نرگس محمدی دختر خوب این روزهای تلویزیون - بیوگرافی بازیگران ، بیوگرافی هنرپیشه ها - فتانه
از پرستاری تا ستایش
نرگس محمدی دختر خوب این روزهای تلویزیون است که این روزها با نقش ستایش خود را به عنوان چهره اول جعبه جادویی معرفی کرده و توانسته با بازی خوب و تاثیرگذارش جای خود را بین خانوادههای ایرانی پیدا کند.به گزارش فررهنگ و هنر «رهوا» -این گفت وگو به بهانه درخشش نرگس در نقش ستایش با او انجام شده است. خیلیها دوست دارند او را بیشتر بشناسند، او و مادرش مهمان دوربین ما بودند.
پرستار بازیگر
نهم فروردین در تهران متولد شدم، همزمان با تحصیل در دانشگاه ( رشته پرستاری) در کلاسهای بازیگری کارنامه شرکت کردم و از آنجا برای بازی در فیلم «مرگ یک پینوکیو» معرفی شدم که فیلم خوبی هم بود اما به دلایلی هنوز به اکران عمومی در نیامده است. بعد از این فیلم حدود یک سال در تئاتر فعالیت کردم که در همین مدت موفق شدم جایزه بهترین بازیگر زن را از جشنواره «ماه» حوزه هنری دریافت کنم. بعد از تجربهای که در تئاتر کسب کردم به سینما بازگشتم و در فیلمهایی چون ریسمان؛ باز، آناهیتا، سوپر استار و اخراجیها2 بازی کردم. البته فیلمهایی مثل سوپراستار و اخراجیها 2 بیشتر برایم جنبه تجربی داشت.
اتفاقی که باعث جدایی از هنر شد...
از ابتدا دوست داشتم در رشته هنر ادامه تحصیل دهم اما روزی که باید در آزمون ورودی هنرستان صدا و سیما شرکت میکردم اتفاقی برایم افتاد که امتحان را از دست دادم. به همین دلیل در شاخه تجربی کنکور دادم و در رشته پرستاری پذیرفته شدم، درسم تقریبا در رشته پرستاری به پایان رسیده و فقط برای ارائه طرح، باید مدتی در یک بیمارستان مشغول به کار شوم. که انشاا... به زودی این کار را انجام خواهم داد.
مادرم کارمند صدا و سیما بود
خانواده من نسبت به بازیگری گارد منفی نداشتند و اتفاقا از حضورم در عرصه هنر استقبال هم میکردند. مادرم کارمند صدا و سیما بود و با محیطهای هنری آشنایی داشت، از طرفی تمام اعضای خانوادهام به فیلم علاقهمند بودند و ما در کنار هم خیلی فیلم میدیدیم. اما موضوعی که وجود داشت این بود که خانوادهام اصرار داشتند اول درسم تمام شود و بعد به طور جدی وارد عرصه بازیگری شوم که خدا را شکر این اتفاق هم افتاد.
شاگرد پرویز پرستویی و...
ما جزو آخرین هنرجویان موسسه کارنامه بودیم که استاد پرستویی و آقای حبیب رضایی در آنجا حضور داشتند. آقای رحمانیان نیز در کنار این دو بزرگوار حضور داشتند، خانم تیموریان و استاد رایگان، پیام دهکردی و رضا بهبودی هم درسهای زیادی از بازیگری به ما آموختند. در مجموع، کلاسها بسیار پر بار و خوب بود اما بد نیست بدانید همان روز اولی که برای ثبت نام به «کارنامه» مراجعه کردم، آقای پرستویی و رضایی گفتند که ما شرایطی را برای بچهها فراهم میکنیم که به شدت سخت است و به همین دلیل ممکن است خیلی از بچهها در میانه کار عطای بازیگری را بر لقایش ببخشند و همین هم شد، ما در ابتدای کلاسها بیست هنرجوی دختر و بیست هنرجوی پسر بودیم، اما اواخر کار، از این جمع چهل نفره فقط پانزده نفر باقی مانده بود. من از ابتدا خودم را برای این سختیها آماده کرده بودم و از آنجایی که این حرفه و هنر را دوست داشتم تمام سختیها را تحمل کردم.
