زندگینامه آنتونی کوئین - بیوگرافی بازیگران ، بیوگرافی هنرپیشه ها - آنتونی کویین
آنتونی کوئین
متولد ۲۱ آوریل ۱۹۱۵ . وی با نام آنتونیو رودولفو اوکزاکا کوئین در مکزیک به دنیا آمد و پدر وی ایرلندی و مادرش
مکزیکی بوده است.
او در یکی از مناطق نزدیک لوس آنجلس بزرگ شده بود و مدرسه در زودتر از وقت موعود ترک کرد، اما قبل از اینکه هنرپیشه شود، بوکسر و نقاش بود.
(آنتونی کوئینن)، اولین ستاره نامدار هالیوود در جهان است. او در حالی که در ۳ ژوئن ۲۰۰۱درگذشت که پنج بیوه، سیزده فرزند، دو جایزهاسکار، ۳۱۲ فیلم، شصت سال تجربه بازیگری و۸۶ سال عمر را پشت سرگذاشته بود و در همهاین ۸۶ سال یک لحظه هم تسلیم نشده بود.
کوئین در ناز و نعمت زندگی نکرده بود. درمنطقهای فقیر در (چیاهوای) مکزیک متولد شد،از مادری سرخپوست و پدری دورگه که سالهابرای (پانچوویلا) جنگیده بود و حالا آنقدرسرخورده شده بود که دست خانوادهاش رابگیرد و به کالیفرنیا برود. آنتونی ده ساله بود کهپدرش در یک تصادف رانندگی مرد. او که بهنسبت هم سالانش حسابی غولپیکر بود، شروعکرد به انجام انواع و اقسام کارها، از واکس زدنگرفته تا کارگری کشتارگاه و قصابی، بوکس، چرا کهجوان باهوشی بود، پس کمی که بزرگتر شدعلاقهاش به درس بیشتر شد، پس بورس گرفت ودر رشته معماری تحصیل کرد و هر چه کتاب دمدستش بود، بلعید. دلش میخواست بازیگر شود،ولی هیچ کس حاضر نبود به جوانی که هنوزانگلیسی را با لکنت حرف میزند نقش بدهد. در۱۹۳۶ به طور اتفاقی نقش چند دقیقهای یکسرخپوست را بازی کرد و چنان خوب کهتحسینگری (کوپر)، اسطوره سینمای (وسترن)را به همراه داشت. کارگردانهای دیگر برایدعوت از او مجاب شدند، اما فقط برای نقش سرخپوستها یا بزهکارها یاد او میافتادند. تا این کهدر سال ۱۹۴۷ به همراه (مارلون براندو)(اتوبوسی به نام هوس) را روی پرده برد و بهشهرت رسید. پنج سال بعد هم به خاطر بازی(زنده باد زاپاتا) در نقش برادر زاپاتا، برنده اسکارشد. (جاده) و (گوژپشت نتردام) بازیهای عالیبعدی او بودند. حالا همه میدانستند که کوئین ازپس هر نقشی برمیآید. دههی ۶۰، دههیکوئین بود. (توپهای ناوارون)، (لورنسعربستان) و (زوربای یونانی) و پخش مکرر آنها،باعث شهرت او در سرتاسر جهان شد. اما او درسرزمینهای اسلامی هم معروف بود. در سال۱۹۷۵ زمانی که ۶۰ سال سن داشت در نقش(حمزه) عموی پیامبر را در فیلم (پیام) (که درایران به محمد رسولا... معروف است) بازی کردو سه سال بعد نقش عمر مختار، انقلابی معروفالجزایر را در شیر صحرا. همین دو فیلم بود که اورا به اسطورهای حماسی در تاریخ سینمای شرقتبدیل کرد.
