عطاءالله بهمنش بهترین صدای ورزش ایران با ولوم صفر! - بیوگرافی ورزشکاران - عطا بهمنش
مجله تماشاگر: «پیرمرد از اتاقش بیرون نمی آید. دل و دماغ ندارد ... تازه اگر هم بیاید، مجالی برای مصاحبه و سوال و جواب پیدا نمی کنید. آخر، هوش و حواس درستی برایش نمانده است.» وقتی آقای پرویز تلخی این جمله ها را از سیم تلفن عبور می دهد و در گوشمان می ریزد، منظورش از پیرمرد «عطا، بهمنش» است؛ پیر دیر گزارشگری و ژورنالیسم ورزشی در ایران. کهنه قلندر 91 ساله ای که او را تاریخچه شفاهی ورزش کشورمان می دانند. گیرم که این تاریخچه دیگر نه حافظ ه داشته باشد نه صدا. مثل یک کتاب فاخر. در 91 صفحه. اما ... سفیدِ سفید!
وقتی تقویم «تماشاگر» و سوژه های هفتگی اش به موضوع «ورزش و رادیو» رسید، همه می دانستند بزرگترین چالشی که در این پرونده پیش رو خواهیم داشت حول یک نام آشنا می چرخد؛ عطاءالله بهمنش. استاد نامداری با حدود 70 سال حضور مداوم در رسانه های ورزشی، حامل بخش قابل توجهی از حقایق و تاریخچه این حرفه در کشورمان و مردی که نخستین گزارش زنده رادیویی در ورزش ایران با صدای گرم او به اجرا درآمده و در تاریخ ثبت شده است.
طبیعتا پرونده «ورزش و رادیو» بدون سرکشی به شرح حال بهمنش و یادگاری هایش در این مسیر، هرگز کامل نمی شد. یک گفتگوی رودررو با این قناری عاشق ورزش ایران، می توانست عیار و ارزش این پرونده را چندین برابر کند. اما ذهن و جان «عطاخان» مدت هاست توش و توان این قِسم گفتگوها را از کف داده و تاریخ شفاهی ورزش ایران را به سکوتی ناخواسته محکوم کرده است.
مشکلات جسمی حادث شده در آستانه 92 سالگی و البته اتفاق تلخی که استاد را با داغ فرزند از دست رفته اش روبرو کرد، شرایط روحی روانی ایشان را به شدت رو به تحلیل برده است. گذشته از اینها، 32 ماه قبل یک عمل جراحی باز روی مغز استاد بهمنش انجام شد و صدای ماندگار ورزش ایران را ساکت و گوشه گیرتر از همیشه ساخت.
عطا بهمنش
با توجه به این شرایط، حضور رو در رو و گپ و گفت با این گزارشگر سال های دور و نزدیک امکانپذیر نبود اما عبور از کنار نام بزرگ عطا بهمنش نیز به همان اندازه غیرممکن می نمود. بنابراین مروری بر گذشته پر افتخار این بزرگمرد و نقشی که این چهره خستگی ناپذیر در تاریخ رسانه های ورزشی کشورمان ایفا کرده، در قالب یک گزارش روایی پیش روی شما قرار می گیرد تا پرونده رادیو و ورزش را به سمت جامع تر شدن پیش ببرد.
او میان کتاب ها زاده شد
عطا بهمنش که بسیاری از نام آوران ورزش ایران با صدای او از سکوهای افتخار بالا رفته اند، اولین سال های حیات خودش را چنین گزارش می کند: «من عطاءالله بهمنش هستم، پسر هفت ماهه صفرعلی و مرضیه، که روز 24 فروردین 1302 در کرمانشاه متولد شدم پدر و مادرم اهل کرمانشاه نبودند و مقارن جنگ جهانی اول (1914 تا 1918) از فراهان به کرمانشاه کوچ کرده بودند.