حس و تکنیک مکمل یکدیگرند
به نظر من حس و تکنیک مکمل هم هستند.تو به عنوان یک بازیگر اگر میخواهی موفق باشی باید از تکنیک این کار سررشته داشته باشی و آن را با حس دربیامیزی تا به نتیجه مطلوبی در کار دست پیدا کنی... اگر بازیگر بخواهد صرفا از تکنیک استفاده کند، شبیه ربات میشود و اگر هم قرار باشد، فقط از حس در بازی استفاده کند، باز هم نمیتواند به موفقیت کامل دست پیدا کند.
به شهرت و پول فکر نمیکردم
آن زمان که میخواستم وارد این عرصه شوم اصلا به پول و شهرت فکر نمیکردم، نمیدانم چه بود، شاید اگر از اکثر بازیگرها این سوال را بپرسید نتوانند به طور دقیق به این سوال جواب دهند. وقتی بچه بودم تنها تفریح و لذتبخشترین تفریح برایم فیلم دیدن بود و ساعات زیادی از روز را به این کار اختصاص میدادم، اما الان وقتی به دختر داییهایم که سن و سال کمتری هم دارند میگویم فیلم ببینید توجهی نمیکنند، این علاقهای است که باید در وجود هر کس باشد و نمیتوان آن را توصیف کرد.
باید برای کبوترها دونه پاشید
تئاتر «باید برای کبوترها دونه پاشید» از فیلتر بازبینی نیز عبور کرده بود و خود را برای اجرای عمومی آماده میکرد که متاسفانه مشکلی برای یکی از بازیگران اصلی به وجود آمد و من به فاصله 10 روز مانده به اجرا جایگزین او شدم. در این مدت کم، فقط و فقط به دلیل صمیمیتی که در گروه وجود داشت توانستم با نقش ارتباط خوبی برقرار کنم و خدا را شکر در جشنوار «ماه» هم توانستم جایزه بهترین بازیگر آن دوره را از آن خود کنم.
برای مردم کار کن
ماندگاری یعنی تلاش و با عشق برای مردم کار کردن.این خیلی مهم است که بازیگر برای مردم کار کند.باید مردم تو را بپذیرند و محبوب مردم باشی و بتوانی کارهای خوبی به مخاطب ارائه دهی تا ماندگار شوی. من به شخصه تلاش زیادی میکنم تا مردم را از خودم راضی نگه دارم و امیدوارم در این کار موفق باشم.
و سفر باید کرد...
سفر تقریبا بهترین تفریح من است و آشنایی با فرهنگ و جوامع مختلف برایم همیشه جذاب است و به همین دلیل زیاد سفر میکنم. در میان تمام کشورهایی که سفر کردهام میتوانم بگویم هرکدام ویژگی و شاخصه مختص به خود را داشتند و شاید نتوان گفت کدام یک از بقیه بهتر بوده است اما سفر به کشورها و جزایری که کمتر در موردش میدانیم و کمتر از آنها خواندهایم و شنیدهایم را بیشتر از همه دوست دارم.
نقش منفی جذابتر نیست!
به نظر من بازیگر باید قادر باشد هر نقشی را بازی کند،امروزه نقشهای منفی نصیب بهترین بازیگران دنیا میشود، چون اینگونه نقشها جای بازی بیشتری دارد و شاید به همین دلیل هم هست که خیلی از بازیگران تراز اول دنیا از بازی در نقشهای مثبت گریزان هستند و سعی میکنند با بازی در نقشهای منفی قدرت بازی خودشان را بیشتر نشان دهند.فکر میکنم برای مخاطب هم نقشهای منفی جذابیت بیشتری داشته باشد.
