایستاده و خود را یکهتاز عرصه بنیادگرایی و تروریسم جلوه دهد.
در اینجاست که ورود روسیه برای تحریک طالبان علیه داعش را شاهد هستیم که آمریکاییها حضور مسکو در خاک افغانستان را برنمیتابند. چراکه واشنگتن از سال ۲۰۰۱ تاکنون به مدت ۱۶ سال در پرونده افغانستان سرمایهگذاری کردهاند و هزینههای گزاف مالی، انسانی و تسلیحاتی پرداخت کردهاند که نمونه آخر آن را میتوان آزمایش «مادر بمبها» به ارزش ۱۶ میلیون دلار عنوان کرد. هرچند که مقامهای غربی اعلام کردهاند که حدود ۹۰ تا ۱۰۰ عضو داعش در انفجار بزرگترین بمب غیرهستهای کشته شدهاند اما داعش در رسانههای خود این موضوع را رسما تکذیب کرده و اعلام کرده که بمب استفاده شده قابلیت تخریب زیر سطحی نداشته و ضد استحکامات بتنی نبوده است.
«اینفوگرافیک داعش در رد ادعای آمریکا مبنی بر کشته شدن ۹۰نفر از اعضاء داعش در ننگرهار»
در اینجا اگر بخواهیم قدری بیشتر سناریوی دوم در خصوص احتمال بیعتی القاعده و داعش را واکاوی کنیم، باید گفت که اگر داعش بخواهد بیش از حالت فعلی در افغانستان و پس از آن در پاکستان، تاجیکستان، ازبکستان، ترکستان و پس از آن چچن و نهایتا خاک روسیه و چین فعالیت کند با مانعی به نام «طالبان» روبهرو خواهد شد. در اینجا باید توجه داشت تنها عنصری که میتواند کادر مرکزی و ردهبالای طالبان را راضی کند تا با داعش بیش از این وارد چالش نشوند، القاعده و شخص ظواهری خواهد بود. ممکن است که عدهای بگویند که القاعده هیچگاه خاستگاه خود یعنی افغانستان و پاکستان و در پلان کلانتر آسیای مرکزی را با دست خود ناامن نمیکند اما واقعیت این است که احتمال دارد القاعده بخواهد برای سناریوهای مد نظر خود در این منطقه از پیاده نظام داعش به صورت آشکار یا بعدها به صورت پنهان استفاده کند.
«لحظه بیعت عناصر طالبان با داعش و قرائت متن بیعت توسط حافظ سعید خان»
حتی ممکن است آسیای مرکزی به دلیل جغرافیای کوهستانی و پوشیده (در قیاس با جغرافیای خاورمیانه و خصوصاً عراق و سوریه) به عنوان کمپ آموزشی در این سناریو استفاده شود و در فاز دیگر بخواهند از طریق انتقال عناصر به این منطقه وضعیت هویتی آنها را تا حدودی سفید کنند و آنها را برای مرحله بعدی یعنی «ورود و اجرای عملیات در اروپا، آمریکا و آفریقا» آماده کنند.
سناریوی سوم: همگرایی علیه غرب و اروپا
همگان به خاطر دارند که پس از حوادث تروریستی پاریس و بلژیک در سال ۲۰۱۵ و ۲۰۱۶ به یکباره تمامی سرویسهای اروپایی در شوک عمیق فرو رفتند. چراکه برآورد تمامی دستگاههای امنیتی قاره سبز اگرچه احتمال حمله و رخداد تروریستی را گمانهزنی کرده بود اما شدت و عمق آن را تا به این حد گسترده و خونین نمیدید. پس از فرو نشستن گرد و غبار حاصل از این سلسله عملیاتها به یکباره نام «ابو محمد العدنانی» در رسانههای اروپایی پدیدار شد. شخصی که همرزم و حتی شاگرد ابومصعب الزرقاوی در عراق به شمار میرفت که همانند زرقاوی قبل از پیوستن به داعش با مقامهای بلندپایه القاعده در ارتباط بود و برای آنها فعالیت میکرد.
«ابومحمد العدنانی/ سخنگو، مجری و طراح عملیاتهای خارجی سابق داعش»
جالب اینجاست که پس از پیوستن عدنانی به داعش به دلیل تفکرات تیزهوشانه و ذهن خلاق وی در طراحی و اجرای عملیاتها، وی از سوی بغدادی به عنوان سخنگو و مسئول عملیاتهای خارجی داعش منصوب شد و عدهای دیگر معتقدند که وی مسئول اجرای امور خلیفه در سوریه بوده است. در آنجا بود که حاصل طرحریزی وی در حملات پاریس، بروکسل و نیس به یکباره نمایان شد و تمامی قاره سبز در کمال حیرت اماکن عمومی به خون آغشته را نظارهگر بودند.