خانواده ام فقیر بودند، ولی تا جایی که به یاد دارم در رفت و طاقچه خانه مان، کتاب فراوان بود. پدرم اهل کتاب بود و از همان روزها، فردا را می دید.» به این ترتیب پدر از همان روزهای کودکی عطا، انس و الفت با کتاب و ادبیات را نیز به او عطا کرده است.
همزمان با این اتفاقات که ذهن عطا را به گنجینه ای ارزشمند از واژه های پارسی بدل می کند، علاقه به ورزش نیز در وجود او شکل می گیرد. عطای جوان، ورزش را در کرمانشاه با کشتی و ورزش های زورخانه ای آغاز می کند و این روند را به شکل جدی تا زمان مهاجرت به تهران ادامه می دهد: «سال 1324 به تهران مهاجرت کردیم. برای اینکه تهران بزرگ بود و زندگی کردن و بالنده شدن در محیطی مساعد که قابلیت پرورش را داشته باشد، نیاز همگی است.»
دونده؛ با شرکت جوان کرمانشاهی
سال های طولانی حیات بهمنش در تهران از سال 1324 آغاز می شود. جالب این که بهمنش جوان به محض حضور در تهران در یک مسابقه دو شرکت کرده و به عنوان قهرمانی می رسد. مسابقه ای که توسط نشریه مرد امروز برگزار شده بود و 85 دونده در آن شرکت داشتند: «5400 متر را در 19 دقیقه دویدم. یک گلدان نقره بزرگ با عیار 84 به من جایزه دادند و مرا به مردم معرفی کردند. هنوز آن گلدان نقره را با نقش های برجسته و ذی قیمت نگاه داشته ام ... هیچ کس درست مرا نمی شناخت و همین نکته باعث شگفتی دست اندرکاران دوومیدانی شده بود.»
بهمنش از همان سال به استخدام بانک ملی در می آید اما ورزش های دوومیدانی و کشتی را هم به شکل جدی دنبال می کند. این روند، 5، 6 سال ادامه دارد تا این که یک اتفاق مسیر زندگی او را به سمت روزنامه نگاری می کشاند. در 28 سالگی مقاله ای ورزشی از «جسی اوونس» ستاره سیاهپوست دوومیدانی ترجمه می کند و همزمان با چاپ این مقاله در مجله «نیرو و راستی» همکاری اش را با این نشریه آغاز می کند.
«سال 1330 بود که آن مقاله در نیرو و راستی چاپ شد. آن مجله را هنوز هم دارم.» اولین رقم درآمد بهمنش از روزنامه نگاری هم نکته جالبی است: «کارم را با صفحه ای 25 تومان آغاز کردم. در هفته یک صفحه مطلب می دادم و 25 تومان می گرفتم. بعدها شد دو صفحه و 50 تومان. بعد از مدتی هم خودشان برای دو صفحه مطلب 100 تومان پرداخت کردند. من هم چیزی نگفتم.»
قلم را بگذار، میکروفون بردار
اما شهرت عطاءالله بهمنش بیشتر به عنوان گزارشگر رادیو است تا روزنامه نگار ورزشی. سوال این است که چه اتفاقی عطای روزنامه نگار را به عطای گزارشگر تبدیل کرد؟ بهمنش پاسخ می دهد: «یک روز صبح، خبر رادیو را گوش می کردیم، نوبت به اخبار ورزشی رسید. دیدم همه اش غلط است! ثانیه را دقیقه می گفت، کیلوگرم را کیلومتر می گفت. حسن را حسین، تقی را نقی و ...!! دیدم رادیو خیلی از مطبوعات عقب است. یک نامه نوشتم به مسئول وقت رادیو و گفتم شما تغییراتی در رادیو داشته اید اما برنامه های ورزشی تان چنگی به دل نمی زند.» و به همین سادگی زمینه برای کشف یکی از بزرگترین گزارشگرهای تاریخ رادیو مهیا می شود.
