آشپزی نمیکردم هم، باز چینی میخریدم - بیوگرافی بازیگران ، بیوگرافی هنرپیشه ها - کیکهای کافی شاپی
کیکهای کافی شاپی
قصه تو از کجا شروع شد؟ چه تاریخی به دنیا آمدی؟
متولد 16 فروردین 66 هستم.
پس تولدت نزدیک است، چه برنامهای برای تولدت داری؟
میخواهم یک مهمانی بزرگ بگیرم.
الان 23 سالت است، 20 سال دیگر که 43 ساله شدی، خودت را در چه تصویری میبینی؟
دوست دارم یک گالری کیک در حد جواهرفروشی داشته باشم. ایده در ذهن من، جایی مثل جواهرفروشی است که فقط ماکت کیکها موجود باشد و براساس ماکتها سفارش بدهند. آموزشگاه آشپزی و مجله را هم دوست دارم، مجله آشپزی و شیرینیپزی.
مجلهای مشابه مجلات آشپزی موجود در بازار؟
شاید هم نه؛ هنوز نمیدانم چه میخواهم، ولی کار مطبوعات را دوست دارم.
آن روز که آمدی ایدهآل، فکر اینجاها را میکردی؟ این سومین عیدی است که تو و ایدهآل کنار هم هستید؛ پیشبینی چنین همکاری طولانی و خوبی را میکردی؟
نه، اصلا.
ایدهآل بیشتر به تو کمک کرد یا تو به ایدهآل؟
فکر کنم پایاپای بود. واقعا ایدهآل خیلی به من کمک کرد، من هم سعی کردم هرکاری میتوانم برای ایدهآل انجام بدهم.
درسخوان بودی؟
تا دبیرستان، بعدش از پشتمیز نشستن متنفر شدم.
در چه رشتهای درس خواندی؟
دانشجوی معماری هستم.
از چه سنی حال و هوای آشپزی به سرت افتاد؟
از همان بچگی عاشق آشپزی بودم ولی وقتی دانشگاه شروع شد، اصلا فکر نمیکردم سراغ آشپزی بروم.
به چه چیزی فکر میکردی؟
آن زمان به کار فکر نمیکردم. کار را با درست کردن شمع و جعبه کادو شروع کردم، نمایشگاه میگذاشتم. بعد از کنکور، سال اول دانشگاه برای نخستینبار نمایشگاه گذاشتم که خیلی خوب استقبال شد؛ همه محصولاتم در 2 ساعت اول فروخته شد ولی قصه از اینجا شروع شد که یک روز خواهرم به من گفت: چرا با برنامههای تلویزیون همکاری نمیکنی؟ یکبار بدون اطلاع من به دفتر خانم پوریامین، تهیهکننده تلویزیون زنگ زد و گفت فردا وقت گرفتم، بیا بریم. رفتیم، خانم پوریامین نمونه کارهای مرا دید و خیلی خوشش آمد، گفت بیا شرایط اینجا را ببین اگر دوست داشتی، برنامه میگذاریم. خیلی استرس داشتم ولی قبول کردم که بروم.
از آن زمان، به این فکر افتادم آشپزی را خیلی دوست دارم و الان موقعیت خوبی برای شروع این کار است اما چون آشپزی در خانه سخت بود، خیلی ملایم شروع کردم. اجرای برنامههای آشپزی در تلویزیون در دورهای که خانم پوریامین تهیهکننده بود میسر نشد، ایشان رفتند و آقای غفوریان تهیهکننده برنامه جامجم شد. آنها برای من برنامه آشپزی گذاشتند و وقتی دیدند خیلی پرطرفدار است، ادامه دادند؛ به همین دلیل مجبور شدم کارگاهی برای انجام کارهای آشپزی بگیرم.
آشپزی ممنوع بود
الان کارهای هنری مثل قاب عکس و... نمیکنی؟
چرا ولی در کارگاهم برای هر 2 این کارها یعنی آشپزی و کارهای هنری جا کم دارم.