آنتونی کوئینن یک سرخ پوست بود. تماملحظات عمرش را تا آخر زندگی کرد و جزو تاریخسینما شد. رکورد بازیگری را شکست. در جلدسرخپوستها، مکزیکیها، اسکیموها، یونانیها وحتی چینیها رفت و یک تنه نقش جماعتی را بهعهده گرفت که در حاشیهاند یا تحقیرشانمیکنند، اما تسلیم نمیشوند... آنتونی کوئیننهنرمند معروف هالیوود زندگی هنری خود را بابازی در صحنه تئاتر و ایفای نقشهای کوتاهسینمایی آغاز کرد. کوئین با همسر دوم خود(ایاولاندرا ادلری) در فیلم (باراباس) آشنا شد.زندگی زناشویی آنها پس از سیسال رابطهزناشویی به فرجامی تلخ و جدایی آن دو ازیکدیگر ختم شد. کوئین پیش از مرگش گفته بود:(این جدایی باعث شد که مهربانی مردم را نسبتبه خود دریابم. مردم به گرمی با من رفتار میکنندو مرا به خوبی درک میکنند) ویژگی بارز او درزندگی و در سینما اشتیاق فراوان به زندگی بود.نخستین بار در سال ۱۹۵۲ برای بازی در نقشبرادر (زاپاتا) انقلابی معروف مکزیک در فیلمزنده باد زاپاتا اسکار گرفت و جایزه اسکار دومخود را نیز در سال ۱۹۵۶ برای ایفای نقش دردرام (شور زندگی) به دست آورد. کوئین درسال ۱۹۸۷ در مصاحبهایی گفت به بیشترآرزوهایی که در جوانی داشت دست یافته است.وی با اشاره به کودکی خود گفت: (من هرگز آنبچه را راضی نکردم اما گمان میکنم من و او حالامعاملهای کردهایم. مثل بالا رفتن از یک کوهاست. من او را به اورست (بلندترین قله جهان)نبردم اما به قله کوه ویتنی رساندم و گمان میکنمهمین قله هم قله کوچکی نیست). کوئین پیش ازمرگ ۱۷ روز به علت سینه پهلو و ناراحتیهایتنفسی در بیمارستان بستری بود. او که در مکزیکبه دنیا آمده و در شرق لسآنجلس با فقر پرورشیافته بود، از تئاتر و بازی نقشهای درجه دوم درسینما به خاطر حساسیت، فیزیک خاص و شیوهبازیگری به هنرمندی بینالمللی تبدیل شد و درطول بیش از ۵۰ سال بازیگری در نقشپادشاهان، سرخپوستها، یک پاپ، یک مشتزن ویک هنرمند ظاهر شد. او یک بار در مصاحبهایی بهشوخی گفت: (من هرگز به دختر دلخواهمنرسیدم اما در عوض به پادشاهی کشورهارسیدم). از نظر بسیاری از تحسینکنندگان او،نقش (زوربا) کشاورز یونانی در سال ۱۹۶۴ به یادماندنیترین نقش تمام زندگیاش بوده است.این نقش، نقش محبوب خود او نیز بود به طوریکه در سال ۱۹۸۳ نسخهای موزیکال از همین اثررا در صحنه تئاتر اجرا کرد.
او پس از بازی در نقش بدل یک هنرپیشه باکاترین دخترخوانده (سیسیل دومیل) تهیهکنندهمعروف سینما آشنا شد و با وی ازدواج کرد، ازدواج ی که کارش را در سینما بسیار آسانتر کرد.حضور او در نقش (پل گوگن) در فیلم (شورزندگی) در سال ۱۹۵۶ بیش از هشت دقیقه نبوداما برای همین هشت دقیقه دومین اسکار نقشدوم خود را گرفت. (ایرنه تاگی دسوفی) ازدوستان کوئین میگوید: (انگیزه کار او عشق بههنر بود. من ۲۹ بار اجرای (زوربا) را توسط اودر تئاتر دیدم. هر شب با چنان اشتیاقی بازیمیکرد که گویی نخستین اجرای اوست. او کارشرا با عشق انجام میداد).
