زندگینامه کارن هورنای - بیوگرافی دانشمندان ، زندگینامه دانشمندان - کارن هورنایی زندگینامه
زندگینامه کارن هورنای
خانم کارن هورنای، در سال 1885 در هامبورگ آلمان متولد شد. پدرش ناخدایکشتیو مردیمذهبیو کجخلق بود. او از مادرش که زنیروشنفکر و سرزنده بود چندین سال مسنتر بود. مادرش این موضوع را نزد کارن فاش ساخته بود که آرزویمرگ شوهرش را دارد، زیرا از ترس این که مبادا بیشوهر بماند با وی ازدواج کرده بود.
کارن هورنایی زندگینامه
خانم کارن هورنای، در سال 1885 در هامبورگ آلمان متولد شد. پدرش ناخدایکشتیو مردیمذهبیو کجخلق بود. او از مادرش که زنیروشنفکر و سرزنده بود چندین سال مسنتر بود. مادرش این موضوع را نزد کارن فاش ساخته بود که آرزویمرگ شوهرش را دارد، زیرا از ترس این که مبادا بیشوهر بماند با وی ازدواج کرده بود.
کودکیهورنای، اصلا تعریفینداشت. مادرش او را طرد میکرد و برادر بزرگترش را بیشتر دوست میداشت. به همین خاطر، کارن به پسر بودن او حسادت میورزید. پدرش نیز قیافه و هوش او را پیوسته تحقیر میکرد و در او احساس حقارت، بیارزشیو خصومت به وجود میآورد. این فقدان محبت پدر- مادری، چیزیرا که بعدها «اضطراب اساسی» نامید در او پرورش داد که این نمود، نفوذ تجارب شخصیاو بر نظریه شخصیتش میباشد.
با آغاز 14 سالگی، هورنایچند بار عاشق شدن را تجربه کرد و برایرسیدن به عشق و پذیرندگیکه در خانواده نداشت بسیار تلاش کرد و نشر روزنامهایرا آغاز کرد که آن را «سازمان بکر برایابر باکرهها» نامید.
هورنایبا وجود مخالفتهایپدرش وارد دانشکده پزشکیدانشگاه برلین شد و در سال 1913 دکتریپزشکیخود را دریافت کرد. او ازدواج کرد و صاحب سه دختر شد. او یک دوره طولانیآشفتگیهیجانیرا پشت سر گذاشت. در این مدت او به شدت ناخشنود و افسرده بود و از ناراحتیمعده رنج میبرد. او در روابط جنسیبا همسرش دچار مشکل بود و درگیر چند ماجرایعشقیشده بود. او در سال 1927 از همسرش جدا شد و تا پایان عمر برایپذیرفته شدن تلاش میکرد. طولانیترین و گرمترین رابطه عشقیهورنایبا اریک فروم روانکاو بود. وقتیاین رابطه به هم ریخت او در هم شکست. برایدرمان افسردگیو مشکلات جنسیاش تحت روانکاویقرار گرفت. در طول درمان، روانکاو فرویدیاش به او گفت که تلاش ویبرایعشق و میل شدیدش به مردان نیرومند از تمایلات ادیپیدوران کودکیاو نسبت به پدر مقتدرش ناشیشده است.
هورنایاز 1914 تا 1918 در انستیتویروانکاویبرلین به تحصیل در روانکاویسنتیپرداخت. او در سال 1919 طبابت خصوصیاش را آغاز کرد و به عضویت هیأت علمیانستیتو درآمد. او مقالات زیادیدرباره مسائل شخصیتیزنان نوشت و در آنها با برخیاز مفاهیم فرویدیمخالفت کرد. در سال 1932 به عنوان مدیر وابسته انستیتویروانکاویشیکاگو به ایالات متحده آمریکا رفت و ضمن اشتغال به طبابت در انستیتویروانکاوینیویورک به تدریس پرداخت اما نارضایتیفزاینده او از نظریه سنتیفرویدیاو را بر آن داشت که از این گروه جدا شود. او انستیتویروانکاویآمریکا را در نیویورک تأسیس کرد و تا پایان عمر نیز بر ریاست آن باقیماند.
هورناییکیاز طرفداران اولیه نهضت آزادیزنان است و دیدگاههایاو در این زمینه با دیدگاههایمعاصر پیوندیقویدارد. او نخستین زنیبود که در کنگره بین المللیروانکاویمقالهایدرباره روانشناسیزن ارائه داد. در سال هایده ه 1930 هورنایبین زن سنتیکه هویت خود را در ازدواج و مادر شدن جستجو میکند و زن امروزیکه از طریق حرفه به جستجویهویت خویش میگردد تمایز قائل شد. او برایاین که زنان دارایحق رأیباشند و بتوانند بر محدودیتهایجامعه مردسالار غلبه کنند با تمام نیرو مبارزه کرد.
