سورپرایزهای سام درخشانی برای همسر جدیدش! - بیوگرافی بازیگران ، بیوگرافی هنرپیشه ها - رضا رویگری و همسر جدیدش
رضا رویگری و همسر جدیدش
برگزیده ها: سورپرایزهای برای همسر جدیدش!
آکایران : سام درخشانی : برای خریدهای عروسی چون سلیقه عسل را کاملا می دانستم سعی کردم خریدها موردپسند او باشد ولی این خریدها را با او انجام ندادم چون دوست داشتم او را سورپرایز کنم.
زندگی عاشقانه سام درخشانی و همسرش "عسل امیرپور"
بنا به گزارش برگزیده ها : سام درخشانی ، بازیگری کهنه کار و محبوب است و قطعا شناخت زیادی روی او دارید ولی بد نیست درباره همسر او بدانید که عسل امیرپور نام دارد و متولد سال 1362 است؛ او به عنوان مربی بدنسازی مشغول به کار است ولی تحصیلاتش را در رشته نقاشی تا مقطع لیسانس پشت سر گذاشته؛ بنابراین نقاشی می کند و اتفاقا جالب است بدانید که خواهر سام درخشانی ی هم نقاش است و به گفته سام، حالا خانه آنها تبدیل به یک گالری نقاشی شده است. این اولین و تنها گفت وگوی رسمی و عکاسی مطبوعاتی سام درخشانی و عسل امیرپور است که ایمان انصافی نازنین و گروه کاملا حرفه ای اش نیز زحمات زیادی را برای میکاپ و گریم آنها کشیده اند. ایده آل های یک زوج ایده آل را از زبان سام درخشانی و همسرش بخوانید.
بخش اول گفتگو با سام درخشانی و همسرش را در ( اینجا ) بخوانید .
سهم سینما در خانه ما
عسل: اینکه سام در مورد مسائل کاری اش در خانه صحبت کند، بستگی به شرایط دارد؛ مثلا اگر کاری به او پیشنهاد شود، در مورد آن صحبت می کنیم و گاها پیش می آید که در مورد جزئیات کامل فیلمنامه از سام می پرسم چون برای خودم خیلی جالب است. اگر بیرون از خانه، شرایط کارش خوب پیش برود، سام کاملا پرانرژی به خانه بازمی گردد ولی گاها پیش آمده که شرایط آن گونه نبوده و او خسته به خانه برگشته است.
نقش انکارنشدنی پول
سام: خیلی وقت بود به این موضوع فکر می کردم که باید یک آینده تضمین شده داشته باشم؛ چه برای خودم و چه برای خانواده ام. به همین خاطر سعی کردم جدی تر به کارم نگاه کنم و وقت و تمرکز بیشتری روی آن بگذارم؛ به این خاطر که سام درخشانی را بیشتر و بهتر به عنوان یک بازیگر بشناسند و نتوانند مرا به راحتی کنار بگذارند. در حرفه خودم تمام تلاشم را کردم. سعی کردم درآمدم را پس انداز کنم یا چیزی بخرم که به درد زندگی آینده ام بخورد. بنابراین رستورانی را دایر کردم که خدا را شکر موفق است و خوب پیش می رود. خدا را شکر شرایط همان گونه ای پیش می رود که بتوانم از پس یک زندگی بربیایم.
عسل: شخصا نمی خواهم بگویم که مسائل اقتصادی خیلی اهمیت ندارد ولی معتقدم رفاه مالی فقط آنقدری باشد که در زندگی تحت فشار قرار نگیریم.
سام: وقتی وارد زندگی مشترک می شوید، تامین آینده این زندگی اهمیت پیدا می کند. اینکه بتوانید آینده همسر و فرزندتان را تامین کنید، بزرگ ترین دغدغه زندگی تان می شود. وقتی که مجرد هستید با خود می گویید که فقط خودم هستم و اگر هم تحت فشار مالی قرار بگیرید، سختی ها را تحمل می کنید ولی وقتی مسوولیت یک زندگی و همسرتان را به عهده می گیرید، دیگر آن شرایط دوران مجردی را ندارید. باید یک شرایط مطمئن و آسوده را به وجود بیاورید.