محبوبیت با احترام میآید
به نظر من حاشیه، انسان را از موضوع خلاقیت دور میکند. هر بازیگری انتخاب خودش را دارد.یک بازیگر شهرت را به هر قیمتی دوست دارد اما بازیگر دیگری دوست دارد محبوبیت را به دست بیاورد. محبوبیت با حاشیه به وجود نمیآید بلکه محبوبیت با احترام به وجود میآید. اگر من برای خودم حاشیه سازی کنم و خودم را مهم جلوه دهم این دلیلی بر موفقیت من نیست بلکه آن چیزی که باعث موفقیت من میشود کاری است که از من به جا میماند و شاید 10 سال بعد قضاوت شود. من فکر میکنم بهتر است که از حاشیه و تیتر روزنامهها دور باشم. من زیاد اهل گفتوگو و مصاحبه نیستم و اگر هم مصاحبه میکنم دوست دارم به این شکل مصاحبه کنم. روی جلد رفتن و به هر قیمتی خود را مطرح کردن به نظرم شیوههای قدیمی است چرا که دید مردم خیلی وسیعتر شده و دیگر اینطور فکر نمیکنند البته این نظر من است و نظر دوستان دیگر هم محترم است.
وجود مدیربرنامه مفید است
به نظر من داشتن مدیر برنامه یکی از مسائلی است که کمکم دارد در سینمای ایران جا میافتد و تعدادی از همکاران عزیز هستند که مدیر برنامه دارند و خودم نیز دارم این موضوع را تجربه میکنم، فکر میکنم وجود مدیر برنامه در کنار بازیگر، خوب و مفید باشد.
حضور سلطانی برایم باعث دلگرمی بود
قبلا در یک تله فیلم خدمت آقای مجید موسویان بودم و با ایشان همکاری داشتم، ایشان من را برای نقش ستایش به دفتر آقای آرمان زرینکوب معرفی کردند و بعد از تست و انجام مراحل مقدماتی برای بازی در این نقش انتخاب شدم. همین جا برخودم لازم میدانم از آقای موسویان و زرین کوب تشکر ویژهای داشته باشم که این فرصت را به من دادند تا بتوانم خودم را محک بزنم و تواناییهایم را نشان دهم. وقتی برای بازی در نقش ستایش انتخاب شدم، با توجه به حضور آقای سلطانی به عنوان کارگردان نسبت به نتیجه کار خوشبین بودم. چون اگر کارنامه کاری آقای سلطانی را مرور کنید متوجه میشوید که ذائقه و سلیقه مخاطب تلویزیون را به خوبی میشناسد و کارهایش همیشه با اقبال خوبی مواجه شدهاند. البته همیشه این ترس در من وجود داشت که مبادا زحمات ما دیده نشود اما خدا را شکر با زحماتی که تمام گروه با همدلی و صمیمیت در کنار هم انجام داد مردم ستایش را پذیرفتند و با آن ارتباط خوبی برقرار کردند.
همیشه وامدار محبت مردم هستم
این روزها متاسفانه حال مادربزرگ عزیزم خوب نیست و به دلیل بیماری در بیمارستان بستری هستند، دیروز که برای عیادت به بیمارستان رفته بودم خانم میانسالی به اتاق آمد و من را شناخت و لطف کرد و خواست که با هم در راهرو عکسی به یادگار بیندازیم. همین که وارد راهروی بیمارستان شدم، دیدم جمعیت زیادی برای دیدن من در راهرو جمع شدهاند، اینها واقعا لطف خدا و محبت مردم است که معقتدم اگر نباشند ما هم نیستیم و همیشه وامدار محبتهای این مردم عزیز و دوستداشتنیام.
من و ستایش
نمیشود گفت که من و ستایش شبیه هم هستیم اما به هرحال برخی از خصلتهای من در ستایش دیده میشود اما اینطور نیست که بگویم من خودم را بازی کردم. ستایش بعضی اوقات یک کارهایی انجام میدهد که قطعا اگر من (نرگس) جای او بودم هیچ وقت آن کارها را انجام نمیدادم. البته برخی از ویژگیهایش هم بیشباهت به من نیست، مثل مهربانی، صبوری و... . یکی از مواردی که وجود داشت این بود که ستایش همنسل من نبود و برای رسیدن به این شخصیت باید حال و هوای بیست سال پیش را درک میکردم و با آن روزگار کمی آشنا میشدم.
یکسال مقابل دوربین بودم
من هشت ماه بعد از آغاز پروژه، جلوی دروبین آقای سلطانی رفتم و همین موضوع باعث شد کمی جو برایمان سنگین باشد اما گروه اینقدر صمیمی و خوب برخورد کرد که سختیهای کار برایم آسان شد. من تقریبا یک سال مداوم سرکار بودم اما سختی کار برایم لذتبخش بود چون به نتیجه آن امیدوار بودم و برای دیدن کار لحظه شماری میکردم.
