عشق و ازدواج از نظر اوشو - اوشو عشق
اوشو عشق
- روی این جمله قصار مراقبه کن : مرد احمق و زن گنگ . آنان را به زودی جدا می بینم . و ازدواج چنین است . تنها احمق ها در فکر قانونی کردن رابطه هستند . وگرنه عشق کافی است .
و من مخالف ازدواج نیستم . من موافق عشق هستم . اگر عشق به ازدواج تبدیل شود خوب است ولی امیدوار نباش که ازدواج بتواند عشق بیاورد این غیر ممکن است . عشق می تواند به ازدواج تبدیل شود .
- باید خیلی هشیارانه عمل کنی تا بتوانی عشق را به ازدواج بدل کنی .
ولی مردم معمولاً با ازدواج کردن عشق شان را نابود می سازند .
آنان برای نابودی عشق به هر کاری متوسل می شوند و سپس رنج می کشند .
و پیوسته می گویند : چه چیزی خطا رفت ؟
آنان خودشان نابودگر هستند و برای این نابودی هر عملی را انجام می دهند .
خواست و اشتیاق فراوانی برای عشق وجود دارد ولی عشق به آگاهی نیاز دارد .
و تنها آنگاه است که عشق به بلندای راستین خود می رسد .
و این بلندای راستین ازدواج است ولی این ربطی به قانون ندارد .
بلکه ازدواج دو قلب است در تمامیت .
ازدواج یعنی عملکرد یک زوج در هماهنگی و همزمانی .
ولی مردم عشق را آزمایش می کنند ( اشتیاقشان خوب است ولی عشق هایشان پر از حسد ، احساس مالکیت ، خشم و بد عنقی است ) ولی چون آگاه نیستند ، بزودی آنان را نابود می کنند ، برای همین است که مردم در طول قرن ها به ازدواج وابسته شده اند .
مردم فکر کرده اند که بهتر است با ازدواج شروع کنند ، تا قانون بتواند از آنان در مقابل نابودی عشق م حافظ ت کند .
جامعه ، دولت ، دادگاه ، پلیس و کشیش ، تمام اینها شما را مجبور می کنند تا در چهارچوب ازدواج رسمی باقی بمانید و اینگونه تو تنها برده ای بیش نیستی .
اگر ازدواج به صورت رسمی و تشکیلاتی باشد ، در آن تشکیلات تو فقط یک برده هستی . تنها بردگان هستند که میل دارند درون تشکیلات زندگی کنند .
ازدواج پدیده ای کاملاً متفاوت است . ازدواج اوج عشق است و به این صورت خوب است . من مخالف ازدواج نیستم ، بلکه موافق ازدواج واقعی هستم .
من مخالف ازدواج های دروغین و کاذب هستم . ولی این نوع ازدواج ها شایع هستند و نوعی ترتیبات تشکیلاتی هستند که به مردم نوعی امنیت ، آسایش و مشغولیت می دهند . شما را مشغول نگه می دارد ولی غیر از این شما را غنی نمی کند و تغذیه تان نمی کند .
پس اگر طبق ضوابط من ازدواج کنی ، می توانی دعای خیر مرا داشته باشی .
بیاموز تا عشق بورزی و هر آنچه را که مخالف عشق است به دور بینداز .
این کار بسیار مشکل است . توانایی عشق ورزیدن بزرگترین هنر در جهان است . برای این کار انسان نیاز دارد که بسیار پالایش شود . فرهنگ درونی غنی داشته باشد . بسیار مراقبه گون زندگی کند تا بتواند بلافاصله ببیند که چگونه می تواند عشق را نابود کند . اگر بتوانی از مخرب بودن پرهیز کنی ، اگر بتوانی در رابطه با خودت خلاق باشی ، اگر بتوانی از رابطه ات پشتیبانی و آن را تغذیه کنی ، اگر قادر باشی به دیگری محبت بورزی (نه فقط شهوت ، زیرا شهوت به تنهایی قادر به ادامه ی عشق نیست ، بلکه محبت لازم است ) ، اگر بتوانی محدودیت ها و کاستی های دیگری را بپذیری .
( اگر بتوانی او را همانگونه که هست بپذیری و هنوز عاشق اش باشی ) آنگاه ازدواج روزی اتفاق می افتد ، ممکن است سالها طول بکشد ولی بالاخره اتفاق می افتد . تو می توانی دعای خیر مرا داشته باشی . ولی برای ازدواج قانونی ، نیازی به داشتن برکات من نداری ! و این برکات و دعاهای خیر نیز کمکی نخواهند کرد و مراقب باش ! قبل از اینکه دست به این کار بزنی ، قدری بیشتر تأمل کن .
ازدواج عشق نیست ، چیز دیگری است . پس قبل از اینکه به دام بیفتی ، قدری هشیار باش . ازدواج دام است : شوهر توسط زن به دام می افتد و زن توسط شوهر : یک دام دو طرفه ! و وقتی که ازدواج صورت گرفت ، شما قانوناً مجاز هستید تا یکدیگر را برای ابد شکنجه کنید به ویژه در این کشور ( هندوستان ) که طلاق ، حتی پس از مرگ زوج هم مجاز نیست ...
... و عشق چیست ؟ بزرگترین خودکشی در دنیاست .
عاشق شدن یعنی ارتکاب به خودکشی : کشتن نفس .
عشق یعنی دور انداختن نفس .
برای همین است که مردم اینقدر از عشق ورزیدن می ترسند .
آنان درباره ی عشق داد سخن می دهند و به عاشق بودن تظاهر هم می کنند . آنان ترتیبی می دهند تا خودشان را و دیگران را بفریبند که عاشق اند . ولی آنان از عشق ورزیدن پرهیز می کنند ، زیرا که عشق نخست از تو می خواهد تا بمیری . و تنها آنگاه است که دوباره زاده می شوی ...
و مسلماً زندگی نیز با عشق غنی تر می گردد . هر چقدر نفس تو بیشتر بمیرد و کمتر باشد ، زندگی تو غنی تر و پر بار تر و سرشار از سرور و لذت خواهد بود .
... ولی عشق نهایت خودکشی است .
بقیه خودکشی ها جزیی هستند . خودکشی معمولی امری فیزیکی است .
عشق یک خوودکشی روانی است و مراقبه ، خودکشی روحانی .
تو در عشق از نظر روانی و شخصیت ی خواهی مرد و نفس و هویت روانی ات از بین خواهد رفت . در مراقبه تو حتی مفهوم « خود » و حتی فرا خود را نیز به دور خواهی افکند و به « هیچ چیز بودن » خواهی رسید .
و در آن هیچ چیز بودن ، گل نیلوفر سپید « بودا » شکفته خواهد شد ...
مترجم : محسن خاتمی – از کتاب الماسهای آگاهی
این سخن اشو به کسی است که دعای خیر برای ازدواج اش میخواهد.
همچنین این نظر اوست.
منبع:p30data.com
,