کار برای احساس رضایت
سام: در هر کاری شرایط مالی تعیین کننده است اما من خود ترجیح می دهم در هر کاری حضور نداشته باشم و کارهایی را بازی کنم که دوست شان دارم؛ مثلا در شش ماه گذشته در کاری بازی نداشتم و بعد از شش ماه دوباره سر کاری رفتم. نکته جالب اینکه در آن شش ماه ازدواج کردم و به ماه عسل رفتم؛ یعنی نه تنها پولی درنیاوردم بلکه پول هم خرج کردم. اینها مسائلی است که باید همیشه برای آن برنامه ریزی داشته باشم.
اگر بخواهید فقط در کارهایی که دوست دارید بازی کنید، باید این را بپذیرید که همیشه کار نیست؛ پس اگر در کاری حضور دارید و پولی می گیرید این پول را باید در طول سال تقسیم کنید که زمان بیکاری را هم شامل شود. من نیز باید طوری برنامه ریزی داشته باشم که به مشکل برنخورم. تصمیم گرفته ام دیگر کارهایی را برای بازی انتخاب کنم که در نهایت باعث احساس رضایت من شود. از طرفی توقع مردم هم بالا رفته است و دوست ندارم در کار بد حضور داشته باشم. زمانی که جوان تر بودم، حساسیت امروز را نداشتم و هر کاری را که پیشنهاد می شد بازی می کردم ولی امروز نمی توانم کاری را که باب میلم نیست، بازی کنم.
جواب پس دادن به خاطر گذشته
سام: امروز در موقعیتی نیستم که بخواهم با انتخاب یک کار ضعیف عقب گرد کنم. آدم از جایی که بیشتر دیده می شود، مسوولیتش نیز بیشتر می شود. مواقعی بود که در یک کار بازی می کردم و یک مصاحبه انجام می دادم و با خودم می گفتم که کسی این مصاحبه را نمی خواند و شاید فقط یک عده کم آن را ببینند. ولی شرایط امروز با آن زمان فرق کرده، همه چیز بُعد خبری پیدا می کند.
گاها پیش آمده جایی رفته ام ولی قبل از اینکه رسانه ای شود در شبکه های اجتماعی خبرش پخش شده است. امروز دیگر آن گونه نیست که کاری بازی کنید و با خود بگویید عده کمی آن را می بینند یا اصلا دیده نمی شود؛ چند فن پیج داری که همزمان اعلام می کنند فلان ساعت فلان کار پخش می شود. گاها پیش آمده که کارهای قدیمی از من پخش شده که هنوز تصمیم امروزم را نگرفته بودم و برای آن باید جواب پس بدهم. به همین خاطر دوست ندارم کاری بازی کنم که مجبور شوم جواب پس بدهم.
اخلاق ویژه آقای داماد
سام: خدا را شکر تا به امروز توانسته ام تمام شرایط مناسبی را برای عسل فراهم کنم. عسل هم بدون هیچ گذشتی همه را پیش برده است. (باخنده)
عسل: اخلاق خود سام همین طور است؛ یا کاری را انجام نمی دهد یا اگر انجام بدهد به بهترین نحو ممکن انجام می دهد. همه را به گردن من نیندازید. . . (باخنده) من و سام اصلا با کسی چشم و هم چشمی نداشتیم اما در کل سام همیشه دوست دارد در هر کاری که می خواهد انجام بدهد، بهترین باشد. اگر قرار است مسافرتی برویم بهترین شرایط را برای مسافرت مهیا می کند. از آنجا هم که خود سام همیشه بهترین را انجام می دهد به همین خاطر من همیشه همه چیز را به عهده سام می سپارم.
سام: گاهی که در جمعی با دوستان بوده ام و درباره عسل از من سوال می پرسیدند، من به آنها می گفتم که فکر کنید همین الان اینجا نشسته است. عسل دختر متین و آرامی است. او قدر کارهایی را که برایش انجام می دهم، می داند و اگر کاری را نتوانم انجام بدهم، یقه مرا نمی گیرد که چرا این کار را انجام نمی دهید. همان طور که عسل گفت این جزو اخلاق من است که دوست دارم تا جایی که می توانم نه تنها برای عسل که همه زندگی من است، برای هرکسی هر کاری از دستم برمی آید، به بهترین نحو انجام بدهم.