فیلمی را میپسندم که بفروشد...
به نظرم نمیشود سینمای هنری و سینمای تجاری را از هم جدا کرد چون این دو سینما به نوعی مکمل یکدیگرند و من به عنوان یک بازیگر اگر توانایی این را داشته باشم که در یک کار تجاری یک تعداد تماشاگر و مخاطب جذب کنم و حالا بتوانم با بازی در یک فیلم هنری آن مخاطب و تماشاگر را باخود برای دیدن فیلم هنری به سینما بکشانم یا به عبارتی دیگر برای دیدن فیلم هنری که به نظرمن، حرفها و مفاهیم خیلی بیشتری را به مخاطب منتقل میکند و به نوعی پل ارتباط شوی فکر میکنم و وظیفهام را انجام دادهام. در مجموع به شخصه فیلم خوبی را میپسندم که بفروشد. چون فکر میکنم یک کارگردان فیلمی را میسازد که تماشاگر آن را ببیند. به نظر من اگر دست اندرکاران اصلی سینما بتوانند فیلمی را تولید کنند که در ضمن داشتن مفاهیم خوب، تمام معیارهای یک فیلم هنری و شاخصهای فروش را نیز رعایت کرده باشد، سینمای آرمانی به وجود میآید.
دوست دارم بازیگر خوبی باشم
دوست دارم مردم من را به عنوان یک بازیگر خوب بشناسند و حداقل وقتی بعد از چند سال خودم به یاد کارهایم افتادم و کارنامه کاریام را مرور کردم از کارهایم لذت ببرم و به رزومهام افتخار کنم. برایم مهم نیست که به عنوان بازیگر سینما شناخته شوم یا بازیگر تئاتر یا تلویزیون، هرجا که کار خوب باشد اولویت من است و ترجیح میدهم فقط به خود بازیگری فکر کنم نه به مدیوم آن. البته این را کتمان نمیکنم که من هم مثل خیلی از بازیگران دیگر دوست دارم روزی صاحب سیمرغ فجر شوم یا با کارگردانهای بزرگی مثل اصغر فرهادی، داریوش مهرجویی، حسن فتحی و... کار کنم.
کلیشه شدن هرگز
اگر دخترهای آن دوره را با دخترهای هم نسل خودمان مقایسه کنیم میبینیم که ستایش مطابق با نسل خودش پیش میرود و زیاد هم مثبت نیست. دخترهای آن موقع همینطور مطیع و حرف گوش کن و البته صبور بودند، برعکس من و هم نسلهای من (خنده). اما در مجموع دوست ندارم در نقشهای مثبت کلیشه شوم و به همین دلیل در همین مدت چند کار که نقشهای مثبت داشت را رد کردهام تا کلیشه نشوم. همه آدمها خاکستریاند، کسی مطلقا سیاه یا مطلقا سفید نیست.
خانواده ستایش
سه فرزندیم، من فرزند بزرگ خانوادهام و یک خواهر و برادر دارم که هر دوی آنها ازدواج کردهاند و فقط من در کنار مادرم زندگی میکنم. شوهرخواهرم آقای غفوریان کار عکاسی را دنبال میکنند، خواهرم نیز دستی بر آتش نقاشی دارد. محسن، برادرم هم پیش از من در چند فیلم کوتاه بازی کرده بود اما الان درگیر کار است و بازیگری را دنبال نمیکند.
نرگس؛ تنها دوست من
من از بین کارهای منزل فقط آشپزی را دوست دارم و هر وقت که بتوانم به مادرم در این زمینه کمک میکنم.مادر نرگس میگوید: من از نرگس در مورد کارهای خانه راضیام. نرگس از کودکی تنها دوست من بوده و هست و همیشه در کنار من حضور داشته، البته این چند ساله به دلیل مشغله کاری کمی در کارهای منزل تنبل شده که آن را هم میگذاریم به حساب مشغله کاریاش (خنده).