کوئین همیشه مشغول کار بود. نقاشی ، نوشتن،طراحی، بازیگری و هرگز دست از کار نمیکشید.او هرگز بیکار نمیماند. در فیلم (مرثیهای براییک سنگین وزن) که در سال ۱۹۶۲ تهیه شد،مشتزنی که کوئین نقش او را بازی میکرد از(کاسیوس کلی) مشتزن جوان که بعدها مسلمانشد و نامش را به (محمد علی) تغییر داد، شکستمیخورد. وی در سال ۱۹۹۷ درباره محمدعلیگفت: کارکردن با او دلپذیر بود و به انسان زندگیو نشاط میداد. پس از این که پیدا کردننقشهای درجه اول در امریکا دشوار شد، او ازهالیوود برای کار و زندگی به ایتالیا رفت و در سال۱۹۷۷ در مصاحبهای با آسوشیتدپرس گفت:(چه نقشی را میتوانستم در آنجا بازی کنم؟ از نظرآنها فقط میتوانم نقش یک مکزیکی، یکسرخپوست یا یک ارباب مافیا را بازی کنم).کوئین در سال ۱۹۶۵ پس از آشنایی با (اولاندراادلری) طراح لباس ایتالیایی از کاترین جدا شد ودر سال ۱۹۷۲ شرح حال خود را با عنوان (گناهنخستین) نوشت که به بیش از ۱۸ زبان ترجمهشده است و جلد دوم آن را با نام (ناگهان غروب)انتشار داد. او در مورد کتابش میگوید:میتوانستم دروغ بگویم یا حقیقت را بنویسم. فکرکردم تنها ارزش در چنین کتابهایی راستگوییخواهد بود). کوئین در سال ۱۹۷۸ در (غولیونانی) نقشی را بازی کرد که شباهتی فراوان به(اریستوتل اوناسیس) ثروتمند و غول کشتیرانییونانی داشت. او در سال ۱۹۹۰ نقش(سانتیاگورا) در کتاب معروف (پیرمرد و دریا) اثر(ارنست همینگوی) در یک فیلم تلویزیونی بازیکرد و شش سال بعد در فیلم (گوتی) ظاهر شد. ازدواج دوم وی با اولاندرا پس از ۳۱ سال از همگسیخت. کوئین که در دوره ۵۰ ساله کارش درفیلمهای بسیاری بازی کرد از کودکی فقیر درمکزیک و در اوج انقلاب کشور به یکی از بزرگترینغولهایی سینمای جهان تبدیل شد. او از دو ازدواج اولش یازده فرزند داشت و از ازدواج سومش با (کتیبنوین) منشی جوانترش نیزصاحب دو فرزند شد او بر اثر بیماری تنفسی در۸۶ سالگی درگذشت.
از فرزندان کوئین، تنها یک پسر او به حرفهبازیگری روآورد.
و عشق..
کوئین در رابطه با مرگ همسرش میگوید: آه،سبک، سنگین کردن این که کاترین چه بوده وچقدر شده، چه آزاردهنده است. آخرین بار کهدیدمش، در چشمانش از زندگی که با روزی با همداشتیم نشانی نبود.
آلزایمر بیماری هولناکی است که آرامآرامهمسر اولم را میکشد، همچنان که خانوادهاش راکشت. از آنچه بر سر روحیه و حافظ ه کاترینآورده، قلبم به درد میآید، اما ذهنم در عینحال خالی است. از برخی لحاظ حالا او را بیش اززمانی که با هم بودیم دوست دارم; از لحاظ دیگرمیکوشم او را همان آدم سابق بدانم. عشقم به اوامروز واقعی است. نه عشق هالیوودی که چونمردی جوان سالها پیش از جا خوشکردنآلزایمر در جسم او حس میکردم. به گذشته کهبرمیگردم، نمیدانم آیا هرگز او را از جان و دلدر آغوش کشیدهام یا نه. به هیچ یک از دو تنمانمجال ندادهام. آنچه بین ما مانده فرزندان ماستو آن بسته زنج آور که برای محکوم کردن منفرستاده است. امروز تنها نشان از گذشته ناماوست، اما زود فهمیدم که (کاترین دومیل) کمتراز آنچه بود که مینمود. چهرهای پنهانی پشتظاهرش نهفته بود: چهرهای ترس خورده، ناایمنو بزدل.