و حالا عسل واقعی. . .
سام: عسل همه چیز را به من می سپارد ولی نامحسوس و ریز، نکته ها را هم گوشزد می کند. . . (می خندد) جدای از شوخی، خیلی از مسائل مثل رفاقت است؛ یعنی معرفت، شعور، همراه بودن، همدلی و... خیلی اوقات در شرایط خوب خودش را نشان نمی دهد. در شرایط خوب همه خوب هستند و همه چیز خوب پیش می رود. احساس من این است که همسری که انتخاب کرده ام در همه شرایط همراه من است و همه شرایط مرا خواهد پذیرفت ولی بعضی مسائل در شرایط سخت و بد خودش را نشان می دهد؛ اینکه انسان ها در شرایط بد چقدر از خود انعطاف نشان می دهند و واقعا چقدر همراه تو هستند، مهم است.
احساس قلبی من این است؛ از آنجایی که عسل در خانواده ای بزرگ شده که از هر نظر همه چیز برایش مهیا بوده است، به همین خاطر وارد زندگی من نشده است که از موقعیت من استفاده کند؛ از طرفی از همان ابتدا تصمیم گرفتیم که مساله ازدواج مان را به صورت یک نمایش درنیاوریم. منظورم این است که قصد خودنمایی به عنوان همسر سام درخشانی بودن را ندارد. اینکه این مصاحبه را انجام می دهیم به این خاطر است که اول از همه برای خودمان یک خاطره می شود و دیگر اینکه از طریق یک رسانه فاخر، تمام حواشی را کنار بزنیم و مردم، عسل واقعی را ببینند.
خواستگاری بدون دسته گل
سام: همیشه از قدیم می گفتم که من چند کار را در زندگی ام انجام نمی دهم، یکی اینکه دسته گل به دست بگیرم و با مادرم بروم خواستگاری. . . اصلا خودم را نمی توانستم در چنین شرایطی تصور کنم. اینکه من کت و شلوار پوشیده در یک جمع سرد و ساکت نشسته باشم و آن وسط یک نفر سرفه کند، آن یکی از هوا بگوید و. . . که خدا را شکر این اتفاق به خاطر آشنایی و رفت وآمد دوخانواده نیفتاد. خواستگاری ما اصلا شبیه خواستگاری نبود، یک مهمانی شام خودمانی بود که نهایت 20 دقیقه آخر مهمانی در مورد مراسم صحبت کردیم. البته برای این مهمانی، گل بردیم ولی قبل از اینکه به آنجا برویم من گل را سفارش داده بودم و از طریق یکی از دوستان که لطف کردند، گل را به خانه پدر عسل فرستادم.
در نهایت من گل دست نگرفتم. (باخنده) دوم اینکه اصلا دوست نداشتم ماشین عروس را ببرم گلفروشی و با گل تزیین کنم و همه در خیابان دنبال من راه بیفتند و بوق بزنند. البته دوستان اشتباه برداشت نکنند. منظور من این نیست که کار بدی است ولی برای شخص من جذابیت ندارد. همیشه با خود می گفتم اگر کسی می خواهد عروسی بگیرد چه بهتر که یک مهمانی دورهمی با اقوام نزدیک و کسانی که در دایره زندگی اش حضور و تاثیر دارند، برگزار کند؛ نه اینکه یک مهمانی بزرگ بگیرد، به هزار نفر هم شام بدهد که شاید به همه هم خوش نگذرد و در آخر هم هزار حرف دربیاید ولی از آنجا که عسل دوست داشت، عروسی گرفتیم.
حاشیه های عروسی چند میلیونی
سام: نمی توانم بگویم عروسی ما عروسی ساده ای بود. یک جشن عروسی بود مثل باقی عروسی ها و عروسی هم خرج دارد ولی نه یک عروسی چند صد میلیونی! البته این را بگویم که من در کل مخالف عروسی گرفتن بودم.
عسل: از مراسم عروسی ای که سام گرفت راضی بودم. واقعا جو خیلی خوبی در عروسی وجود داشت. همه آدم هایی که در جشن ما بودند، انرژی خوبی داشتند و خدا را شکر به همه خوش گذشت. واقعا دوست دارم که آن شب دوباره تکرار شود. . .