مادر؛ بهترین نعمت خدا
مادر، عزیزترین و بهترین نعمتی است که خداوند به هر بندهاش مرحمت مینماید، برای من هم عزیزترین موجود روی زمین مادرم است و با تمام وجود دوستش دارم. بعد مادرش را بغل میکند و مقابل دوربین ماهنامه «خانه آرمانی» میایستد.
منبع :رهوا
پرستار بازیگر
نهم فروردین در تهران متولد شدم، همزمان با تحصیل در دانشگاه ( رشته پرستاری) در کلاسهای بازیگری کارنامه شرکت کردم و از آنجا برای بازی در فیلم «مرگ یک پینوکیو» معرفی شدم که فیلم خوبی هم بود اما به دلایلی هنوز به اکران عمومی در نیامده است. بعد از این فیلم حدود یک سال در تئاتر فعالیت کردم که در همین مدت موفق شدم جایزه بهترین بازیگر زن را از جشنواره «ماه» حوزه هنری دریافت کنم. بعد از تجربهای که در تئاتر کسب کردم به سینما بازگشتم و در فیلمهایی چون ریسمان؛ باز، آناهیتا، سوپر استار و اخراجیها2 بازی کردم. البته فیلمهایی مثل سوپراستار و اخراجیها 2 بیشتر برایم جنبه تجربی داشت.
اتفاقی که باعث جدایی از هنر شد...
از ابتدا دوست داشتم در رشته هنر ادامه تحصیل دهم اما روزی که باید در آزمون ورودی هنرستان صدا و سیما شرکت میکردم اتفاقی برایم افتاد که امتحان را از دست دادم. به همین دلیل در شاخه تجربی کنکور دادم و در رشته پرستاری پذیرفته شدم، درسم تقریبا در رشته پرستاری به پایان رسیده و فقط برای ارائه طرح، باید مدتی در یک بیمارستان مشغول به کار شوم. که انشاا... به زودی این کار را انجام خواهم داد.
مادرم کارمند صدا و سیما بود
خانواده من نسبت به بازیگری گارد منفی نداشتند و اتفاقا از حضورم در عرصه هنر استقبال هم میکردند. مادرم کارمند صدا و سیما بود و با محیطهای هنری آشنایی داشت، از طرفی تمام اعضای خانوادهام به فیلم علاقهمند بودند و ما در کنار هم خیلی فیلم میدیدیم. اما موضوعی که وجود داشت این بود که خانوادهام اصرار داشتند اول درسم تمام شود و بعد به طور جدی وارد عرصه بازیگری شوم که خدا را شکر این اتفاق هم افتاد.
شاگرد پرویز پرستویی و...
ما جزو آخرین هنرجویان موسسه کارنامه بودیم که استاد پرستویی و آقای حبیب رضایی در آنجا حضور داشتند. آقای رحمانیان نیز در کنار این دو بزرگوار حضور داشتند، خانم تیموریان و استاد رایگان، پیام دهکردی و رضا بهبودی هم درسهای زیادی از بازیگری به ما آموختند. در مجموع، کلاسها بسیار پر بار و خوب بود اما بد نیست بدانید همان روز اولی که برای ثبت نام به «کارنامه» مراجعه کردم، آقای پرستویی و رضایی گفتند که ما شرایطی را برای بچهها فراهم میکنیم که به شدت سخت است و به همین دلیل ممکن است خیلی از بچهها در میانه کار عطای بازیگری را بر لقایش ببخشند و همین هم شد، ما در ابتدای کلاسها بیست هنرجوی دختر و بیست هنرجوی پسر بودیم، اما اواخر کار، از این جمع چهل نفره فقط پانزده نفر باقی مانده بود. من از ابتدا خودم را برای این سختیها آماده کرده بودم و از آنجایی که این حرفه و هنر را دوست داشتم تمام سختیها را تحمل کردم.
حس و تکنیک مکمل یکدیگرند
به نظر من حس و تکنیک مکمل هم هستند.تو به عنوان یک بازیگر اگر میخواهی موفق باشی باید از تکنیک این کار سررشته داشته باشی و آن را با حس دربیامیزی تا به نتیجه مطلوبی در کار دست پیدا کنی... اگر بازیگر بخواهد صرفا از تکنیک استفاده کند، شبیه ربات میشود و اگر هم قرار باشد، فقط از حس در بازی استفاده کند، باز هم نمیتواند به موفقیت کامل دست پیدا کند.