برخورد پدرومادرت با این کارها چطور بود؟
تلویزیون را دوست داشتند. مادرم خیلی حمایتم کرد و گفت: برو و نترس. اگر از اولش بترسی، نمیتوانی پیشرفت کنی. با شروع کار هنری و بهخصوص آشپزی موافق نبودند، فکر میکردند من معماری میخوانم و باید آرشیتکت شوم ولی خیلی هم مانع من نشدند؛ در کل، پدر و مادرم از کارهای هنری استقبال میکردند ولی خیلی طرفدار آشپزی نبودند.
روزی چند ساعت به آشپزی فکر میکنی؟
این موضوع همیشه در فکرم هست مثلا یک فروشگاه مبل میبینم ولی بین مبلها یک مدل کیک بهنظرم میآید یا وقتی برای خرید رنگ میروم، خیلی از وسایل رنگ و دیوار را برای شیرینی میگیرم و همانجا هم از من میپرسند: «اینها را برای دیوار میخواهی یا کیک؟» به هرکه میگویم میخندد ولی خیلی وقتها هم خواب کارهایی را که باید انجام بدهم، میبینم.
از بین مدلها و نمونههای مختلف کیکها کدام را بیشتر دوست داشتی؟
کیکی که آچار و انبردست روی آن بود. سرآن ماجرا به دلیل عکسی که با لباس تعمیرکار انداختم، خیلی خوشحال بودم. مدلی هم با قیچی و قرقره درست کردم ولی شاخصترینشان همان آچار و انبر است.
تلفن، همراه همیشگی
هنگام آشپزی، کار خاص دیگری هم انجام میدهی؟
همیشه موسیقی گوش میدهم، همهجور موسیقی از کلاسیک تا مدرن، بسته به حال و هوای آن روز انتخاب. همیشه در کارگاهم با صدای بلند موسیقی گوش میدهم و از این بابت همیشه از همسایهها عذرخواهی میکنم. با تلفن هم خیلی حرف میزنم.
تمرکزت را به هم نمیریزد؟
نه، چون من ساعتهای طولانی آشپزی میکنم؛گاهی برای یک عکس مجله از بعدازظهر تا شب کار میکنم. گاهی مدل یک غذا را 5بار عوض میکنم تا در عکس آن چیزی که میخواهم بشود و در این مدت اگر با تلفن حرف نزنم، نمیتوانم، تنهایی خیلی سخت است.
چقدر به دنیای آشپزی بینالمللی نزدیکی و آگاهی داری؟
من تقریبا از آشپزی دنیا دورم چون کارهایی که دلم میخواهد را انجام میدهم و از غذاهای بینالمللی سررشته ندارم. سعی میکنم از آشپزی دنیا اطلاع داشته باشیم اما چون از تقلید بدم میآید سعی میکنم زیاد از حد درگیر آن نشوم.
چه طور؟ برنامه تلویزیونی خاصی را دنبال میکنی؟
نه اهل تلویزیون نیستم ولی کتابها و مجلات آشپزی خارجی را میخرم و ورق میزنم.
عکسهایشان را نگاه میکنم، از عکس میفهمم چه جوری درست شده است ولی اگر متوجه نشوم ترجمه میکنم. تا حالا در کل غذاها و شیرینیهایی که دستور آنها را در مجله ایدهآل چاپ کردهام، شاید فقط 5 دستور را ترجمه کرده باشم.
از صفر تا صد
الان وقتش است که خوانندگان ما بدانند صفحات تو تمام کار خودت است، از تهیه و تزئین غذا تا گرفتن عکس؟
غذایی را که درست و تزئین میکنم، یک شکل و فرم خاصی میبینم ولی وقتی شخص دیگری عکاسی میکند، آن شکلی نیست که من میبینم؛ همهاش با ایراد و اشکال است ولی خودم همانجوری که غذا را میبینم عکاسی میکنم؛ برای همین سعی کردم کمی هم عکاسی یاد بگیرم تا بتوانم عکس قابلقبولی برای چاپ بگیرم.