سام: عروسی که ساعت 4 صبح تمام شد و همه رفتند، تازه یکسری از دوستان خیلی نزدیک، کله پاچه گرفتند و برای صبحانه آمدند خانه ما. تا کله پاچه بخوریم و در مورد عروسی و زندگی مشترک صحبت کنیم و. . . ساعت شد 8 صبح. تازه آن زمان با یک حالت کوفته و خیلی خسته خوابیدیم ولی با این حال وقتی ساعت 2 بعدازظهر از خواب بیدار شدیم، عسل گفت دوست داشتم که امشب دوباره عروسی داشتیم!
دوستانی برای خاطره سازی
سام: دوست دارم از مهدی عباسی عزیز که مثل برادرم است، تشکر ویژه ای داشته باشم که زحمات زیادی برای برگزاری مراسم عروسی ما کشید و طوری شده بود که خودم هم حس می کردم در آن مراسم مهمان هستم. یکی از افراد دیگری که نسبت به من لطف زیادی داشت و نه تنها با من بلکه با بسیاری از هنرمندان همکاری دارد و معمولا آنها را برای مراسم این چنینی و حتی عکاسی های مختلف آماده می کند، ایمان انصافی بود که کارش بسیار درجه یک است و برای عروسی من هم خواهر ایشان کارهای میکاپ را انجام دادند و حتی برای عکاسی نشریه هم لطف زیادی داشتند.
طراحی ای که ایمان انجام داد و گروهش آن را اجرا کرد واقعا درجه یک بود و عسل هم در جاهای زیادی کارهای او را دیده و در نهایت کار ایمان و گروهش را پسندیده بود و آنها هم لطف زیادی در انجام کارشان داشتند. ایمان جوان با استعدادی است. کار فیلم عروسی مان را هم ورقا عامری عزیز انجام داد که به نوعی علاوه بر اینکه یکی از اهالی این حرفه است، سال هاست که دوست صمیمی ماست و به نوعی عضوی از خانواده خودمان محسوب می شود. از همه این عزیزان تشکر می کنم که بالاترین تلاش خودشان را پای رفاقت من گذاشتند و بهترین خاطره را برای ما رقم زدند.
حضور در جمع ستاره ها
عسل: می دانستم که سام برای عروسی، دوستان نزدیک بازیگرش را دعوت می کند. سام در حالت عادی با دوستان بازیگرش خیلی در ارتباط است. در هفته حال همدیگر را جویا می شوند و. . .
سام: جدا از بحث عروسی، فکر می کنم در این دو سال، بازیگری نبوده که عسل او را ندیده باشد. به هر حال جدای از روابط خانوادگی که با برخی از دوستان بازیگر داریم، گاها برای همایش ها، اکران های خصوصی، مراسم و. . . دعوت می شویم که شخصیت ها و بازیگران بزرگی حضور دارند که باعث افتخار خود من نیز هست که با چنین بزرگانی معاشرت می کنم. این معاشرت برای خود من جذاب است چه برسد به عسل.
عسل: گاهی پیش می آمد که به منزل یکی از اساتید در عرصه هنر دعوت می شدیم و من بعد، این قضیه را برای خانواده ام تعریف می کردم که به منزل فلان استاد رفتیم و از عکس العمل آنها متوجه می شدم که افتخار آشنایی با چه انسان های بزرگ و ارزشمندی را داشتم و بیشتر هیجان زده می شدم.
دوستان همیشه همراه
سام: رفت وآمد من و عسل طوری بود که بسیاری از دوستان در جریان این موضوع قرار گرفته بودند و با شناختی که آنها هم از عسل پیدا کرده بودند، خیلی دوست داشتند که زودتر این ازدواج سربگیرد و اتفاقا بعضی از دوستان به شدت من را به انجام این کار تشویق می کردند. تعریف هایی که دوستان و اطرافیانم از عسل می کردند هم روی تصمیم من تاثیر داشت چون می دیدم که آنها هم نظر بسیار خوبی نسبت به عسل دارند و این باعث می شد که من روی تصمیم خودم مصمم تر باشم. پژمان بازغی عزیز یکی از دوستانی بود که حتی شاهد عقد ما بود و در مراسم عروسی مان هم دوستان نازنین بسیاری حضور داشتند که همیشه همراه من بودند و از همه آنها ممنون هستم.