به شهرت و پول فکر نمیکردم
آن زمان که میخواستم وارد این عرصه شوم اصلا به پول و شهرت فکر نمیکردم، نمیدانم چه بود، شاید اگر از اکثر بازیگرها این سوال را بپرسید نتوانند به طور دقیق به این سوال جواب دهند. وقتی بچه بودم تنها تفریح و لذتبخشترین تفریح برایم فیلم دیدن بود و ساعات زیادی از روز را به این کار اختصاص میدادم، اما الان وقتی به دختر داییهایم که سن و سال کمتری هم دارند میگویم فیلم ببینید توجهی نمیکنند، این علاقهای است که باید در وجود هر کس باشد و نمیتوان آن را توصیف کرد.
باید برای کبوترها دونه پاشید
تئاتر «باید برای کبوترها دونه پاشید» از فیلتر بازبینی نیز عبور کرده بود و خود را برای اجرای عمومی آماده میکرد که متاسفانه مشکلی برای یکی از بازیگران اصلی به وجود آمد و من به فاصله 10 روز مانده به اجرا جایگزین او شدم. در این مدت کم، فقط و فقط به دلیل صمیمیتی که در گروه وجود داشت توانستم با نقش ارتباط خوبی برقرار کنم و خدا را شکر در جشنوار «ماه» هم توانستم جایزه بهترین بازیگر آن دوره را از آن خود کنم.
برای مردم کار کن
ماندگاری یعنی تلاش و با عشق برای مردم کار کردن.این خیلی مهم است که بازیگر برای مردم کار کند.باید مردم تو را بپذیرند و محبوب مردم باشی و بتوانی کارهای خوبی به مخاطب ارائه دهی تا ماندگار شوی. من به شخصه تلاش زیادی میکنم تا مردم را از خودم راضی نگه دارم و امیدوارم در این کار موفق باشم.
و سفر باید کرد...
سفر تقریبا بهترین تفریح من است و آشنایی با فرهنگ و جوامع مختلف برایم همیشه جذاب است و به همین دلیل زیاد سفر میکنم. در میان تمام کشورهایی که سفر کردهام میتوانم بگویم هرکدام ویژگی و شاخصه مختص به خود را داشتند و شاید نتوان گفت کدام یک از بقیه بهتر بوده است اما سفر به کشورها و جزایری که کمتر در موردش میدانیم و کمتر از آنها خواندهایم و شنیدهایم را بیشتر از همه دوست دارم.
نقش منفی جذابتر نیست!
به نظر من بازیگر باید قادر باشد هر نقشی را بازی کند،امروزه نقشهای منفی نصیب بهترین بازیگران دنیا میشود، چون اینگونه نقشها جای بازی بیشتری دارد و شاید به همین دلیل هم هست که خیلی از بازیگران تراز اول دنیا از بازی در نقشهای مثبت گریزان هستند و سعی میکنند با بازی در نقشهای منفی قدرت بازی خودشان را بیشتر نشان دهند.فکر میکنم برای مخاطب هم نقشهای منفی جذابیت بیشتری داشته باشد.
محبوبیت با احترام میآید
به نظر من حاشیه، انسان را از موضوع خلاقیت دور میکند. هر بازیگری انتخاب خودش را دارد.یک بازیگر شهرت را به هر قیمتی دوست دارد اما بازیگر دیگری دوست دارد محبوبیت را به دست بیاورد. محبوبیت با حاشیه به وجود نمیآید بلکه محبوبیت با احترام به وجود میآید. اگر من برای خودم حاشیه سازی کنم و خودم را مهم جلوه دهم این دلیلی بر موفقیت من نیست بلکه آن چیزی که باعث موفقیت من میشود کاری است که از من به جا میماند و شاید 10 سال بعد قضاوت شود. من فکر میکنم بهتر است که از حاشیه و تیتر روزنامهها دور باشم. من زیاد اهل گفتوگو و مصاحبه نیستم و اگر هم مصاحبه میکنم دوست دارم به این شکل مصاحبه کنم. روی جلد رفتن و به هر قیمتی خود را مطرح کردن به نظرم شیوههای قدیمی است چرا که دید مردم خیلی وسیعتر شده و دیگر اینطور فکر نمیکنند البته این نظر من است و نظر دوستان دیگر هم محترم است.