احساس میکنم چون همهچیز را برای نخستینبار درست میکنم و از روی دستور خاصی تهیه نمیکنم؛ نمیتوانم آنچه در ذهنم است را برای شخص دیگری تعریف کنم تا درست کند ولی مادرم چون تکنیکهای آشپزی را خیلی خوب بلد است و سبک آشپزی من را میداند خیلی به من کمک میکند چون کارهای مختلفی دارم، آماده کردن همه اینها خیلی وقت میگیرد و یکی از وقتگیرترین کارها، خرید است.
از جای خاصی خرید میکنی؟
نه؛ چینیهایم را فقط از جای خاصی میخرم. لوازم تزئینی را سعی میکنم خودم درست کنم. گلها را شاخهای میخرم و خودم درست میکنم. گلفروشی خاصی نیست که اینها را برای من درست کند.
چرا؟
از اینکه منتظر بمانم تا شخص دیگری کاری برای من انجام بدهد، بهتر است. وقتی کار را خودم انجام میدهم آرامش بیشتری دارم.
مانی، تجسم بندهای است که خداوند او را دوست دارد. او با استعداد ذاتیاش کاری میکند کارستان که اسباب تحسین دیگران را برمیانگیزد. او برای رسیدن به احساس متفاوت در مخاطبش که هم از «دیدن» و هم از «خوردن» لذت میبرد، برنامه دارد. او در کار خودش بیشتر از یک استاد است شاید بهتر باشد بگویم پدیده است.باید زودتر از اینها با او گپ میزدیم.
سید محمدرضا حسینیان
از آشپزی تا پول
چندسال بعد از شروع کار آشپزی به درآمد رسیدی؟
از 4 سالی که این کار را انجام میدهم، یک سال است به درآمد رسیدم. قبل از آن فقط هزینه میکردم.
چند ماه پیش هر 2دستت شکست کار یک دستت به جراحی هم رسید، آن روزها نترسیدی که دیگر نتوانی با این دستها آشپزی کنی؟
کسانی که این اتفاق را تجربه کردند، میدانند دست بعد از یک ماهی که بسته است، درست حرکت نمیکند و من همهاش میترسیدم حرکت دستهایم درست نشود و چون در راه رفتن عادی این اتفاق برایم افتاد، (پایم به جاییگیر کرد و زمین خوردم) در راه رفتن عادیام هم میترسم. برخلاف قبل که توجهم به اطراف بود، حالا سعی میکنم سرم را پایین بگیرم.
از یک چیز دیگر هم میترسم: آنقدر همیشه کار دارم، میترسم به کارهایم نرسم.
وقتی دستهایت در گچ بود به شغل جایگزین آشپزی فکر نمیکردی؟
آن روزها از این نمیترسیدم که خوب نشوم، الان بیشتر میترسم که این اتفاق تکرار شود.
به جز مادرت که پایه آشپزی را از او یاد گرفتی، معلم دیگری نداشتی؟
نه.
چه کتابهای آشپزی در خانه داری؟
فقط رزا منتظمی. کارش بینظیر بود؛ بعد از این همه سال، سیستم آشپزی عوض شده ولی هنوز هم اگر دستوراتش را درست کنی، غذای خوبی از آب در میآید.
آشپزی لوکس
آشپزی خودت را در کدام یک از این دستهها قرار میدهی؟
آشپزی معمولی آشپزی متوسط
من خودم فکر میکردم، معمولی است ولی آدم هرچیزی میخواهد درست کند، باید بهای آن را بپردازد. من هم همینکار را میکنم و به این مسئله اهمیت نمی دهم که این دستور چقدر پنیر احتیاج دارد، پنیر ارزان است یا گران است؟ ولی صحبتی که با همه میکنم، میگویند دستورهای من گران؟ ولی وقتی با دیگران صحبت میکنم دستورهای ارزان هم بدهم ولی برخی جاها نمیشود مثلا «چیزکیک» به مقدار زیادی پنیر احتیاج دارد.
تو 23 سالت است و همانطور که دانشجو هستی، میتوانستی هنوز در حال و هوای جوانی باشی ولی وارد بازار کار شدی، از این بابت ناراحت نیستی؟
نه.