در سال ۱۹۳۶ که از آمریکای لاتین برگشت، ازدواج ش سرنگرفته بود. من از این فرصتاستفاده کردم تا با او باشم، بیآنکه به بهایش فکرکنم. رفته بود تا با یک کلمبیایی وصلت کند، امارابطه به بنبست رسیده بود. هرگز از دلیلشسردرنیاوردم و به فکر پرسیدن هم نبودم. مگر منکی بودم که از رویای کلمبیایی کاترین بپرسم؟
وقتی بار دیگر کاترین پیدایش شد، سرنوشتمرا به بازی در یکی دیگر از تولیدات سیسیل ب.دومیل - حماسه بیباکانه (دزد دریایی) کشاند.مرا برای بازی در نقش اصلی فیلم، یعنی (ژانلافیت) در نظر گرفته بوند، اما دوستان و خانوادهمیخواستند مرد بزرگ را از به کارگرفتن منمنصرف کنند. دومیل مثل بیشتر تهیهکنندگانی کهدیگر نمیتوانند صاحبنظر باشند، همه را به اتاقبرنامهریزی خصوصی خود دعوت میکرد تانمونههای آزمایشی بازیگران را بررسی کند.بعدها فهمیدم که کاترین یکی از مخالفان من بود و(کلارک گیبل) را برای این نقش پیشنهاد کرد. بهنظرش من برای نقش راهزنی چنین پرمایه زیادیجوان بودم و شاید هم حق داشت و او یک سالبعد همسرم شد.
ویرایش و تلخیص:برگزیده ها
او در یکی از مناطق نزدیک لوس آنجلس بزرگ شده بود و مدرسه در زودتر از وقت موعود ترک کرد، اما قبل از اینکه هنرپیشه شود، بوکسر و نقاش بود.
(آنتونی کوئین)، اولین ستاره نامدار هالیوود در جهان است. او در حالی که در ۳ ژوئن ۲۰۰۱درگذشت که پنج بیوه، سیزده فرزند، دو جایزهاسکار، ۳۱۲ فیلم، شصت سال تجربه بازیگری و۸۶ سال عمر را پشت سرگذاشته بود و در همهاین ۸۶ سال یک لحظه هم تسلیم نشده بود.