وجود مدیربرنامه مفید است
به نظر من داشتن مدیر برنامه یکی از مسائلی است که کمکم دارد در سینمای ایران جا میافتد و تعدادی از همکاران عزیز هستند که مدیر برنامه دارند و خودم نیز دارم این موضوع را تجربه میکنم، فکر میکنم وجود مدیر برنامه در کنار بازیگر، خوب و مفید باشد.
حضور سلطانی برایم باعث دلگرمی بود
قبلا در یک تله فیلم خدمت آقای مجید موسویان بودم و با ایشان همکاری داشتم، ایشان من را برای نقش ستایش به دفتر آقای آرمان زرینکوب معرفی کردند و بعد از تست و انجام مراحل مقدماتی برای بازی در این نقش انتخاب شدم. همین جا برخودم لازم میدانم از آقای موسویان و زرین کوب تشکر ویژهای داشته باشم که این فرصت را به من دادند تا بتوانم خودم را محک بزنم و تواناییهایم را نشان دهم. وقتی برای بازی در نقش ستایش انتخاب شدم، با توجه به حضور آقای سلطانی به عنوان کارگردان نسبت به نتیجه کار خوشبین بودم. چون اگر کارنامه کاری آقای سلطانی را مرور کنید متوجه میشوید که ذائقه و سلیقه مخاطب تلویزیون را به خوبی میشناسد و کارهایش همیشه با اقبال خوبی مواجه شدهاند. البته همیشه این ترس در من وجود داشت که مبادا زحمات ما دیده نشود اما خدا را شکر با زحماتی که تمام گروه با همدلی و صمیمیت در کنار هم انجام داد مردم ستایش را پذیرفتند و با آن ارتباط خوبی برقرار کردند.
همیشه وامدار محبت مردم هستم
این روزها متاسفانه حال مادربزرگ عزیزم خوب نیست و به دلیل بیماری در بیمارستان بستری هستند، دیروز که برای عیادت به بیمارستان رفته بودم خانم میانسالی به اتاق آمد و من را شناخت و لطف کرد و خواست که با هم در راهرو عکسی به یادگار بیندازیم. همین که وارد راهروی بیمارستان شدم، دیدم جمعیت زیادی برای دیدن من در راهرو جمع شدهاند، اینها واقعا لطف خدا و محبت مردم است که معقتدم اگر نباشند ما هم نیستیم و همیشه وامدار محبتهای این مردم عزیز و دوستداشتنیام.
من و ستایش
نمیشود گفت که من و ستایش شبیه هم هستیم اما به هرحال برخی از خصلتهای من در ستایش دیده میشود اما اینطور نیست که بگویم من خودم را بازی کردم. ستایش بعضی اوقات یک کارهایی انجام میدهد که قطعا اگر من (نرگس) جای او بودم هیچ وقت آن کارها را انجام نمیدادم. البته برخی از ویژگیهایش هم بیشباهت به من نیست، مثل مهربانی، صبوری و... . یکی از مواردی که وجود داشت این بود که ستایش همنسل من نبود و برای رسیدن به این شخصیت باید حال و هوای بیست سال پیش را درک میکردم و با آن روزگار کمی آشنا میشدم.
یکسال مقابل دوربین بودم
من هشت ماه بعد از آغاز پروژه، جلوی دروبین آقای سلطانی رفتم و همین موضوع باعث شد کمی جو برایمان سنگین باشد اما گروه اینقدر صمیمی و خوب برخورد کرد که سختیهای کار برایم آسان شد. من تقریبا یک سال مداوم سرکار بودم اما سختی کار برایم لذتبخش بود چون به نتیجه آن امیدوار بودم و برای دیدن کار لحظه شماری میکردم.
فیلمی را میپسندم که بفروشد...