مسئولان رادیو، نامه بهمنش را بی پاسخ نمی گذارند و در متن پاسخ می نویسند: «بفرما؛ این گوی و این میدان! بیا برنامه های ورزشی را درست کن.» به این ترتیب همکاری طولانی مدت بهمنش با رادیو آغاز می شود. سال 1337 است و گزارشگر نوپا در همان اولین ماموریت به خوبی استعدادش را نشان می دهد: «یک تیم کشتی قرار بود از شوروی سابق به ایران بیاید. من دست به کار شدم و وزن به وزن به بررسی اوضاع و احوال کشتی گیران حریف پرداختم. آن نوشته را به رئیس دادم و 90 درصدش درست از آب درآمد.»
حضور در 5 المپیک؛ از تختی هم بیشتر!
چیزی نمی گذرد که بهمنش به گزارشگر برتر رادیو و اولین انتخاب این رسانه برای گزارش مهمترین رقابت های ورزشی تبدیل می شود. در دوران 20 ساله همکاری با رادیو، بهمنش بسیاری از رقابت های ملی و بین المللی را با صدای گرم و گزارش های جذابش پوشش می دهد. طی آن دوران طولانی، اغلب موفقیت های ورزشی ایران در آسیا و المپیک با گزارش های او همراه است و به این ترتیب صدای بهمنش نزد مردم ایران صاحب شناسنامه می شود.
چند نمونه از گزارش های خاطره انگیز و جملات قصار او طی آن سال ها دهان به دهان میان مردم می چرخد که برخی از آنها هنوز هم در خاطر علاقمندانش باقی است. نمونه ای جالب از این کلام شیرین را می توان در جام جهانی 1970 مشاهده کرد. جایی که بهمنش در گزارش بازی آلمان و مراکش در حالی که دروازه بان مراکش بالاتر از انتظار ظاهر شده و چندین بار از سقوط دروازه اش جلوگیری کرده بود گفت: «... به نظرم میاد گلر مراکش در دروازه را قفل کرده و کلیدش رو انداخته روی پشت بوم کازابلانکا!!» در نظر داشته باشید این اتفاق 44 سال قبل و در زمانی رخ داده که هنوز طنّازی و تکه پرانی به سبک گزارشگران امروزی مد نشده است.
عطا بهمنش تقریبا در تمام تورنمنت های مهم آن سال ها حضور می یابد که از آن میان می توان به حضور در 5 دوره از بازی های المپیک (1960 رم، 1964 توکیو، 1968 مکزیکوسیتی، 1974 مونیخ و 1976 مونترال) اشاره کرد. او همزمان به فعالیت مطبوعاتی اش هم ادامه می دهد و بعد از نیرو و راستی در نشریات فراوانی از جمله امید ایران، اتحاد ملل، اطلاعات صبح، کیهان ورزشی، دنیای ورزش، گلبانگ، ایران ورزشی و ... نیز فعالیت می کند.
افلاطون مکتبخانه رادیو
شاید نسل جدید ورزش دوستان ایرانی شناخت چندانی از جایگاه عطاءالله بهمنش در ورزش ایران نداشته باشند. چه، ورود این جوان ها با دوران غروب و بازنشستگی بهمنش همزمان شده و نسل جدید درکی از آن صدای ماندگار ندارد.
این غریبگی را باید بگذاریم به حساب بداقبالی این نسل که فرصتی برای خاطره سازی با قناری ورزش ایران نصیبش نشد. عطا بهمنش بدون تردید چهره ای ویژه و تکرار نشدنی در ورزش ایران محسوب می شود که توانایی های متعدد او به عنوان نویسنده، کارشناس، مفسر، تاریخ شناس ورزشی و گزارشگر حرفه ای رادیو تلویزیون، حتی در میان نسل جدید همکارانش نیز دیده نمی شود.