انتخاب با چشمان باز
عسل: با اینکه مواردی مثل بازیگر بودن سام و حتی خوش قیافه بودن او می توانست در انتخابم تاثیر داشته باشد ولی دوستانم با شناختی که از من و روحیات من داشتند، می دانستند که تصمیم من بر اساس این موارد نبوده و با شناخت و تفکر کامل بوده است. ولی در کل همه آنها ترجیح می دادند که من زندگی ای را انتخاب کنم که با برنامه تر و آرام تر باشد ولی من مشکلی با این موضوع نداشتم چون من سام را براساس خصوصیات خودش انتخاب کرده بودم. هنرمندها افرادی خاص هستند و من این را می دانستم که شرایط زندگی با یک هنرمند کمی خاص است و کاملا با چشم باز این انتخاب را انجام دادم.
سورپرایزهای آقای داماد
سام: سعی کردیم برای مراسم و خریدهای عروسی، چیزهایی را که رسم بود و باید ما می خریدیم، به طور کامل خریداری کنیم و اتفاقا چون سلیقه عسل را کاملا می دانستم سعی کردم خریدها موردپسند او باشد ولی این خریدها را با او انجام ندادم چون دوست داشتم او را سورپرایز کنم. از طرف دیگر همانطور که گفتم چون زمان کمی بین خواستگاری و عقد و ازدواج مان بود، ما به دو گروه تقسیم شدیم و عسل و خانواده اش بخشی از کار را انجام می دادند و من و خانواده ام نیز بخش مربوط به خودمان را انجام می دادیم تا بتوانیم در آن فرصت اندک، به همه کارها برسیم.
از طرف دیگر من درگیر فیلمبرداری بودم و شب ها هم کار می کردم و چون برای هفته بعد از آن هم قرار بود چندروز کارم را تعطیل کنم، زمان کاری ام هم زیادتر شده بود؛ حتی روزهایی بود که وقتی در ترافیک می ماندم، به کوچه یا خیابانی می رفتم و نیم ساعت داخل ماشین می خوابیدم تا استراحتی کرده باشم چون واقعا فرصتی برای استراحت و خوابیدن کافی نداشتم.
خرید با آقای دست و دلباز
سام: یکی از بزرگ ترین تفریحات زندگی من خرید کردن است. من عاشق سوپرمارکت هستم و وقتی بوی سوپرمارکت به من می خورد، حالم خوب می شود. (باخنده) از طرف دیگر من همه کارهای شخصی ، مخصوصا خرید کردن را خودم انجام می دهم. این حضور در اجتماع برای من حتی یک تمرین بازیگری است و از افرادی که با آنها در ارتباط هستم، الهام می گیرم و در بازی هایم از این تجربیات استفاده می کنم. بین مردم بودن را خیلی دوست دارم و اتفاقا مردم هم این موضوع را دوست دارند که از نزدیک با هنرمندان در ارتباط باشند و همیشه نسبت به ما لطف داشته اند.
عسل: من هم خریدن کردن را دوست دارم و اتفاقا سلیقه های ما در خرید کردن خیلی شبیه به هم است و یکی از تفریحات مشترک ما محسوب می شود و چون سام در خرید کردن آدم دست ودلبازی است. خرید با او خیلی لذت بخش است. (باخنده). اینکه با همدیگر وسایل خانه را می خریم و برای تک تک آنها با همدیگر همفکری می کنیم، برایمان خاطره است.
آشپز که دوتا شد. . . !