کوئین در ناز و نعمت زندگی نکرده بود. درمنطقهای فقیر در (چیاهوای) مکزیک متولد شد،از مادری سرخپوست و پدری دورگه که سالهابرای (پانچوویلا) جنگیده بود و حالا آنقدرسرخورده شده بود که دست خانوادهاش رابگیرد و به کالیفرنیا برود. آنتونی ده ساله بود کهپدرش در یک تصادف رانندگی مرد. او که بهنسبت هم سالانش حسابی غولپیکر بود، شروعکرد به انجام انواع و اقسام کارها، از واکس زدنگرفته تا کارگری کشتارگاه و قصابی، بوکس، چرا کهجوان باهوشی بود، پس کمی که بزرگتر شدعلاقهاش به درس بیشتر شد، پس بورس گرفت ودر رشته معماری تحصیل کرد و هر چه کتاب دمدستش بود، بلعید. دلش میخواست بازیگر شود،ولی هیچ کس حاضر نبود به جوانی که هنوزانگلیسی را با لکنت حرف میزند نقش بدهد. در۱۹۳۶ به طور اتفاقی نقش چند دقیقهای یکسرخپوست را بازی کرد و چنان خوب کهتحسینگری (کوپر)، اسطوره سینمای (وسترن)را به همراه داشت. کارگردانهای دیگر برایدعوت از او مجاب شدند، اما فقط برای نقش سرخپوستها یا بزهکارها یاد او میافتادند. تا این کهدر سال ۱۹۴۷ به همراه (مارلون براندو)(اتوبوسی به نام هوس) را روی پرده برد و بهشهرت رسید. پنج سال بعد هم به خاطر بازی(زنده باد زاپاتا) در نقش برادر زاپاتا، برنده اسکارشد. (جاده) و (گوژپشت نتردام) بازیهای عالیبعدی او بودند. حالا همه میدانستند که کوئین ازپس هر نقشی برمیآید. دههی ۶۰، دههیکوئین بود. (توپهای ناوارون)، (لورنسعربستان) و (زوربای یونانی) و پخش مکرر آنها،باعث شهرت او در سرتاسر جهان شد. اما او درسرزمینهای اسلامی هم معروف بود. در سال۱۹۷۵ زمانی که ۶۰ سال سن داشت در نقش(حمزه) عموی پیامبر را در فیلم (پیام) (که درایران به محمد رسولا... معروف است) بازی کردو سه سال بعد نقش عمر مختار، انقلابی معروفالجزایر را در شیر صحرا. همین دو فیلم بود که اورا به اسطورهای حماسی در تاریخ سینمای شرقتبدیل کرد.
آنتونی کوئین یک سرخ پوست بود. تماملحظات عمرش را تا آخر زندگی کرد و جزو تاریخسینما شد. رکورد بازیگری را شکست. در جلدسرخپوستها، مکزیکیها، اسکیموها، یونانیها وحتی چینیها رفت و یک تنه نقش جماعتی را بهعهده گرفت که در حاشیهاند یا تحقیرشانمیکنند، اما تسلیم نمیشوند... آنتونی کوئینهنرمند معروف هالیوود زندگی هنری خود را بابازی در صحنه تئاتر و ایفای نقشهای کوتاهسینمایی آغاز کرد. کوئین با همسر دوم خود(ایاولاندرا ادلری) در فیلم (باراباس) آشنا شد.زندگی زناشویی آنها پس از سیسال رابطهزناشویی به فرجامی تلخ و جدایی آن دو ازیکدیگر ختم شد. کوئین پیش از مرگش گفته بود:(این جدایی باعث شد که مهربانی مردم را نسبتبه خود دریابم. مردم به گرمی با من رفتار میکنندو مرا به خوبی درک میکنند) ویژگی بارز او درزندگی و در سینما اشتیاق فراوان به زندگی بود.نخستین بار در سال ۱۹۵۲ برای بازی در نقشبرادر (زاپاتا) انقلابی معروف مکزیک در فیلمزنده باد زاپاتا اسکار گرفت و جایزه اسکار دومخود را نیز در سال ۱۹۵۶ برای ایفای نقش دردرام (شور زندگی) به دست آورد. کوئین درسال ۱۹۸۷ در مصاحبهایی گفت به بیشترآرزوهایی که در جوانی داشت دست یافته است.وی با اشاره به کودکی خود گفت: (من هرگز آنبچه را راضی نکردم اما گمان میکنم من و او حالامعاملهای کردهایم. مثل بالا رفتن از یک کوهاست. من او را به اورست (بلندترین قله جهان)نبردم اما به قله کوه ویتنی رساندم و گمان میکنمهمین قله هم قله کوچکی نیست). کوئین پیش ازمرگ ۱۷ روز به علت سینه پهلو و ناراحتیهایتنفسی در بیمارستان بستری بود. او که در مکزیکبه دنیا آمده و در شرق لسآنجلس با فقر پرورشیافته بود، از تئاتر و بازی نقشهای درجه دوم درسینما به خاطر حساسیت، فیزیک خاص و شیوهبازیگری به هنرمندی بینالمللی تبدیل شد و درطول بیش از ۵۰ سال بازیگری در نقشپادشاهان، سرخپوستها، یک پاپ، یک مشتزن ویک هنرمند ظاهر شد. او یک بار در مصاحبهایی بهشوخی گفت: (من هرگز به دختر دلخواهمنرسیدم اما در عوض به پادشاهی کشورهارسیدم). از نظر بسیاری از تحسینکنندگان او،نقش (زوربا) کشاورز یونانی در سال ۱۹۶۴ به یادماندنیترین نقش تمام زندگیاش بوده است.این نقش، نقش محبوب خود او نیز بود به طوریکه در سال ۱۹۸۳ نسخهای موزیکال از همین اثررا در صحنه تئاتر اجرا کرد.