این در حالی است که گزارشگران امروزی از شرایط آسانتر و امکانات فراوان تری هم برخوردارند. نقل قول ها و جملاتی که همین همکاران در وصف استاد بهمنش بر زبان آورده اند، جایگاه والای او در این حرفه را بیش از پیش نمایان می کند. به برخی از این نقل قول ها توجه کنید: «شما نباید طرفدار ورزش یا فوتبال باشید تا استاد بهمنش را بشناسید. او بدون شک سرشناس ترین شخصیت رادیو تلویزیونی در ایران است!»
«برای رسیدن به چنین جایگاه والایی در ورزش ملی و بین المللی باید فراتر از دانش و عشق عمل کرد. استاد بهمنش سختکوش ترین مرد در حرفه خویش است.»
«هیچکس نمی تواند ادعا کند که بدون تاثیر از متد یا روش بهمنش وارد صحنه و کارزار گزارشگری شده است. همه ما - چه رادیویی و چه تلویزیونی - در محضر بهمنش کلاس دیده ایم. او یک استاد، یک فیلسوف و یک پیشاهنگ است.»
«اگر از من بخواهند استاد بهمنش را در یک جمله به تصویر بکشم چنین خواهیم گفت: بهمنش، افلاطون مکتبخانه گزارشگری در ایران بود! او را معلم گویندگان خطاب نکنید. به او لقب پدرخوانده گزارشگران را نیز ندهید. بهمنش، افلاطون هنر و حرفه گزارشگری در عصر مدرن ورزش در ایران بوده و بس. او این حرفه را جاودانه کرد.»
«همه ما دانش آموزان کار گزارشگری در ایران بودیم ولی بهمنش با هنرش همه مان را در این مدرسه قبول کرد. به راستی که هیچ کس به شیرینی بهمنش گزارشگری نمی کرد. موقع گوش کردن به او تصور می کردی در استادیوم حضور داری. او بسیار مسلط بود؛ به خصوص در رشته کشتی هیچ کس از بهمنش فراتر نبود. او تمامی فنون را بلد بود. امیدوارم سایه اش بر سر ورزش ایران باقی بماند...»
دوران فراق و بازگشت پدیده 72 ساله
بعد از 27 سال قلم زدن در مطبوعات و پس از 20 سال گزارشگری در رادیو، روند فعالیت های مداوم و سختکوشانه عطا بهمنش بنا به دلایلی در سن 55 سالگی متوقف می شود. در این مقطع، ستاره نقش اول گزارشگری در ایران به ناچار مدتی طولانی را دور از میادین می گذراند.
این در حالی است که طی آن سال ها پیرمرد - به قول خودش - هم چشمانش خوب می دید و هم زبانش خوب می چرخید. اما تقدیر این بود که بر اثر یکسری اتفاقات و سوءتفاهم ها در رادیو، مردم برای مدتی طولانی از شنیدن صدای بهمنش محروم باشند.
بعد از سپری شدن این دوران سخت، بازگشت آقای گزارشگر در سال 74 تلاشی بود برای رفع این محرومیت و دلتنگی دو طرفه، که البته تلاش دیرهنگامی به نظر می رسید. پس از سال ها خاموشی، صدای بی بدیل ورزش ایران که حالا 72 ساله شده بود با گزارش رقابت های کشتی امیدهای جهان در تهران دوباره به رادیو برگشت.
طی این رقابت ها تیم امید ایران که چند تن از ستاره های آینده کشتی (علیرضا دبیر، حیدری، بهنام طیبی، علیرضا رضایی و ...) را درترکیب داشت با قاطعیت قهرمان امیدهای جهان شد و بازتاب این قهرمانی در رادیو با پخش صدای دیرآشنای بهمنش بعد از 17 سال غیبت همراه بود.