سام: یکی از تفریحاتی که با همدیگر داریم و خیلی از وقت ما را به خود اختصاص داده است این است که کل کل آشپزی داریم. هردو غذا درست می کنیم و در مورد غذای هم نظر می دهیم و گاها در کار همدیگر دخالت می کنیم. بالاخره تا زمانی که عسل دستش در آشپزی راه بیفتد باید این کار را بکنیم. (باخنده)
عسل: تا زمانی که منزل پدرم بودم هیچ وقت موقعیتش پیش نیامد که آشپزی کنم. همیشه همه چیز مهیا بود. در زندگی با سام آشپزی را برای اولین بار تجربه کردم. یک بار یک استیک درست کردم که تا مدت ها خاطره شده بود. سام تازه از سر کار آمده و خوابیده بود. می خواستم دیگر خیلی برای غذا مایه بگذارم، برای اینکه گوشت استیک خیلی نرم و خوشمزه شود، آن را در کیوی خواباندم. سام که از خواب بیدار شد گفتم نمی دانی که چه غذایی می خواهم برایت درست کنم و شروع کردم از غذایم تعریف کردن. تا آمدم استیک را در ماهیتابه بگذارم مثل گوشت چرخ کرده وا رفت و گوشت تکه تکه شد. آنقدر چیز بدی شد که من و سام که هیچ، برای گربه هم انداختیم به آن غذا لب نزد!
سام: ما در محل مان یکسری گربه داریم که الان دیگر مرید خانه ما شده اند. مدام پشت در خانه آنقدر میومیو می کنند تا به آنها غذا بدهیم. یکی از گربه ها آنقدر با دست هایش به در می کشد که دیگر تصمیم گرفته ام از کلید خانه برایش یکی بسازم. (باخنده)
ماجرای دست پخت خانگی
سام: رستوران داری برای من یک کار حاشیه ای است که زمانی از من نمی گیرد و بیشتر از اسم من بهره می برد. ایده ای بود که اجرایی شد و به خوبی هم پیش می رود. رستوران، مدیر خودش را دارد و من و خواهرم در حد نظارتی هرازچند گاهی به رستوران سر می زنیم. شریکی در رستوران دارم که بیشتر کارها را پیش می برد. رستوران به عنوان یک کار حاشیه ای در زندگی ماست.
عسل: دوست ندارم از رستوران غذا بگیریم. با خود می گویم سام ازدواج کرده و دوست دارد غذای خانگی بخورد؛پس خودم برایش آشپزی می کنم.
سام: ازدواج کردم که غذای خانگی بخورم. (باخنده) اما جدای از شوخی، عسل واقعا در همین زمینه آشپزی هم با آرامش کار می کند و خیلی دقیق؛ مثلا وقتی می خواهد سوپ درست کند آنقدر هویج ها، کرفس ها و سیب زمینی ها را دقیق و یک اندازه نگینی خرد می کند که فکر می کنید با دستگاه این کار را کرده است! به غیر از آن استیک که همان یک بار اتفاق افتاد، همیشه با صبر و حوصله آشپزی می کند و به همین خاطر غذاهایش خوشمزه می شود.
ورزش، مسافرت، فیلم
سام: تفریحات مشترک ما در واقع معاشرت هایی است که داریم. عسل یک ورزشکار حرفه ای است و به عنوان مربی فعالیت می کند و هر دونفرمان به ورزش علاقه داریم. مسافرت از علاقه مندی ها هر دو نفرمان است. فیلم دیدن را دوست داریم و باهم خیلی فیلم می بینیم. البته گاها پیش آمده که عسل وسط فیلم خوابش برده. . .
همسایگی با خواجه امیری
سام: همان طور که گفتم، عسل یک ورزشکار حرفه ای است و دقیقا از وقتی که عسل وارد زندگی من شده است ما هر روز آبمیوه تازه مصرف می کنیم. کره تا حدود بسیار زیادی از زندگی ام حذف شده است چون پیش از این من در هر غذایی کره استفاده می کردم ولی الان روغن های سالم مثل روغن زیتون را جایگزین کرده ام. شرایط غذایی امروز من شرایط غذایی سالمی شده است. جدا از ورزش که مرتب انجام می دهم، نزدیک منزل مان یک پارک است که اکثر اوقات با احسان خواجه امیری و خانواده اش که همسایه ما هستند برای پیاده روی به آن پارک می رویم.
ما هم یکی مثل همه
سام: اصلا نمی خواهم در مورد زندگی خودم و عسل خیلی رویایی بگویم چون زندگی ما هم مثل باقی زندگی ها یک زندگی واقعی است. روابط مان واقعا دوستانه است؛ مثل همه مردم کارهای روزمره داریم، مثل همه مردم آشپزی می کنیم و مثل همه مردم ظرف می شوییم. اصلا دوست ندارم خیلی رویایی صحبت کنم چون می ترسم. در بین دوستان مان دیده ایم که در ابتدا خیلی رویایی در مورد زندگی شان صحبت می کنند که همه چیز درآن واقعا گل و بلبل بود ولی متاسفانه زندگی شان بعد از مدتی از هم پاشیده است.