به نظرم نمیشود سینمای هنری و سینمای تجاری را از هم جدا کرد چون این دو سینما به نوعی مکمل یکدیگرند و من به عنوان یک بازیگر اگر توانایی این را داشته باشم که در یک کار تجاری یک تعداد تماشاگر و مخاطب جذب کنم و حالا بتوانم با بازی در یک فیلم هنری آن مخاطب و تماشاگر را باخود برای دیدن فیلم هنری به سینما بکشانم یا به عبارتی دیگر برای دیدن فیلم هنری که به نظرمن، حرفها و مفاهیم خیلی بیشتری را به مخاطب منتقل میکند و به نوعی پل ارتباط شوی فکر میکنم و وظیفهام را انجام دادهام. در مجموع به شخصه فیلم خوبی را میپسندم که بفروشد. چون فکر میکنم یک کارگردان فیلمی را میسازد که تماشاگر آن را ببیند. به نظر من اگر دست اندرکاران اصلی سینما بتوانند فیلمی را تولید کنند که در ضمن داشتن مفاهیم خوب، تمام معیارهای یک فیلم هنری و شاخصهای فروش را نیز رعایت کرده باشد، سینمای آرمانی به وجود میآید.
دوست دارم بازیگر خوبی باشم
دوست دارم مردم من را به عنوان یک بازیگر خوب بشناسند و حداقل وقتی بعد از چند سال خودم به یاد کارهایم افتادم و کارنامه کاریام را مرور کردم از کارهایم لذت ببرم و به رزومهام افتخار کنم. برایم مهم نیست که به عنوان بازیگر سینما شناخته شوم یا بازیگر تئاتر یا تلویزیون، هرجا که کار خوب باشد اولویت من است و ترجیح میدهم فقط به خود بازیگری فکر کنم نه به مدیوم آن. البته این را کتمان نمیکنم که من هم مثل خیلی از بازیگران دیگر دوست دارم روزی صاحب سیمرغ فجر شوم یا با کارگردانهای بزرگی مثل اصغر فرهادی، داریوش مهرجویی، حسن فتحی و... کار کنم.
کلیشه شدن هرگز
اگر دخترهای آن دوره را با دخترهای هم نسل خودمان مقایسه کنیم میبینیم که ستایش مطابق با نسل خودش پیش میرود و زیاد هم مثبت نیست. دخترهای آن موقع همینطور مطیع و حرف گوش کن و البته صبور بودند، برعکس من و هم نسلهای من (خنده). اما در مجموع دوست ندارم در نقشهای مثبت کلیشه شوم و به همین دلیل در همین مدت چند کار که نقشهای مثبت داشت را رد کردهام تا کلیشه نشوم. همه آدمها خاکستریاند، کسی مطلقا سیاه یا مطلقا سفید نیست.
خانواده ستایش
سه فرزندیم، من فرزند بزرگ خانوادهام و یک خواهر و برادر دارم که هر دوی آنها ازدواج کردهاند و فقط من در کنار مادرم زندگی میکنم. شوهرخواهرم آقای غفوریان کار عکاسی را دنبال میکنند، خواهرم نیز دستی بر آتش نقاشی دارد. محسن، برادرم هم پیش از من در چند فیلم کوتاه بازی کرده بود اما الان درگیر کار است و بازیگری را دنبال نمیکند.
نرگس؛ تنها دوست من
من از بین کارهای منزل فقط آشپزی را دوست دارم و هر وقت که بتوانم به مادرم در این زمینه کمک میکنم.مادر نرگس میگوید: من از نرگس در مورد کارهای خانه راضیام. نرگس از کودکی تنها دوست من بوده و هست و همیشه در کنار من حضور داشته، البته این چند ساله به دلیل مشغله کاری کمی در کارهای منزل تنبل شده که آن را هم میگذاریم به حساب مشغله کاریاش (خنده).
مادر؛ بهترین نعمت خدا
مادر، عزیزترین و بهترین نعمتی است که خداوند به هر بندهاش مرحمت مینماید، برای من هم عزیزترین موجود روی زمین مادرم است و با تمام وجود دوستش دارم. بعد مادرش را بغل میکند و مقابل دوربین ماهنامه «خانه آرمانی» میایستد.
منبع :رهوا
کوسهاخوب ,