این روند از عملیاتها ادامه داشت تا زمانی که داعش رسماً کشته شدن مغز متفکر عملیاتهای خارجی خود توسط حملات هوایی ائتلاف ضد داعش را در سال ۲۰۱۶ اعلام کرد و پس از آن شاهد انتصاب «ابو حسن المهاجر» به جای عدنانی بودیم. در انتصاب مهاجر نکتهای نهفته است. به گونهای که مقامهای داعش وی را سخنگوی جدید داعش معرفی کردهاند اما عدهای دیگر معتقد هستند که وی همانند عدنانی علاوه بر سخنگو، وظیفه طرحریزی و اجرای عملیاتهای خارجی را به عهده خواهد داشت. چراکه در فایل صوتی منتشر شده توسط داعش در آذر ماه سال ۱۳۹۵، ابو حسن المهاجر با شدیدترین لحن ترکیه و اروپا را مورد خطاب قرار میدهد و حتی اعلام میکند که جهان منتظر عملیاتهای جدید داعش در اروپا باشد.
در آنجا بود که در شب اول ژانویه ۲۰۱۷ حمله تروریستی به کلوپ شبانه رینا واقع در استانبول صورت گرفت و سپس عملیات تروریستی دیگری در برلین و با مدل زیر گرفتن شهروندان آلمانی در بازارچه شب کریسمس رخ داد و حدود ۱۵ نفر کشته شدند. اجرای عملیات تروریستی لندن توسط «خالد مسعود» و پس از آن بمبگذاری در متروی سنت پترزبورگ روسیه و حمله به شهروندان سوئد در شهر استکهلم از سایر عملیاتهای خارجی داعش پس از کشته شدن عدنانی بود که البته عملیات فرودگاه آتاترک استانبول ترکیه را هم باید به آن اضافه کنیم.
این فهرست طویل و دراز از عملیاتهای خارجی داعش یا حداقل منتسبان به این جریان تروریستی اگرچه در نظر حلقه اول این تشکیلات تروریستی بسیار ارزنده قلمداد میشود اما بدون شک کافی نخواهد بود. در این بین نباید از اهمیت عملیاتهای خارجی در نظر القاعده غافل ماند. چراکه خط سیر و راهبرد اصلی القاعده هم وارد کردن ضربات مهلک اما تروریستی – تخریبی به آمریکا و همپیمانان آنها بوده است و میتوان گفت که با وجود تضادهای متفاوت میان داعش و القاعده، موضوع عملیاتهای خارجی خصوصاً در اروپا و به ویژه در آمریکا «مخرج مشترک» دو جریان تروریستی فعال در عرصه بین الملل است. به این ترتیب سناریوی سوم که برای هر دو طیف می تواند بسیار مهم قلمداد شود، یکی دیگر و شاید اصلیترین دلیل برای نزدیک شدن دو تفکر به یکدیگر است.
فرجام سخن:
دادههای میدانی و متغیرهای بومی و بینالمللی آشکار به انضمام رفتارشناسی و گونهشناسی تروریسم این معنا و مفهوم را نمایان میکند که اگرچه اختلافاتی میان القاعده و داعش وجود دارد اما به نظر میرسد که احتمال بیعت دو جریان همانند سالیان قبل از ۲۰۱۴ وجود دارد. بدون تردید یک میل و رغبت که نگارنده آن را یک نوع «اجبار ناخواسته» از سوی داعش تلقی میکند و حاصل تحولات منطقه و آسیای مرکزی است، باعث شده تا داعش نمایندگانی را به سمت القاعده گسیل کند تا بتواند رضایت ایمن الظواهری به عنوان رهبر قدیمیترین و سازمان یافتهترین تشکیلات تروریستی دنیا را برای بیعت مجدد با فرزند ناخلف خود یعنی ابوبکر البغدادی کسب کنند.
«ایمن الظواهری/ رهبر سازمان تروریستی القاعده پس از اسامه بن لادن»
اما همانطور که پیشتر به آن اشاره شد با توجه به تضادهای ایدئولوژیک میان دو طیف که متفکران و نظریهپردازان القاعده به آنها انتقادهای بنیادین دارد احتمال دارد که: ۱- القاعده درخواست اصلاح مدلهای رفتاری داعش (اعم از عملیاتها، پوشش رسانهای و میزان خشونت در نظر و عمل) را بدهد و پس از آن وارد بیعت مجدد شود، یا اینکه ۲- به دلیل وخامت اوضاع داعش و مخدوش بودن چهره آن از بیعت با آنها خودداری کند یا ۳- بیعت مورد نظر به صورت پنهان منعقد شود.