او پس از بازی در نقش بدل یک هنرپیشه باکاترین دخترخوانده (سیسیل دومیل) تهیهکنندهمعروف سینما آشنا شد و با وی ازدواج کرد، ازدواج ی که کارش را در سینما بسیار آسانتر کرد.حضور او در نقش (پل گوگن) در فیلم (شورزندگی) در سال ۱۹۵۶ بیش از هشت دقیقه نبوداما برای همین هشت دقیقه دومین اسکار نقشدوم خود را گرفت. (ایرنه تاگی دسوفی) ازدوستان کوئین میگوید: (انگیزه کار او عشق بههنر بود. من ۲۹ بار اجرای (زوربا) را توسط اودر تئاتر دیدم. هر شب با چنان اشتیاقی بازیمیکرد که گویی نخستین اجرای اوست. او کارشرا با عشق انجام میداد).
کوئین همیشه مشغول کار بود. نقاشی ، نوشتن،طراحی، بازیگری و هرگز دست از کار نمیکشید.او هرگز بیکار نمیماند. در فیلم (مرثیهای براییک سنگین وزن) که در سال ۱۹۶۲ تهیه شد،مشتزنی که کوئین نقش او را بازی میکرد از(کاسیوس کلی) مشتزن جوان که بعدها مسلمانشد و نامش را به (محمد علی) تغییر داد، شکستمیخورد. وی در سال ۱۹۹۷ درباره محمدعلیگفت: کارکردن با او دلپذیر بود و به انسان زندگیو نشاط میداد. پس از این که پیدا کردننقشهای درجه اول در امریکا دشوار شد، او ازهالیوود برای کار و زندگی به ایتالیا رفت و در سال۱۹۷۷ در مصاحبهای با آسوشیتدپرس گفت:(چه نقشی را میتوانستم در آنجا بازی کنم؟ از نظرآنها فقط میتوانم نقش یک مکزیکی، یکسرخپوست یا یک ارباب مافیا را بازی کنم).کوئین در سال ۱۹۶۵ پس از آشنایی با (اولاندراادلری) طراح لباس ایتالیایی از کاترین جدا شد ودر سال ۱۹۷۲ شرح حال خود را با عنوان (گناهنخستین) نوشت که به بیش از ۱۸ زبان ترجمهشده است و جلد دوم آن را با نام (ناگهان غروب)انتشار داد. او در مورد کتابش میگوید:میتوانستم دروغ بگویم یا حقیقت را بنویسم. فکرکردم تنها ارزش در چنین کتابهایی راستگوییخواهد بود). کوئین در سال ۱۹۷۸ در (غولیونانی) نقشی را بازی کرد که شباهتی فراوان به(اریستوتل اوناسیس) ثروتمند و غول کشتیرانییونانی داشت. او در سال ۱۹۹۰ نقش(سانتیاگورا) در کتاب معروف (پیرمرد و دریا) اثر(ارنست همینگوی) در یک فیلم تلویزیونی بازیکرد و شش سال بعد در فیلم (گوتی) ظاهر شد. ازدواج دوم وی با اولاندرا پس از ۳۱ سال از همگسیخت. کوئین که در دوره ۵۰ ساله کارش درفیلمهای بسیاری بازی کرد از کودکی فقیر درمکزیک و در اوج انقلاب کشور به یکی از بزرگترینغولهایی سینمای جهان تبدیل شد. او از دو ازدواج اولش یازده فرزند داشت و از ازدواج سومش با (کتیبنوین) منشی جوانترش نیزصاحب دو فرزند شد او بر اثر بیماری تنفسی در۸۶ سالگی درگذشت.