پذیرش اشتباهات خود
سام: معتقد هستم که بهترین برخورد زن و شوهر در زمان بروز اشتباهات، صحبت کردن است و فراتر از آن، زمان دادن است. خیلی اوقات پافشاری کردن، اشتباه محض است و باید بگذارید که زمان بگذرد. برای خود من این گونه است؛ اگر در همان لحظه به من چیزی بگویند ممکن است عکس العمل بدی نشان بدهم ولی اگر بگذارند زمان بگذرد، بارها شده که قبل از آنکه به من چیزی بگویند، خودم متوجه اشتباهم شده ام و به آن اعتراف کرده ام ولی در مورد عسل صحبت کردن جواب می دهد و او با صحبت کردن متقاعد می شود.
عسل: به نظر من آدم باید در زندگی گذشت داشته باشد، مثل همان صحبت سام که باید زمان بدهیم. بالاخره دو انسان با دو عقیده و از دو زندگی مختلف زیر یک سقف زندگی می کنند و این حتمی است که در یکسری مسائل با هم مشترک نباشند. ولی قطعا هرکدام مان رگ خواب دیگری را به دست آورده ایم که اینقدر با هم خوب هستیم.
سام: انتقادپذیری در زندگی مشترک مهم ترین اصل است، اینکه «من» نباشید و بتوانید بپذیرید که شما هم می توانید مرتکب اشتباه شوید و باید با اشتباهتان روبه رو شوید.
نقاط ضعف و قوت ما
سام: فکر می کنم خیلی سخت و خیلی هم زود است که بخواهیم درباره نقاط ضعف همدیگر صحبت کنیم. سال های ابتدایی ازدواج ، سخت ترین سال هاست و باید زن و شوهر سعی کنند این سال ها را به بهترین شکل ممکن پشت سر بگذارند و ممکن است چیزهایی که الان به شکل نقطه ضعف هستند در آینده نزدیک دیگر وجود نداشته باشند. من دوست دارم بیشتر راجع به نقاط قوت عسل صحبت کنم که مهم ترین آنها همان آرامشی است که او در وجودش دارد و باعث می شود من هم در زندگی به آرامش برسم و فکر می کنم این موضوع یک ضمانت بزرگ برای موفقیت ازدواج ما باشد.
عسل: سام نقاط قوت زیادی داشته که من او را به عنوان مرد زندگی انتخاب کرده ام. او بسیار مسوولیت پذیر است و همیشه هوای مادر، خواهر و برادرش را دارد و این موضوع برایم لذت بخش و مهم است چون مردی که به خانواده اش اهمیت می دهد، قطعا می تواند همسری خوب و پدری مهربان باشد. برای من وجهه مرد بودن در سام کاملا مشهود بود و این حس را داشتم که می توانم به او تکیه کنم و در زندگی با او احساس خوشبختی کنم.
ازدواج با یک بازیگر خوب
عسل: قبلا فیلم های سام را نگاه نمی کردم. فقط یادم هست یک فیلم از سام دیده بودم که نقش یک آدم روانی را بازی می کرد. یادم می آید که خودم هم کار را نگاه نمی کردم و یک روز برادرم به من گفت که «عسل بیا ببین این پسره چقدر خوب بازی می کنه » این طوری شد که آن کار را هم دیدم. ولی بعدها نشده بود که کاری از سام را ببینم.
البته از کارهای قدیمی سام، «نابرده رنج» و سریال«با من بمان» را دیده ام. جدا از این مساله ما دوستان مشترک زیادی داریم که مثلا در جمعی هر دو جداگانه دعوت می شدیم ولی یا من نمی رفتم یا سام نمی آمد. دورادور اسم سام درخشانی را می شنیدم. ولی آن روزها هیچ وقت فکر نمی کردم که روزی با او ازدواج کنم چون ذاتا آدم آرامی هستم و دنبال زندگی آرامی هم بودم و تصور نمی کردم با یک بازیگر که زندگی خاص و پرمشغله ای دارد ازدواج کنم. ولی از وقتی که با سام آشنا شدم، تمام کارهای سام را دنبال می کنم و الان برای خودم بشخصه این موضوع جذاب شده است. در مورد کارهایش با او صحبت می کنم و هر نکته ای که به ذهنم برسد به او می گویم.