هورنایبر خلاف فروید، نقش برتر عوامل جنسیرا انکار کرده و از اعتبار نظریه ادیپیاو انتقاد میکرد. او مفهوم لیبیدو و ساختار شخصیت فرویدیرا کنار گذاشت. او بیان کرد که مردان در اثر «غبطه رحم» برانگیخته میشوند. یعنیمردان به سبب ناتوانیشان در زاییدن فرزند به زنان غبطه میخورند. این غبطه رحم در مردان به صورت ناهشیار و از طریق رفتارهاییچون تحقیر زنان، کم بها دادن به زنان و پایین نگه داشتن پایگاه آنها جلوهگر میشود. به عقیده هورنای، مردان با انکار تساویحقوق زن و مرد و به حداقل رساندن فرصتهایآنان برایخدمت به جامعه و پیشرفت میکوشند تا برتریخود را حفظ کنند و زمینهساز اینگونه رفتارهایآنها احساس حقارت ناشیاز غبطه رحم است.
هورنایبر خلاف فروید، انسان را محکوم به رنج بردن و ویرانگرینمیدانست. به عقیده او بشر استعداد این را دارد که قابلیتهایش را رشد دهد و به انسانیشایسته تبدیل شود. او در نظریهاش الگوییاز شخصیت را مبتنیبر عوامل اجتماعیمعرفیکرد که تأثیر عوامل مادرزادیدر آن بسیار اندک بود. هورنایمعتقد بود اگر در خانواده کودک تفاهم، احساس ایمنی، محبت، گرمیو صمیمیت وجود داشته باشد از پیدایش روانرنجوریپیشگیریمیشود. در اینجا به چند مفهوم اصلیدر نظریه هورنایاشاره میکنیم.
· اضطراب اساسی
مفهوم بنیادینظریه هورنای«اضطراب اساسی» است که به صورت «احساس جداییو درماندگیکودک در دنیاییکه بالقوه خصومتگر است» تعریف میکنند. به عقیده ویهر چیزیکه رابطه مطمئن بین کودک و والدین را مختل کند میتواند اضطراب ایجاد کند. بنابراین اضطراب اساسیمادرزادینیست و تحت تأثیر عوامل محیطیو اجتماعیهمچون نگرش سلطهگرانه، فقدان حمایت، فقدان محبت و رفتارهایمتغیر میباشد. کودک درمانده در دنیایتهدید کننده در جستجویامنیت خاطر است و تنها نیرویمحرک رفتار انسان نیاز به سلامت، امنیت و رهاییاز ترس است.
به نظر هورنای، شخصیت میتواند در سراسر عمر تغییر کند و هیچ چیز در رشد کودک کلیت ندارد. او بر شیوه رفتار والدین و پرستاران با کودک در حال رشد توجه میکند و بیان میدارد که هر گونه گرایش کودک نتیجه رفتارهایاطرافیان است و همه چیز به عوامل محیطیو اجتماعیوابسته است.
· نیازهایروان رنجوری
اضطراب اساسی، از رابطه والدین – کودک به وجود میآید. هنگامیکه این اضطراب تولید شده توسط اجتماع یا محیط ظاهر میگردد کودک تعدادیاز راهبردهایرفتاریرا برایمقابله با احساس ناامنیو درماندگیدر خود پرورش میدهد. اگر هر یک از این راهبردهایرفتاریبه صورت بخش تثبیت شده شخصیت او درآید یک نیاز روان رنجورییا نوروتیک نامیده میشود که در واقع یک شیوه دفاع در برابر اضطراب است. او نیازهایروان رنجوریرا در سه طبقه دستهبندیکرد:
1. شخصیت تسلطگر: نیاز به حرکت به سویمردم، نیاز به تأیید و محبت و نیاز به مونس غالب از مشخصه این دسته است. حرکت به سویمردم با قبول درماندگیو کوشش برایجلب محبت دیگران میسر میشود.
2. شخصیت جدا شده: دوریجستن از مردم، استقلال و کمال از جمله نیازهایاوست. دوریجستن از مردم مستلزم دور ماندن از دیگران و اجتناب از هرگونه موقعیت وابستگیاست.
3. شخصیت پرخاشگر: حرکت علیه مردم، ابراز نیاز برایرسیدن به قدرت، استثمار دیگران، کسب حیثیت، برخورداریاز تحسین و پیشرفت از جمله نیازهایاو به شمار میرود. لازمه حرکت بر علیه مردم خصومت، طغیان و پرخاشگریاست.
· خودپنداره آرمانی
خودپنداره آرمانی، تصویر غلطیاز شخصیت آدمیرا ارائه میدهد و مانند نقاب ناکامل و گمراه کنندهایاست که مانع از آن میشود که افراد روانرنجور، خود واقعیاش را شناخته و آن را بپذیرند. روانرنجوران با زدن این نقاب بر چهره وجود تعارضات درونیخود را انکار کرده و خود را برتر از آن میبینند که واقعا هستند.
تصاویری از هورنای , کارون هورنای