بازگشت دیرهنگامی که می توان گفت نه برای بهمنش و نه برای رادیو دستاورد خاصی نداشت. پس از آن، بهمنش راهی شبکه تلویزیونی جام جم شد تا برنامه ای هفتگی را برای ایرانیان مقیم اروپا و آمریکا اجرا کند. پیرمرد که حالا 75 سالگی را هم سپری کرده بود باید صبح های زود و یا نیمه شب ها در استودیوی این برنامه حاضر می شد اما با وجود گلایه مندی از این وضعیت دشوار، با تکیه بر همان سختکوشی معروفش 4 سال به اجرای این برنامه ادامه داد تا اینکه بالاخره کهولت سن و مشکلات جسمی، یکی از شاخص ترین چهره های رسانه ای در ورزش کشورمان و پیر دیر این عرصه را خانه نشین کرد. مردی که اولین گزارش زنده ورزشی در تاریخ رادیوی ایران با صدای او روی رقابت دوومیدانی ایران و عراق در سال 37 پخش شده بود.
فکر می کنند نابغه اند
علاوه بر آنچه در شرح حال عطا بهمنش خواندید، تالیف چند جلد کتاب هم در کارنامه این چهره ماندگار ورزش ایران به چشم می خورد. کتاب «بازی های المپیک از آغاز تا امروز» که به تاریخ بازی های المپیک می پردازد؛ «گام به گام، با جام» که به تفسیر و آلبوم جام جهانی فوتبال اسپانیا 1982 اختصاص دارد؛ و «جام جهانی فوتبال از آغاز تا 2002» که تالیف مشترکی از عطا بهمنش و محمود اکرامی است و به تاریخ جام جهانی فوتبال می پردازد.
در زمینه فعالیت های ورزشی نیز علاوه بر موفقیت در دوهای نیمه استقامت، بهمنش در رشته های تنیس و کوهنوردی هم فعالیت کرده و در پست دفاع راست تیم بانک ملی به فوتبال پرداخته است.
تمام اینها در حالی است که همچنان مهمترین علاقه و بیشترین فعالیت بهمنش در زمینه ورزش کشتی بوده و او 5 سال در سمت دبیر و نایب رئیس فدراسیون کشتی ایران فعالیت کرده است. او سال ها قبل توانایی هایی را که لازمه موفقیت در حرفه گزارشگری و مفسری است اینگونه توصیف کرده است: «مفسر باید باریک بین باشد، بر چندین زبان خارجی تسلط داشته باشد و از آنچه در دنیای ورزش می گذرد با اطلاع اینها و ویژگی های اصلی یک گزارشگر خوب است اما گزارشگران ورزشی ما، چون فکر می کنند نابغه اند و در دنیا بهترین هستند درجا زده اند و پیش نمی روند. در حالی که هر کس می خواهد جلو برود باید وسعت نظر داشته باشد.»
آخرین سنگر سکوته
پیرمرد همچنان از اتاقش بیرون نمی آید... اولین گزارشگر زنده رادیوی ایران و خالق بخش مهمی از خاطرات ورزشی نسل های گذشته، این روزها نه صدایی برای گفتن دارد و نه حوصله ای برای شنیدن. مردی که 91 سال با «صدا» و «کلام» قد کشید، حالا از میان تمام کلمات فقط معنای «سکوت» به یادش مانده است.
بیایید ما هم سکوت کنیم و حرف آخر را بگذاریم برای بزرگترها. مثلا برای ابراهیم افشار که پیش تر چنین نوشته بود در وصف پیرمرد؛ «حالا دیگر هیچ کس یاد او نمی آید اما صدای مخمل و مدیترانه ای او همیشه در یاد ما خواهد ماند. صدایی که سبک گزارشگری اش اورژینال و استثنا بود و او با احاطه بر ادبیات باستان و معاصر فارسی، واژه ها را فی البداهه می تراشید. فرهاد کوهکنی بود برای خودش... حالا عطاخان، این پهلوان از پا افتاده، با آن صدای بلورش، در فراموشی غوطه ور است. ما نمی گوییم حنجره اش را از طلا بسازید. ما نمی گوییم که به عیادتش بروید. ما اصلا هیچ نمی گوییم. ما خفه خون ژنتیکی می گیریم اما کاش نمی مردیم و پیری شما را نیز می دیدم!»
گردآوری بیوگرافی برگزیده ها
,