فکر نمیکنی جوانیات را از دست دادی؟
الان کار مورد علاقهام را انجام میدهم. گاهی فکر میکنم من هم میتوانستم مثل خیلی دوستان دیگرم مسئولیت نداشته باشم ولی اینها همه باید روزی کار را شروع کنند؛ من زودتر شروع کردم و به جایی که میخواستم، رسیدم. من 2سال برای اینکه به این نتیجه در کارم برسم استرس داشتم و خوشحالم که دوره استرس تمام شده است.
برنامه بعدیات چیست؟ حالا که به اینجا رسیدی، هدف بعدیات چیست؟
دارم به این فکر میکنم که نمیخواهم تا آخر عمرم آشپزی کنم.
من هرکاری دلم خواسته در آشپزی انجام دادم، هرچه دلم خواسته غذا پختم. الان 23 سالم است و فکر میکنم حیفه! به این فکر میکنم کار تازه و متفاوتی از آشپزی را شروع کنم.
مثلا چه کاری؟
3بار به من فیلمنامه پیشنهاد کردند ولی هیچوقت فکر نکردم بتوانم هنرپیشه بشوم؛ آدم سنش که بالا میرود، نظرش عوض میشود چون من زمانی فکر نمیکردم بتوانم جلوی دوربین تلویزیون بروم ولی رفتم. 3تا فیلمنامه را خواندم، بد هم نبود ولی احساس نمیکردم بتوانم هنرپیشه بشوم ؛ حتی چندماه پیش فکر کردم نمایشگاه جعبه کادو بگذارم تا خارج از فضای آشپزی باشد. دوست دارم رکوردی بزنم که ثبت شود.
میخواهم بزرگترین کیک دنیا را درست کنم که البته تنهایی نمیتوانم یا برای یک ماشین، جعبه کادو درست کنم که بزرگترین جعبه کادو شود.
آشپزی برای خانمها
هیچوقت کسی این جمله را به تونگفته که آشپزی کار خانمهاست؟
چرا، اوایل دوستان نزدیکم خیلی میگفتند، بعد هم به من میگفتند خودت را علاف کردی ولی بعد از یک مدت که به مراحل خوبش رسید، برعکس شد و حالا میگویند همکار نمیخواهی؟ اول خیلی تو ذوقم زدند ولی به کار خودم مطمئن بودم. الان هم پیش میآید وقتی دارم خرید میکنم به من میگویند چقدر دهاتی است چون چیزهای بیربطی هستند ولی من به کار خودم ایمان پیدا کردم.
در سال 90 چندگزینه پیش رویت است، کدام را انتخاب میکنی؟
الف) تاسیس آموزشگاه
ب) راه انداختن مجله
ج) هنرپیشه شدن
مجله، چون فکر میکنم مجله خیلی ماندگار است. بعد از آن آموزشگاه، چون دوست دارم با یک گروه کار کنم.
به جز آشپزی، علایقات در زندگی چه چیزی است؟
برای خودم زیاد خرید میکنم. بیشترین چیزی که میخرم لباس و ادکلن است. من اگر آشپزی هم نمیکردم حتما چینی میخریدم چون عاشق ظرفهای چینی، شمعدان و... هستم.
دستور غذا زیر سرم
آدمها با دیدن تو شروع میکنند به پرسیدن دستورغذا، این کلافهات نمیکند؟
همیشه؛ در بیمارستان زیر سرم از من دستور کیک اسفنجی میپرسیدند. در مغازههای لوازم خانه و قنادی بیشتر از همهجا. وقتی یک نفر از من سوال میکند، 10 نفر پشتش یادداشت میکنند.
تلفنهای زیادی هم میشود که از من دستور میخواهند. فکر میکنم در زندگیام بیشتر از هرچیز دستور ذوب کردن ژلاتین را دادم.
گاهی کلافه میشوم ولی سعی میکنم با همه خوب برخورد کنم.
چه غذایی را دوست داری؟
رایجترین غذاهای ایرانی مثل قورمهسبزی، کباب و کلهپاچه را دوست ندارم. غذاهای تند با مرغ و سبزی را دوست دارم.
مهمانی گرفتن برای تو ساده است؟
خیلی، چون همیشه آماده هستم. لزومی ندارد چند ساعت آماده شوم.
منبع : مجله زندگی ایده آل
,