نقش منفی و چهره معصوم
عسل: وقتی سام نقش منفی بازی می کند، بیشتر آن را می پسندم ولی به عقیده مادرم چون سام چهره معصوم و آرامی دارد، بیشتر نقش مثبت به چهره اش می آید. در کل دوست دارم سام نقش های مختلف را تجربه کند.
کار در خانه با امکانات مدرن
عسل: سام خیلی در خانه کمک نمی کند. ولی بارها شده که حجم کار من زیاد بوده و آمده یک گوشه کار را گرفته است. نکته جالب اینکه از پذیرایی تا آشپزخانه ما پله می خورد و من علاوه بر کارهای خانه، ورزش هوازی هم انجام می دهم. (باخنده) از وقتی که با سام زیر یک سقف زندگی می کنم و مسوولیت یک خانه به دوشم افتاده است، مادران را درک می کنم و قدرشان را بیشتر از پیش می دانم. اینکه چقدر کدبانو و چقدر خوب به تمام کارهای خانه رسیدگی می کنند.
سام: آن هم در شرایطی که رفاه امروز وجود نداشت و تکنولوژی آنچنان پیشرفت نکرده بود. ماشین ظرفشویی، ماشین لباسشویی، مایکروویو، جاروبرقی و. . . نبود و هر کدام چند بچه داشتند ولی باز هم همیشه خانه ها مثل دسته گل بود.
نخستین کادوی ما برای همدیگر
سام: آنقدر برای عسل کادو خریدم که واقعا یادم نمی آید. . . !
عسل: من کاملا یادم می آید. . . آن زمان تازه با همدیگر آشنا شده بودیم و روزی بود که می خواستم برای خودم عطر بخرم و یادم آمد که سام گفته بود عطرش تمام شده و چون تمام وقت سر فیلمبرداری بود، برای خرید وقت نداشت و من پیش دستی کردم و برایش عطر خریدم!
سام: من هم یادم آمد. . . نخستین کادویی که برای عسل خریدم یک گوشی آیفون5 بود که آن زمان تازه آمده بود و دوست داشتم عسل را سورپرایز کنم و آن هدیه را برایش خریدم.
هدیه ای با عشق و علاقه
سام: انتخاب یک هدیه بستگی به شرایط و مناسبت آن دارد ولی واقعا اینکه چه هدیه ای باشد مهم نیست؛ مهم این است که با عشق و علاقه همراه باشد. آدم گاهی بهترین کادوی دنیا را می گیرد ولی به دلش نمی چسبد و برعکس ممکن است از کسی یک هدیه کوچک بگیری ولی آنقدر آن هدیه با عشق تهیه شده است که یک دنیا برایش ارزش دارد. بارها پیش آمده که هواداران عزیزم یک هدیه را با زحمت و عشق زیاد برایم تهیه کرده و آن را به دستم رسانده اند و آنقدر این هدیه ها برایم ارزشمند هستند که یک کمد مخصوص برای این کار دارم و این هدیه ها را با احترام زیاد در آن کمد نگه داری می کنم و هرکدام برایم خاطره ای است از لطف مردم.
عسل: شخصا فکر می کنم اگر فرد از هدیه ای که برایش می آورند، باخبر نباشد خیلی بهتر است و سورپرایز می شود. ضمن اینکه هدیه هایی که سام برایم خریده، واقعا عالی و دوست داشتنی اند چون با عشق و علاقه همراه است.
آرزوی خوشبختی برای ما
سام: خیلی ممنون هستم از همه عزیزانی که با شنیدن خبر ازدواج ما بهترین انرژی ها را به ما منتقل کردند. وقتی که عکس عقدمان را روی اینستاگرام گذاشتیم بیشترین لایک و کامنت را داشت. واقعا از تک تک عزیزانی که برای من و عسل آرزوی خوشبختی کردند، سپاسگزارم. امیدوارم همیشه سلامت باشند و در کنار عشق زندگی شان خوشحال باشند.
,