از فرزندان کوئین، تنها یک پسر او به حرفهبازیگری روآورد.
و عشق..
کوئین در رابطه با مرگ همسرش میگوید: آه،سبک، سنگین کردن این که کاترین چه بوده وچقدر شده، چه آزاردهنده است. آخرین بار کهدیدمش، در چشمانش از زندگی که با روزی با همداشتیم نشانی نبود.
آلزایمر بیماری هولناکی است که آرامآرامهمسر اولم را میکشد، همچنان که خانوادهاش راکشت. از آنچه بر سر روحیه و حافظ ه کاترینآورده، قلبم به درد میآید، اما ذهنم در عینحال خالی است. از برخی لحاظ حالا او را بیش اززمانی که با هم بودیم دوست دارم; از لحاظ دیگرمیکوشم او را همان آدم سابق بدانم. عشقم به اوامروز واقعی است. نه عشق هالیوودی که چونمردی جوان سالها پیش از جا خوشکردنآلزایمر در جسم او حس میکردم. به گذشته کهبرمیگردم، نمیدانم آیا هرگز او را از جان و دلدر آغوش کشیدهام یا نه. به هیچ یک از دو تنمانمجال ندادهام. آنچه بین ما مانده فرزندان ماستو آن بسته زنج آور که برای محکوم کردن منفرستاده است. امروز تنها نشان از گذشته ناماوست، اما زود فهمیدم که (کاترین دومیل) کمتراز آنچه بود که مینمود. چهرهای پنهانی پشتظاهرش نهفته بود: چهرهای ترس خورده، ناایمنو بزدل.
در سال ۱۹۳۶ که از آمریکای لاتین برگشت، ازدواج ش سرنگرفته بود. من از این فرصتاستفاده کردم تا با او باشم، بیآنکه به بهایش فکرکنم. رفته بود تا با یک کلمبیایی وصلت کند، امارابطه به بنبست رسیده بود. هرگز از دلیلشسردرنیاوردم و به فکر پرسیدن هم نبودم. مگر منکی بودم که از رویای کلمبیایی کاترین بپرسم؟
وقتی بار دیگر کاترین پیدایش شد، سرنوشتمرا به بازی در یکی دیگر از تولیدات سیسیل ب.دومیل - حماسه بیباکانه (دزد دریایی) کشاند.مرا برای بازی در نقش اصلی فیلم، یعنی (ژانلافیت) در نظر گرفته بوند، اما دوستان و خانوادهمیخواستند مرد بزرگ را از به کارگرفتن منمنصرف کنند. دومیل مثل بیشتر تهیهکنندگانی کهدیگر نمیتوانند صاحبنظر باشند، همه را به اتاقبرنامهریزی خصوصی خود دعوت میکرد تانمونههای آزمایشی بازیگران را بررسی کند.بعدها فهمیدم که کاترین یکی از مخالفان من بود و(کلارک گیبل) را برای این نقش پیشنهاد کرد. بهنظرش من برای نقش راهزنی چنین پرمایه زیادیجوان بودم و شاید هم حق داشت و او یک سالبعد همسرم شد.
ویرایش و تلخیص:برگزیده ها
آنتونی کویین مسلمان شد , مسلمان شدن آنتونی کویین